«جان بیقرار»
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از همدان، کتاب «جان بیقرار» روایتگر زندگینامه همافر شهید «حسین شاهحسینی» فرمانده عملیات سپاه پاسداران، بههمت سردار «باقر سلیواری» از پیشکستوان دوران دفاع مقدس و به کوشش «فاطمه رنجبران» جمعآوری و تدوین شده و با همکاری ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان و انتشارات «حماسه ماندگار» در ۲۸۴ صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
«اولین زندانی در حیاط دادگاه انقلاب پیاده شد. مردی حدوداً ۶۰ ساله با چهرهای مصمم که گامهای آهسته برمیداشت. درجه روی دوشش نبود، اما معلوم بود زمانی برای خودش کسی بوده. خیلی ابهت داشت. آقای شاهحسینی در مقابل زندانی، پا جفت کرد. دستش را بالا برد و خبردار ایستاد. برق شادی در چشمان تیمسار درخشید. ایستاد و با تکان دست آزادباش داد. آقای شاهحسینی با احترام گفت: «تیمسار بفرمایید!».
… بچهها هاج و واج مانده بودند که یعنی چه؟ این دیگر چه مدلش است؟ مگر آن زندانی کی بود که رئیس ما، بزرگ ما، جلوی پایش احترام گرفت…. پرسنل دادگاه آنروز به چشم خود دیدند که آقای شاهحسینی چطور تواضع نشان میدهد و در عین قدرت به زندانیان پایگاه احترام میگذارد و درگیر احساسات نمیشود، آنهم در جوّی که بر آن زمان حاکم بود.
بچهها میدیدند که او گاهی در سلام دادن هم سبقت میگرفت. یکبار هم وقتی تیمسار شعاعی و دیگر زندانیان را برای هواخوری توی حیاط آورده بودند، با اینکه تیمسار تلخ و بیزار نشسته بود، آقای شاهحسینی، استکان چای خود را برداشت و سریع جلوی فرمانده سابق گذاشت.
تیمسار که این روزهای از اوج به زیر آمدن را خوب تجزیه تحلیل میکرد و دریافته بود که دیگر رئیس نیست، دیگر هیچچیز نیست، با خود میاندیشید این همافر ما، چه بامعرفت است. یقیناً بزرگزاده است که چنین بزرگوارانه رفتار میکند. رگ اشکی در چشمانش دوید و به یاد آورد که یک بار پرسیده بود: «بالاخره تو شاهی هستی یا حسینی؟»، همافر جوان هم با متانت جواب داده بود: «در آینده ثابت خواهد شد که من شاهی هستم یا حسینی».
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است