سجده با صورت متلاشی روی خاک خرمشهر

روایتی از شهادت سردار «حسین قجه‌ای» در آستانه آزادسازی خرمشهر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «فتح خرمشهر» پیروزی بزرگی برای رزمنده‌هایی بود که ماه‌ها با دست خالی مقابل دشمن تا بن دندان مسلح عراق در مرز‌ها مقاومت کرده بودند، اما با چشمانی اشکبار پس از ۴۵ روز مقاومت مجبور به ترک شهر شده و تا ماه‌ها دشمن را در خاک خود تحمل کرده بودند.

 اراده‌ها بر این بود که شهر باز پس گرفته و دشمن بیرون رانده شود، اما عزم این اتفاق با دستور امام خمینی (ره) که فرمود «خرمشهر باید آزاد شود» عملیاتی شد. طرح ریزی عملیات بیت المقدس از ماه‌های قبل از اجرای آن در دستور کار قرار گرفت و به فاصله مدت کمی از عملیات فتح المبین آغاز شد. بزرگی کار و سختی همراه با آن به خاطر استفاده صدام از همه امکانات و تجهیزات بود تا هیچ امکانی برای باز پس گیری شهر نباشد. او به خیال خود که برای همیشه به خرمشهر دست یافته نام آن را محمره گذاشت، اما چندی نگذشت که به دستان تنومند و ایمان قوی فرزندان ایران زمین خرمشهر آزاد شد.

فرماندهان زیادی در آزادسازی خرمشهر نقش اثرگذار داشتند، از آنجا که تعداد لشکر‌های شرکت کننده در عملیات گسترده بود اغلب فرماندهان در این عملیات به صورتی میدانی و ستادی فعال بودند. روایت‌ها درباره اولین حضور نیرو‌ها در خرمشهر متفاوت است، عده‌ای رزمندگان لشکر ۱۳ امام حسین (ع) و نیرو‌های شهید خرازی را فاتحان خرمشهر می‌دانند و عده‌ای دیگر حاج احمد متوسلیان و همرزمانش را، به هر روی آن چه اهمیت دارد البته که نفس آزادی و پیروزی رزمندگان در این عملیات است که در هر جایگاه و جایی که بودند به وظیفه خود عمل کردند تا حماسه بزرگ فتح خرمشهر رقم بخورد. 

سردار حاج علی میرکیانی از کادر‌های فرماندهی تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) درباره حضور شهید حسین قجه‌ای، یکی از فرماندهانی که گفته می‌شود پس از آزادسازی خرمشهر از اولین نفراتی بود که وارد شهر شد روایتی دارد که در ادامه می‌خوانید.

** ساعات پایانی روز چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ عملیات بیت المقدس

شدت درگیری دوطرف به اوج خود رسید. در غرب کارون زمین به لرزه درآمد. سپاه سوم ارتش عراق با اجرای یک رشته پاتک سنگین ریختن آتش پرحجم توپخانه و به میدان کشاندن انبوهی از نیرو‌های پیاده، کماندویی و لشکر‌های تانک خود برای در هم کوبیدن موضع گردان سلمان در ایستگاه گرمدشت اقدام کرده بود.

هوا تاریک شده بود، اما دشمن همچنان آتش می‌ریخت و در صدد بود تا با رخنه به داخل نیرو‌های خودی آن‌ها را تسلیم کند. بچه‌های مهندسی دو خاکریز عصایی برای جلوگیری از نفوذ دشمن در سمت چپ حد گردان سلمان احداث کرده بودند که تا آن موقع موضع اولی را نیرو‌های دشمن به تصرف خود درآورده بودند و در آن مستقر شده بودند.

برای اینکه خاکریز دومی هم سقوط نکند حسین دنبال راه چاره می‌گشت. او خودش را به آب و آتش می‌زد تا این موضع همچنان حفظ شود و جاپایی برای مرحله دوم عملیات باشد. 

سر و صورت و لباس هایش کاملا خون آلود و گرد و خاکی بود. چشم هایش مثل دوتا کاسه خون و از شدت شلیک گلوله‌های آر. پی. جی از گوش هایش خون سرازیر شده بود. چند دقیقه‌ای منطقه را برانداز کرد و خطاب به من گفت: بیا برویم سنگر عراقی‌ها چند تا الوار بیاوریم و بیندازیم روی این سنگر‌ها تا کمی جلوی تیر و ترکش‌ها را بگیرند. به سید باقر گفتم: سید من با حسین می‌روم برای آوردن الوار تو هم اینجا بالای خاکریز بنشین و به نیرو‌ها کمک کن. به اتفاق حسین از روی دژ اصلی رو به خرمشهر حرکت کردیم چند متر جلوتر دیدیم داخل یکی از سنگر‌های روباز، بچه‌های گردان سلمان به نوبت سمت دشمن تیراندازی می‌کنند و بعد هم می‌نشینند روی زمین. همین که آن‌ها می‌نشستند نیرو‌های دشمن متقابلا شلیک می‌کردند.

پشت یکی از سنگر‌ها ایستاده بودیم که پس از شلیک بچه‌های خودی عراقی‌ها هم خط آتش شان را به سمت ما گرفتند. هم زمان با شلیک عراقی‌ها در میان دود و آتش حسین نقش زمین شد.

در یک آن خودم را به او رساندم، تیر دوشکا یا گرینوف صورتش را متلاشی کرده و به حالت سجده روی زمین افتاده بود. اول کمی دستپاچه شدم، اما بعد به خودم آمدم و پیکر حسین را به سمت پایین خاکریز کشاندم تا از تیر و ترکش‌های دوباره در امان باشد.

چون شب بود تاریکی هوا باعث شد بچه‌ها متوجه شهادت حسین نشوند. من هم بی سیم گردان را در اختیار گرفتم و طوری وانمود کردم که هیچ اتفاقی نیافتاده تا صبح مقاومت می‌کردیم و موضعی که حسین برای حفظ آن این همه زحمت کشیده بود را حفظ می‌کردیم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از شهادت سردار «حسین قجه‌ای» در آستانه آزادسازی خرمشهر بیشتر بخوانید »