شهید خلبان

خلبان شهید ارتش: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده و ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم

خلبان شهید ارتش: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده و ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اردبیل، سرتیپ خلبان شهید «غفور جدی» یکی از شهدای شاخص ارتش استان اردبیل هست که نقش ویژه‌ای در دوران دفاع‌مقدس ایفا کرده بود. به مناسبت سالروز ملی ارتش که مصادف با ۲۹ فروردین هست، به روایت بخشی از زندگی‌نامه این شهید والامقام، می‌پردازیم.

خلبان شهید ارتش: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم

 

غفور جدی اردبیلی سومین فرزند از یک خانواده هشت نفره بود که در سال ۱۳۲۴ در خانواده‌ای سرشناس در شهر اردبیل چشم به جهان گشود.

پدرش فردی زحمتکش و از بانیان برگزاری مراسم عزاداری ابا عبد الله الحسین بود. عفور پس از قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا می‌کند. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در اواخر سال ۱۳۴۸ برای طی دوره تکمیلی به ایالات متحده فرستاده شده، هوشمندی، جسارت و دلاوری خاصی از خود به نمایش می‌گذارد.

 پس از پایان امتحانات که اعطای وینگ خلبانی به جدی را در پی داشت، از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده شهید برقرار می‌شود مبنی بر اینکه آمریکایی‌ها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده وی باقی می‌ماند. پدر شهید که هم اکنون به رحمت خدا رفته فقط در یک جمله به نماینده آمریکایی‌ها می‌گوید: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده‌ام!

بدین ترتیب جدی در سال ۱۳۵۰ به کشور بازگشته و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل می‌شود. وی با آغاز دوره خدمت، در هیچ برهه‌ای تدبیر و شجاعت را کنار نگذاشت تا اینکه در روز ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ عملاً در بوته آزمایش قرار گرفت.

 عقربه‌ها ساعت ۲ بعد از ظهر را نشان می‌داد که ستوان یکم خلبان غفور جدی به عنوان فرمانده هواپیمای فانتوم در کابین جلو پس از بازرسی هواپیما، خزش به ابتدای باند و اجازه از برج مراقبت در گرمای شیراز به آسمان بال می‌گشاید. بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابه‌های فرود، جنگنده لرزش‌های خفیفی حول محور عرضی از خود بروز می‌دهد.

جدی در ابتدا تصور می‌کند که این لرزش به خاطر گردابه‌های بجای مانده از پرواز جنگنده‌های جلویی هست، اما پس از خارج کردن موتور‌ها از حالت پس سوز، مشکل نه تنها مرتفع نمی‌شود بلکه شدت می‌یابد. به مدت چند ثانیه بعد، چراغ‌های متعدد هشدار دهنده از کار افتادن سامانه‌های هواپیما به طور متوالی روشن و خاموش می‌شوند به طوری که وی در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، کدامیک مشکلش برطرف گردیده و کدامیک اصلاً مشکلی ندارد کاملاً سردرگم می‌شود.

بلافاصله هواپیما نوسان‌های پردامنه‌ای از خود به نمایش می‌گذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوجگیری می‌کند. تلاش جدی در دادن دسته فرامین جنگنده به جلو و در آوردن آن از حالت اوجگیری که لحظه به لحظه خطر واماندگی را در پی داشت بی نتیجه می‌ماند. ناگهان جنگنده در آسمان وامانده و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری وی را فعال می‌کند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود می‌آید.

 در این لحظه غفور مصمم‌تر از قبل دوباره تلاش خود را برای کنترل دسته فرامین را آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده سرکش را به دست می‌آورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را نشان می‌دهد، اما این بار نیز مقهور اجرای دستورالعمل‌های پروازی صحیح از طرف جدی می‌شود. بدین گونه ستوان یکم خلبان غفور جدی با سالم به زمین نگه نشاندن پرنده‌ای به ارزش میلیون‌ها دلار، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر می‌شود. وی در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود می‌گوید: عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل‌های پروازی می‌دانم.

خلبان شهید ارتش: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم

 جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد ۵۵ تا مرداد ۵۶ دوباره به ایالات متحده سفر می‌کند. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می‌گردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق علیه باطل می‌شود.

غفور جدی تعصب خاصی نسبت به خانواده خود داشت. با شروع ماموریت‌های جنگی در آغاز هر عملیات تلفنی، از خانواده خود حلالیت می‌طلبید.

در کتاب ثبت پروازی وی قبل از جنگ پرواز با بزرگانی چون شهید بزرگوار سرهنگ جواد فکوری (بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو) امیر سرتیپ دوم فرج الله براتپور (در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو)، شهید سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی (در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم می‌خورد.

در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد و توصیفش رفت، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به وی داده می‌شود. غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت می‌کند. با شروع جنگ، بعضی از خائنین به زعم خود قصد تشویق غفور به ترک ایران را داشتند که وی در پاسخ به آنها این چنین گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم.

در نیمه‌ها آبان ماه ۱۳۵۹ تقریباً یک ماه و نیم از آغاز جنگ گذشته بود و مادر شهید جدی ماه‌ها بود که فرزند خود را ندیده بود. از طرفی حجم عملیات‌های محوله به پایگاه بوشهر به حدی بود که غفور صلاح نمی‌دید همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد. بنابراین قرار شد که مادرش به تهران بیاید و غفور نیز به وی بپیوندد.

 برگه مرخصی برای روز ۱۷ آبان صادر شده بود و غفور از شب قبل وسایل سفر خود را مهیا نموده بود. طبق برنامه قرار بود ۲ نوبت عملیات جنگی با حضور جدی انجام گردد و سپس به مرخصی برود. دو نوبت پرواز با موفقیت انجام شد و خلبان غفور جدی از کمک خود سروان خلبان خلج به قصد ترک پایگاه خداحافظی کرد.

به محض اینکه آنها از هم جدا شدند دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ گردید که شهید جدی بلافاصله به خلج می‌گوید: آماده شو برویم! آیا او می‌دانست که این ماموریتی بی بازگشت هست و بال‌های آهنین جنگنده به بال‌هایی تبدیل خواهند شد و وی را تا عرش الهی همراهی خواهند کرد؟! گویی به او الهام شده بود طوری که در آخرین درخواست حلالیت همه را ناخودآگاه آماده شهادت خود کرده بود. وی حتی در اقدامی که تا آن زمان بی سابقه بود ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز خود تقدیم می‌کند. آری غفور دیگر باز نمی‌گردد!

حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپ‌های توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شکافته و خود به مثابه بمب هایش به قلب دشمن هجوم می‌برد.

ماموریت به خوبی انجام می‌شود و ضربه مهلکی به کاروان مزبور وارد می‌آید. غفور گردشی کرده و راه وطن را در پیش می‌گیرد. در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوای خصم زبون صدمات عمده‌ای را به پیکر مرکب آهنین وی وارد می‌آورد اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه عقابش به دست کرکس بیفتد.

آتش لحظه به لحظه زبانه‌های بلندتری به خود می‌گرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک، با تمام قدرت سعی داشتند جنگنده را در حالت پروازی نگهدارند. با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده F-۴ به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمین‌های تحت کنترل نیرو‌های خودی که همان رودخانه بهمن شیر بود می‌رسد. گرمای سوزان شعله‌ها اینک کابین عقب را کاملاً آماج ضربات خود قرار داده بود و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود.

 در لحظه‌ای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده می‌گیرند، ارتفاع پرواز بسیار پایین بود و تلاش جدی هم برای اوج گیری به جایی نمی‌رسید. به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب می‌شوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری می‌کند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج می‌شود و به سلامت به زمین می‌رسد، اما راکت‌های صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پایین تری فعال می‌شود و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا می‌کند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را می‌یابد. در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد می‌کند.

خلبان شهید ارتش: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم

 

پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای C-۱۳۰ به پایگاه دوم شکاری منتقل می‌شود. مردم شهید پرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز می‌شوند و تقریباً نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را می‌پیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال می‌یابد. امام جمعه اردبیل با اینکه از نظر شرعی نیازی به غسل شهید نیست، خود شخصاً این کار را انجام می‌دهد و بر پیکر پاک شهید نماز می‌گذارد.

برادر شهید که قبل از غسل، پیکر غفور را دیده بود برایمان گفت: با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون مردگی در پهلویش به چشم می‌خورد. پیکر کاملاً سالم بود و تبسمی بر روی لبانش داشت. گویی اگر به اسم صدایش می‌کردی از خواب بیدار می‌شد!

تشییع جنازه بسیار با شکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور ملت انقلابی اردبیل برای شهید برگزار گردید و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ آغاز حرکت دسته‌های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید به رسمی ماندگار بدل گردید. پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.

شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر پهنه نیلگون خلیج فارس داشت و در زمان شهادت، در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی خود ثبت کرده بود.

پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان جواد فکوری برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل می‌آید. در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

خلبان شهید ارتش: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده و ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده‌ایم بیشتر بخوانید »

چهلمین سالگرد شهادت قهرمان بزرگی که دو مزار دارد

چهلمین سالگرد شهادت قهرمانی که دو مزار دارد/ خرده روایت هایی از شهید «حسین خلعتبری»


چهلمین سالگرد شهادت قهرمان بزرگی که دو مزار دارد

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، اول فروردین ۱۳۶۴، جشن روز اول وصال و عید آسمانی شدن دلیرمردی است که بلندای آسمان، جایگاهش بود و گستره‌های بی‌مرز بیکرانگی، افق نگاهش. نوروز سیمرغ آسمانی تبار نیروی هوایی پیروزمند و پرصلابت ما، طلعت جمال یار بود و نوبهارش دیدار روی دلدار در سراپرده قرب و لقای نورالانوار. امیر سرلشکر خلبان شهید «حسین خلعتبری» یکی از آن اسوه های شجاعت و پایمردی است که صدای یک ملت را در طنین پرشهامت خود انعکاس داد و ماندگار ساخت: «تاریخ بنویسد و آیندگان بدانند که ما در اوج مظلومیت جنگیدیم و هیچ باکى نیست اگر یک میلیون نفر از ما شهید شوند. اگر خود و فرزندان مان هم کشته شویم بازهم تسلیم نمى‌شویم تا دنیا بفهمد ایرانى با غیرت هرگز در مقابل تجاوز سکوت نمى‌کند و تا نابودى متجاوز دست از دفاع نمى‌کشد.»

 این امیر سرافراز، از بزرگترین خلبانان نیروی هوایی ارتش و تاریخ دفاع مقدس است که نماینده ایران در دادگاه بین المللی لاهه نیز بود. شرح افتخارات و قهرمانی های او از ایران به همه جهان رسید و پس از شهادتش، در مجله‌هاى جنگى آمریکا بارها از این شهید به عنوان یک نابغه جنگى و خلبان توانمند در پروازها و مانورهاى حساس نظامى و عملیاتى نام برده شد. مدارج علمی و افتخارات نظامی یک «نابغه جنگی» حسین خلعتبری مکرم در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، دیده به جهان گشود.

دوران کودکی و جوانی را در رامسر سپری کرد و بعد از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال ۱۳۴۹ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. پس از گذراندن دوران سربازی، در سال ۱۳۵۱ به دلیل علاقه وافری که به فن خلبانی داشت وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و بعد از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، جهت طی نمودن دوره پیشرفته به کشور آمریکا اعزام شد. حسین خلعتبری در آمریکا ابتدا دوره خود را در دانشگاه شپارد آغاز کرد و سپس به دانشگاه تگزاس منتقل شد.

 استعداد خیره کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما، باعث شده بود به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان آورند. حسین خلعتبری مکرم در همین حین به خاطر مهارت خاصی که در خلبانی داشت، دوره شلیک موشک ماوریک که یک موشک هوا به سطح است و به وسیله آن می‌توان انواع شناورها را هدف قرار داد، را با موفقیت طی کرد. سرانجام دوره خلبانی حسین خلعتبری پایان می‌یابد و او با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف ۴ به ایران بازمی‌گردد و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت می‌شود. نام حسین خلعتبری به عنوان یکى از شاگردان موفق و ممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس در فراگیرى علوم خلبانى اف ۴ طى دوران آموزشش، در مصاحبه‌ها و گفتگوهاى اساتید این دانشگاه برده شده است.

 همچنین در سال ۲۰۰۶ یکى از مجلات جنگى آمریکا ویژه‌نامه‌اى در مورد مهارت‌هاى پروازى و ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌هاى شهید خلعتبرى منتشر کرد. مادر! تمام حقوق ماهیانه مرا را خرج نیازمندان کن حسین از سالهای نوجوانی و جوانی، مراتب کمال اخلاقی را طی کرده و انسانی معتقد، مومن و متصف به ارزشها و فضیلتهای اخلاقی بود. به رعایت مسائل اعتقادی و شرعی بسیار مقید بود، تا جایی که می‌گفت «نام من «حسین» است و باید حرمت این نام حفظ شود» و در دورانی که برای کسب دانش خلبانی به کشوری خارجی سفر کرده بود، همواره تذهیب نفس برایش همواره در رفع گرفتاری افراد نیازمند اطرافش سعی و کوشش داشت و نسبت به درد و رنج و مشکل انسانها بی تفاوت نبود. او پیش از سفر به آمریکا، به دیدار خانواده می‌شتابد و به مادرش وکالت می‌دهد که: «مادر! تمام حقوق ماهیانه‌ام را براى رفع مشکلات نیازمندان هزینه کن.» قهرمان «عملیات مروارید» در اوایل آذر ماه سال ۱۳۵۹، طبق برنامه‌هایی که توسط نیروهای هوایی و دریایی ارتش ایران صورت گرفته بود، تصمیم گرفته شد که در روز ۷ آذر، حمله‌ای به دو اسکلهٔ البکر و الامیه انجام شود. برای این عملیات، حسین خلعتبری همراه با چندین خلبان دیگر از نیروی هوایی انتخاب شدند، از جمله عباس دوران، علیرضا نمکی، سید علیرضا یاسینی و حسین زندی. این تیم خلبانان در حین عملیات، تعدادی از ناوچه‌های عراقی را به غرقی کشاندند، که این عملیات باعث نابودی بخش عظیمی از نیروی دریایی عراق شد، شامل ۲۳ فروند کشتی مین‌روب، ناوچه و قایق موشک‌انداز اوزا. در این عملیات، حسین خلعتبری به همراه همکارانش بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی انجام دادند. «حسین ماوریک»!

 به نقل از امیر سرتیپ دوم خلبان «مشیری»: «حسین از لحاظ هوش و استعداد جزو افراد نخبه بود. در زمان پیش از انقلاب به تعداد زیادی موشک ماوریک خریداری شده بود. ماوریک یک کلمه انگلیسی است که معنی آن گوساله وحشی می‌شود. این موشک هوا به سطح است. تصمیم گرفته شد که این موشک ها بر روی هلی‌کوپتر وصل شود. از آنجایی که نیروی دریایی ۲ رقم از این موشک ها را داشت، این موشک‌ها در اختیار هوا نیروز قرار داده شد. پروژه این کار به حسین خلعتبری سپرده شد. این پروژه به خوبی پیش رفت و تحولی در سطح جهان ایجاد کرد. از آن پس به حسین لقب «حسین ماوریک» داده شد. همچنین پس از پایان عملیات مروارید، به دلیل توانایی و مهارت خاص حسین خلعتبری در شلیک موشک ماوریک، او با لقب‌هایی چون «شکارچی اوزا» یا «حسین ماوریک» شناخته شد. سپس او به هوانیروز فرستاده شد تا خلبانان بالگرد جنگندهٔ کبرا را برای استفاده از موشک ماوریک آموزش دهد. نماینده ایران در دادگاه بین المللی لاهه پس از مدتی، حسین خلعتبری به عنوان نمایندهٔ ویژهٔ ایران در دیوان کیفری بین‌المللی در لاهه، هلند حضور یافت تا از حقوق ایران در جنگ دفاع کند. با ابتکار و تلاش‌هایی که در این دیوان انجام داد، حقانیت ایران در جنگ را به ثابت کرد اگرچه مدت زمان مأموریتش در دیوان کیفری بین‌المللی تنها دو ماه بود، اما او پس از اتمام آن کار را به نمایندهٔ ایران در سوئیس واگذار کرد و به کشور بازگشت.

در پاسخ به سؤالی که چرا تا پایان مأموریت در آنجا ماند، او گفت: «نمی‌توانم در آرامش در سوئیس زندگی کنم درحالی‌که هموطنانم دارند با دشمن می‌جنگند.» عقاب «البرز» یکی از مهمترین عملیات هایی که شهید خلعتبری در آن نقش داشت، عملیات البرز بود. عملیات البرز در مهرماه سال ۱۳۵۹ انجام شد. در این عملیات، نیروی هوایی ایران با حمله به پایگاه هوایی الولید در عراق، این پایگاه را بمباران و منهدم کرد شهید خلعتبری در این عملیات به عنوان خلبان یکی از فانتوم‌های نیروی هوایی، نقش مهمی در بمباران و انهدام پایگاه هوایی «الولید» عراق، ایفا کرد. به طور خلاصه، نقش شهید خلعتبری در عملیات البرز را می توان در موارد زیر خلاصه کرد: ۱ – هدایت و رهبری یکی از گروه های پروازی ۲ – بمباران دقیق و مؤثر اهداف تعیین شده ۳ – انهدام بخش های مهمی از پایگاه هوایی الولید ۴ – ایجاد روحیه و انگیزه در بین دیگر خلبانان عملیات البرز یکی از موفق ترین عملیات های نیروی هوایی ایران در طول جنگ ایران و عراق بود و شهید خلعتبری نقشی اساسی در موفقیت این عملیات داشت. فرمانده اولین حماسه بزرگ نیروی هوایی در اولین روز جنگ عملیات کمان ۹۹ در اولین روز مهرماه سال ۱۳۵۹ انجام شد. در این عملیات، نیروی هوایی ایران با حمله به ۱۴۰ فروند هواپیما به پایگاه های هوایی عراق، اولین پاسخ کوبنده خود را به تجاوز رژیم بعثی عراق به خاک ایران داد شهید خلعتبری در این عملیات به عنوان فرمانده یک دسته ۸ فروندی از فانتوم های نیروی هوایی، نقش مهمی در حمله به بغداد، پایتخت عراق ایفا کرد.

 

به طور خلاصه، نقش شهید خلعتبری در عملیات «کمان ۹۹» را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

 ۱ – فرماندهی یک دسته ۸ فروندی از فانتوم های نیروی هوایی ۲ – هدایت و رهبری خلبانان جوان در این عملیات ۳ – حمله دقیق و مؤثر به اهداف تعیین شده در بغداد ۴ – ایجاد روحیه و انگیزه در بین دیگر خلبانان عملیات کمان ۹۹ یکی از موفق ترین عملیات های نیروی هوایی ایران در طول جنگ ایران و عراق بود و شهید خلعتبری نقشی اساسی در موفقیت این عملیات داشت. فاتح عملیات قهرمانانه «حمله به اچ ۳» در اواخر سال ۱۳۵۹ با توجه به این که عراق تمامی هواپیماهای ذخیره خود را به دلیل سالم ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، به مجموعـه پایگاههای الولید در نزدیکی مرز اردن انتقال داده بود، نیروی هوایی تصمیم می گیرد که این پایگاهها را به هر طریق ممکن هدف قرار دهد. طرح اولیه آماده می شود و تعدادی از برجسته ترین خلبانان نیروی هوایی برای این عملیات انتخاب می شوند و دلیل آن این بود که اگر فرمانده دسته پروازی مورد هدف قرار گرفت، خلبانان حاضر مهارت این را داشته باشند که خود هدف را پیدا و آن را منهدم کنند. پس جمعی از بهترین ها انتخاب شدند که در بین آنها نام حسین خلعتبری نیز به چشم می خورد. سرانجام روز پانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۶۰ تعداد ۸ فروند هواپیمای فانتوم از پایگاه هوایی همدان به پرواز در آمدند و با چهار بار سوخت گیری هوایی و طی مسافتی بالغ بر ۱۰۰۰ کیلومتر، پایگاه های الولید را بمباران کردند و همگی سالم برگشتند. نقش حسین در این عملیات هم خیره کننده بود. در هنگام رسیدن به یکی از پایگاهها، حسین خلعتبری ارتفاع را زیاد میکند و با شیرجه ای زیبا و مانورهای پی در پی تمامی بمب های خود را بر روی اهداف فرو میریزد و افتخار دیگری برای خود و این سرزمین می‌آفریند. از «بیت المقدس» تا «والفجر ۸» این خلبان شجاع و شایسته، در عملیات «بیت المقدس» که منتهی به فتح خرمشهر شد و در عملیات والفجر ۸ که به سقوط منطقه استراتژیک فاو انجامید، نقش مهمی ایفا کرد و در پشتیبانی هوایی از رزمندگان در خطوط مقدم جبهه، بمباران مواضع و انهدام تجهیزات و نفرات دشمن، شناسایی مواضع دشمن و ارسال اطلاعات به فرماندهی، ایجاد روحیه و انگیزه در میان رزمندگان و کمک در تصرف شبه جزیره فاو، نقش موثری داشت. گفت بی غیرت؟! تو خلبان مایی؟ بگیر! از زبان شهید بشنویم آرمان مقدس او را در دفاع از حریم این میهن: «یادم نمی رود در دزفول بودم. زن لری جنازه بچه سوخته‌اش را گذاشت بغل من و گفت: بی غیرت! تو خلبان مایی؟ بگیر! خواستم به او بگویم مادر! ما بی غیرت نیستیم. ولی اسلام به ما اجــازه چنین کارهایی را نمی‌دهد. اما دیدم آن زن، خیلی عصبانی است. هنگامی که خبر سقوط خرمشهر را شنیدم، و مطلع شدم که به پیرها و بچه‌ها هم رحم نکرده و به زن‌ها هم تجاوز کرده‌اند، به خدای لایزال و به شرفم قسم خوردم که این بار اگر وارد خاک عراق شدم، شهرک «صفوان» را درهم بکوبم ولی وقتی وارد خاک عراق شدم، ابتدای شهر یک مدرسه بود. با چشم خود دیدم مادری بچه اش را در زیر شکم گرفت و روی بچه خوابید در همان لحظه به خود آمدم و بمب هایم را رها نکردم. وقتی رد شدم از شدت خشم چند فشنگ هوائی خالی کردم و به سمت گمرک صفوان پرواز کردم و کامیون های حامل مهمات را منهدم نمودم. با این که بیش از هفتاد مرتبه به خاک عراق حمله کرده ام، ولی قانع نیستم. من باید بجنگم و مرگ برای من افتخار است. در وصیت نامه ام هم ذکر کرده ام که در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می گویند «میرزا کوچک خان» در آن جا علیه روسیه می جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آن چه از من باقی ماند حتی اگر ذره ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد.» بلند آسمان، جایگاه تو بود… در تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ وی به زادگاهش رامسر نمی‌رود. در جواب دوستانش هم که می‌گویند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟ می‌گوید: «در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی‌دهد که این مردم را تنها بگذارم.» روز یکم فروردین ماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمدزاده به عنوان شیفت پایگاه سوم شکاری همدان بودند. ناگهان صدای آژیر بلند می‌شود و در پایگاه اعلام حالت آماده باش می‌شود حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان «عیسی محمدزاده عروس محله» یا یک فروند هواپیمای فانتوم دی با نام رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیما‌های دشمن به پرواز در می‌آید. در کرمانشاه در منطقه سنقر با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر می‌شود. سریعاً به سمت یکی از هواپیما گردش کرده و به پرواز ادامه می‌دهد و در ارتفاع ۳۵۰۰۰ پایی یکی از میگ‌های ۲۳ را مورد هدف قرار می‌دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می‌شود. در همین حین از ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری می‌رسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی، در تعقیب آن‌ها می‌باشد. میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک تیر موشک r-۴۰ می‌کند موشک با فانتوم برخورد می‌کند. ستوان محمدزاده موفق می‌شود اجکت کند و به سختی از ناحیه دست راست آسیب می‌بیند و توسط نیرو‌های امداد و نجات نیروی هوایی نجات پیدا می‌کند؛ ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت اجکت پیدا نمی‌کند و شهید می‌شود. تلویزیون عراق با اعلام این خبر اعلام کرد که موفق شده یکی از بهترین خلبانان ایرانی را از بین ببرد… دوست دارم مثل امام حسین (ع) به شهادت برسم… به روایت امیر مشیری دوست و همدوره و همرزم شهید: «همسر شهید خلعتبری معلم بود. آن‌ها بسیار مهمان‌نواز بودند. معمولا خانه‌شان مهمان داشتند. روز اول عید سال ۶۴ حدود ۲۰ نفر در منزل شهید خلعتبری مهمان بودند. آن روز خسرو غفاری فرمانده گردان به منزل حسین تماس گرفت و اعلام کرد که دو فروند هواپیمای دشمن در حال ورود به آسمان کشور ما هستند، و من به جای شما به عملیات می‌روم. حسین خلعتبری مخالفت کرد و گفت که خودم این عملیات را می‌روم. در آن عملیات حسین یک فروند از هواپیماهای دشمن را منهدم می‌کند و هواپیمای دیگر دشمن موشکی به هواپیمای حسین می‌زند. خلبان کابین عقب هواپیمای خلعتبری ریجکت می‌کند اما خلعتبری در آن عملیات به شهادت می‌رسد. محمود انصاری روایت کرده است که روزی حسین خلعتبری به او می‌گوید که دوست دارم مثل امام حسین (ع) شهید شوم. این اتفاق هم افتاد. داستان سری که از پیکر، جدا ماند! «تیم بررسی سانحه، پیکر و تکه‌های هواپیمای شهید خلعتبری را جمع می‌کند. پیکر شهید خلعتبری با شکوه تشییع و به خاک سپرده شد. حدود دو هفته بعد از شهادت خلعتبری، چوپانی خبر می‌دهد که کلاهی پیدا شده است. تیم بررسی می‌رود و در حالی کلاه را پیدا می‌کند که سر شهید خلعتبری در آن بوده است. ابتدا تصمیم داشتند که سر را به باقی پیکر اضافه کنند اما با مخالفت مردم روستا مواجه می‌شوند. از این رو سر شهید خلعتبری در یکی از روستاهای کرمانشاه به خاک سپرده می‌شود. در حال حاضر نمی‌دانم که آن مزار در کجا است.» و سرانجام این اسطوره دلیرمردی و اعجوبه جنگ، جاودانه شد در حالی که این سخنش در وصیتنامه، هنوز هم سرشار از شور حماسی و روح غیرت و غرور است: « اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم…».



منبع خبر

چهلمین سالگرد شهادت قهرمانی که دو مزار دارد/ خرده روایت هایی از شهید «حسین خلعتبری» بیشتر بخوانید »

کتاب «چای آخر»؛ یادی از عقاب تیزپرواز جبهه‌های جنگ شهید احمد کشوری

کتاب «چای آخر»؛ یادی از عقاب تیزپرواز جبهه‌های جنگ شهید احمد کشوری


کتاب «چای آخر»؛ یادی از عقاب تیزپرواز جبهه‌های جنگ شهید احمد کشوری

به گزارش نوید شاهد؛ خلبان بود. آنقدر ماهر که او را عقاب تیزپرواز جبهه‌های جنگ صدا می‌زدند. خودش که البته اصلاً در قید و بند این القاب و عناوین نبود. به چیزی جز خدمت صادقانه فکر نمی‌کرد و دغدغه‌ای جز رضای خدا نداشت. داستان زندگی‌اش را که می‌خوانیم، جذب آن اراده و عزمی می‌شویم که همیشه در کارها نشان می‌داد، شیفته آن روحیه مردانه و جدی‌اش می‌شویم که یکی از مهم‌ترین خصایص او بود و از شجاعت و کاربلدی‌اش به وجد می‌آییم. همان اوایل جنگ تحمیلی، پانزدهم آذر ۱۳۵۹ به شهادت رسید.

 

به روایت یکی از همرزمانش در یکی از مأموریت‌های روزهای نخست جنگ، برای عقب راندن دشمن که حد فاصل قصرشیرین تا سرپل ذهاب را جلو آمده بودند، وارد منطقه شدیم. دشمن با ستون بسیار عظیمی که شامل ادوات زرهی و خودرویی و پرسنلی بود، به طول دو کیلومتر در جاده به راحتی در حال حرکت بود. آن‌ها از قصر شیرین وارد خاک‌مان شده بودند و به سمت سرپل ذهاب در مسیر مشخصی پیشروی می‌کردند. عشایر منطقه، اطلاعاتی را درباره این جابه‌جایی به ما دادند. وقتی به منطقه رسیدیم، احمد گفت: «نباید ساکت باشیم. هر طور شده باید جلوی پیشروی آن‌ها را بگیریم.» با سه هلی‌کوپتر کبرا و یک هلی‌کوپتر ترابری از قرارگاه به سمت منطقه پرواز کردیم، در حالی که هیچ آشنایی با منطقه نداشتیم و نمی‌دانستیم باید از کدام محور، وارد منطقه شویم. تا نزدیکی‌های ستون دشمن پیش رفتیم و از پهلو با ستون آن‌ها مواجه شدیم.

 

وحشت کردیم که چرا تا این حد جلو آمده‌اند. کسی جلودارشان نبود. هنگام روبه‌رو شدن با آن‌ها فکر کردیم در اطراف ستون، تیم‌های گشت گذاشته‌اند. چون وقتی ستون بخواهد در منطقه ناشناسی حرکت کند، تیم گشت در اطراف می‌گذارند که از جایی ضربه نخورند. تا هفتصد متری ستون جلو رفتیم و شناسایی کامل را انجام دادیم. احمد در یک لحظه به عنوان راهنمای تیم گفت: «اول و آخر ستون را بزنید که مشکوک بشوند و همهمه‌ای بین آن‌ها بیفتد و وقتی سرشان شلوغ شد، روی آن‌ها آتش اجرا می کنیم.» هلی‌کوپتر خلبان سراوانی به موشک تاو مجهز بود. ایشان اول و آخر ستون را مورد هدف موشک‌های خود قرار داد. ستون نظامی دشمن، سنکوب کرد و هرچه مهمات داشتیم، روی سر ستون ریختیم.

 

وقتی این تصمیم را گرفت که دشمن را در محاصره بگیرند و به سروته ستون دشمن آسیب بزند، همه فهمیدند که فقط با این شیوه، می‌توانند آن همه نیروی دشمن را نابود کنند. هلی‌کوپتر کبرا مانور می‌داد و حمله می‌کرد و بر سر دشمن، آتش می‌ریخت و تیراندازهای دشمن، سرگردان مانده بودند که این چه شبیخونی است که از هوانیروز خورده‌اند. وقتی تیم آتش و گروه پروازی احمد، با هلی‌کوپترهای شکاری به منطقه برگشتند، غوغایی را در منطقه دیدند. ستونی که هیچ‌کس حریف‌شان نمی‌شد و می‌خواستند به قلب ایران بزنند، زمین‌گیر شده بود و این ضربه را از خوش‌فکری احمد خورده بود. نیروهای دشمن پس از این شکست مجبور شدند تا اطراف نفت‌شهر عقب‌نشینی کنند و از مرز خارج شوند.

 

یک کتاب صوتی درباره شهید کشوری

کتاب «چای آخر» که همین چندی قبل نسخه صوتی آن نیز، با صدای گرم و شنیدنی مهدی نمینی مقدم منتشر شد، روایتی از زندگی این قهرمان شهید است. این کتاب، کاری از مسعود آب آذری و مجموعه‌ای است از خاطرات کوتاه و دل‌نشین درباره زندگی شهید احمد کشوری، که از کودکی تا شهادت او را شرح می‌دهند و از میان ساعت‌ها گفت‌وگو با خانواده، دوستانِ هم‌کلاسی، هم‌دوره‌ها و هم‌رزمانِ دوران جنگ این شهید بزرگوار تهیه شده‌اند.

 

می‌خوانیم: احمد در آخرین روزهای پرواز ابدیش در جمع بچه‌ها صحبت می‌کرد. او گفت: دیشب خواب سهیلیان را دیدم. حمیدرضا را در یک باغ و مزرعه بسیار بزرگ دیدم که زیباییش خیره کننده بود، آنجا پر از درخت‌های میوه و سرشار از سرسبزی بود. داخل باغ ساختمانی را به من نشان داد و پرسید: این خانه زیباست؟ این خانه مال توست، خیلی وقت است که منتظرت هستم، چرا نمی‌آیی؟ با تعریف این خواب از سوی احمد، انگار روی بچه‌ها آب یخ ریخته باشند، همه جا خوردند و متاثر شدند. چون معنی این خواب یعنی رفتن او نزد حمیدرضا سهیلیان، و باهم بودن آن دو یار باوفا و صمیمی، یعنی نشانی بهشت و سفر بهشتی احمد و دیدن جایگاه خود در ملک عشق و مستی و ارادت بندگی.

انتهای پیام/



منبع خبر

کتاب «چای آخر»؛ یادی از عقاب تیزپرواز جبهه‌های جنگ شهید احمد کشوری بیشتر بخوانید »

«عقاب تیزپرواز» قهرمان بی‌پروای دوران

«عقاب تیزپرواز»؛ قهرمان بی‌پروای دوران


به گزارش نوید شاهد، شماره‌های ۹۶-۹۷ شاهد یاران با عنوان «عقاب تیز پرواز» به شهید «عباس دوران» اختصاص یافته است. آغازین بخش این مجله با پيام قدردانی مقام معظم رهبری از عمليات غرورآفرين شهيد «عباس دوران» آغاز شده و در ادامه حسن خامه‌یار پس از معرفی شهید دوران، دیدگاه این بزرگمرد جبهه مقاومت را نسبت به انقلاب اسلامی گردآوری و تدوین کرده است. خبرنگار نوید شاهد به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت عباس دوران «روحیه وطن دوستی» این خلبان غیور را در شاهد یاران بررسی کرده و به روایت‌هایی درباره شهید «دوران» در شاهد یاران پرداخته است.

«عقاب تیزپرواز» قهرمان بی‌پروای دوران

عباس دوران بر اين باور بود كه انقلاب اسلامی كه به رهبری فقیه عادل در راه اعتلای اسلام و با حضور امت مسلمان و شهيد پرور به وجود آمده، بزرگترین نعمت خدائی برای اين كشور است. پس شايسته است برای ریشه‌كنی استكبار جهانی كاری كنیم كه دست نیاز به سوی ابر قدرت‌های غارتگر دراز نكنيم.

شهید عباس دوران از آگاهی و بينش سياسی برخوردار بود. عقيده داشت که گاهی می‌توان با عملیات موفقیت‌آمیز برتری هوایی را نصیب کشور ساخت و آن را در جهان سربلند كرد.

 عباس دوران در پایگاه شکاری شيراز

وقتی شهرهای «نفت شهر» و «مهران» بمباران شدند و چندتن از هموطنان بی‌گناه به شهادت رسیدند، عباس دوران بی‌درنگ خود را به پایگاه شکاری شيراز رساند و از فرمانده پایگاه تقاضای ملاقات کرد. در صفحه ۶ این شماره از «شاهد یاران» در این باره آمده است: به او [فرمانده پایگاه] گفت: «من خلبانم… من با پول این ملت به خارج رفته‌ام… من آمده‌ام تا در صورت نیاز از این کشور در مقابل بیگانه دفاع کنم…»

در بخشی از نامه «عباس دوران» به فرماندهی پايگاه شيراز نیز چنين گفته شده: «پرواز تمام وجود من است. همچون پرنده‌های شکسته بال وآشیان گم کرده‌ام و اگر در این شرایط بحرانی نتوانم ایفای نقش کنم، در حقیقت آدم بی‌مصرفی خواهم بود.»

عباس دوران در عمليات «مرواريد»

شهید عباس دوران در نخستين سال دفاع مقدس حماسه‌های بزرگ و به يادگار ماندنی آفريد. عباس خامه‌یار در هشتمین صفحه از شماره ۹۶-۹۷ شاهد یاران درباره شهید «عباس دوران» چنین روایت می‌کند: «او با همكاری خلبان شهيد حسين خلعتبری در روز هفتم آذر ماه سال ۱۳۵۹ در يك عمليات هوايی ـ دريايي موسوم به عمليات «مرواريد» پنج فروند ناوچه عراقی را به قعر آب‌های نیلگون خلیج فارس فرستاد.»

عدم تحمل تجاوز بیگانگان به کشور

«شهید دوران» حاضر نبود حتی یک لحظه ببیند که کشور و ناموس ملت ايران خدای ناخواسته تحت تجاوز سربازان کشورهای دیگر و یا بیگانگان قرار گرفته باشد. شاهد یاران (صفحه ۱۵) در گفت‌وگو با حجت الاسلام و المسلمين شيخ سعيد نصير الاسلامی (معاون تبليغات و روابط عمومی عقيدتی ـ سياسی نيروی هوايی ارتش جمهوری اسلامی ايران از سال ۱۳۹۲ تا کنون) درباره این خلبان غیور خاطرنشان کرده است: «شهيد دوران هرگاه برای سوار شدن به هواپیما پای در رکاب می‌گذاشت، دندان‌های خود را می‌فشرد و با تعصب و غیرت نسبت به كشور و جمهوری اسلامی ایران وارد كابين می‌شد.»

شهید دوران خودش را فدای انقلاب و وطن کرد

حجت الاسلام نصير الاسلامی در ادامه صحبت‌هایش در صفحه ۱۶ شاهد یاران گفته است: «اگر کسی مثل شهید عباس دوران که با شهادت از دنیا می‌رود، براي ديگران افتخار و الگو و اسوه می‌شود. آنها هم بودنشان برای کشور و برای ملت نمونه بود و الان که شهید شده‌اند، شهادتشان برای ما ماندنی شده است. به اين دلیل كه آنان جانشان را با خدا معامله کردند. بدون تعارف خودشان را فدايی انقلاب و وطن کردند.»

بخشی از نامه شهید دوران به همسرش

همسر شهید «عباس دوران» خاطرات و نامه‌های بسیاری از همسرش دارد که اگر پای صحبت‌هایش بنشینید، چند کتاب خواهد شد. شاهد یاران (در صفحه ۱۸ نشریه) بخشی از نامه این شهید را که در آغازین روزهای جنگ برای همسرش نوشته بود، منتشر کرده است: «مهناز مواظب خودت باش… این حرف‌ها را نزدم که ناراحت بشی… بالاخره جنگ است و وضعیت مملکت غیر عادی… نمی‌شود توقع داشت، چون یک سال است ازدواج کردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم، جنگ و مردم و کشور را رها کرد و آمد نشست توی خانه. از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است.»

تمام حصارهای دشمن را شکست

شهید دوران در اوج قدرت‌نمايی کشورهای دنیا حماسه‌ای بی‌نظير آفريد، تا کنفرانس غیر متعهدها در بغداد برگزار نشود. امير سرتيپ خلبان حسين چيت فروش (مشاور عالی فرمانده نيروی هوايی) در بیست و هفتمین صفحه از شماره ۹۶-۹۷ مجله شاهد یاران درباره شهید دوران اظهار کرده: «مخصوصا می‌گویم تا در صفحه تاریخ به یادمان بماند كه فرانسوی‌ها آخرین تکنولوژیشان را كه موشک رولاند باشد، دور بغداد چيدند تا هیچ هواپيمايی نتواند حريف شود. ولی عباس همه آن حصارها را شكست.»

ریشه‌های ولایتمداری در نیروی هوایی ایران 

ریشه‌های ولایتمداری در نيروی هوايی ايران است. امير سرتيپ خلبان حسين چيت فروش در بخش دیگری از صحبت‌هایش، (صفحه ۳۱) شاهد یاران بیان کرده: «آن چه باعث شد که ارتش و کلیه نیروهای مسلح به ويژه نیروی هوایی در مقابل رژیم طاغوت بایستند، ولایتمداری است. نیروی هوایی حرکت می‌کند تا این اتفاقات و کشتارهايی که در سایر کشورهای منطقه شاهدش هستيم، در این کشور به برکت وجود موضوعی به نام مرجعیت و رهبری و ولایت فقیه، اتفاق نیفتد.»

برای دانلود فایل شماره ۹۶-۹۷ مجله شاهد یاران با عنوان «عقاب تیز پرواز» کلیک کنید. 

 

خبرنگار: آرزو رسولی



منبع خبر

«عقاب تیزپرواز»؛ قهرمان بی‌پروای دوران بیشتر بخوانید »