شهید رجایی

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با ۳ قلب زنده ماند

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با ۳ قلب زنده ماند



در دل تاریکی و سکوت بیمارستان، جایی که مرگ گاهی ناگهانی زخم می‌زند، خانواده‌ای با قلبی شکسته تصمیم می‌گیرد زندگی را دوباره به دستان کودکی دیگر بسپارد.

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، اما اینجا فقط پایان نیست، گاهی، دقیقاً همین‌جا، آغاز اتفاق می‌افتد و صدای دستگاه‌های ممتدی که خبر از تمام شدن عمر می‌دهد و شانه‌های لرزان مادرانی که هنوز در شوک‌اند از صدای آن دستگاهی که در بیمارستان خاموش شد، همان صدایی که خط صافش تا همیشه در خاطرشان خواهد ماند.

همه‌چیز شبیه کابوس است، زن جوانی با چادری که نیمه‌افتاده، بی‌صدا زانو زده، مات نگاه می‌کند به تابوتی که آرام‌آرام از ماشین پایین می‌آید و دستانش بی‌جان، نگاهش تهی و لب‌هایش زمزمه‌گر اسمی که هنوز باورت نمی‌شود در فهرست اموات نوشته شده است. اما همین لحظه‌هایی که همه چیز در حال فروپاشی‌ست، درست همین‌جا، اتفاقی می‌افتد که تقدیر چند نفر دیگر تغییر می‌کند.

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با سه قلب زنده ماند

در اتاق مشاوره بیمارستان، اشک‌ها جاری‌ست و هیچ‌کس آماده نیست. هیچ‌کس برای لحظه‌ای که باید تصمیم بگیرد قلب فرزندش در بدن کسی دیگر بتپد، از قبل تمرین نکرده است و مادر، با دستی که هنوز از شوک می‌لرزد، به تصویر دخترش نگاه می‌کند، می‌گوید: «قلب دخترم؛ هنوز سالمه؛ بگذارید دوباره به تپش در بیاید و در بدن دیگری زنده شود.»

معجزه شد دخترم!

دختری که سال‌ها با قلب پیوندی زندگی کرده بود، بار دیگر در آستانه مرگ قرار گرفته است. خانه در سکوتی تلخ فرو رفته و تنها صدایی که شنیده می‌شود، صدای آه‌های بریده مادر بود و ناله‌های ضعیف دختری که دیگر توان نداشت. دختر ۱۶ ساله‌ای که سال‌ها با قلبی امانتی زندگی کرده بود، حالا نفس‌هایش شمرده‌تر و بی‌رمق‌تر شده بود. چشم‌هایش، به سقف خیره بود، انگار در انتظار چیزی که کسی نمی‌دانست کی، یا اصلاً آیا، خواهد رسید. پدر بی‌صدا قدم می‌زد، مادر گریه‌اش را پنهان می‌کرد. امید، مدت‌ها بود که از قاب نگاهشان کنار رفته بود؛ تنها معجزه‌ای شاید… و بعد، خبر آمد. صدایی در گوشی تلفن گفت: «قلبی پیدا شده…» مادری حاضر شده قلب فرزندش را اهدا کند.

حالا او دختری است که، زندگی‌اش را با سه قلب گذرانده؛ قلب خودش، قلبی که نخستین بار به او زندگی بخشید و قلبی که بار دیگر معجزه‌ای از بخشندگی بود که هر تپش، روایتگر امید و زندگی دوباره است، مسئولیت نگهداری از این قلب نیز برای او سنگین‌تر است و حالا بیس از پیش باید برای براورده شدن «آرزوی پزشک قلب شدن» تلاش کند.

اما اینجا، پایان ماجرا نبود…

امروز روز نجات زندگی است و اینجا پشت درب اتاق پیوند قلب بیمارستان قلب شهید رجایی؛ جایی که نه‌تنها عمل‌های حساس و حیاتی انجام می‌شود، بلکه قلب‌هایی دوباره به تپش درمی‌آیند و کودکانی که در آستانه خاموشی اند، جانی تازه می‌گیرند.

بیمارستان تخصصی قلب رجایی محله آرارات تهران؛ آدرس، تلفن، ساعت کاری | نقشه و  مسیریاب بلد

مقصد ما، گفت‌وگو با دکتر محمد مهدوی است؛ رئیس بخش پیوند قلب کودکان؛ کسی که سال‌هاست در خط مقدم نجات جان کودکان ایستاده، و یکی از پیشگامان عمل پیوند قلب اطفال در کشور به شمار می‌رود. پیش از آغاز گفت‌وگو، با راهنمایی تیم درمان به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل شدیم. لباس استریل آبی رنگ را بر تن کردیم و قدم در سکوت عجیبی گذاشتیم که تنها صدای آرام مانیتورهای پزشکی، نبض فضا را در اختیار داشت. دکتر مهدوی، آرام و متین، ما را به سمت تختی برد که روی آن، دختری ۱۶ ساله آرمیده بود؛ همان کودکی که نخستین بار در سال ۱۳۹۶ پیوند قلب شده بود و حالا، برای دومین‌بار در تاریخ پزشکی کودکان ایران، قلبی تازه در سینه‌اش می‌تپید.

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با سه قلب زنده ماند

جایگاه درخشان ایران در پیوند قلب کودکان

پرسیدیم که آیا امکان گفت‌وگو با این دختر وجود دارد؛ اما با لبخندی مهربان و واقع‌بینانه پاسخ داد: فعلاً نه. شرایط جسمی و حساسیت مراقبت‌های پس از عمل، چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. اما کافی‌ست بدانید که او حالا دیگر از دستگاه تنفس مصنوعی جدا شده و در وضعیت پایدار به‌سر می‌برد. همین یعنی موفقیت.

از سال ۱۳۹۱ بود که پیوند قلب اطفال را به صورت نوین در ایران آغاز کردیم. آن روزها شاید کمتر کسی باور می‌کرد که روزی بتوانیم در زمره کشورهای پیشرفته در این حوزه باشیم. اما امروز، ایران با انجام حدود ۳۰ پیوند کودکانه از مجموع ۵۵۰ تا ۶۰۰ موردی که سالانه در دنیا انجام می‌شود، جایگاه قابل‌توجهی دارد.

در تازه‌ترین مطالعه‌ای که از ایران منتشر شده، بقای پنج‌ساله پیوند قلب کودکان بیش از ۷۰ درصد بوده؛ آماری که کاملاً قابل رقابت با مراکز پیشرفته جهانی‌ست. این یعنی ما نه تنها هم‌پای دنیا حرکت می‌کنیم، بلکه گاهی پیش‌تر می‌رویم. اما آن‌چه روایت این روزها را خاص‌تر می‌کند، ماجرای دختری است که در سال ۱۳۹۶ نخستین پیوند قلب را تجربه کرد؛ دختری که قلبی تازه یافت، زندگی کرد، رشد کرد، اما ناگهان بیماری دوباره به سراغش آمد.

دکتر مهدوی ادامه می‌دهد: از یک سال پیش، علائم عجیبی در او ظاهر شد؛ کاهش سطح هوشیاری، نوسانات ضربان قلب، ضعف شدید. بعد از بررسی‌ها مشخص شد که دچار درگیری پیشرفته عروق کرونر شده. در پزشکی، این عارضه را آلوگرافت واسکولوپاتی می‌نامند؛ یکی از پیچیده‌ترین دلایل رد تدریجی پیوند. تمام عروق کرونر قلبش درگیر انسداد بودند.

عمل مجدد پیوند قلب؛ نخستین بار در ایران

دخترک سه ماه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود، میان مرگ و زندگی، میان رفتن و ماندن. و درست در اوج ناامیدی، روزنه‌ای از امید گشوده شد.

مهدوی با لحنی عمیق‌تر می‌گوید: تصمیم گرفتیم که یک بار دیگر، شانس زندگی به او بدهیم. عمل مجدد پیوند قلب در کودکان، عملی بسیار پیچیده و کم‌سابقه است، اما ما آماده بودیم.»

و معجزه، در دل فاجعه‌ای انسانی شکل گرفت. دختری ۳۲ ساله در یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد و خانواده‌اش در اوج غم، در لحظه‌ای که هیچ واژه‌ای توان توصیفش را ندارد، تصمیمی آسمانی گرفتند، آن‌ها قلب دخترشان را بخشیدند؛ برای زندگی، برای کودکی دیگر.

ما این پیوند را از ساعت ۹ صبح آغاز کردیم، تا ۹ شب ادامه داشت و دوازده ساعت مداوم در اتاق عمل بودیم، این نوع عمل‌ها، جز پر ریسک ترین‌ها هستند؛ خطر پارگی قلب، خونریزی شدید، و شکست عمل، همیشه وجود دارد، اما تیم ما در مرکز قلب شهید رجایی، با تمام توان جنگید و پیروز شد و امروز آن دختر دوباره نفس می‌کشد. از دستگاه ونتیلاتور جدا شده و در شرایط پایدار است. این، یعنی امید.

وی در سکوت کوتاهی می‌کند، سپس با تأکید می‌گوید: ما مدیون خانواده‌هایی هستیم که در اوج داغ، می‌بخشند. اکنون تنها ۲۸ درصد از خانواده‌های بیماران مرگ مغزی در کشور راضی به اهدای عضو می‌شوند و این عدد باید افزایش پیدا کند. آگاهی مردم باید بیشتر شود. رسانه‌ها باید نقش خود را جدی‌تر بگیرند. چون پشت هر پیوند موفق، نه‌تنها علم پزشکی، که قلبی بزرگ و بخشنده ایستاده است.

مهدوی بر اهمیت فرهنگ‌سازی دقیق و مسئولانه در زمینه اهدای عضو تأکید کرد و گفت: برنامه‌هایی که در راستای فرهنگ‌سازی اهدای عضو ساخته شده‌اند، در مواردی بسیار مؤثر بوده‌اند. نمونه‌ای از این برنامه‌ها مجموعه نامیرا است که اگر اشتباه نکنم در شب‌های ماه رمضان پخش می‌شد و این برنامه با نمایش زندگی بیماران پیوند شده و خانواده‌های اهداکننده، بازتاب روشنی از جان‌بخشی و بازگشت به زندگی انسان‌ها ارائه می‌داد و قطعاً در جهت ترویج فرهنگ اهدای عضو بسیار مؤثر بوده است.

رایگان شدن درمان بیماران زیر ۷ سال

وی با اشاره به تجربه شخصی خود ادامه می‌دهد: من خودم از سال ۱۳۹۲ کارت اهدای عضو دارم. در مراسم جشن نفس هم حضور داشته‌ایم و شاهد بوده‌ایم که خانواده‌های اهداکننده چه داغ بزرگی را تحمل می‌کنند، اما وقتی می‌بینند کودک یا بیماری دیگر به زندگی بازگشته، آن حس مسئولیت و آرامش جای غم را می‌گیرد و گهگاه مجوزهایی برای ارتباط بین خانواده اهداکننده و گیرنده داده می‌شود و وقتی این ارتباط شکل می‌گیرد، یک پیوند روحی بسیار خاص و عمیق بین آن‌ها به‌وجود می‌آید. یکی از مادران اهداکننده عنوان می‌کرد که بعد از ده سال، وقتی متوجه شده قلب دخترش هنوز می‌تپد، به آرامشی عمیق رسیده است. این‌ها واقعیت‌هایی هستند که صرفاً فیزیکی و علمی نیستند؛ باید با درک انسانی به آن‌ها نگریست.

مهدوی همچنین به اقدام مهم دولت در خصوص رایگان شدن درمان بیماران زیر ۷ سال اشاره کرد ادامه داد: این طرح که اخیراً کلید خورده، یکی از امیدبخش‌ترین اقدامات برای نجات جان کودکان است، همین بیماری که اکنون بستری است، از روستاهای بسیار دورافتاده بختیاری آمده. در گذشته، خانواده‌های زیادی به دلیل فشار مالی حتی مراجعه هم نمی‌کردند و متأسفانه کودکشان همان‌جا فوت می‌کرد. اما اکنون به لطف این طرح، حتی اگر در حیاط بیمارستان قدم بزنید، خواهید دید که بسیاری از خانواده‌های محروم با امید به درمان فرزندان‌شان آمده‌اند.

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با ۳ قلب زنده ماند

قصه‌ آن دختر ۱۶ ساله و آن خانواده‌ای که در اوج غم، بخشیدن را انتخاب کردند، یادآور این حقیقت است که زندگی، هرچقدر هم شکننده باشد، همیشه فرصت دوباره‌ای دارد؛ به شرط آنکه دست‌ها دست هم دهند و دل‌ها برای نجات جان یکدیگر بتپند.

امروز، اینجا، در میان سکوت و صدای مانیتورها، قصه‌ای به پایان نرسیده است، بلکه تازه آغاز شده؛ آغاز راهی که در آن امید، از دل اشک و غم می‌روید و جان‌های بی‌شماری، دوباره زنده می‌شوند و این‌گونه است که هر قلب بخشیده، نه تنها به فردی دیگر زندگی می‌بخشد، بلکه به همه ما درس می‌دهد که چگونه می‌توان در تاریک‌ترین لحظات، نور امید را روشن نگه داشت.


منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با ۳ قلب زنده ماند

معجزه پزشکی در ایران؛ دختری که با ۳ قلب زنده ماند بیشتر بخوانید »

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!



حتی با محافظان حضرت آقا گفت‌وگو کردیم و عموم این افراد کسانی بودند که پیدا کردنشان راحت نبود. ولی اول با لطف خدا و بعد با همکاری خانواده شهدا توانستیم با این افراد ارتباط بگیریم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – در هفته دفاع‌مقدس، نشست بررسی کتاب «راز ‌بی‌بی جان» پربرکت بود. غیرازخانم الناز عباسیان که به‌عنوان نویسنده دعوت ما را پذیرفت، خانم مهدیه زکی‌زاده به نمایندگی از انتشارات روایت فتح و حجت‌الاسلام سیدحمید علم‌الهدی، (برادر شهید) و همسرشان به نمایندگی از خانواده شهید علم‌الهدی در گفتگو حاضرشدند.همه‌مان تلاش کردیم چراغی باشیم برای بهتر دیده‌شدن این کتاب که زوایای پنهانی از زندگی یک شیرزن را نشان‌مان می‌دهد.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

از آغاز کار این کتاب برایمان بگویید.
الناز عباسیان: پیشنهاد این موضوع از طرف انتشارات روایت فتح به من داده شد. خانم زکی‌زاده تماس گرفتند و موضوع را مطرح کردند. آن لحظه من فکر می‌کردم مادر هنوز در قید حیات هستند.۱۷- ۱۸ سالی بود که از شهدا می‌نوشتم و کارم بیشتر در حوزه مادران شهدا بود و به‌راحتی پذیرفتم چون نسبت به کار با مادران شهدا حس خوبی داشتم.فکر نمی‌کردم ایشان ۳۳ سال پیش به رحمت خدا رفته و کسانی که با او ارتباط تنگاتنگی داشتند نیز در قید حیات نیستند. حتی فکر می‌کردم این خانواده در تهران ساکن هستند و نمی‌دانستم باید منابع‌مان را از اهواز پیگیری کنیم.من با خواب‌هایم زندگی می‌کنم. حدودا شش‌ماه پیش از این‌که این کار به من پیشنهاد داده شود، خواب عجیبی دیدم و آن خواب برای من بسیار باارزش بود. می‌دانستم پرونده‌ای از شهید عزیزی به دست من می‌رسد. بعد از مدت‌ها متوجه شدم که شمایل آن مرد در خواب من، چقدر شبیه شهید عزیز سیدحسین ‌علم‌الهدی است.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!
مادر شهید سیدحسین علم‌الهدی در زمان جنگ

درگذشت پری‌خانم
تازه می‌خواستم کار را شروع کنم که با دختر مرحوم ‌بی‌بی خدیجه تماس گرفتم. پری‌خانم گفتند که با شما هماهنگ می‌کنیم چون ایشان مریض‌احوال و به کرونا مبتلا بودند. شنیدم که چند روز بعد ایشان به رحمت خدا رفتند. خانواده تحت‌تاثیر فوت ایشان قرار داشتند. در آن دوره اکثر اعضای خانواده کرونا گرفته بودند و شروع کار ما تا مهرماه سال ۱۳۹۹ به تاخیر افتاد.در اولین دیدار ما با خانواده شهید همه با ماسک و الکل حاضر شدند و درفاصله دوری ازهم نشسته بودیم.این مصاحبه برای من عجیب بود. می‌ترسیدم مشکلی ایجاد کنم، چون از خواهران سن و سالی گذشته بود و خانواده هنوز داغدار بودند.

به یاد دارم پری‌خانم از اول تا آخر آن جلسه گریه می‌کردند. شروع کار ما این‌طور بود و خود من از این بابت ناراحت بودم.نوشتن از بی‌بی‌جان برای من مانند کار در معدن بود که می‌شکافتیم، پیش می‌رفتیم و به طلا دست می‌یافتیم. از ‌بی‌بی‌جان به خانواده‌ای رسیدیم که هرکدام از اعضایش پتانسیلی خاص برای داستانی متفاوت دارند. به دختران و پسران ایشان رسیدیم؛ به اطرافیان و کسانی که در چایخانه اهواز و تهران با ‌بی‌بی‌جان بودند.هر کدام از این مراحل گنجی بود. خصلت‌هایی از ‌بی‌بی جان به دستم می‌آمد که حیران می‌ماندم. ماجراهایی تعریف می‌شد که وقتی برای خانواده تعریف می‌کردم به من می‌گفتند ما نمی‌دانستیم و برای من بسیار جالب بود.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!
الناز عباسیان / نویسنده

گفتند عجله نکنید!
ازطرف روایت فتح به من گفته شد دست شما باز است ووقت دارید وبا حوصله کار کنید، چون نمی‌خواستند بعد از اتمام کار متوجه شوند با یکی از افراد مرتبط مصاحبه نشده یا اثری جا مانده و روایتی مفقود است.فکر کردم می‌توانم کار را زیر یک سال جمع کنم چون دیگر کتاب‌های من نهایتا با ۲۰ تا ۳۰ مصاحبه و رجوع به تعدادی کتاب در عرض یک سال به انتشارات تحویل داده می‌شد، ولی مصاحبه‌های این کتاب خیلی زیاد شد و من هم دلم نمی‌آمد جمعش کنم. حاج حمید هم کمک می‌کرد و مرتبا شماره‌هایی ارسال می‌کرد.

خدمت خیلی از عزیزان رفتیم و بعد به جایی رسیدیم که مصاحبه‌های ما بیشتر از حجم کتاب شده بود. باید ۲۰۰ صفحه تحویل می‌دادیم اما حدود ۵۰۰ صفحه مطلب داشتیم. دوستان در روایت فتح لطف کردند و اجازه بالا بردن حجم کتاب را تا ۳۰۰ صفحه صادر شد. اما باید باز هم بخشی از مصاحبه‌ها حذف می‌شد. قرار بر این بود کتاب دو جلدی باشد.بنا بر لیست در دستم با حدود ۹۰ نفر گفت‌وگو شد که این تعداد لزوما افراد عادی نبودند. برای مثال یکی از آنها آقا مجتبی، پسر شهید مطهری و عروس شهید مطهری بودند. با خانواده شهید رجایی مصاحبه شد.

حتی با محافظان حضرت آقا گفت‌وگو کردیم و عموم این افراد کسانی بودند که پیدا کردنشان راحت نبود. ولی اول با لطف خدا و بعد با همکاری خانواده شهدا توانستیم با این افراد ارتباط بگیریم. آقای آهنگران هم به ما کمک زیادی کرد و در مورد بخش‌هایی از کتاب، ایشان واسطه ارتباط‌ما با خانواده‌هایی در اهواز بود که کار آسانی نبود. باید بگویم ‌بی‌بی جان قلاب را انداخت و مرا به طرف خودش کشید.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

چطور برای تدوین کتاب به این سیستم رسیدیم و زاویه دید دانای کل و سوم شخص را انتخاب کردید؟
حدود ۱۳ تا ۱۴ نفر از مصاحبه شوندگان را از لیست ‌بی‌بی جان حذف کردیم و برای کتاب سید حسین نگه داشتیم چون اختصاصا در مورد ایشان بود. سیر تاریخی کتاب سه برهه مهم تاریخ ایران را در بر می‌گیرد. کسی که این کتاب را می‌خواند تاریخ معاصر را ورق می‌زند.

کنش‌گری نوجوانانه و حتی کودکانه سوژه با موضوع کشف حجاب رضاخان و نوع مبارزه او با موضوع، مخالفت با کاپیتولاسیون درحالی که مسئولیت بچه‌های خود و خواهرش را بر عهده داشت. او نه در سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب، بلکه در سال ۱۳۴۲ فعالیت انقلابی داشت.حیف است از همسر ایشان یاد نکنم. این دو با وجود تفاوت سنی، زندگی عارفانه‌ای با هم داشتند و ‌بی‌بی جان تحت تاثیر ایشان رشد کرد. برای من عجیب است که در آن دوران چطور یک زن کم سن و سال در اهواز خانم‌ها را جمع می‌کند و برای سلامتی آیت‌ا… خمینی مراسم ختم صلوات هفتگی می‌گیرد؟! رساله امام را می‌خوانند، طومار ‌می‌نویسند، امضا می‌کنند و به شاه تلگراف می‌فرستند که این تلگراف در اسناد ساواک موجود است.

هر برهه زندگی این زن الگوست و باید به آن پرداخته شود. حیف است از زندگی چنین الگوهایی فیلم ساخته نشود و آنها به زنان و مادران معرفی نشوند.من توفیق داشتم و در خدمت مادران شهید بودم، ولی بسیاری از این مادران به‌واسطه شهادت پسران‌شان وارد فعالیت و کنشگری شده‌اند، اما ‌بی‌بی جان قبل از شهادت پسرش، فرمانده‌ای در جامعه زنان بود. ‌بی‌بی جان، عمری کوتاه، ولی با برکت داشتند.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

تجدید بیعت با امام
پس از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ دوران سکوت بسیاری از مادران شهداست، ولی این مادر در آن دوره شخصیتی طلایی بود. زنان را جمع می‌کند و از اهواز با وسایل حمل‌ونقل آن زمان برای تجدید بیعت با امام راهی تهران می‌شوند. یکی از آن زنان به ما گفت ‌بی‌بی جان در تک‌تک ماها را می‌زد و می‌گفت من راهی می‌شوم اگر دوست دارید بیایید و اگر طلایی دارید در راه انقلاب بدهید. این کارها به ذهن چه کسی می‌رسد؟!در سه ماهه اول جنگ بسیاری جان خودشان و فرزندان‌شان را برداشتند و به جایی امن رفتند. این مادر نه‌تنها از شهر نرفت، بلکه به مادران دیگر گفت شهر را خالی نکنند.

عکسی از ‌بی‌بی جان در میان آوارهای بمباران اهواز وجود دارد. این زن در آن زمان خانه خود را خالی کرده و به مامنی برای رزمنده‌ها و پایگاهی برای کمک به جبهه تبدیل کرده است.یکی از پارامترهای سوگ‌درمانی این است که وقتی کسی عزیزی را از دست داده و به آرامش رسیده، دیگر داغداران را تسلی بدهند. ‌بی‌بی جان اوایل جنگ سوگ‌درمانی را درک کرده بود و همراه با مادران شهید به دیگر مادران داغدار دلداری می‌داد.

دوست دارم تا جایی که می‌توانم ‌بی‌بی جان را معرفی کنم. به دوستان و همکارانی که برای ساخت مستند می‌آیند؛ می‌گویم که من تا جایی که بتوانم همکاری می‌کنم تا اتفاقات خوبی‌ بیفتد.

در کار شهدا دنبال پول و نام نیستم
از صمیم قلب می‌گویم که در کار شهدا به‌دنبال دو چیز نبوده و نیستم؛ یکی پول و دیگری اسم است. با وجود این‌که از لطف این عزیزان هر دوی اینها به من می‌رسد، اما من به دنبال‌شان نیستم. حساب و کتاب من با شهدا جداست.همان‌طور که گفته شد، ‌بی‌بی جان برای کارهایش الهی، هیأتی و مردمی جلو می‌رفتند. با خودم گفتم یعنی من نمی‌توانم به‌عنوان ذره‌ای کوچک که خود را به این اسم بزرگوار چسبانده‌ام، این نیت را داشته باشم و در این اثر بحث پول و مادیات نداشته باشم؟! به همین دلیل هیچ‌وقت عواید مادی این اثر را پیگیری نکرده‌ام در حالی‌که در مورد آثار دیگر قراردادهای سنگین‌تری بسته‌ام و حساب آنها جداست.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

حجت‌الاسلام سیدحمید علم‌الهدی (برادر شهید): خانم عباسیان کاری کرد کارستان
برای نوشتن کتابی درباره مادر، چند بار تصمیم گرفته شد، ولی همتی درست و حسابی نبود. کار از این بابت که از مادرمان تعریف کنیم، خوشایند خانواده نبود؛ ولی شخصیت ایشان ابعاد مختلفی داشت و می‌توانست الگو باشد. چنین زندگی با شخصیتی چندجانبه که از ازدواجش تا فرزندآوری او،ایثار وخدمت بود.

ایشان قبل وبعد ازپیروزی انقلاب و دردفاع‌مقدس شخصیتی اجتماعی داشت و حضور ومحوریت‌شان باعث تاثیرگذاری بود.مادر، شخصیت عجیبی داشت و کار شگرفی کرد. دختری ۱۴ساله از خرم‌آباد با مردی ۳۰ساله ازدواج می‌کند و به نجف می‌رود تا پنج فرزند شوهرش را بزرگ کند. فرزند اول فقط یک‌سال از ایشان کوچک‌تر بود. ایشان با وجود چنین مسئولیت سنگینی و سکونت درنجف با همسران مراجع رفت‌وآمد فراوان داشت. ما نمی‌دانیم ایشان چطور عربی یاد گرفته بودند، تا دوره‌ای که منزل ما در زمان جنگ، پایگاه بود.خاطره‌ای برای شما تعریف می‌کنم.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

نیمه اول دهه ۷۰ بود، در ایام سالگرد شهید مطهری بودیم. من در نهاد رهبری در دانشگاه مشغول بودم. حاجیه‌خانم مطهری را دعوت کرده بودیم و می‌خواستیم نامه‌ای بفرستیم. به راننده آدرس دادم و از او خواستم نامه را به منزل شهید مطهری ببرد. راننده که آمد گفت حاجیه‌خانم من را ۲۰ دقیقه پشت در نگه داشته و برای من تعریف می‌کرد که مادرتان که بود و چه شخصیتی داشت. ولی وقتی می‌خواستند مصاحبه‌های این کتاب را انجام دهند حاجیه‌خانم مطهری مریض‌احوال بودند و شرایط گفت‌وگو نداشتند.خانم عباسیان را خدا رساند و کاری کارستان انجام دادند. مادر ما عبارتی داشتند وهمیشه می‌گفتند:«کار باید این ویژگی‌ها راداشته باشد؛الهی، هیأتی، مردمی» اگر پیگیری، همت و پشتکار خانم عباسیان نبود این کتاب تهیه نمی‌شد. ما با تمام وجود برای ایشان و دوستان روایت فتح دعا می‌کنیم.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

از نگاه عروس خانواده
حاجیه‌خانم شخصیتی مهربان داشتند و نه‌فقط با ما که عروس‌شان بودیم بلکه با هرکسی که برخورد می‌کردند، او حس مهربانی را درک می‌کرد. ما ساکن قم بودیم و حداقل ماهی یک‌بار به اهواز می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. پسر بزرگ من روح‌ا… به ایشان وابسته بود و مادربزرگش را خیلی دوست داشت.در قم در خانه خودمان نشسته بودیم. من بودم و دو فرزندم، ‌بی‌بی‌خدیجه و حاجیه‌خانم که کمی ناخوش‌احوال بودند و می‌خواستند بخوابند. من و ‌بی‌بی‌خدیجه، احوال حاجیه‌خانم را خیلی تحویل نگرفتیم. دخترم رضوان حدودا دوساله بود، تازه کمی حرف‌زدن یاد گرفته بود.پیش حاجیه‌خانم رفت و به او گفت ‌بی‌بی‌جان چرا ناراحتی؟ ‌بی‌بی‌جان آن‌قدر از برخورد بچه خوشش آمده بود که به من و ‌بی‌بی‌خدیجه گفت از این بچه یاد بگیرید ببینید چقدر با محبت و مهربان است.قبل از ازدواج من در اهواز، پسرخاله‌ام سال۱۳۵۹ قبل از شهادت سیدحسین، شهید شده بود. خاله من در خانه مستاجری ما بودند. زمان جنگ و موشکباران بود و در زیرزمین زندگی می‌کردیم. در زدند و دیدیم خانم ‌علم‌الهدی است. ما نسبت فامیلی داشتیم و ایشان برای دیدار پیش ما آمده بودند. تا نشستند شروع به دلداری خاله من کردند. این رفتار ایشان برای ما خیلی جالب بود. خودشان شهید نداده بودند ولی درک خوبی از وضعیت مادر شهید داشتند. چند روز بعد، حسین شهید شد.

نسبت انتشارات روایت فتح با این کتاب
مهدیه زکی‌زاده: برنامه کتاب شهید حسین ‌علم‌الهدی و مادر ایشان به سال ۱۴۰۰برمی‌گردد. تصمیم مجموعه بر این بود تا به شهدای مظلوم هویزه که در رابطه با آنها کم کار شده، بپردازیم. پررنگ‌ترین شهید در این حوزه، شهید ‌علم‌الهدی است و دیدیم پای کسی چون نصرت‌ا…محمودزاده در میان است وایشان علاقه زیادی به شهید ‌علم‌الهدی دارند و روی این موضوع بسیار حساس هستند. ایشان یکی از پایه‌های روایت فتح هستند.متوجه شدیم در مورد محمدحسین ‌علم‌الهدی کار شده است، پس چه باید می‌کردیم؟! در وهله اول سه شهید هویزه در نظر گرفته شد تا در مورد آنها کار کنیم.

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

«به رنگ خاک» از اینجا شروع شد و مجموعه خاطراتی است درباره شهید ‌علم‌الهدی که توسط خانم مهدویان مورد بازنویسی قرار گرفت. با وجود این‌که کتاب مجموعه خاطره است اما استقبال خوبی از آن شد.در این رفت‌وآمدها متوجه مادر شهید ‌علم‌الهدی شدیم که چه زندگی پررنگی دارند و چه سوژه‌ بابرکتی هستند و حیف که این‌قدر دیر به سراغ‌مان آمدند، چون ما اعتقاد داریم خودشان سراغ ما می‌آیند. با وجود این‌که خانواده ‌علم‌الهدی دست به قلم هستند و می‌شود بین نوه‌ها چند نویسنده یافت؛ از این جهت کار نشدن این موضوع عجیب بود و می‌شود گفت توفیق ما بوده است.

وقتی به مادرها رسیدیم تصمیم گرفتیم اثری جدید منتشر کنیم که قبلا کار نشده است. در رفت‌وآمد با خانواده ‌علم‌الهدی در کتاب به رنگ خاک متوجه شده بودیم با خانواده‌ای صاحب‌نظر طرف هستیم و کار چیزی نیست که بتوانیم کمی پا کج بگذاریم.ما به کسی احتیاج داشتیم که در مرحله تحقیق و نویسندگی با خانواده همراهی کامل داشته باشد. نترسد، چون تجربه ما می‌گفت این میزان حساسیت خانواده‌ها، نویسنده‌ها را می‌پراند، طاقت نمی‌آورند و می‌ترسند، چون فکر می‌کنند وقتی حین مصاحبه و نوشتن این همه حساسیت وجود دارد، شاید خانواده بعد از اتمام کار اثر را قبول نکنند.

موارد زیادی داشتیم که خانواده‌ها کتاب را کنار گذاشتند و اثر به انتشار نرسید. از این رو نویسنده‌ای می‌خواستیم که از نظر اخلاقی صبور باشد، همراهی کند و دل بدهد. دل‌دادن برای من بسیار مهم بود. انتخاب نویسنده دو دوتا چهارتا نیست. می‌شود موضوع توفیق را کنار ماجرا گذاشت. این همه نویسنده داریم و خانم عباسیان در انتشارات ما و درمیان این جمع فردی تازه‌کاربه حساب می‌آمد.مدت زیادی از دوستی و همکاری ایشان با ما نمی‌گذشت. از واژه دوستی استفاده می‌کنم، چون اخلاق زیبا و پسندیده ایشان ارتباط را صمیمی‌تر کرد و همکاری ما با خانم عباسیان به دوستی رسید.

ما با بچه‌های خبرنگار خوب جلو می‌رویم. خبرنگارانی که وارد فضای نویسندگی می‌شوند با ما همراه‌تر هستند؛ شاید چون روحیه کنجکاوی در این گروه بالاتر است و ما از بابت تحقیق خیال‌مان آسوده است و می‌دانیم تا به هدفی که می‌خواهند نرسند، ول نمی‌کنند.من خانم عباسیان را برای تالیف این اثر پیشنهاد دادم. قلم ایشان را می‌شناختم و می‌دانستم خبرنگارها خیلی راحت می‌توانند خط کار را بگیرند. این کتاب برای ما بسیار مهم بود، چون حساسیت خانواده را می‌شناختیم، از این رو به خانم عباسیان گفتیم با خیال راحت و فراغ بال کار کنند و باهم کاری به زمان تحویل اثر نداشتیم تا کار درستی ارائه شود.

میثم رشیدی مهرآبادی – قفسه کتاب/ روزنامه جام‌جم

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟!

چرا از زندگی «بی‌بی‌جان» فیلم نمی‌سازند؟! بیشتر بخوانید »

تصاویری از رهبر انقلاب در کنار شهیدان رجایی و باهنر

تصاویری از رهبر انقلاب در کنار شهیدان رجایی و باهنر



۸ شهریور؛ سالروز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر نامگذاری شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویری از رهبر انقلاب در کنار شهیدان رجایی و باهنر

تصاویری از رهبر انقلاب در کنار شهیدان رجایی و باهنر بیشتر بخوانید »

وصیت‌نامه شهید رجایی+تصویر

وصیت‌نامه شهید رجایی+تصویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قزوین، بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترك خانه برای شركت در جلسه‌ای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد می‌كنم وصیت‌نامه‌ی جدیدی بنویسید. وصیت‌نامه قبلی را سال‌ها پیش نوشته‌اید.»

رجایی به یادآورد كه در سال 1352 قبل از این‌كه به زندان برود، وصیت‌نامه‌ای نوشته بود و آن‌ روز، هشت‌سال از نوشتن آن وصیت‌نامه می‌گذشت.

كمی فكر كرد. سپس كاغذی خواست تا وصیت‌نامه‌ای جدید بنویسد. او بر روی یك برگ كاغذ دفتر مشق بدون‌ این‌ كه پاكنویس كند خوش خط و خوانا و بدون خط‌خوردگی و روان‌ و ساده وصیت‌نامه‌ای نوشت و آن را به همسرش داد. نكاتی كه در این چند خط به آن‌ها اشاره‌ شده، بسیار قابل تأمل هست:

 بسم الله الرحمن الرحیم

این بنده كوچك خداوند بزرگ با اعتراف به یك دنیا اشتباه، بی‌توجهی به ظرافت مسؤولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش‌خواهی می‌كنم.

وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من هست. به همه چیزهایی كه گفته‌ام و توصیه‌هایی كه داشته‌ام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأكید می‌نمایم.

به كسی تكلیف نمی‌كنم ولی گمان می‌كنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت كتاب در‌آورند برای دانش‌آموزان مفید باشد. هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم می‌باشد. كیفیت عملكرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان می‌گذارم.

برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند.

خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد صلي‌الله عليه و آله و سلم را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهم‌السلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای كرمش امید عفو دارم.

 این مختصر را برای رفع تكلیف و تعیین خط ‌مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیت‌نامه این‌ بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی‌گنجد و مكّه، حج بیت‌الله بر من واجب شده بود امكان رفتن پیدا نشد. اینك كه به لقاءالله شتافتم این واجب را یكی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

وصیت‌نامه شهید رجایی+تصویر

وصیت‌نامه شهید رجایی+تصویر بیشتر بخوانید »

سردار کارگر هفته دولت را به رئیس جمهور تبریک گفت

سردار کارگر هفته دولت را به رئیس جمهور تبریک گفت


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سرتیپ بسیجی «بهمن کارگر» رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌‌های دفاع مقدس با صدور پیامی فرا رسیدن هفته دولت را به دکتر «مسعود پزشکیان» رئیس جمهور تبریک گفت.

متن این پیام به شرح زیر هست:

«دولت محترم و رئیس‌جمهور محترم ان‌شاءالله برای مردم، با مردم، در میان مردم از این ظرفیّت عظیم مردمی استفاده کنند.»
حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی)

برادر بزرگوار جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان
مقام محترم ریاست جمهوری اسلامی ایران

با درود و صلوات بر حضرت محمد و آل محمد (ص) و اهداء سلام؛

با احترام فرا رسیدن هفته دولت را که در تقویم ایران اسلامی مزیّن به نام شهدای والامقام رجایی و باهنر هست، خدمت حضرتعالی تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم.

بحمدلله امروز دولت وفاق ملی، همسو با بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی تلاش دارد که ضمن حفظ دستاوردهای شهیدان گرانقدر؛ خدمتگزاری به مردم را برای رشد، پویایی، عمران و آبادانی ایران عزیز سرلوحه خود قرار دهد.

هفته‌ی دولت فرصت مغتنمی‌ هست برای تبیین دستاوردها و اقدامات دولت و بازخوانی نقش و وظایف دولتمردان و قدردانی از آحاد کارکنان خدوم کشور که در بخش‌های مختلف، متواضعانه برای کسب رضای پروردگار و خدمت‌رسانی به مردم فعالیت می‌نمایند.

ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای گرانقدر دولت به‌ویژه شهیدان رجایی و باهنر و شهید آیت‌الله رئیسی، مزید توفیق آن برادر ولایی و همه شاگردان مکتب امام خمینی (ره) را در پرتو عنایات حضرت ولی عصر (عج) و منویات و رهنمودهای حکیمانه مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در اعتلای فرهنگ ارزشمند دفاع مقدس و مقاومت و ادامه مسیر نورانی شهدای عزیز از درگاه ایزد منان مسئلت می‌نمایم.

رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و رئیس ستاد مرکزی راهیان نور کشور
سرتیپ بسیجی دکتر بهمن کارگر

انتهای پیام/ 411

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سردار کارگر هفته دولت را به رئیس جمهور تبریک گفت

سردار کارگر هفته دولت را به رئیس جمهور تبریک گفت بیشتر بخوانید »