شهید رضا چراغی

یادمان سردار شهید «رضا چراغی» رونمایی می‌شود

یادمان سردار شهید «رضا چراغی» رونمایی می‌شود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یادمان سردار شهید «رضا چراغی» فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در دوران هشت سال دفاع مقدس، روز جمعه (۲۵ خرداد) با حضور رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس این لشکر همیشه‌پیروز، در روستای «ستق» از توابع شهرستان نوبران و زادگاه این شهید والامقام رونمایی می‌شود.

قرار است همرزمان سردار شهید حاج «رضا چراغی» در یک اردوی یک‌روزه، ضمن گرامی‌داشت یاد و خاطره این شهید والامقام، از یادمان فرمانده شهید خود در زادگاهش رونمایی کنند.

سردار شهید رضا چراغی از آبان سال ۱۳۶۱ تا فروردین‌ سال ۱۳۶۲ فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود که در عملیات «والفجر یک» به شهادت رسید. این شهید والامقام  که ۱۱ بار در طول سال‌های دفاع مقدس مجروح شده بود، از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیر سال ۱۳۶۱ نیز فرماندهی گردان حمزه را برعهده داشت و در دوران فرماندهی لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) توسط شهید محمدابراهیم همت، قائم‌مقام این لشکر بود. همچنین این شهید والامقام از مهر سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی نیز معاون شهید همت در سپاه ۱۱ قدر بود.

انتهای پیام/ 113

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یادمان سردار شهید «رضا چراغی» رونمایی می‌شود بیشتر بخوانید »

حساسیت شهید رضا چراغی در پیدا کردن حلقه ازدواج زیر آتش دشمن

واکنش طنز شهید چراغی به گم شدن حلقه ازدواجش زیر آتش دشمن


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رضا صفرزاده از رزمندگان دوران دفاع مقدس خاطره‌ای از مأموریت شناسایی پیش از عملیات والفجر۱ دارد که در ادامه آمده است.

من و رضا چراغی به‌همراه یک نفر از بچه‌های اطلاعات عملیات برای شناسایی عازم دیدگاه محمد شدیم. منطقه پر بود از تپه ماهور، روی یکی از این تپه‌های کم‌ارتفاع بودیم که نیرو‌های دشمن ما را دیدند. آن‌ها شروع کردند به اجرای آتش دوشکا به سمت ما. آن زمان رضا چراغی تازه عقد کرده بود و حلقهٔ ازدواج توی دستش بود. در طول عملیات والفجر مقدماتی آن‌قدر سختی و فشار روحی زیادی به ما وارد آمد که همگی به طرز مشهودی لاغر شده بودیم. رضا هم از این قضیه مستثنی نبود. او، چون از هنگام خرید حلقهٔ ازدواج بسیار لاغرتر شده بود، حلقهٔ ازدواج برای انگشتش گشاد به نظر می‌رسید. روی آن تپه وقتی آتش شدید دشمن به‌سمت ما گشوده شد، هر سه نفرمان خیز رفتیم و پشت تپه پناه گرفتیم. آتش لحظه‌به‌لحظه شدیدتر می‌شد.

در همین حین، دیدم رضا محکم کوبید روی ران پایش و بلند گفت:‌ ای داد بی‌داد! دیدی چی شد؟ با خودم گفتم حتماً مجروح شده یا آن برادر واحد اطلاعات عملیات تیر خورده است. پرسیدم چی شد؟ گفت: حلقه‌ام از دستم افتاد. گفتم: بابا حالا که چیزی نشده، فکر کردم تیر خوردی. گفت: چیزی نشده؟ خیلی هم شده! من تا حلقه را پیدا نکنم، از اینجا برنمی‌گردم. ابتدا فکر کردم دارد شوخی می‌کند، ولی بعد دیدم راست‌راستی سینه‌خیز رفت روی تپه، همان‌طور خوابیده روی زمین مشغول جستجوی حلقه شد. گفتم: رضاجان! این چه کاری است؟ بیا بریم الان تیر می‌خوری! گفت: بریم؟ بدون حلقه کجا بریم؟ شما برگردید. من تا حلقه را پیدا نکنم، نمی‌آیم.

وقتی دیدم در تصمیمش مصمم است، من هم مشغول دست کشیدن روی زمین به جهت یافتن حلقهٔ رضا شدم. آن عضو اطلاعات عملیات هم به همین کار مشغول شد. آتش شدید دوشکا کم بود که شلیک گلوله‌های خمپاره ۶۰ هم به آن اضافه شد. در بد وضعیتی گیر افتاده بودیم. دست رضا را گرفتم و کشیدم. گفتم: اگر الان هر کدام از ما سه نفر اینجا تیر یا ترکش بخوریم و کشته شویم، آیا شهید محسوب می‌شویم؟ نگاه کرد و گفت: نه. شهید محسوب نمی‌شویم! این را چرا زودتر نگفتی؟ الفرار گفت و سینه‌خیز از تپه پایین آمد. ما هم به دنبالش سینه‌خیز رفتیم. به موقعیت مناسب‌تری که رسیدیم شروع کردیم به دویدن و از آن مهلکه جان سالم به در بردیم. از شناسایی که برگشتیم رضا گفت یکسره به قرارگاه نجف برویم. مخابرات آنجا خط fx دارد. باید خبر گم شدن حلقه را به همسرم بدهم و بگویم یک حلقه دیگر تهیه کند، چون برای روز عروسی بدون حلقه که نمی‌شود.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

واکنش طنز شهید چراغی به گم شدن حلقه ازدواجش زیر آتش دشمن بیشتر بخوانید »

حساسیت شهید رضا چراغی در پیدا کردن حلقه ازدواج زیر آتش دشمن

حساسیت شهید رضا چراغی در پیدا کردن حلقه ازدواج زیر آتش دشمن


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رضا صفرزاده رزمندگان دوران دفاع مقدس روایتی از مأموریت شناسایی پیش از عملیات والفجر۱ دارد که در ادامه آمده است.

من و رضا چراغی به‌همراه یک نفر از بچه‌های اطلاعات عملیات برای شناسایی عازم دیدگاه محمد شدیم. منطقه پر بود از تپه ماهور، روی یکی از این تپه‌های کم‌ارتفاع بودیم که نیرو‌های دشمن ما را دیدند. آن‌ها شروع کردند به اجرای آتش دوشکا به سمت ما. آن زمان رضا چراغی تازه عقد کرده بود و حلقهٔ ازدواج توی دستش بود. در طول عملیات والفجر مقدماتی آن‌قدر سختی و فشار روحی زیادی به ما وارد آمد که همگی به طرز مشهودی لاغر شده بودیم. رضا هم از این قضیه مستثنی نبود. او، چون از هنگام خرید حلقهٔ ازدواج بسیار لاغرتر شده بود، حلقهٔ ازدواج برای انگشت او گشاد به نظر می‌رسید. روی آن تپه وقتی آتش شدید دشمن به‌سمت ما گشوده شد، هر سه نفرمان خیز رفتیم و پشت تپه پناه گرفتیم. آتش لحظه‌به‌لحظه شدیدتر می‌شد.

در همین حین، دیدم رضا محکم کوبید روی ران پایش و بلند گفت:‌ ای داد و بی‌داد! دیدی چی شد؟ با خودم گفتم حتماً مجروح شده یا آن برادر واحد اطلاعات عملیات تیر خورده است. پرسیدم چی شد؟ گفت: حلقه‌ام از دستم افتاد. گفتم: بابا حالا که چیزی نشده، فکر کردم تیر خوردی. گفت: چیزی نشده؟ خیلی هم شده! من تا حلقه را پیدا نکنم، از اینجا برنمی‌گردم. ابتدا فکر کردم دارد شوخی می‌کند، ولی بعد دیدم راست‌راستی سینه‌خیز رفت روی تپه، همان‌طور خوابیده روی زمین مشغول جستجوی حلقه شد. گفتم: رضاجان! این چه کاری است؟ بیا بریم الان تیر می‌خوری! گفت: بریم؟ بدون حلقه کجا بریم؟ شما برگردید. من تا حلقه را پیدا نکنم، نمی‌آیم.

وقتی دیدم در تصمیمش مصمم است، من هم مشغول دست کشیدن روی زمین به جهت یافتن حلقهٔ رضا شدم. آن عنصر اطلاعات عملیات هم به همین کار مشغول شد. آتش شدید دوشکا کم بود که شلیک گلوله‌های خمپاره ۶۰ هم به آن اضافه شد. در بد وضعیتی گیر افتاده بودیم. دست رضا را گرفتم و کشیدم. گفتم: اگر الان هر کدام از ما سه نفر اینجا تیر یا ترکش بخوریم و کشته شویم، آیا شهید محسوب می‌شویم؟ نگاه کرد و گفت: نه. شهید محسوب نمی‌شویم! این را چرا زودتر نگفتی؟ الفرار گفت و سینه‌خیز از تپه پایین آمد. ما هم به دنبالش سینه‌خیز رفتیم. به موقعیت مناسب‌تری که رسیدیم شروع کردیم به دویدن و از آن مهلکه جان سالم به در بردیم. از شناسایی که برگشتیم رضا گفت یکسره به قرارگاه نجف برویم. مخابرات آنجا خط fx دارد. باید خبر گم شدن حلقه را به همسرم بدهم و بگویم یک حلقه دیگر تهیه کند، چون برای روز عروسی بدون حلقه که نمی‌شود.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حساسیت شهید رضا چراغی در پیدا کردن حلقه ازدواج زیر آتش دشمن بیشتر بخوانید »

لزوم انطباق حرف و عمل در مدیریت مطلوب

توصیه شهید سلیمانی به مسئولان برای مدیریت مطلوب


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس که فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را نیز بعد از جنگ تا زمان شهادتش عهده‌دار بود، روز ۲۶ تیر ۱۳۹۸، در جمع شماری از خانواده‌های شهیدان غرب استان تهران، ضمن اشاره به نقش انکارناپذیر دوست و همرزم شهیدش؛ «محمدابراهیم همت» در رهبری مقتدرانه عملیاتی و مدیریت هوشمندانه نظامی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، ضرورت اقتدا به اسوه‌های مدیریتی دوران دفاع مقدس برای فائق آمدن به مشکلات اداری کشور را در شرایط خطیر کنونی تشریح کرد که در آستانه سالروز شهادت وی منتشر می‌شود:

«یکی از حوادث بزرگی که قریب به سه هزار شبانه‌روز طول کشید و جمعیتی بالغ‌بر میلیون‌ها نفر، به‌تناوب از استان‌های مختلف کشور و در رده‌های مختلف سنی آمدند و در این فضا قرار گرفتند و نقش‌آفرینی کردند، همین دفاع هشت‌ ساله ملت ما بود.

در یک چنین فضایی که آکنده از حضور طیف متنوعی از آدم‌های متفاوت است؛ اولین عنصر تأثیرگذار بر روند اتفاقات جبهه، فضای مدیریتی جنگ بود.

وقتی‌که من دارم فضای مدیریتی جنگ را برای شما بازگو می‌کنم؛ خواهش می‌کنم که ذهن شما به‌سمت امثال من و یا برادرانی که از آن دوران باقی‌ مانده‌اند، نرود؛ بلکه ذهنتان را سمت شهیدانی ببرید که الآن در عالم معنا؛ نظاره‌گر اعمال و رفتار ما هستند. ذهن خودتان را متوجه، همت، خرازی، باکری، متوسلیان، زین‌الدین و دیگر شهدا بکنید.

مثلاً در همین لشکر ۲۷ تهران، فرماندهان بزرگی مثل شهیدان: رضا چراغی، سعید سلیمانی، سعید مهتدی، عباس کریمی و رضا دستواره بوده‌اند. یا حاج احمد متوسلیان؛ که وی از جمله یلان و سرداران بزرگ جنگ بود.

اگر یک جامعه بخواهد منزه بشود، اولین عاملی که در تنزیه و تربیت آن جامعه تأثیر دارد، مدیران آن جامعه هستند. اگر فکر و رفتار مدیر؛ منطبق با اصولی بود که او هم در موضع بیان و هم در مقام عمل، به آن اصول اعتقاد داشت، قطعاً آن رفتار در دیگران هم تأثیرگذار خواهد بود. مثلاً؛ اگر منِ نوعی آمدم و در جمع شما صحبت‌هایی کردم که در خلوت خودم به آن حرف‌ها پای‌بند نبودم، قطعاً بدانید که حرف‌های من، در جان‌ و دل و ذهن مخاطب، تأثیرگذار نخواهد بود.

شما وقتی به رویه مدیریتی شهید همت در لشکر تحت فرماندهی‌اش نگاه می‌کنید؛ می‌بینید که او بی‌اغراق در تمام خصیصه‌های تربیتی، از جمیع نیرو‌های خودش بالاتر بود. یعنی نسبت به رعایت موازین دینی، از همه نیروهایش تقید بیشتری داشت. در کوران سختی‌ها؛ بیشترین بار مسئولیت را متوجه خودش می‌کرد.

ما در مجموعه اصول و قواعد نظامی کشور خودمان و حتی در جنگ‌های کلاسیک و غیر کلاسیک معروف دنیا؛ یک تعریف داریم و آن این است که اگر فردی در رده بالایی مثل فرماندهی لشکر مسئولیت دارد، باید بین خودش و میدان جنگ و خطر، یک‌ فاصله ایمنی مناسبی را قائل باشد و رعایت کند؛ اما همت اینگونه نبود… من یادم هست که دیده بودم، همت در خاکریز اول و بدون فاصله با نیرو‌های رزمنده، عملیات را هدایت می‌کرد. اصلاً اگر همت و امثال همت در قلب‌ها جاودانه شدند؛ به‌خاطر همین مظلومیت‌هایی است که متحمل شدند.»

منبع:

بابایی، گلعلی، کوهستان آتش، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیست‌وهفت بعثت، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۷۶۷، ۷۶۸

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

توصیه شهید سلیمانی به مسئولان برای مدیریت مطلوب بیشتر بخوانید »

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین



شهید رضا چراغی، فرمانده لشکر 27 در زندان اوین عقد کرد. ماجرا از این قرار بود که او می‌خواست خطبه عقدش را آیت‌الله گیلانی بخواند و این روحانی در زندان مسئولیت داشت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، رضا چراغی زیر بار ازدواج نمی رفت. از مادرش اصرار و از او هم انکار. بالاخره اصرار خانواده جواب داد و راضی شد که به خواستگاری برود. بعد از عملیات بیت المقدس در تیرماه سال ۱۳۶۱ به خواستگاری رفت؛ در حالی که پایش در گچ بود. در مراسم خواستگاری خودش را یک سپاهی ساده معرفی کرد که هیچ چیزی از خودش ندارد و حقوق کمی دارد که این طرف و آن طرف خرج می‌شود!

عروس خانم قبول کرد، اما نمی‌دانست خواستگارش فرمانده لشکر ۲۷ است؛ البته بعدها در پرس وجوهایش متوجه این قضیه شد. قبل از مراسم خواستگاری هم فرمانده رضا، خانواده‌اش را شدیداً نهی کرده بود که یک وقت نوع مسؤولیتش را نگویند. 

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین
شهید رضا چراغی و پدرش

با این وجود مراسم عقد آن‌ها در اواخر سال ۱۳۶۱ در زندان اوین برگزار شد. با اینکه دوستانش می‌خواستند برایش وقت بگیرند که امام خمینی (ره) خطبه عقدشان را بخواند، اما قبول نکرد. چون معتقد بود نباید وقت امام را گرفت. برای همین به زندان اوین رفت تا آیت‌الله گیلانی که در آن زمان آنجا مشغول خدمت بود، برایشان خطبه عقد بخواند.

همین برگزاری مراسم عقد در زندان اوین موجب شد که پدر داماد به پسرش اعتراض کند: چرا حالا زندان اوین! فرمانده رضا دوباره شوخ طبعی‌اش گل کرد و به پدرش گفت: می‌خواهی شما را لو بدهم تا اینجا دستگیرت کنند و پیش منافقان بروی! البته این ازدواج زیاد دوام نیاورد و آقا داماد ۴۳ روز بعد از عقدش در ۲۵ فروردین‌ماه سال ۱۳۶۲ شهید شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شهید رزاق (رضا) چراغی پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ به سپاه پاسداران پیوست. پس از شروع جنگ با تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به جنوب اعزام شد و از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه ۱۳۶۱ فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت. با همین مسؤولیت در دو عملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت کرد. او در ۴ مرداد ۱۳۶۱ در بحبوحه عملیات رمضان به سمت قائم مقام فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) منصوب شد. در عملیات والفجر مقدماتی، به او لقب «شمشیر لشکر» را دادند.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین بیشتر بخوانید »