از نحوه سفارش و انتشار نظرسنجی سفارشی ایسپا میتوان دریافت فیلیمو قصد دارد برای ادامه پروژه سقوط برنامهریزی کند و برای ادامه فعالیت غیرقانونی خود به دنبال کسب مشروعیت است.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق – مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) تازهترین نظرسنجی خود را به تولیدات شبکه نمایش خانگی، تحت عنوان «سنجش نظرات کاربران درباره سریال سقوط» اختصاص داده است. طبق ادعای این مرکز در این نظرسنجی بیش از هزار نفر از سراسر کشور به صورت تلفنی مشارکت کردهاند و نتایج آن به صورت گسترده در رسانههای عمومی و خبرگزاریهای رسمی منتشر شده است.
این نخستین باری نیست که این مرکز با محوریت فیلیمو و محصولاتش، در قالب آمار و نظرسنجی، برای شبکه نمایش خانگی و تولیدات آن رپرتاژ میرود.پیش از این ایسپا در جهت تطهیر روند فعالیتهای فیلیمو آماری را تحت “تماشای ماهواره بعد از عضویت کاربران در فیلیمو کاهش یافته است “منتشر کرد.
این نظر سنجی برای تاکید بر گسترش و تغییر دائقه مخاطبان آثار نمایشی منتشر شد و کاملا اهداف آن مشخص است که به دنبال اثبات مرجعیت مدیایی این سامانه به عنوان ابزار قدرت نرم حاکمیت است. در حالیکه بررسی دقیق این نظرسنجی نشان میدهد که تنها ۸۰۳ نفر در آن شرکت کردهاند.
ایسپا در مقدمه گزارش خود اشاره میکند که این آمارسازی را با درخواست روابط شرکت فیلیمو انجام داده است و در ابتدای متن اشاره میشود افرادی که در این نظرسنجی مشارکت کردهاند ۸۰۳ نفر از مشترکان این سامانه هستند.
در واقعا این مرکز افکارسنجی آشکارا تبدیل به بازوی تبلیغاتی این سامانه شده و این آمارسازی که مردم به نسبت گذشته از شبکههای ماهوارههای استفاده نمیکنند و به جای آن محصولات فیلیمو را تماشا میکنند، یک رپرتاژ اگهی بدون ارزش پژوهشی و یا قابلیت استناد در مراجع ناظر و تصمیم گیر محسوب میشود.
در مرحله بعدی، رپرتاژ آگهی مذکور به عنوان یک نظرسنجی مرجع در رسانههای حقالعملکار با گرایشات متنوع سیاسی و به صورت گسترده منتشر میشود. این قضیه در نوع خود بسیار جالب است که در حالیکه حواشی اخیر و انتشار نامههای ساترا نشان میدهد تمامی آثار اخیر این سامانه بدون مجوزهای رسمی منتشر شدهاند و پشتوانه رسانهای این تحرکات را میتوان به چنین رپرتاژهایی نسبت داد.
همانطور که فصل نخست سریال «سقوط» با اهداف دیگری و بدون پروانه ساخت و نمایش از نهادهای معتبر فرهنگی در داخل سیستم ساخته شده، نتیجه نظرسنجیهای این مرکز و انتشار هدفمند آن نمیتواند دستاویزی برای عبور از قوانین رسمی باشد.
رپرتاژهای فیلیمو و چشم طمع به تبلیغات صباویژن
«فیلیمو» یکی از شرکتهای زیر مجموعه هولدینگ «صباایده» است. یکی دیگر از شرکتهای مادر این مجموعه «صباویژن» نام دارد که بر اساس شنیدهها سهم قابل توجهی از آگهیهای فضای مجازی کشور را در اختیار دارد. صباویژن مهمترین بیلبوردهای شهری و جریان آگهیهای مجازی پولساز را در اختیار دارد و هیچ رسانه خصوصی، دولتی و حتی حاکمیتی فعال در فضای مجازی نیست که نیازمند آگهیهای شرکت قدرتمند صباویژن نباشد.
چنین نظرسنجیهایی در راستای سیاست تطهیر عملکرد این سامانه تنطیم و در ابعاد گسترده در خبرگزاریهای رسمی و دولتی منتشر میشود. اما تولید و نشر چنین محتواهایی به این دلیل نیست که رسانههای مرجع داخلی از پیروزی جایگزینی فیلیمو، به عنوان یک مدیای رسمی داخلی در مقابل شبکههای ماهوارهای مسرور باشند، بلکه هدف رسمی کاسه گدایی گرفتن در مقابل صباویژن است که قدرتمندترین و پولسازترین شبکه تبلیغاتی و سفارش دهنده آگهی در فضای مجازی است.
در نتیجه هر وب سایت خبری، خبرگزاری رسمی اعم مستقل یا وابسته، صفحات تلگرامی یا اینستاگرامی سیاسی یا سینمایی اگر نتایج این نظرسنجی و نمونههای مشابه را منتشر میکند، طبیعی است که نیمنگاهی هم به قراردادهای تبلیغاتی متعاقب آن با مجموعه صبا ویژن داشته باشند.
تبلیغ سریال ضد امنیتی سقوط برای صعود فیلیمو در افکار عمومی
در نظر سنجی اخیر منتشر شده ایسپا به این موضوع اشاره شده که ۶۲درصد از کاربران و مخاطبان سریال سقوط اعلام کردند با تماشای این سریال یاد مبارزات، رشادتها و فداکاریهای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برایشان زنده شده است.
با انتشار اولین قسمت این سریال بدون مجوز پروانه ساخت و نمایش، مشرق گزارشی را با محتوا و تیتر “پروژه نادیدهانگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد” منتشر کرد و ضمن اشاره به ابعاد داستانی این سریال آنرا یک تحریف تاریخی در مبارزه با داعش منهای سپهبد شهید سلیمانی توصیف کرد.
بیشتر بخوانید:
پروژه نادیدهانگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد؟ +عکس و فیلم
همکاری ایسپا با روابط عمومی فیلیمو در نخستین نظرسنجی سازمانی این نهاد با موضوع “رقابت فیلیمو با شبکههای ماهوارهای” بسیار عیان است و در همان نظرسنجی نخست این نکته مطرح میشود جمع آوری ها با محوریت کاربران فیلیمو تولید شده و این حدس چاشنی این تحلیل خواهد شد که نظرسنجی دوم نیز با محوریت کابران فیلیمو بوده است.
با این حال برای تحت الشعاع قرار دادن گزارش منتشر شده درباره انحرافات سریال سقوط در تصویرسازی از مبارزه با داعش، آنچه به عنوان خروجی ایسپا منتشر شده است، تلاش میکند توصیفی گزارشی بر خلاف تیتر منتشر شده را در نظرسنجیاش لحاظ کند.
در کدام بخشهای این سریال به سردار حاج قاسم سلیمانی اشاره میشود؟
در نظر سنجی القایی این عبارات درج شده که ۶۲ درصد از نظرسنجیهایی که درباره این افراد انجام شده یادآور مبارازت، رشادتها و فداکاری سردار شهید سپهبد سلیمانی برایشان زنده میشود.
جمعآوری کنندگان و نشر دهندگان باید به این سئوال پاسخ دهند که در کدام بخش از این سریال به سپهبد سلیمانی، یاران، مبارزات، رشادتها و فداکاریهای ایشان اشاره میشود؟ حتی سریال از نشان دادن یکی از سربازان مبارز در صف مبارزه با داعش ابا دارد و چگونه میتوان این سریال را به سپهبد سلیمانی نسبت داد در حالیکه بازیگر نقش اصلی آن مشغول بادهنوشی با دیکتاتور کوچولوی لاسوگاس از تهمانده پهلوی است؟
حمیدفرخنژاد مهمترین ابزار تبلیغاتی این سریال آنچنان در فضای مجازی برای عناصر فراری تبلیغ میکند که بیش از سریال سقوط، ژانگولرهای سیاسی او موجب تفریح افکار عمومی میشود.
در بخش دیگری گزارش ایسپا آمده است: در حالی حدود ۶۰درصد کاربران اعلام کردند سریال «سقوط» را تماشا کردهاند که ۳۲ درصد از پاسخگویان گفتهاند تا پیش از پخش سریال «سقوط» هیچ محصول فرهنگی اعم از فیلم، سریال و کتاب راجع به داعش ندیده و نخوانده بودند.
این خط انحرافی در این نظرسنجی همان خط القایی را دنبال میکند تا فیلیمو را به عنوان رسانه قدرتمند ابزار قدرت نرم حاکمیت اما در جایگاهی مستقل تعریف کند که بهترین سریال امنیتی پرمخاطب را میتواند بسازد و این شیوه تبلیغی روشی است تا تخطی از قوانین مرجع حاکمیتی تحتالشعاع قرار بگیرد.
در ادامه این نظرسنجی آمده است: از بین تماشاگران سریال ۸۱ درصد موضوع سریال را مقابله با داعش و نجات مردم از دست داعش اعلام کردهاند. همچنین «قدرت ایران و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشور و حفظ امنیت ایران» محورهای بعدی پاسخ مردم در خصوص سریال عنوان شده است.
همچنین ۶۶درصد پاسخگویان به نظرسنجی ایسپا، تصویر ارائه شده از داعش در این مجموعه را منطبق با واقعیت دانستهاند؛ همچنین ۴۹درصد بینندگان اعلام کردهاند که با تماشای «سقوط» شناخت شان از داعش بیشتر شده و ۶۹درصد پاسخگویان نیز گفتهاند پس از تماشای سریال، احساس نفرت و انزجارشان از داعش بیشتر شده است.
۷۵درصد کاربران اعلام کردند که تماشای این سریال، شناخت حقیقیشان از رفتار داعش با زنان را به میزان زیاد و خیلی زیاد افزایش داده و ۶۴درصد نیز از افزایش اطلاعات خود در خصوص مبارزه نیروهای امنیتی کشور با داعش پس از تماشای این سریال گفتهاند.«جذابیت موضوعی، کیفیت ساخت و استمرار در انتشار قسمتهای سریال سقوط» از نظر کاربران به ترتیب با ۸۸، ۸۷ و ۹۲ درصد «خوب و خیلی خوب» ارزیابی شده است.
اما در گلدرشتترین بخش این رپرتاژآگهی آمده است: از این نظرسنجی به برخی حواشی پیرامون این سریال و مخالفت صداوسیما با پخش آن، اشاره و نظرات مردم اخذ شد که بر این اساس، ۹۱درصد مخاطبان گفتهاند این سریال مشکلی برای پخش نداشت و «باید» پخش میشد!
همچنین از کاربران سوال شده «تا چه اندازه تمایل دارید فیلم یا سریالهایی با محتوای مشابه سریال سقوط تولید شود؟» ۵۷درصد از مخاطبان گزینه زیاد و خیلی زیاد را انتخاب کردهاند.
شایان ذکر است ۷۷درصد پاسخگویان به این نظرسنجی متاهل، ۷۱درصد دارای تحصیلات عالی و ۷۰درصد نیز در گروه سنی ۳۰تا ۴۹سال قرار داشتند.
یکی از گزینههای نظرسنجی ایسپا به مخالفت سازمان صدا و سیما و به صورت مشخص ساترا در مورد پخش این سریال اشاره میکند. از منظری کاملا فنی بر پایه روال منطقی نظرسنجیها ، این یک سئوال عمومی و حرفهای مبتنی بر جمع آوری نظرات بیطرفانه محسوب نمیشود و دارای سوء گیری است.
نظرسنجی عمومی غیررپرتاژی باید فاقد سوءگیری باشد. در سطور پیشین بر اساس ادعای همکاری ایسپا با روابط عمومی فیلیمو به این موضوع اشاره شد که جمع آوری نظرات با محوریت “رقابت با شبکههای ماهوارهای” به درخواست روابط عمومی این سامانه انجام شده است و سئوالات با کاربران فیلیمو مطرح شده است. با در نظر گرفتن این استدلالها مشخص است که پیامد همکاری ایسپا با سامانه مذکور دارای اهداف مشخصی است.
نکته جالب این است که این نظرسنجی در وب سایت رسمی ایسپا منتشر نشده و صرفا خبرگزاریهای رسمی به انتشار و پوشش آن اقدام کردهاند و طبیعی است بر اساس استدلالهای این گزارش تمنای آگهی خواهی از صباویژن، میتواند یک خبرگزاری رسمی با دریافت پشتوانه دریافت بودجه، وادار به حمایت از سریالی کند که بدون نظارت، بدون مجوز پروانه ساخت و نمایش ساخته شده است.
در بخش دیگری از نظرسنجی به ساخت سریالهایی شبیه فیلیمو اشاره شده و رضایت ۵۷ درصدی درج شده است. از این نظر سنجی سفارشی میتوان استدلال کرد، پیش تولید فصل دوم سریال سقوط یا محصول مشابهی از تیم فعلی، در همین زمان کلید خورده است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مراسم رونمایی از تندیس سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ، شامگاه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ در مرکز همایشهای برج میلاد با حضور خانواده شهید حاج قاسم سلیمانی، جمعی از هنرمندان بنام کشور و وزیر صمت با رعایت پرتکلهای بهداشتی برگزار شد. پس از اتمام برنامه، تندیس سردار سپهبد قاسم سلیمانی بهصورت دائمی در موزه مشاهیر برج میلاد قرار خواهد گرفت.
سرویس جهان مشرق – پس از شهادت سردار سلیمانی، صحنههای حیرتانگیزی از عزاداری ملتها در چند کشور، از جمله ایران و عراق، قاب رسانههای جهان را پر کرد، اما واقعیت این است که این مردم تنها کسانی نبودند که با شهادت حاج قاسم عزادار شدند. اقدام دولت ترامپ در ترور شهید سلیمانی فراتر از قتل یک نفر بود؛ این اقدام، حقیقتاً جنایتی علیه بشریت بود که حتی خود ترامپ هم ابعاد واقعی آن را درک نمیکند؛ ابعادی که فراتر از ایران، محور مقاومت و خاورمیانه هستند.
«خون ما و شما در هم آمیخته؛ ایران و عراق جداشدنی نیستند» (+)
«سندر هیکس» پژوهشگر و فعال مدنی-اجتماعی-بینالمللی آمریکایی نتیجهی چندین ماه تحقیقات خود درباره شخصیت حاج قاسم سلیمانی و پیامدهای ترور او توسط دولت ترامپ را در قالب گزارشی مفصل تحت عنوان «اقدام ترامپ در قتل قاسم سلیمانی: چرا باید مقابل مسیحیتِ سبعیت بایستیم [۱] » منتشر کرده است.
برای آشنایی بیشتر با سندر هیکس میتوانید مصاحبه قبلی مشرق با او و گزارش دیگری از او را از لینکهای زیر بخوانید:
مشرق ترجمه گزارش هیکس درباره حاج قاسم را به مناسبت سالگرد شهادت شهید سلیمانی در دو بخش منتشر میکند. بخش اول این دوگانه که آن را در ادامه میخوانید به حادثه ترور شهید سلیمانی، شخصیت و سابقه مبارزه شهید سلیمانی با تروریسم، تاریخچه دشمنیهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی، و نقص قانون اساسی آمریکا در دادن اختیارات گسترده به رئیسجمهور این کشور میپردازد.
قسمت دوم ترجمه گزارش هیکس به بررسی تناقض ترور شهید سلیمانی با عقاید مذهبی در دین مسیحیت، یعنی دین ادعایی محافظهکاران آمریکایی که هیکس نام آن را ایدئولوژی «مسیحیت سَبُعیّت» (یا «مسیحیت توحّش») میگذارد، تجربه هیکس از برخوردِ افبیآی با وی به خاطر روابطش با کنفرانس ایرانی «افق نو»، و نهایتاً راه دستیابی به صلح در جهان خواهد پرداخت.
خود هیکس گزارش مفصلش درباره حاج قاسم را اینگونه خلاصه میکند:
مروری عمیق بر زیربنای ایدئولوژیکی که طبقه حاکم بر آمریکا میخواست برای توجیه اقدامش در ترور قاسم سلیمانی، ژنرال ایرانی، در ماه ژانویه سال ۲۰۲۰ از آن استفاده کند. این مرور، شامل سیری در رابطهی پیچیدهی عشق/نفرت سیاست خارجی آمریکا با سلیمانی در سایهی جنگهای متعدد نیابتیای میشود که واشینگتن در منطقه به راه انداخته است. این مقاله با نقدِ «مسیحیت سبعیتِ» جناح راست آمریکا به پایان میرسد؛ مسیحیتی که با حقایق تاریخیِ آموزهها و کیستیِ واقعیِ «مسیح ناصری» در تضاد است.
آنچه در ادامه میخوانید، ترجمه قسمت اول از مقاله هیکس است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
اوایل سال جاری [۲۰۲۰ میلادی]، پرزیدنت ترامپ با قتل یک مقام عالیرتبه ایرانی، جهان را شوکه کرد. ترامپ تحت فشار پمپئو، وزیر خارجهاش، دستور ترور ژنرال ایرانیای را داد که در کشور خودش مانند ستارههای سینما، یک سلبریتی، بود: ژنرال قاسم سلیمانی. این قتل، جهان را در لبهی پرتگاهِ یک جنگ بزرگِ جدید قرار داد. یکی از اصول متعددی که این اقدامْ آنها را نقض کرد، حاکمیت عراق بود؛ چون این قتل نیمهی شب ۳ ژانویه ۲۰۲۰، با یک پهپاد «امکیو-۹ ریپر[۲]» آمریکایی در عراق اتفاق افتاد.
گزارش سیانان از درون پایگاه «عینالاسد» یکی از پایگاههایی که در واکنش اولیه ایران به شهادت حاج قاسم بمباران شد [دانلود]
«دِکستِر فیلکینز[۳]» [نویسنده شناختهشده آمریکایی که به قاسم سلیمانی لقب مشهور «فرمانده سایهها[۴]» را داد] در گزارشی در مجله نیویورکر، قتل سلیمانی را «مهمترین اقدام علیه رژیم حاکم در تهران طی ۳۰ سال گذشته» توصیف کرد[۵]. این حرف، خیلی معنا دارد، چون آمریکا در گذشته رنجهای زیادی به ایران تحمیل کرده است؛ از کودتاهای سیآیای گرفته، تا کمک به عراق برای کشتن یک میلیون ایرانی در «جنگ ایران-عراق»، تا تحریمهای شدید اقتصادی امروز. با این حال، ایران تبدیل به یک ابرقدرت پرنفوذ منطقهای شده که توانسته پنجه در پنجه نیروهای نیابتی آمریکا، یعنی اسرائیل و عربستان، بیندازد و به پشت پردهی تزویر و فریبکاری سیاست «جنگ با تروریسم [۶] » آمریکا پی ببرد.
لقب «فرمانده سایهها» را، که بعدها در رسانههای غربی مشهور شد، اولین بار «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی «نیویورکر» به حاج قاسم داد (+)
ترامپ، پیش از این، به دنبال شروع مجدد مذاکرات با ایران با هدف دستیابی به یک توافق هستهای جدید با این کشور بود؛ با پرزیدنت روحانی هم در ارتباط بود. اما قتل سلیمانیِ کاریزماتیک، هرگونه احتمال یک توافق جدید را از بین برد. اکنون ایرانیها آزادند تا بدون هیچ مانعی ظرفیتهای نیروی هستهای خود را توسعه بدهند. به این ترتیب، ترامپ مجبور شد توضیحی برای کارش ارائه کند. اما رئیسجمهور آمریکا چهطور میتوانست این حمله را توجیه کند؟
یادتان هست که یک سال پیش [سال ۲۰۱۹]، اوضاع در عراق/ایران به نقطه جوش رسیده بود؛ شبهنظامیان مختلف تحت حمایت ایران در بغداد شورش کردند و پنجرههای کنسولگریهای آمریکا را شکستند و یک پیمانکار آمریکایی کشته شد. مقامات آمریکا ترسیدند یک بنغازی دیگر یا یک بحران گروگانگیری جدید در سفارت آمریکا، به سبک سال ۱۹۷۹ در تهران [۷] ، اتفاق بیفتد. واکنش ارتش آمریکا و ترامپ، کشتن ۲۵ شبهنظامی شیعه بود. مقامات ارشد پنتاگون سپس قتل سلیمانی را به عنوان یک گزینهی اضافی پیشنهاد دادند، اما تصور میکردند ترامپ آنقدر بیپروا نیست که این گزینه را انتخاب کند. این کارشان مانند دادن یک جعبه کبریت و یک بشکه بیست لیتری بنزین به نوجوانی بود که عاشق آتشافروزی است.
قتل یک مقام دولتی خارجی، طبق سیاستهای آمریکا و قوانین بینالمللی، غیرقانونی است. ترامپ ابتدا ادعا کرد سلیمانی قصد داشته چهار سفارتخانه آمریکا را هدف قرار دهد؛ ادعایی که حتی «اِسپِر» وزیر دفاع [سابق] خود ترامپ هم نمیتوانست آن را اثبات کند[۸]. «جاستین آماش» نماینده ایالت میشیگان در کنگره هم گفت این ادعا «ظاهراً کاملاً ساختگی است [۹] .»
بر خلاف ادعای ترامپ، «مارک اسپر» وزیر دفاع وقت آمریکا، گفته بود هیچ مدرکی درباره قصد ایران برای حمله به چهار سفارتخانه آمریکا ندیده است (+)
ترامپ سپس سعی کرد در توئیتر اتمام حجت کند؛ مدعی شد اقدام آمریکا «دفاع از خود» بوده، چون سلیمانی یک «تهدید قریبالوقوع» بوده است. اما به نظر میرسید [۱۰] حتی خود ترامپ هم از این استدلالش [۱۱] قانع نشده، چون در پیام دیگری در صفحهی توئیترش نوشت قریبالوقوع بودن یا نبودنِ تهدید [۱۲] از جانب سلیمانی «به خاطر گذشتهی وحشتناکِ او، اصلاً اهمیتی ندارد! [۱۳] »
«رسانههای اخبار جعلی و شرکای دموکراتشان دارند بهشدت تلاش میکنند بفهمند که آیا حملهی آیندهی سلیمانیِ تروریست «قریبالوقوع» بوده یا نه؛ و آیا تیم من اتفاقنظر داشته یا نه. پاسخ هر دوی این سؤالها یک بلهی قوی است، اما به خاطر گذشتهی وحشتناکِ او، اهمیتی هم ندارد!»؛ توئیت ترامپ که ادعاهای قبلی او و دولتش درباره توجیه ترور شهید سلیمانی را زیر سؤال میبرد (+)
آه، اما اتفاقاً اهمیت دارد. واقعیت این است که کشتنِ آدم جرم است؛ حداقل خیلی از مردم اینطور فکر میکنند. خودِ آمریکا قوانینی نوشته تا جلوی سر زدنِ اینگونه رفتارها از کاخ سفید را بگیرد، چراکه این کارها لکه ننگی در کارنامه اخلاقیِ آمریکا در جهان ثبت میکنند. (البته اگر کاپیتالیسم و امپریالیسم این کارنامه را برای همیشه پاره نکرده باشند.)
«وینسنت بولیوسی» معاون سابق دادستان منطقهای [لسآنجلس]، در کتاب خود «پیگرد قانونی جورج دابلیو بوش به اتهام قتل [۱۴] »، نشان داد که رؤسایجمهور را به دلیل قتلهای فراقانونی و ورود به جنگهای نامشروع حتی میتوان به زندان انداخت. «کنوانسیون ۱۹۰۷ لاهه[۱۵]» و سازمان ملل قتل مقامات دولتی خارجی را، جز در زمان جنگ، ممنوع کردهاند. حتی «توماس جفرسون [۱۶] » [از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور] در نامهای به «جیمز مدیسون [۱۷] » [از پدران بنیانگذار آمریکا و چهارمین رئیسجمهور این کشور] «ترور، مسموم کردن و شهادت دروغ» را از شیوههای وحشیانهی حکومتداری معرفی میکند که «کاملاً وحشتناک هستند [۱۸] .»
«جان مککین» سناتور سابق آمریکا در سخنرانیاش در نشست تروریستهای «مجاهدین خلق» اظهار امیدواری میکند یک روز در تهران دور هم جمع شوند؛ امیدی که مککین با خود به گور برد [دانلود]
پس از قتل «جان اف. کندی [۱۹] » [رئیسجمهور وقت آمریکا که سال ۱۹۶۳ ترور شد] و «مارتین لوتر کینگ [۲۰] » [رهبر جنبش حقوق مدنی در آمریکا که سال ۱۹۶۸ ترور شد] و ترورهای داخلی تحت برنامه «کواینتلپرو [۲۱] » [پروژههای محرمانه و غیرقانونی افبیآی بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۱ برای نفوذ و خرابکاری در برخی سازمانهای سیاسی یا علیه برخی شخصیتها مانند مارتین لوتر کینگ]، کنگره آمریکا اواسط و اواخر دهه ۱۹۷۰ «کمیتهی چِرچ [۲۲] » [در مجلس] و «کمیته ویژه ترورها [۲۳] » در مجلس نمایندگان را تشکیل داد. واکنش پرزیدنت «جرالد فورد» هم صدور یک فرمانِ اجرایی بود[۲۴] که از آن زمان تا کنون تبدیل به سیاستِ استانداردِ آمریکا شده است: هیچیک از کارمندان دولت آمریکا «نباید اقدام به، یا توطئه برای اقدام به، ترور سیاسی کند[۲۵].» [عبارت نقلشده در واقع مربوط به فرمان اجرایی دیگری است که «رونالد ریگان» رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۱۹۸۱ صادر کرد.] پرزیدنت «ریگان» نیز این سیاست ضدترور را تأیید کرد و توسعه داد.
اما برگردیم به کاخ سفیدِ ترامپ، جایی که مایک پمپئو، وزیر خارجهی «مسیحیِ انجیلیِ[۲۶]» ترامپ، او را تحت فشار گذاشت تا سلیمانی را بکشد. سیانان گزارش داد که افراد داخلیِ کاخ سفید گفتهاند پمپئو «بود که برای قتل سلیمانی دلیل میآورد؛ قطعاً خودش بود [۲۷] .» پمپئو همچنین ادعا کرد که سلیمانی یک «تهدید قریبالوقوع» است، اما بعداً از این ادعا عقبنشینی کرد و در عوض توضیح داد [۲۸] که «خون [سربازان] آمریکایی» روی دستان سلیمانی است، چون او با نیروهای مقاومت در عراق همکاری کرده است.
مایک پنس، معاون اول ترامپ، هم که توجیه قانونیای نداشت، عملاً به سیم آخر زد و گفت ممکن است میان سلیمانی و «۱۲ عامل حملات ۱۱ سپتامبر[۲۹]» ارتباطی وجود داشته باشد. (البته مایک، عاملان ۱۱ سپتامبر ۱۹ نفر بودند [۳۰] .) دانشجویان رشتهی تاریخ حتماً به این نکته پی بردهاند که نومحافظهکارهای جناح راست هنوز هم وقتی در توجیه یک جنایت مستأصل میشوند، به ۱۱ سپتامبر متوسل میشوند. با اینکه بیست سال گذشته، اما ۱۱ سپتامبر هنوز هم چنین قدرتی را دارد. مثل افسانهای میماند که جاودانه است؛ اگر ما دست روی دست بگذاریم.
«[قاسم سلیمانی] به سفر مخفیانهی ۱۰ نفر از ۱۲ تروریستی به افغانستان کمک کردن که حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را در آمریکا انجام دادند»؛ بخشی از رشتهتوئیت مایک پنس، معاون اول ترامپ، که بهانههای آمریکا برای ترور حاج قاسم را برشمرده است (+)
قاسم سلیمانی که بود؟
میلیونها ایرانی برای تشییع جنازه سهروزهی سلیمانی در تمام شهرهای مهم ایران به خیابانها ریختند. یک پژوهشگر ایرانی به من گفت: «ما میدانستیم ژنرال سلیمانی محبوب است، اما هیچکداممان فکر نمیکردیم میلیونها نفر [اینگونه] به خاطر فوت او عزاداری کنند!» «جان مگوایر» عضو سابق سیآیای میگوید: قاسم سلیمانی «یک [هالهی] فرماندهی داشت. وقتی وارد اتاق میشد میتوانستید احساسش کنید.» مگوایر سال ۲۰۰۴ با سلیمانی در بغداد مذاکره کرده بود [جزئیات بیشتر].
میلیونها نفر در تشییع پیکر شهید سلیمانی در همه شهرهای مهم ایران شرکت کردند (+)
«جان مگوایر» افسر سابق سیآیای، در مستند بیبیسی به نام «فرمانده سایهها» حاج قاسم را فردی «اتوکشیده و توانمند» توصیف میکند (تماشای مستند) (+)
ویدیوی جنجالی «ساغر کسرایی» زنی که از شهادت حاج قاسم ابزار خوشحالی میکرد و بهرغم دروغ بودن ادعاهایش میلیونها بار در فضای مجازی دیده شد (جزئیات بیشتر) [دانلود]
نظر «نبیل خوری» دیپلمات آمریکایی و عضو «سرویس خارجی» وزارت خارجه آمریکا درباره ترور شهید سلیمانی توسط دولت ترامپ [دانلود]
سلیمانی که اهل استانِ قبیلهایترِ کرمان در جنوب ایران است، سال ۱۹۵۷ متولد شد و در خط مقدم جنگ ایران-عراق حضور داشت؛ همان کشمکش نُهسالهای [در واقع هشتسالهای] که به لطف عراق شامل حملات شیمیایی هم بود. این رنجِ فرسایشی را، که اغلب در لابهلای سنگرها در جریان بود، با جنگ جهانی اول مقایسه میکردند. داخل ایران، این جنگ را تحت عنوان «دفاع مقدس» میشناسند؛ اما کاخ سفید در دوران ریاستجمهوری ریگان، جنگ ایران-عراق را فرصتی برای حمله و انتقامجویی [از ایران] به خاطر بحران گروگانگیری اواخر دهه ۱۹۷۰ میدانست. وقتی بزرگترین رقیب ایران، یعنی صدام حسین، به این کشور حمله کرد، آمریکا از او حمایت نمود. واشینگتن چندین میلیارد دلار کمک اقتصادی و آموزش نظامی در اختیار صدام گذاشت تا به نظام نوپای جمهوری اسلامی حمله کند.
تصویری از حاج قاسم در جبهه جنگ علیه عراق در مستند بیبیسی به نام «مستند سایهها» (تماشای مستند) (+)
تجربه حمله عراق به ایران عمیقاً روی سلیمانیِ جوان، که دوستان زیادی را در جنگ از دست داد، تأثیرگذار بود. وی در آن جنگ به یک اسطوره تبدیل شد و به خاطر استعدادش در نفوذ به پشت خطوط دشمن و برگشتن با بزهای زنده برای تغذیهی جوخههای تحت فرماندهیاش [در شبکههای رادیویی عراق] به «بُزدُزد» شهرت پیدا کرد[۳۱]. مرتباً داوطلب میشد تا در خط مقدم بجنگد. با همرزمانش رفاقت عمیقی داشت و قبل از عملیاتها، پیشانی تکتک آنها را میبوسید و با هم دعا میکردند که به شهادت برسند.
سلیمانی از اواخر جنگ تا سال ۱۹۹۷ خیلی آفتابی نمیشد؛ آبش با پرزیدنت رفسنجانی از یک جوی نمیرفت. اما چیزی نگذشت که پلههای ترقی را طی کرد و فرماندهی نیروی نخبه «قدس» (یا همان اورشلیم) را در سپاه پاسداران ایران را به عهده گرفت. قدرت او، و همینطور رابطهاش با آیتالله خامنهای، رهبر عالی ایران، بیشتر شد. ژنرال «پترائوس[۳۲]» [فرمانده مقر فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰] یک بار تعریف کرد سلیمانی به او گفته [پیام داده]: «بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران را در قبال عراق، لبنان، غزه و افغانستان کنترل میکنم [جزئیات بیشتر].»
«دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکایی، در مستند بیبیسی به نام «فرمانده سایهها» درباره پیامهایی توضیح میدهد که میگوید میان حاج قاسم و او ردوبدل شده است (تماشای مستند) (+)
رسانههای جریان اصلی در آمریکا فوت سلیمانی را نادیده گرفتند [و روایت رسمی دولت آمریکا از این حادثه را نقل کردند]. سلیمانی برای آنها بیمصرف بود: یک «تروریست». اما نگاهی عمیقتر و فراتر از این شیطانتراشی از سلیمانی، الگوی جالبی را پدیدار میکند: سلیمانی سابقه طولانیای در همکاری با آمریکاییها داشت. هر وقت با آمریکا همکاری میکرد، اوضاع برای آمریکاییها خوب پیش میرفت. اما نهایتاً آمریکا از پشت به او خنجر زد.
بعد از ۱۱ سپتامبر رژیم بوش/چنی تصمیم گرفت افغانستان و رژیم طالبان در آن را هدف قرار دهد. قاسم سلیمانی این تصمیم دولت آمریکا را فرصتی برای تضعیف تروریسم در سرزمینِ چسبیده به شرق ایران دید، و با نیروهای آمریکا که به افغانستان حمله کرده بودند، همکاری کرد. سلیمانی و دیپلماتهای ایرانی، اطلاعات مربوط به مواضع طالبان را با آمریکا به اشتراک میگذاشتند؛ آمریکاییها هم به ایرانیها درباره یکی از عوامل القاعده خبر دادند که در شهر مشهد، در شرق ایران، مخفی شده بود. سلیمانی «از این همکاری راضی بود» و طی همین مدت یک بار گفته بود «شاید وقت آن شده باشد در رابطهمان با آمریکاییها تجدیدنظر کنیم [۳۳] .» اما تقدیر، چیز دیگری بود.
بوش و چنی تسلیم فشارهای جناح صهیونیستیشان شدند و با سخنرانی «محور شرارت[۳۴]» [سخنرانی جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۲ (پس از ۱۱ سپتامبر) که در آن ایران، عراق و کره شمالی اعضای یک «محور شرارت» توصیف شدند] به صورت ایرانیها سیلی زدند. یکی از سیاستهای قدیمی اسرائیل همین است که جلوی هرگونه آشتی میان آمریکا و ایران را بگیرد. بوش بهرغم همکاریهای اخیر ایران با آمریکا «علیه تروریسم» در افغانستان، ایران را یکی از حامیان اصلی تروریسم معرفی کرد. سلیمانی احساس کرد به او خیانت شده است.
سخنرانی جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۲ و قرار دادن ایران در «محور شرارت» [دانلود]
حالا برویم به سال ۲۰۱۴، زمانی که نیروهای ائتلاف آمریکایی در عراق داشتند شکست میخوردند و آمریکا دوباره از ایران درخواست کمک ایران کرد. نیروهای جهادگرا در عراق تاختوتاز میکردند و مناطقی از این کشور را تصرف کرده بودند، از جمله شهر بزرگ موصل. [آیتالله] علی السیستانی، روحانی برجستهی شیعه در عراق، فراخوانِ شرکت در جنگ [فتوای جهاد] و مبارزه با تندروهای سُنی [داعش] را داد. جوانهای شیعه هزار نفر-هزار نفر داوطلب شدند؛ سلیمانی و نیروی ویژهی قدسِ او هم به سازماندهی این جوانها کمک کردند.
طی سه سالِ بعد، تا سال ۲۰۱۷، ایران کمک کرد تا ورقِ جنگ علیه داعش و [جبهه] النصره برگردد. در برخی موارد، همینطور که آمریکاییها از هوا اهداف مربوط به داعش را هدف قرار میدادند، ژنرال سلیمانی هم نیروهای زمینی را علیه شبهنظامیان این گروه هدایت میکرد. همزمان آمریکا، عربستان و اسرائیل علیه سلیمانی و ایران در سوریه کار میکردند. آمریکا تصمیم گرفته بود با بشار اسد، عضو حزب سوسیالیستِ عربِ بعث، که بعضاً از حمایت روسیه و ایران هم بهره میبرد، بجنگد.
«تالسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی در کنگره آمریکا سال ۲۰۱۷ به سوریه سفر کرد تا جنگ داخلی این کشور را بهتر درک کند. وی با اسد و مقامات ارشد سوریه دیدار کرد. سپس به خیابانهای سوریه رفت و آنجا شهروندان سوری به او التماس کردند بودجهای را که آمریکا به داعش میدهد، قطع کند. گابارد به کنگره برگشت و لایحه ۶۰۸ مجلس نمایندگان [۳۵] را پیشنهاد کرد: «لایحهی توقف تسلیح تروریستها [۳۶] ». چراکه آن زمان آمریکا در عراق علیه داعش میجنگید، اما در سوریه «کنار» داعش میجنگید. خود من وقتی سال ۲۰۱۷ در کنفرانس «افق نو» در تهران وقتی از سعودیها، عربها و سایر افراد محلی در منطقه [خاورمیانه] سؤال کردم «چه کسی بودجه داعش را تأمین میکند؟» این افراد بلااستثنا از عربستان یا آمریکا نام میبردند.
سؤال: تنها کشوری را نام ببرید که همیشه با داعش و القاعده مقابله کرده است؟
جواب: نخیر، جواب این سؤال آمریکا نیست؛ ایران است.
«تالسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی در مجلس نمایندگان آمریکا در جریان سفرش به سوریه در سال ۲۰۱۷ (+)
سندر هیکس در کنفرانس سال ۱۳۹۷ «افق نو» در مشهد مقدس (+)
دوره فشردهی تاریخ روابط آمریکا و ایران از سال ۱۹۵۳ تا کنون
ایران یک ابرقدرت منطقهای است که درگیر نوعی «جنگ سرد» محلی علیه عربستان و اسرائیل است. مجموعهای از حقایق وجود دارد که هر کس میخواهد تاریخ واقعیِ روابط ایران-آمریکا را بفهمد، نباید از آنها بیخبر باشد. درک عمیقترِ این تاریخ میتواند زمینه را برای برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان دو کشور آغاز کند؛ روابطی که از زمان انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ قطع شدهاند.
سال ۲۰۰۰، حتی «مادلین آلبرایت[۳۷]» [وزیر خارجه آمریکا وقت آمریکا در دولت بیل کلینتون] هم اذعان کرد[۳۸] کودتای بیرحمانهی سیآیای در سال ۱۹۵۳[۳۹] [کودتای ۲۸ مرداد] محمد مصدق، نخستوزیر ترقیطلب ایران را که طی روندی دموکراتیک انتخاب شده بود، سرنگون کرد و رضا شاه، شاه متزلزل ایران، را جایگزین او کرد [باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا، نیز در کتاب جدیدش به همین واقعیت اعتراف کرده است – جزئیات بیشتر]. شاه با پلیس مخفیاش «ساواک [۴۰] » مخالفان و کمونیستها را سرکوب کرد و بنابراین «اسلام» به روش قانونی مقاومت تبدیل شد.
«عملیات برای انتصاب یک دولت طرفدار غرب در ایران///مسئول: تأییدشده توسط رئیسجمهور، وزیر خارجه و مدیر اطلاعات مرکزی در تاریخ ۱۱ جولای ۱۹۵۳ [۲۰ تیر ۱۳۳۲ شمسی]///هدف: مصدق، نخستوزیر [ایران]، و دولتش///اهداف: استفاده از روشهای قانونی، یا شبهقانونی، برای سرنگون کردن دولت مصدق؛ و جایگزینی آن با دولتی طرفدار غرب به رهبری [محمدرضا] شاه و نخستوزیری [فضلالله] زاهدی///اقدام سیآیای: طرح اقدام در چهار مرحله اجرا شد:…»؛ تصویر منتسب به مجوز دولت آمریکا برای اجرای عملیات آژاکس و کودتای ۲۸ مرداد در ایران؛ متن کاملتر این سند را میتوانید (به زبان انگلیسی) از اینجا بخوانید(+)
«ز جنبش تودهها شاه فراری شده»؛ «مرگ بر شاه خائن»؛ (متن انگلیسی) «یانکی [آمریکایی] برگرد خانه»؛ پاک کردن شعارهای ضدشاه از روی دیوار در تهران در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۳۲، پس از کودتای ۲۸ مرداد؛ فضلالله زاهدی، نخستوزیری که جایگزین مصدق شد، پس از کودتا دستور داده بود اینگونه شعارها را از روی دیوار پاک کنند (+)
وقتی پرزیدنت «جیمی کارتر» به شاهِ بیمار اجازه داد برای دریافت خدمات درمانی به آمریکا سفر کند، آیتالله خمینی خواستار اعتراضات سرتاسری در ایران شد و از تبعیدگاهش در فرانسه به ایران بازگشت. سپس در همهپرسیای که در ایران برگزار شد، ۹۸ درصد مردم رأی به جایگزینی جمهوری اسلامی به جای سلطنت دادند. به دلیل حمایت آمریکا از شاه، انقلاب اسلامی منجر به تصرفِ برنامهریزینشدهی سفارت آمریکا شد. ۵۳ آمریکایی ۴۴۴ روز گروگان گرفته شدند و نهایتاً روز تحلیفِ رونالد ریگان آزاد شدند.
یادآوری این نکته خالی از اهمیت نیست که در طول جنگ ایران-عراق، قاسم سلیمانیِ جوان با محمود احمدینژادِ جوان آشنا شد؛ وقتی هر دو در حال مبارزه علیه حملهی عراق بودند. این دو بعداً رابطهی طولانی و پیچیدهای با هم داشتند، به خصوص بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳، زمانی که احمدینژاد رئیسجمهور منتخبِ ایران بود. سیاستهای احمدینژاد در مقایسه با جانشینِ میانهروترش، روحانی، «تند» بودند. احمدینژاد شاید به خاطر سخنرانیاش در سازمان ملل در سال ۲۰۱۰، شهرت داشته باشد، زمانی که روایت رسمی درباره ۱۱ سپتامبر را زیر سؤال برد[۴۱].
بخشی از سخنرانی سال ۱۳۸۹ محمود احمدینژاد، رئیسجمهور وقت ایران، در سازمان ملل درباره ۱۱ سپتامبر و ترک جلسه توسط هیأتهای برخی کشورها از جمله آمریکا [دانلود]
درباره حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ [۴۲] این را هم بگویم: در حالی که ایران در این ماجرا دخالت نداشت، متحدان آمریکا در آن دخیل بودند. گزارش پایگاه داده ضدجاسوسی سیآیای نشان میدهد پلیس نیوجرسی، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پنج اسرائیلی را به خاطر تماشای آتشسوزی در مرکز تجارت جهانی و ابراز خوشحالی عمومی از حملات آن روز دستگیر کرده که دو نفر از آنها مأمور موساد بودهاند. این اسرائیلیها دو ماه در بازداشت افبیآی بودند تا اینکه با میانجیگری مقامات دولت بوش، هر پنج نفر آزاد شدند و به اسرائیل برگشتند. تلویزیون اسرائیل، این پنج نفر را به عنوان قهرمان تحسین کرد.
۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربای ۱۱ سپتامبر، سعودی بودند[۴۳] و دو نفرشان («المحضار[۴۴]» و «الحازمی[۴۵]») با سازمان اطلاعات عربستان ارتباط داشتند. سال ۲۰۱۶، وقتی گزارش «۲۸ صفحهایِ[۴۶]» خودِ کنگره که جلوی انتشار گرفته شده بود، بالأخره منتشر شد[۴۷]، مستندات اقدام سعودیها در تأمین مالی ۱۹ هواپیماربا هم افشا شد؛ کسی که این بودجه را تأمین کرده بود، کسی نبود جز شاهزاده «بندر بنسلطان[۴۸]» (معروف به «بندر بوش[۴۹]» [به خاطر ارتباط نزدیکش با جورج بوش پدر و بعدها جورج بوش پسر]) سفیر عربستان در آمریکا [بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵]. با این حال، حتی بارها ذکر نام بندر بنسلطان در گزارش ۲۸ صفحهایِ سانسورشده کنگره هم باعث نشد یک هیأت منصفه عالی برای تحقیق در اینباره در دادگاههای آمریکا تشکیل شود.
اواخر همان ماه، یعنی ماه سپتامبر سال ۲۰۰۱، ژنرال «وسلی کلارک» گفت یک ژنرال ارشد در داخل پنتاگون [مقالهای به او داده و] به او گفته: «این مقاله دفتر وزیر دفاع (رامسفلد) است که استراتژی ما را تشریح کرده است. در عرض پنج سال [دولتهای] هفت کشور را سرنگون خواهیم کرد.» ژنرال ارشد سپس نام این کشورها را آورد که آخرینِ آنها ایران بود [جزئیات بیشتر].
ژنرال «وسلی کلارک» فرمانده سابق ناتو میگوید مدت کوتاهی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، یکی از ژنرالهای آمریکایی یک یادداشت محرمانه در پنتاگون درباره جزئیات برنامههای آمریکا برای سرنگونی دولتهای عراق، لیبی، لبنان، سومالی، سودان، سوریه و ایران به وی نشان داده است (+)
جنگ عراق رسماً سال ۲۰۰۳ آغاز شد و مرحله اول آن تا سال ۲۰۱۱ ادامه داشت. جنگ عراق هم، مانند روایت رسمی درباره ۱۱ سپتامبر، بر مبنای مجموعهی نامشخصی از پیشفرضها و القائات بود، نه واقعیتها و اسناد محکم درباره سلاحهای کشتار جمعی صدام. سرنگونی و اعدامِ صدام هم یکی دیگر از قتلهای هدفمند آمریکا در مقیاس بزرگتر بود؛ به همان سبک قتل سلیمانی. اندیشکدهی لیبرترینِ «مؤسسه کِیتو [۵۰] » سیاست «جنگ با تروریسم» دولت بوش-چنی را یک اتلاف پول نجومی توصیف میکند و مینویسد:
طبق یک تحقیقات جدید… هزینه جنگ با تروریسم تقریباً ۵ تریلیون دلار بوده است [۵۱] ؛ رقمی واقعاً حیرتانگیز. حتی اگر کسی اعتقاد داشته باشد اقدامات آمریکا در قالب این سیاست باعث شده امنیتِ ملت ما اندکی بیشتر شود، باز هم آمریکا میتوانست به روشهای دیگر و با هزینهای بسیار کمتر به پیشرفتهای بسیار بزرگتری در زمینه ایمنی و امنیت دست پیدا کند.
سال ۲۰۰۷، مجله آلمانی «اشپیگل» فاش کرد [۵۲] که دیک چنی، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا [جورج بوش پسر]، برنامهای مخفی برای حمله به ایران در آینده دارد.
باراک اوباما به عنوان نماد «امید» و «تغییر» انتخاب شد، اما اقدامش در انتخاب هیلاری کلینتون به عنوان وزیر خارجه، برای ایران اتفاقی تراژیک بود. کلینتون سال ۲۰۱۲ گروه تروریستی ایرانی «مجاهدین خلق[۵۳]» را از «فهرست گروههای تروریستی» وزارت خارجه آمریکا خارج کرد[۵۴]. رسانهها با افتخار در بوقوکرنا کردند که لابیگرها دوباره کار خودشان را کردهاند؛ چراکه مجاهدین خلق نمایندهی ایرانیهای پولدارِ خارجنشینی است که دلشان میخواهد در ایران تغییر رژیمِ خشونتآمیز اتفاق بیفتد.
«تغییری که بتوانیم باورش کنیم»؛ یکی از اصلیترین کلیدواژههای تبلیغات انتخاباتی اوباما، تغییرِ سیاستهای دولت(های) قبلی در آمریکا بود (+)
مسعود رجوی (چپ) سرکرده وقت مجاهدین خلق در کنار صدام، دیکتاتور وقت عراق؛ منافقین در حمله عراق به ایران طرف صدام را گرفتند (+)
مجاهدین خلق زمانی یک فرقهی اسلامیِ عجیبوغریب و انحرافی بود که به آلبانی تبعید شد و ایرانیها به دلیل حمایتش از عراق در جنگ ایران-عراق از آن متنفر بودند. اما پول همه چیز را تغییر میدهد؛ مجاهدین خلق هم این روزها با بودجهی هنگفتش ریختوپاش میکند، مراسمهای بزرگ در واشینگتن و نیویورک برگزار میکند، و به «رودی جولیانی» [وکیل شخصی ترامپ] و «جان بولتون» [مشاور امنیت ملی سابق ترامپ] پول میدهد تا در این مراسمها سخنرانی کنند. پرزیدنت باراک اوباما پس از آنکه هیلاری کلینتون را از وزارت خارجه بیرون انداخت توانست از طریق همکاری با روحانی، رئیسجمهور میانهروی ایران، و امضای «توافق هستهای ایران»، موسوم به «برجام [۵۵] »، در سال ۲۰۱۵، به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کند.
«جان بولتون» مشاور امنیت ملی سابق ترامپ یکی از سخنرانهای موردعلاقه منافقین است (+)
«جان بولتون»: آمریکا باید حکومت ایران را پیش از جشن چهلسالگیاش سرنگون کند [دانلود]
از سال ۲۰۱۷ به بعد، با روی کار آمدن ترامپ، «جیم متیس» وزیر دفاع آمریکا و عدهای دیگر مرتباً درخواستهای متعدد کاخ سفیدِ ترامپ برای آوردنِ فشار نظامی به ایران را نادیده میگرفتند. اعتقاد آنها این بود که اسد، به لطف ایران و روسیه، عملاً در جنگ داخلی سوریه پیروز شده و اکنون جنگ با داعش در اولویت قرار دارد. در انتهای سال ۲۰۱۸، وقتی ترامپ خواستار خروج نیروهای آمریکایی از سوریه شد، متیس از سِمت خود استعفا داد.
همان سال ۲۰۱۸، «رکس تیلرسون [۵۶] » مدیرعامل سابق «اکسانموبیل [۵۷] »، از سِمت خود به عنوان وزیر خارجه کنارهگیری کرد و مایک پمپئو جانشین او شد. پمپئو حتی لحظهای برای تمرکز روی هدف گرفتنِ دشمنِ اصلیِ قدیمیاش، قاسم سلیمانی، تعلل نکرد. کار پمپئو ماه آوریل سال ۲۰۱۹، با اقدام شوکهکنندهی آمریکا در تعیین کلِ سپاه پاسداران به عنوان یک «سازمان تروریستی» آغاز شد. به گفته «ریس اِرلیش» خبرنگار رویترز در کتاب «دستورکار ایران [۵۸] »، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک نهاد اقتصادی عظیم در ایران است و حدود ۱۰ درصد از کل اقتصاد ایران را در اختیار دارد. بنابراین اضافه کردن سپاه پاسداران ایران به فهرست گروههای تروریستی مانند اضافه کردن «آمازون[۵۹]» [غول فناوری و تجارت الکترونیکی] آمریکا به فهرست سازمانهای تروریستی است. اما بیانیهای که سپاه پاسداران را به فهرست گروههای تروریست اضافه کرد، چیزی بیشتر از چند جمله متن بود: اکنون شمشیرها از رو بسته شده بودند. یکی از مقامات ارشد سابق دولت ترامپ میگوید: «بولتون و پمپئو میدانستند که تروریستی اعلام کردن سپاه، دامنهی اهداف آمریکا را گسترش میدهد [۶۰] .»
سخنرانی «مایک پمپئو» درباره سیاست ضد ایرانی آمریکا پس از برجام و اِعمال «شدیدترین تحریمهای تاریخ» علیه ایران [دانلود]
توضیحات بیشتر درباره اقدام ترامپ علیه سپاه پاسداران [دانلود]
کنگره آمریکا، سال ۱۹۷۳، «قطعنامه اختیارات جنگی [۶۱] » را تصویب کرد. طبق این قعطنامه، رئیسجمهور آمریکا موظف است هر زمان که نیروهای مسلح وارد «درگیری یا موقعیتهایی که در آنها بهوضوح درگیریِ قریبالوقوع محتمل است» به کنگره خبر بدهد و هرگونه درگیریای را پس از ۶۰ روز متوقف کند، مگر آنکه از کنگره مجوز تداوم درگیری را دریافت کرده باشد. این در حالی است که از سال ۱۹۷۳ تا کنون، کنگره برای استیفای مسئولیت معینشدهاش در قانون اساسی مبنی بر کنترل ماشین جنگ آمریکا، تلاش زیادی نکرده است. پروفسور «جک گلداسمیت [۶۲] » [استاد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد و کارشناس محافظهکار و شناختهشده حوزههای حقوق بینالملل و قانون امنیت ملی] خاطرنشان میکند: «کشور ما، کاملاً آگاهانه، به یک شخص، یعنی رئیسجمهور، ارتشی بهشدت بزرگ و اختیاراتی بهشدت گسترده داده است تا از آن به شیوههایی استفاده کند که بهراحتی منجر به یک جنگ گسترده میشوند.»
اگر فقط یک مسئله وجود داشته باشد که یک روز منجر به تشکیل نشستی برای [باز]تدوین قانون اساسی آمریکا شود، آن مسئله همین سابقهی طولانی آمریکا در «انحصار قوهی مجریه[۶۳]» [به موجب اصل دوم قانون اساسی آمریکا[۶۴]] در دستان رئیسجمهوری است که از اختیارات خود برای به راه انداختن جنگهای اعلامنشده علیه کشورهای کوچکتر و ضعیفتر سوءاستفاده میکند. سیستم ما دارد خلافِ روح و متنِ قانون اساسی آمریکا عمل میکند. آنچه درباره سلیمانی رخ داد، چیزی فراتر از قتل یک نفر است. این اقدام نشان میدهد طبقه حاکمِ فعلی ما، از کلینتون گرفته تا ترامپ، چنان عاشق خشونت است که از خط قرمزِ «تحقیر قانون اساسی» هم عبور میکند؛ «عشق به جنگ» همه چیز است. چه چیزی میتواند روح این آدمها را تسخیر کرده باشد؟
[۱] Trump’s Murder of Qassem Soleimani: Why We Must Stand Up to the Christianity of Brutality Link