روایت حاج علی فضلی از شهادت یک فرمانده و بیتابی شهید کلهر
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار شهید سید حسین میررضی در سال ۱۳۳۷ در شهرستان کرج متولد شد. او در ابتدای تشکیل سپاه پاسداران عضو این نهاد انقلابی شد، چنانچه پیش از این هم در وقایع پیروزی انقلاب اسلامی با احساس مسوولیتی که داشت نقش آگاهانه و موثری ایفا کرد. همزمان با ورود به سپاه پاسداران در دانشسرای تربیت معلم پذیرفته شد و با شروع جنگ تحمیلی به جبههها رفت.
ابداع روشهای دفاعی جدید، حضور در میادین خط مقدم و شبهای حمله از مهمترین برنامههای شهید میررضی برای ثبت وقایع دفاع از میهن اسلامی است که همیشه به آنها مداومت میکرد.
حاج علی فضلی از سال ۱۳۵۹ با شهید میررضی آشنا شد و در عملیاتهای طریق القدس، فتح بستان، فتح المبین و تا شهادت با وی همراه بود. سردار فضلی از شهید میررضی اینطور یاد میکند: به معنای واقعی انسانی وارسته بود. ظرفیت و توفیقات فراوانی از زوایای مختلف به خصوص در مدیریت و فرماندهی داشت. ابداع روشهای دفاعی جدید، حضور در میادین خط مقدم و شبهای حمله از مهمترین برنامههای شهید میررضی برای ثبت وقایع دفاع از میهن اسلامی بود که همیشه به آنها مداومت میکرد. انسانی شجاع، فهیم، بصیر و بسیار دلسوز برای دفاع از امام و انقلاب بود.
سردار فضلی در خاطرهای از این شهید آورده است: شهید میررضی فرمانده عملیات لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود و در کنار کانال ماهی در روز ۲۰ دی ماه ۶۵ به شهادت رسید. در آن زمان بنده و حاج یدالله کلهر در پنج ضلعی شلمچه داخل یک نفربر نشسته بودیم که خبر شهادت میررضی را برای ما آوردند. شهید کلهر خیلی بیتابی میکرد. اما بیتابی ایشان در سکوت و کمحرفی خلاصه میشد. اصلاً اشک نمیریخت و خودش را کنترل میکرد. تا اینکه شهید میثمی آمد. شهید میثمی نماینده حضرت امام (ره) در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) بود. این بزرگوار، بنده و شهید کلهر را به اسم کوچک صدا میزد.
وقتی ایشان به ما رسیدند، من از نفربر پیاده شدم و بعد از سلام و احوالپرسی ایشان را به داخل نفربر بردم. حاج یدالله کلهر به احترام شهید میثمی برخاست و شهید میثمی و حاج یدالله با هم روبوسی کردند.
شهید میثمی رو به حاجیدالله کلهر کرد و گفت: چی شده حاج یدالله؟ چرا گرفتهای؟! حاج یدالله هیچ چیز نگفت و سکوت اختیار کرد. یکدفعه بنده گفتم که حاج یدالله بهخاطر شهادت میررضی ناراحت است. یک دفعه دیدم شهید میثمی دستهایش را روی شانههای شهید کلهر گذاشت و گفت: چرا ناراحتی؟ آنان فقط مزد خودشان را گرفتند. آنها ثواب کارشان را دریافت کردند. ما باید غبطه بخوریم که چرا جا ماندهایم. فقط همین. بعد صورتش را نزدیک صورت حاج یدالله کرد و در گوش ایشان چیزی گفت. البته من نفهمیدم که شهید میثمی به شهید کلهر چه گفت. اما یک ضربالمثل معروف است که میگویند: شهیدان، شهیدان را میشناسند. و چون آنها در نوبت شهادت قرار داشتند، بنده نفهمیدم.
از نفس گرم شهید میثمی، حاج یدالله بسیار خوشحال شد و چهرهاش برگشت و یک تبسم کوچک کنار لبش پدیدار شد. مرحله سوم عملیات کربلای ۵ بود و ما ماموریت داشتیم که از نهر جاسم به طرف دژی که به جزیره صالحیه منتهی میشد عملیات کنیم. دشمن فشار زیادی میآورد و گردانهای ما هم جانانه در خط میجنگیدند. شهید کلهر برای تقویت روحیه بچهها و هدایت عملیات از ما جدا شد. من خیلی نگران حاج کلهر بودم تا اینکه دو یا سه ساعت بعد تماس گرفتند که حاج یدالله هم به سختی مجروح شده.
انتهای پیام/ 141
منبع خبر
روایت حاج علی فضلی از شهادت یک فرمانده و بیتابی شهید کلهر بیشتر بخوانید »