عشق به امام خمینی یک شهید که او را عاشق امام مهدی (عج) کرده بود

عشق به امام خمینی یک شهید که او را عاشق امام مهدی (عج) کرده بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آن زمان که هنوز کمیته امداد به شکل امروز درنیامده بود و افراد مشغول به کار در آن همگی امدادگر محسوب می‌شدند، شکرالله افتخاری وارد کمیته امداد شهرستان ارومیه شد، سال ۱۳۶۱ بود و اوج جنگ تحمیلی، شکرالله، اما دلش طاقت ماندن در ارومیه را نداشت، به عنوان بسیجی داوطلب رفتن به جبهه شد، یک سال بعد یعنی دی سال ۱۳۶۲ به از طریق لشکر ۳۱ عاشورا به جبهه رفت و در عملیات خیبر که ۱۳ اسفند انجام شد شرکت کرد و در جزیره مجنون به شهادت رسید.

مهدی برادر کوچکتر شهید درباره او گفت: ما پنج برادر و سه خواهر بودیم. شکرالله تحصیلات ابتدایی را در خوی تمام کرد و راهنمایی به مدرسه صائب رفت. از وقتی او را شناختم انسان وارسته، متدین، سالم و مذهبی‌ای بود. باهم به مسجد می‌رفتیم و دائما درباره مسائل دینی و انسانی صحبت می‌کردیم هر زمان فراغتی حاصل می‌کرد مرا به دعای کمیل و ندبه و توسل می‌برد. خیلی رئوف و مهربان بود و احترام پدر مادرش را نگه می‌داشت. چون بزرگتر از ما بود در واقع الگوی ما محسوب می‌شد. منش و رفتارش در محله و مسجد زبانزد خاص و عام بود.

وی ادامه داد: برون گرا بود و، چون در حرف و عملش صداقت داشت بسیاری از دوستانش جذب این اخلاق و رفتار می‌شدند. در عین حال کمی هم در مسائل دینی سختگیر بود. سال ۱۳۶۱ که وارد کمیته امداد شد هنوز پست سازمانی وجود نداشت و همه امدادگر بودند، اما از دستخط هایش یادم هست در قسمت روابط عمومی بود.

افتخاری تصریح کرد: کار‌های کمیته امداد که تمام می‌شد اگر کار فردی داشت به سراغ آن می‎‌رفت اگر نه، به کار‌های جمعی و پایگاه بسیج می‌رسید. نقاشی خوب می‌کشید و کار تزئینات مثل کاغذدیواری را خوب انجام می‌داد. در ورودی هال خانه بزرگ نوشته بود بی عشق خمینی، نتوان عاشق مهدی شد.

وی ادامه داد: قبل اینکه رسمی به جبهه برود چند بار به منطقه تمرچین برای درگیری‌هایی که در منطقه بود رفت که در قالب ماموریت‌های یک روزه بود. سال ۱۳۶۱ در طرح لبیک یا خمینی شرکت کرد و به جبهه رفت. مادر کمی بی تابی کرد، ولی رضایتش را گرفت. مدتی بعد با حمید باکری که قائم مقام لشکر ۲۱ عاشورا بود در عملیات خیبر شرکت کرد.

برادر شهید توضیح داد: یک روز از مدرسه آمدم خانه و دیدم همه ناراحت هستند، گفتند از بنیاد شهید خبر آوردند شکرالله مفقودالاثر شده، مادرم باورش نمی‌شد، چون علاقه خاصی به او داشت. مدتی روحی روانی مریض شد و برای اینکه کمی حال و هوایش عوض شود خانه را فروختیم و به جای دیگری نقل مکان کردیم. سال ۱۳۷۴ من در دانشگاه بودم که برادرم تماس گرفت و گفت از معراج شهدا تماس گرفتند که تعدادی از پیکر‌های شهدا آمده برای شناسایی بیایید. رفتیم معراج، ۳۰، ۴۰ تابوت آنجا بود که یکی برای برادرم بود. تعدادی استخوان و پلاک آوردند که وقتی به مادر که گفتیم دوباره از تو ناراحتیش شروع شد، ولی خداراشکر از آن حالت برزخی درآمد. من افتخار می‌کنم برادرم به عنوان داوطلب بسیجی برای کیان اسلامی و وطنش رفت و شهید شد.

بهروز سیامی ملکی همکار شهید گفت: من اکثرا در ماموریت بودم یک روز به کمیته امداد آمدم و شهید شکرالله را دیدم که گفتند همکار جدید است. ریش بلند و ظاهر مذهبی داشت. همیشه نماز اول وقت می‌خواند و ماهم نماز اول وقت را از او یاد گرفتیم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق به امام خمینی یک شهید که او را عاشق امام مهدی (عج) کرده بود بیشتر بخوانید »