شهید عبدالرضا موسوی

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، عبدالرضا موسوی ۲۹ فروردین ۱۳۳۵ در خرمشهر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را با رتبه عالی در همین شهر به پایان رساند. همزمان با کسب مقام اول در کنکور اعزام به خارج از کشور در کنکور سراسری نیز پذیرفته شد و در رشته پزشکی در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. از همان زمان فعالیت سیاسی خود را علیه رژیم شاه آغاز کرد. مدتی بعد خود را به دانشگاه جندی شاپور اهواز منتقل کرد و در آنجا مبازرات و فعالیت‌های سیاسی خود را پی گرفت.

اواخر سال ۱۳۵۵ گارد شاهنشاهی دانشگاه به وی اخطار داد. اما او بی توجه به این هشدار‌ها با اهتمام بیشتری به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. مدتی بعد از دانشگاه اخراج شد و به خرمشهر بازگشت در آنجا با عضویت در حزب الله خرمشهر، با محمد جهان را آشنا شد. وی در خرمشهر نیز دست از مبارزه برنداشت و به برپایی تظاهرات تکثیر و توزیع نوار‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) تشکیل نمایشگاه کتاب در مساجد و برپایی کلاس‌های تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مساجد برای جوانان پرداخت. چندی بعد در پی همین مبارزات دستگیر شد و به زندان افتاد در زندان کتاب‌های ملاصدرا، علامه طباطبایی و دیگر فیلسوفان اسلامی را مطالعه کرد.

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود

پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت سیاسی، اجتماعی خود را با شرکت در تشکلی موسوم به کانون فرهنگی، نظامی، در خرمشهر آغاز کرد. مدتی نیز به برپایی کلاس نهج البلاغه در کانون فتح آبادان پرداخت پس از تشکیل جهاد سازندگی خرمشهر بیشتر اوقات خود را در آن نهاد می‌گذراند. وقتی محمد جهان آرا سپاه خرمشهر را تأسیس کرد به عنوان مسؤول عملیات مشغول به کار شد.

عبدالرضا موسوی از اولین روز جنگ عراق با ایران در کنار محمد جهان آرا و رزمندگان و نیرو‌های مردمی، به دفاع از خرمشهر و مبارزه با نیرو‌های عراقی پرداخت. پس از عزیمت جهان را به اهواز و به دنبال آن شهادت وی موسوی فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده گرفت. پس از هفت ماه فعالیت مستمر اقدام به سازماندهی نیرو‌های پاسدار بسیجی در یگانی تازه تأسیس به نام تیپ ۲۲ بدر خرمشهر کرد ولی پیشنهاد فرماندهی این تیپ و هر گونه مسوولیت رسمی دیگر را نپذیرفت. با شروع عملیات بیت المقدس به عنوان نیرو‌های ساده در نبرد آزادسازی خرمشهر شرکت کرد و روز هفده اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در مرحله سوم عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

«صدیقه زمانی» همسر شهید موسوی از فعلان و مبارزان انقلاب اسلامی هست که سال‌ها عمر خود را در راه جهاد و سپری کرده هست. مصاحبه‌ای که در ادامه می‌خوانید بخشی از گفت‌وگوی وی از کتاب «خرمشهر خانه رو به آفتاب» هست که پیش از این توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده هست. درباره ویژگی‌های شهید موسوی هست که گویای بخش مهمی از تاریخ شفاهی دفاع مقدس هست.

از استادی فلسفه تا شهادت در جبهه

آشنایی شما با شهید موسوی در خرمشهر اتفاق افتاد؟ 

بله سال ۱۳۵۶ بود. آن روز‌ها ایشان از دانشگاه اهواز به علت فعالیت سیاسی اخراج شده به خرمشهر آمده بود. ایشان جلسه‌هایی را به منظور جذب و سازماندهی جوانان خرمشهر در مبارزات برگزار می‌کرد من هم دانش آموز بودم و در این جلسه‌ها به همراه بعضی از دوستانم شرکت می‌کردم.

از فعالیت سیاسی ایشان تا چه حد با خبر بودید؟

تلاش سیاسی ایشان از دوران دبیرستان شروع شد. اهل مطالعه بود. خوب درس می‌خواند در همان مقطع دبیرستان به زبان انگلیسی مسلط شده بود به دلیل اینکه دانش آموز ممتاز و برجسته‌ای بود وقتی دبیری سر کلاس حاضر نمی‌شد مسؤولان از او می‌خواستند که همان درس را برای دانش آموزان کلاس تدریس کند. درس‌هایی مثل هندسه جبر و مثلثات را به راحتی تدریس می‌کرد. شرح خدمات و مبارزات او در دانشگاه تهران و اهواز و همچنین تأثیر ویژه او در ایجاد تحرک اسلامی و انقلابی در آبادان و خرمشهر زبانزد بسیاری از کسانی هست که او را می‌شناسند.

شهید موسوی در چه رشته‌ای تحصیل می‌کرد؟

در آزمون ورودی دانشگاه نفر اول استان خوزستان شد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در آزمون اعزام به خارج هم شرکت کرد و باز هم نفر اول استان شد که ترجیح داد در ایران بماند در دانشگاه با عده‌ای از همفکران خود فعالیت سیاسی را شروع کرد، چون امکان شناسایی در دانشگاه و  خوابگاه زیاد بود خانه‌ای در جنوب تهران با دوستان همفکرش اجاره کرده بود.

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود

شهید موسوی چطور از دانشگاه تهران به دانشگاه اهواز آمد؟

بعد‌ها خودشان گفتند همان موقع که در خانه استیجاری جنوب تهران زندگی می‌کردند با جوانان آن محله ارتباط خوبی پیدا کرده بودند و جلسه‌هایی داشتند که بحث دینی و سیاسی می‌کردند و کتاب مذهبی و سیاسی برای آنان تهیه می‌کردند. این زمینه‌ای شده بود که با تعدادی از دانشجویان همکلاسی و همفکر گروهی را به نام گروه پانزده خرداد تشکیل بدهند. از هسته اصلی این تشکیلات بی‌خبرم ولی می‌دانم شهید موسوی با آقای هادی غفاری ارتباط داشت.

تجربه خوب ارتباط با بچه‌های آن محله شهید موسوی و همفکران خود را به این نتیجه رساند که آنان به دانشگاه زادگاه خود منتقل شوند تا بتوانند بیشتر مؤثر باشند. علت اصلی آمدن ایشان از دانشگاه تهران به دانشگاه اهواز همین مسئله بود. البته قرار بود آنان برای گذراندن دوره نظامی به فلسطین هم بروند که با اوج گیری مبارزات مردمی فرصت این کار را پیدا نکردند.

از فعالیت ایشان در دانشگاه اهواز بگویید.

وقتی شهید موسوی به دانشگاه اهواز می‌آید در دانشکده پزشکی انجمن اسلامی را تأسیس می‌کند تشکیل این انجمن با توجه به بافت دانشجویی دانشکده پزشکی آن زمان کار مهمی بود. آقایان دکتر صداقت پیشه دکتر حزینی و دکتر غفوریان که هنوز هستند از همدوره‌ها و همفکران شهید موسوی بودند که در تشکیل این انجمن شرکت داشتند.

مجید بقایی که در یک عملیات شناسایی شهید شد و علی حکیم که در هویزه به شهادت رسید از بچه‌های دانشکده پزشکی بودند کسان دیگری هم بودند که من الآن حضور ذهن ندارم نامشان را برای شما بگویم شهید موسوی یک خانه پدری در اهواز داشت که پایگاه مبارزات و مقر دانشجویان مسلمان شده بود فعالیت سیاسی ایشان در دانشگاه اهواز باعث شد به او تذکر بدهند که اگر فعالیتش ادامه پیدا کند اخراج خواهد شد. بار اول هم می‌توانستند اخراجش کنند ولی، چون نمراتش عالی بود فقط تذکر دادند. اما این فعالیت ادامه پیدا کرد و در نهایت از دانشگاه اخراج شد.

بعد از این اخراج به خرمشهر آمد؟

بله آذرماه ۱۳۵۶ بود که به خرمشهر آمد. در اولین جلسه‌ای که ایشان برای آشنایی با جوانان مبارز شهر گذاشت او را دیدم آن روز‌ها برادرم اسماعیل زمانی زندانی سیاسی بود و محکوم به حبس ابد.

شما هم دستگیر شده‌اید؟

بله مرا هم به دلیل فعالیتی که داشتم مثل رساندن کتاب یا نوار‌های دکتر شریعتی و اعلامیه‌های حضرت امام به دست دانش آموزان دستگیر کردند. البته این دستگیری کوتاه مدت بود. آن روز‌ها اول دبیرستان بودم و در همان مدرسه دستگیر شدم دبیرستان دکتر هشترودی، اما بر اثر فشار معتمدان و روحانیان شهر به ساواک مرا آزاد کردند.

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود

از اسماعیل – برادرتان – هم بگویید.

اسماعیل در گروه مسلحانه منصورون بود. یکی از گروه‌های هفتگانه‌ای که مجاهدین انقلاب اسلامی را بعد از انقلاب تشکیل دادند. برادرم در سال ۱۳۵۲ در آبادان دستگیر شد. اما مقرشان بیشتر در قم و کاشان بود. البته یک بار هم در سال ۱۳۴۸ دستگیر شده بود و به مدت دو سال زندانی بود که بعد از آزادی دوباره به زندگی مخفی روی آورد از دستگیری دوم ایشان، چون مخفی بودند دیر مطلع شدیم و بی خبر هم بودیم سال ۱۳۵۷ که ایشان آزاد شد. حدود پنج سال زندان کشیده بود.

جلسه‌هایی که شهید موسوی برقرار می‌کرد ادامه یافت؟

بله ایشان در خرمشهر خانه‌ای مخفی برای فعالیت سیاسی تدارک دیده بود. افرادی برای شرکت در این جلسه‌ها به این خانه آمد و رفت داشتند آقایان اینانلو، عبدالله نورانی کی قبادی نظام اسلامی من هم جزو افرادی بودم که در این جلسه‌ها شرکت می‌کردم.

این خانه فعالیت دیگری هم داشت؟

بله محل تکثیر و پخش اعلامیه‌های حضرت امام بود. کتاب‌هایی که آن زمان ممنوع بود در این خانه رد و بدل می‌شد. در واقع یکی از مراکز و پایگاه‌های مبارزاتی شهر بود و برنامه ریزی عملیاتی در آنجا طراحی می‌شد.

حاصل آن برنامه‌ریزی‌ها چه بود؟

تظاهرات و درگیری‌های خیابانی در خرمشهر و آبادان و اهواز و بهبهان و در قول و اندیمشک که در شکل‌گیری اولین حرکت‌ها نقش عمده‌ای به عهده داشت. دیگر اینکه به دعوت سخنرانان و تکثیر و توزیع نوار‌ها و اعلامیه‌های حضرت امام و دیگر روحانیون مبارز و آگاه می‌پرداخت و با تشکیل نمایشگاه کتاب در مساجد شهرها، آنجا را پایگاه مبارزاتی جوانان و مردم شهر می‌ساخت.

شهید موسوی اولین تظاهرات مردمی خرمشهر را که در آن شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی برای اولین بار به صدا درآمد با دوستان در همین جلسه‌ها سازماندهی کردند. او با دانشجویان دانشگاه نفت آبادان هم ارتباط داشت و تظاهرات آن شهر را هم سامان می‌داد آقای هادی غفاری که ده شب در آبادان و به گمانم در مسجد اصفهانی‌ها سخنرانی کرد و بالاخره هم دستگیر شد.

به دعوت شهید موسوی به آبادان آمده بود. یک بار مرحوم مهندس بازرگان که از طرف حضرت امام مأمور شده بود به اعتصابات کارگران شرکت نفت رسیدگی کند. آمد آبادان شهید موسوی با ایشان بود و برنامه‌های جنبی هم برای ایشان ترتیب داده بود. مثل جلسه‌های پرسش و پاسخ و سخنرانی فعالیت او محدود به خرمشهر نبود ارتباط تشکیلاتی داشت بیشتر با شهر‌های بزرگ خوزستان.

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود

از درس‌های کلاس شهید موسوی هم بگویید.

کلاس‌های آموزشی شهید موسوی بیشتر تدریس فلسفه بود. فلسفه ما اثر شهید صدر را تدریس می‌کرد. آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی را خوانده بود گاهی روزی ده الی یازده ساعت کتاب می‌خواند. تسلط خوبی داشت بر متون، چون عمیق می‌خواند و فیش بر می‌داشت. مجموعه آثار شناخت را که آن روز‌ها رایج بود. خوب خوانده بود و زیر و بم مکتب‌ها را می‌شناخت و تحلیل می‌کرد.

آن روز‌ها که سازمان مجاهدین خلق در ذهن بسیاری بت بود شهید موسوی خبر از انحراف این سازمان داد. ایشان اصلاً حرکت مسلحانه را حرکتی عقیم می‌دانست. او به پیروی از امام آگاهی بخشیدن به توده مردم و ایجاد تحول در آنان را اصل مبارزه می‌دانست می‌گفت حرکت مسلحانه دیکتاتوری و خفقان را عمق می‌بخشد معتقد بود که سازمان مجاهدین منافقین فعلی در مسیر انحراف افتاده و سیر قهقرایی دارد.

او در همین باره اقدام به کار در زمینه بحث شناخت و فلسفه و منطق و متون اسلامی کرد، زیرا معتقد بود که مبارزه و شیوه‌های آن باید الهام گرفته از اصول اسلام باشد و یک مبارز مسلمان دقیقاً مکتب خویش را بشناسد او حاصل مطالعاتش را در این موارد به صورت تدوین شده در جلساتی به دوستانش تدریس کرد.

با این فعالیت گسترده و عمیق شهید موسوی آیا ایشان دستگیر هم شد؟

بله وقتی مبارزات اوج گرفت و تظاهرات مردم گسترده شد و حکومت نظامی در شهر‌های بزرگ حاکم شد افراد شناخته شده خرمشهر را دستگیر کردند که ایشان هم جزو آنان بود. شهید موسوی سه ماه در زندان ماند و با پیروزی انقلاب آزاد شد. پس از آزادی خیلی تغییر کرده بود. متحول شده بود.

پس از آزادی می‌گفت که زندان برای انسان یک آینه هست. دیگر آنجا کسانی نیستند که تو را به حرکت در بیاورند. بلکه هر کس می‌ماند و مایه‌های درونی و اعتقادیش و به میزانی که مایه‌های درونی و اعتقادی دارد بیشتر پایدار می‌ماند. در طول مدتی که در زندان بود ما نیز می‌رفتیم و درباره همان کلاس شناخت و مطالعاتی که در این زمینه کرده بودیم به ما کتاب معرفی می‌کرد.

شما چه سالی ازدواج کردید؟

آبان ماه سال ۱۳۵۸ بود که ازدواج کردیم. رابطه قبل و بعد از انقلاب ما یک رابطه معلم و شاگردی و ارتباطی مقدس بود. من ایشان را فرد مخلصی می‌دانستم ازدواج من با رضا بهترین انتخابی بود که در طول زندگی‌ام داشته‌ام.

مراسم ازدواج ساده بود؟

بله آداب و رسوم و سنت‌هایی که امروز قوت گرفته آن روز‌ها با پیروزی انقلاب شکسته شده بود مراحلی که امروز برای ازدواج دیده می‌شود آن روز‌ها نبود، انقلاب هم چیز‌های خوب را دگرگون می‌کند و هم چیز‌های بد را ازدواج ما به همین دلیل خیلی ساده بود.

چطور از خواسته شهید موسوی مطلع شدید؟

بعد از اینکه برادرم در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. رضا مسئله ازدواج با من را با ایشان مطرح کرد با وساطت یکی از روحانیان شهر، حاج آقا محمدی که بعد‌ها امام جمعه ایلام شدند، خانواده شهید موسوی برای خواستگاری به منزل ما آمد. خانواده من هم پذیرفت مراسم ساده‌ای برپا شد. یادم می‌آید من تا ساعت چهار بعد از ظهر آن روز در کانون فرهنگی خرمشهر مشغول کار بودم  وقتی آمدم خانه مثل بقیه مدعوین در جشن عقدم شرکت کردم. البته یادآور شوم با شرایط امروز نمی‌توان آن همه سادگی را به این راحتی باور کرد.

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود

آن روز‌ها آنچه که می‌دانستید عمل میکردید. این طور نیست؟

همین طور هست. آن روز‌ها جوانان دوست داشتند. همه چیزشان  رنگی از اسلام داشته باشد. برداشت ما هم این طور بود. یعنی هر چه را که فرا گرفته بودیم. عمل می‌کردیم و این بسیار مهم بود. الان خیلی چیز‌ها را می‌دانیم ولی به آنها عمل نمیکنیم. نمی‌خواهم به همه آن عملکرد‌ها مهر تأئید بزنم، اما نفس عمل به دانسته‌ها بسیار مهم هست. آن روز‌ها به همه باورهامان ایمان داشتیم و به آنها عمل می‌کردیم.

کسانی که در دوران انقلاب رشد کردند. بیشتر این ویژگی را داشتند. شخصیت افراد با عملکردشان سنجیده می‌شد. شما توجه کنید. در کتاب‌های دینی که ما درس می‌دهیم ارزش‌های زیادی برای انتقال به دانش آموزان وجود دارد، ولی این انتقال آن طور که باید و شاید صورت نمی‌پذیرد. علت هم این هست که فاصله بین علم و عمل در جامعه ما زیاد شده هست.

از آن روز به بعد زندگی تازه آغاز شد؟

بله، چون شهید موسوی می‌خواست ادامه تحصیل بدهد. آپارتمانی در اهواز اجاره کردیم و به اهواز برگشتیم. من اصرار داشتم همه چیز ساده باشد. وسایل زندگی‌ام را می‌گویم برای مثال فکر کردم لزومی ندارد ما دوازده تا قاشق و چنگال داشته باشیم، دو تا کافی هست. اگر بیشتر باشد اضافی هست. هجده ساله بودم و آن دگرگونی تفکرات مرا تا این حد تحت تاثیر قرار داده بود. شهید موسوی هم همین طور فکر می‌کرد. ولی متعادل‌تر و پخته‌تر طبیعی هم بود. پنج سال از من بزرگ‌تر بود. افراط و تفریط نمی‌کرد.

شهید موسوی توانست به درس ادامه بدهد؟

او یک ترم درس خواند. اما با متشنج شدن جو خرمشهر و طرح مسئله عرب و عجم از طرف دشمنان انقلاب شهید موسوی هم بنا به پیشنهاد برادران سپاه دوباره درسش را رها کرد و به سپاه برگشت. موقعیت عادی خرمشهر به هم ریخته بود. مسائلی هم در درون سیاه خرمشهر می‌گذشت دولت هم دولت موقت بود و کار زیادی ازش برنمی‌آمد. او آمد و فرمانده عملیات سپاه خرمشهر شد. مسؤول آموزش عقیدتی و سیاسی هم بود.

به نوعی برنامه‌ریزی سپاه خرمشهر هم زیر نظر ایشان بود. قبل از اینکه جنگ آغاز شود از اهواز به خرمشهر آمدیم. هنگامی که برگشت به خاطر وضع بحرانی و بغرنج شهر و به دلیل شرایط  حساس سیاه فعالیت شبانه روزی خود را آغاز کرد و گاهی اوقات تا یک هفته به خانه نمی‌آمد.

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

رابطه من با شهید موسوی رابطه شاگرد و استاد بود بیشتر بخوانید »

برگزاری مراسم غباروبی و عطرافشانی مزار شهید «سیدعبدالرضا موسوی» در خرمشهر

برگزاری مراسم غباروبی و عطرافشانی مزار شهید «سیدعبدالرضا موسوی» در خرمشهر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اهواز، اولین مراسم از برنامه های شاخص ستاد بزرگداشت سوم خرداد سالروز فتح خرمشهر امروز در گلزار شهدای این شهر برگزار شد.

مراسم غباروبی و عطرافشانی مزار شهید «سیدعبدالرضا موسوی» فرمانده سپاه خرمشهر در عملیات بیت المقدس با حضور فرماندار، مسئولین کمیته های ستاد سوم خرداد، خانواده های معظم شهدا و همرزمان شهید برگزار شد.

در این مراسم که با خاطره گویی همرزمان شهید موسوی همراه بود، یاد و خاطره شهید خسروی از شهدای شاخص خرمشهر که در جوار شهید موسوی تدفین شده اند نیز گرامی داشته شد.

«سیدعبدالرضا موسوی» در سال 1335 در شهر خرمشهر چشم به جهـان گشود. روزهـای کودکی عبـدالرضـا درمیـان مردم باصفـای خرمشهر سپری شد. او که یکی از شاگردان ممتاز در تمام دوران تحصیل بود موفق به اخذ مدرک دیپلم شد و رتبه اول را در کنکور اعزام به خارج کسب نمود.

موسوی از همان زمان فعالیت سیاسی خود را آغاز نمود وپس از مدتی خود را به دانشگاه اهواز انتقال داد. در اهواز چندین مرتبه از طرف گارد دانشگاه به علت فعالیت سیاسی به وی اخطار داده شد تا اینکه درسال 1355 از دانشکده اخراج گشت.

وی پس از این ماجرا اولین تظاهرات درشهر خرمشهر را سازماندهی ‌کرد که در همین زمان توسط ساواک دستگیر و به زندان افکنده شد. موسوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و با کانون فرهنگی نظامی خرمشهر به همکاری پرداخت سپس به تشکیل کلاسهای ایدئولوژی در کانون فتح آبادان و تدوین جزواتی در تفسیر نهج البلاغه همت گماشت.

شهید موسوی با سقـوط بنـی‌ صدر به جبهه بــازگشت و پس از عـزیمت جهـان‌ آرابـه مشـهد، فرماندهی سپـاه خرمشهر را بر عهده گرفت. وی با آغاز عملیات بیت‌المقدس نیروهای تیپ 22 بدر را سازماندهی کرد.

سرانجام فرمانده دلاور خرمشهر در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس در سال 1361 درحـالی که مجـروحین را به عقب انتقال می‌داد بر اثر اصـابت گلوله به اطـراف آمبــولانس به شهادت رسید و مهمان خوان گسترده الهی شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری مراسم غباروبی و عطرافشانی مزار شهید «سیدعبدالرضا موسوی» در خرمشهر بیشتر بخوانید »

فلسفه جنگیدن از نگاه سردار خرمشهر

فلسفه جنگیدن از نگاه سردار خرمشهر


فلسفه جنگیدن از نگاه سردار خرمشهربه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید عبدالرضا موسوی در سال ۱۳۳۵ در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. او دوران تحصیلش را در خرمشهر گذراند و در همه ایام تحصیل دانش‌آموز ممتاز بود.

دیپلمش را با معدل ۱۹/۵۸ گرفت و با رتبه عالی وارد دانشگاه تهران شد و در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. مدتی که از تحصیلش گذشت، با دوستانش تصمیم گرفتند تا هرکدام به شهر خود برگردند و با توجه به شناختی که از فرهنگ منطقه و مردم خود دارند، رابطه‌ای محکم‌تر برقرار کنند و همین علت باعث شد تا از دانشگاه تهران برای دانشگاه جندی‌شاپور انتقالی بگیرد.

سال ۱۳۵۵ رو به پایان بود که از طرف گارد دانشگاه اخطار دریافت کرد، اما سید به این موضوع اهمیتی نداد تا اینکه اخطار دوم منجر به اخراجش از دانشگاه شد.

هرروز به فعالیت‌های انقلابی او افزوده می‌شد تا بدان جا که به علت فشار ساواک، خانه‌ای در شهر اجاره کرد و فعالیت‌هایش را به شکل نیمه مخفی درآورد و با عضویت در حزب‌الله خرمشهر، زمینه آشنایی‌اش با سید محمدعلی جهان‌آرا فراهم شد.

با افزایش فعالیت‌های انقلابی، عبدالرضا و برخی از دوستانش توسط ساواک به زندان افتادند، اما با پیروزی انقلاب، زمینه آزادی آنان فراهم شد.

چند ماه بعد از پیروزی انقلاب، سپاه خرمشهر تشکیل شد و سید به‌عنوان مسئول عملیات شروع به کار کرد. آبان ماه سال ۵۸ بود که برای ادامه تحصیلات دانشگاهی‌اش در سال پنجم دانشکده پزشکی وارد دانشگاه شد و هنوز یک ترمی بیشتر نگذشته بود که به اصرار شهید جهان‌آرا، دوباره درس را رها کرد و برای رسیدگی به وضعیت خرمشهر راهی شهرش شد.

جنگ شروع شد و او به‌ مانند بسیاری از بچه‌های خرمشهر وارد عرصه نبرد با بعثی‌ها شد و در این جنگ نابرابر که به‌منظور جلوگیری از سقوط خرمشهر انجام می‌شد به‌شدت مجروح شد.

بعد از شهادت شهید محمد جهان‌آرا در حادثه سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ در هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰، موسوی فرمانده سپاه خرمشهر شد.

در قامت یک فرمانده هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای پیشبرد هدف مقدس که دفاع از آب و ناموس و میهن بود انجام می‌داد، حال بلند کردن جعبه مهمات بود، یا رانندگی آمبولانس یا سرکشی به خطوط مقدم جنگ.

پیوستن به جهان‌آرا

عملیات بیت‌المقدس در جریان بود و چیزی به آزادسازی خرمشهر نمانده بود، اما او لحظه‌ای آرام و قرار نداشت و مدام در خط مقدم از این‌طرف به آن‌طرف می‌رفت و به بچه‌ها سرکشی می‌کرد.

با گرفتن یک موتور مرتباً در خط جبهه به هماهنگی گردان‌های مستقر در خط می‌پرداخت. به علت فعالیت مداوم، در شبانه‌روز بیش از ۳ تا ۴ ساعت نمی‌خوابید و در اکثر گشت‌های شناسایی ضد دشمن حضور فعال داشت، به همین دلیل چهره‌اش به‌شدت لاغر و تکیده شده بود.

سرانجام در هفدهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، زمانی که به سرکشی گردان‌های مستقر در خط مشغول بود، پس از آوردن آمبولانس برای چند زخمی، به دلیل خط آتش شدید دشمن، گلوله توپی در کنار او به زمین خورد و بر اثر اصابت ترکش توپ، بدنش متلاشی شده و به لقاءالله پیوست و در پی دوست و همرزم شهیدش سید محمد جهان‌آرا رفت.

همسر شهید:

با اینکه دست‌ و پایش قطع شده بود و بخشی از شکم پاره و نیمی از صورتش متلاشی شده بود، گمان می‌کردم که اکنون‌که مشمع را از روی پیکرش کنار بزنم، با سیدی متلاشی روبرو خواهم شد و نمی‌توانم چهره‌اش را شناسایی کنم، اما بااینکه سه روزی از شهادتش گذشته بود، همچنان لبخندی بر لب داشت که هیچ‌گاه از خاطرم بیرون نمی‌رود و یاد حرف‌هایش افتادم که می‌گفت: شهدا از شهادت لذت خاصی می‌برند تا جایی که در چهره‌هایشان به هنگام شهادت هویداست.

عطر خوش سید، فضای سردخانه را پر کرده بود تا جایی که من تاکنون چنین عطری نبوییده بودم و به نظرم آمد که این بوی سیدی است که اکنون بهشتی شده است.

فراز‌هایی از وصیت‌نامه شهید

فلسفه جنگیدن

جنگ فعلی نتیجه جبری ادامه حرکت انقلابی مردم و تلاش برای تحقق اهداف انقلاب است. انقلاب در حرکت رو به پیش خود با این موانع و توطئه‌ها و کارشکنی‌ها روبرو می‌شود و هر انقلاب اصیل و مردمی چنین است و لذا باید در ادامه راه خود به‌ سوی هدف‌های انقلابی، همه موارد را از پیش پا بردارد.

برادران عزیز من، برای ما استقلال و تمامیت ارضی میهن اسلامی‌مان در چهارچوب هدف‌های انقلاب و مکتب، معنی پیدا می‌کند. جنگ با عراق برای ما هدف نیست و همه‌چیز هم نیست، بلکه وظیفه‌ای است در کنار و به دنبال دیگر وظایف انقلابی و اسلامی که تاکنون داشته‌ایم و ازاین‌پس خواهیم داشت.

رسالت سپاه

برادرانم سپاه باید مبارزه درازمدت مکتبی را تا تحقق همه ایده‌آل‌های توحیدی، دستورالعمل زندگی و حیات خویش قرار دهد.

باید‌ها و نباید‌های ما

تحت چه شرایطی استعمارگران و دشمنان زخم‌خورده ما حاضرند به‌جای مخالفت و خصومت، به حمایت از ما برخیزند؟ آیا با نفی همه خواسته‌هایی که تاکنون در راهشان جنگیده‌ایم و قربانی داده‌ایم؟

آیا جز با نفی همه هدف‌هایی که دشمنی شیطان‌ها را برانگیخته بود؟ نفی استقلال واقعی و جوهره مکتبی انقلاب؟

و راستی برادران، اگر ما اختلاف خود را با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا فراموش کنیم، چه چیزی برای ما می‌ماند؟

آری برادران ما برای تحقق آرمان‌های توحیدی انقلاب کرده‌ایم و به همین دلیل جنگ باید در خدمت این آرمان‌ها باشد.

با تحمل آوارگی از شهر و دیار و مصیبت از دست دادن عزیزان و آزار وارده از دشمن، همراه با کسب آگاهی و تقویت ایمان، صلاحیت وراثت زمین و رهبری نهضت‌های رهایی‌بخش انبیاء را در عصر خود به دست آوریم.

بجنگیم تا انقلابمان ادامه یابد و اسلام پیروز شود و آزادی و برابری و قسط اسلامی برقرار گردد و سرانجام استکبار و ستم گری و شرک و استبداد و استعمار در سراسر جهان نابود شود.

پیام قیام امام حسین (ع)

پیام حسین (ع)، نفی سازش با شیطان و مقاومت در برابر باطل است و اگر انسان بخواهد برای خود ارزش قائل باشد، باید میزان ظلم‌ستیزی و شیوه آن را ملاک قرار دهد و این مبارزه است که به انسان ارزش و شخصیت می‌بخشد.

حفظ خط انقلابی و استقلالی

برادرانم مبادا که از خط امام عدول ورزید و بکوشید تا خط استقلالی خویش را از جریان‌های قدرت، جدا و حفظ کنید، در غیر این صورت ابزاری برای قدرت یکی از جریان‌های سیاسی، بیشتر نخواهید بود.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

فلسفه جنگیدن از نگاه سردار خرمشهر بیشتر بخوانید »

روزشمار دفاع مقدس (۲۹ فروردین)

روزشمار دفاع مقدس (۲۹ فروردین)


روزشمار دفاع مقدس (۲۹ فروردین)رویداد‌های مهم این روز در تقویم خورشیدی (۲۹ فروردین)

• روز ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروی زمینی

• ولادت شهید محمدتقی رضوی مبرقع (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۳۴ ه.ش)

• ولادت شهید عبدالرضا موسوی فرمانده سپاه خرمشهر (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۳۵ ه.ش)

• ولادت شهید تیمور مهاجربادکوبه (استان گلستان، شهرستان گرگان، روستای کفشگیری) (۱۳۴۱ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی واعظی دهنوی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۵۶ ه.ش)

• شهادت شهید پرویز ستاری (استان کرمانشاه، شهرستان سنقر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم عبدالله باقری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید فرخ علی غلامی (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی محمد شریفی (استان اصفهان، شهرستان رهنان) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی عبوری (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید هدایت‌الله دهقان (استان فارس، شهرستان قیروکارزین) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید امیرهوشنگ غله دار (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید علیرضا مبشری (استان خوزستان، شهرستان دزفول) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید صفرعلی وندایی باصری (استان اصفهان، شهرستان اصفهان، روستای تیمیارت) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالله ادیبی (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۶ ه.ش)

• حماسه‌آفرینی ناوچه قهرمان جوشن در خلیج فارس (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید محسن اسحاقی کناری (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید حسین مکرم سورکی (استان مازندران، شهرستان میاندرود، شهر سورک) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی امینی هرندی (استان اصفهان، شهر هرند) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید علی مسلمی (استان کرمان، شهرستان کهنوج) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید اکبر آبستان (استان فارس، شهرستان مهر، روستای گاوچاه) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی نوکاریزی (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید محمد قلیچی (استان مرکزی، شهرستان شازند) (۱۳۶۹ ه.ش)

• شهادت شهید عباس ساوجی نیا (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۷۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم افشین زورقی (استان گلستان، شهرستان گرگان، روستای سیاهتلو) (۱۳۹۵ ه.ش)



منبع خبر

روزشمار دفاع مقدس (۲۹ فروردین) بیشتر بخوانید »