شهید عبدالله نوریان

فرمانده‌ای که تا پای جان در کنار نیروهای خود ماند

شهید عبدالله نوریان؛ فرمانده‌ای که تا پای جان در کنار نیروهای خود ماند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، سردار شهید «عبدالله نوریان» از فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) بود که در عملیات «والفجر هشت» در حالی که مسئولیت مهندسی و تخریب این لشکر را بر عهده داشت، در حین هدایت بلدوزر‌ها به منظور ایجاد خاکریز بر اثر اصابت خمپاره در منطقه فاو به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده علی‌اکبر (ع) چیذر به خاک سپرده شد.

«جعفر طهماسبی» از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع)، ماجرای شهادت این فرمانده دلاور سپاه اسلام را این‌گونه روایت کرده است: «روز ۳۰ بهمن سال ۱۳۶۴ که شهید حاج حسین اسکندرلو فرمانده گردان حضرت علی اصغر (ع) با گردانش به خط رسید. در قدم اول شهید حاج عبدالله نوریان را در خط دید و آن عزیز به او گفت: «حاج حسین نگران نباش. ما با همه توان مهندسی و تخریب از تو پشتیبانی می‌کنیم».

این حرف او قوت قلب حسین اسکندر لو بود و حاج عبدالله مرد عمل بود و کاری کرد که صدای حسین اسکندرلو که تا دقایقی قبل در اوج پاتک دشمن به استغاثه بلند شده بود، تبدیل به تکبیر شد و صدای او پشت بی‌سیم شنیده می‌شد که فریاد می‌زد: «احسنت بارک‌الله به بچه‌های تخریب؛ تانک‌های دشمن جلو می‌آیند و می‌روند روی مین».

آن شب گردان حضرت علی اصغر (ع) در سه‌راهی کارخانه نمک، عاشورایی جنگید و جایش را صبح اول اسفند به گردان حضرت قمربنی‌هاشم (ع) داد؛ اما حاج عبدالله هنوز در خط اول حضور داشت و فریاد می‌زد که «جان‌پناه درست کنید» و به رزمندگان در خط اصرار می‌کرد تا برای خود سنگر بسازند و زیر تراولز‌ها را می‌گرفت و کمک می‌کرد و پلیت‌ها رو جابه‌جا می‌کرد. می‌دوید سمت لودر‌ها و بلدوزر‌ها که مشغول تقویت خاکریز بودند و مدام تلاش داشت تا قبل از شروع پاتک دشمن، رزمنده‌ها جان‌پناهی داشته باشند.

هوا داشت روشن می‌شد و صدای غرش تانک‌ها با صدای زمخت شنی‌های بلدوزر‌ها آمیخته شده بود. او تمام توجهش به حفاظت از جان سربازان امام زمان (ع) بود. او می‌گفت «این نازنین‌ها زیر دست ما فرمانده‌ها امانت هستند و باید از جان‌شان مواظبت کرد». همه متعجب بودند که او در طول خط می‌دود و به رزمنده‌ها التماس می‌کند که برادر‌ها برای خود سنگری دست و پا کنید، تا جایی که فرمانده گردان قمربنی هاشم (ع) به او اعتراض می‌کند که «حاجی ما مجبوریم، گردان‌مان در خط درگیر است، بمانیم بالای سرشان. تو که مجبور نیستی، برو مثل دیگران تو قرارگاه بنشین و از پشت بی‌سیم نیروهایت را هدایت کن»؛ اما حاج عبدالله با مهربانی به او گفت که «برادر ما کنار شما و با شما هستیم».

فشار روی گردان قمربنی‌هاشم (ع) خیلی زیاد شده بود؛ به‌طوری که دشمن در نصف روز سه‌بار پاتک کرد و شهید حاج عبدالله خودش هدایت شکافتن جاده توسط بچه‌های تخریب را به‌عهده داشت. همه فرماندهان دسته و گروهان‌هایی که در خط، مستقیماً با دشمن درگیر بودند و فرماندهان لشکر که در قرارگاه با بی‌سیم عملیات را هدایت می‌کرد، خاطرجمع بودند که تا حاج عبدالله در خط هست، اتفاقی نمی‌افتد و اگر گره‌ای هم باشد، با دست او باز می‌شود؛ اما خبری همه را شوکه کرد و این خبر، زبان به زبان پخش شد که حاج عبدالله مجروح شد. رزمنده‌هایی که اطرافش بودند، او را داخل سنگر بردند. در آن لحظه از بچه‌های تخریب خبری نبود؛ چون همه بچه‌های تخریب و حتی بی‌سیم‌چی خود را هم دنبال کار فرستاده بود.

حاج عبدالله توسط ترکش خمپاره‌ای که به سرش اصابت کرد، در روز دوم اسفند سال ۱۳۶۴ درست پنج ماه بعداز میقات حج به اغماء رفت و با همه تلاشی که در واحد‌های  امدادی پشت جبهه انجام شد. سرانجام عبدالله محمود شد. کسی که حاضر نبود او را محمود صدا کنند و نام عبدالله را برخود برگزید تا بندگی کند، چهارم اسفند سال ۱۳۶۴ در سن ۲۴ سالگی در حالی که مسئولیت  مهندسی و تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) را بر عهده داشت، به شهادت رسید و به ندای ملکوتی آسمانیان که او را بر سر خوان شهادت دعوت می‌کردند، لبیک گفت».

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید عبدالله نوریان؛ فرمانده‌ای که تا پای جان در کنار نیروهای خود ماند بیشتر بخوانید »

کربلای ۵ عراق را غافلگیر کرد/ ماجرای انفجار دژ شلمچه برای عبور قایق

کربلای ۵ عراق را غافلگیر کرد/ ماجرای انفجار دژ شلمچه برای عبور قایق


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاج اسماعیل گوهری از جانبازان و رزمنده گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا در بیان خاطراتی از عملیات کربلای ۵ به نحوه شرکت نیرو‌های تخریب در این عملیات صحبت کرد که بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید.

عملیات کربلای ۵ از دید من شاید عملیاتی تعجیلی بود که دشمن را غافلگیر کرد. عملیات کربلای ۴ حدود ۱۵ روز قبل از کربلای ۵ اتفاق افتاد و به خاطر عدم الفتح ما دشمن شادمان از این سرکوب، تصور می‌کرد تا مدت‌ها ایران نتواند کاری کند. بخش کوچکی از رزمنده‌ها در کربلای ۴ وارد عملیات شدند و یگان‌های اصلی وارد نشده بودند. یکی از یگان‌های اصلی ما بودیم که در لشکر سیدالشهدا خدمت می‌کردیم و در خرمشهر مستقر بودیم. چون عملیات لو رفت اصلا وارد عملیات نشدیم و دشمن به خاطر اینکه در دنیا بزرگنمایی کند گفته بود عملیات ایران شکست خورده و انقدر تلفات و اسیر گرفتیم، بنابراین در تحلیل‌ها به این موضوع رسیدند که ایران تا مدت‌ها نمی‌تواند عملیات کند در صورتی که بسیاری از یگان‌ها در عملیات قبلی آسیب ندیده بودند و در عقبه بودند.

برای همین دشمن سرگرم خوشحالی پیروزی بود و عملیات کربلای ۵ به فاصله کمی در بالاتر از منطقه عملیاتی کربلای ۴ صورت گرفت. نیرو‌های آماده‌ای که داشتیم وارد عملیات شدند و عملیات پیروزمندی شد.

شب سید محمد زینال حسینی ما را یکی یکی از زیر قرآن رد کرد و وارد خط مقدم شدیم. خودش ما را یکی یکی از زیر قرآن رد کرد. صحبت سرپایی انجام داد و قسممان داد که بعد از ماموریت محوله برگردیم. سید محمد و حاج عبدالله خیلی روی نیرو‌ها حساس بودند خصوصا در عملیات‌هایی که چند مرحله‌ای بود نگرانی داشتند جلوتر نرویم برای همین روی ماموریتی که داده بودند قسم حضرت زهرا (س) می‌دادند که بعد از انجام برگردیم.

ما حرکت کردیم به سمت دشمن. عملیات سختی داشتیم، چون همش در آب بود. بعد از ۲ تا سه کیلومتر شنا تا نزدیکی خط دشمن رسیدیم. آن شب گروه ما ماموری داشت دژ شلمچه را منفجر کند. آب گرفتگی زیادی جلوی خط عراقی‌ها بود که عراق برای جلوگیری از نفوذ رزمنده‌ها آن را درست کرده بود. از آن طرف شاید هزاررزمنده با قایق آماده بودند که از طریق نهر‌ها وارد شوند. خاکریز‌های دوجداره‌ای از کانال دشمن بیرون آمده بود که برای اینکه بچه‌ها بتوانند با قایق عبور کنند باید آن را از میان برمی‌داشتیم. ماموریت این بود مسیر را برویم تا به ۱۰۰ متری دشمن برسیم و جایی که خاکریز بسته می‌شود منفجر کنیم. باید وقتی قایق‌ها حرکت می‌کردند جلویشان مانعی نباشد. آن شب ماموریت با موفقیت انجام شد و آنچه برده بودیم برای انفجار بعد از درگیری در خط کار گذاشتیم. دم صبح انفجار صورت گرفت و قایق‌ها حرکت کردند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کربلای ۵ عراق را غافلگیر کرد/ ماجرای انفجار دژ شلمچه برای عبور قایق بیشتر بخوانید »

دو فرمانده تخریب که مکمل هم بودند/ نوریان عرفانی و زینال حسینی عملیاتی بود

فرماندهی شهیدان «نوریان» و «زینال حسینی»؛ الگوی موفق مدیران و مسئولان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «عبدالله نوریان» سال ۱۳۴۰ در محله شمیران تهران به دنیا آمد. وی در سال ۶۱ با تأسیس تیپ سیدالشهدا (ع) به عنوان فرمانده گردان تخریب لشکر سیدالشهدا (ع) مشغول به کار شد.

این شهید سرانجام چهارم اسفند ۶۴ در ۲۴ سالگی در عملیات «والفجر ۸» در حالی که مسوولیت مهندسی و تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) را بر عهده داشت، در حین هدایت بلدوزر‌ها به منظور ایجاد خاکریز، بر اثر اصابت خمپاره در منطقه فاو به شهادت رسید. پیکر این سردار شهید در امامزاده علی‌اکبر (ع) چیذر آرام گرفت.

از شهید نوریان به‌عنوان یکی از پاسداران مؤمن و انقلابی سپاه یاد می‌شود که خودش روایت کرده بود در سفر معنوی حج، موفق به زیارت امام عصر (عج) شده است.

شهید «سید محمد زینال حسینی» نیز یکی دیگر از فرماندهان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود که پس از شهادت سردار نوریان قبول مسؤولیت کرد. او طی دوران حضورش در صحنه نبرد سه بار شیمیایی شد و سرانجام در ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۶ در جبهه ماووت بر اثر اصابت گلوله به سینه‌اش به شهادت رسید.

شهید محمد برادر کوچک‌تر از خودش مجتبی را در عملیات سیدالشهدا (ع) در منطقه فکه از دست داده بود. با وجودی که برادران دیگرش هم در جبهه بودند، اما سید محمد خودش را ملزم به حضور در جبهه دید، می‌گفت نمی‌توانم در آخرت جواب جدم حضرت زهرا (س) را بدهم.

حاج محمد غلامعلی یکی از رزمندگان واحد تخریب درباره تاثیرگذاری این دو شهید در بین نیرو‌های تخریب گفت: برداشت من این است سید محمد زینال حسینی و حاج عبدالله نوریان مکمل هم بودند. حاج عبدالله یک بچه معنوی و سید محمد یک نیروی عملیاتی‌تر بود. البته که سید محمد نیز انسانی مذهبی، عاشق امام حسین (ع) و هیئتی و سینه زن بود. عبدالله نوریان انسان سازی می‌کرد. این دو نفر مکمل‌های خوبی شدند و برای بچه‌هایی که به جبهه می‌آمدند و به تخریب وارد می‌شدند حکم بزرگتر را داشتند. کمتر پیش می‌آمد تخریب از اعزامی‌های دوکوهه نیرو بگیرد، اکثرا خود نیرو‌های تخریب از دوستان و بچه محل‌هایشان دعوت می‌کردند که وارد تخریب شوند.

وی افزود: حاج عبدالله خیلی برای صحبت با بچه‌ها وقت زیادی نداشت، سر بزنگاه‌ها آن‌ها را جمع می‌کرد. مثلا اکثرا غروب‌ها که جبهه حال و هوای خاصی داشت نکته‌ای می‌گفت، یا در رزم شب‌هایی که سنگین و شبیه عملیات برگزار می‌شد، زمانی که نصف شب بچه‌ها بیدار می‌شدند همان موقع حاج عبدالله یک اشاره‌ای می‌زد و واقعا همه را مجذوب می‌کرد.

این رزمنده دفاع مقدس بیان داشت: حاج عبدالله با اینکه فرمانده بود، هر جا نیاز بود خودش را یک رزمنده می‌دید. مثلا یک بار وقتی سوار تویوتا بودیم، حس کرد الان باید بیاید عقب پیش این پنج شش نیرو که پشت ماشین نشسته‌اند بنشیند و چیزی بگوید که تکانشان دهد، همین کار را می‌کرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرماندهی شهیدان «نوریان» و «زینال حسینی»؛ الگوی موفق مدیران و مسئولان بیشتر بخوانید »

روایت شجاعت و توسل ۲ شهید در میدان سخت نبرد با دشمن

توسل شهید «حسنی» برای نجات رزمندگان از میانه میدان مین


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حاج مهدی قدیمی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای از شهیدان عباس حسنی و حاج عبدالله نوریان روایت کرد که در ادامه آمده است.

در عملیات والفجر یک من با شهید عباس حسنی در عملیات بودم. عباس بچه قلعه‌مرغی در جنوب شهر تهران بود. محله‌ای که بچه‌هایش به شرارت و لات بودن معروف هستند. شهید حسنی از افرادی بود که بعد از آمدن به جبهه تغییر کرد، اما خب، گاهی نوع حرف زدنش شبیه به بچه‌های جنوب شهر می‌شد. او سرتیم ما در گردان قمر بنی هاشم (ع) بود.

یکی از روز‌ها ما را بردند خط تا مستقر شویم. چند روزی درگیری داشتیم. روز سوم ظاهرا گفته بودند عقب‌نشینی کنید، چون به اهداف عملیات نرسیدیم. دیدیم فرمانده گردان آمد و در حال جا به جایی نیرو‌هاست. به ما نگفتند چه شده، همه رفتند و فقط ما پنج شش نفر در خط ماندیم. چنان به سرعت کار انتقال نیرو‌ها انجام شد که ساعت هفت صبح کسی جز ما در خط نبود. از ساعت هشت و ۹ صبح عراقی‌ها در حال تجمع بودند، ولی دیدند در زمین ما خبری نیست. شهید حسنی گفت تا نیرو‌ها بیایند ما چند نفر در خط تقسیم شویم و با هر اسلحه‌ای که دم دستمان است به سمتشان شلیک کنیم تا جلو نیایند.

هرچه دم دستمان بود به سمت دشمن شلیک می‌کردیم. خود عباس با یک اسلحه می‌زد، می‌دوید و اسلحه دیگری را می‌گرفت. تا ظهر دفاع ادامه پیدا کرد، عراقی‌ها وقتی دیدند خبری نیست آمدند جلو. نزدیک که شدند عباس گفت جانتان را بردارید و فرار کنید عقب. از کجا باید می‌رفتیم از میدان مین، گفتم عباس نمی‌شود، گفت پشت من بدوید.

یکی از زمان‌هایی که دیدم توسل به خانم حضرت زهرا (س) چه اثری دارد همانجا بود. عباس گفت می‌دانم میدان مین مسلح است. احتمال اینکه روی مین برویم هست، اما راهی نداریم، متوسل شوید به خانم حضرت زهرا (س) و پشت من بدوید. یا زهرا (س) گفت و دوید توی میدان مین، از میدان مین رد شدیم و اتفاقی نیافتاد. انتهای کار دیدیم ماشینی می‌آید.

حاج عبدالله نوریان خبر دارد شده بود ما در خط هستیم تویوتا سوار شده و خودش آمده بود، دیدیم تویوتایی از خاکی به سرعت به طرف ما می‌آید. حاج عبدالله گفت سریع سوار شوید، در حالی که هر آن امکان داشت تانک‌هایی که در ۵۰۰ متری ما هستند با یک گلوله همه را شهید کنند. سوار ماشین شدیم و از منطقه بیرون رفتیم.

در وهله اول دلاوری شهید عباس حسنی و توکل و ایمانش ما را از آن مهلکه کشید بیرون. در وهله دوم کمک حاج عبدالله و شجاعتش بود. آن محبتی که نسبت به بچه‌ها و نیروهایش را داشت در نهایتی بود که قابل تصور نبود.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

توسل شهید «حسنی» برای نجات رزمندگان از میانه میدان مین بیشتر بخوانید »

شوخی با فرمانده تخریبچی با لباس پاسداری

شوخی رزمندگان با فرمانده تخریبچی در لباس پاسداری


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «جعفر طهماسبی» رزمنده لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در دوران دفاع مقدس به مناسبت میلاد امام حسین (ع) و روز پاسدار خاطره‌ای را روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

بهار سال ۱۳۶۴ مشغول ساختن زاغه مهمات گردان تخریب در کنار رودخانه کرخه بودیم. برادر عبدالله کار‌ها را تقسیم کرده بود و بچه‌ها تیم بندی شده بودند تا سوله‌ها درست بشوند.

شهید سید اسماعیل موسوی مسوول کندن چاه بود تا به آب برسد. شهید اکبر عزیززاده مسوول کار‌های جوشکاری و آهنگری بود. شهید طحانی و تابش هم با بکارگیری شهید سعید صدیق عمله بنا بودند و کار‌ها خیلی عالی جلو می‌رفت، شهید پوررازقی هم ناظر مذهبی و مسوول روحیه بود.

سر ظهر بچه‌ها جمع شدند برای نماز و ناهار که برادر حاج عبدالله گفت: «بچه‌ها می‌خواستم یه خبر بهتون بدم.» همه فکر کردند ماموریتی در پیش است و حاجی می‌خواهد خبرش را بدهد.

با تبسمی گفت: «راستش من امروز تعهد پنج ساله‌ام به سپاه تموم میشه» و توضیح داد که وقتی می‌خواست عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شود از آنها تعهد گرفتند که پنج سال باید عضو باشند و امروز آخرین روز تعهدش به سپاه بود.

برای جمع ما این خبر جالب بود، هر کس چیزی گفت و شهید اکبر عزیززاده با خنده به برادر عبدالله گفت: «برادر عبدالله حالا که تعهدت به سپاه تموم شده برو تسویه حساب کن و بیا پاسدار وظیفه شو.» آن زمان به آن‌هایی که در سپاه خدمت سربازی می‌گذراندند می‌گفتند پاسدار وظیفه و آن‌هایی که در ارتش خدمت می‌کردند سرباز وظیفه بودند. با این شیرین کاری شهید عزیززاده همه بلند خندیدند و شهید عبدالله به شوخی به او گفت: «ای اوس اکبر شیله پیله دار…»

سردار شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشکر ۱۰ روز چهارم اسفند سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شوخی رزمندگان با فرمانده تخریبچی در لباس پاسداری بیشتر بخوانید »