شهید علیرضا توسلی

نگاه رهبر انقلاب به خانواده شهدا پدرانه است/ روایتی بی‌بدیل از زندگی شهدای مهاجر افغان

نگاه رهبر انقلاب به خانواده شهدا پدرانه است/ روایتی بی‌بدیل از زندگی شهدای مهاجر افغان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، مستقر در محل برگزاری سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران؛ آیین جشن امضای کتاب «خاتون و قوماندان» (روایت زندگی ام‌‌البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون) با حضور سردار اسماعیل قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه، یاسر احمدوند، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب،‌ سردار علی مقواساز، معاون فرهنگی، هنری سازمان بسیج مستضعفان، سردار مهدی خویشاوندی، معاون هماهنگ‌کننده سپاه امام رضا (ع)، سردار عبدالرضا آزادی، رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج، ام البنین حسینی روای و مریم قربان‌زاده، نویسنده کتاب برگزار شد. 
 
در ابتدای این آیین نغمه مستشارنظامی، شاعر سرودهای آئینی، شعر سروده‌شده خود درباره شهید ابوحامد، فرمانده لشکر فاطمیون را قرائت و به همسر شهید و خانواده‌های مدافع حرم حاضر در کوشک کتاب نمایشگاه تقدیم کرد. 
 
مستشارنظامی گفت: زمانی‌که کتاب «خاتون و قوماندان» را خواندم در بستر بیماری بودم و وقتی صبر زینب‌وار همسر شهید ابوحامد، خانم ‌ام‌البنین را در کتاب خواندم، ایشان را تحسین کردم. امروز باعث افتخار است که شعرم را در محضر سردار قاآنی و همسر شهید ابوحامد می‌خوانم.
 
در ادامه جشن امضای این کتاب، همسر شهید ابوحامد، ام‌البنین حسینی ضمن خوشامدگویی به سردار قاآنی گفت: این اتفاق مبارک را به همه دغدغه‌مندان عرصه جهاد و قلم تبریک می‌گویم. ان‌شاء‌الله این اتفاقات میمون و مبارک را پاسدار و پاسبان باشیم. امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۲ فرمودند: «سربازان ما در گهواره‌اند» و امروز افتخار می‌کنم که بعد از چهل سال مهاجرت و سختی‌های آن، من و زنان شبیه به من، پشتیبان همسرانمان و همرزمان سردار سلیمانی‌ها در دفاع از حرم حضرت زینب (ع) در معرکه جنگ سوریه بودیم.
 
وی در ادامه افزود: همان‌طور که حضرت آقا فرمودند؛ این کتاب ثبت اتفاقات بی‌بدیل مهاجران افغانستان است. این کتاب که خانم قربان‌زاده در سه سال پر فراز و نشیب آن را نوشته است، گوشه‌ای از زندگی سیزده ساله من با همسرم است. فکر نمی‌کردیم که کتاب تا این حد مورد توجه حضرت ‌آقا قرار بگیرد و این به خاطر خلوص خود شهدای مظلوم مدافع حرم و لشکر فاطمیون است. همسرم ابوحامد با اندک همراهانش از اولین افرادی بودند که عازم سوریه شدند و با کوهی از طعنه‌ها روبه‌رو شد، اما با نیت و خلوص او و فاطمیون و نظر ویژه بانو حضرت زینب (س) این اتفاق مبارک رقم خورد. به فرموده حضرت آقا باید کتاب‌های شهدا را بخوانیم و در زندگی خود الگو بگیریم. 
 
در ادامه این نشست، قربانزاده، نویسنده کتاب، با خوشامدگویی به سردار قاآنی گفت: در کنار امضا کتاب‌هایم می‌نویسم راوی حکایت‌ها، کوتاه کن حکایت، رستم را باری بگو حکایت تهمینه. «خاتون و قوماندان» حکایت تهمینه است؛ حکایت زنی که می‌خواهد اصالت، اعتقادات و ریشه‌اش باقی بماند. نکته تقریظ رهبری  بر این کتاب بردن نام کوچک خانم‌ام البنین حسینی همسر شهید ابوحامد است. فقط یک پدر فرزندانش را به نام صدا می‌زند و ایشان به فرزندان و همسران خانواده شهدا نگاهی پدرانه دارند و این به لحاظ مکتبی برای ما یک درس است.
 
 وی در ادامه گفت: حضرت آقا در تقریظ کتاب نوشته‌اند که این کتاب اثری است که می‌توان به آن اعتماد و اطمینان کرد و باید بگویم که قرار است در آینده «خاتون و قوماندان» را به‌صورت کتاب صوتی، فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی تولید شود.
 
قربان‌زاده در پایان سخنان خود گفت: جهاد در مکتب ما خانوادگی است و «خاتون و قوماندان» یک جهاد خانوادگی است. در خانواده ما نیز در عرصه جهاد و ادبیات پایداری، جهاد خانوادگی صورت می‌گیرد و با کمک همسرم در حال نگارش فیلمنامه هستیم و در این مسیر از تمام نویسندگان، هنرمندان و فرهیختگان افغانستان کمک می‌خواهیم. امیدوارم خداوند ما را در تر‌ویج فرهنگ و ادبیات پایداری و روایت زنان قهرمان و صبور این مسیر کمک کند تا بتوانیم به وظیفه خود بیش از پیش عمل کنیم. در نهایت امیدوارم ادبیات پایداری نه فقط در ایران و افغانستان که در همه دنیا بدرخشد.
 
در جشن امضای «خاتون و قوماندان» فیلمی از تقریظ رهبری بر این کتاب نمایش داده شد. در پایان جشن امضا این کتاب پوستر این جشن به امضای سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، یاسر احمدوند، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، سردار علی مقواساز، معاون فرهنگی و هنری سازمان بسیج مستضعفین، سردار مهدی خویشاوندی، معاون هماهنگ‌کننده سپاه امام رضا (ع)، سردار عبدالرضا آزادی، رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج، ‌ام‌البنین حسینی روای و مریم قربان‌زاده نویسنده کتاب رسید.
 
سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۲۰ اردیبهشت آغاز به‌کار کرده و تا ۳۰ اردیبهشت‌ ۱۴۰۲ در مصلای امام خمینی (ره) و همزمان به‌صورت مجازی در ketab.ir ادامه دارد.
 
انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاه رهبر انقلاب به خانواده شهدا پدرانه است/ روایتی بی‌بدیل از زندگی شهدای مهاجر افغان بیشتر بخوانید »

حاشیه‌نگاری از رونمایی تقریظ رهبر انقلاب بر «خاتون و قوماندان»

حاشیه‌نگاری از رونمایی تقریظ رهبر انقلاب بر «خاتون و قوماندان»


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، مراسم رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان» روایت زندگی ام البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون، با حضور سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، حجت‌الاسلام والمسلمین مروی، تولیت آستان قدس رضوی و جمعی از مسؤولان لشکری و کشوری و اهالی فرهنگ و هنر و همچنین خانواده شهدای مدافع حرم فاطمیون برگزار شد.

زینب عرفانیان از نویسندگان حوزه ادبیات پایداری که کتاب «مربع‌های قرمز» از وی پیشتر از سوی مقام معظم رهبری مورد تقریظ قرار گرفته بود، روایتی از جلسه رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان» نوشته است که به شرح زیر است:

۱- مقابل کانتر‌های هنوز باز نشده پرواز می‌نشینم. تا ساعت ۹ و پرواز به سمت مشهد یک ساعتی مانده؛ می‌نشینم پای گوشی و مشغول به جواب دادن پیام‌های باز نشده. نگاهم به تاریخ آخرین پیامی که باید جواب بدهم می‌افتد. «۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲».

چیزی در ذهنم جنب می‌خورد که حواست هست؟ حواست هست امروز دقیقا ۱۰ سال از آن روز گذشته؟ از ۲۲ اردیبهشت ۹۲ که اولین افراد لشکر فاطمیون در قالب یک گروه ۲۲ نفره به سوریه اعزام شدند. شهریور همان سال ۴ شهید اول فاطمیون در مشهد تشییع شدند. تشییعی بدون اعلام، بدون مراسم، بدون پرچم و با منع خبری. عکس‌های این شهدا را ورق می‌زنم و درباره هرکدامشان مختصر توضیحی در نت پیدا می‌کنم. شهید واعظی (۱)، حسینی (۲)، کلانی (۳) و مرادی (۴)؛ برایم سوال می‌شود در تشییع، رفقا و همرزمان این‌شهدا به چه فکر می‌کردند؟ پای مزار رفقایشان در بهشت رضای مشهد زانو به زمین رسانده‌اند و چه گفته‌اند؟ دست روی خاک مزارشان گذاشته‌اند و چه عهدی بسته‌اند؟ میان هق‌هق و لرزش شانه‌هایشان فکر می‌کردند روزی این غربت کشنده تمام شود؟ فکرش را می‌کردند ۱۰ سال بعد درست در روز اعزامشان به سوریه مراسم رونمایی از تقریظ رهبر بر کتاب «خاتون و قوماندان» (۵) برگزار شود؟

کتابی درباره داستان زندگی قوماندانشان شهید علیرضا توسلی، (ابوحامد) و خاتونش، ام‌البنین حسینی. به آخر این داستان فکر می‌کردند؟ به این روز‌ها چه؟ چند نفرشان هنوز هستند؟ چند نفرشان در مراسم امروز شرکت می‌کنند؟ چند نفرشان مثل من منتظرند ببیند رهبر این‌بار درباره فاطمیون چه برگ زرینی را امضا می‌کنند تا مدال شود بر سینه تک تکشان؟ چندنفرشان روایتگر شده‌اند؟ روایتگر رشادت‌ها و مظلومیت بچه‌های فاطمیون!

۲- از راه نرسیده خودم را می‌رسانم حرم. فاطمه میرعالی (۶)، فاطمه‌دوست‌کامی (۷) فضّه‌سادات‌حسینی (۸) هم هستند. تا بین فاطمتین حیران نشده‌اید توضیح بدهم که هر جا گفتم فاطمه، منظورم دوست‌کامی است و آن یکی فاطمه را، چون یک ساعت است آشنا شده‌ایم فعلا میرعالی صدا می‌زنم و می‌نویسم.

بعد از نماز زیر آفتاب داغ و فرش‌های داغ‌تر رسما ذوب شده‌ایم و هوس یک جرعه آب می‌کنیم. فضّه‌سادات ماسکش را که برای استتار زده پایین می‌دهد، لیوان به لبش نرسیده دختر جوانی می‌شناسدش:

شما خانم حسینی هستید؟

محترمانه بله‌ای می‌گوید و می‌چرخد رو به من که لیوان را زودتر سربکشد و ماسک را دوباره بدهد بالا. دختر هم گردن می‌کشد و به سختی همراه فضّه‌سادات می‌چرخد و آب خوردنش را از بالای شانه نگاه می‌کند:

آفرین.

نمی‌دانم به آب خوردنش آفرین گفت یا اجراهایش. هر چه هست از گمنامی‌ام خدا را شکر می‌کنم و دست به دعا بلند می‌کنم و به خدا چشمکی می‌زنم که:

خدایا نه تنها این گمنامی را از ما نگیر بلکه ما را گمنام بپذیر.

دعایم را برای فضّه‌سادات می‌گویم و می‌خندد. نه اینکه اندازه او شناخته شده باشم و مجبور شوم ماسک بزنم؛ ولی همین چند وقت پیش در صحن گوهرشاد حرم رو به گنبد مشغول امین‌الله بودم که مادر و دختر جوانی از کنارم رد شدند. دختر که با دیدن اشک‌هایم فکر کرد از این دنیا منقطع شده‌ام و نه چیزی می‌بینم و نه چیزی می‌شنوم، برگشت سمت مادرش و من را نشان داد:

مامان این دختره رو ببین، بیا بعدا برات بگم کیه.

کیه؟ بازیگره؟

دختر لب و دهانش را کج کرد و لحنش را از لب و دهانش هم کج‌تر:

نه بابا. کی فیلم می‌ده این بازی کنه؟

و آن امین‌الله اشکی شد شادترین امین‌اللّهی که تا امروز خوانده‌ام و خاطره‌اش را برای دختر‌ها می‌گویم و حالا سه نفری می‌خندیم و حق می‌دهند که گمنامی را برای خودم ترجیح بدهم.

۳- در صحن گوهرشاد «همان جای سازمانی‌ام که اهلش می‌دانند» رو به گنبدِ خورشید روی زمین نشسته‌ام. عادت ندارم به دیدار‌های عجله‌ای. همیشه حرف‌هایم را ریزریز و در یک ماهی که کنارش خانه می‌کنم می‌گویم. حالا مانده‌ام از کجا شروع کنم و به کجا برسم؟ مقدمه موخره چه باشد؟ زیر باران کلمات این طرف و آن‌طرف می‌روم. چشم‌هایم را می‌بندم، پس‌تصویر گنبد پشت پلکم می‌ماند. آواز چغک‌های (۹) حرم میان کلمات ورجه وورجه می‌کند:

سلام برآقایی که می‌داند، می‌شنود، می‌بیند و می‌تواند.

۴. دورتا دور حیاط با صفا و حوض وسط خانه قدیمی ایستاده‌ایم. خانه‌ای که از سال ۴۷ تا ۵۸ محل سکونت رهبر و همسر و فرزندانش بوده. مرد میانسالی مشغول توضیح درباره خانه پدرمان است و من هم مشغول ضبط حرف‌هایش. نه اینکه فقط بنویسم خانه پدرم، نه. در اینجا واقعا مثل خانه پدرم راحتم. چشمم روی دیوار‌های آجر سه‌سانت می‌گردد. کاش زبان باز کنند و بگویند چه‌ها دیده‌اند و چه‌ها شنیده‌اند. خاطرات آدم‌هایی که به این خانه آمده‌اند را تعریف کنند. پدرمان را در حال وضو گرفتن کنار این حوض مجسم می‌کنم. پسر‌ها دور باغچه می‌دوند و بازی می‌کنند. راوی خانه، وارد خاطرات جزیی‌تر از افراد این خانه و مهمان‌هایش شده که بعضی‌شان هنوز منتشر نشده. می‌خواهد ضبط را خاموش کنم که راحت‌تر باشد.

گوشی را در کیفم می‌گذارم و دفتر یادداشتم را در می‌آورم و با سرعت خاطرات را تبدیل به کد می‌کنم و می‌نویسم. دارم از واکنش سریع خودم لذت می‌برم و در مغزم یک جمله بُلد می‌شود. «یک نویسنده هیچ‌وقت خلع سلاح نمی‌شود» که در می‌زنند. بدون اینکه به کسی نگاه کنم و دنبال کسب تکلیف باشم، در را باز می‌کنم. وقتی می‌گویم در این خانه مثل خانه پدرم راحتم منظورم دقیقا این است. تازه می‌خواستم قبل از باز کردن بپرسم:

کیه؟

ولی از ترس جاماندن از توضیحات راوی خانه نپرسیدم و سرم را انداختم پایین به نوشتن توضیحات. توضیحاتی که قصد دارم کلمه به کلمه‌اش را برایتان در این روایت بیاورم؛ ولی بعد از پایان توضیحات می‌گویند، این اطلاعات را برای دانستن خودتان دادیم. هیچ‌کجا بازگو نشود. می‌خواهم بپرسم حتی در روایت این سفر که پیش دستی می‌کنند:

نه رسانه و نه حتی در روایتگری

و نویسنده‌ای که خلع سلاح می‌شود.

اطلاعات را نمی‌توانم بازگو کنم، از گلیم‌های زیر پای پدرمان و سرداب خانه با حوض وسطش که می‌توانم بگویم. اطلاعات را نمی‌توانم بازگو کنم، از کتابخانه عریض و طویل لب به لب از کتاب‌های قدیمی که چشمم را گرفته که می‌توانم بگویم. کتابخانه نیست که باغ بهشت. هر کتابی را بخواهی، فقط کافیست برای وصالش دست دراز کنی. از کتب فقهی تا رمان بی‌نوایان و شعر و اصول کافی و شرح لمعه. میان چهار اتاق تو در تو می‌گردم. خانه خیلی بزرگ نیست؛ ولی به خاطر اثاث مختصر و پنجره‌های قدّی رو به حیاط دلباز است. آنقدر که دوست نداری از اینجا جای دیگری بروی. آرامشی که انگار مثل همان پیچک در حیاط، چهارگوشه این خانه کاشته شده و خزیده روی در و دیوار و سقف و کف و عطرش را می‌ریزد به دل هرکس که پا در این خانه بگذارد. خانه پدری یعنی همین. یعنی حسی که آنجا داری با همه جا فرق کند. یعنی دلت نخواهد از آنجا جای دیگری بروی. یعنی آرامشی تکرار نشدنی. یعنی اینجا.

۵. بین دو نماز زیر آسمان نشسته‌ایم به تسبیحات. بنر‌های طرح جلد کتاب «خاتون و قوماندان» محاصره‌مان کرده‌اند. هنوز در‌های سالن مراسم رونمایی باز نشده است. میان صف‌های نماز چشم می‌گردانم. شانه به شانه وزنه‌های سنگین ادبیات نشسته‌اند که می‌شناسم و به رسم ادب باید بروم جلو و سلام کنم. وزنه‌هایی مثل آقای سرهنگی (۱۰) و آقای مومنی (۱۱) و مختارپور (۱۲) فاطمه چند وزنه مهم دیگر را هم قبل‌تر معرفی کرده؛ تعداد آشنا‌هایی که باید بشناسم یا می‌شناسند و ممکن است در سلام کردن پیش‌دستی کنند و خجالتش برای من بماند، آنقدر زیاد است که بهترین کار این است که بلند شوم، میکروفون را از مکبّر بگیرم و یک «سلامٌ‌علیکم جمیعا» بگویم و خودم و فاطمه را راحت کنم.

یک گروه شش نفره خانم هم بین مهمان‌ها هستند. از موسسه احیا، در بیروت آمده‌اند تا چند روزی بین سران ادبیات مقاومت و پایداری چرخی بزنند و توشه بگیرند ببرند برای اهالی سرزمینی که اسراییل سال‌هاست پشت دیوارهایش مانده و پایش از خاک این سرزمین کوتاه شده. وقتی فهمیدند تقریظ آقا را دارم یک سوال پرسیدند:

آقا را از نزدیک دیده‌ای؟

خدا را شکر جوابم مثبت است. چشمشان برق می‌زند که این‌بار دیدی‌شان سلام ما را هم برسان. کاش همینقدر که فکر می‌کردند دیدنشان برایم راحت بود؛ ولی ناامیدشان نمی‌کنم و دست روی چشم می‌گذارم:

من عیونی (۱۳)

سوال بعدی‌شان خوشمزه‌ترین است:

آقا هم در مراسم امشب شرکت می‌کنند؟

کاش جواب این سوالشان هم مثبت بود؛ ولی صد آه و حسرت که نیست.

سیّدمسافر هم اینجاست. فاطمه قبلا معرفی‌اش کرده. مداح جبهه‌های مقاومت و اهل افغانستان. نوکر دم و دستگاه امام حسین که همه بچه‌های فاطمیون با نوحه‌هایش خاطره دارند. خاطراتی از جنس خاطرات رزمنده‌های ایرانی خودمان در دفاع مقدس با نوحه‌های حاج‌صادق آهنگران. فاطمه که صبح داشت معرفی‌اش می‌کرد و با آب و تاب از نوحه‌ها و صدا و اخلاصش می‌گفت، با خنده ابرو بالا می‌دهم که:

هرچقدر هم تعریف کنی فایده نداره. صدایش کن یک روضه نمکی برایمان بخواند.
چرا؟

می‌خندم:

چون باید خودم بشنوم و تایید کنم، تا روایت کنم. همه روایت‌هایم همینقدر متقن و مستند است.

فاطمه می‌خندد و می‌رود سراغ معرفی مهره مهم بعدی:

مهم‌ها انگار به کُر وصلند، تمام نمی‌شوند.

می‌خندد:

زینب روایت سفر کار خودته. به خوب کسی سپردن. فقط اگه حس می‌کنی رایحه‌ای از این روایت به آقا می‌رسه، سلام ما رو هم برسون.

وسط خنده چیزی ته دلم تکان می‌خورد. کاش می‌شد، سلام و ارادت این جمع را در پاکتی بگذارم و برسانم خدمتشان. جمعی که زیر سایه علمی که آقا بلند کرده، جمع شده‌ایم و هر‌کدام گوشه‌ای از گلیم انقلاب را گرفته‌ایم، به امید لبخند رضایتی و ان‌شاالله دعایی که بدرقه راه و کارمان کنند. تا هردو برگه سبزی شود در نامه اعمالمان.

انقلابی‌ها جمعشان جمع است. انقلابی‌هایی که تایید و تحسین و تقریظ آقا را دارند. انقلابی‌هایی که غبار میانسالی برموهایشان نشسته و هنوز می‌جوشند و می‌دوند و برای دیگران راه باز می‌کنند. بدون هرگونه ابراز خستگی که: «دیگر از ما گذشته، این همه دویده‌ایم بس است و نوبتی هم باشد نوبت عافیت و استراحت ماست.» بعضی‌شان که حکم موتور‌های قدیمی و همیشه روشن انقلاب را دارند. برای نمونه همین بابا سرهنگی خودمان. صبح که برای عرض ادب جلو می‌روم، نمی‌شناسد، یا به چهره می‌شناسد و اسمم را یادش نمی‌آید؛ ولی با روی باز جواب می‌دهد:

خوبی بابا؟

آقای سرهنگی برای من و امثال من پدر و بزرگتر کاری به حساب می‌آید. پدری که راهی را باز کرده و پیش می‌رود و ما هم دنبالش. پدری که معتقد است با ورود زنان به عرصه خاطره‌نگاری، صدای جنگ بلندتر شنیده خواهد شد. پدری که آقا در موردشان فرموده:

اگر بنده شاعر بودم در مدح آقای سرهنگی یک قصیده می‌ساختم. (۱۴)

۶. پرچم‌ها بالای سرمان از دیوار بالکن سالن آویزانند و ما در سایه‌شان نشسته‌ایم. ایران، فاطمیون، حشد‌الشعبی، حزب‌الله، یمن، سوریه، زینبیون و فلسطین. برای بالا رفتن هرکدام چه خون‌ها که ریخته نشده و برای بالا نماندنشان چه خون‌ها که نمی‌ریزند. علیرضا رضایی قاری تراز اول اهل افغانستان چند آیه مهمانمان می‌کند و داریم از صوتش کیف می‌کنیم که همسر شهید قربانی می‌آید کنارمان می‌نشیند. این‌بار فضّه‌سادات به جای فاطمه رسالت معرفی را انجام می‌دهد. صفحه‌ای را باز می‌کند و عکس شهید قربانی (۱۵) را نشانم می‌دهد؛ زیر تصویرش نوشته مدیر تراز انقلاب اسلامی.

از رزمنده‌های هشت سال دفاع مقدس است که خودش را می‌رساند به جنگ سوریه. مثل دیگر رزمنده‌های مو و محاسن سفید کرده‌ای که نفس‌زنان و خسته خودشان را رساندند به نبرد سوریه، طور دیگری حسرتش را می‌خورم. این‌ها انگار بیشتر از دیگران قدر باز شدن باب جهاد را می‌دانستند. انگار تلخی جاماندن را یک‌بار چشیده بودند و این‌بار طاقتش را نداشتند. انگار انقطاعشان جنس دیگری داشت. سن که بالا می‌رود دلبستگی‌های دنیا هم بالا می‌رود. بالا می‌رود و بی‌شمار می‌شود. جوان که باشی باید از محبت پدر و مادر منقطع شوی. یک قدم جلوتر می‌شود محبت پدر و مادر و همسر جوانت. یک قدم جلو‌تر هم، می‌شود محبت پدر و مادر و همسر و فرزند کوچکت. ولی مو و محاسنت که سفید باشد باید از انواع و اقسام محبت‌های این دنیا منقطع شوی. فکر سر و سامان گرفتن بچه‌هایت، محبت عروس و دامادت، محبت نوه‌هایت و محبت کار و پست و سمتت. این است که قطع این ریسمان ضخیمِ در هم پیچیده تعلقات، مرد کهن می‌خواهد. این است که رفتنشان جنس و طعم دیگری دارد. این است که طور دیگری حسرتشان را می‌خورم.

میان توضیحات فضّه‌سادات درباره شهید قربانی کلیپ «سرنوشت مشترک» پخش می‌شود. تدوینی مغز و استخوان‌دار از صحبت‌های آقا و صحنه‌هایی از افغانستان. یاد بنری که کنار در ورودی سالن زده بودند می‌افتم. با عجله خواندم و عکسش را گرفتم که سر فرصت بخوانم. چند جمله از آقا درباره افغانستان. «دو ملت مسلمان ایران و افغانستان در جغرافیا، مذهب، سنن، زبان و فرهنگ، مشترکات زیادی دارند. سرنوشت افغانستان، سرنوشت ماست. ما در شادی‌های مردم افغانستان شاد و در غم‌های این مردم همواره غمگین بوده‌ایم.»

چند بار متن را می‌خوانم و فکر می‌کنم چقدر هنوز راه مقابلم است و باید بدوم تا نگاهم به مسائل منطبق که نه، شبیه نگاه حضرت آقا شود. همان داستان همیشگی مو و پیچش مو است. قسمتی از کلیپ سخنان آقا در مورد روز‌های جنگ تحمیلی در سال ۱۳۷۱ است.

«رژیم شوروی که با آمریکایی‌ها در قضیه جنگ تحمیلی همدست بودند، به مسئولین جمهوری اسلامی تفهیم کردند که: «اگر شما از پشتیبانی افغاستان دست بردارید، ما هم از پشتیبانی عراق دست برمی‌داریم». موشک‌های شوروی به تهران می‌خورد. ما تکلیف شرعی را انتخاب کردیم و گفتیم: از افغانستان پشتیبانی می‌کنیم، شوروی هم هر غلطی می‌خواهد بکند.»

آخ که جمله آخر چه قند و صلابتی را از قلبم پمپاژ می‌کند در همه سلول‌هایم. دوربین روی صورت حضّار می‌گردد و چهره‌هایشان روی تلویزیون بزرگ روی سنّ نشان داده می‌شود. در چشم‌هایشان نگاه می‌کنم، دنبال همان حسّی که خودم با جمله آخر آقا دچارش شدم که نوبت می‌رسد به دو پسربچه، احتمالا از فرزندان شهدای فاطمیون. مثل من دارند تلویزیون را رصد می‌کنند و تا دوربین می‌رود رویشان شروع می‌کنند به شکلک درآوردن و بالا و پایین پریدن. از مسخره بازی‌شان که حالا همه حضار می‌توانند ببینندش ریسه می‌روند. فیلم‌بردار هم یا دستپاچه شده یا مثل من و پسر‌ها از زور خنده نمی‌تواند دوربین را سریع حرکت دهد.

۷- نوبت باران کلمات است و شعرخوانی عاطفه جعفری اهل افغانستان. شعر را باید نوشید. تکیه می‌دهم و ضبط را به حال خود رها می‌کنم. کلمات دانه دانه بال می‌زنند و در سالن می‌چرخند. سعی می‌کنم خودم را به عاطفه برسانم و قافیه‌ها را حدس بزنم و زیرلب همراهی‌اش کنم که این ابیات انگار ناغافل بیدارم می‌کند:

سروده‌اند در این عرصه «کلناعباس»     فدای غیرت و راه و مرام فاطمیون

قسم به خون شهید آخرش شنیدنی است    به کربلای معلی سلام فاطمیون

همین امروز صبح دلم برای غربت چهار شهید اول لشکر فاطمیون سوخت. دلم سوخت که نشد حتی درست تشییعشان کنیم. یکی از مداحی‌های حماسی خوانده شده برای مدافعین حرم را پشت بلندگو‌های نصب شده روی وانت صوت پخش کنیم و تابوت‌های پیچیده در پرچم زرد فاطمیون را بدهیم روی دست مردم که از کمر خیابان امام رضا تا حرم تشییعشان کنند. همرزمانشان با سربند یا زینب و لباس رزمی بین جمعیت بگردند و گلاب بپاشند رویشان. دلم برای همرزمانشان که از سوریه تا مشهد برای تشییع پیکر رفقایشان آمده بودند سوخت. زیر لب تکرار می‌کنم:

«قسم به خون شهید آخرش شنیدنی است.»

کاش رفقایشان در این مراسم باشند و لذت ببرند از این آخر شنیدنی که این همه آدم را از این سو و آن سو جمع کرده در این سالن، منتظر شنیدن آخرش.

آقای مختار پور پشت میکروفون رفته‌اند و من هنوز در لذت ابیات شعر عاطفه شناورم. یک تابلوی بزرگ نقاشی را وارد سالن می‌کنند و رو به جمعیت می‌گذارند. تصویر رهبران جبهه مقاومت، حاج عماد و ابومهدی و حاج قاسم و فتحی شقاقی، کنارشان هم ابوحامد. نقاشی کامل است فقط چشم‌های ابوحامد پشت شیشه عینک مانده. نقاش می‌نشیند پای بوم و شروع به تکمیل می‌کند. آقای مختارپور از زبان آقا خطاب به مقامات کشور افغانستان نقل می‌کنند که: «روابط ایران و افغانستان همسایگی نیست همخانگی است.» چه تعبیر قشنگی. همسایه که باشیم تکالیفی در قبال هم داریم؛ ولی همخانه که باشیم دیگر بحث تکالیف نیست، بحث وظایف است. وظایف مشترک در قبال خانه‌مان.

۸ _ کلیپ دیگری در حال پخش است. از اسمش جا می‌مانم. شاید «نقشه واقعی». تصاویری از خرداد ۹۶ پخش می‌کند. خردادی که «تدمر» یکی از استان‌های سوریه با رشادت شیربچه‌های فاطمیون آزاد شده و حاج‌قاسم بین لشکرشان می‌رود؛ با پر شدن صفحه از قامت و چهره خندان حاج قاسم آه ریزی از گوشه و کنار سالن بلند می‌شود و یحتمل بغضی که سر زده سینه‌شان را مثل سینه من سنگین می‌کند. تصاویر توسط یکی از رزمندگان لشکر فاطمیون گرفته شده و برای اولین بار منتشر می‌شود. حاج قاسم میان حلقه بچه‌هایی با صورت‌های آفتاب‌سوخته و پر از گرد و غبار ایستاده:

«شما در یک راهی که عاقبت به خیری را تضمین می‌کند پا گذاشتید…»

گوش تیز می‌کنم: «کار بزرگ و ماندگاری کردید که امروز شاید قدر کار شما فهمیده نشود؛ ولی تاریخ و آینده و سال‌های بعد همه می‌دانند شما چه کار بزرگی برای خدمت به بشریت انسانیت و مذهب انجام دادید؛ این کار قابل قیمت‌گذاری نیست.»

باز یاد چهار شهید اول فاطمیون می‌افتم. عجب حضوری پررنگی دارند در مراسم امروز. کاش کر و کور نبودم از شنیدن و دیدنشان.

کلیپ تازه تمام شده و نور سالن هنوز کم است که صدایی گرم با لهجه غلیظ افغانی مجلس را دست می‌گیرد. روی سن چشم می‌گردانم، کسی نیست. صدا دارد از مردی به نام آقا روح‌الله می‌گوید که صاحبش را وسط ردیف صندلی‌ها کشف می‌کنم. ستون نوری رویش انداخته‌اند و همراهش حرکت می‌دهند. همان سید مسافر است که فاطمه صبح معرفی کرد و گفتم تا نخواند و نبینم نشنوم نمی‌نویسم. حالا دارد می‌خواند. گرم و خالصانه می‌خواهد جمعیت همراهی‌اش کنند. همه به جز من مطلع شعر معروفش را حفظند:

بر دشمن طغیانگر ما شمشیر برّانیم     از ملت اسلام و از کشور افغانیم
ما ناصر ایمان و ما حامی قرآنیم      ما وارث خونرنگ میراث شهیدانیم

چقدر به دل می‌نشیند این سرود و کلماتش که شاعر یحتمل از میان قلبش روی کاغذ نشانده. فاطمه مشغول همخوانی است؛ وگرنه در گوشش می‌گفتم: آمنتُ بِاِخلاصِه و صوته و هر چی تو درباره‌ش گفتی.

۹- حلقه‌ای از جمعیت پر سر و صدا وارد سالن می‌شود. مرکز حلقه هم سردار قآنی. حلقه عکاسان و مردم تا صندلی همراهشان می‌آیند. مجری همه را می‌نشاند، فقط حلقه کوچکی مانده که نه مجری کاری به کارشان دارد نه خودشان برای نشستن عجله‌ای دارند و نه نظم مجلس را به هم زده‌اند. حلقه بچه‌های قد و نیم قد شهدای فاطمیون. همان‌ها که برای دوربین شکلک در می‌آوردند. یا آمد‌ه‌اند برای التماس دعا، یا معرفی خودشان و یا نوشته‌ای دارند که می‌خواهند بدهند دست سردار.

نوبتی هم باشد نوبت راوی است. ام البنین حسینی که به احترامش کل سالن روی پا می‌ایستد. به احترام محرمِ فرمانده لشکر فاطمیون، مهربان همسر و نازنین دلبر فرمانده لشکر فاطمیون، چراغ پرفروغ کلبه زندگی فرمانده لشکر فاطمیون (۱۶) و در یک کلمه به احترام عقبه لشکر فاطمیون. چقدر لذت می‌برم از صلابت و لطافتش. از کلماتی پر از اندیشه و آرمان. از زنی که سرباز مکتب حضرت زینب سلام‌الله علیه است.

۱۰. آخرین کلیپ دلیرِ افغان و عزیز ایران است.

دلیر افغان، عزیز ایران         یه کاری کن منم شهید بشم قومندان

به آیه‌های خاکی چادر قرآن      لحظه آخری بگم: سلام حسین جان

چادر روی صورت می‌کشم. بغضی که از صبح در فرودگاه گوشه گلویم نشسته بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و ترک برمی‌دارد. دیگر تصویر جلسه را ندارم فقط صدا. پویانفر پشت میکروفون رفته و نمی‌گذارد سرد شویم. تا کلیپ تمام می‌شود روضه می‌پاشد به جانمان.

واژه‌ها مثل پیچک همه جای سالن می‌رود و قلب به قلب فتح می‌کند، هق‌هق‌ها بال می‌گیرند که ناگهان نور سنگینی به سر و شانه‌ام کوبیده می‌شود. فکر می‌کنم کسی در تاریکی می‌خواهد از سالن خارج شود و نور چراغ قوه موبایلش لحظه‌ای روی من افتاده و الان رد می‌شود؛ ولی هر چه صبر می‌کنم رد شدنی در کار نیست. چون نورچراغ قوه نیست، نورافکن دستیار فیلم‌بردار است که گریه کردن من و فاطمه و فضّه‌سادات را پسندیده و تا دوربین را سُر ندهد زیر چادرم هم نمی‌خواهد کوتاه بیاید. پویانفر رسیده به شاه بیت روضه‌ها و چادر خاکی مادر که دوست دارم با واژه هایش زار بزنم؛ ولی معذب شده‌ام. چادر را بیشتر روی صورت می‌کشم و استتار را کامل می‌کنم بلکه فیلم‌بردار رضایت بدهد و برود یک نفر دیگر را شکار کند که صدالبته نمی‌رود. لابد منتظر است زیر چادر نفس کم بیاوریم و بیاییم بیرون. نمی‌داند چادر روی صورت کشیدن، خودش یک مرحله تراز و دوست داشتنی از روضه است که دوست نداری تمام شود.

۱۱. اندک‌اندک جمع مسئولان می‌رسد. آقای مروی تولیت آستان قدس رضوی، آقای جبلی رییس صدا و سیما، خانم خزعلی مشاور امورزنان ریاست جمهوری و آقای زاکانی شهردار تهران. یکی یکی زیر نگاه ابوحامد که نقاشی‌اش کامل شده وارد می‌شوند. مجری از سردار قاآنی دعوت می‌کند بیاید روی سنّ و ما سراپاگوش می‌شویم با شروع پر صلابت سرداری که زیر سایه امنیتی که از صدقه‌سر ایشان و همکارانشان نفس می‌کشیم، رشد می‌کنیم، جوانه می‌زنیم، قد می‌کشیم و خیلی روز‌ها یادشان هم نمی‌کنیم. شاه بیت صحبت‌هایشان یک جمله است. شهدای فاطمیون هم در راه خدا مهاجرت کرده‌اند، هم جهاد و شده‌اند مصداق آیه: «الَّذینَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الفائِزونَ» (۱۷)

۱۲. بالاخره می‌رسیم به آخر شنیدنی مراسم؛ رونمایی از تقریظ. دستخط آقا را با طرح جلد کتاب که از ابتدای جلسه روی سن گذاشته شده، استتار کرده‌اند.

«بسمه تعالی

سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسّلی، مجاهد مخلصِ فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانه‌ی او خانم امّ البنین.

حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکرده‌ام. برخی از آن‌ها جداً تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آن‌ها و همه‌ی افغان‌ها است.
دی ۱۴۰۱»

هنوز ذوقم برای نویسنده کتاب و راوی تمام نشده که آقای مروی هدیه ویژه خادمی افتخاری آستان را تقدیم نویسنده می‌کند. دیگر ذوق جواب نمی‌دهد، اشک راه باز می‌کند. از خادمی قوماندان فاطمیون راه به خادمی سلطان باز شده. آقا هم نعمت را در حق این لشکر و رزمندگانش تمام میکنند و مجری اعلام می‌کند آقا برای همه خانواده‌های شهدا و مادران شهدا هدیه در نظر گرفته‌اند. ۴ مادر شهید به نیابت از دیگر مادران روی سنّ دعوت می‌شوند. مادر شهدای حسینی (۱۸)، مادر شهدای بختی (۱۹)، مادر شهدای اخلاقی (۲۰) و مادر شهدای محمدی (۲۱).

غوغایی در سالن به پا شده. سردمدار این غوغا هم بچه‌های شهدای فاطمیون. می‌خواهند با سردار عکس بیاندازند. خوشحال و پیروز از پله‌ها بالا می‌روند و مثل لشکر بچه‌شیر‌ها سنّ را فتح می‌کنند. سردار بینشان دیده نمی‌شود. گردن می‌کشم. گوشه‌ای در محاصره افتاده و دارد می‌خندد و حلقه بچه‌ها را به خودش نزدیک‌تر می‌کند و قاب دوربین‌ها را پر می‌کنند. این قاب دلربا، آخری شنیدنی که هیچ، آخری دیدنی می‌سازد.

*پی‌نوشت:

۱ – شهید عظیم واعظی

۲ – شهید سید حسین حسینی

۳ – شهید محمود کلانی

۴- شهید امیر مرادی

۵ – در فرهنگ لغات گویش افغانستان، خاتون به معنای خانم خانه و قوماندان به معنی فرمانده است. این کتاب در سال ۱۳۹۹ به کوشش مریم قربان‌زاده تالیف و توسط نشر ستاره‌ها منتشر شده است.

۶- نویسنده کتاب حوض خون که سال ۱۴۰۰ تقریظ مقام معظم رهبری را دریافت کرد.

۷-نویسنده کتاب سرباز کوچک امام که سال ۱۳۹۶ یادداشت مقام معظم رهبری را دریافت کرد.

۸ – گوینده خبر و مجری برنامه ملازمان حرم.

۹ – این کلمه گویش مشهدی است. یعنی گنجشک.

۱۰ – جناب آقای مرتضی سرهنگی همراه هدایت‌الله بهبودی دفتر ادبیات و هنر مقاومت را در حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بنیان‌گذاری کرد.

۱۱ – جناب آقای محسن مومنی شریف ریاست سابق حوزه هنری.

۱۲ – جناب آقای علیرضا مختار زاده رییس سازمان اسناد کتابخانه ملی ایران.

۱۳ – روی چشمم.

۱۴ – اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطره‌سازان و خاطره‌انگیزان قصیده می‌ساختم؛ حقیقتاً جا دارد. مقام معظم رهبری ۳۱/۶/۱۳۸۴ در جمع پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطره‌گویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت.

۱۵ – شهید علی محمد قربانی در تاریخ ۱۹/۱۱/۹۴ در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا به شهادت رسید.

۱۶ – شهید توسلی (ابوحامد) همسرش را در نامه‌هایش با این تعابیر خطاب می‌کرده. بعضی از این نامه‌ها در کتاب «خاتون و قوماندان» آمده است.

۱۷ – سوره توبه آیه ۲۰ آن‌ها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آن‌ها پیروز و رستگارند!

۱۸ – شهید سید مجتبی و شهید سید اسماعیل حسینی

۱۹- شهید مجتبی و شهید مصطفی بختی

۲۰ – شهید رضا و شهید مهدی اخلاقی

۲۱- شهیدعلیرضا و شهید مسعود محمدی

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حاشیه‌نگاری از رونمایی تقریظ رهبر انقلاب بر «خاتون و قوماندان» بیشتر بخوانید »

نقش اساسی فاطمیون در شکست تروریسم بین‌الملل در عراق و سوریه/ فاطمیون برای منطقه و جهان برکات داشتند

نقش اساسی فاطمیون در شکست تروریسم بین‌الملل در عراق و سوریه/ فاطمیون برای منطقه و جهان برکات داشتند


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) اولین فرمانده لشکر سرافراز فاطمیون است. کتاب «خاتون و قوماندان» روایت زندگی همسر شهید علیرضا توسلی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در تقریظ بر این کتاب حرکت جهادی فاطمیون را افتخاری برای آن‌ها و همه افغان‌ها دانستند.

رسانه پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) به مناسبت انتشار تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی انقلاب بر این کتاب «خاتون و قوماندان» در گفت‌وگو با سردار محمدرضا فلاح‌زاده، جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از فرماندهان با سابقه محور مقاومت نگاهی به مجاهدت‌های سردار علیرضا توسلی و رزمندگان لشکر فاطمیون داشته است. سردار فلاح‌زاده از کسانی است که در سال‌های گذشته به دلیل حضور در سوریه با شهید توسلی و دیگر رزمندگان و فرماندهان فاطمیون ارتباط مستقیم داشته است.

برای شروع گفت‌وگو شاید بهتر باشد که به سابقه تیپ فاطمیون بپردازیم. فکر تشکیل تیپ فاطمیون از کجا و چگونه شکل گرفت؟

هم‌زمان با آغاز ناآرامی‌ها در سوریه و عراق، نیرو‌های تروریست چند ملیتی از کشور‌های مختلف در این سرزمین‌ها گرد آمدند و هدف‌شان وهن اسلام، توهین به مقدسات شیعه و سنی و در نهایت هتک حرمت اماکن مقدس در این کشور‌ها و بلاد اسلامی بود.

با هدایت و رهبری حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی شاهد آن بودیم که آزادمردانی در سراسر ممالک اسلامی آماده می‌شدند تا برای دفاع از اسلام ناب محمدی، دفاع از حقوق انسان‌ها و دفاع از حرم‌های شریف آل‌الله وارد میدان شوند. افغانستانی‌ها هم بخشی از همین خروش بین‌المللی بودند.

ده‌ها هزار افغانستانی از سال‌های دور به شامات رفته و مهاجر شده و در آنجا مشغول کار و زندگی بودند. با آغاز درگیری‌ها در سوریه با تدبیر و تصمیم سپهبد حاج قاسم سلیمانی در قالب نیرو‌های بسیج مردمی حلقه اول دفاع از حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را تشکیل دادند. کم‌کم افغانستانی‌های عزیز مقیم ایران و بخشی از افغانستانی‌ها از داخل افغانستان نیز به صورت داوطلب و با آگاهی از شرایط بین‌المللی به وجود آمده در سوریه وارد میدان شدند و حلقه اولیه تشکیل فاطمیون این‌گونه بنا نهاده شد.

جمهوری اسلامی ایران هم که به صورت مستشاری در میدان حضور داشت و نقش مشاوره‌ای و پشتیبانی از نیرو‌های مدافع حریم انسانیت را بر عهده داشت، در مقابل نیرو‌های افغانستانی فاطمیون نیز همین نقش را ایفا کرد و برخی مشکلات این عزیزان را حل کرد.

با پیش‌روی نبرد‌ها در سوریه، عیان شدن دست آمریکای و صهیونیست‌ها و از سوی دیگر نگاه انسانی، مذهبی و مردانه افغانستانی‌ها، شاهد آن بودیم که بر تعداد رزمندگان افغانستانی‌ای که برای حضور در میادین نبرد حق علیه باطل در سوریه اعلام آمادگی می‌کردند، افزوده شد و کم‌کم این تشکیلات به نیرویی چند هزار نفری تبدیل شد که برکات آن نه تنها برای مردم سوریه، بلکه برای تمام مردم منطقه و جهان بود. بدون شک یکی از عوامل اصلی شکست تروریسم بین‌المللی داعش در منطقه و سوریه همین نیرو‌های افغانستانی فاطمیون بودند.

بار‌ها شاهد بودیم که شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده میدانی محور مقاومت نسبت به نیرو‌های فاطمیون علاقه و محبت زیادی از خود ابراز می‌کرد. درباره این علقه و محبت ایشان به نیرو‌های فاطمیون صحبت کنید.

شاید در ابتدا این تصور وجود داشت که حضور تعدادی از برادران افغانستانی در میدان سوریه، تنها یک دلگرمی برای دیگر رزمندگان خواهد بود و از سوی برخی نگاه راهبردی به حضور آن‌ها وجود نداشت. اما در همان چند هفته اول با حضور این عزیزان در میدان نبرد ورق برگشت. پیروزی‌های متعدد در میادین مختلف و سخت با سخت‌کوشی و قناعت، شجاعت و دلاورمردی، تیزهوشی و قدرت یادگیری تخصصات نظامی باعث شد که نیرو‌های افغانستانی فاطمیون به یکی از بازو‌های اصلی محور و جریان مقاومت تبدیل شوند.

شهید حاج قاسم سلیمانی هم به عنوان فرمانده میدانی محور مقاومت نگاه ویژه‌ای به عزیزان فاطمیون داشتند. این عزیزان هم خیلی زود در مدار فرماندهی محور مقاومت قرار گرفته و به یکی از بازو‌های اصلی مشورتی و عملیاتی شهید سردار سلیمانی تبدیل شدند.

شهید سلیمانی در طراحی اکثر عملیات‌ها در میدان مقاومت، فرماندهان فاطمیون را دخیل می‌کرد و از توان و قدرت این نیروی جدید محور مقاومت بهره می‌جست. به لحاظ معنوی نیز ایشان دلبستگی عجیبی به فرماندهان و نیرو‌های افغانستانی پیدا کرده و در زمان حضورشان در میدان حتما زمان ویژه‌ای را به سرکشی و ملاقات با رزمندگان فاطمیون اختصاص می‌دادند.

این نکته هم نباید فراموش شود که شهید سلیمانی شخصاً موضوعات مربوط به فاطمیون، چه در میدان و چه در عقبه را پیگیری می‌کردند و با حساسیت به دنبال رفع مشکلات این عزیزان بودند. پس از شهادت حاج قاسم نیز سردار قاآنی با ادامه همان راه، عنایت و محبت خاصی به فاطمیون دارند.

رزمندگان فاطمیون در محور مقاومت در چه نبرد‌ها و عملیات‌های شاخصی در سوریه و عراق حضور داشته‌اند؟

امروز مجاهدین فاطمیون یکی از اعضا و جریانات اصیل و اصلی محور مقاومت هستند که مایه دلگرمی و پشتیبانی برای سایر گروه‌ها و نیرو‌های مقاومت در منطقه شده‌اند. نام بردن از تعداد عملیات‌هایی که فاطمیون در آن‌ها حضور داشته‌اند حتما خارج از حوصله این بحث است؛ از غوطه شرقی و غربی تا فروسیه، ملیحه و تل‌قرین، بصری و سهل الغاب، حماه، حلب، تدمر، دیرالزور، المیادین، بادیة الشام و تا عملیات ابوکمال و نابودی حکومت داعش و غلبه و پیروزی بر آمریکا و رژیم صهیونیستی ناظر عملیات‌های موفق فاطمیون بوده است.

بهتر است بگوییم فاطمیون یکی از اساسی‌ترین نیرو‌های شکست‌دهنده تروریسم بین‌الملل در عراق و سوریه بوده است و لذا این رزمندگان و مجاهدان سرافراز فاطمیون در این جهاد مقدس یعنی دفاع از حرم و اسلام شرکت کردند و شهیدان با نام و گمنامی تقدیم اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم کردند و سردار دلاور و فرمانده عالی مقام شهید ابوحامد و یاران با وفایش و فرماندهان و سرداران شهید فاتح، سید حکیم، رئوف خاوری، ذوالفقاری، شیخ رضایی، سجادی و سید جعفر که نقش اساسی در طراحی و برنامه‌ریزی بر عهده داشتند و پابه‌پای رزمندگان فاطمیون در عملیات‌های هجومی علیه دشمنان خدا شرکت کردند و در راه دفاع از اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و بشریت و دفاع از حرم اهل البیت پیامبر علیهم‌السلام جان خود را نثار کردند.

دلدادگی افغانستانی‌ها به اسلام و حقیقت محدود به حضورشان در میدان دفاع از حرم نیست و این عزیزان در دوران دفاع مقدس هم نشان دادند که هر جا لازم باشد برای دفاع از اسلام وارد میدان خواهند شد. این روحیه ریشه در کدامیک از ویژگی‌های این مردمان دارد؟

مردم افغانستان ویژگی‌ها و شاخصه‌هایی دارند که آن‌ها را به مردمی مقاوم تبدیل کرده است. این مقاومت به معنای واقعی مقاومت اسلامی است؛ مبارزه با ابرقدرت‌ها در افغانستان خصوصاً آمریکا نشان از روحیه مقاوم، ضد اشغال و ضدتروریسم افغانستانی‌ها دارد. آنچه در دفاع مقدس و در سوریه نیز توسط افغانستانی‌ها شکل گرفته اتمام همان روحیه در فرای مرز‌های افغانستان است. بی‌شک آنچه در اخراج اشغالگران از افغانستان روی داده و آنچه از حضور افغانستانی‌ها در دفاع مقدس ایران و ماجرا‌های مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق می‌بینیم یک نقطه هدف واحد دارد و آن نقطه دفاع از اسلام و دفاع از مرز‌های اسلام ناب است و در این ماجرا تفاوتی میان اقوام افغانستانی نیست.

سابقه آشنایی شما با شهید توسلی (ابوحامد) اولین فرمانده فاطمیون به چه زمانی بر می‌گردد و ایشان چه ویژگی‌های شخصیتی برجسته‌ای داشتند؟

نخستین برخوردم با شهید توسلی عزیز در سوریه و بحبوحه نبرد‌های شدید آن روز‌ها بود. ایشان فرماندهی میدانی فاطمیون را برعهده داشتند و به همین خاطر دیدار‌ها و جلسات متعدد و مشترک زیادی بین ما برقرار می‌شد که کم‌کم ما را به برادرانی هم‌زبان در آن سوی مرز تبدیل کرده بود. همین موضوع عمق رفاقت و برادریمان را بیشتر کرد و تا آخرین لحظات شهادت این سردار دلاور و پر افتخار اسلام و سردار شهید فاتح، شاهد مقاومت و شجاعت بی‌نظیر این شهیدان عزیز و رزمندگان فاطمیون در تل قرین بودیم که تک و هجوم سنگین دشمن را دفع کردند و در این مصاف آسمانی شدند.

اگر بخواهم صفات برجسته ایشان را بر شمارم باید ساعت‌ها صحبت کنیم، اما به اختصار بگویم که شهید توسلی یک مسلمان واقعی و با حساسیت جدی روی مسائل حلال و‌حرام و بیت‌المال بود.

شخصیتی فکور، شجاع، طراح و عملیاتی داشت، ولی در عین حال قناعت یکی از ویژگی‌های اصلی شهید توسلی بود که همین موضوع باعث می‌شد در میدانی که نیرو‌های تحت امر او عملیات می‌کردند شاهد کمترین هزینه و تلفات مادی باشیم.

شهید ابوحامد به شدت روی تک‌تک نیروهایش حساس بود و به نوعی نقش پدرگونه برای نیرو‌های فاطمیون داشت. در اوج نبرد‌های نظامی به دنبال حل مشکلات نیروهایش بود و از جان و مال و آبرویش برای حفظ نیروهایش مایه می‌گذاشت و عزیز فاطمیون بود.

خانواده‌های شهدا همیشه در زمان نبرد، پشتیبانان اصلی رزمنده‌ها بوده‌اند، طبیعتاً خانواده‌های فاطمیون در ایران هم به دلیل مهاجر بودن با مسائل متعددی مواجه بوده‌اند. در طول سال‌های نبرد با تروریست‌ها چه برنامه‌هایی را برای حمایت از این عزیزان در دستور کار بوده است؟

جمهوری اسلامی ایران همیشه میزبان مهاجران افغانستانی بوده است، ولی با حضور فاطمیون در میدان‌های نبرد مقاومت و دفاع از حرم در مقابل گروه‌های تروریستی و تکفیری داعش و النصره و تابعیین، باعث تحول در نگرش و عمل مردم ایران اسلامی و مسئولین به مهاجرین گردد و به قول حاج قاسم؛ شهیدان عزیز فاطمیون در نبرد‌ها و دفاع از حرم غبار مظلومیت را از چهره مهاجرین افغانستانی زدودند و باعث شدند هم در بدنه مردمی و هم در میان مسئولان دولتی جمهوری اسلامی ایران نگاه ویژه‌ای به مهاجرین افغانستانی شود.

در طول سال‌هایی که از تأسیس فاطمیون می‌گذرد، خانواده شهدای این لشکر با رهبر انقلاب دیدار‌هایی داشته‌اند. چه نکاتی از این دیدار‌ها در خاطرتان هست؟

بنده توفیق حضور در این دیدار‌ها را نداشته‌ام، اما آنچه از دوستان حاضر در این دیدار‌ها شنیده‌ام این است که رهبر انقلاب هر سال به جز ایام کرونا در هنگام سفر به مشهد مقدس وقت ویژه‌ای را به دیدار با خانواده شهدای فاطمیون اختصاص می‌دهند. این‌خود نشان از عنایت ویژه ایشان به عزیزان فاطمیون است.

این دیدار‌ها یک دلگرمی بزرگ برای خانواده‌های و عزیز فاطمیون است. اینکه رهبر انقلاب از نزدیک مسائل آن‌ها را دنبال می‌کنند و یکی از دغدغه‌هایشان مسائل این عزیزان است یک نقطه قوت و پشتیبانی برای رزمندگان فاطمیون است که با انگیزه مضاعف برای نبرد نهایی یعنی محو رژیم صهیونیستی از صفحه روزگار در میدان حضور داشته باشند.

مردم عزیز ایران اسلامی و دیگر مسلمانان جهان خوب می‌دانند که فاطمیون از آسایش و زندگی و جان شیرین خود برای دفاع از اسلام، مسلمانان، شیعیان و مردم ایران اسلامی و کشور‌های منطقه گذشتند، حال بر ماست که آن‌ها را مورد تکریم و احترام قرار دهیم و به این همه جهاد و تلاش آن‌ها افتخار کنیم.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نقش اساسی فاطمیون در شکست تروریسم بین‌الملل در عراق و سوریه/ فاطمیون برای منطقه و جهان برکات داشتند بیشتر بخوانید »

تقریظ رهبر انقلاب بر «خاتون» ۳ دلیل دارد

تقریظ رهبر انقلاب بر «خاتون» ۳ دلیل دارد



کتاب «خاتون و قوماندان» تازه‌ترین محصول فرهنگی در حوزه ایثار و شهادت به شمار می‌آید که مقام معظم رهبری بر آن تقریظ نوشته‌اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، علیرضا مختارپور، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی درباره «خاتون و قوماندان» و اهمیت این کتاب در نگاه مقام معظم رهبری می‌گوید: درکتاب خاتون و قوماندان به طور ویژه به شخصیت شهید علیرضا توسلی یا همان ابوحامد پرداخته نشده است، ولی، چون این کتاب که روایتگری همسر شهید یعنی خانم ام‌البنین حسینی است، به بسیاری از ویژگی‌های اخلاقی شهید هم پرداخته است، با مطالعه این کتاب شخصیت کلی ابوحامد به مخاطب القا می‌شود.

مختارپور درباره دلیل تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب می‌گوید: فکر می‌کنم رهبر انقلاب اول به دلیل مظلومیت افغانستانی‌های جنگ‌زده که هنوز هم با مشکلات مربوط به مهاجرت حتی در کشور خودمان مواجه هستند و دوم به دلیل مطرح شدن ویژگی‌های اخلاقی و روحی شهید در این کتاب از زبان همسرش و سوم به دلیل ارج نهادن به جایگاه بالای همسران شهدا و زنان فداکاری که مشکلات را به دوش می‌کشند تا همسران‌شان به اهداف دیگری برسند، بر این کتاب تقریظ نوشتند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تقریظ رهبر انقلاب بر «خاتون» ۳ دلیل دارد بیشتر بخوانید »

خاطرات امام رضایی یک شهید مدافع حرم از زبان همسرش

خاطرات امام رضایی یک شهید مدافع حرم از زبان همسرش



خاطرات امام رضایی یک شهید مدافع حرم از زبان همسرش - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ارتباط شهدا با امام مهربانی‌ها جور دیگری بود، اگر ما آدم معمولی‌ها برای امروزمان طلب حاجت می‌کنیم اما حاجات شهدا به وسعت دنیا و آخرتشان بود، شهدا خوب می‌دانستند برای آنکه خدا خریدارشان شود باید ضامنی رئوف داشته باشند.

شهید علیرضا توسلی، فرمانده تیپ فاطمیون بود، ابوحامد مجاهدی بدون مرز و رزمنده‌ای است که دغدغه‌اش کسب رضایت خدا بود، مرزهای جغرافیایی هم نتوانست از دغدغه و بار مسئولیتش بکاهد، فرمانده‌ای که نشان داد مرزها نمی‌توانند مرز بین حق و باطل شوند، او در دفاع از مرزهای افغانستان تا ایران و دمشق، همه جا حضور داشت.

پیرامون ارتباط قلبی و معرفتی شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) با علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) گفت‌وگویی با خانم ام البنین حسینی، همسر شهید انجام دادیم.

خانم حسینی بفرمایید شهید توسلی نسبت به کدام یک از آداب زیارت مقیدتر بودند؟   

ایشان طبق آداب زیارت سفارش شده بسیار مقید بودند که حتما از درب پایین پا و صحن آزادی به زیارت مشرف شوند و تفاوت نمی‌کرد از کدام خیابان وارد حرم مطهر شویم از هر دری که وارد می‌شدیم به دور حرم می‌گشتیم تا از صحن آزادی به پابوسی برویم.

ابوحامد رسم ویژه‌ای داشت؛ هر زمان که از مسافرت برمی‌گشت ابتدا به پابوسی آقا امام رضا(ع) می‌رفت و بعد از خلوت دو نفره به خانه می‌آمد،
در ایام ولادت و شادی ائمه اگر ابوحامد در خانه حضور داشت حتما آن شب را خانوادگی به زیارت امام رضا(ع) می‌رفتیم.  

به خاطر دارم شب ولادتی را که حرم هم بسیار شلوغ بود، از درب ورودی جلوتر نتوانستیم برویم و در همان جا مشغول نماز و زیارت شدیم، در همان حین متوجه شدیم زائری اصفهانی مسیرش را گم کرده است، گوشی موبایل هم نداشت و فقط به‌صورت کلی می‌دانست باید به‌کجا برود.

ما هم تازه حرم رسیده بودیم و بسیار مشتاق زیارت بودیم اما شهید توسلی گفت کمک به زائر امام رضا(ع) بیشتر آقا را خشنود می‌کند، کمک به دیگران و گره‌گشایی از مشکلات دیگران از خصوصیات اخلاقی ابوحامد بود.

با در نظرگرفتن این نکته که محل زندگی شهید توسلی قم بود، چه شد که در مشهد زندگی مشترکتان را آغاز کردید؟

شهید توسلی ساکن قم و ما در مشهد زندگی می‌کردیم، یکی از اولویت‌های ایشان، زندگی در مشهد و در جوار آقا امام رضا(ع) بود که خود آقا سبب این آشنایی و ازدواج شدند و این چنین شد که زندگی مشترک ما از مشهدالرضا آغاز شد.

شهید توسلی هنگام تشرف به محضر امام رضا(ع)، زیارت به‌صورت خانوادگی یا انفرادی را ترجیح می‌دادند؟

بنا بر وقت و شرایط موجود زیارت به هر دو صورت در برنامه ایشان وجود داشت، به‌خصوص در ایام خاص اعیاد و شهادت ائمه اطهار که زیارت را به‌صورت خانوادگی مشرف می‌شدیم.

بسیار اتفاق می‌افتاد که شهید به‌صورت انفرادی برای خلوت‌های دو نفره با امام رضا(ع) به حرم می‌آمد، به خاطر دارم از آن سال‌های ابتدایی که معرکه سوریه راه افتاده بود، مشغول صرف ناهار بودیم و همان‌طور هم اخبار تماشا می‌کردیم، اخبار از صحنه‌های جنگ سوریه گزارش می‌داد.

شهید توسلی غذا را نیمه رها کرد و رفت، دو ساعتی گذشت تا به خانه آمد، پرسیدم چه اتفاقی باعث برآشفتگی و ناراحتی‌تان شد که این گونه خانه را ترک کردید؟ در پاسخ گفتند: نتوانستم اخبار سوریه را تحمل کنم و به حرم امام رضا(ع) رفتم تا از آقا بخواهم به همه ما کمک کند تا بتوانیم وضعیت موجود را سروسامان بدهیم.

حاجت و دغدغه شهید چه بود؟

ما انسان‌های عادی برای حاجت‌های کوچکمان از قبیل قبولی در امتحان یا امروزم این‌گونه بگذرد، دخیل درگاه الهی و اولیاء خدا می‌شویم اما شهدا خیلی فراتر از حوائج ساده دنیوی را طلب می‌کردند.

دغدغه‌های ابوحامد از تخصص او نشأت می‌گرفت، با پیگیری از فضاهای مجازی، روزنامه و تلویزیون جویای احوالات شیعیان در تمام دنیا بود به‌خصوص اتفاق‌هایی که برای مسلمانان اتفاق افتاد.

به این مسائل اهمیت می‌داد و فکر می‌کرد و حتی در دیدار با دوستانش، در این باره صحبت و مشورت می‌کرد، در جمع‌های خانوادگی هم صحبت می‌کردند و ارائه راهکار داشتند، درخواست ایشان از امام رضا(ع) این بود که بتواند کار کوچکی را در این مسیر انجام دهد.

به نظر من بزرگ‌ترین لطف و عنایت آقا امام رضا(ع) شامل حال ما شد، معرکه سوریه سبب شد تا حسن ختام این دلیر مردان به شهادت در راه خدا و عاقبت بخیری‌شان ختم شود.

در سال ۴۲ به امام خمینی(ره) گفتند سربازی نداری چطور می‌خواهی قیام کنی؟ امام فرمودند سربازان من در گهواره‌ها هستند، سربازهایی چون توسلی‌ها که در معرکه‌های زمانی متفاوت ثابت کردند که سربازان آخرالزمانی خمینی هستند و لبیک گویان رفتند.

خاطره‌ای از آخرین زیارت خانوادگی‌تان بفرمایید.

آخرین باری که به‌صورت خانوادگی مشرف شدیم،  محرم سال ۹۴ بود، من، شهید توسلی و دختر کوچکم طوبی خانم بودیم، زیارت خاصی شد، الآن که به آن زیارت و آن لحظات فکر می‌کنم این‌ها را متوجه می‌شوم، برای اولین بار بود که شهید توسلی زیارت عاشورا با صدای بلندتر از همیشه و با حزن و اندوهی خاص می‌خواند، زیارت عاشورا در مکان‌های مقدس انسان را حاجت‌روا می‌کند.

روزهای بعد از شهادت و خاطرات پدر برای دخترتان چگونه می‌گذرد؟

اینکه دخترها یاد پدر نکنند اجتناب‌ناپذیر است، آن‌ها هر لحظه را با یاد و خاطره پدرشان سپری می‌کنند، طوبی خانم هنگام شهادت پدرش سن زیادی نداشت و از پدر فقط بازی‌ها و شیطنت‌هایش با پدر را به‌خاطر دارد، فرزندان بزرگترم صحبت‌ها و نکاتی که در رابطه با حجاب و اخلاق و موضوعات دیگری را که از پدر شنیده بودند با هم مرور می‌کنند تا إن شاءالله به آن توصیه‌ها عمل کنند و فقط به گفتمان بسنده نمی‌کنند.

شهید توسلی فرزندان و عزیزانشان را بیشتر به چه کاری توصیه می‌کردند؟

بسیار پیش می‌آمد که در جمع نیروهایشان یا در محیط‌های خانوادگی، جمله‌ای که همه ما آن را زیاد شنیده‌ایم و به ظاهر ساده است، بسیار تأکید می‌کردند به نماز اول وقت و می‌گفتند کلید گشایش تمام مشکلات ما شیعیان و محبین مرتضی علی علیه السلام است.

به دیگران این‌طور می‌گفت مثلا آقای فلانی شما که از وضعیت فعلی‌ات ناراضی هستی، یا خانم فلانی شما که احساس نگرانی می‌کنید و آرامش ندارید راه‌حلش نماز اول وقت است.

یکی از شاه‌کلیدهایی که شهدا توانستند حاجتشان را بگیرند همین نماز اول وقت است، زیرا که نماز اول وقت برکت‌هایی دارد که فقط با چشم دل باید دید، إن‌شاءالله خدا به ما توفیق اقامه نماز اول وقت را دهد و أن‌شاءالله عامل به سیره شهدا باشیم.  

بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه!

شهدا از یک سری چیزهای خوب دل کندند تا رضایت و لبخند امام زمان خود را کسب کنند و بهشتی بالاتر از رضایت ولیّ الله نیست، شهدا در دسته والسابقون السابقون جای گرفتند و به درجه اولئک المقربون راه یافتند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ارتباط شهدا با امام مهربانی‌ها جور دیگری بود، اگر ما آدم معمولی‌ها برای امروزمان طلب حاجت می‌کنیم اما حاجات شهدا به وسعت دنیا و آخرتشان بود، شهدا خوب می‌دانستند برای آنکه خدا خریدارشان شود باید ضامنی رئوف داشته باشند.

شهید علیرضا توسلی، فرمانده تیپ فاطمیون بود، ابوحامد مجاهدی بدون مرز و رزمنده‌ای است که دغدغه‌اش کسب رضایت خدا بود، مرزهای جغرافیایی هم نتوانست از دغدغه و بار مسئولیتش بکاهد، فرمانده‌ای که نشان داد مرزها نمی‌توانند مرز بین حق و باطل شوند، او در دفاع از مرزهای افغانستان تا ایران و دمشق، همه جا حضور داشت.

پیرامون ارتباط قلبی و معرفتی شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) با علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) گفت‌وگویی با خانم ام البنین حسینی، همسر شهید انجام دادیم.

خانم حسینی بفرمایید شهید توسلی نسبت به کدام یک از آداب زیارت مقیدتر بودند؟   

ایشان طبق آداب زیارت سفارش شده بسیار مقید بودند که حتما از درب پایین پا و صحن آزادی به زیارت مشرف شوند و تفاوت نمی‌کرد از کدام خیابان وارد حرم مطهر شویم از هر دری که وارد می‌شدیم به دور حرم می‌گشتیم تا از صحن آزادی به پابوسی برویم.

ابوحامد رسم ویژه‌ای داشت؛ هر زمان که از مسافرت برمی‌گشت ابتدا به پابوسی آقا امام رضا(ع) می‌رفت و بعد از خلوت دو نفره به خانه می‌آمد،
در ایام ولادت و شادی ائمه اگر ابوحامد در خانه حضور داشت حتما آن شب را خانوادگی به زیارت امام رضا(ع) می‌رفتیم.  

به خاطر دارم شب ولادتی را که حرم هم بسیار شلوغ بود، از درب ورودی جلوتر نتوانستیم برویم و در همان جا مشغول نماز و زیارت شدیم، در همان حین متوجه شدیم زائری اصفهانی مسیرش را گم کرده است، گوشی موبایل هم نداشت و فقط به‌صورت کلی می‌دانست باید به‌کجا برود.

ما هم تازه حرم رسیده بودیم و بسیار مشتاق زیارت بودیم اما شهید توسلی گفت کمک به زائر امام رضا(ع) بیشتر آقا را خشنود می‌کند، کمک به دیگران و گره‌گشایی از مشکلات دیگران از خصوصیات اخلاقی ابوحامد بود.

با در نظرگرفتن این نکته که محل زندگی شهید توسلی قم بود، چه شد که در مشهد زندگی مشترکتان را آغاز کردید؟

شهید توسلی ساکن قم و ما در مشهد زندگی می‌کردیم، یکی از اولویت‌های ایشان، زندگی در مشهد و در جوار آقا امام رضا(ع) بود که خود آقا سبب این آشنایی و ازدواج شدند و این چنین شد که زندگی مشترک ما از مشهدالرضا آغاز شد.

شهید توسلی هنگام تشرف به محضر امام رضا(ع)، زیارت به‌صورت خانوادگی یا انفرادی را ترجیح می‌دادند؟

بنا بر وقت و شرایط موجود زیارت به هر دو صورت در برنامه ایشان وجود داشت، به‌خصوص در ایام خاص اعیاد و شهادت ائمه اطهار که زیارت را به‌صورت خانوادگی مشرف می‌شدیم.

بسیار اتفاق می‌افتاد که شهید به‌صورت انفرادی برای خلوت‌های دو نفره با امام رضا(ع) به حرم می‌آمد، به خاطر دارم از آن سال‌های ابتدایی که معرکه سوریه راه افتاده بود، مشغول صرف ناهار بودیم و همان‌طور هم اخبار تماشا می‌کردیم، اخبار از صحنه‌های جنگ سوریه گزارش می‌داد.

شهید توسلی غذا را نیمه رها کرد و رفت، دو ساعتی گذشت تا به خانه آمد، پرسیدم چه اتفاقی باعث برآشفتگی و ناراحتی‌تان شد که این گونه خانه را ترک کردید؟ در پاسخ گفتند: نتوانستم اخبار سوریه را تحمل کنم و به حرم امام رضا(ع) رفتم تا از آقا بخواهم به همه ما کمک کند تا بتوانیم وضعیت موجود را سروسامان بدهیم.

حاجت و دغدغه شهید چه بود؟

ما انسان‌های عادی برای حاجت‌های کوچکمان از قبیل قبولی در امتحان یا امروزم این‌گونه بگذرد، دخیل درگاه الهی و اولیاء خدا می‌شویم اما شهدا خیلی فراتر از حوائج ساده دنیوی را طلب می‌کردند.

دغدغه‌های ابوحامد از تخصص او نشأت می‌گرفت، با پیگیری از فضاهای مجازی، روزنامه و تلویزیون جویای احوالات شیعیان در تمام دنیا بود به‌خصوص اتفاق‌هایی که برای مسلمانان اتفاق افتاد.

به این مسائل اهمیت می‌داد و فکر می‌کرد و حتی در دیدار با دوستانش، در این باره صحبت و مشورت می‌کرد، در جمع‌های خانوادگی هم صحبت می‌کردند و ارائه راهکار داشتند، درخواست ایشان از امام رضا(ع) این بود که بتواند کار کوچکی را در این مسیر انجام دهد.

به نظر من بزرگ‌ترین لطف و عنایت آقا امام رضا(ع) شامل حال ما شد، معرکه سوریه سبب شد تا حسن ختام این دلیر مردان به شهادت در راه خدا و عاقبت بخیری‌شان ختم شود.

در سال ۴۲ به امام خمینی(ره) گفتند سربازی نداری چطور می‌خواهی قیام کنی؟ امام فرمودند سربازان من در گهواره‌ها هستند، سربازهایی چون توسلی‌ها که در معرکه‌های زمانی متفاوت ثابت کردند که سربازان آخرالزمانی خمینی هستند و لبیک گویان رفتند.

خاطره‌ای از آخرین زیارت خانوادگی‌تان بفرمایید.

آخرین باری که به‌صورت خانوادگی مشرف شدیم،  محرم سال ۹۴ بود، من، شهید توسلی و دختر کوچکم طوبی خانم بودیم، زیارت خاصی شد، الآن که به آن زیارت و آن لحظات فکر می‌کنم این‌ها را متوجه می‌شوم، برای اولین بار بود که شهید توسلی زیارت عاشورا با صدای بلندتر از همیشه و با حزن و اندوهی خاص می‌خواند، زیارت عاشورا در مکان‌های مقدس انسان را حاجت‌روا می‌کند.

روزهای بعد از شهادت و خاطرات پدر برای دخترتان چگونه می‌گذرد؟

اینکه دخترها یاد پدر نکنند اجتناب‌ناپذیر است، آن‌ها هر لحظه را با یاد و خاطره پدرشان سپری می‌کنند، طوبی خانم هنگام شهادت پدرش سن زیادی نداشت و از پدر فقط بازی‌ها و شیطنت‌هایش با پدر را به‌خاطر دارد، فرزندان بزرگترم صحبت‌ها و نکاتی که در رابطه با حجاب و اخلاق و موضوعات دیگری را که از پدر شنیده بودند با هم مرور می‌کنند تا إن شاءالله به آن توصیه‌ها عمل کنند و فقط به گفتمان بسنده نمی‌کنند.

شهید توسلی فرزندان و عزیزانشان را بیشتر به چه کاری توصیه می‌کردند؟

بسیار پیش می‌آمد که در جمع نیروهایشان یا در محیط‌های خانوادگی، جمله‌ای که همه ما آن را زیاد شنیده‌ایم و به ظاهر ساده است، بسیار تأکید می‌کردند به نماز اول وقت و می‌گفتند کلید گشایش تمام مشکلات ما شیعیان و محبین مرتضی علی علیه السلام است.

به دیگران این‌طور می‌گفت مثلا آقای فلانی شما که از وضعیت فعلی‌ات ناراضی هستی، یا خانم فلانی شما که احساس نگرانی می‌کنید و آرامش ندارید راه‌حلش نماز اول وقت است.

یکی از شاه‌کلیدهایی که شهدا توانستند حاجتشان را بگیرند همین نماز اول وقت است، زیرا که نماز اول وقت برکت‌هایی دارد که فقط با چشم دل باید دید، إن‌شاءالله خدا به ما توفیق اقامه نماز اول وقت را دهد و أن‌شاءالله عامل به سیره شهدا باشیم.  

بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه!

شهدا از یک سری چیزهای خوب دل کندند تا رضایت و لبخند امام زمان خود را کسب کنند و بهشتی بالاتر از رضایت ولیّ الله نیست، شهدا در دسته والسابقون السابقون جای گرفتند و به درجه اولئک المقربون راه یافتند.



منبع خبر

خاطرات امام رضایی یک شهید مدافع حرم از زبان همسرش بیشتر بخوانید »