شهید علیرضا قدمی

سه روایت از شهدایی که در سنگر علم و شهادت جنگیدند

سه روایت از شهدایی که در سنگر علم و شهادت جنگیدند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در بین شهدایی که چه در دفاع مقدس و چه پس از آن در جریان دفاع از حرم آل الله و در جبهه مقاومت به شهادت رسیدند نام شهدای فرهنگی و معلم زیادی به چشم می‌خورد. شهدایی که از میان کلاس درس و سنگر علم به سنگر جهاد و دفاع از دین خدا رفتند و از جان خویش گذشتند تا سرمشقی برای نسلی باشند که روزی با درس و بحث به رشد علمی آنان پرداختند و پس از شهادت نیز با عمل به باور‌ها سرمشق و الگوی انسانیت و آزادگی شدند.

شهادت در روز شهادت استاد

مرتضی پالیزوانی مدرس آثار استاد مطهری بود، از نوجوانی روح و جانش را با تفکر و اندیشه شهید مطهری رشد داد و الگوی زندگی‌اش را استاد شهید قرار داد. عطش خواندن کتاب‌های شهید مطهری هیچ گاه در دل مرتضی فروکش نکرد. بیشتر زمان فراغتش را مشغول خواندن کتاب بود، حتی صله ارحام را با برگزاری دوره‌های کتاب خوانی همراه کرد و حماسه حسینی را در بین اقوام تدریس می‌کرد که با استقبال خوب آنان همراه بود.

مرتضی اوایل دفاع مقدس وارد سپاه پاسداران شد، علاقه‌اش به درس و کتاب باعث شد تا به توصیه همسرش در کنکور شرکت کند، سال ۶۳ فلسفه دانشگاه تهران قبول شد و این در حالی بود که همزمان با ادامه تحصیل در جبهه حضور داشت. به واسطه او بسیاری از رزمنده‌ها در سنگر جبهه کتاب‌های شهید مطهری را به دست داشتند.
مرتضی پالیزوانی به عنوان نیروی عقیدتی سپاه در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کرد، اما در آخرین اعزامش به عنوان رزمنده در جبهه حضور یافت. آنقدر به استادش شهید مطهری علاقه داشت که در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۶۵ در اثر اصابت ترکس خمپاره در فکه به شهادت رسید.

سه روایت از شهدایی که در سنگر علم و شهادت جنگیدند

جامانده شهدا خودش را به کاروان شهدا رساند

شهید علیرضا قدمی معلم دینی بود، ابتدای انقلاب که اعلام شد مدارس به دبیر دینی نیاز دارد آزمون داد و قبول شد. مدتی دبیر بود و بعد مدیر مدرسه شد و سپس مسوولیت آموزش و پرورش منطقه ۱۸ را به او دادند، اواخر جبهه حدود سال ۶۷ همزمان که ارشد قبول شد در دانشگاه هم تدریس می‌کرد. در عین حال به جبهه هم می‌رفت، چند ماه در جبهه بود و برمی گشت و به کارهایش در تهران می‌رسید و دوباره زمان عملیات‌ها خودش را به جبهه می‌رساند. آخرین روز‌های دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت مبنی بر پایان جنگ بود. علیرضا قدمی از از اینکه به مقام شهادت نرسیده بود ناراحت بود، گریه می‌کرد و می‌گفت در شهادت بسته شده و من بعد از اینهمه سال نتوانستم به آرزویم برسم، تا اینکه خبر رسید منافقین از مرز‌های غربی به کشور حمله کرده‌اند. علیرضا بلافاصله وسایلش را جمع کرد و به کرمانشاه رفت. چند روز بعد خبر رسید به شهید شده و به آرزویش رسیده است.

سه روایت از شهدایی که در سنگر علم و شهادت جنگیدند

معلم جبهه افغانستانی‌ها

«ابوزینب» را خیلی‌ها می‌شناختند، چه بچه رزمنده‌های قدیمی جبهه سوریه، چه نیرو‌های فاطمیون و چه رزمندگان ایرانی گردان‌های مختلف، او اگرچه افغانستانی بود و بیشترین حضورش در سوریه را با لشکر فاطمیون همراهی کرد، اما به واسطه سابقه خوبش در بحث جهاد و فعالیت‌های فرهنگی بسیاری از فعالان فرهنگی او را می‎‌شناختند. به واسطه توانمندی‌ها و ویژگی‌های فردی‌اش توانسته بود به عنوان معلم در یکی از آموزشگاه‌‎های تهران به تدریس زبان انگلیسی مشغول شود. او نه تنها رزمنده میدان‌های نبرد با داعش و تکفیری‌ها که مجاهد عرصه میدان علم و فرهنگ نیز بود. دغدغه رشد و اعتلای بچه‌های افغانستانی و کادرسازی فرهنگی در این زمینه را داشت. چه در دورانی که به سوریه می‌رفت و چه پس از آن تمام تلاشش را برای برگزاری گعده‌های فرهنگی و تربیتی و ایجاد فضایی دوستانه بین بچه‌های افغانستانی کرد. ابوزینب، اما جانباز جبهه مقاومت بود و تیر و ترکش‌های به یادگار مانده از جنگ سوریه او را چند سال پس ازپایان سیطره داعش بر این کشور از پای دراورد و در زمستان سال ۱۳۹۸ آسمانی کرد. ابوزینب را به عنوان یکی از شهدای معلم افغانستانی لشکر فاطمیون می‌شناسند که می‌تواند الگوی خوبی برای نسل جوان و آینده دار افغانستانی باشد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سه روایت از شهدایی که در سنگر علم و شهادت جنگیدند بیشتر بخوانید »

چرا پدر معلمم به جبهه رفت؟

چرا معلمم به جبهه رفت؟


چرا پدر معلمم به جبهه رفت؟به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حسین قدمی فرزند شهید معلم علیرضا قدمی که در عملیات مرصاد به شهادت رسیده است در نوشته‌ای به مناسبت روز معلم به چرایی حضور پدرش در جبهه اشاره کرد و به این سوال ذهنی خودش پاسخ داد که چرا پدرم رفت.

در ادامه نوشته این فرزند شهید را می‌خوانید.

«به نام خدا
من متولد ۱۳۶۶ و پدرم متولد ۱۳۳۳، و شهادتشون ۱۳۶۷ بوده، دقیق بخوام عرض کنم تجربه زیست من با پدر ۱۵ ماه بیشتر نبوده است لذا وقتی به من می‌گویند پدر را چگونه شناختی پاسخم اینگونه است:
شخصیت پدرم را در لابه لای خاطراتش، تصویر ذهنی‌ام را در لابه لای عکس‌های به یادگار مانده‌اش، نصیحتش را در اتصال مفاهیم دینی و با چشم دل نگاه کردنش وهمچنین نشست و برخواست با دوستان و آشنایان همرزمانش یافتم.

حال که صوتی از آن پیدا کردم، گویا یکی از پازل‌های اصلی ذهنم تکمیل شده و دیگر در زمان صحبت با او، اینگونه صدایش را می‌شنوم.

برخی خاطرات را از پنج زاویه شنیده‌ام و تصویر سازی کرده ام که ببینم دقیقا چه شده، برای چه؟ برای آنکه ببینم او در ذهنش چه گذشت و چه شد که اینگونه عمل کرد …
در یک کلام چرا رفت؟ سوالی است که همه فرزندان شهدا از پدرشان می‌پرسند، ولی پاسخی دریافت نمی‌کنند. اما من جستجو گر خاطرات پدر، پاسخ را اینگونه یافتم:
روز آخر که خواب موند، بلند شد، لب در، برگشت و نگاهی کرد و رفت، بی خداحافظی، دوستش با موتور سریع به راه آهن بردش و در راه وقتی کفشش افتاد، گفت نایست و برو، وقتی رسید، قطار راه افتاده بود و دوید و از پنجره او را بالا کشیدند تا سفر را آغاز کند، وقتی در گوشه کوپه نشست و شروع کرد به قرآن خواندن، و در مقابل سوالی که حاج حسن دهرویه گفت که تو دو فرزند داری، مسئولیت داری، زن داری، چرا اینگونه آمدی؟ حالا جا می‌موندی،‌ای کاش به فکر آن‌ها هم بودی و … فقط دو جمله به کار برد، اما عمریست آرامم کرده است:
من خدایی دارم و وظیفه ای، آن‌ها هم خدا را دارند.

روز معلم و
به پدر و مادر دو دنیایم، عزیزان دلم
پدربزرگ پر معنایم
همسر عزیزتر از جانم
خواهر گلم
عموی با صفایم
عمه پر مهرم
خاله پر محبتم
و مادر خانم استوارم
همچنین
معلمان دوره تحصیل و اساتید دانشگاه که هر کدام کلمه‌ای را آموختند و مرا بنده خود کردند تبریک می‌گویم، یا علی».

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

چرا معلمم به جبهه رفت؟ بیشتر بخوانید »

چرا پدر معلمم به جبهه رفت؟

چرا پدر معلمم به جبهه رفت؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حسین قدمی فرزند شهید معلم علیرضا قدیمی که در عملیات مرصاد به شهادت رسیده است در نوشته‌ای به مناسبت روز معلم به چرایی حضور پدرش در جبهه اشاره کرد و به این سوال ذهنی خودش پاسخ داد که چرا پدرم رفت. در ادامه نوشته این فرزند شهید را می‌خوانید. در ادامه در فیلمی صحبت‌های شهید علیرضا قدمی نیز آمده است.

چرا پدر معلمم به جبهه رفت؟

به نام خدا
من متولد ۱۳۶۶ و پدرم متولد ۱۳۳۳، و شهادتشون ۱۳۶۷ بوده، دقیق بخوام عرض کنم تجربه زیست من با پدر ۱۵ ماه بیشتر نبوده است لذا وقتی به من می‌گویند پدر را چگونه شناختی پاسخم اینگونه است:
شخصیت پدرم را در لابه لای خاطراتش، تصویر ذهنی‌ام را در لابه لای عکس‌های به یادگار مانده‌اش، نصیحتش را در اتصال مفاهیم دینی و با چشم دل نگاه کردنش وهمچنین نشست و برخواست با دوستان و آشنایان همرزمانش یافتم.

حال که صوتی از آن پیدا کردم، گویا یکی از پازل‌های اصلی ذهنم تکمیل شده و دیگر در زمان صحبت با او، اینگونه صدایش را می‌شنوم.

برخی خاطرات را از پنج زاویه شنیده‌ام و تصویر سازی کرده ام که ببینم دقیقا چه شده، برای چه؟ برای آنکه ببینم او در ذهنش چه گذشت و چه شد که اینگونه عمل کرد …
در یک کلام چرا رفت؟ سوالی است که همه فرزندان شهدا از پدرشان می‌پرسند، ولی پاسخی دریافت نمی‌کنند. اما من جستجو گر خاطرات پدر، پاسخ را اینگونه یافتم:
روز آخر که خواب موند، بلند شد، لب در، برگشت و نگاهی کرد و رفت، بی خداحافظی، دوستش با موتور سریع به راه آهن بردش و در راه وقتی کفشش افتاد، گفت نایست و برو، وقتی رسید، قطار راه افتاده بود و دوید و از پنجره او را بالا کشیدند تا سفر را آغاز کند، وقتی در گوشه کوپه نشست و شروع کرد به قرآن خواندن، و در مقابل سوالی که حاج حسن دهرویه گفت که تو دو فرزند داری، مسئولیت داری، زن داری، چرا اینگونه آمدی؟ حالا جا می‌موندی،‌ای کاش به فکر آن‌ها هم بودی و … فقط دو جمله به کار برد، اما عمریست آرامم کرده است:
من خدایی دارم و وظیفه ای، آن‌ها هم خدا را دارند.

روز معلم و
به پدر و مادر دو دنیایم، عزیزان دلم
پدربزرگ پر معنایم
همسر عزیزتر از جانم
خواهر گلم
عموی با صفایم
عمه پر مهرم
خاله پر محبتم
و مادر خانم استوارم
همچنین
معلمان دوره تحصیل و اساتید دانشگاه که هر کدام کلمه‌ای را آموختند و مرا بنده خود کردند تبریک می‌گویم، یا علی

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

چرا پدر معلمم به جبهه رفت؟ بیشتر بخوانید »