شهید فتنه

+++ دفاع شهید فتنه ۸۸ از ولایت فقیه/ مادر شهید ستاری: ما باید زینبی عمل کنیم

مادران شهدا باید زینبی عمل کنند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از پیروزی انقلاب اسلامی کشور جمهوری اسلامی ایران مورد تهاجم بسیاری از دشمنان داخلی و خارجی قرار گرفت و فتنه‌های زیادی را پشت سر گذاشت.

یکی از آن‌ها فتنه ۸۸ بود که از خرداد ۸۸ آغاز شد و تا روز نهم دی ادامه داشت. در آن دشمنان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی سعی داشتند تا با ایجاد اغتشاش و ایجاد شایعه علیه سلامت انتخابات آرامش جمهوری اسلامی را خدشه‌دار کنند.

در این دوران گروهی از مردم هم که بسیجیان بودند، به کمک نیرو‌های برقرارکننده امنیت رفتند که برخی نیز در این راه به شهادت رسیدند. یکی از این افراد، شهید «سید علیرضا ستاری» بود.

شهید «سید علیرضا ستاری» سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد و در فتنه ۸۸ در خیابان «خوش» در تهران زیر فشار شکنجه معاندان به درجه جانبازی نائل آمد و به مدت چهار سال جانباز بود سپس دو ماه در کما بود و سرانجام روز ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ به شهادت رسید.
مصاحبه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «فاطمه محمدعلی» مادر شهید «سید علیرضا ستاری» به شرح زیر است:

از آنجایی که جثه درشتی داشت، سعی می‌کرد از ناتوانان دفاع کند

علیرضا بچه بسیار بامحبت، باخدا و مهربانی بود و هر کاری از دست او برمی‌آمد، انجام می‌داد. جثه درشتی داشت و همیشه سعی می‌کرد از ناتوانان دفاع کند. در مدرسه و دانشگاه هم خیلی فعال بود. فرد پرجنب و جوش و مهربانی بود و کسی بود که به راحتی با همه ارتباط برقرار می‌کرد.

پسرم هیچ گاه لباس نو نمی‌پوشید

در جوانی اینگونه بود که از آن دسته افرادی بود که هیچ گاه لباس نو نمی‌پوشید و هرگاه با لباس نو می‌رفت، می‌دیدیم با لباس دیگری بازگشته است. وقتی از او می‌پرسیدیم، می‌گفت: دوستم به آن نیاز داشت به همین خاطر لباسم را با او تعویض کردم. خیلی اهل ایثار و گذشت بود و حسینی بود و مادرش حضرت زهرا (س) بسیار معتقد بود.

در آخر حضرت زهرا (س) پسرم را پذیرفت

از آنجا که در هیأت مدام خود را برای مادرش می‌زد، در ایام فاطمیه صورت وسینه او همیشه ضخم بود و آخر هم او را پذیرفت و امام حسین (ع) را در لحظه‌ای که او را زدند دید.

+++ دفاع شهید فتنه ۸۸ از ولایت فقیه/ مادر شهید ستاری: ما باید زینبی عمل کنیم

به عنوان امدادگر رفته بود

پسر من مهندس صنایع بود و از آنجایی که از بسیجیان ویژه بود، آن زمان به عنوان امدادگر رفته بود. چون از ۱۲ سالگی عضو بسیج بود. اطلاعات عملیات بود و روز عاشورای سال ۱۳۹۸ برای کمک رفته بود.

آخرین باری که آمد، فکر نمی‌کردم شهید می‌شود

آخرین باری که علیرضا به خانه آمد، شب ۲۳ رمضان بود. برای احیای ۲۳ رمضان آمد و از من مفاتیح و زیرانداز گرفت و به مسجد ارک که مداح آن «منصور ارضی» بود، رفت. به من گفت: مادر، این آخرین سالی است که من احیای ۲۳ رمضان را برپا می‌کنم. من با خودم فکر کردم شاید می‌خواهد انتقالی بگیرد و به استان دیگری برود و تهران نباشد، اما اصلا به این فکر نمی‌کردم که شهید شود.

من هیچ گاه خون شهدا را پایمال نمی‌کنم

طبق برگه مأموریتی که به او داده بودند، به خیابان خوش رفت و در آنجا منافقین او را زدند. او را در جایی بردند و شکنجه‌اش کردند و به او گفتند: بگو این‌ها از تو خواستند که تو بیایی و به نفع ما صحبت کن.

اما پسرم گفت: من هیچ گاه رهبر، ولی فقیه، مملکت خودم و خون شهدا را زیر پا نمی‌گذارم و مقابل هر قائله‌ای که برپا شود، با تمام وجود سینه سپر می‌کنم و جلو همه می‌ایستم و دفاع می‌کنم.

دفاع شهید فتنه ۸۸ از ولایت فقیه/ مادر شهید ستاری: ما باید زینبی عمل کنیم

زمانی که پسرم به شهادت رسید، دختر او هشت سال و نیم داشت و پسر او دو سال و نیم سن داشت و حال دختر او ۱۶ ساله است و پسر او ۹ ساله است. بسیار بی‌تابی می‌کنند. مزار او در قطعه ۵۰ است.

زمانی که دیدم پسرم به آرزوی خود رسید، از شهادت او خوشحال شدم

هر مادری زمانی که فرزندش به شهادت می‌رسد، ناراحت می‌شود، اما زمانی که من دیدم فرزندم به آرزوی دیرینه‌اش رسید، من احساس نمی‌کردم پسرم رفته است و خیلی خوشحال بودم و با اینکه پسرم دو فرزند داشت، اما حالت شعفی داشتم. گریه‌ای که می‌کردم برای امام حسین (ع) و حضرت علی‌اکبر (ع) بود.

وقتی که یک شهید دادم، احساس آرامش پیدا کردم

من به عنوان مادری که یک شهید داده‌اند، شرمنده خانواده‌هایی هستم که یک شهید داده‌ام و زمانی که یک شهید دادم، کمی آرامش پیدا کردم.

انتظار مادر شهید از مردم

مردم باید ببینند در هر کوچه‌ای نام دو – سه یا پنج شهید است. خانواده‌های شهید چیزی از مردم نمی‌خواهند غیر از اینکه خون شهدا را پایمال نکنند و با حجاب و رفتار خود نباید خون شهدا را پایمال کنند. فکر کنند که دنیای دیگری هم هست و فقط اینجا نیست. آن‌ها حسینی عمل کردند و ما باید زینبی عمل کنیم.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مادران شهدا باید زینبی عمل کنند بیشتر بخوانید »

پیشگویی یک عارف برای گره‌گشایی از شهادت‌طلبی شهید «حدادیان»


روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علمابه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مادر شهید محمدحسین حدادیان، که در درگیری با دراویش آشوبگر در یکم اسفند سال ۱۳۹۷ در خیابان پاسداران به شهادت رسید درباره خصوصیات و ویژگی‌های فرزندش اظهار داشت: ما در کانون اغتشاشات و شورش‌ها زندگی می‌کردیم. هر شب در قیطریه بلوای جدیدی به پا می‌شد. از داخل مجتمع «سبحان» هر چیزی که فکرش را بکنید، به سمت بسیجی‌ها پرت می‌کردند.

محمدحسین تازه پایش در «پایگاه بسیج قائم (عج)» باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون می‌رفت، با خودم می‌گفتم شاید برنگردند. یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور می‌زد. می‌گفتم خب این‌ها نروند پس چه کسی برود؟ نظام را بیشتر از بچه‌های خودم دوست داشتم. به محمدحسین دیکته می‌کردم: «این‌ها اگر می‌خوان نظام رو عوض کنن، باید از روی جنازه تک تک ما بگذرن و این انقلاب بی‌وارث شه!»

دائم صلوات می‌فرستادم و ذکر می‌گفتم برای نابودی دشمنان. استغاثه می‌کردم. آل یاسین می‌خواندم، به امام زمان (عج) توسل می‌کردم. گریه می‌کردم و می‌گفتم آقا این‌ها می‌خواهند نظام را از ما بگیرند. شما یاری کنید! محمدحسین خیلی فعال بود. هر شب تا صبح برای گشت و شناسایی می‌رفت کمک بچه‌های پایگاه، موقع رفتنش آیت الکرسی می‌خواندم و بهش فوت می‌کردم.

دیگر از محمد حسین دل شستم. مطمئن بودم شهید می‌شود. مدتی می‌رفت دیدن بزرگان؛ مثل آقای حسن‌زاده آملی. بعد از یکی از زیارت‌های قم آمد گفت: یکی بهم گفت «یک مقامی توی اجداد پدری و مادریتون هست که قراره به شما برسه؛ ولی موانعی سر راهه! برای رفع این موانع هر شب جمعه به نیت اموات پدری و مادری تون خیرات بده!» با کنجکاوی گفتم: «خب ازش می‌پرسیدی که اجداد پدری است یا مادری؟!» محمدحسین گفت: «اتفاقا پرسیدم؛ ولی ایشون همون حرفا رو دوباره تکرار کرد و نگفت کی بوده!»

تا آن روز پیش خودم فکر می‌کردم شاید مقام‌های سیر و سلوکی به محمدحسین برسد؛ چشم برزخی، طی‌الارض. برای همین هر هفته یادآوری می‌کردم. حتی اگر بیرون بود بهش زنگ می‌زدم. گاهی می‌گفت: «آره یه جعبه خرما گرفتم پخش کردم.»

اتت‌های پیام/ 141



منبع خبر

پیشگویی یک عارف برای گره‌گشایی از شهادت‌طلبی شهید «حدادیان» بیشتر بخوانید »

روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علما


روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علمابه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مادر شهید محمدحسین حدادیان، که در درگیری با دراویش آشوبگر در یکم اسفند سال ۱۳۹۷ در خیابان پاسداران به شهادت رسید درباره خصوصیات و ویژگی‌های فرزندش روایت کرد: ما در کانون اغتشاشات و شورش‌ها زندگی می‌کردیم. هرشب در قیطریه بلوای جدیدی به پا می‌شد. از داخل مجتمع سبحان هر چیزی که فکرش را بکنی، به سمت بسیجی‌ها پرت می‌کردند. محمدحسین تازه پایش در پایگاه بسیج قائم باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون می‌رفت، با خودم می‌گفتم شاید برنگردند. یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور می‌زد. می‌گفتم خب این‌ها نروند پس چه کسی برود؟ نظام را بیشتر از بچه‌های خودم دوست داشتم. به محمد حسین دیکته می‌کردم: این‌ها اگر می‌خوان نظام رو عوض کنن، باید از روی جنازه تک تک ما بگذرن و این انقلاب بی وارث شه!

دائم صلوات می‌فرستادم و ذکر می‌گفتم برای نابودی دشمنان. استغاثه می‌کردم. آل یاسین می‌خواندم، به امام زمان با توسل می‌کردم. گریه می‌کردم و می‌گفتم آقا این‌ها می‌خواهند نظام را از ما بگیرند. شما یاری کنید!
محمدحسین خیلی فعال بود. هر شب تا صبح برای گشت و شناسایی می‌رفت کمک بچه‌های پایگاه، موقع رفتنش آیت الکرسی می‌خواندم و بهش فوت می‌کردم.

دیگر از محمد حسین دل شستم. مطمئن بودم شهید می‌شود. مدتی می‌رفت دیدن بزرگان؛ مثل آقای حسن زاده آملی. بعد از یکی از زیارت‌های قم آمد گفت: یکی بهم گفت یک مقامی توی اجداد پدری و مادریتون هست که قراره به شما برسه؛ ولی موانعی سر راهه! برای رفع این موانع هر شب جمعه به نیت اموات پدری و مادری تون خیرات بده! با کنجکاوی گفتم: خب ازش می‌پرسیدی که اجداد پدری است یا مادری؟! محمدحسین گفت: اتفاقا پرسیدم؛ ولی ایشون همون حرفا رو دوباره تکرار کرد و نگفت کی بوده!
تا آن روز پیش خودم فکر می‌کردم شاید مقام‌های سیروسلوکی به محمد حسین برسد؛ چشم برزخی، طی الارض. برای همین هر هفته یادآوری می‌کردم. حتی اگر بیرون بود بهش زنگ می‌زدم. گاهی میگفت: آره یه جعبه خرما گرفتم دادم.

اتت‌های پیام/ 141



منبع خبر

روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علما بیشتر بخوانید »