شهید قاسم حمید

پدر شهیدم واسطه ازدواجم شد/ می‌گویند بچه شهیدید از سهمیه استفاده می‌کنید

پدر شهیدم واسطه ازدواجم شد/ می‌گویند بچه شهیدید از سهمیه استفاده می‌کنید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، هنوز ۴۸ ساعت از آغاز جنگ تحمیلی نگذشته بود، هواپیما‌های دشمن برای زدن تاسیسات مهم و نقاط حساس ایران وارد آسمان کشور شده بودند. اولین نقطه فرودگاه مهرآباد بود که ۲۹ شهریور بمباران شد. به جهت اهمیت پایگاه‌های هوایی و آشیانه‌های نیروی هوایی این نقاط از محل‌های دیگری بودند که توسط هواپیما‌های رژیم بعث بمباران شدند.
پایگاه وحدتی دزفول در خوزستان از تیررس آماج حملات دشمن در امان نبود. در دومین روز از شروع جنگ، در حالی که مردم و مسوولان در بهت حمله همسایه غربی فرو رفته بودند، هواپیما‌های صدام، پایگاه هوایی را بمباران کردند. پدافند هوایی با همه قدرت به دفاع پرداخت، اما در نهایت با تقدیم شهدایی در جرگه اولین گروه‌های قرار گرفت که در جنگ تحمیلی شهید تقدیم کردند.
«قاسم حمید» به همراه ۱۷ نفر دیگر از اولین شهدای دفاع مقدس بودند، او همچنین اولین شهید پدافند هوایی ارتش بود که سه روز بعد از خاکسپاری پیکرش، همسر و فرزندانش از شهادت او با خبر شدند. حالا نزدیک به ۴۰ سال از روزی که قاسم حمید سه فرزند و همسر و خانواده‌اش را تنها گذاشت می‌گذرد که در یک ظهر تابستانی مهمان منزل آنان شدیم تا حرف‌های گفته و ناگفته خانواده را از شهیدشان بشنویم. قسمت اول این گفتگو پیش از این منتشر شده است که می‌توانید از اینجا بخوانید.

زهرا شعبانی هم همسر شهید حمید است و هم خواهر شهید، برادرش در کمیته بود که به دست ضد انقلاب و قاچاقیان در شرق کشور به شهادت رسید، به جز شهادت همسر او داغ ۲ فرزند را هم تحمل کرده و صبوری مشق روز و شب اوست «برادرم در اواسط جنگ، چون عضو کمیته بود وبا قاچاقچیان مخالفت می‌کرد به شهادت رسید. ۲۲ سالم بود که همسرم شهید شد، همه این سال‌ها را با حرف مردم ساختیم، هر کار می‌کردیم یک حرفی می‌زدند، بعد ۴۰ روز از شهادت اسباب اثاثیه را از دزفول به قم آوردیم؛ و بعد به تهران نقل مکان کردیم. همسرم در حال ساخت خانه‌ای بود که زندگی را بدون مرد آنجا شروع کردم، زندگی بی مرد سخت است حال اینکه همان وجودش در خانه کلی از مشکلات را رفع می‌کند.»

پدر شهیدم واسطه ازدواجم شد/ می‌گویند بچه شهیدید از سهمیه استفاده می‌کنید

نوشین دختر دوم خانواده یک سال بعد از خواهر بزرگترش نسرین به دنیا آمد، نسرین که چند سال پیش در اثر بیماری به دیدار پدر رفته است تنها نام و تصویری از او در کنار تصویر پدر به چشم می‌خورد، حالا نوشین روایتگر پدریست که خاطرات محوی از او به یادش مانده است «هنوز، بعد گذشت اینهمه سال باورم نمی‌شود پدر ندارم، برادرم هم همینطور است هنوز وقتی کسی را شبیه او می‌بیند فکر می‌کند پدرم است، چون باور ندارم شهید شده. من سال ۵۴ در پایگاه شکاری و خواهرم یک سال قبل از من در روستا به دنیا آمد، یک خواهر هم بعد از شهادت پدرم به دنیا آمد که در ۴۰ روزگی از دنیا رفت. تنها چیزی که از پدرم به یاد دارم این است که دوست داشت ما در رفاه باشیم و برای این موضوع تلاش می‌کرد، اهمیت خاصی برای خانواده قائل بود. زمان به دنیا آمدنم مشکلی داشتم که پدر خیلی تلاش کرد مشکلم حل شود تا در بزرگسالی به مشکل برنخورم. آنچه از او می‌دانم را بیشتر از زبان اطرافیان شنیدم. یکی از خصوصیات او نظم بود که فکر می‌کنم خودم نیز به او رفته‌ام. مهربانی و مردم داریش زبانزد بود، خیلی در اینباره گفته‌اند و شنیده‌ایم. کمک به دیگران و حلال و حرام برایش اهمیت داشت. یکسری عکس از دوران حضور پدرم داریم که خاطرات را زنده می‌کند، مثلا کامل خاطرم هست روز اول جنگ که هواپیما‌های دشمن بر فراز پایگاه پرواز کردند مادرم در حال سرخ کردن سیب زمینی بود که شیشه‌های خانه شکست.

پدر شهیدم واسطه ازدواجم شد/ می‌گویند بچه شهیدید از سهمیه استفاده می‌کنید
وقتی از سختی‌های نبود پدر در همه سال‌های زندگی می‌گوییم بغض فروخورده سرباز می‌کند «سختی شهادت پدر بیشتر برای مادر بود، برای ما که دختر بودیم هم سختی‌های خودش را داشت به خصوص در مدرسه، دانشگاه و ازدواج. در دانشگاه خیلی‌ها می‌گفتند سهمیه استفاده کردید در صورتی که من سهمیه خاصی استفاده نکردم. حتی یکبار گفتم سهمیه ام برای شما، اما پدرم را برگردانید. تا امروز که ۴۶ سالم است عکس پدرم را بالای سرم در اتاقم دارم، مدام یادش می‌کنم و با او حرف میزنم. این جای خالی پدر هیچ وقت پر نمی‌شود، تنها چیزی که ما را آرام می‌کند این است که برای رضای خدا رفت، او وظیفه‌‍اش را می‌دانست، با بنی صدر مخالفت کرده بود و می‌گفت کشور در خطر است، این‌ها من را آرام می‌کرد، ولی حرف‌هایی که این سال‌ها زده اند کم اذیت نکرد. با این وجود همه چیز را کنار گذاشتم و فقط می‌گویم پدر شفاعتم می‌کند.»

پدر شهیدم واسطه ازدواجم شد/ می‌گویند بچه شهیدید از سهمیه استفاده می‌کنید

حمید پسر شهید حرف‌های خواهرش را اینطور ادامه می‌دهد «فکر می‌کنند، چون فرزند شهید هستیم همه امکانات را داریم، بهترین ماشین و بهترین زندگی را داریم، ولی نمی‌آیند از نزدیک ببینند. می‌گویند بچه شهید هستید حتما چند خانه دارید، چند ماشین دارید در صورتی که اصلا اینطور نیست و کسی کمبود را نمی‌بیند. می‌گویند کربلا و مکه شما مجانی است در صورتی که نیست. برای یک وام خودرو چقدر دوندگی کردم و در نهایت چقدر سنگ اندازی شد و نگرفتم. من ازدواجم را از پدرم دارد، چون مدتی پدرزنم مخالف ازدواج ما بود. یک شب او را در خواب و بیداری دیدم که گفت به چیزی که می‌خواهی می‌رسیم، بعد از آن پدر خانمم از این رو به آن رو شد و اجازه ازدواج ما را داد. همیشه تا سوار ماشین می‌شوم و هرجا می‌روم به پدرم می‌گویم هوای ما را داشته باش، حس می‌کنم همیشه با من است.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پدر شهیدم واسطه ازدواجم شد/ می‌گویند بچه شهیدید از سهمیه استفاده می‌کنید بیشتر بخوانید »

وداع بی خداحافظی با شهید حمید در ساعات اول جنگ

وداع بی خداحافظی با شهید حمید در ساعات اول جنگ


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خاصیت روی دور تند مرور خاطرات گذشته قرار گرفتن هم شیرین است و هم تلخی‌های خاصش خودش را دارد، این موضوع برای خانواده‌هایی که عزیز از دست داده‌اند حس و حالش متفاوت‌تر و شاید غلیظ‌تر باشد، حتی اگر به قول خانم شعبانی بار‌ها گفتنی‌ها را گفته باشند با این همه وقتی مقابل خبرنگار می‌نشینند تا از شهیدی بگویند که جانش را برای دفاع از اعتقادات و دین و ناموسش فدا کرده است از جان و دل مایه می‌گذراند. در یکی از روز‌های داغ تابستان سال ۱۴۰۱، به همراهی پدافند هوایی ارتش راهی یکی از شهرک‌های سازمانی ارتش در شرق تهران می‌شویم تا پای صحبت همسر، پسر و دختر شهید «قاسم حمید» بنشینیم. اولین نکته‌ای که پیش از شروع حرف‌های صمیمانه با خانواده شهید عنوان می‌شود این است که شهید حمید از اولین شهدای پدافند ارتش بود، همین اولین بودن هم باعث شد غریبانه و در شرایطی که همسر و فرزندانش در شهر دیگری بودند تشییع و به خاک سپرده شود.

عکس بزرگ روی دیوار مرد مقتدری را نشان می‌دهد که با داشتن لباس نظامی بر ابهتش افزوده است، شهید قاسم حمید درست است که نزدیک به ۴۰ سال از خانواده دور مانده، اما جای خالی‌اش در لابه لای اشک‌های دخترش و بغض پسرش دیده می‌شود. او از نیرو‌های پدافند ارتش و اهل روستای مهرزین قم بود که در اولین روز‌های جنگ تحمیلی به شهادت رسید.

زمان زیادی نمی‌گذرد که مادر خانواده صحبت از شهیدش را با یادآوری خاطرات قدیمی آغاز می‌کند: «من و قاسم پسرخاله بودیم، من که نوجوان بودم در شهرستان زندگی می‌کردم و قاسم که جوان بود در قم درس می‌خواند. در شهرستان که رسم نبود دختر پسر همدیگر را ببیند. یکبار که پدرم را دید گفته بود دخترت را به کسی نده. با اینکه خواستگار داشتم و یکی از پسران فامیل هم مرا می‌خواست، ولی وقتی قاسم این حرف را زد پدرم همه خواستگار‌ها را رد کرد. بدون اینکه همدیگر را ببینیم و چیزی بگوییم عقد کردیم. سن زیادی نداشتم، شاید ۱۳ سالم بود که به خانه بخت رفتم.»‌

وداع بی خداحافظی با شهید حمید در ساعات اول جنگ

می‌پرسم چیزی از شرایط شغلی شهید می‌دانستید؟ «از کارش زیاد حرف نمی‌زد، فقط شنیده بودند که وقتی انقلاب شد قاسم به پدرش گفته بود می‌خواهم از ارتش استعفا بدهم، گفته بود دیگر همه چیز عوض شده، نمی‌توانست زیر حرف زور برود. با شروع جنگ و خیانت بنی صدر هم خیلی ناراحت بود. نسبت به مسائل کشور حساسیت داشت و نمی‌توانست آرام باشد.»

زهرا خانم حرفش را با تعریف خاطراتی از زندگی در خانه سازمانی پایگاه هوایی دزفول ادامه می‌دهد: «مدتی در روستا بودیم، یکی سالی هم در تهران زندگی کردیم و بعد، چون ارتشی بود به دزفول رفتیم. در آن پنج سالی که دزفول بودیم زندگی خوبی داشتیم، آنجا را خیلی دوست داشتم، بعد از مدتی با خانواده ارتشی‌ها دوست شدیم و خوشی و ناخوشیمان باهم بودم. قاسم هم حرفی از کار نمی‌زد، صبح زود می‌رفت و ظهر به خانه می‌آمد. گاه به گاه مرخصی می‌گرفت و به شهرمان سر می‌زد.»

جنگ به یکباره همه چیز را تغییر داد، زندگی آرام و شیرین بسیاری از مردان نظامی را زیر و رو کرد، با اینکه پیش از این روز‌های سخت انقلاب و فضای خاص کشور را دیده بودند، اما تهاجم خارجی موضوع متفاوتی بود که با آن رو به رو شدند «جنگ که شروع شد گفتند زن و بچه‌ها را از پایگاه بیرون کنند ما را بردند اندیمشک خانه یکی از دوستانش، گفت می‌آیم، ولی نیمد، هرچه زنگ زدیم کسی جواب نداد، یک روز یکی از همسایه‌ها آمد دنبالم گفتم خود قاسم کجاست؟ گفت رفته ماموریت، باز متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده. ما بی خبر از همه جا در اندیمشک بودیم.»

روز دوم جنگ، ارتش عراق به قصد بمباران پایگاه هوایی دزفول هواپیما‌های خود را به پرواز درآوردند، کمتر از چند ساعت سایه هواپیما‌های دشمن روی پایگاه افتاد و در عرض چند ثانیه همه نقاط حساس آن بمباران شد. در این حادثه ۱۸ نفر به شهادت رسیدند که قاسم در میان شهدا بود. همسر شهید می‌گوید: «ما بی خبر از همه جا در اندیمشک بودیم، شب قبل از این اتفاق قاسم به باجناقش زنگ زد و گفت بیا بچه‌هایم را از اندیمشک ببر، اینجا جنگ است و اوضاع خوب نیست. تا برسد دزفول قاسم شهید شد، رفته بود از او نشانی ما را بگیرد که خبر دادند قبل از زن و بچه‌ها اول باید پیکر قاسم را ببرید. پیکر را به شهرستان بردند و تشییع و خاکسپاری کردند، بی آنکه ما چیزی از شهادت و تشییعش بدانیم…»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وداع بی خداحافظی با شهید حمید در ساعات اول جنگ بیشتر بخوانید »

نشان فداکاری به هفت خانواده شهید و ایثارگر ارتش اهدا شد

نشان فداکاری به هفت خانواده شهید و ایثارگر ارتش اهدا شد


به گزارش مجاهدت از دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، برابر تصویب «شورای عالی نشان‌ها» در ارتش، به‌پاس رشادت و مدیریت جهادی در صحنه‌ها و برهه‌های سرنوشت ساز دوران پیروزی انقلاب و دفاع مقدس و ایثار و بذل جان در اعتلای ایران سربلند اسلامی، نشان فداکاری به شهدای والامقام ارتش اسلام، شهید خلبان جاویدالاثر محمدرضا آذرفر، شهید قاسم حمید، شهید برایار بهبودی، شهید ابوالفضل شبان، شهید محمدابراهیم همتی، شهید سیدعلی اکبر هاشمی و سرهنگ خلبان جانباز مرحوم محمود اسکندری که مجاهدانه و سرسختانه در خط مقدم دفاع از استقلال، تمامیت ارضی و نظام مقدس جمهوری اسلامی حضور یافتند، تعلق گرفت.

امیر سرلشکر «سید عبدالرحیم موسوی» فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران در مراسم اهدای نشان فداکاری به خانواده‌های معظم این شهدا و ایثارگران، گفت: ما به وعده‌های خداوند در پیروزی حق بر باطل و جایگاه رفیع شهیدان اعتقاد و باور داریم.

وی افزود: علاوه بر این، کسانی که با تلاش مومنانه و مخلصانه، مسیر نورانی نیل به شهادت را ایجاد و ترسیم کرده و رزمندگان را در این انتخاب آگاهانه همراهی کردند، اجرشان کمتر از شهدا نیست.

وی افزود: در 400 سال اخیر کشور ما دائم مورد تاخت و تاز بیگانگان بوده و هر زمانی که دشمنان وارد کشور می‌شدند، علاوه بر اینکه بخشی از خاک میهن جدا می‌شد فجایع بسیاری نیز اتفاق می‌افتاد که شایان گفتن نیست.

سرلشکر موسوی خاطرنشان کرد: دشمنان بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی دست به دست هم دادند که انقلاب و جمهوری اسلامی را سرنگون و کشور را تجزیه، تکه‌تکه و نهایتا ساقط کنند، اما رزمندگان، جانبازان و در رأس آنها شهدا ایستادند و کاری کردند که نه‌تنها یک وجب از خاک این کشور جدا نشد، بلکه با گذشت بیش از سه دهه از دفاع مقدس، کسی به مخیله‌اش هم خطور نمی کند که به این کشور حمله کند.

وی ادامه داد: اگر آن دلاورمردی‌ها و جانفشانی‌ها نبود، امروز این استقلال، امنیت، توانمندی و نهایتا اقتدار را نداشتیم و همچنان درگیر تاخت و تاز بی رحمانه دشمنان بودیم.

فرمانده کل ارتش با بیان اینکه جهان، ایران اسلامی را به سربلندی، ایستادگی و مقاومت می‌شناسد، تصریح کرد: مستکبران و صاحبان زر و زور به این نتیجه رسیده‌اند که نباید و دقیق‌تر اینکه نمی‌توانند به این آب و خاک نزدیک شوند زیرا ارزش‌ها و اثرات ماندگار شهیدان، رزمندگان و جانبازان و روح فداکاری متاثر از آن ایثارگری‌ها، برای اهتزاز پرچم ایران اسلامی و حفظ آرمان‌های انقلاب همواره زنده و پویاست و تا هزاران سال نام و جایگاه ایران عزیز را سربلند و مقتدر نگه می دارد.

سرلشکر موسوی گفت: نشان فداکاری اعطایی مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) به ارتش جمهوری اسلامی ایران و نماد ایثار و از خودگذشتگی دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاه های افسری ارتش است که در راه صیانت از استقلال و تمامیت ارضی کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران مردانه ایستاده و دفاع کرده‌اند.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نشان فداکاری به هفت خانواده شهید و ایثارگر ارتش اهدا شد بیشتر بخوانید »