گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «مجید قربانخانی» از شهدای معروف مدافع حرم هست که سرگذشت پر فراز و نشیب زندگی عاقبتبخیرانه وی دلهای بسیاری را به این فقید سعید جلب کرده به طوریکه به دلیل سبک خاص زندگیاش، چراغ راه سرگشتگان بسیاری شده هست.
مجید سیام مرداد سال ۶۹ در محله یافتآباد تهران چشم به جهان گشود و مهربانی، دلسوزی، خاکی بودن، شوخطبعی و پر انرژی بودن از جمله ویژگیهایی هست که اطرافیان برای اخلاق و رفتار او برشمردهاند. رعایت حلال و حرام در کسب و کار، خوش قولی و صداقت، شجاعت و غیرت نسبت به خانواده و خاندان عصمت و طهارت (ع) نیز سجایایی بود که بر کمال و بزرگی این شهید سعید افزوده بود. به اعتراف دوستان و آشنایان کمک به نیازمندان، خوشرویی و دست و دلبازی بیش از پیش او را محبوب کرده بود.
در شرح احوالات مجید سخن بسیار رفته هست. شاید بتوان او را در زمره جوانان امروزی دانست که ظاهری برخلاف باطن خود دارند، ظاهری که میتواند هرکسی را به اشتباه بیندازد.
پدرمجید هم بعد از خالکوبی دست مجید به او واکنش نشان میدهد و مجید شب را خانه نمیآید، اما قهر کردن او هم مثل خودش عجیب هست: خال کوبی برای ۶ ماه قبل ازشهادت مجید هست. میگفت پشیمان شدم؛ میگفت چرا تکرار میکنید یکبار گفتید خجالت کشیدم. دیگر نگویید.
۱۲ دی ماه بعد از یک تحول درونی، داوطلبانه عازم جبهه سوریه شد، اما شب قبل با خنده و شوخی خانواده را آماده پذیرش عزیمت خود به جبهه مقاومت کرده بود تا شاید بار فقدان خود در جمع خانواده را سبکتر کرده باشد. شب قبل از رفتن لباس رزمش را پوشید و گفت الکی مثلا من دارم میرم و قرآن آورد تا مادرو پدرش از زیر قرآن ردش کردند و عکس گرفتند و بعد از عکس انداختن گفت الکی نگفتم همین فردا عازمم.
مادر شهید در مصاحبهای گفته هست: چهار ماه اول خبر نداشتیم مجید میخواهد به سوریه برود، بعدها که متوجه شدیم میدیدیم مجید میخواست ما را راضی کند که به این نبرد برود خب هر پدر مادری آروزی ازدواج فرزندش را دارد؛ برای پسرمان به خواستگاری رفته بودیم و مراحل آخر را طی میکردیم که برادر بنده فوت کرد و آخرش هم بدون خداحافظی به سوریه رفت.
مجید خیلی به خانواده احترام میگذاشت، اما وقتی حضرت زهرا (س) را در خواب میبیند که به مجید میگوید که یک هفته قبل از اینکه به سوریه بروی میآیی پیش خودم؛ لذا هر کس باشد میتواند دل بکند واقعاً مجید دل کند و هر شب کارش گریهوزاری شده بود و در پیامهایی به دوستش نوشته بود که خودم هم نمیدانم چه شده و حضرت زینب با من چه کرده که آرام و قرار ندارم و کارم شده قرآن خواندن و گریه و زاری؛ مجید چه چیزی در وجودش بود که حضرت زینب (س) چنان مجید را میخرد که مجید از همه چیز در دنیا و امکانات روز دل بکند.
دم غروب بود تلفنم زنگ خورد جواب دادم شماره غریبی بود؛ مجید بود؛ گفت سوریه هستم و حرم حضرت زینب (س) به جای شما هم نائب الزیاره هستم و هم نماز خواندم؛ در حالی که مجید بدون خداحافظی رفت و قبل از رفتنش هم گفت میروم سوریه؛ من هم گفتم رفتنت با خودت برگشتنت با خداست؛ من به مجید گفتم حلالت کردم، مجید با حضرت زینب (س) عهد کرده بود که من شهید میشوم، اما پیکرم را نمیخواهم کسی ببیند، چون مجید بدنش خالکوبی بود و پس ۳ سال و ۳ ماه با چند تکه استخوان سوخته و سیاه برگشت.
پدر شهید در سخنانی گفته هست: در عملیات سوریه به این رزمندگان دستور عقب نشینی که میدهند مجید به چند نفر از رزمندگان میگوید که هیچکس حق برگشتن ندارد آمدیم از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنیم اگر عقب نشینی کنیم دشمن جلو میآید و این منطقه را میگیرد؛ عقب نرفتند و مجید خود را به خط مقدم عملیات میرساند تا ساعت ۱۶ مقاومت میکنند و بعد از اینکه اینها به عقب بر میگردند نه فشنگ و نه آبی داشتند؛ ساعت ۱۷ و ۳۰ بود که ۱۳ نفر شهید شده بودند که ۱۱ پیکر جامانده بود و ۲ پیکر را برگشت دادند به عقب؛ مجید شماره تلفن من را به یکی از دوستانش داده بود و گفته بود که هر اتفاقی برای من افتاد به این شماره اطلاع بدهد.
همان غروب چند نفر با دوربین نگاه میکنند که چطور برگردند و پیکر بچهها را بیاورند عقب؛ یکی از آنها میگوید دوربین که نگاه میکردم دیدم یک ماشین آمد و ۳ نفر پیاده شدند بچهها را به رگبار بستند که اولین آنها مجید بود و مجید را پشت ماشین انداختند و پیکر او را بردند؛ سال ۹۷ که من به سوریه رفتم و نوکری حضرت را میکردم حدود ۱۰ روز ماندم و دم غروب بود منتظر هواپیما بودیم به همراه ۲۴ پدر شهید که دو نفر آمدند و یکی از آنها گفت من فیلم شهید قربانخانی را دارم.
از او خواستم فیلم را ببینم و دیدم. گفت من پیکر آقا مجید را دیدم که داعش به درخت آویزان کرده بودند، من نمیدانم چه خصومتی با مجید داشتند از آن ۱۱ پیکر فقط مجید را بردند که نمیدانم چه کرده بود؛ فرمانده آنها را زده بود که این بدن مجید را مثل آبکش تیرباران کرده بودند.
تولد علی اکبر علیه السلام بود که مجید را آورند و ما گفتیم در قطعه شهدای گمنام دفن شود ما به حضرت زهرا (س) مجید را هدیه دادیم.
تولد حضرت رقیه بود که مجید خاکسپاری شد، ما برای مجید هیچوقت سالگرد نمیگیریم تولد میگیریم ما دوست داشتیم مجید را در لباس دامادی ببینیم، اما او رفت و داماد آسمانی شد برای او تولد میگیریم و برای دختر و پسران بی بضاعت که توانایی گرفتن جشن ندارند سال اول شروع کردیم و امسال سال چهارم بود که ۴ زوج در روز تولد آقا مجید جشن عروسی آنها را میگیریم و تا کنون ۱۰ عروس و داماد با این شیوه راهی خانه بخت شدند؛ هر سال یک زوج اضافه میشود که در روز تولد مجید جشن شان را میگیریم.
«مجید قربانخانی» ۲۱دی ماه سال ۹۴ بهدست تروریستهای تکفیری در منطقه خانطومان به فیض شهادت نائل شد و پیکر مطهرش در منطقه ماند. سرانجام پیکر شهید ۳۱ فروردین سال ۱۳۹۸ توسط گروههای تفحص شهدا کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. از این شهید مدافع حرم به دلیل برخی اخلاقهای خاص، لوتی مسلک بودن، خالکوبی روی دست و تحول درونی یکباره تا رسیدن به عرش اعلاء، به نامهای «داداش مجید»، «مجید سوزوکی» و «حر» شهدای مدافع حرم نیز یاد میشود.
** قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی
خطبه عقد خواهر شهید مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم که سال ۱۳۹۴ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیده بود توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی قرائت شد.
خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژهای قرار داشتند که صبح روز سهشنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذیحجه سالروز ازدواج حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها در حسینیه امام خمینی (ره) میهمان رهبر معظم انقلاب اسلامی اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای بودند.
در این دیدار خانواده شهید درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی جاری شود. به این ترتیب حسینیه امام خمینی (ره) و توصیههای حضرت آیتالله خامنهای نقطه شروع زندگی مشترک زینب قربانخانی و احسان عطایی شد و مهریه نیز به رسم مالوف همیشگی ۱۴ سکه بهار آزادی مقرر شده بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگیتان شیرین باشد.» این، اما همه ماجرا نبود.
پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقتبین نداریم و نزدیکبین هستیم. اگر چشم حقیقتبین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا میدیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی میکردیم و عزا نمیگرفتیم.»
رزمنده مدافع حرم مجید قربانخانی، سال ۱۳۹۴ در ۲۵ سالگی در خانطومان سوریه شهید شد و پیکر مطهرش سه سال بعد از شهادت به کشور بازگشت. جوانی از منطقه یافتآباد در جنوب تهران که به برکت ارادت به اهلبیت (ع) و سفر کربلا تحول روحی و شخصیتی یافت و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسید.
برنامه «ماه من» از سری برنامههای سحرگاهی که از شبکه سه سیما پخش میشود، قسمتی از برنامه خود را به تلاشها و مجاهدتهای شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم اختصاص داده هست. جواد تاجیک از راویان دفاع مقدس و سیره شهدا در این برنامه گوشهای از زندگی شهید مدافع حرم مجید قربانخانی را برای بینندگان به تصویر کشیدههست. این فیلم را در ادامه میبینید.
دختر شهید منصور عباسی از شهدای مدافع حرم در دستنوشتهای به قصه شهید مجید قربانخانی و شباهتش با داستان پدر شهیدش اشاره کرده و نوشته هست: وقتی قصه مجید بربری را سه سال پیش خواندم، خب آن زمان پدر من شهید نشده بود، یاد منصور فِری خودمان افتادم. جوانی که مثل داش مجید اصلا حال و هوای مذهبی نداشت، اما لوتی بود و غیرتی، پدر من، به خاطر داشتن موهای فر معروف بود به منصور فِری.
منصور فری در جوانی دائم به کویت و بندر عباس میرفت و خوراک و پوشاک و سیگار برای فروش میآورد تا اینکه برادرش در آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید و منصور فری متحول شد. طبق وصیت برادر، پدر وارد جبههها و سپس ملحق به سپاه پاسداران شد.
منصور فری بعد از بازنشستگی مدتی سوپر مارکت و سالها بنگاه املاک داشت. مجید بربری ما از قهوه خانه و منصور فری از بنگاه املاک راهی سوریه شدند.
شاید خیلیها دید خوبی نسبت به مشاورین املاک نداشته باشند، شغلی هست بسیار خطرناک که ممکن هست با کمترین بیتوجهی دچار خسران در دنیا و آخرت شوی، حجم پولی که در این شغل جابجا میشود بسیار زیاد هست، کلاه برداری، کلک، قسم دروغ و … که در این شغل وجود دارد شرایط را به گونهای میکند که سخت میتوان از این شغل پاک و سالم بیرون آمد. هنر این هست که در بستر گناه باشی و آلود نشوی.
منصور عباسی در بنگاه املاک فقط با مردم معامله نمیکرد بلکه با خدا معامله میکرد، فقط در حال خرید و فروش خانه در دنیا نبود، به دنبال خرید مسکنی در بهشت بود. اگر کسی به خاطر قرض و بدهی قصد فروش خانه را داشت تمام تلاشش را میکرد تا کمک کند، بدهی پرداخت بشود و خانه به دوش نشود، اگر کسی خانه میخرید از طرفین معامله کمیسیون را طبق قانون دریافت نمیکرد بلکه طبق رضایت طرفین دریافت میکرد، او امین اموال مردم بود.
شهید منصور عباسی
فقط بنگاه املاک نبود، به گفته مردم بنگاه خیریه بود. جهزیه عروس آماده میکرد، گرفتاریهای خانوادگی رو حل و فصل میکرد، قرض مردم را ادا میکرد، بعد از شهادت، خیلیها آمدند و گفتند آقای عباسی تا ۲ سال، سه سال، کرایه منزل ما را پرداخت میکرد، به تعبیر مقام معظم رهبری شهید عباسی حقیقتا معامله گر خوبی بود.
زمانی که سوریه بود، خیلی از مقدس نماها باور نمیکردند عباسی به سوریه رفته باشد و گفته بودند عباسی دائم به دنبال دنیا و کسب درامد هست، بعد از بار اول که بابا از سوریه مجروح برگشت به او گفته بودند مگر درامد سوریه بیشتر از املاک بود که به سوریه رفتی؟!
وقتی مجید بربری هم به سوریه رفته بود خیلیها باور نمیکردند، تا اینکه خبر شهادت منصور فری و مجید بربری، در همه جای شهر پیچید.
او شد حبیب بن مظاهر شهدای مدافع حرم و آن شد حر شهیدان مدافع حرم.
آری، مقدمات شهادت با پوشیدن لباس سپاه و رفتن به سوریه فراهم نمیشود، مقدمات شهادت با غیرت، انصاف، مهربانی و دست گیری از ضعیفان و خدمت به پدر و مادر و خانواده مهیا میشود.
به ریش نیست برادر، به ریشه هست…
به قول شاعر:
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
منبع:
رادیو قرآن
khamenei.ir
دفاعپرس
انتهای پیام/ ۱۱۲