شهید محسن وزوایی

فیلم/ عملیات «بازی‌دراز» به روایت «فاتح بازی‌دراز»

فیلم/ عملیات «بازی‌دراز» به روایت «فاتح بازی‌دراز»

گروه ساجد دفاع‌پرس: عملیات بازی‌دراز نخستین عملیات نیمه‌گسترده دوران هشت سال دفاع مقدس بود که اول اردیبهشت سال ۱۳۶۰ با مشارکت رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز شد و به مدت هشت روز به طول انجامید.

وحدت ارتش و سپاه در عملیات بازی‌دراز از جمله پشتیبانی تحسین‌برانگیز خلبانان جان‌برکف هوانیروز و در رأس آن‌ها شهید «علی‌اکبر شیرودی» در سایه بی‌اعتمادی روزافزون به شخص بنی‌صدر موجب شد تا رزمندگان اسلام بتوانند از شمال و جنوب «دشت‌ذهاب» به ارتفاعات بازی‌دراز یورش برده و با وجود عکس‌العمل ارتش بعثی عراق برای حفظ ارتفاعات، عاقبت موفق به آزادسازی قله‌های جنوبی ارتفاعات شوند.

شهید محسن وزوایی که نقش مهمی در طراحی عملیات فتح بلندی‌های بازی‌دراز ایفا کرد، به‌طوری که او را فاتح بازی‌دراز لقب نهاده‌اند، در مصاحبه‌ای به تشریح این عملیات و دستاورد‌های آن، از جمله انهدام ۲ لشکر دشمن و اعدام ۲۷ افسر بعثی توسط صدام به دلیل عدم توانایی آن‌ها در حفظ ارتفاعات بازی‌دراز پرداخته هست که بخشی از این مصاحبه را در ادامه مشاهده می‌کنید.

کد ویدیو

 
فرصتی پیش آمد تا با چند تن از برادران رزمنده پاسدار که در تصرف ارتفاعات بازی‌دراز شرکت مستقیم داشته‌اند، گفت‌وگویی کنیم؛ برادر خواهش می‌کنم که بفرمایید درگیری کلاً چگونه شروع شد و چه طرحی بود، به چه صورت شما بازی‌دراز را از دست متجاوزان بعثی خارج کردید؟

بسم الله الرحمن الرحیم و به نسعین

من محسن وزوایی هستم که به اتفاق سایر برادران پاسدار و ارتشی و بسیج و همکاری نیرو‌های رزمنده مسلمان هوانیروز و نیروی هوایی و توپخانه و سایر قوای مسلح در عملیات باز پس گرفتن ارتفاعات بازی‌دراز به اصطلاح شرکت داشتیم.

توضیح کوچکی بدهم راجع به این ارتفاعات، که از لحاظ استراتژیک مهم‌ترین ارتفاعاتی هست که در منطقه غرب واقع شده و دارای چنان اهمیتی بود که صدام در صحبت‌هایش قبلاً اعلام کرده بود که اگر این ارتفاعات سقوط کند، تمامی افسران خود را در آن‌جا اعدام خواهد کرد و وقتی که این عملیات منجر به پیروزی نیرو‌های اسلام در منطقه شد، بالغ‌بر ۲۷ افسر صدام در منطقه اعدام شدند. 

مقدمات به این صورت بود که یک‌مقدار شناسایی‌هایی لازم بود که انجام شد و بعد با هماهنگی‌های کامل بین نیرو‌های سپاه پاسداران، ارتش، هوانیروز، با همکاری بین نیرو‌های سپاه پاسداران، ارتش، هوانیروز، با همکاری تانک‌ها و توپخانه و پشتیبانی هوایی نیرو هوایی، عملیات از چند محور برای تصرف این ارتفاعات شروع شد و در حدود ۱۳ شبانه‌روز این عملیات به‌طول انجامید که نیرو‌های اسلام توانستند با دادن حدود ۶۴ شهید و تعداد زیادی مجروح، این ارتفاعات را که از وجود نیرو‌های صدام تاریک و سرد شده بود، به نور اسلام روشن کنند.

چه تعداد تلفات دشمن بود؟

تلفات دشمن بالغ بر، در حدود ۲ لشکر صدام، در این عملیات به مقابله با نیرو‌های اسلام آمد که بالغ‌بر چندهزار کشته و مجروح از آن‌ها به‌جای ماند و در حدود ۸۰۰ الی هزار اسیر گرفته شد و ۲ لشکر کاملاً منهدم شد؛ یعنی یا کشته و فراری و مجروح و اسیر شد و یا سازماندهی آن از هم پاشید؛ می‌توانیم ادعا کنیم که ۲ لشکر کامل از بین رفت.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ عملیات «بازی‌دراز» به روایت «فاتح بازی‌دراز» بیشتر بخوانید »

رونمایی از سردیس ۸ دانشجوی شهید+ تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همزمان با روز شهدای دانشجو، مراسم رونمایی از سردیس ۸ شهید گرانقدر دانشجو امروز (دوشنبه) با حضور خانواده‌های معظم شهدای دانشجو، هنرمندان برجسته و فرهیختگان فرهنگی در پیاده‌راه ضلع شمالی پارک دانشجو انجام شد.

رونمایی از سردیس ۸ دانشجوی شهید+ تصاویر

این سردیس‌ها به پاس یاد و خاطره شهدای گرانقدری، چون علی حاتمی، محمود شهبازی، محسن وزوایی، سید حسین علم‌الهدی، احسان قدبیگی، مهدی رجب‌بیگی و مصطفی صدرزاده از شهدای دانشجو و همچنین شهید فائزه رحیمی، دانشجویی که در حادثه تروریستی در سالگرد شهادت سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی جان خود را فدای انقلاب اسلامی نمود، نصب شده هست که نمادی از ایثار و فداکاری این شهیدان عزیز و میراثی از دلاوری، جان‌فشانی و پایمردی آنان در مسیر حقیقت و عدالت به شمار می‌آید. 

رونمایی از سردیس ۸ دانشجوی شهید+ تصاویر

شهدای دانشجو با خون خود در تاریخ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی نقش‌آفرینی کردند و یادشان در دل این سرزمین همواره زنده خواهد ماند.

این اقدام، یادآور تعهد بی‌پایان این عزیزان به آرمان‌های انقلاب اسلامی هست؛ آنان که با شجاعت و فداکاری خود، راه روشن آزادی، استقلال و عزت کشور را هموار کرده و برای همیشه در دل تاریخ ایران به‌عنوان نماد‌هایی از مقاومت و پایداری جاودان خواهند بود.

انتهای پیام/ ۳۸۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

رونمایی از سردیس ۸ دانشجوی شهید+ تصاویر بیشتر بخوانید »

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمن

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمنان


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: شهید «محسن حاجی‌بابا» مصداق آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» بود؛ این جمله را همرزم فرمانده شهید «حاجی‌بابا» می‌گوید و به موضوع گفت‌وگوی با او تبدیل می‌شود؛ فرمانده بزرگی که حُسن برخورد او با بسیجی‌ها، موجب شد تا «امیرناصر دری» به‌همراه چند بسیجی دیگر، درحالی که مدت‌زمان مأموریت‌شان در هربار اعزام ۲ ماه بود؛ اما با همدیگر عهد و پیمان ببندند که تا آخر جنگ، در منطقه بمانند.

«دُرّی» که به بهانه آوردن چند عکس از شهید حاجی‌بابا، مهمان خبرگزاری دفاع مقدس بود، آن‌قدر دل در گرو فرمانده شهید خود دارد که ترجیح می‌دهد تا خاطرات خود از این شهید والامقام را نیز بازگو کند تا عظمت شهید حاجی‌بابا را برای آن‌هایی که این شهید والامقام را نمی‌شناسند، خصوصاً نسل‌های جنگ‌ندیده، روایت کند؛ شهیدی که معتقد بود نحوه شهادتش باید به‌گونه‌ای باشد که تکه‌تکه شود؛ وگرنه با یک تیر شهید شدن، سوسول‌بازی است! پس برای همین است که امروز یک مزار در بهشت‌زهرا (س) در تهران و یک مزار هم در حوالی بازی‌دراز دارد.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، بخش نخست گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «امیرناصر دری» رزمنده دوران دفاع مقدس و همرزم شهید حاجی‌بابا است؛ رزمنده‌ای که در ابتدای جنگ تحمیلی به‌عنوان بسیجی به جبهه‌ها رفته و از سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمده و ادامه جنگ را به‌عنوان پاسدار در جبهه‌ها حضور داشته است.

دفاع‌پرس: خودتان را معرفی کنید و بگویید با شهید «حاجی‌بابا» از کجا آشنا شدید؟

سرهنگ بازنشسته «امیرناصر دری» هستم که ۷۲ روز پس از آغاز جنگ تحمیلی یعنی آذر سال ۱۳۵۹ به‌صورت بسیجی به «سرپل‌ ذهاب» اعزام شدم و در روستای «تپه‌ عظیمه» که مزار دوم شهید حاجی‌بابا نیز در آن‌جا واقع شده، اولین برخورد من با این شهید والامقام که فرمانده محور سرپل‌ذهاب بود، اتفاق افتاد. 

دفاع‌پرس: از خصوصیات اخلاقی شهید حاجی‌بابا در منطقه بگویید.

شهید حاجی‌بابا مصداق آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» [۱]بود؛ این شهید والامقام از لحاظ «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» یعنی محبتی که داشت، در اولین برخورد با ما که یک گروه تقریباً ۲۰ نفره بسیجی بودیم، با همه این افراد روبوسی کرد و بسیار گرم و صمیمانه رفتار کرد. این رفتار او برای من خیلی آموزنده بود که یک فرمانده چنین برخورد گرم و صمیمانه‌ای با تک‌تک بسیجی‌ها دارد.

پس از آشنایی با شهید حاجی‌بابا به پادگان «ابوذر» رفتیم و در آن‌جا اسلحه و تجهیزات لازم را به ما تحویل دادند و سپس به منطقه اعزام شدیم. آن‌زمان مأموریت بسیجی‌ها ۲ ماهه بود؛ اما زمانی که ما وارد منطقه شدیم، به‌دلیل حُسن برخورد این شهید والامقام مأموریت ۲ ماهه را فراموش کردیم و چندنفر با همدیگر هم‌عهد شدیم که تا آخر جنگ بمانیم که از میان این افراد، چند نفر شهید هم شدند.

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمن

دفاع‌پرس: رفتار شهید حاجی‌بابا با مردم بومی منطقه چگونه بود؟

شهید حاجی‌بابا علاوه بر رزمندگانی که به منطقه می‌آمدند، با افراد بومی نیز مهربانانه رفتار می‌کرد؛ به‌حدی که وقتی در عملیات‌ها و درگیری‌ها، مجروحی را به پادگان ابوذر می‌آوردند، در مسیری که به پادگان منتهی می‌شد، وقتی آمبولانس با گوسفند یا گاوی تصادف می‌کرد، او سفارش کرده بود که سعی کنید تا آن‌جا که امکان دارد، این حیوان را ذبح شرعی کنید و بلافاصله خسارت آن را به صاحبش پرداخت کرده و رضایت وی را بگیرید؛ این برخوردها، محبوبیت شهید حاجی‌بابا را دوچندان کرده بود و علاوه بر این‌که رزمندگان ارادت قلبی نسبت به او داشتند، مردم منطقه نیز ارادت ویژه‌ای نسبت به این شهید والامقام پیدا کردند.

یک سرهنگ بازنشسته ارتش گفته است من زمانی که شهید حاجی‌بابا در آن منطقه فرمانده بود، بچه‌مدرسه‌ای بودم؛ صبح‌ها که به مدرسه می‌رفتم، وقتی شهید حاجی‌بابا دانش‌آموزان را می‌دید، آنها را سوار می‌کرد و به مدرسه می‌رساند و یا این‌که احیاناً اگر غذای دست‌نخورده‌ای اضافه می‌آمد، می‌گفت آن را در میان ساکنان روستا‌ها توزیع کنند.

دفاع‌پرس: درباره روحیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» در رفتار شهید حاجی‌بابا بگویید.

اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در ارتفاعات «بازی‌دراز» عملیاتی انجام شد و من هم توفیق داشتم که در آن عملیات حضور داشته باشم. در جریان عملیات یکی از رزمندگان را دیدیم که دارد با بی‌سیم صحبت می‌کند و سر او را باندپیچی کرده‌اند؛ ابتدا او را نشناختیم، اما بعداً فهمیدیم که وی شهید «محسن وزوایی» فرمانده گردان ۹ سپاه است؛ در واقع محوری که گردان ۹ در آن حضور داشت، یکی از محور‌های سخت عملیات بود.

جایی که شهید وزوایی را دیدیم، قله‌ای صخره‌ای بود و رزمندگان دورتادور قله سنگر گرفته بودند و بعثی‌ها تلاش می‌کردند تا از کوه بالا بیایند و قله را از ما پس بگیرند؛ اما رزمندگان با تیراندازی و پرتاب نارنجک مانع آنها می‌شدند؛ به‌طوری که درگیری تا صبح ادامه داشت.

روز دومی که ما روی آن قله بودیم، شرایط بسیار سختی بود و همین‌طور شهید و مجروح می‌دادیم. وقتی شهید حاجی‌بابا برای سرکشی به آن‌جا آمد، دید که شرایط سخت است و رزمندگان قله را با چنگ و دندان حفظ کرده‌اند؛ بنابراین احساس کرد که باید به رزمندگان روحیه بدهد؛ لذا شروع به تکبیر گفتن و یا حسین (ع) گفتن کرد و به رزمندگان نیز گفت که تکبیر و یا حسین (ع) بگویند. همچنین دستور داد که آر.پی.جی‌زن بلند شود، تا برود و تانکی که شلیک می‌کرد و صخره‌ها را می‌شکست و روی رزمندگان می‌ریخت را بزند.

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمن

تکبیر‌ها و یا حسین (ع) گفتن‌های شهید حاجی‌بابا به رزمندگان روحیه تازه‌ای داد و در واقع این روحیه‌های شهید حاجی‌بابا بود که او را از دیگر رزمندگان متمایز ساخته و موجب شده بود تا او فرمانده باشد؛ همان‌طور که وی در عملیات بازی‌دراز نیز با دیدن شهدا و مجروحان خود را نباخت و به رزمندگان روحیه داد و به آنها گفت که تکبیر و یا حسین (ع) بگویید و بروید تانک را بزنید.

خلاصه کلام این‌که؛ شهید حاجی‌بابا در شرایط عادی و در میان رزمندگان همیشه چهره‌ای گشاده و لبخند بر لب‌ داشت و با رزمندگان بگو و بخند می‌کرد؛ اما شدت و حدتی که عملیات‌ها داشت، موجب شده بود تا وی در برابر دشمن بسیار خشن و کوبنده باشد.

[۱]: آیه ۲۹ سوره فتح

گفت‌وگو از سید محمدجواد میرخانی

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمنان بیشتر بخوانید »

رکن حرکت رزمندگان اسلام در کلام شهید «محسن وزوایی»+ فیلم

رکن حرکت رزمندگان اسلام در کلام شهید «محسن وزوایی»+ فیلم

به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید محسن وزوایی دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف و یکی از دانشجویان پیرو خط امام بود که به‌عنوان اولین فرمانده تیپ ۲۷ محمدرسول‌اللّه (ص) و همچنین نخستین فرمانده تیپ ۱۰ سیدالشهداء (ع) شناخته می‌شود و قبل از آن یعنی اسفند سال ۱۳۶۰ نیز فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را بر عهده داشت. این فرمانده رشید سپاه اسلام ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید.

فیلمی از شهید محسن وزوایی در دورانی که وی فرماندهی گردان حبیب‌بن‌مظاهر (ع) را برعهده داشت، به یادگار مانده است که او در کنار مرحوم جانباز «حسین خالقی» ایستاده و به تشریح عملیات پیش روی این گردان می‌پردازد و در ادامه تأکید می‌کند: رکن حرکت رزمندگان اسلام بر سه پایه استوار است؛ که همانا «ایمان» و «هجرت» و «جهاد» است. برادران حال که آماده رزم هستند، به‌دنبال جهادی که در پیش دارند [تا] برای خدا انجام دهند، مسئله شهادت را به جان می‌خرند و شهادت را نقطه اوج حرکت خود به جهت پیوستن به لقاءالله می‌دانند.

کد ویدیو

سردار شهید «محسن وزوایی» در این فیلم می‌گوید:

در رابطه با هدفی که برای برادران‌مان در نظر گرفته شده، یک‌مقدار مسائل امنیتی مانع می‌شود تا جزء به جزء عمل را توضیح دهیم؛ اما کلیت آن با توجه به وسعت و عمق عملیات، این است که برادران گردان سپاه به‌نام حبیب‌بن‌مظاهر (ع) که حقیر مسئولیت آن را برعهده دارم، به اتفاق گردان ۱۴۱ از تیپ ۲ لشکر ۲۱ حمزه در منطقه‌ای از جبهه‌های غرب دزفول عملیاتی در پیش رو دارند و یکی از هدف‌های کلاً کلیدی منطقه است که بالغ بر دو سوم از پیروزی کل عملیات مؤکد به این است که این هدف تصرف شود و حالتی است که ان‌شاءالله به یاری خدا، این برادران باید از ۲ خط مقدم دشمن نفوذ کنند و در خط سوم، با آن‌ها درگیر شوند و بعد از تصرف آن هدف، توپخانه‌های دشمن را به‌طور کلی منهدم کنند و این چیزی است که تنها و تنها به یاری خداوند امکان‌پذیر است و ما همه امیدمان به این است.

رکن حرکت رزمندگان اسلام بر سه پایه استوار است؛ که همانا «ایمان» و «هجرت» و «جهاد» است. برادران حال که آماده رزم هستند، به‌دنبال جهادی که در پیش دارند [تا] برای خدا انجام دهند، مسئله شهادت را به جان می‌خرند و شهادت را نقطه اوج حرکت خود به جهت پیوستن به لقاءالله می‌دانند.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رکن حرکت رزمندگان اسلام در کلام شهید «محسن وزوایی»+ فیلم بیشتر بخوانید »

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دفاع مقدس هنوز هم که هنوز است، پس از گذشت ۳۳ سال از پایان آن، خاطرات ناگفتنی زیادی دارد که در سینه رزمندگان نهفته است؛ خاطراتی که هرکدام درس‌ها و عبرت‌های زیادی را به نسل‌های آینده منتقل می‌کنند؛ خاطرات تلخ و شیرینی که روایت‌گر حماسه‌آفرینی مردان این سرزمین و تجلی عنایات خداوند و اهل‌بیت (ع) بر رزمندگان هستند.

«مجید توسلی» یکی از جانبازان و رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس، خاطره‌ای از عملیات «فتح‌المبین» و ماجرای اسارت ۴۵۰ نیروی بعثی توسط یک دسته از رزمندگان را نقل کرده است که در ادامه ماحصل آن را می‌خوانید:

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی

شهید «محسن وزوایی» در عملیات «فتح‌المبین» فرمانده ما بود، شهید «عباس ورامینی» معاون او و «مجید رمضان» مسئول گردان بود و منم مسئول دسته بودم. جزو آن سه گردانی بودیم که شهید وزوایی گفته بود باید برویم توپخانه‌های عراق را بزنیم تا آتش تهیه نریزند. راه افتادیم و ۱۳ یا ۱۴ کیلومتری رفتیم و به نقطه رهایی رسیدیم و سه گردان از همدیگر جدا شدیم. جلوتر که رفتیم و جاده را رد کردیم، بر اساس برنامه‌ای که تنظیم شده بود، یک گردان تفکیک شدیم. ما یک دسته حدوداً ۱۱ نفر بودیم که از گروهان خود جدا شدیم و راه افتادیم.

آن‌جا، چون در دل خاک عراق بود، خاکریز و میدان مین نبود. گفتیم می‌رویم تا جایی که صدای تیراندازی بیاید و در آن‌جا درگیر می‌شویم؛ البته رزمندگان دیگر درگیر شده بودند و صدای تیراندازی از راه دور می‌آمد. شاید نزدیک به سه کیلومتر دیگر رفتیم، هوا دیگر روشن شده و آفتاب هم درآمده بود. پیش خودمان گفتیم ما باید به توپخانه‌های دشمن رسیده باشیم. رفتیم و رسیدیم به یک جاده که تدارکات بعثی‌ها آن‌جا رد و بدل می‌شد؛ لذا من گفتم که «بچه‌ها مسیر را اشتباه آمده‌ایم؛ اما اشتباه ناخواسته بوده و از همان اول که راه افتادیم یک زاویه انحرافی گرفتیم که خودمان هم متوجه نشدیم حالا رسیدیم به جایی که پشت منطقه عملیاتی است، حالا باید برگردیم و ببنیم هرجایی صدای تیراندازی و درگیری می‌آید به سمت آن‌جا برویم». رزمندگان دیگر تایید کردند؛ بنابراین مسیر را برگشتیم.

تقریباً ۲ ساعت از درگیری گردان‌های دیگر گذشته بود که نزدیک به ۳۰۰ یا ۴۰۰ متری خود، خاکریزی دیدیم و به طرف آن رفتیم که یک‌باره زانوی یکی از رزمندگان تیر خورد و فهمیدیم که درگیر شدیم. نزدیک‌تر شدیم و در زمین کشاورزی خوابیدیم، دیدیم تنها بک تیربار در ورودی خاکریز قرار دارد. با آرپی‌جی تیربار را هدف قرار دادیم و درگیر شدیم. کمی جلوتر دیدیم همین‌طور کامیون‌های عراقی نیرو می‌آورند، به یکی دوتای آن‌ها تیراندازی کردیم، اولی دومی و به‌ترتیب دیگر کامیون‌ها ایستادند و همه نیرو‌ها پایین ریختند و ما با حدود ۴۵۰ عراقی مواجه شدیم درحالی تقریباً ۱۰ یا ۱۱ نفر بیشتر نبودیم که یک نفرمان هم تیر خورده و روی کول یک نفر دیگر بود. تا نگاه کردیم، دیدیم ۴۵۰ نفر اسیر شدند؛ تا از ماشین پیاده می‌شدند، فوری می‌گقتند «دخیل خمینی، انا مسلم…».

لباس‌های نظامی و پوتین‌های‌شان را درآوردیم و آن‌ها را پای برهنه به ستون کردیم و آوردیم. ما به دلیل نداستن، اشتباه کردن و گم شدن، رفتیم پشت جایی که نیرو‌های ما از سمت جلو به آن‌جا حمله کرده بودند. وقتی ما از پشت شروع به تیراندازی کردیم، بعثی‌ها تصورشان این بود که محاصره شده‌اند؛ درحالی که ما به قصد محاصره نرفته بودیم، ما گم شده بودیم.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی بیشتر بخوانید »