معاون هماهنگ کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: شهید «اسماعیل احمدی» پای ندای رهبرش برای خدمت به مردم ایستاد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، سردار محمدرضا نقدی شامگاه جمعه در مراسم وداع با پیکر شهید اسماعیل احمدی که در شهرک «شهید محلاتی» برگزار شد، طی سخنانی گفت: معجزه امام خمینی (ره) تربیت انسانهایی بود که همه وجودشان وقف مردم بود که برای خدمت سراز پا نشناسند، در این عرصه گروهی میدان پیدا کردند که در عرصههای رزم و پیکار با مشرکین حضور پیدا کنند و در این راه جانبازی کردند و گروهی عرصههای خدمت به مردم و مستضعفین نصیبشان شد.
وی افزود: افرادی پای کار ندای رهبرشان برای خدمت رسانی به محرومان آمدند و زندگیشان را وقف کردن مردم کردند لذا اگر امروز میبینیم که ملت ما جوانمردانه ایستاده و از انقلابش دفاع می کنه، مدیون خدمت این افراد است، این افراد محرومان را دریافتند و نگذاشتند که دور از نگاهها بمانند و مردم را پای کار انقلاب نگه داشتند.
معاون هماهنگ کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه کرد: شهادت دستمزد غمهایی بود که شهید حاج اسماعیل احمدی از دل یتیمان و محرومان در دل کوههای دور دست برداشت، شهید دنبال سختی و مشکل میرفت. او در شب ولادت حضرت اباعبدالله (ع) توفیق ملاقات اربابش را پیدا کرد، عبدالله والی را الگوی خودش قرار داده بود و خودش به یک الگو تبدیل شد.
وی افزود: این شهید هم فداکارانه خدمت میکرد و هم به مردم راه را نشان میداد، چه جوانهایی که با هنرنمایی حاج اسماعیل به گروههای جهادی پیوستند و به مردم خدمت کردند، ما شهادت میدهیم که این سرباز امام خامنهای عاشق خدمت به مردم بود و در این راه بسیار تلاش کرد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعی امنیتی دفاعپرس، مراسم تشییع سردار دریادار پاسدار «رستم قاسمی» فرمانده اسبق قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا، وزیر سابق نفت و راه و شهرسازی صبح امروز در مسجد پیامبر اعظم شهرک شهید محلاتی برگزار شد.
در این مراسم سردار سرلشکر پاسدار سید یحیی صفوی دستیار و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا، سردار عبدالهی معاون هماهنگ کننده ستاد کل نیروهای مسلح، حجت الاسلام عبدالله حاجی صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه، سردار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه، سردار محمد پاکپور فرمانده نیروی زمینی سپاه، سردار محمد رضا فلاح زاده جانشین نیروی قدس سپاه، امیر حیدری فرمانده نیروی زمینی ارتش، محسن رضایی معاون اقتصادی رئیس جمهور، حضور داشتند.
انتهایپیام/ 231
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس، حجتالاسلام «عبدالله حاجیصادقی» نماینده ولی فقیه در سپاه پیش از ظهر امروز در همایش ملی تربیت در نیروهای مسلح که در دانشکده شهید محلاتی قم برگزار شد، برجستهترین مؤلفه برتری نیروهای مسلح انقلاب اسلامی بر نیروهای مسلح تمام عالم را تربیت دینی دانست و اظهار داشت: امروز خوشحال هستیم که رهبر معظم انقلاب اسلامی سکانداری نیروهای مسلح را به شخصیتی علمی سپردند که نگاه علمی این شخصیت را در فرماندهی مجموعههای مختلف میبینیم.
وی با بیان اینکه در بحث چیستی تربیت، شکوفا کردن حیات انسانی انسان از دل حیات مصنوعی را یاد گرفتهایم، افزود: قرآن کریم تأکید دارد که اگر انسان در حیات انسانی نباشد در حیات نباتی در جا میزند و قیمت او از حیوان نیز پستتر میشود.
نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران با تأکید بر اینکه رفع موانع تربیت باید در نیروهای مسلح بیشتر مورد توجه قرار گیرد، عنوان کرد: بازخوانی نظامهای نیروهای مسلح و جاری شدن تربیت در سازمان راهکاری مؤثر است که باید در اولویت قرار گیرد.
وی خاطرنشان کرد: برخی از نظامها حرکت تربیتی را کُند میکند و ما برای اینکه بتوانیم نظامهای تربیتی را نهادینه کنیم، باید نسبت به سه گروه روحانیون، فرماندهان و اساتید بهعنوان عناصر اصلی متمرکز شویم.
حجتالاسلام حاجیصادقی در پایان گفت: امیدواریم این نشستها مقدمه حرکت جهادی در سطح نیروهای مسلح باشد و بتوانیم مطالبه اصلی رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر اینکه نیروهای مسلح سرشار و سرریزکننده تربیت به بدنه جامعه باشند را محقق کنیم.
انتهای پیام/ 231
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
چند بار بهش اعتراض کردم که همچین کاری را نکن، نه که نرود، روی حساب اینکه اگر عادت کنند خدای نکرده یک اتفاقی برای شما بیفتد اینها می خواهند چه کار کنند. همین هم شد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق – گمنامیِ سردار شهید، حاج مرادعلی عباسیفر، انگیزه اصلی ما در شکلگیری این گفتگو بود. سرداری که از یاران قدیمی حاج قاسم سلیمانی بود و داغ شهادت او تا آخر عمر با سید شهدای مقاومت همراه ماند.
حاج مراد، شیرمردی کرمانشاهی بود از ۱۵ سالگی به میدان نبرد رفت و حتی بازنشستگی هم نتوانست او را خانهنشین کند. در ۵۳ سالگی آنقدر در خط مقدم نبرد با تکفیریها ماند و جنگید تا در ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ به شهادت رسید و پیکرش به دست تکفیریها افتاد.
حالا از او یادی به جا مانده و مزاری خالی که در انتظار پیکر پاک اوست…
همسر بزرگوار شهید عباسیفر و پسر عزیزشان آقاعلیرضا در خانه باصفایشان و در یکی از آخرین روزهای خردادماه، میزبان ما شدند و حدود دو ساعت به سئوالات ما پاسخ دادند. آنچه در ادامه میخوانید، حاصل این همکلامی است…
**: برخی از شهدای مدافع حرم، جوانتر هستند و سابقه جهادی کمتری داشتهاند اما نامشان خیلی فراگیر است. چرا ما اینقدر شهید عباسیفر را کم میشناسیم؟
همسر شهید: به نظرم خودشان هم دوست داشتند گمنام باشند. هر کاری که انجام می دادند به خاطر رضای خدا بود؛ نه به خاطر اسم و رسم. اتفاقا بروبچههای بسیج محلهمان هم قبل از عید به منزل ما آمدند و تعجب کردند که ساکن این محلهایم و نمیدانستند نزدیک به ۱۸ سال است در این محله زندگی میکنیم.
**: محله شما هم شهیدان مدافع حرم زیادی دارد، از شهید رسول خلیلی و شهید فرزانه گرفته تا شهید محمدخانی و عمار بهمنی و سردار تقویفر…
همسر شهید: حاج آقا همیشه برای نماز به مسجد پیامبر اعظم در شهرک شهید محلاتی می رفتند…
**: شهید عباسیفر، متولد اول اسفند ۱۳۴۵ بودند. چه سالی ازدواج کردید؟
همسر شهید: سال ۱۳۶۵.
**: یعنی حاج آقا ۲۰ ساله بودند… شما چند سالتان بود؟
همسر شهید: من متولد ۱۳۴۳ هستم. پدر حاج آقا هم دیر برایشان شناسنامه گرفتند و تاریخ حقیقی تولدشان همان سال ۱۳۴۳ است. گویا آن سالها میخواستند پسرشان سربازی نرود اما بعدها می گفتند سرنوشت طوری رقم خورد که همه عمرشان در سربازی باشند!
**: شما هم اهل کنگاور هستید؟
همسر شهید: بله؛ ما با هم فامیل سببی بودیم. دختر دایی من، زندایی ایشان بود. شناخت ما برای ازدواج از طریق خانواده صورت گرفت.
**: سال ۶۵ کوران جنگ بود و با توجه به این که در منطقه کردستان فعال بودند، شما چطور راضی شدید به این ازدواج؟
همسر شهید: تنها هدف و انگیزهام این بود که به هر حال یک رزمنده به خواستگاریام آمده و من می توانم در جنگ، نقشی داشته باشم. از خواستگاری تا ازدواجمان فقط یک هفته طول کشید. به مرخصی آمده بودند و گفتند که نمیتوانم بیشتر بمانم. بعدش هم بلافاصله رفتند. آن زمان در کردستان عراق فعالیت می کردند.
**: یعنی اساسا فعالیتهایشان در کردستان بودند یا جنوب هم می رفتند؟
همسر شهید: تا جایی که من می دانم همه فعالیتهایشان در غرب خصوصا منطقه کردستان عراق بود.
**: چقدر احتمال میدادید در جریان جنگ به شهادت برسند؟
همسر شهید: همان روز خواستگاری گفتند راهی که من رفتهام ختم به شهادت می شود؛ شما موافق هستید یا نه؟ یعنی از اول این موضوع را مطرح کردند. خیلی وقتها ما منتظر شهادت ایشان بودیم. کردستان عراق هم خیلی ناامن بود و ما خودمان را برای این اتفاق، آماده کرده بودیم.
**: ایشان با میل خودشان ازدواج کردند یا اصرار خانواده بود؟ چون در آن حال و هوای جنگ، این که مسئولیت یک نفر دیگر هم روی دوش آدم بیاید، سخت است…
همسر شهید: با میل خودشان بود. وقتی آقامراد را معرفی کردند و آمدند برای صحبت، معلوم بود که با میل خودشان بوده.
**: پیش آمد که شما هم همراه ایشان در دوران جنگ به کردستان بروید؟
همسر شهید: نه؛ پیش نیامد.
**: زندگیتان را در همان کنگاور شروع کردید؟
همسر شهید: بله، اول، زندگیمان همانجا شکل گرفت و بعدش به شهرک شهید مفتح کرمانشاه رفتیم. بعد از جنگ، حاج مراد همچنان در قرارگاه رمضان مشغول بودند. بعد از آن، سال ۱۳۷۵ به تهران آمدیم و در شهرک شهید بروجردی ساکن شدیم. هجده سال هم هست که به شهرک شهید محلاتی آمدهایم.
**: حاج آقا سال اوایل ۹۲ بازنشسته شدند. ایشان سابقه جانبازی هم داشتند؟
همسر شهید: بله؛ اما درصد جانبازیشان بالا نبود. ۳۱ سال خدمت کردند و بازنشسته شدند. وقتی بازنشسته شدند، بلافاصله به عراق رفتند. تقریبا یک سال در عراق بودند و بعدش هم از سال ۹۴ به سوریه رفتند و سال ۹۶ هم شهید شدند.
**: شما به ماموریتهای ایشان عادت کرده بودید؟
همسر شهید: بله؛ ایشان تا آخر در نیروی قدس مشغول بودند و همواره به مأموریت میرفتند. من دیگر کاملا به این وضعیت عادت کرده بودم. در جریان کنفرانس سران کشورهای اسلامی هم خیلی فعالیت داشتند.
**: انتظار نداشتید که بعد از بازنشستگی دیگر به ماموریت نروند و بیشتر به بچهها و نوهها برسند؟
همسر شهید: ما باید اهمیت کارها را در نظر بگیریم. بار آخری که می خواست به سوریه برود، همه فامیل بسیج شده بودند تا جلویش را بگیرند. همه می گفتند تو وظیفه ات را انجام داده ای. خواهرم هم آمد و گفت اگر دینی بوده تو ادا کرده ای. کمی هم بمان و به زن و بچهات برس. حاج مراد هم گفت اگر بدانی چه بلایی سر بچههای شیعه می آورند، این حرف را نمی زنی.
حتی حاج قاسم سلیمانی هم به حاج مراد گفته بود: بارک الله که نماندی در خانه و آمدی تا به ما کمک کنی. یکی از دوستان حاج مراد هم می گفت: آنقدر شجاع بود که دیگر مثل او ندیدهام و نخواهم دید.
حاج قاسم یک یادداشت هم برای کتاب «شبی که مهتاب گم شد» نوشته بودند و در آن به شهادت حاج مراد اشاره کرده بودند. ایشان نوشته بودند:
بسمهتعالی
عزیز برادرم؛ علی عزیز؛
همه شهدا و حقایق آن دوران را در چهره تو دیدم.
یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد «چه کنم» دچار شدهام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی. تنهای تنهایم.
عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیدهام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند.
برادر جاماندهات – قاسم سلیمانی
حاج قاسم برای مراسم ختم حاج مراد هم به مسجد محلهمان آمدند.
**: بعد از این که جنگ تمام شد و کمی اوضاع آرام شد، به بوسنی رفتند. شما از رفتن ایشان خبر داشتید؟
همسر شهید: بله، با اطلاع قبلی می رفتند. هر جایی می خواستند بروند به من می گفتند چون نه تنها مانعی نبودم، تشویقشان هم میکردم چون میدیدم که اسلام در خطر است. واقعا هر جایی هم که نیاز بود، جزو پیشتازان بودند. چند مرحله به بوسنی رفتند. دوستانشان می گفتند بارها تا مرز شهادت رفته اما عمرش به دنیا بود.
بعد از آن هم به آلبانی رفتند. یکی از مهمانان کنفرانس اسلامی بعد از شهادت حاج مراد آمده بود و اصرار کرد که به منزل ما بیاید. از اول تا آخر گریه می کرد و می گفت شما نمی دانید که حاج مراد چه شخصیتی داشت و چقدر شجاع بود…
در آنجا تنها بود و می دانید که مردم آن منطقه بویی از محبت نبرده اند اما آنقدر مردم آنجا دوستش داشتند که بعد از شنیدن خبر شهادتش، همهشان گریه می کردند. آنقدر محبت کرده بود که یک طور دیگری دوستش داشتند. یادم هست بارها از تلفن منزل (به رغم هزینهاش) زنگ می زد و احوال همسایهها و دوستانشان در آنجا صحبت می کردند و حالشان را می پرسیدند.
**: پس این همراهی شما بوده که باعث می شده ایشان مدام در ماموریت و فعالیت باشند. چرا که همراهی همسران خیلی مهم است… آقاعلیرضا چه سالی به دنیا آمدند؟
همسر شهید: سال ۱۳۸۴.
**: پس متولد شهرک شهید محلاتی هستند… در خانواده سردار عباسیفر، فرد دیگری هم بودند که اهل جنگ و جهاد باشند؟
همسر شهید: خانوادهشان خانوادهای سنتی و مذهبی هستند اما دیدگاههایشان با حاج مراد تفاوتهایی داشت. حاج مراد هم دوستی به نام سمیعی داشت که باعث تحولش شد. وقتی حاج مراد در مغازهای کار می کرد، آقای سمیعی همسایه مغازهشان بود که البته بعدها شهید شد. حاج مراد حتی عروسمان را به سر مزار ایشان برده بود و می گفت ایشان بود که من را راهنمایی کرد و اگر ایشان نبود، زندگی من اینگونه نمی شد.
شهید عبدالحسین سمیعی با آقامراد صحبت می کند و ۱۵ ساله بود که به رغم مخالفت خانوادهاش به جبهه می رود. برادرهای حاج مراد هم مشغول کار آزاد هستند.
**: پدر و مادر بزرگوار حاج آقا در قید حیات هستند؟
همسر شهید: شکر خدا حضور دارند و در شهر کنگاور زندگی می کنند.
**: فضای خانوادگی شما چطور بود؟ این که پذیرفتند دخترشان را به پاسداری بدهند که مدام در جبهه بوده…
همسر شهید: پدر و مادر من مذهبی و انقلابی هستند. زمان انقلاب هم متاسفانه خیلی از اقوام ما به خاطر اقدامات و عقاید پدر و مادرم، ما را طرد کردند و در مقابل ما جبهه گرفتند! برایشان سئوال بود که چرا این همه از انقلاب و امام حمایت می کنیم. برای همین متاسفانه کم کم ارتباطاتمان با فامیل، کمرنگ شد. پدر و مادرم الان هم در کنگاور زندگی می کنند.
**: شما چقدر به آنجا رفت و آمد می کنید؟
همسر شهید: خیلی کم. مثلا در عید نوروز یا تابستان اگر بشود، سری به آنجا می زنیم…
**: شهری خوش آب و هوا و دیدنی است…
همسر شهید: اما متاسفانه به آن نرسیدهاند؛ خصوصا معبد آناهیتا که اصلا از آن برای توسعه گردشگری استفاده مناسبی نکردهاند.
**: پسر بزرگتان حسین آقا چند سالشان است؟
همسر شهید: بیست و هفت سالشان است. ازدواج کرده اند و دو فرزند پسر هم دارند.
**: یعنی تا اینجا راه حاجآقا را ادامه دادهاند…
همسر شهید: من به پسر و عروسم گفتهام که به امر رهبرمان، باید باز هم فرزندانی بیاورند. مخصوصا دختر که یک رحمت الهی است و نصیب هر کسی نمی شود. زمان ما اصرار داشتند که فرزنددار نشویم اما الان و بعدها، سختیاش بر دوش جوان ها می افتد. جامعه پیر می شود و عده کمی از جوانها باید بار جامعه را به دوش بکشند. شکر خدا الان جوان ها را که می بینم، حس می کنم توجه بیشتری به این موضوع مهم دارند. اگر چه هزینهها هم بالا رفته…
**: البته به نظرم همانطور که امکانات بیشتر شده، توکل هم کمتر شده. پدران و مادران جوان از همین الان به فکر هزینه تحصیل فرزندشان در دانشگاه هستند که عجیب است… ان شا الله آقا علیرضا هم به زودی ازدواج میکنند و با تدابیر دولت آقای رئیسی، شرایط زندگی و ازدواج هم سهلتر میشود…گویا حاجآقا دورههای چتربازی و صخرهنوردی، جنگ تن به تن و چیزهایی شبیه به این را هم دیده بودند. این برای دوران جنگ بود یا بعد از آن؟
همسر شهید: این دورهها برای بعد از جنگ بود…
**: یعنی ایشان بعد از دوران جنگ، اینگونه نبودند که مشغول کارهای اداری بشوند و همواره آمادگی جسمی خودشان را حفظ می کردند…
همسر شهید: اصلا اینطور نبود که یک جا بنشینند. تبلتش را هم متاسفانه داعشیها بردند. همین اواخر که به مرخصی می آمد، تا نماز صبح می نشست و برای شناخت مناطق عملیاتی، نقشههای سوریه را دانلود می کرد. نمازش را می خواند و یک ساعتی استراحت می کرد. اگر بیرون می رفت هم به من می گفت که برایش دانلود کنم.
*میثم رشیدی مهرآبادی
ادامه دارد…
تبلتش را هم متاسفانه داعشیها بردند. همین اواخر که به مرخصی می آمد، تا نماز صبح می نشست و برای شناخت مناطق عملیاتی، نقشههای سوریه را دانلود می کرد.