شهید محمدابراهیم همت

داستان شهادت شهید همت از زبان همرزم او/ دستی که قطع شد، درست مانند دست سقای کربلا/ قهرمان من

نحوه شهادت شهید همت از زبان همرزم او/ دستی که قطع شد، مانند دست سقای کربلا


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار «جعفر جهروتی‌زاده» یکی از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس در کتاب خاطرات خود با عنوان «نبرد در الوک» چگونگی شهادت حاج ابراهیم همت را در روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به‌زیبایی توصیف کرده است که در زیر می‌خوانید:

«در آن چند ساعتی که ارتباط با خط مقدم قطع شده بود، حاج همت به من گفت: «حالا هی نیرو از این طرف می‌فرستیم که برود و خبر بیاورد، ولی هر کس رفته، برنگشته.»

یک سه‌راهی به نام سه‌راهی مرگ بود که هر کس می‌رفت، محال بود بتواند از آن عبور کند. حاج همت به «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا گفت: «یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است.»

قربانی گفت: «من هیچ‌کس را ندارم. هر کس را فرستادم، رفت و برنگشت.»

حاج همت سری تکان داد و به‌سمت جزیره راه افتاد. قبل از راه افتادن، جمله‌ای گفت که هیچ‌گاه یادم نمی‌رود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده.»

بعد از رفتن حاجی من با یک نفر دیگر به‌سمت راه افتادم جزیره و داخل خط آمدیم. عراقی‌ها هنوز به‌شدت بمباران می‌کردند. جایی که نیرو‌ها پدافند کرده بودند رفتیم. وضعیت خیلی ناجور بود. مجروحان زیادی روی زمین افتاده بودند و «یا زهرا (س)» می‌گفتند و صدای ناله‌شان بلند بود. سعی کردیم تعدادی از مجروحان را به هر شکلی که بود، عقب بفرستیم.

جنازه عراقی‌ها و شهدای ما داخل آب افتاده بودند و خمپاره و توپ آنقدر خورده بود که آب گل‌آلود شده بود. بچه‌ها از شدت تشنگی و فقر امکانات، قمقمه‌ها را از همین آب گل‌آلود پر می‌کردند و می‌خوردند. حاج همت با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد. قمقمه بچه‌ها را جمع کرد و با پل شناور کمی جلو رفت و در جایی که آب زلال و شفاف بود، آن‌ها را پر کرد و آمد.

در خط، درگیری به‌شدت ادامه داشت. عراق دائم بمباران می‌کرد. ما نمی‌توانستیم از این خط جلوتر برویم. حاج همت به من گفت: «شما بمان و از وضع خط مطلع باش. بیسیم هم به من داد تا با عقب در ارتباط باشم و خودش به عقب برگشت.»

وقتی حاجی در حال بازگشت به‌طرف قرارگاه بوده تا در آنجا فکری به حال خط مقدم بکند، در همان سه‌راهی مرگ به شهادت می‌رسد. پس از رفتن حاج همت به‌سمت عقب، یکی دو ساعتی طول نکشید که خط ساکت شد. همان خطی که حدود یک ماه، لحظه‌ای درگیری در آن قطع نشده بود و این سبب تعجب همه شد. ما منتظر ماندیم. گفتتیم شاید باز هم درگیری آغاز شود. صبح فردا، هوا روشن شد، اما باز هم از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است.

بی‌خبر از آن بودیم که در جزیره سرش از بدن جدا شده و حاج همت بی‌سر به دیدار محبوب رفته و دستش قطع شده بود. همان دستی که برای بسیجیان در خط آب می‌آورد. جزیره با شهادت حاجی از تب و تاب افتاد. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد که از حمله عراقی‌ها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم.

در حالی که به عقب برمی‌گشتم، در سه‌راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباس‌های او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است، اما از آنجا که شهادت وی برایم خیلی دردناک بود، همانطور که به عقب می‌آمدم، خود را دلداری می‌دادم که نه، این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می‌گردند، به ناچار و اگرچه خیلی سخت بود، اما نپذیرفتم که او شهید شده است.

شب همان روز، بدن پاک حاجی به عقب برگشت و من به قرارگاه فرماندهی که در کنار جاده فتح بود، رفتم. گمان می‌کردم همه مطلع هستند، اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم، متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است. روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به‌علت نداشتن هیچ نشانه‌ای مفقود شده است.

من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم. علت مفقود شدن جنازه حاج همت، نداشتن سر در بدن او بود.

چند روز قبل از شهادت «حاج عبادیان» مسئول تدارکات لشکر، یک دست لباس به حاجی داده بود و ما از روی همان لباس توانستیم حاجی را شناسایی کنیم و پیکر مطهر وی را به تهران بفرستیم.

پس از فروکش کردن درگیری‌ها به دوکوهه و از آنجا هم برای تشییع جنازه شهید همت به تهران رفتیم. پس از تشییع در تهران، جنازه شهید همت را به زادگاهش «شهرضا» بردند و در آنجا به خاک سپردند. البته در بهشت زهرا (س) نیز قبری به یادبود او بنا کردند.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نحوه شهادت شهید همت از زبان همرزم او/ دستی که قطع شد، مانند دست سقای کربلا بیشتر بخوانید »

سجایای مدیریتی شهید «همت» از زبان دوستانش/ قهرمان من

سجایای مدیریتی شهید «همت» از زبان دوستانش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نوشتار پیش‌ رو به شرح برخی مصاحبه‌هایی پرداخته که «علیرضا شفیعی» نگارنده کتاب «شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتار‌های مدیریتی شهید همت» با افرادی داشته که با شهید همت در جبهه تعاملات کاری نزدیک داشته‌اند؛ در این میان برخی از سجایای اخلاقی شهید از جمله توبیخ خاطیان (حتی اگر از رفیقان نزدیک خود او بودند)، تفویض اختیار و مسئولیت‌خواهی، عدم انتقام‌گیری، مشورت در امور، تقسیم کار و… را از میان این مصاحبه‌ها استخراج کرده است که در ادامه می‌خوانید:

حاجی در مسائل نظامی و حفظ جان نیروهایش با کسی شوخی نداشت

«در مرحله اول عملیات خیبر، چند شب بود که گردان‌ها موفق نشده بودند از کانال عبور کنند. «حسن زمانی» که با سید رضا دستواره خیلی رفیق بود، شهید شده بود و جنازه‌اش در کانال مانده بود.

سید رضا اصرار داشت که جنازه حسن را عقب بیاورد، ولی حاج همت بنا به ملاحظاتی مانع این کار می‌شد. سید رضا طاقت نیاورد و به بهانه اینکه می‌خواهد قضای حاجت کند، آفتابه برداشت و به‌سمت کانال حرکت کرد.

بچه‌ها فریاد زدند: «رضا… رضا می‌خواهد برود و حسن را بیاورد.»

حاج همت به چند نفر از نیرو‌ها دستور داد که رضا را بگیرند و برگردانند. وقتی رضا را پیش حاجی آوردند، به‌شدت با او برخورد کرد و گفت: «من به تو تکلیف می‌کنم که حق نداری فعلاً برای انتقال جنازه شهید حسن زمانی اقدامی کنی.»

از آنجا که حاجی علاقه ویژه‌ای به رضا دستواره داشت، بچه‌ها تصور نمی‌کردند که آن‌طور با او برخورد کند، اما حاجی در مسائل نظامی و حفظ جان نیروهایش با کسی شوخی نداشت و در صورت بروز تخلف، با عزیزترین اطرافیانش هم برخورد می‌کرد.»

مصاحبه با «حسین بهشتی» مسئول مخابرات در زمان شهید همت در روز ۱۳۸۹/۱۱/۰۷

مسئولیت‌خواهی در کنار اعتماد به نیرو‌ها و تفویض اختیار به آنها

«تمام کسانی که با نیرو‌ها و فرماندهان حاج همت کار کرده‌اند، می‌دانند که افرادی مانند شهیدان اکبر زجاجی، سعید مهتدی، رضا چراغی، رضا دستواره، عباس ورامینی و دیگران، هر کدام در حد یک فرمانده لشکر بودند؛ مثلا رضا چراغی به بهترین نحو پشتیبانی تمام لشکر و گردان‌های عملیاتی را برعهده داشت و در هنگام مسئولیت او، کمتر کسی در لشکر ۲۷ با مشکل پشتیبانی مواجه می‌شد.

علت رشد و بروز استعداد‌های این نیرو‌ها را می‌توان در تفویض اختیار و واگذاری مسئولیت‌ها و اعتماد حاج همت به نیروهایش دانست؛ اگر این اعتماد حاجی به نیروهایش و واگذاری مسئولیت‌ها به آن‌ها نبود، چه بسا هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌توانستند استعداد‌های خود را در حد اعلای یک فرمانده تمام‌عیار بروز دهند.

در کنار این تفویض اختیار، حاجی مرتب از نیرو‌ها می‌خواست گزارش بدهند که در خصوص مسئولیت واگذار شده، چه اقداماتی انجام داده‌اند؛ اگر احیاناً با مشکلی مواجه می‌شدند، کمک می‌کرد که موانع برطرف شود و اگر فردی کوتاهی می‌کرد، تذکر می‌داد.»

مصاحبه با «حسین بهشتی» مسئول مخابرات در زمان شهید همت در روز ۱۳۸۹/۱۱/۰۷

سعه صدر بدون کوچکترین حرف

«اگرچه روح غالب در جبهه‌ها، اخلاص، تقوا، سادگی و بی‌آلایشی نیرو‌ها بود، در عین حال؛ جبهه‌ها محل تجمیع سلایق گوناگون هم بود.

طبیعتاً هر جا که سلیقه‌های متفاوت جمع شود، اختلافات نیز بروز می‌کند و اگر ما در جبهه‌ها کمتر شاهد مخالفت‌ها و گاهی نزاع‌های شخصی و خودمحورانه بودیم، به‌دلیل تقوا و روحیه اخلاص و گذشت بود.

در تبادل نظرات یا بیان مطالب، افراد باتقواتر سعی می‌کردند نسبت به موضوع، حساسیت نشان ندهند و خود را متقاعد کنند که من تکلیف و وظیفه خود را انجام داده‌ام.

حاج همت به‌دلیل برخورداری از روحی بزرگ و تقوایی بالا، در برخورد با افرادی که گاهی بی‌غرض با او بحث می‌کردند و حتی متقاعد نمی‌شدند، در نهایت؛ صبر می‌کرد.

نیرو‌های لشکر ۲۷ در قلاجه (کوهی در ۴۱ کیلومتری شمال‌غربی ایلام) مستقر بودند. برادری به نام «مهدی» در خصوص تاکتیک‌های جنگ و نحوه ورود به مناطق عملیاتی و مانند آن، نظراتی داشت و همه این‌ها را با لحن درشت و صدای بلند به حاج همت منتقل می‌کرد.

حاجی هم استدلال‌های خود را بیان می‌کرد، اما آن برادر ناراحت شد و جلوی چشم ما حاج همت را هل داد، طوری که نزدیک بود حاجی روی زمین بیفتد.

حاجی بدون کوچک‌ترین تندی و بی هیچ حرفی به راه خود ادامه داد؛ انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. این در حالی بود که اگر با یکی از ما چنین برخوردی می‌شد، شاید با آن فرد برخورد شدیدی می‌کردیم.

این نوع برخورد، بیانگر روح بزرگ حاج همت و گذشت آن بزرگوار بود که هیچ‌وقت دنبال انتقام‌گیری نبود و با رفتار‌های اسلامی خود درس انسانیت و ادب می‌آموخت.»

مصاحبه با سردار «سید علیرضا ربیعی» مسئول بازرسی لشکر در زمان شهید همت در روز ۱۳۹۰/۰۷/۰۶

مشورت‌گیری حتی از راه دور

«حاج همت در مشاوره با دوستان و هم‌رزمانش در هر شرایطی و حتی از راه‌های دور دریغ نمی‌کرد. اگر مطلع می‌شد که فردی از قابلیت، ایده، طرح و برنامه‌ای رای پشتیبانی از جنگ یا عملیات در خط مقدم حضور دارد، به‌سرعت پیگیری می‌کرد که با آن فرد ارتباط برقرار کند.

من که به‌عنوان مسئول بازرسی حاجی بودم، گاهی مأمورم می‌کرد که فلان شخص در ناحیه‌ای از نواحی سپاه تهران را برای مشورت یا پذیرفتن مسئولیت نزد او ببرم.

حاج همت وقتی وارد جلسات قرارگاه می‌شد، اغلب با دست پُر می‌آمد؛ طوری که نظراتش نسبت به دیگر نظرات، بالاتر بود. قبل از شرکت در جلسات، با نیروهایش مشورت می‌کرد؛ بعد وارد جلسه قرارگاه می‌شد.

وقتی در این جلسات، عملیاتی را به‌عهده می‌گرفت_حضور در منطقه، پدافند، شناسایی و… _ بلافاصله پس از بازگشت، دستور می‌داد فرماندهان و مسئولان تحت امرش در محل جلسات جمع شوند و علی‌رغم تسلطش به مأموریت، حتماً ازنیروهایش هم مشورت می‌گرفت.»

مصاحبه با سردار «مهدی ربانی» جانشین لشکر ۲۵ کربلا در زمان شهید همت در روز ۱۳۹۰/۰۳/۰۵

تقسیم کار و پیگیری

بی‌اغراق، حاج همت فرمانده‌ای بود که توانایی‌ها و امکاناتش را خوب می‌شناخت. به همین دلیل، می‌توانست از ضعف‌ها و کمبودها، فرصت و موقعیت بیافریند.

بزرگترین توان حاج همت در شیوه جذب نیروها، هدایت و به‌کارگیری آن‌ها بود. سردار حاج علی فضلی در باره شیوه فرماندهی حاج همت و به‌ویژه در تقسم کار می‌گوید: «حاجی کاملاً ماننده یک معلم عمل می‌کرد. کار‌ها را تقسیم می‌کرد. هر کاری را به یکی از نیرو‌ها واگذار می‌کرد و پس از توجیه نیرو در انجام کار، نظارت، پیگیری و همکاری داشت و در پایان، نتیجه را می‌خواست.

ما در مدت افتخار همراهی و مصاحبت با حاج همت، درس‌های زیادی از او گرفتیم، از جمله آنها، همین موضوع تقسیم کار است.

وقتی هم کار را واگذار می‌کرد، در امور محول شده مثل بعضی از افراد بسته در مدیریت که در همه مسائل دخالت می‌کنند، دخالت نمی‌کرد؛ بلکه از طرق مختلف و حتی شخصاً امور را پیگیری می‌کرد. آن بزرگوار معتقد بود هر کس باید کار خودش را انجام دهد.»

مصاحبه با سردار «علی فضلی» مسئول عملیات سپاه ۱۱ قدر در زمان شهید همت در روز ۱۳۸۹/۱۰/۱۵

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سجایای مدیریتی شهید «همت» از زبان دوستانش بیشتر بخوانید »

شهید همت، اوج تعهد و شور و دلسوزی

سرلشکر باقری: شهید همت در اوج تعهد، شور و دلسوزی بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سرلشکر پاسدار «محمد باقری» رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در دل‌نوشته‌ای به توصیف شخصیت همرزم شهید خود سردار «محمدابراهیم همت» پرداخت و نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم

عمده ما جنوبی‌ها (فرماندهان و نیرو‌های مستقر در جبهه‌های خوزستان) با برادران ارزشمندی همچون «احمد متوسلیان» و «محمدابراهیم همت» در زمستان ۱۳۶۰ و قبل از عملیات «فتح‌المبین» آشنا شدیم که از بخش‌های مختلف شمال‌غرب و جبهه‌های کردستان، به خوزستان فراخوانده شده و تیپ «محمد رسول الله (ص)» را تشکیل دادند. رزمندگان آن‌ها نیز عمدتاً از تهران بودند.

از عملیات فتح‌المبین در نوروز ۱۳۶۱ تا هنگام شهادت شهید همت در عملیات خیبر در ۱۷ اسفند ۱۳۶۲، هرچند مدت آشنایی‌مان خیلی طول نکشید و او آسمانی شد، اما در جلسات عملیاتی، جبهه‌ها و عملیات‌های مختلف، افتخار همکاری و معاشرت با او را داشتم.

در این مدت کمتر از دو سال، شهید همت در عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان، جانشین تیپ محمد رسول الله (ص) و پس از اسارت برادر متوسلیان در لبنان در تابستان ۱۳۶۱، در عملیات‌های مسلم بن عقیل در سومار، والفجر مقدماتی (جنوب فکه)، والفجر ۱ (شرهانی)، والفجر ۴ (شمال‌غرب مریوان) و خیبر (هورالهویزه) فرماندهی تیپ و سپس لشکر حضرت محمد رسول الله (ص) را عهده‌دار بود.

شهدای فرمانده لشکر‌های سپاه در بسیاری از خصیصه‌ها مانند عشق به اسلام و ایران و امام خمینی (ره)، ایمان و اخلاص و عبادت، شجاعت و ایثار و بسیاری خصائص نیکو مشترک بودند، اما هر یک نیز دارای ویژگی‌های مختص به خود بودند که قاعدتاً آن ویژگی‌ها موجب تمایز آن‌ها از یکدیگر می‌شود.

در این بین؛ شهید همت به‌لحاظ احساس مسئولیت، تعهد، دلسوزی و شور بی‌نظیر در میان فرماندهان تمایز خاصی داشت.

این ویژگیِ او را بار‌ها در نحوه رسیدگی و مراقبت از رزمندگان و بسیجیان لشکر، مخالفت با استفاده از خودرو یا امکاناتی متمایز از نیرو‌های رزمنده، از دست ندادن حتی یک لحظه در تمام دوران شناسایی، طرح‌ریزی، تمرین و انجام عملیات و محروم کردن خود از حداقل آسایش و استراحت دیده بودم و به خاطر دارم.

از جمله: در پاییز سال ۱۳۶۲ و با هدف آشنا شدن فرماندهان با ویژگی‌های دریا و آبگیر‌ها و عملیات‌های دریایی و سختی‌های آن و آماده شدن برای عملیات خیبر در هورالهویزه (هرچند که هیچ‌یک از فرماندهان لشکر‌ها اطلاعی از محل و نوع عملیات بعدی (خیبر) نداشتند)، برنامه گشت دریایی با استقرار و حضور در ناو‌های نیروی دریایی ارتش در خلیج فارس و سوار و پیاده شدن مکرر در کنار جزایر و… ترتیب داده شده بود.

در این سفر چند روزه دریایی که استراحت و خواب و خوراک مناسبی نیز نبود، خستگی، همه وجود ما را گرفته بود و بعضاً در مسیر و نزدیک جزایر، برخی‌ها دچار خواب‌آلودگی می‌شدند و تنها کسی که لحظه‌ای آرام و قرار نداشت و اجازه غفلت و کم‌توجهی به دیگران را نیز نمی‌داد، او بود.

دائماً بین فرماندهان در حرکت بود و با نقشه و سؤال و جواب از فرمانده ناو و من هم، موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های عملیاتی منطقه، دیگران را توجیه و تشویق به توجه و دقت می‌کرد؛ تا حدی که بعضی‌ها به او اعتراض هم می‌کردند.

در مورد دیگر، یکی از فرماندهان را در یک خودروی استیشن دارای کولر دیده بود و با او برخورد جدی کرده بود و در جلسه نیز به فرماندهان تأکید می‌کرد که همانطور که رزمنده‌ها سختی می‌کشند، ما هم باید سختی‌ها را لمس کنیم و تحمل نمائیم.

نحوه و میزان حضور و رسیدگی او به خانواده محترمش نیز در بحبوحه درگیری‌ها، نمونه دیگری بود که از نزدیک دیدیم. در نهایت نیز؛ همچون یک رزمنده گمنام بر ترک یک موتور در جزیره مجنون در عملیات خیبر، مزد این تعهد، شور و دلسوزی را دریافت کرد.

لشکر حضرت محمد رسول الله (ص) و پیروزی‌های آن در آن مقطع، بدون شک، مرهون تلاش‌ها و مجاهدت‌های این فرمانده دلاور سپاه اسلام است.

ان‌شاءالله که آن رفاقت و همراهی، موجب شفاعت او از همه ما جاماندگان نیز بشود.

سرلشکر محمد باقری

۱۴۰۲/۰۲/۰۴»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سرلشکر باقری: شهید همت در اوج تعهد، شور و دلسوزی بود بیشتر بخوانید »

انتظار شهید همت از شریک زندگی/ ارزش «امید به خداوند» در دید شهید همت/ قهرمان من

انتظار شهید همت از شریک زندگی خود/ ارزش «امید به خداوند» در نگاه شهید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «همت» روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضا به دنیا آمد و روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید.

نوشتار پیش رو، به معرفی برخی کتاب‌هایی که در مورد شهید همت نگاشته شده‌اند، پرداخته است.

همسر شهید همت: تا به خانه می‌رسید، حق نداشتم کاری بکنم

«فرهاد خضری» در کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان؛ کتاب همت» به نقل از «ژیلا بدیهیان» همسر شهید در مورد رفتار شهید همت در خانه و کمکی که به همسرش می‌کرد آورده است:

«بعضی از مرد‌ها در ساعت مشخصی از منزل بیرون می‌روند و در ساعت مقرر برمی‌گردند. بعضی دیگر به دلایلی، وقت بیشتری را نزد خانواده‌هایشان می‌گذرانند که گاهی به همین دلیل، باعث ایجاد اختلاف می‌شوند.

بعضی دیگر از مردان هستند که بیش از حد، وقت خود را در بیرون از منزل صرف کسب و کار و انباشت ثروت می‌کنند. بیتشر این افراد، از اوضاع و احوال خانواده غافل بوده و در نهایت با مشکلات دنیوی و اخروی مواجه می‌شوند.

بین این‌ها و خانواده‌شان، رابطه عاطفی کم‌رنگی وجود دارد و حتی بعد از مرگشان، خیلی سریع فراموش می‌شوند.

در مقابل چنین افرادی، بعضی‌ها هم هستند که بیشتر وقتشان را بیرون از منزل و صرف خدمات مهم دینی، انقلابی و ملی می‌کنند، اما وقتی به منزل می‌آیند، همان فرصت کوتاه را به مهر و علاقه به همسر و فرزندان خود هدیه می‌کنند تا نیازمندی‌های عاطفی خانواده را تأمین کنند.

شهید همت، زندگی مشترک خود را در کوران جنگ با همسری آغاز کرد که خود او نیز یک رزمنده بود و به زندگی در شرایط سخت مناطق جنگی عادت داشت. عشق و علاقه به حاجی، یکی از دلایلی بود که همسرش زندگی با آرامش در اصفهان را رها کرد و همراه با همت از این منطقه به آن منطقه سفر می‌کرد؛ با وسایل زندگی‌ای که در صندوق عقب ماشین جای می‌شد.

خانه زن جوان در دزفول، قبلاً مرغداری بود. همسر همت (ژیلا بدیهیان) با دستان خودش تمام خانه را تمیز و با گلاب معطر می‌کند. یا در خانه‌ای دیگر، وجود عقرب و حشرات و حیوانات موذی در خانه کاملاً طبیعی بود. علاوه بر همه اینها، موشک‌باران شهر‌ها بود که باید بعضی شب‌ها به‌تن‌هایی آن‌ها را تحمل می‌کرد؛ همه این‌ها را تحمل می‌کرد با معجزه «عشق».

همسر شهید همت نقل می‌کند: «در اوج تمام سختی‌ها و محرومیت‌ها، ترس‌ها و حتی ناامیدی‌ها، خودم را خوشبخت‎ترین زن دنیا می‌دانستم. همیشه قبل از اینکه دستش به‌طرف زنگ برود، در را به‌روی خنده‌اش باز می‌کردم؛ خنده‌ای که هیچ‌وقت از من دریغش نمی‌کرد و نمی‌گذاشت بفهمم در جنگ شکست خورده‌اند یا یا موفق شده‌اند.

آنقدر به من محبت می‌کرد که فرصت نمی‌کردم این چیز‌ها را از او بپرسم. کمک‌حالم بود. خیلی هم باسلیقه بود. تا از راه می‌رسید… حق نداشتم هیچ کاری بکنم. یک بار گفتم: تو آنجا آن همه سختی می‌کشی، چرا من باید بگذارم ایانجا کار کنی و سختی بکشی؟

بچه بغل و خیس عرق گفت: تو بیشتر از این‌ها به گردن من حق داری. باید حق تو و این طفل‌های معصوم را ادا کنم.»

نویسنده در همین کتاب، به نقل از پدر و مادر شهید می‌گوید:

«پدر شهید همت نقل می‌کند: «وقتی ابراهیم از حج برگشت، ۵۰-۶۰ نفر از دوستانش به دیدنش آمده بودند. شب می‌خواستند روند، ولی ابراهیم اجازه نداد و بااصرار همه آن‌ها را نگه داشت. همان بره‌ای که جلوی پای او کشته بودیم، شام مهمان‌هایش شد.»

مادر شهید همت می‌گوید: «چند بار پیله کردم که بیا برایت آستین بالا بزنیم و زن بگیریم.

گفت: حرفی نیست، قبول.

گفتم: کی را می‌خواهی؟

گفت: زنی که پشت ماشین بتواند با من زندگی کند.

وسایل زندگی مشترک ابراهیم و همسرش هم پشت صندوق عقب پیکان جا می‌گرفت. به کمترین وسایل زندگی قناعت می‌کرد، برایش زندگی کردن مهم بود، نه وسایل آنچنانی.»

من کباب بخورم، در حالی که بسیجی‌ها نان خالی هم گیرشان نمی‌آید!

پدر شهید نقل می‌کند: «حاجی مدت‌ها بود که سری به ما نزده بود. برای همین به اندیمشک رفتیم. صبح زود با ابراهیم به محل کارش رفتم. ظهر که برگشتیم خانه، مادر ابراهیم برای بچه‌اش کباب درست کرده بود. کباب را جلوی ابراهیم گذاشت، ولی ابراهیم نخورد.

گفتم: چرا نمی‌خوری؟

گفت: من کباب بخورم، در حالی که بسیجی‌ها نان خالی هم گیرشان نمی‌آید. نخورد. کمی استراحت کرد و سر کارش رفت.»

ابراهیم به مسائل دنیایی بی‌اعتنا بود

پدر شهید ادامه داد: «کفش‌هایش آنقدر پاره بود که قابل استفاده نبود. نه‌تن‌ها از کفش‌های دولتی استفاده نکرد، بلکه کفشی که خودم برایش خریده بودم هم نپوشید، آن را به یک بسیجی داد که کفش گیرش نیامده بود. می‌گفتم: آخر پسر، مثلاً تو فرمانده‌ای. کمی به خودت برس، اما انگار نه انگار.

اصلاً به مسائل دنیا بی‌اعتنا بود… بعد از شهادتش هوش و حواسم سرجایش نبود. تا یک جا می‌نشستم، به روز‌هایی می‌رفتم که برایم حرف حرف می‌زد، می‌خندید یا شیطنت می‌کرد. یاد قناعت‌هایش می‌افتادم؛ به نان خشک و ماست چقدر علاقه داشت.

همیشه یک ظرف داشت که در آن سه، چهار کیلو نان خشک را با آب‌دوغ قاطی می‌کرد و با دوستانش یا تنها می‌خورد. بار‌ها فرمانده‌ها پیش او می‌آمدند و آن‌ها را ناهار نگه می‌داشت. حالا ناهار او چه بود؟ یک کاسه آب‌دوغ با نان خشک.»

اگر مؤمنی لحظه‌ای احساس کند ناامید است، آن لحظه، لحظه شرک و کفر اوست

در کتاب «شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتار‌های مدیریتی شهید همت»، سخنرانی شهید همت در مراسم سوم شهیدان باقری و بقایی در جمع رزمندگان آمده است که در مورد «امیدواری» به همرزمان خود گفت:

«حاج همت در تشریح مراتب امیدواری به ذات مقدس باری‌تعالی، طی سخنرانی در مراسم سومین روز شهادت شهیدان «حسن باقری» جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه و «مجید بقایی» فرمانده قرارگاه یکم سپاه گفت: در راهی که «فی سبیل الله» و فقط برای خدا می‌پیماییم، اگر مؤمنی یک لحظه احساس کند ناامید است، آن لحظه، لحظه کفر و شرک انسان است؛ چراکه همه وجود ما، همه توان ما و همه هستی ما به دست خداست و همیشه باید امیدوار و مطمئن باشیم و بر خدا توکل داشته باشیم.

این صحنه همیشه محل آزمایش است. چهار صباحی زنده ایم… آخر، از دنیا می‌رویم… خداوند، صدام را در کفرش آزمایش می‌کند و ما، مؤمنان را در ایمانمان؛ چرا که در جنگمان در مقابل عراق، هیچ‌چیز غیر از ایمان ما بر دشمن غلبه نکرد. از نظر ابزار ضعیف‌تریم، از نظر امکانات ضعیف‌تریم… ما غیر از خدا، هیچ‌کسی را نداریم.»

تمام این جملات و رفتارِ سراسر اخلاص همت، از آغاز مبارزاتش در زمان رژیم پهلوی و درگیری با تیمسار ناجی گرفته تا هدایت لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در جنگ، تا آخرین لحظه شهادتش در عملیات خیبر، بیان‌گر روح توکل و اعتماد او به ذات اقدس باری‌تعالی بود.»

منابع:

۱. خضری، فرهاد. به مجنون گفتم زنده بمان؛ کتاب همت، تهران: روایت فتح، ۱۳۸۹، صص ۲۲-۵۱،

۲. خضری، فرهاد. به مجنون گفتم زنده بمان؛ کتاب همت، تهران: روایت فتح، ۱۳۸۹، صص ۱۲۶-۱۳۰،

۳. شفیعی، علیرضا. شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتار‌های مدیریتی شهید همت، تهران: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ۱۴۰۰، صفحه ۱۱۰

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

انتظار شهید همت از شریک زندگی خود/ ارزش «امید به خداوند» در نگاه شهید بیشتر بخوانید »

شهید «حاج محمدابراهیم همت»

تصاویر/یادگاری با «همت»



شهید «حاج محمدابراهیم همت»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، «حاج محمد ابراهیم همت»، معروف به «حاج همت» از محبوب‌ترین فرماندهان سال‌های دفاع مقدس بود که فرماندهی رزمندگان و پاسداران تهرانی را به مدت ۲۰ ماه، در جریان ۷ نبرد در جبهه های جنگ بر عهده داشت. اسفند ماه، مصادف است با سالگشت شهادت او در «عملیات خیبر». به همین مناسبت، گزیده‌ای از ۲۰ عکس یادگاری با ایشان را منتشر می‌کنیم.

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



منبع خبر

تصاویر/یادگاری با «همت» بیشتر بخوانید »