شهید محمد بروجردی

«یحیی»؛ یک کتاب خشک جنگ و مبارزه نیست

«یحیی»؛ یک کتاب خشک جنگ و مبارزه نیست


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ فاطمه افتخاری؛ بیایید در همین ابتدای بحث کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس به ویژه تاریخ شفاهی خوانده‌ایم در ذهن مرور کنیم.

معمولا کتاب‌هایی که ما به عنوان مخاطبین عام به سراغ آن می‌رویم یا کتبی در زمینه‌ی خاطرات و روایات همسران شهدا بوده است یا از زبان کسانی که اسیر شده‌اند و در اردو دشمن روز‌های بسیار سختی را گذرانده‌اند و یا از زبان دوستان و همرزمان شهید. اما چند درصد از این کتاب‌ها از زبان یک فرمانده نوشته شده است؟

صرف خواندن روایات کسانی که خارج از خط مقدم جبهه قرار داشته اند از حاضرین و رزمندگان در جبهه‌های جنگ سبب شده است حضور عنصر عقلانیت در جنگ در کنار مفاهیم ارزشی دیگر مانند شهادت، ایثار و توکل کمتر دیده شود. نقل قولی از استاد رحیم‌پور ازغدی را به یاد می‌آورم که می‌گفتند عده‌ای گمان می‌کنند رزمندگان ما بدون هیچ عقلانیت و برنامه‌ای فریاد می‌کشیدند و به دشمن حمله می‌کردند. گویی به عقلانیت در کنار ارزش‌های ایدئولوژی دیگر کمتر پرداخته شده است. دلیل این امر را هم می‌توان در نکته‌ای دانست که در پاراگراف ابتدایی به آن پرداختم.

و اما کتاب یحیی تلاشی است برای جمع بین عقلانیت و سایر ارزش‌های دفاع مقدس و یا حتی سایر احساسات انسانی، به این علت که این کتاب از زبان یک فرمانده روایت شده است. فرماندهی که خود طراح بسیاری از عملیات‌های دفاع مقدس ازجمله عملیات آزادسازی حصر آبادان و خرمشهر بوده است. این کتاب روایت بخشی از زندگی سرلشکر یحیی صفوی است، روایتی که با انقلاب و جنگ پیوند خورده است.

این کتاب از کودکی یحیی آغاز می‌شود، از روز‌هایی که به همراه خانواده پرجمعیتش در روستایی در اصفهان زندگی می‌کردند تا روزگاری که با مهاجرت به اصفهان زندگی خانوادگی آنان تغییر می‌کند. در این بخش از کتاب یحیی صفوی از اتفاقاتی در کودکی خود می‌گوید که تاثیر آن بر زندگی‌اش در سرتاسر کتاب دیده می‌شود. ردپای این خاطرات در روز‌های سختِ زندگی شخصی و یا روز‌های جنگ خود را نشان می‌دهد.

پس از سپری شدن روز‌های کودکی و نوجوانی، یحییای جوان برای تحصیل در دانشگاه به تبریز می‌رود و در همان جا است که به فعالیت‌های مذهبی علیه رژیم شاه روی می‌آورد. از همین جا است که نام مستعار رحیم را برای جلوگیری از شناسایی شدن برای خود انتخاب می‌کند. این مبارزات که خود بخش جذابی از زندگی این مرد است سبب می‌شود دایره‌ای از دوستان شکل بگیرد که بعد‌ها در جنگ کردستان و خوزستان نیز دوشادوش همدیگر این بار با دشمن خارجی می‌جنگند.

در بخش انتهایی نیز به روز‌های جنگ می‌رسیم ابتدا جنگ با منافقین در کردستان و سپس جنگ با عراق در خوزستان تا آزادسازی خرمشهر. روز‌هایی که یحیای جوان را تبدیل به یک فرمانده می‌کند. فرمانده‌ای که در کنار سایر فرماندهان و طراحان جنگی عملیات‌های پیروزمندانه‌ی زیادی را پایه ریزی می‌کند.

در همین فصل و در اتاق‌های فکر برای شکل گیری این عملیات‌ها است که ما نام بزرگان دیگری در حوزه جنگ از جمله شهید محمد بروجردی، حسین خرازی، احمد متوسلیان و دیگران را می‌خوانیم. درست در همین بخش و در گفتگو‌ها و تلاش‌ها و شناسایی‌ها برای طرح ریزی عملیات‌ها است که عقلانیت به بهترین شکل در کنار ارزش‌هایی مانند توکل خود را نشان می‌دهد شاید نقطه اوج این ماجرا را بتوان در این بخش از کتاب که در ادامه می‌آید دید:

آقا محسن مجبور شد در یک هواپیمای شکاری به جای خلبان دوم بنشیند و از دزفول به تهران و خدمت امام برود. به امام گفته: «ما متحیر هستیم؛ برای ما استخاره کنید.» امام با لبخند به درخواست استخاره‌ی او جوابی نداده بودند و فرمودند: «جنگ همه‌اش خیر است. بروید با تدبیر و فکر عمل کنید.» وقتی آقا محسن به دزفول برگشت؛ خوش روحیه بود، گفت: «امام فرموده‌اند این جنگ همه‌اش خیر است. با تدبیر عمل کنید.».

اما اگر فکر کرده‌اید که این کتاب تنها یک کتاب خشک در حوزه جنگ و مبارزه است باید بگویم این تصور اشتباه است. زندگی شخصی رحیم صفوی با همسر خود مهرشاد از جذابیت‌های این کتاب است. ما بر طبق آنچه که پیشتر در کتب تاریخ شفاهی دفاع مقدس روایت شده است عادت داریم زندگی عاطفی و شخصی رزمندگان وفرماندهان جنگ را از زبان زنان (همسرانشان) بخوانیم و این روایت متفاوت از دیدگاه یک مرد می‌تواند بر جذابیت‌های این کتاب بیافزاید.

سبک نگارشی که در این کتاب استفاده کرده است به ویژه در نیمه‌ی ابتدایی سبب می‌شود در هر فصل مخاطب در ابتدا با یک گره داستانی مواجه شود، با اتفاقی که نمی‌داند چطور و چگونه رخ داده است و سپس در جریان روایت فصل است که کم کم این گره و نحوه رخ داد آن رویداد بر مخاطب عرضه می‌شود.

این کتاب در ۴۰۰ صفحه توسط انتشارات مرز و بوم وابسته به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«یحیی»؛ یک کتاب خشک جنگ و مبارزه نیست بیشتر بخوانید »

شهید بروجردی و بهره‌گیری از قدرت نرم در مدیریت بحران کردستان/ در مورد «مسیح کردستان» چه می‌دانیم؟+عکس

پیام لشکر فاطمیون به مقاومت فلسطین: در نزدیک‌ترین نقطه مرزی در کنارتان هستیم


شهید بروجردی و بهره‌گیری از قدرت نرم در مدیریت بحران کردستان/ در مورد «مسیح کردستان» چه می‌دانیم؟+عکسبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، لشکر فاطمیون به مناسبت پیروزی مقاومت ملت فلسطین در جنگ 12 روزه علیه رژیم اشغالگر قدس، بیانیه‌ای صادر کرد. متن این بیانیه به شرح زیر است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

پیروزی بزرگ ملت شجاع، مظلوم و مقاوم سرزمین فلسطین بر رژیم سفاک و غاصب صهیونیستی را خدمت برادران مجاهد فلسطینی تبریک عرض می‌کنیم. مقاومت مثال زدنی جوانان رنج کشیده فلسطین که نصرت و عزت حق تعالی را در پی داشت، دشمن گرگ صفت را وادار به عقب نشینی نمود. تقبل این آتش بس لکه ننگ بزرگی بر پیشانی این رژیم پوشالی بود که نشان داد حقیقتِ این رژیم از خانه عنکبوت هم سست‌تر است.

شکست‌های مفتضحانه در جنگ 33 روزه لبنان، 22 روزه غزه و اکنون اعلام آتش بس، بعد از جنگ 12 روزه، نشان از قدرت رو به زوال این غده سرطانی دارد که هر روز به پایان عمرش نزدیک‌تر می‌شود. این پیروزی تاریخی نشان داد که تنها راه پیروزی بر دشمن غاصب، مقاومت است و محور مقاومت متشکل از جوانان جویای حق و برادران مسلمان در کنار یکدیگر، پوزه صهیونیست‌ها را به خاک می‌مالد.

اکنون که با این فتح بزرگ یک گام دیگر به صبح پیروزی نزدیک‌تر شده‌ایم، خطاب به برادران عزیز و مجاهدمان در فلسطین عرض می‌نماییم که همرزمانشان در لشکر فاطمیون که حالا در نزدیک‌ترین نقطه به مرزهای فلسطین اشغالی هستند، لحظه به لحظه در کنارشان حضور خواهند داشت و تا پاک کردن این غده سرطانی از منطقه خاورمیانه، عقب نخواهند کشید.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

پیام لشکر فاطمیون به مقاومت فلسطین: در نزدیک‌ترین نقطه مرزی در کنارتان هستیم بیشتر بخوانید »

سپاه در این کشور چه می‌کند؟

۹۰ درصد سپاهی‌ها این‌طوری هستند!



سپاه پاسداران: توافق امارات و رژیم صهیونیستی حماقتی تاریخی و محکوم به شکست است

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حمید بناء, نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در مطلبی نوشت:

مأمور تحقیق بعد از نیم‌ساعت سین جیم و پرس‌وجو دفترش را بست. آمده بود دربارۀ امیرعلی محمدیان اطلاعات کسب کند. موقع خداحافظی احساس کردم یک چیزی هنوز توی ذهنش مانده و دل دل می‌کند که بپرسد یا نپرسد. آخر سر با یک مکث طولانی سوال کرد: «امیرعلی چرا می‌خواد بیاد تو سپاه؟» بدون معطلی جواب دادم این پسر فقط دنبال شغل نیست؛ دوست داره کار و زندگی‌ش یه جوری باشه که بتونه بهتر و بیش‌تر یه دین و مردمش خدمت کنه.

موقع اعزام به سوریه صحت و صدق این پاسخ من دست‌کم به خودم ثابت شد. امیرعلی محل خدمتش را تغییر داد تا با اعزامش به منطقه موافقت بشه. وقتی خبر شهادتش در شهر پیچید گفتم خوش به حالش، می‌تونیم با همون لباس پاسداری دفنش کنیم اما حیف که پیکرش نیامد.

 ۹۰ درصد سپاهی‌ها این‌طوری هستند!
شهید جاویدالاثر مدافع حرم،  امیرعلی محمدیان

شهید محمدیان پرورش یافتۀ مکتب پاسداری بود. تربیت شدۀ مرام و مسلک حاج حسین خرازی که سال ۶۲ دم شهادت از خدا وقت گرفت برای ماندن و خدمت کردن. دانش‌آموخته سبک زندگی حاج ابراهیم همت که همه چیزش برای خدا بود. و دانشجوی کلاس درس حاج قاسم سلیمانی که ظرفیت‌های برون‌مرزی و فرامنطقه‌ای سپاه را به دنیا معرفی نمود. پاسدارها جانشان در می‌آید برای حفظ انقلاب و آرامش مردمشان. لاأقل نود و چند درصدشان این‌طوری هستند. یاد شهید شوشتری بخیر. همیشه لباس پاسداری اش را نشان می‌داد و می‌گفت مردم باید بفهمند که این لباس خدمته! دمش گرم … یک‌جوری خدمت کرد که اسم و رسمش تا ابد از دل و جان مردم وفادار و مهربان سیستان و بلوچستان بیرون نمی‌رود.

پاسدارها برای مردم جاده، نیروگاه، کارخانه و سد هم می‌سازند. مرزبانی می‌کنند. قدرت دفاعی کشور را افزایش می دهند. در حوزه‌های علم و  دانش و فناوری صاحب کرسی و جایگاه جهانی هستند. خون می‌دهند برای خونی نشدن چشم و دل هموطنانشان. در سال‌های اخبر صنعتگر هم شده‌اند. سیل و زلزله بیاید، قبل از همه برای کمک به آسیب‌دیده ها پای کار حاضر می‌شوند. در بلای عظیم بم، اگر حاج قاسم و حاج احمد نبودند امکان کمک‌رسانی به زنده مانده‌ها به این سادگی‌ها میسّر و فراهم نمی‌شد. این دو پاسدار خوش‌نام امکانات سپاه را به بم بردند برای هموار کردم مسیر امداد و نجات و اسکان مردم مصیبت زده. به‌گفته شاهدان ماجرا در آن‌ شب‌های تلخ خواب به چشم سلیمانی و کاظمی نیامد. درست مثل روزهای دفاع. خلاصه این‌که پاسدارها جانشان در می‌آید برای حفظ انقلاب و آرامش مردمشان.

فعالیت‌های سپاه پاسدارها از همان روزهای نخست انقلاب آغاز شد. این تشکیلات نوپا خیلی زود جای خودش را در ساختار حاکمیتی کشور پیدا کرد. در مقدمۀ قانون اساسی نام این نهاد ارزشی در کنار ارتش به این صورت آمده است: «در تشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور توجه بر آن است که ایمان و مکتب، اساس و ضابطه باشد، بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب در انطباق با هدف فوق شکل داده می‌شوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه با رسالت مکتبی یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا در جهان را نیز عهده‌دار خواهند بود». علاوه بر این تأکید قاطع و پرمغز، اصل یکصدوپنجاهم قانون حدود وظایف سپاه را این‌گونه مشخص می‌کند: «سپاه‏ پاسداران‏ انقلاب‏ اسلامی‏ که‏ در نخستین‏ روزهای پیروزی‏ این‏ انقلاب‏ تشکیل‏ شد، برای‏ ادامه‏ نقش‏ خود در نگهبانی‏ از انقلاب‏ و دستاوردهای‏ آن‏ پابرجا می‏ماند.» شاید برای جوان‌ها جالب باشد که یک برهه‌ای سپاه وزارتخانه هم داشت؛ با وظیفۀ پشتیبانی لجستیکی و اداری از سپاه پاسداران.

در دوران دفاع مقدس پاسدارها عملیات‌های بزرگی را طراحی و اجرا کردند. از فتح‌المبین و بیت‌المقدس گرفته تا خیبر و والفجر هشت و کربلای پنج. بیش از چهل و یک هزار پاسدار هم در ایام جنگ به شهادت رسیدند. تاریخ و فرهنگ دفاع‌مقدس با نام فرماندهان بزرگ سپاه گرده خورده است. با نام شهدای عزیزی هم‌چون حسن باقری، احمد متوسلیان، کاظم رستگار، مهدی زین الدین، مهدی باکری، محمود کاوه، عبدالحسین برونسی، احمد کاظمی، علی چیت سازیان، حسین بصیر، محسن وزوایی و بزرگمرد آن روزها شهید محمد بروجردی. این آخری یکی از مهم‌ترین عوامل جلب اعتماد مردم شهرهای کردنشین بود. بروجردی با اخلاص، صفا، تیزبینی و هوشمندی خاص خودش، کاری کرد که مردم شمال‌غرب کشور دوست و دشنمشان را بشناسند. حاج محمد آقا بروجردی تکرار شدنی نیست.

تفکر و مشی پاسداری در دهۀ نود جوان‌های جنگ ندیده را به وسط معرکه کشاند. کپی برابر اصل! عیناً مثل همان چیزی که در دهۀ شصت دیده بودیم. اینجا هم چشم نوعروسی برای همیشه به در ماند تا داماد خودش را به مراسم ازدواج برساند. مادری وضو گرفت و پسرش را از زیر قرآن به مقتل فرستاد. پدری از غصۀ پسر دق کرد. مرد جوانی موقع رفتن چشمش را به روی ناز دخترکانش بست. آن یکی مفقودالأثر شد و …

پاسداری از اسلام درس عاشورا و قیام حضرت امام حسین علیه السلام است. دقیقاً همان چیزی که اسلام را زنده نگه‌داشته و خواهد داشت. سپاه علاوه بر آب و خاک باید از اعتقاد و اعتماد و امنیت مردم هم پاسداری کند. چه در حوزۀ جنگ نرم و نبرد فرهنگی و جبهۀ رسانه‌ای و چه در میادین سخت نظامی. با این وصف تعجبی ندارد که گاه و بی‌گاه دشمن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را با تکنیک‌های پیچیده و مدرن عملیات روانی تخریب کند.

حرف آخر اینکه پاسداری یک حرفه و شغل نیست؛ عشق و باور و این چیزها هم نیست! پاسداری از انقلاب اسلامی، تکلیفی است برای زمینه‌سازی ظهور اگر قدرش را بدانند و بدانیم.

 ۹۰ درصد سپاهی‌ها این‌طوری هستند!
شهید جاویدالاثر مدافع حرم،  امیرعلی محمدیان



منبع خبر

۹۰ درصد سپاهی‌ها این‌طوری هستند! بیشتر بخوانید »

فرماندهانی که با مبارزات چریکی سرنگونی «حکومت پهلوی» را سرعت بخشیدند


مبارزان مدافعبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پیروزی انقلاب اسلامی گروه‌ها و اقشار مختلف مردم به رهبری امام خمینی (ره) علم قیام علیه رژیم پهلوی را به دست گرفتند. پیش از علنی‌تر شدن مبارزات، گروه‌های سیاسی و مسلحانه مبارزاتی را آغاز کردند که در سرعت بخشیدن به جریان انقلابی ثمربخش بود. در دهه ۵۰، هفت گروه مسلح اسلامی با جدا شدن از بدنه سازمان مجاهدین خلق به عنوان گروه‌های جدید چریکی وارد صحنه مبارزه با رژیم پهلوی شدند. گروه‌های فلق، منصورون، صف، موحدین، فلاح، بدر و امت واحده هفت گروهی بودند که با تکیه بر مبانی اسلامی و ارتباط با جامعه روحانیت به فعالیت و مبارزه پرداختند، اعضای این گروه‌ها متشکل از زندانیان سیاسی و جوانان و دانشجویانی بودند که از طرفی انحراف مجاهدین بر آنان محرز شد و از طرف دیگر با روحیه حق طلبی و مبارزاتی که داشتند فساد حکومت را برنتافتند و وارد مبارزه مسلحانه شدند.

عمده اعضای این گروه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان حمله صدام به کشور و در دوران دفاع مقدس نقش موثری در دفاع از کشور ایفا کردند و فرماندهی و مسوولیت‌های مهمی را عهده دار شدند. از جمله این افراد شهید محمد بروجردی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرلشکر محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران، شهید محمد جهان‌آرا، شهید حسین علم الهدی، سرلشکر رحیم صفوی، محمدباقر ذوالقدر و علی شمخانی بودند که در ادامه به فعالیت‌های برخی از آنان اشاره می‌کنیم.

شهید محمد بروجردی

شهید محمد بروجردی از موسسین سپاه پاسداران ۱۴ ساله بود که در سال ۱۳۴۷ با شرکت در کلاس‌های آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش می‌گوید: «وقتی به این کلاس‌ها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند». پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیات‌های مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی ـ عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل می‌شد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد. در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. مادرش می‌گوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند می‌خواهی چکار کنی؟ گفت: «مادر من مسلمانم مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمی‌دهم. من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم. می‌فهمی مادر، بیزار!» او به قصد دیدار با حضرت امام خمینی (ره) از خدمت فرار کرد، اما حین عبور از مرز زمینی ایران – عراق توسط عناصر ساواک شناسایی و دستگیر شد.

بروجردی نهایتا پس از شش ماه اسارت، از زندان آزاد شد و به طور حرفه‌ای قدم به میدان مبارزات سیاسی ـ مکتبی گذاشت. در قدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار کند. چندی بعد در رابطه با تشکل‌های فرهنگی ـ تبلیغاتی دست به کار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و پیام‌های حضرت امام شد. شهید بروجردی در سال ۱۳۵۵ به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان از جمله  امام موسی صدر از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره‌های آموزش نظامی و چریکی نزد شهید چمران و شهید محمد منتظری پس از دو ماه به ایران بازگشت. پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه اطلاعات و قیام خونین ۱۹ دی سال ۱۳۵۶، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر قم، محمد یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی ـ امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجراء کرد. وی در سال ۱۳۵۶ با همکاری دوستان خود فعالیت‌های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب گروه توحیدی «صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد.

او هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت.

سرلشکر محسن رضایی

محسن رضایی سال ۱۳۴۹ پس از ورود به هنرستان فنی صنعت نفت فعالیت‌های مذهبی و سیاسی را با همراهی اسماعیل دقایقی، عبدالله ساکیه، فریدون مرتضایی و غلامرضا قمیشی، آغاز کرد که در دوره‌ای توسط ساواک دستگیر و راهی زندان شد. او در بخشی از خاطرات خود نوشته است: «شهر کاملاً ملتهب بود. ارتش در اهواز حکومت نظامی اعلان کرده بود و تانک‌ها وارد خیابان شده بودند. روی تانک‌ها تعداد زیادی چماق به دست نشسته بودند و جاوید شاه می‌گفتند. آن‌ها برای ایجاد رعب و وحشت از روی خودرو‌هایی که در کنار خیابان پارک شده بود، رد می‌شدند؛ جلوی برخی از خودرو‌های سواری را می‌گرفتند و از مردم می‌خواستند که جاوید شاه بگویند و به امام توهین کنند. من و شهید جهان آرا در یکی از خیابان‌ها مقابل حرکت تانک‌ها آرایش گرفتیم و به محض آن که در ابتدای خیابان ظاهر شدند، با کلاشینکف به آن‌ها حمله کردیم. آن‌ها غافلگیر شده بودند و نمی‌دانستند چه کار کنند… ما تیراندازی می‌کردیم و همزمان شعار الله اکبر، درود بر خمینی و مرگ بر شاه می‌دادیم. پس از تیراندازی سوار خودرو شدیم و از منطقه فاصله گرفتیم. این اقدام روحیه انقلابی مردم را افزایش داد. همان روز اطلاعیه‌ای به نام منصورون در خصوص حمله به تانک‌ها و چماق به دست‌ها صادر کردیم. در عملیات گروه منصورون آقایان علی شمخانی، غلامعلی رشید، محمدباقر قاضیانی و محمد فلاح حضور فعال داشتند.»

شهید محمد جهان آرا

شهید محمد جهان‌آرا در سال ۱۳۴۸ تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری روح الله خمینی همراه عده‌ای از دوستان‌اش وارد مبارزات سیاسی علیه دولت محمدرضا پهلوی شد و گروه الله اکبر را راه اندازی کرد. در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب‌الله خرمشهر درآمد. دو سال بعد اعضای گروه توسط ساواک شناسایی و تمام اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در جریان این دستگیری، محمد جهان‌آرا به یک سال زندان محکوم شد.

در سال ۱۳۵۵ جهان آرا به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه معتقد به مبارزه مسلحانه بود، درآمد. در سال ۱۳۵۷، هنگامی که قرار بود به سرپرستی سید علی اندرزگو به سوریه و اردوگاه‌های مقاومت فلسطین سفر کند، به دلیل کشتار مردم تهران در میدان ژاله در هفدهم شهریور ۱۳۵۷ از سفر بازماند.

سید رحیم صفوی

دوران دانشجویی سید یحیی مصادف است با مبارزات انقلابیون که از همین رو او به همراه دانشجویان دیگری، چون مهدی باکری اقدام به ایجاد تشکل‌های دانشجویی کرده و حضور در تظاهرات‌های ضد رژیم ستم شاهی شرکت کرد که در یکی از همین تظاهرات‌ها از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح شد. او از اعضای گروه «صف» بود که به همراه دوستانش کار ساماندهی و هدایت سیاسی دانشجویان در دانشگاه تبریز را برعهده داشت. همزمان با سپری کردن خدمت سربازی که بر سوابق نظامی او افزود و باعث شد ارتقاء درجه پیدا کند به قم رفت تا در جلسات آیت الله دستغیب و آیت الله مدنی فیض شرکت کند.

پس از آنکه در جریان تظاهرات مردم تبریز از ناحیه ران پا گلوله خورده و به شدت تحت تعقیب ساواک قرار گرفت از ایران خارج شده و به سوریه رفت. در آنجا مشغول آموزش انواع فنون مبارزات چریکی شد و شروع به یادگیری انواع عملیات‌ها و ملزومات آن کرد، سپس به جنوب لبنان رفت و در آنجا به مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی پرداخت. با اوج گیری مبارزات در کشور و پس از آنکه امام به فرانسه رفت، سید یحیی نیز عازم فرانسه شد. مدتی در آنجا ماند و پس از آن با کسب اجازه از محضر امام به سوی ایران عزیمت کرد، پس از ورود به اصفهان مکانی را برای آموزش‌های چریکی انتخاب و شروع به آموزش‌های مربوطه کرد.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

فرماندهانی که با مبارزات چریکی سرنگونی «حکومت پهلوی» را سرعت بخشیدند بیشتر بخوانید »

فرماندهانی که به مبارزه چریکی با طاغوت روی آوردند


مبارزان مدافعبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پیروزی انقلاب اسلامی گروه‌ها و اقشار مختلف مردم به رهبری امام خمینی (ره) علم قیام علیه رژیم پهلوی را به دست گرفتند. پیش از علنی‌تر شدن مبارزات، گروه‌های سیاسی و مسلحانه مبارزاتی را آغاز کردند که در سرعت بخشیدن به جریان انقلابی ثمربخش بود. در دهه ۵۰، هفت گروه مسلح اسلامی با جدا شدن از بدنه سازمان مجاهدین خلق به عنوان گروه‌های جدید چریکی وارد صحنه مبارزه با رژیم پهلوی شدند. گروه‌های فلق، منصورون، صف، موحدین، فلاح، بدر و امت واحده هفت گروهی بودند که با تکیه بر مبانی اسلامی و ارتباط با جامعه روحانیت به فعالیت و مبارزه پرداختند، اعضای این گروه‌ها متشکل از زندانیان سیاسی و جوانان و دانشجویانی بودند که از طرفی انحراف مجاهدین بر آنان محرز شد و از طرف دیگر با روحیه حق طلبی و مبارزاتی که داشتند فساد حکومت را برنتافتند و وارد مبارزه مسلحانه شدند.

عمده اعضای این گروه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان حمله صدام به کشور و در دوران دفاع مقدس نقش موثری در دفاع از کشور ایفا کردند و فرماندهی و مسوولیت‌های مهمی را عهده دار شدند. از جمله این افراد شهید محمد بروجردی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرلشکر محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران، شهید محمد جهان‌آرا، شهید حسین علم الهدی، سرلشکر رحیم صفوی، محمدباقر ذوالقدر و علی شمخانی بودند که در ادامه به فعالیت‌های برخی از آنان اشاره می‌کنیم.

شهید محمد بروجردی

شهید محمد بروجردی از موسسین سپاه پاسداران ۱۴ ساله بود که در سال ۱۳۴۷ با شرکت در کلاس‌های آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش می‌گوید: «وقتی به این کلاس‌ها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند». پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیات‌های مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی ـ عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل می‌شد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد. در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. مادرش می‌گوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند می‌خواهی چکار کنی؟ گفت: «مادر من مسلمانم مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمی‌دهم. من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم. می‌فهمی مادر، بیزار!» او به قصد دیدار با حضرت امام خمینی (ره) از خدمت فرار کرد، اما حین عبور از مرز زمینی ایران – عراق توسط عناصر ساواک شناسایی و دستگیر شد.

بروجردی نهایتا پس از شش ماه اسارت، از زندان آزاد شد و به طور حرفه‌ای قدم به میدان مبارزات سیاسی ـ مکتبی گذاشت. در قدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار کند. چندی بعد در رابطه با تشکل‌های فرهنگی ـ تبلیغاتی دست به کار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و پیام‌های حضرت امام شد. شهید بروجردی در سال ۱۳۵۵ به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان از جمله  امام موسی صدر از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره‌های آموزش نظامی و چریکی نزد شهید چمران و شهید محمد منتظری پس از دو ماه به ایران بازگشت. پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه اطلاعات و قیام خونین ۱۹ دی سال ۱۳۵۶، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر قم، محمد یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی ـ امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجراء کرد. وی در سال ۱۳۵۶ با همکاری دوستان خود فعالیت‌های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب گروه توحیدی «صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد.

او هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت.

سرلشکر محسن رضایی

محسن رضایی سال ۱۳۴۹ پس از ورود به هنرستان فنی صنعت نفت فعالیت‌های مذهبی و سیاسی را با همراهی اسماعیل دقایقی، عبدالله ساکیه، فریدون مرتضایی و غلامرضا قمیشی، آغاز کرد که در دوره‌ای توسط ساواک دستگیر و راهی زندان شد. او در بخشی از خاطرات خود نوشته است: «شهر کاملاً ملتهب بود. ارتش در اهواز حکومت نظامی اعلان کرده بود و تانک‌ها وارد خیابان شده بودند. روی تانک‌ها تعداد زیادی چماق به دست نشسته بودند و جاوید شاه می‌گفتند. آن‌ها برای ایجاد رعب و وحشت از روی خودرو‌هایی که در کنار خیابان پارک شده بود، رد می‌شدند؛ جلوی برخی از خودرو‌های سواری را می‌گرفتند و از مردم می‌خواستند که جاوید شاه بگویند و به امام توهین کنند. من و شهید جهان آرا در یکی از خیابان‌ها مقابل حرکت تانک‌ها آرایش گرفتیم و به محض آن که در ابتدای خیابان ظاهر شدند، با کلاشینکف به آن‌ها حمله کردیم. آن‌ها غافلگیر شده بودند و نمی‌دانستند چه کار کنند… ما تیراندازی می‌کردیم و همزمان شعار الله اکبر، درود بر خمینی و مرگ بر شاه می‌دادیم. پس از تیراندازی سوار خودرو شدیم و از منطقه فاصله گرفتیم. این اقدام روحیه انقلابی مردم را افزایش داد. همان روز اطلاعیه‌ای به نام منصورون در خصوص حمله به تانک‌ها و چماق به دست‌ها صادر کردیم. در عملیات گروه منصورون آقایان علی شمخانی، غلامعلی رشید، محمدباقر قاضیانی و محمد فلاح حضور فعال داشتند.»

شهید محمد جهان آرا

شهید محمد جهان‌آرا در سال ۱۳۴۸ تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری روح الله خمینی همراه عده‌ای از دوستان‌اش وارد مبارزات سیاسی علیه دولت محمدرضا پهلوی شد و گروه الله اکبر را راه اندازی کرد. در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب‌الله خرمشهر درآمد. دو سال بعد اعضای گروه توسط ساواک شناسایی و تمام اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در جریان این دستگیری، محمد جهان‌آرا به یک سال زندان محکوم شد.

در سال ۱۳۵۵ جهان آرا به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه معتقد به مبارزه مسلحانه بود، درآمد. در سال ۱۳۵۷، هنگامی که قرار بود به سرپرستی سید علی اندرزگو به سوریه و اردوگاه‌های مقاومت فلسطین سفر کند، به دلیل کشتار مردم تهران در میدان ژاله در هفدهم شهریور ۱۳۵۷ از سفر بازماند.

سید رحیم صفوی

دوران دانشجویی سید یحیی مصادف است با مبارزات انقلابیون که از همین رو او به همراه دانشجویان دیگری، چون مهدی باکری اقدام به ایجاد تشکل‌های دانشجویی کرده و حضور در تظاهرات‌های ضد رژیم ستم شاهی شرکت کرد که در یکی از همین تظاهرات‌ها از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح شد. او از اعضای گروه «صف» بود که به همراه دوستانش کار ساماندهی و هدایت سیاسی دانشجویان در دانشگاه تبریز را برعهده داشت. همزمان با سپری کردن خدمت سربازی که بر سوابق نظامی او افزود و باعث شد ارتقاء درجه پیدا کند به قم رفت تا در جلسات آیت الله دستغیب و آیت الله مدنی فیض شرکت کند.

پس از آنکه در جریان تظاهرات مردم تبریز از ناحیه ران پا گلوله خورده و به شدت تحت تعقیب ساواک قرار گرفت از ایران خارج شده و به سوریه رفت. در آنجا مشغول آموزش انواع فنون مبارزات چریکی شد و شروع به یادگیری انواع عملیات‌ها و ملزومات آن کرد، سپس به جنوب لبنان رفت و در آنجا به مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی پرداخت. با اوج گیری مبارزات در کشور و پس از آنکه امام به فرانسه رفت، سید یحیی نیز عازم فرانسه شد. مدتی در آنجا ماند و پس از آن با کسب اجازه از محضر امام به سوی ایران عزیمت کرد، پس از ورود به اصفهان مکانی را برای آموزش‌های چریکی انتخاب و شروع به آموزش‌های مربوطه کرد.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

فرماندهانی که به مبارزه چریکی با طاغوت روی آوردند بیشتر بخوانید »