شهید مدافع حرم

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید محسن قاجاریان از فرماندهان لشکر ۲۱ امام رضا (ع) از یادگاران دوران دفاع مقدس بود که در جریان جنگ سوریه و در دفاع از حرم به شهادت رسید.

سال ۶۱ وارد سپاه پاسداران شد او در ابتدای دوران دفاع مقدس از نیرو‌های تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود و سپس چند باری در لشکر نصر حضور یافت. در عملیات¬‌هایی همچون «عملیات مسلم ابن عقیل» به عنوان بسیجی، «عملیات والفجر مقدماتی» با مسئولیت معاون گروهان، «عملیات والفجر ۱» در کسوت جانشین گروهان، «عملیات خیبر» به عنوان فرمانده گروهان، «عملیات بدر» با مسئولیت فرمانده گروهان، «عملیات والفجر ۸» در کسوت جانشین گردان، «عملیات کربلای ۴و۵» به عنوان جانشین گردان، «عملیات نصر۸» با مسئولیت فرمانده گردان، «عملیات بیت المقدس۲» در کسوت فرمانده گردان، «عملیات پدافندی جزیره‌ی مجنون» به عنوان فرمانده گردان شرکت داشت.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

با اینکه علاقه‌ای به قبول مسوولیت فرماندهی نداشت، اما بالاجبار سال ۶۴ و در عملیات والفجر ۸ مجاب به قبول فرماندهی گردان فجر شد و تا پایان جنگ و در عملیات‌های مختلف مانند کربلای ۵ فرماندهی این گردان را بر عهده داشت. شهید قاجاریان بعد از جنگ نیز در معاونت عملیاتی تیپ حضور داشت. وی در کارنامه درخشان خود سابقه ۸۰ ماه حضور در جبهه و ۲۵ درصد جانبازی را دارد.
سال ۶۸ دوره دافوس را با موفقیت طی کرد. سال ۸۹ پس از قرار گرفتن در مسوولیت‌های مختلف با حکم سرلشکر جعفری به عنوان فرمانده تیپ زرهی ۲۱ امام رضا منصوب شد. تیپ زرهی ۲۱ امام رضا (ع) رابه عنوان یکی از تیپ‌های نمونه در سطح نزسا و سطح نیرو‌های مسلح مطرح ساخت. ضمن اینکه ایشان به عنوان فرمانده یکی از یگان‌های مقتدر مستقر در شرق کشور ارتباط و تعامل بسیار مناسبی با یگان‌های نظامی منطقه از جمله یگان‌های ارتش داشت.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

او که متولد سال ۴۱ در نیشابور بود در یکی از نمازجمعه‌های شهر نیشابور در دفاع از سپاه پاسداران و قدرت کشور گفته بود: اگر امروز مطرح می‌شود که به مدد فعالیت‌های سیاسی سایه جنگ از سر ملت برداشته شد، این اشتباه بزرگ است و نباید این حرف زده شود. قدرت ما شهدای ما هستند. نباید موضوعات سیاسی با فتح خرمشهر مقایسه شوند. آن همه ایثارگری، سختی و از جان گذشتگی که در گرمای خرداد سال ۶۱، رزمندگان متحمل شدند و از مملکت خود دفاع کردند با این موضوع قابل مقایسه نیست.

علاقه و پیگیری‌اش برای حضور در سوریه و مبارزه با تکفیری‌ها در دفاع از حرم آل الله نتیجه داد و او به سوریه اعزام شد. بار‌ها به جانشین خود و نیرو‌هایی که همرزم او در سوریه بودند، گفته بود که «دعا کنید عاقبت ما به شهادت ختم شود.» او یک هفته پیش از شهادت به یکی از دوستان خود گفته بود که خواب شهید مهدیانپور را دیده است.

او در جریان عملیات نبل و الزهرا که ۱۴ بهمن سال ۹۴ اجرا شد در جریان شناسایی منطقه‌ای مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و از ناحیه پهلو مجروح و در اثر خونریزی شدید به شهادت رسید.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

پس از شهادتش به پیشنهاد سردار سرلشکر «قاسم سلیمانی» و موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان نصر درجه یک به نیابت از وی به خانواده شهید اهدا شد.

مستند «حبیب حرم» به زندگی و فعالیت‌های این شهید از زمان دفاع مقدس تا شهادتش پرداخته است. این مستند جمعه ۱۱ شهریور از ساعت ۱۰ صبح در پردیس سینمایی هویزه مشهد به اکران عموم خواهد رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید «سعید شبان» /با سلام/عکس عوض شود// عکس کشیده شده است// لید و و  ورودی متن، طبق تنظیم اخبار زندگینامه انجام شود//

مروری بر زندگینامه شهید «سعید شبان»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «سعید شبان گورچین قلعه» فرزند قربانعلی در تاریخ دوم فروردین 1365 در شهرستان ارومیه در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.

او تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. وی بعد از گرفتن مدرک تحصیلی خود، در سال 1387 به استخدام سپاه ارومیه در آمد، سپس ادامه تحصیل داده و در سال 1386 مدرک فوق دیپلم را از دانشگاه مدیریت صنعتی ارومیه کسب کرد. او در سال 1389 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک فرزند دختر بود.

سعید شبان یکی ورزشکاران با اخلاق ارومیه بود. او در سنین نوجوانی با انتخاب رشته فوتبال این رشته را به صورت حرفه ای ادامه داد و وارد دنیای ورزش شد.

شهید در اکثر مناطق عملیاتی و مرزی و برون مرزی حضور فعال داشت و در یک کاه آخر عمر باعزت خود را وقف دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرد.

وی سرانجام در یکم شهریور ماه سال 1393 در دفاع از حرمین و جنگ با تکفیری‌های داعش در اربیل عراق شهر باقرسه به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری بر زندگینامه شهید «سعید شبان» بیشتر بخوانید »

فیلم/ فرهنگ جهاد و شهادت در کلام شهید همدانی

فیلم/ فرهنگ جهاد و شهادت در کلام شهید همدانی

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ فرهنگ جهاد و شهادت در کلام شهید همدانی بیشتر بخوانید »

فیلم/ بخشی از صحبت‌های شهید همدانی در دوران دفاع مقدس

فیلم/ بخشی از صحبت‌های شهید همدانی در دوران دفاع مقدس

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ بخشی از صحبت‌های شهید همدانی در دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

درخواست شهید حججی از مادر خود/ مبادا با بی‌تابی دل دشمن را شاد کنید

بیان راز چهره مصمم شهید حججی هنگام اسارت در وصیت‌نامه‌اش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مدافع حرم «محسن حججی» روز ۲۱ تیر ۱۳۷۰ در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد.

وی برای نخستین بار در سال ۱۳۹۴ و چند روز مانده به محرم به سوریه اعزام شد و در اربعین حسینی به ایران بازگشت. دومین اعزام او روز ۲۷ تیر ۱۳۹۴ بود.

شهید حججی در روز دوشنبه (۱۶مرداد ۱۳۹۶) به اسارت داعش در آمد. پس از دو روز اسارت در روز چهار شنبه (۱۸ مرداد ۱۳۹۶) در منطقه تنف سوریه به دست جنایت کاران داعشی به شهادت رسید و سر او از تنش جدا شد. 

مطالب زیر خاطراتی چند از والدین گرانقدر این شهید است از کتاب «زیر تیغ» که خاطراتی است از شهید محسن حججی به اهتمام علی اکبری مزدآبادی که انتشارات «یا زهرا (سلام الله علیها)» آن را منتشر کرد.

از بچگی علاقه زیادی به امام حسین (ع) داشت

مادر شهید درمورد بچگی پسر خود نقل می‌کند: محسن از همان اول بچه اذیت کنی نبود. چه زمانی که باردار بودم و چه بعد از به دنیا آمدنش. وقتی سر او باردار بودم، چند بار قرآن را ختم کردم. از بچگی علاقه زیادی به امام حسین (ع) داشت. در همه مجالس مذهبی او را با خودم می‌بردم. هفت ساله بود که زیارت عاشورا را یاد گرفت و از حفظ می‌خواند.

قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، بدون اینکه ما چیزی بگوییم، صبح‌ها از خواب بلند می‌شد و نمازش را می‌خواند. روزه هم می‌گرفت. ماه رمضان که می‌شد، از برای سحری او را صدا می‌زدم تا روزه نگیرد؛ اما بدون سحری روزه می‌گرفت و همین مرا مجبور می‌کرد که سحر بیدارش کنم. بزرگتر که می‌شد، خیلی روزه می‌گرفت.

درخواست شهید حججی از مادر خود/ مبادا با بی‌تابی دل دشمن را شاد کنید

اگر شبهه‌ای در دین داشت، می‌رفت و آن را دنبال می‌کرد

پدر محسن در مورد دقت پسر خود در مورد واقعه کربلا گفت: محسن از همان اول بچه ننه نبود. همیشه دوست داشت دنبال من بیاید. مادرش از اینکه این بچه به من وابسته است، خوشش می‌آمد و خوشحال بود. وقتی نوجوان بودم، او را همراه خودم به مجالس مذهبی و منابر می‌بردم.

یک روز جایی بودیم که در آن بحث کاروان اسرای کربلا شد. حین صحبت ما، یک دفعه محسن حرفی زد که بحث ما را تکمیل کرد. باور نمی‌کردم که این چیز‌ها را بلد باشد. از او پرسیدم: بابا، این حرف‌ها را از کجا می‌دانی؟

گفت: در مقتل نوشته شده است.

اگر شبهه‌ای در دین داشت، می‌رفت و آن را دنبال می‌کرد. از نجف‌آباد به اصفهان می‌رفت. حتی در قم نزد علما می‌رفت و تا شبهه برایش حل نمی‌شد، دست بر نمی‌داشت.

نسبت به نماز اول وقت، اهمیت زیادی قائل بود. اذان که می‌دادند، به هر مسجدی که سر راهش بود، می‌رفت و نماز می‌خواند. در این زمینه پشتکار و جدیت داشت.

درخواست شهید حججی از مادر خود/ مبادا با بی‌تابی دل دشمن را شاد کنید

از اینکه رضایت داده‌ام برود، خیلی خوشحال شد

مادر شهید در مورد رضایتی که از اعزام محسن به سوریه در سفر مشهد داد، گفت: ماه رمضان بود. محسن ۱۰ روز مرخصی گرفت و من، پدر و همسرش را با قطار به مشهد برد. کار او در این ۱۰ روز نماز، زیارت عاشورا و حرم رفتن بود. ما فقط او را سحر و افطار می‌دیدیم.

روز‌های آخر که دیگر سحر و افطار هم نمی‌آمد و در حرم می‌ماند. دائم هم به من می‌گفت: مامان، تو را به خدا دعا کن یک بار دیگر قسمت من شود، بروم.

شبی که رضایت گرفت، شب قدر بود؛ شب بیست و یکم ماه رمضان. آن شب داخل یکی از صحن‌ها بودیم که محسن برایم پیامک فرستاد و خواسته بود که دعا کنم قسمت او بشود برود.

آنجا گریه‌ام گرفت. رو به درگاه خدا کردم و گفتم: خدایا، هر طور که صلاح و مصلحت خودت است، همان شود. حال که آنقدر دلش می‌خواهد برود، جور کن برود و نزد حضرت زینب (س) روسفید شود؛ اما نمی‌خواهم شهید شود.

وقتی که او را دیدم، به او گفتم: مادر، امشب واقعاً برایت دعا کردم که بروی؛ اما نمی‌خواهم شهید شوی.

از اینکه رضایت داده‌ام ببرود، خیلی خوشحال شد.

درخواست شهید حججی از مادر خود/ مبادا با بی‌تابی دل دشمن را شاد کنید

بار اول که از سوریه بازگشت، شهادت را در چهره محسن دیدم

پدر شهید نقل می‌کند: بار اول که از سوریه بازگشت، شهادت را در چهره محسن دیدم. زمان جنگ دوستان زیادی داشتم که شهید شدند و اینگونه چهره‌ها برایم آشنا بودند؛ اما تصور نمی‌کردم خلوص و بندگی محسن تا این حد شده باشد.

چهره محسن شبیه چهره دوستان شهیدم شده بود که در شب‌های عملیات دیده بودم. یک پسردایی داشتم که او هم در جبهه بود. یک روز در منطقه به او گفتم: مهدی، خیلی عوض شدی. امروز فرداست که شهید بشوی.

گفت: نه، فرقی نکردم.

فردا صبح که به خط رفت، خبر شهادتش را آوردند. من این‌ها را دیده بودم. می‌فهمیدم که حال و هوای محسن روز به روز دارد تغییر می‌کند؛ اما خودم را به آن راه می‌زدم.

بخشی از وصیتنامه شهید حججی به شرح زیر است:

«بسم الله النور…

صلی الله علیکِ یا اماه یا فاطمة الزهرا (س)

سلامٌ علیک

… نمی‌دانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پرعشق رساند… نمی‌دانم چه چیز‌هایی عامل آن شد… بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیز‌های دیگر در آن اثر داشته است… عمری است شب و روز را به عشق شهادت گذرانده‌ام…

همسر عزیزم؛ زهرا جانم؛ اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، بدان به آرزویم که هدف اصلی‌ام از ازدواج با شما بود، رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب (س) شد…

پدر عزیزم؛ همیشه و در همه حال الگوی زندگی و مردانگی‌ من تو بوده و هستی. اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، زمانی را مقابل خود فرض کن که حسین بن علی (ع) در کنار جگرگوشه‌اش علی‌اکبر (ع) حاضر شد…

مادر عزیزم؛ ام‌البنین (س) چهار جوان خود را فدای حسین (ع) و زینب (س) کرد و خم به ابرو نیاورد. حتی زمانی که خبر شهادت پسرانش را به آن دادند، باز از حسین (ع) سراغ گرفت…

پس اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، همچون ام‌البنین (س) صبورانه و باافتخار فریاد بزن که مرا فدای حسین (ع) و حضرت زینب (س) کرده‌ای و مبادا با بی‌تابی خود دل دشمن را شاد کنید…»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بیان راز چهره مصمم شهید حججی هنگام اسارت در وصیت‌نامه‌اش بیشتر بخوانید »