شهید مدافع حرم

پایانی نیست، راهی که ادامه دارد

پایانی نیست، راهی که ادامه دارد


«جواد احمدی» فرزند شهید مدافع حرم «فریدون احمدی» در گفتگو با خبرنگار دفاع‌پرس اظهار داشت: پدرم مثل یک سرباز واقعی، راهی را که اعتقاد داشت درست هست، تا آخرین لحظه رفت.
 برای شنیدن روایتی واقعی از راه پر افتخار مقاومت، خبرنگار فارس به سراغ جواد احمدی، فرزند شهید مدافع حرم فریدون احمدی، رفته هست تا روایت شهادت پدر را از زبان فرزند بازگو کند. شهید فریدون احمدی در سال ۱۳۹۴، پس از طی مراحل مقدماتی، عازم سوریه شد.
 
جواد احمدی، فرزند شهید، می‌گوید: پدرم با ما خداحافظی کرد و گفت این مسیر، تکلیف شرعی و دینی من هست. او به حدیث پیامبر (ص) اشاره کرد که فرموده‌اند هرجا ندای مظلومی را بشنوید و یاری نکنید، مسلمان نیستید. علیرغم مخالفت‌های خانواده، او تصمیمش را گرفته بود.
 
پسر شهید با صدایی آرام اما محکم ادامه می‌دهد: ما تلاش کردیم منصرفش کنیم. گفتم: بابا، زهرا هنوز بچه هست، کلاس سوم ابتدایی. ولی او می‌گفت این لباس سبز پاسداری بر تنم حکم می‌کند که بروم.

ندای مظلوم و تصمیمی که برگشت‌پذیر نبود

باور پدر ریشه در کلام پیامبر داشت. او با جدیت گفته بود: «هر جا ندای مظلومی را شنیدی و یاری‌اش نکردی، مسلمان نیستی.» تصمیمش قطعی بود. حتی زمانی که خواهر بزرگ‌ترم، کوثر، تلاش کرد او را قانع کند که بماند،
 
وی گفت: «اگر من نروم، چه کسی باید برود؟» آبان‌ماه سال ۱۳۹۴، فریدون احمدی راهی سوریه می‌شود، جواد آن روزها را روایت می‌کند و می‌گوید: پدرم یک ماه آنجا شبانه‌روز کار کرد. وظیفه‌اش امدادگری بود. زخمی‌ها را از خط مقدم بیرون می‌آورد. اما در یکی از مأموریت‌ها، مسیر را اشتباه رفتند و کمین تکفیری‌ها گرفتارشان کرد. پدر اسیر شد. از آنجا به بعد، روزهایی سخت و تلخ شروع شد.

روزهای اسارت و شجاعت پدر

۱۴ ماه و ۱۵ روز اسارت، دوران سختی بود که از زبان فرزند شهید روایتی شنیدنی دارد: پدرم با زبان عربی با نگهبانان ارتباط برقرار کرده بود. یک شب پیامی به ما داد و گفت: دشمن در فلان منطقه عملیاتی دارد آماده می‌شود. اطلاعات مهمی از نقشه‌های دشمن داد این اطلاعات باعث شد جان بسیاری از مدافعان حرم نجات پیدا کند. او از شجاعت پدرش می‌گوید: حتی در سخت‌ترین شرایط، از آرمان‌هایش کوتاه نیامد. او همواره می‌گفت؛ «خون شهدا هیچ‌گاه هدر نمی‌رود، زیرا برای خدا ریخته شده هست».

پیوند شهادت با حضرت زینب (س)

شهید احمدی در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۹۵، در سن 40 سالگی پس از ۱۴ ماه و ۱۵ روز اسیر بودن در دست تروریست‌های تکفیری و تحمل شکنجه‌های بسیار زیاد، همزمان با ولادت حضرت زینب (س)، به شهادت رسید.
 
جواد با افتخار می‌گوید: پدرم یک بهیار بود و همیشه می‌گفت: اگر شغلم کمک به مردم هست، باید آن را در سخت‌ترین شرایط انجام دهم. شهادتش در روز ولادت حضرت زینب (س) برای ما پیام بزرگی داشت. او مثل یک سرباز واقعی، راهی را که اعتقاد داشت درست هست، تا آخرین لحظه رفت.

پایانی نیست، راهی که ادامه دارد

جواد می‌گوید: خون شهدا هیچ‌گاه هدر نمی‌رود. این خون‌هاست که مقاومت را زنده نگه داشته. اگر دوباره لازم باشد، ما آماده‌ایم تا این راه را ادامه دهیم.
 
 وی با چشمانی پر از باور ادامه می‌دهد: پدرم همیشه می‌گفت: هر خونی که برای خدا ریخته شود، گم نمی‌شود. این پرچم، روزی به دست صاحب اصلی‌اش خواهد رسید.
 
جواد ادامه می‌دهد: پدرم برای راه خدا و مظلومان سوریه رفت. اگر امروز هم نیاز باشد، ما آماده‌ایم تا پرچم را به صاحب اصلی‌اش برسانیم.
 
 فرزند شهید احمدی با اشاره به آیه‌ای از قرآن تأکید می‌کند: ما راه مقاومت را ادامه می‌دهیم، چه در سوریه، چه در لبنان، چه در هر جای دیگری که نیاز باشد. این مسیر برای ما افتخار هست.
 
 شهید فریدون احمدی، همچون دیگر مدافعان حرم، جان خود را فدای اعتقادی بزرگ کرد؛ اعتقادی که فرزندش نیز در ادامه آن راه ثابت قدم هست.
 
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پایانی نیست، راهی که ادامه دارد بیشتر بخوانید »

مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند

مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند


مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند

فاطمه بهرامی نیکخو مادر شهید مدافع حرم علی اکبر شیرعلی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد درباره کودکی شهید گفت: من شش فرزند؛ سه دختر و سه پسر دارم و علی اکبر فرزند سوم من بود. او از کودکی آرام بود اما همیشه پشت مظلوم می ایستاد و اجازه نمی داد کسی به او حرف زوری بزند. حتما شنیده اید که پسرها با مادر راحت‌تر هستند، اما علی اکبر برای من جور دیگری عزیز بود و هر هنری که داشتم مانند قالی‌بافی به فرزندانم نیز یاد می‌دادم به او یاد دادم. یادم می آید ماه رمضان برای او یک قالیچه دار کردم و به او یاد دادم که چطور آن را ببافد. علی اکبر قالیچه را بافت و نماز عید فطر را روی سجاده‌ای که خودش بافته بود، خواند. من به تربیت پسران خیلی مقبد بودم و باید همه آنها راس ساعت مشخصی در منزل می بودند.

مادر شهید شیرعلی در پاسخ به این سوال که آیا برای شهادت فرزندانش دعا می کرد، افزود: یک زمانی شهد قنواتی از شهدای آغاجاری که ایشان مدافع حرم بودند را آوردند و از شهر ما رد شدند، من دعا کردم و از اعماق قلبم خواستم تا این شهادت نصیب فرزندان من نیز بشود.

وی تشریح کرد: علی اکبر خودش همیشه از شهادت سخن می گفت؛ حتی قبل از شهادتش نیز شیرینی گرفته و پخش می کند و به همه می گوید این شیرینی شهادت من است. در نزدیکی محل زندگی ما حسینه چهارده معصوم قرار دارد که با نام حسینیه شهید شیرعلی شناخته می شود. این ساختمان را برادران و پسرانم ساختند و سفیدکاری آن را علی اکبر انجام داد. قبل از شهادت علی اکبر، یک روز او از در حیاط حسینیه داخل شد و به برادرم گفت دایی ان‌شاالله اولین فاتحه خودم در این حسینه برگزار می شود که من ناراحت شدم، فورا برای اینکه من نرنجم حرفش را پس گرفت.

بهرامی نیکخو ادامه داد: علی اکبر عاشق پرنده بود و تعداد زیادی از آنها را در خانه نگه داری می کرد؛ روز آخری که می خواست به سوریه برود رو به همسرم گفت پدر، جان تو و جان آنها. روزی هم که علی اکبر شهید شد یکی از قفسهای پرنده ها که دو مرغ عشق در آن نگه داری می شد روی زمین افتاد و هر دو پرنده به فاصله چند دقیقه مردند؛ وقتی که ساعت شهادت علی اکبر را به ما گفتند فهمیدیم که دقیقا افتادن قفس و مردن پرندگان همزمان با شهادت فرزندم بود.

مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند

وی با اشاره به اینکه من و علی اکبر همیشه با یکدیگر به مسافرت می رفتیم، گفت: همیشه سفرهای زیارتی را با هم می رفتیم و زمانی که گفت می خواهم به سوریه بروم من نمی دانستم برای چه کاری می خواهد برود، به او گفتم من را هم باید ببری و گفت مادر این بار فرق می کند. این بار می خواهم مدافع حرم حضرت زینب (س) بشوم و من در جواب گفتم عزیزم برو؛ رفتن تو فدای یک تار موی حضرت زینب (س).

مادر شهید افزود: اصلا فکر نمی کردم علی اکبر شهید بشود. من تازه از کربلا برگشته بودم و به شدت مریض شده بودم مادرم را بستری کردیم و برگشتیم به خانه؛ شب خواب دیدم که علی اکبر به خانه برگشت و گفت: « مامان جانم، من برگشتم»، سریع بیدار شدم و به علی اکبر پیام دادم خدایا مراقب عزیزانم باش. پیامم به دستش رسید. دو روز قبل از شهادتش به من زنگ زد و با من حرف زدم و گفت خوش به حال شهدا. دعا کن که من هم شهید بشوم.

وی ادامه داد: دم غروب همان روز بود که برادرشوهرهم آمد و گفت چرا نشستید بلند شید خانه را مرتب کنید که مهمان داریم. من تصور کردم که علی اکبر در حال برگشت از سوریه است. خوشحال شدم. برادرم نذر کرده بود که زمانی که علی اکبر برگشت جلوی در بسیج یک شتر ذبح کنیم. بلند شدم رفتم توی حال و دیدم همه برادران و فرزندانم به حالتی بسیار غمگین نشستند؛ من آنجا متوجه شدم که علی اکبر شهید شده است. تمام بدنم شروع به لرزش کرد و حالا نیز بعد از گذشت سالها همه بدنم می لرزد وخوب نشده ام.

مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند

مادر شهید تشریح کرد: نزدیک اذان صبح بود که به خواب رفتم، هوا طوری شده بود که انگار می خواهد باران ببارد و من در همان حال منتظر برگشت علی اکبر بودم. دیدم نوری بسیار زیبا از سمت در به سوی ما در حال تابیدن است، از میان آن نور علی اکبر بیرون آمد، آنقدر محکم او را در آغوش گرفتم و بوسیدم. گفتم مگر تو شهید نشده ای؟ گفت نه من زنده ام و گفتم پدرت دیگر نایی ندارد و مریض است؛ در خواب او را نیز در آغوش گرفت و رو به پدرش گفت بلند شو، غصه نخور من زنده هستم. فردای همان روز همسرم دیگر پادردی نداشت.

بهرامی نیکخو با بیان اینکه از سالی که فرزندم را به خاک سپردیم هر روز به او سر می زنم، اظهار کرد: همیشه با او حرف می زنم و درد دل می کنم. وقتی که پیکرش برگشت باران شدیدی می بارید و تعداد زیادی از جمعیت مردم برای تشییع پیکر او آمده بودند. من مغازه داشتم. همیشه علی اکبر به من در مغازه ام سر می زد و برایم یک جعبه شیرینی رولتی می آورد. یک روز خیلی ناراحت بودم، با خودم گفتم کجایی مادر به من سر بزنی و برایم شیرینی بیاوری. آن روز گذشت. یک خواهر شهید مدافع حرم برایم یک جعبه شیرینی رولتی و یک آناناس آورد. در منزلمان به اتاق علی اکبر سر زد و شروع کرد گریه کردن با صدای بلند. از او پرسیدم چه شده گفت علی اکبر دیشب به خواب من آمد و از من خواست به شما سر بزنم و برایتان یک جعبه شیرینی بیاورم.

مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند

مادر شهید در پایان بیان کرد: شهخادت راهی بود که فرزندم انتخاب کرد و من نیز به عنوان یک مادر قلبم از شهادت فرزندم و از اینکه دیگر او را ندارم به درد می آید اما خوشحالم که علی اکبر من در راه علی اکبر امام حسین (ع) قدم گذاشت و راهی را رفت که در حقیقت عاشق به دنبال معشوقش می رود.

گفتنی است؛ شهید علی‌اکبر شیرعلی از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که ۵ اردیبهشت ۶۳ همزمان با سالروز تولد حضرت علی‌اکبر(ع) در شهر آغاجاری متولد شد و ۱۷ آذر سال ۹۴ همراه چندتن دیگر از مدافعان حرم در حلب به شهادت رسید.

 

انتهای گزارش/  



منبع خبر

مادر شهید علی‌اکبر شیرعلی: پسرم وجودت فدای یک تار موی حضرت زینب (س)/ مرغ عشق‌های علی اکبر هم‌زمان با شهادتش مردند بیشتر بخوانید »

شهید رضا ملایی نخستین شهید ودافع حرم جامعه فرهنگیان کشور: ولایت‌پذیری در صدر همه کارها قرار دارد/

همسر نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان: ولایت‌پذیری و دفاع از مظلومان جهان همیشه برای همسرم اولویت بود


شهید رضا ملایی نخستین شهید ودافع حرم جامعه فرهنگیان کشور: ولایت‌پذیری در صدر همه کارها قرار دارد/

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، امروز دهم آذرماه مصادف است با سالروز شهادت شهید مدافع حرم رضا ملایی. معلم شهیدی که در طول زندگی‌اش درس ولایت پذیری و شهادت در راه حق را به دانش آموزانش مشق کرد. در ادامه گفتگوی نوید شاهد با بلقیس احمدی همسر اولین شهید معلم مدافع حرم جامعه فرهنگیان رضا ملایی را می خوانید.

 

لطفا در ابتدا کمی خودتان را معرفی کرده و بفرمایید چگونه با شهید ملایی آشنا شدید و ازدواج کردید؟

بلقیس احمدی هستم. آشنایی بیشتر من با شهید ملایی به زمانی برمی‌گردد که خواهر بزرگترم با برادر ایشان ازدواج کرد که البته ایشان پسر عمه من نیز بودند. در مدتی که خانواده ما با خانواده شهید ملایی رفت و آمد داشت، شناخت ما از ایشان بیشتر شد که حاج رضا از من خواستگاری کرد و در سال 57 با یکدیگر ازدواج کردیم. خداوند به ما شش فرزند پسر و یک فرزند دختر عنایت کرد. شهید ملایی متولد سال 38 بود که در سال 61 در کسوت معلمی مشغول به خدمت شد.

 

کمی از ویژگی های اخلاقی و روحی شهید برایمان بگویید.

اگر بخواهم بارزترین ویژگی روحی و شخصیتی شهید ملایی را بگویم ولایی بودن ایشان است. او همیشه سرسپرده ولایت بود و با جان و دل آن را می پذیرفت و به من و فرزندانمان نیز تاکید می کرد که زندگی را بر مبنای سخنان مقام معظم رهبری پایه ریزی کنیم. حاج رضا بسیار ساده زیست بود و همیشه کمک به مردم برایش در اولویت بود. از زمانی که به خاطر دارم در این مسیر هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. مراسم کفن و دفن اموات را در راه خدا انجام می داد و حتی اگر میتی شرایط مالی خوبی نداشت برایش کفن تهیه می کرد. حاج رضا در همه کارهایش خدا و رضایت او را در صدر قرار داده بود و در میان مردم جایگاه ویژه ای داشت. هم‌رزمان حاج‌رضا شوخ طبعی او را مثال می زدند. او در زمان جبهه زمانی که عملیات نبود به همرزمانش آموزش قرآن می داد و شرکت در نماز جماعت برایش در اولویت بود.

 

ایشان در زمان جنگ تحمیلی در دفاع از خاک کشور تلاشهای ستودنی داشت، لطفا کمی توضیح دهید.

بله درست یکسال پس از آنکه ما عقد کردیم جنگ تحمیلی شروع شد. ما در خوزستان زندگی می کردیم و جنگ برای ما ملموس تر بود. حاج رضا هم بسیار بیقرار بود تا اینکه در  سال 61 پس از اینکه دوره ای آموزشی را طی کرد از سپاه خوزستان به جبهه رفت و در عملیات والفجر مقدماتی مجروح شد. ایشان سه بار و در سه عملیات مجروح شد اما هرگز دنبال گرفتن درصد جانبازی اش نرفت و معتقد بود من مزدی برای جهاد در راه خدا نمی خواهم.

 

پس از پایان جنگ ایشان در کدام عرصه ها فعالیت داشت.

یادم می آید سال 77 بود که در شهرستان آغاجاری اولین دوره انتخابات شورای اسلامی بود و ایشان بدون اینکه حتی یک بنر در سطح شهر تبلیغ کند به عنوان رئیس شورا انتخاب شد. سال 82 و سال 91 رئیس شعبه پنجم شورای حل اختلاف و رئیس شعبه دو شورای حل اختلاف شهرستان آغاجاری شد و تا زمان شهادتشان هم ریاست این شعبه را برعهده داشت. فعالیت او در بسیج نیز بسیار زیاد بود. حاج رضا بسیار انسان باملاحظه ای بود تا جایی که همیشه به عروسمان که ایشان نیز در کسوت معلمی مضغول به خدمت است تاکید می کرد از حال دانش آموزان با خبر باشد. برخی از خانواده ها شرایط اقتصادی و زندگی خانوادگی مناسبی نداشتند و او هماره در جهت حل مشکلات آنان تلاش می کرد. در واقع درد آنان را درد خودش می دانست.

با توجه به اینکه ایشان از سال 61 از معلمان دلسوز شهرستان آغاجاری بود چگونه از سوریه و دفاع از حرم سر درآوردند؟

 ببینید روحیه شهادت طلبی حاج رضا از زمانی که من با او ازدواج کردم و او را شناختم همراهش بود. چه در راهپیمایی‌های انقلاب اسلامی، چه جنگ تحمیلی و چه جهاد در راه فرهنگی. همیشه حسرت شهادت داشت و دو نفر از شاگردانش هم در حلب سوریه به شهادت رسیده بودند. همیشه پسرم زمانی که از او می پرسید در زمان جنگ تحمیلی حال و هوای معنوی خاصی همراه بود پس چرا شما به شهادت نرسیدید ایشان جواب می داد پسرم هنوز وقتش نشده، پذیرفته که بشوم ان شاءالله وقتش می رسد.

همه این روزها گذشت تا اینکه خبر حمله تکفیری ها به سوریه رسید و برایمان تعجب آور نبود که حاج رضا به این سمت و سو برود. شاید بزرگترین مانعی که برای رفتن او به سوریه وجود داشت سنش بود که آن هم با تلاش بسیار زیاد و آزمونهایی که پشت سر گذاشت، حل شد و ایشان بار دیگر عازم جبهه شد.

یک خاطره جالب هم از این زمان برایتان تعریف کنم که ایشان محاسن و موهایش سفید شده بود و برای اینکه مبادا سنش بیشتر به نظر بیاید همه را از ته زده بود؛ چیزی که در تمام این سالها برای ما تازگی داشت.

حتی در جواب کسانی که او را به خاطر سنش منع می کردند می گفت رهبرم تکلیف کرده و من در این راه جان خودم را هم فدا می کنم تا اینکه بالاخره در سال 94 راهی سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) شد.

شهید رضا ملایی نخستین شهید ودافع حرم جامعه فرهنگیان کشور: ولایت‌پذیری در صدر همه کارها قرار دارد/

 

از روز شهادت ایشان و حال و هوایی که بر شما الهام شد بگویید.

زمان شهادت ایشان اربعین بود و من نیز برای زیارت به کربلا رفته بودم. حس و حال عجیبی داشتم. در میان آن شلوغی ها گوشه ای از حرم به خواب رفتم و حاج رضا را در خواب دیدم که خودش خبر شهادتش را به من داد؛ زمانی که به ایران برگشتم پسرم خبر شهادت حاجی را به من داد. ایشان به همراه شهیدان میلاد بدری و مجتبی زکوی‌زاده به شهادت رسید.

 

باتوجه به اتفاقات اخیری که در منطقه رخ داده، فکر میکنید اگر شهید ملائی در قید حیات بود چه فکر و عملی داشت؟

حاج رضا بسیار شهادت‌طلب بود و تاکید زیادی داشت که کسی از ولایت و مسیری که ولی فقیه مشخص می کند نباید خارج شود؛ چراکه معتقد بود که وحدت رمز پیروزی در برابر دشمنان است؛ همچنین معتقد بود که ﺷﻤﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ اسرائیل ﻭ ﺧﺎﺋﻨﯿﻦ به ﺍﺳﻼﻡ یعنی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎﻫﯿﺘﺸﺎﻥ مشخص است.

همچنین شهید ملایی معتقد بود که دفاع و حمایت از مظلوم به ویژه مردم فلسطین ازوظایف ماست که در این مسیر از هیچ کاری نباید مضایقه کرد و مطمئنم اگر ده بار دیگر هم به دنیا می آمد شهادت را انتخاب می کرد.  

شهید رضا ملایی نخستین شهید ودافع حرم جامعه فرهنگیان کشور: ولایت‌پذیری در صدر همه کارها قرار دارد/



منبع خبر

همسر نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان: ولایت‌پذیری و دفاع از مظلومان جهان همیشه برای همسرم اولویت بود بیشتر بخوانید »

تلاش برای ترویج فرهنگ مقاومت از طریق کتابخوانی

تلاش برای ترویج فرهنگ مقاومت از طریق کتابخوانی


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از البرز، «ابراهیم شریفی» مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز، در مراسم هفدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت و اولین رویداد ملی قهرمان که در سالن سیروس صابر اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز، برگزار شد، ضمن گرامیداشت روز ملی قهرمان و یاد سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی، که در چنین روزی پایان داعش را اعلام کرد، اظهار داشت: به مناسبت این روز، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز در آخرین روز هفته کتاب و کتابخوانی، از نویسندگان حوزه مقاومت تجلیل می کند.

شریفی افزود: در این مراسم، آثار ۹ نویسنده برجسته در زمینه دفاع مقدس و مقاومت استان البرز مورد تقدیر قرار می گیرد.

وی تأکید کرد که برنامه‌های فرهنگی استان باید با پیوست ایثار، شهادت و ترویج مقاومت همراه باشد، چرا که امروز در جنگ روایت‌ها قرار داریم.

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز، همچنین با بیان اینکه کتاب نقش مؤثری در پیشبرد این جنگ روایت‌ها دارد،خاطرنشان کرد: دست یاری به سمت نخبگان و فعالان فرهنگی دراز می کنیم تا همکاری‌های بیشتری در این زمینه صورت گیرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تلاش برای ترویج فرهنگ مقاومت از طریق کتابخوانی بیشتر بخوانید »

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» نگاه لطیف فرمانده به سرباز خود است

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» نگاه لطیف فرمانده به سرباز خود است


تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» نگاه لطیف فرمانده به سرباز خود است

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ شب تولد امام جواد (ع) به دنیا می آید و نامش را محمد می گذارند؛ در خانه اما مرتضی صدایش می کنند.

عطوفت و مهری که به خانواده دارد او را یگانه میکند؛ به مادرش می گوید:«هرموقع یا هر طوری که خبر شهادت من به دستت رسید این جمله را با خودت تکرار کن «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» بدون شک مصیبت سیدالشهدا علیه‌السلام بزرگ‌ترین مصیبت در عالم است.»

در آخر زن و فرزند خردسال و خانواده را رها می کند و در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با تکفیری ها در ۲۳ آبان‌ماه ۱۳۹۶ در استان دیرالزور سوریه به شهادت می رسد.

نامش «شهید مرتضی عبداللهی» است. کسی که توسل به مادر سادات بندی برای مهره های تسبیح زندگی اش می شود تا جایی که اعتقاد دارد پس از شهادتم «سخت است که من سنگ مزار داشته باشم در صورتی که حضرت فاطمه (س) بی‌نشان باشد.».

هر جا ذکر این شهید بزرگوار را خوانده یا شنیدم تهور و بی باکی‌اش را مثال می زدند، با پدرش که تماس گرفتم تا با او مصاحبه کنم متوجه شدم این شیردلی را از پدری دارد که خودش 8 سال دفاع مقدس را پشت سر گذاشته و پسری چون مرتضی را تربیت کرده است.

مصطفی عبداللهی پدر شهید مرتضی عبداللهی در وصف فرزند شهیدش می گوید: آنچه از دوران کودکی مرتضی در ذهنم مانده است این است که دائما میگفت دلم می خواهد مانند رزمندگان اسلام که در راه خدا جهاد کردند، شهید شوم.

پدر شهید ادامه داد: من و مادرش همیشه برای راهی که مرتضی انتخاب کرده بود پشتیبان او بودیم و در این راه هر کمکی از دستمان بر می آمد برایش انجام می دادیم. انتهای ماموریت مرتضی در شهر بوکمال بود که ما برای راهپیمایی اربعین به عراق رفته بودیم؛ دائما با ما تماس می گرفت و حالمان را میپرسید تا اینکه به تهران که رسیدیم خبر شهادت او را به ما اعلام کردند.

کتاب «هواتو دارم» شرحی بر زندگی این شهید مدافع حرم است که در ادامه گفتگوی خبرنگار نوید شاهد را با  این نویسنده می خوانیم.

محمدرسول ملاحسنی نویسنده از نویسندگان ادبیات پایداری و کتب دفاع مقدس درباره آثاری که اخیرا نوشته است، گفت: کتابهای «کاش برگردی»، «هواتو دارم»، «یادت باشد» و «استاندار بصره» این کتابها درباره شهدای مدافع حرم و همچنین شهدای 8 سال دفاع مقدس است.

وی با بیان اینکه همه آثارش درباره شهدا است، اظهار کرد: کتاب «کاش برگردی»  به ذکر خاطرات شهید زکریا شیری از زبان مادر می‌پردازد که همرزم شهید حمید سیاهکالی مرادی بوده است؛ کتاب «یادت باشد» درباره زندگی شهید 26 ساله مدافع حرم، شهید حمید سیاهکلی مرادی به روایت همسر ۲۲ساله‌اش، فرزانه سیاهکلی مرادی است؛ همچنین کتاب کتاب «استاندار بصره» روایت زندگی شهید «سیدناصر سیاهپوش» از دانشجویان فعال ابتدای انقلاب اسلامی شهر قزوین است که نقشی مهم در سازماندهی جوانان انقلابی شهر قزوین و مبارزات عقیدتی با جریان­های فکری چپ و مجاهدین داشت.

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» نگاه لطیف فرمانده به سرباز خود است

وی در پاسخ به این سوال که چرا نوشتن درباره شهدا را انتخاب می کنید، گفت: من معتقدم که ما نویسندگان ادبیات پایداری موظفیم سبک زندگی شهدا را به هر شکلی که ممکن است، ثبت و ضبط کنیم؛ چراکه تاریخ ادبیات شفاهی و نسل جوان به آن نیاز دارد.

نویسنده ادبیات پایداری افزود: پرواضح است که کتاب مادرفرهنگ است و می تواند برای سایر هنرمندان منشا اثر و خلق آثار هنری چون فیلم، سریال، نقاشی، شعر و… باشد.  

ملاحسنی با تاکید بر اینکه خود شهدا ستارگان روشن و پررونق اثرگذاری هستند، گفت: خوانندگان می توانند با ثبت و ضبط خاطرات و زندگی شهدا به الگویی تراز برای زندگی برسند. از میان زندگینامه شهدا، زندگی شهدای مدافع حرم به ویژه اینکه از شهدای معاصر هستند، می تواند به خوانندگان برای رسیدن به زندگی بهتر کمک کند؛ چراکه شهدای معاصر تا چند سال پیش بین ما زندگی کرده، در همین فضا بوده و رفت و آمد می کردند؛ به همین دلیل خوانندگان راحتتر می توانند از آنان الگو گرفته و همذات پنداری کنند تا با کتابها مسیر زندگی خود را پیدا کنند.

ملاحسنی با اشاره به اینکه کتاب «هواتو دارم» روایتی درباره شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی است، گفت: شهید عبداللهی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که 23 آبان سال 96 به شهادت می رسد و کتاب «هواتو دارم» از زبان همسر ایشان، عاشقانه های این دو را روایت می کند. در حقیقت کتاب برشی  10 ساله از زندگی شهید و همسرش را روایت میکند.

وی افزود: کتاب به این موضوع می پردازد که شهید عبداللهی چگونه مسیر زندگی اش را طی کرد تا به قله حماسه سازی، دفاع از حرم حضرت زینب(س) و در نهایت شهادت برسد؛ همچنین در این مسیر سختی هایی را که طی کرده، نوع نگاه ایشان به زندگی، خواننده را قدم به قدم با زندگی او آشنا می کند تا اینکه به اوج داستان می رسد که رسیدن به قله شهادت است.

نویسنده کتاب گفت: هدف من از نگارش کتاب «هواتو دارم»  بیان سبک زندگی شهید عبداللهی بوده است تا نشان دهم طی کردن این مسیر چگونه بوده است. در مقدمه کتاب نیز اشاره شده که در آن بیش از 80 نکته اخلاقی شامل نوع رفتار شهید با پدر و مادر، تکریم سادات، ارتباط با اساتید اخلاق، اهل مطالعه بودن و… نشان داده می شود. اصل روایت و هدف ما بیان این سبک زندگی بوده است.

وی درباره تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» گفت: می خواهم به شما بگویم اگر در سالهای زندگی ام دو خبر خوب شنیده باشم یکی مربوط به کتاب «یادت باشد» است که رهبر فرزانه انقلاب آن ر ا مطالعه کرده بودند و در سخنرانی خود نیز آن را مطرح میکنند و در واقع این کتاب تقریظ شفاهی داشته است. دیگری کتاب «هواتو دارم» تقریظ مقام معظم رهبری شده است برایم خبری خوشحال کننده است.

وی در پایان تشریح کرد: بسیار خرسندم بعنوان فردی در سنگر ادبیات مقاومت بعنوان سربازی کوچک قلم می زنم؛ فرمانده ام نگاهی لطیف به سرباز خود داشته و این باعث می شود که نویسندگان دفاع مقدس با نگاه نکته سنج و دقیق ایشان آشنا شویم. به ویژه اینکه حضرت آقا تاکید دارند تفکر شهدا در دل زندگی آنان و فضای پشت جبهه آنان مطرح شود. در واقع تقریط رهبر فرزانه انقلاب بر این موضوع خوشحال کننده بود و بی صبرانه منتظرم تا ببینم متن تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب چیست.

گفتنی است؛ همزمان با ۳۰ آبان، روز «قهرمان ملّی» و سالگرد پیروزی جبهه مقاومت و پایان سیطره‌ی داعش، مؤسسه‌ی پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی، «رویداد ملّی قهرمان» و هفدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت را همراه با انتشار تقریظ‌های حضرت آیت‌الله العظمی‌خامنه‌ای بر سه کتاب مربوط به شهدای جبهه مقاومت با عناوین «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز» برگزار خواهد کرد. «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی است که در ۳۰۴ صفحه به قلم محمدرسول ملاحسنی نوشته و توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ و منتشر شده است.



منبع خبر

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» نگاه لطیف فرمانده به سرباز خود است بیشتر بخوانید »