شهید مدافع حرم

عکس/مراسم وداع با پیکر مدافع حرم در اندیمشک

عکس/مراسم وداع با پیکر مدافع حرم در اندیمشک


مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
سخنرانی سردار حسین نژاد ، فرمانده لشکر عملیاتی 7 ولیعصر (عج) در مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
شعر خوانی توسط ابوذر خادم در  مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
این مراسم با رعایت دستورالعمل های بهداشتی برگزار شد
اجرای گروه سرود بچه های بهشت در مراسم وداع  با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
حضور کودکان به همراه خانواده در مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
حضور کودکان به همراه خانواده در مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری

مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
سخنرانی سردار حسین نژاد ، فرمانده لشکر عملیاتی 7 ولیعصر (عج) در مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
شعر خوانی توسط ابوذر خادم در  مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
این مراسم با رعایت دستورالعمل های بهداشتی برگزار شد
اجرای گروه سرود بچه های بهشت در مراسم وداع  با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
حضور کودکان به همراه خانواده در مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
حضور کودکان به همراه خانواده در مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری
مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری

مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری در اندیمشک

مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری شامگاه سه شنبه 22 مهرماه با حضور همرزمان شهید و مردم شهرستان اندیمشک در مقبره شهدای گمنام این شهرستان برگزار شد .

مراسم وداع با پیکر مدافع حرم شهید مهدی نظری در اندیمشک



منبع خبر

عکس/مراسم وداع با پیکر مدافع حرم در اندیمشک بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار «ابوالقاسم شریفی» مسئول ایثارگران کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از شناسایی پیکرهای مطهر هفت شهید مدافع حرم در منطقه خان‌طومان سوریه خبر داد.

وی در این‌باره افزود: پس از تطبیق نمونه DNA در مرکز ژنتیک سپاه، هویت پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم استان‌های مازندران، البرز، قزوین و خوزستان شناسایی و تأیید شد و پیکر‌های مطهر شهدا به میهن اسلامی بازگشت.

براساس اعلام مسئول ایثارگران کل سپاه، شهیدان والامقام «رضا حاجی‌زاده»، «علی عابدینی»، «محمد بلباسی» و «حسن رجایی‌فر» از استان مازندران، شهید «زکریا شیری» از استان قزوین، شهید «مجید سلمانیان» از استان البرز و شهید «مهدی نظری» از استان خوزستان، شهیدان مدافع حرمی هستند که اخیراً پیکر آن‌ها کشف شده و به کشور بازگشته است. (بیشتر بخوانید)

همچنین ساعاتی بعد، خبر کشف و شناسایی پیکر مطهر شهید «محمود رادمهر» هم اعلام شد تا بر این اساس، تعداد شهدای مدافع حرمی که اخیراً پیکرهای مطهر آن‌ها کشف و شناسایی شده است، به هشت نفر برسد.

نگاهی بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

سوءاستفاده تکفیری‌ها از آتش‌بس در منطقه «خان‌طومان»

شهدای منطقه «خان‌طومان» اکثراً از رزمندگان مازندرانی هستند که برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیری‌ها به سوریه اعزام شدند. «خان‌طومان» نام روستایی در «جبل سمعان» استان «حلب» سوریه است که در پس از اشغال تکفیری‌ها، در سال ۹۵ به دست نیروهای ایرانی مدافع حرم افتاد و آتش‌بسی کوتاه بین دو طرفدر این منطثه برقرار شد؛ اما تکفیری‌ها از این فرصت پیش‌آمده سوءاستفاده کرده و با بمباران و به شهادت رساندن جوانان مازندرانی، دوباره این منطقه را تصرف کردند.

در ادامه، گذری داریم بر زندگی‌نامه شهیدانی که به‌تازگی پیکر مطهر آن‌ها در این منطقه شناسایی شده و به خاک کشورمان بازگشته است.

شهید محمد بلباسی

شهید «محمد بلباسی» سال ۱۳۵۷ در شهرستان «قائمشهر» متولد شد. وی پس از گذراندن دوران تحصیل خود، وارد دانشگاه شد و دوران دانشجویی خود را در رشته «متالوژی» دانشگاه مشهد گذراند و سپس به زادگاهش بازگشت. شهید «بلباسی» مجاهدی بود که در طول زندگی پربرکت خود، نقش موثری در اردوی‌های جهادی و راهیان نور ایفا کرد و در انجام این کار‌ها سر از پا نمی‌شناخت.

شهید «بلباسی» تیم «خادمان شهدای مازندران» را تشکیل داد که پس از ثبت نام افراد علاقه‌مند، کار خادمی زائران اردو‌های راهیان نور را برعهده گرفتند. صندوق خیرخواهانه «امام زمان (عج)» قائمشهر نیز با هدف جمع‌آوری کمک‌های خیّران برای محرومان، توسط وی پایه‌گذاری شد که امروز با همت دوستان او، فعالیت آن ادامه دارد.

شهید «بلباسی» فروردین سال ۹۵ به‌همراه دیگر رزمندگان مازندران، برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیری‌ها عازم سوریه شد و در ۱۷ اردیبهشت همان سال، به‌همراه ۱۲ شهید مدافع حرم دیگر، در منطقه «خان‌طومان» به شهادت رسید.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

شهید رضا حاجی‌زاده

شهید مدافع حرم «رضا حاجی‌زاده» سال ۱۳۶۶ در شهرستان «آمل» متولد شد. ۱۸ ساله بود که برای خدمت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفت و پس از پایان دوره سربازی، همان‌جا جذب شد. حدوداً ۲۰ سال داشت که ازدواج کرد و سپس صاحب دو فرزند به‌نام‌های «فاطمه حلما» و «محمد طاها» شد.

وی از نیرو‌های یگان صابرین سپاه بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با تکفیری‌ها عازم سوریه شد و سرانجام در روز ۱۷ اردیبهشت سال ۹۵ در «خان‌طومان» به شهادت رسید.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

شهید علی عابدینی

شهید مدافع حرم «علی عابدینی» ۲۵ مرداد سال ۱۳۶۵ در روستای «فرم» از توابع شهرستان «فریدونکنار» دیده به جهان گشود. وی سال ۱۳۸۵ جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی و تکاوری، در لشکر ۲۵ کربلا مازندان مشغول خدمت شد.

شهید «علی عابدینی» برای اولین‌بار سال ۱۳۹۴ جهت دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با تکفیری‌ها راهی سوریه شد. وی دومین‌بار در فروردین سال ۱۳۹۵ با وجود مجروحیتى که داشت، راهی سوریه شد و سرانجام در تاریخ ۱۷ اردیبهشت همان‌سال در شهر «خان طومان» به شهادت رسید. از این شهید والامقام یک فرزند به‌نام «امیر محمد» به یادگار مانده است.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

شهید حسن رجایی‌فر

شهید مدافع حرم «حسن رجایی‌فر» در چهارم تیر سال ۱۳۵۴ در یکی از روستا‌های «کامی‌کلا» از توابع شهرستان «بابل» چشم به جهان گشود. از همان دوران کودکی به عضویت بسیج محله درآمد و طولی نکشید که عضو فعال بسیج و مسجد محله شد. وی دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌اش را در همان روستا و منطقه به پایان رساند و سپس وارد بازار کار شده و پس از دو سال وارد خدمت مقدس سربازی شد و در همان سال اول خدمت سربازی، ازدواج کرد.

سال ۱۳۸۲ در دانشگاه آزاد اسلامی در رشته «مدیریت بازرگانی» ادامه تحصیل داد و طی ۲ سال و نیم لیسانس گرفت. در سال‌های ۹۳-۹۲ نیز در رشته «مدیریت استراتژیک» در مقطع کارشناسی ارشد، تحصیل کرد و در این مقطع هم فارغ‌النحصیل شد.

دی سال ۱۳۹۴ بود که برای اولین‌بار برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیری‌ها به سوریه رفت و پس از ۲۰ روز مبارزه، از ناحیه کتف مجروح شد و برای معالجه و درمان به ایران بازگشت؛ اما مجروحیت مانعی برای مبارزه وی با تکفیری‌ها نشد و مجدداً ۱۴ فروردین سال ۱۳۹۵ برای دومین‌بار به مصاف تکفیری‌ها رفت و سرانجام در ۱۷ اردیبهشت همان سال، در «خان‌طومان» به شهادت رسید.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

شهید زکریا شیری

شهید مدافع حرم «زکریا شیری» نهم فروردین سال ۱۳۶۵ در «خدابنده» زنجان به‌دنیا آمد. از کودکی تا زمانی که ازدواج کرد، همیشه سعی می‌کرد از لحاظ مالی خانواده‌اش را درک کند. وی ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشت و همیشه در ایام محرم و صفر در دسته‌های عزاداری پابرهنه شرکت می‌کرد و اصلا اهل تکبر و غرور نبود، همچنین در حضور او، به‌هیچ‌وجه غیبت انجام نمی‌گرفت.

شهید «زکریا شیری» به خانواده‌های مستمند، به‌خصوص برای تهیه جهیزیه کمک می‌کرد و خانواده‌اش این موضوع را پس از شهادتش فهمیدند. وی زمانی که پیش‌دانشگاهی خود را به پایان رساند، برای استخدام در سپاه قزوین اقدام کرد و با توجه به‌این‌که زمان خدمت سربازی او فرارسیده بود، همزمان به خدمت سربازی رفت و هشت‌ماه در سنندج خدمت کرد. پس از قبولی در سپاه، وارد دانشگاه افسری شد و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی تکاوری، به‌مدت هشت سال در تیپ صاحب‌الامر (عج) سپاه قزوین مشغول به خدمت شد.

شهید «زکریا شیری» برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیری‌ها، در اول صفر سال ۱۳۹۴ عازم سوریه شد و ۱۳ روز بعد یعنی ۴ آذر در منطقه «العیس» سوریه در سن ۲۹ سالگی، به شهادت رسید.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

شهید مجید سلمانیان

روحانی شهید مدافع حرم «مجید سلمانیان» سال ۱۳۶۷ در کرج به‌دنیا آمد. وی از دوران مدرسه در بسیج ثبت نام کرد و از آن بسیجی‌های قدیمی و پای کار بود. عشق و علاقه عجیبی هم به شهدا داشت. خیلی وقت‌ها به تپه نورالشهدا یا بهشت زهرا (س) می‌رفت و هرجا که نام و یادی از شهید بود، سر و کله او هم آن‌جا پیدا می‌شد.

به‌دلیل علاقه‌اش به مسائل مذهبی، از اوایل دهه ۸۰ به حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) کرج و از سال ۸۲ هم به حوزه علمیه «چیذر» رفت و کمی بعد نیز طلبه حوزه علمیه قم شد و تا پایه چهارم حوزه که معادل «دکترا» است درس خواند.

شهید «مجید سلمانیان» نزدیک به سه سال در قم تبلیغ می‌کرد و بعد هم به‌عنوان مبلغ به شهر‌های زیادی سفر کرد و نهایتاً به «شاهرود» رفت و آن‌جا علاوه بر تدریس در دانشگاه، امام جماعت مسجد شد؛ البته مدتی هم در دانشگاه شریف درس اخلاق تدریس می‌کرد.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

وی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و می‌خواست حوزه نمایندگی ولی فقیه در منطقه سکونت خود را عهده‌دار شود که با شروع جنایات تکفیری‌ها در عراق و سوریه، تصمیم گرفت تا به سوریه برود؛ اما چون مبلّغ توانا و نخبه‌ای بود، اجازه رفتن به او نمی‌دادند. برای این‌که اعزام شود، خیلی تلاش کرد و همه آموزش‌ها را هم در دوره‌های مختلف سپری کرد. حتی دو بار به شکل محدود و برای کار‌های تبلیغی به سوریه اعزام شد؛ اما این مسائل او را راضی نمی‌کرد و می‌خواست به صف رزمنده‌ها در خطوط مقدم بپیوندند؛ حتی بار آخر هم با این‌که به‌عنوان مبلغ اعزام شده بود، به خط مقدم رفت. تلاش‌هایش برای اعزام در خط مقدم را بیشتر کرد و بالاخره توانست به خط مقدم جبهه‌های مقاومت اعزام شود.

سرانجام وی پس از حضور در خطوط مقدم مبارزه با تکفیری‌ها و دفاع از حرم اهل بیت (ع)، ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ در منطقه «خان‌طومان» به شهادت رسید.

شهید مهدی نظری

شهید مدافع حرم «مهدی نظری» سال ۱۳۶۴ در «اندیمشک» خوزستان متولد شد. وی از رزمندگان لشکر عملیاتی هفت ولیعصر (عج) سپاه خوزستان بود که برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیری‌ها به سوریه اعزام شد و سرانجام در ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در منطقه «خان‌طومان» به شهادت رسید.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

شهید محمود رادمهر

شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» سال ۱۳۵۹ در «ساری» متولد شد. از سال ۱۳۶۳ تحصیل را از سر گرفته و دیپلمش را کسب کرد و دروسی نظیر تفسیر آیات و روایات را خدمت پدرش که یک روحانی انقلاب است، فرا گرفت. بعد از پایان دبیرستان در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه «شهید ستاری» ارتش قبول شد؛ اما به‌دلیل این‌که دچار مشکل جسمی شد، نتوانست به دانشگاه شهید ستاری برود؛ با این حال سال بعد، بورسیه دانشگاه امام حسین (ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از دانشگاه علوم و فنون اصفهان مدرک فوق دیپلم گرفت.

وی برای ادامه تحصیل در رشته «جغرافیای سیاسی» در دانشگاه امام حسین (ع) «ساری» پذیرفته شد و از آن‌جا لیسانس گرفت و در حین تحصیل برای اولین‌بار در سپاه «بهشهر» مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه «نکا» منتقل و بعد در لشکر ۲۵ کربلا و بعد هم در پادگان «قدس» خدمت کرد.

شهید «محمود رادمهر» آبان سال ۹۴ به مدت ۵۸ روز به‌همراه برادرش «محمدرضا» برای نخستین‌بار به سوریه رفت و در مرحله دوم نیز ۱۴ فروردین سال ۹۵ به جبهه مقاومت اعزام شد و سرانجام در ۱۷ اردیبهشت همان سال در منطقه «خان‌طومان» به شهادت رسید.

نگاهی کوتاه بر زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

نگاهی به زندگی‌نامه هشت شهید مدافع حرم که به‌تازگی پیکرشان بازگشته است+ عکس بیشتر بخوانید »

مصطفی با پای مجروح نعره می‌زد و شلیک‌ می‌کرد + عکس

مصطفی با پای مجروح نعره می‌زد و شلیک‌ می‌کرد + عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سرگرد گفت: – با سد شدن دشمن بین ما و بچه های خط عمار و حمزه، در خط یاسر و مالک در محاصره افتادیم. شب، خودمان را به تل قاسم، قسمت انتهایی خط مالک رساندیم و تا ساعت چهار، مقاومت کردیم. با دستور عقب نشینی که حدود ساعت چهار صبح رسید، یک پله از تل قاسم عقب تر نشستیم و با تشکیل یک خط دفاعی، چهل و هشت ساعت آن را نگه داشتیم. بعد از دو روز مقاومت، نیروهای کمکی از سمت حمره رسیدند و ما به عقب منتقل شدیم.

اگر نبود این دفاع جانانه، در مقابل نیروهای تکفیری، که با تمام نیرو و نفراتشان آمده بودند که در چند ساعت تا الحاضر را بگیرند، علاوه بر تلفات بیشتری که بر جا می گذاشتیم، تمام مناطق پشت سرمان، که شامل حمره، خلصه و سابقیه هم می‌شد، در همان شب به دشمن تحویل می دادیم، در حالی که با این مقاومت، علاوه بر تلفات سنگینی که بر دشمن تحمیل کردیم از پیشروی‌شان هم جلوگیر کردیم.

قسمت اول و دوم این روایت را اینجا بخوانید:

پاره شدن دل و روده در آتش‌بس! / مقاومت در خان‌طومان با کلاش و آرپی‌جی

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند

رو به برادران که با سکوت خود فقط وقایع را از زبان دوستانش می‌شنید، گفتم – عکسی از شما و آقای صالحی دیدم که مجروح شده و در بیمارستان بستری هستید، شما چرا چیزی از خودتان نمی گویید؟

برادران لبخندی زد و گفت: – هر چه گفتیم از خودمان گفتیم، اگر موافق باشید دیگر از خودمان نگوییم، نظرتان چیست؟

من که متوجه منظور برادران نمی‌شدم گفتم: شما بگو، هر چه می خواهد دل تنگت بگو.

برادران که نگاه خیره اش به گوشه نامعلومی نشان از خاطره دور و درازی داشت لب وا کرد و گفت:

– این باره به جای این که از خودم بگویم، می خواهم از کسی بگویم که وقتی لبخند صورتش را می آراست، آرامش را به دوستانش هدیه می داد و وقتی ابروانش گره میشد و نعره می کشید، موی بر تن دشمن راست می گردید. شجاع ترین مردی که در تمام عمر به چشم دیده بودم.

با شور و اشتیاق گفتم: – حالا این شخصیت شجاع و بی نظیر را معرفی می کنی یا می خواهی تا صبح فقط اوصافش را برایمان ردیف کنی؟

– نامش مصطفی نبود. مصطفی صدایش می کردند. شیرمردی که نام گردانش را نصرت گذاشته بود. جوانمردی قد بلند و کشیده، که ورزیدگی عضلاتش، اولین و کوچکترین نشان مردانگی اش بود. علامت های بزرگتر را باید در صحنه پیکار از او میدیدی، آن هم با چشمان خودت، نه با زبان الکن من تا همین جایش هم برای ما که مصطفی را ندیده بودیم، کافی بود که به اوج اقتدار و مردانگی اش پی ببریم، آخر کسی داشت این اوصاف را برای او می گفت که خود، در شجاعت، زبانزد تکاوران لشکر است.

برادران خود فرماندهی تکاوران است و به خوبی می داند چه می گوید. با دیدن چشمان منتظر ما، برادران ادامه داد:

– اولین بار، او را در شروع سلسله عملیاتهای محرم دیدم؛ آبانماه ۹۴. بنا بود، در طی عملیات جدیدی دست به آزادسازی روستاهای مریمین، حمیده و ارتفاعات اطراف الحاضر بزنیم. به همراه شهید سالخورده، به اتاق عملیات رفتیم. وقت زیادی برای شناسایی منطقه نداشتیم. با عکس های هوایی جغرافیای منطقه توجیه شد و وظیفه هر کسی ابلاغ گردید. سالخورده کمیل و ابوتراب به همراهی گردان های نصرت، سیدهاشم و فاطمیون، باید به عنوان نیروهای پیشتاز، جهت تصرف منطقه حرکت می کردند.

تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۴ روز عملیات بود. پس از نماز مغرب و عشا، با نیروهای پیشتاز حرکت کردیم.

بعد از نقطه رهایی، یعنی روستای مریمین، درگیری در جناح راست به فرماندهی سالخورده شروع شد. جناح چپ با من بود. با شروع درگیری، من باید با گردانهای ابوتراب با همراهی گردان های ناصرین، حزب الله و نصرت، برای تصرف دیگر مواضع، به سوی اهداف پیش رو حرکت می کردیم.

به علت بارش و باران، مسیر گل و لای بود و حرکت، بسیار سخت و به کندی انجام می شد. بچه ها حسابی خسته شده بودند. یک ستون ۳۰۰ نفره، لحظه به لحظه پیش می رفت و با هر قدم که بر می داشتیم کار دشوارتر می‌شد. به علت کندی حرکت، در برنامه ریزی زمان بندی شده با قرار گاه هماهنگ نبودیم.

از قرارگاه دستور رسید همه نیروها به سمت هدف نهایی که روستای حمیده بود حرکت کنند. یک ساعت بیشتر تا روشنایی صبح باقی نمانده و باید قبل از روشن شدن هوا خودمان را می رساندیم. سختی راه و خستگی نیروها، همه را از نفس انداخته بود. نیروها از حرکت باز مانده بودند. با دستور فرماندهی، تنها گردانی که برای ادامه ی مسیر، آن هم با سرعت بیشتر، اعلام آمادگی کرد و به راه افتاد، گردان نصرت بود.

مصطفی که فرماندهی گردان نصرت را به عهده داشت به محض شنیدن دستور فرماندهی گفت: با توکل به خدا حرکت می کنیم. و حرکت کرد. او قبل از عملیات به تمام نیروهای خود گفته بود: تنها کسانی به این عملیات پا بگذارند که داوطلبند و نیروی لازم را در خود می بینند. تنها چهل نفر داوطلب شدند، که باید کار صدوپنجاه نفر را انجام می‌دادند. بماند که همین چهل نفر هم به علت ناآشنایی با منطقه و شرایط سخت پیش آمده، آمادگی لازم را نداشتند.

مصطفی که با نیروهایش به ۲۰۰متری روستا رسید، هوا روشن شد. اگر عملیات طبق برنامه پیش می رفت، کار باید خیلی زودتر از اینها شروع می‌شد. مصطفی و نیروهایش وارد روستا شدند. درگیری آغاز شد. سالخورده و نیروهایش هنوز در مریمین درگیر بودند. با ورود نیروهای گردان نصرت به روستا، دشمن غافلگیر شد و پا به فرار گذاشت. مصطفی خیلی زود توانست نیروهایش را آرایش بدهد. با استقرار مصطفی داخل روستا، نیروهایی که عقب مانده بودند به آنان پیوستند و توانستیم موقعیت خودمان را تثبت کنیم.

هوا مه آلود بود. دشمن با استفاده از استتار مه، دوباره توانست به روستا نزدیک شود و قصد بازپس گیری حمیده را داشت. نیروهای گردان نصرت تازه وارد و بی تجربه بودند. به محض شروع درگیری مصطفی تیرباری برداشت و به تنهایی، تاکید می کنم، به تنهایی! نعره می کشید و دشمن را به آتش بست.

به چشم خودم دیدم که مانند ببر می غرید و آن چنان به گله کفتارها میزد که دشمن با دیدن او، و فقط او، چاره ای جز فرار دوباره ندید. او در حالی پنج ساعت با دشمن درگیر بود که پایش از ناحیه ی ساق، تیر خورده بود. آن را با یک چفیه بست و به نیروهایش می گفت: پایم پیچ خورده، تا روحیه نیروهایش تضعیف نشود.

بالاخره با زور توانستیم او را جهت مداوا به عقب منتقل کنیم، مگر می‌رفت! این جریان گذشت و من با کسی همراه شده بودم که فکر و ذهنم را تا مدتها، حتی وقتی به ایران بازگشته بودم، به خود مشغول کرده بود. تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ دوباره به سوریه اعزام شدیم. وقتی وارد خان طومان شدیم خیلی سراغش را می گرفتم. بالاخره با خبر شدم در محور کناری خان طومان محور پدافندی خط الحاضر به عنوان تیربارچی مشغول خدمت است.

ادامه دارد…

آنچه خواندید، روایت سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی از وضعیت نبرد در خان طومان است. این روایت را در کتاب از حاج ابراهیم تا خان طومان، انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.

خان طومان

دیدم که مانند ببر می غرید و آن چنان به گله کفتارها میزد که دشمن با دیدن او، و فقط او، چاره ای جز فرار دوباره ندید. او در حالی پنج ساعت با دشمن درگیر بود که پایش از ناحیه ی ساق، تیر خورده بود…

خان طومان



منبع خبر

مصطفی با پای مجروح نعره می‌زد و شلیک‌ می‌کرد + عکس بیشتر بخوانید »

ماجرای توسل پدر به پسر شهیدش/ حکایت نماز شکرانه پدر از تولد تا شهادت فرزند

ماجرای توسل پدر به پسر شهیدش/ حکایت نماز شکرانه پدر از تولد تا شهادت فرزند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از 
مشرق، سرهنگ پاسدار سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلا و حجت الاسلام غلامحسن تسخیری مسئول دفتر نمایندگی، ولی فقیه در سپاه کربلا بهمراه، سردار حمید رضا رستمیان فرمانده سابق لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا و سردار احمد برسلانی فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا  با خانواده شهید مدافع حرم کربلای خان طومان شهید حسن رجایی فر دیدار کردند.

پدر شهید حسن رجایی فر در این دیدار  با بیان اینکه شهدا احتیاجی به ما ندارند، گفت:‌نیاز است که شهدا در جامعه شناخته شوند از اینکه هدفشان چه بود و چرا رفتند .تا  عاشقان متوجه شوند، از چه طریقی می‌توانند از شهید بهره بگیرند.

این پدر شهید مدافع حرم با اشاره به چشم انتظاری چند ساله، با بیان خاطره‌ای افزود:‌یک روز در کنار سنگ مزار پسر شهیدم ایستاده بودم که شنیدم کسی گفته بود این مزار خالی است و شهیدی در آن نیست. آن روز خیلی دلم گرفت و  از خدا خواستم و به شهید متوسل شدم حتی شده یک تکه استخوان  به تبرک  ازحسن برایم  بیاید.


پدر شهید رجایی فر با تصریح بر اینکه راضی به رضای خدا هستم و از این بابت خدا را شاکرم، ادامه داد: وقتی حسن به دنیا آمد دو رکعت نماز شکر خواندم وحال که شهید شد و خبر رجعت پیکرش را آوردند، دوباره دو رکعت نماز شکر خواندم.

این پدر شهید مدافع حرم کربلای خان طومان، با بیان اینکه چشمم بعد از چند سال چشم انتظاری به جمال یوسفم روشن شد، گفت:‌از خدای متعال شاکرم که دست رد به سینه ام نزد و پیکر فرزند شهیدم برگشت.

به گفته این پدر شهید،  شهید فقط متعلق به خانواده اش نیست و متعلق به همه مردم است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از 
مشرق، سرهنگ پاسدار سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلا و حجت الاسلام غلامحسن تسخیری مسئول دفتر نمایندگی، ولی فقیه در سپاه کربلا بهمراه، سردار حمید رضا رستمیان فرمانده سابق لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا و سردار احمد برسلانی فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا  با خانواده شهید مدافع حرم کربلای خان طومان شهید حسن رجایی فر دیدار کردند.

شهید حسن رجایی فر

پدر شهید رجایی فر با تصریح بر اینکه راضی به رضای خدا هستم گفت: وقتی خبر رجعت پیکرفرزندم را آوردند دو رکعت نماز شکرانه خواندم.

شهید حسن رجایی فر



منبع خبر

ماجرای توسل پدر به پسر شهیدش/ حکایت نماز شکرانه پدر از تولد تا شهادت فرزند بیشتر بخوانید »

همت امثال سعید از جوانان دوران جنگ بیشتر است

همت امثال سعید از جوانان دوران جنگ بیشتر است


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، وقتی می‌خواستم مقدمه‌ای بر گفت‌وگویم با پدر اولین شهید مدافع حرم روحانی کرمان، شهید سعید بیاضی‌زاده بنویسم هیچ جمله و عباراتی را بهتر و زیباتر از دلنوشته حاج مهدی سلحشور مداح اهل بیت ندیدم. مهدی سلحشور از همراهی و دیدار با این شهید بزرگوار می‌نویسد:

«باز هم قصه پرواز و رهایی از قفس آسمانی شدن عده‌ای و زمین‌گیر شدن عده‌ای دیگر. آنان که دل به این دنیای فانی نبستند و تنها به شوق پرواز، این چند روزه را طاقت آوردند. مرغان باغ ملکوتی که هیچ‌گاه راضی به زندگی در قفس تنگ دنیا نشدند و برای رهایی از زندان تن آرام و قرار نداشتند والحق والانصاف سعید از آن دسته بچه‌ها بود. اولین باری که سعید را در سوریه دیدم به دلم برات شد چند روزی بیشتر مهمان ما نیست…  طوری از شهادت صحبت می‌کرد که یک عاشق از گمشده‌ دیرینش صحبت می‌کند.سعید جان! ظاهر آرام و متینت و خوش خلقی و تبسم زیبای همیشگی‌ات، هیچ‌گاه نتوانست درون متلاطم و بی‌قرارت را پنهان کند و چه زود به آرزویت رسیدی. هنیئاً لک…»

 سعید بیاضی زاده ۲۲ سال بیشتر نداشت که داوطلبانه به صفوف مدافعان حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری (س) درسوریه پیوست و در منطقه‌ «حماه» به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی ما با اصغر بیاضی‌زاده، پدر شهید سعید بیاضی‌زاده است.

گویا خود شما هم از رزمندگان دفاع مقدس بودید؟

من متولد ۱۳۴۷ هستم. اهل کرمان و اگر خدا قبول کند از جانبازان جنگ تحمیلی هستم. زمان انقلاب سن و سال کمی داشتم اما پدرم با توجه به فعالیت‌هایی که داشت و به خاطر درگیری اهالی با رئیس پاسگاه و کشته شدن تعدادی از مردم، دستگیر و با انتقال به زندان‌های ساواک، به اعدام محکوم می‌شود. اما با پیروزی انقلاب عفو می‌خورد و آزاد می‌شود. بعد از پیروزی انقلاب همچنان در خط امام بودیم. خیلی از اعضای خانواده ما به جبهه رفتند. برادرم اکبر بیاضی‌زاده در سال ۱۳۶۱ طی عملیات رمضان به شهادت رسید و برادرزاده‌ام شهید غلامرضا بیاضی زاده در آزادسازی مهران و در جریان کربلای یک آسمانی شد. خود من هم جانباز شدم. شغلم هم آزاد است و کارگر روزمزد هستم.

 شما چند فرزند دارید؟

من چهار فرزند دارم که سعید فرزندم سوم خانه و متولد ۱۳۷۳ بود که در دفاع از عقیله بنی هاشم در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید.

کمی از شهید برایمان بگویید، چطور شد لباس مقدس روحانیت را به تن کرد؟

سعید دوران ابتدایی را در روستای حجت آباد و دوران راهنمایی را در شهرستان انار در مدرسه شهید دستغیب سپری کرد و بعد از اتمام مقطع راهنمایی با توجه به علقه‌اش به روحانیت به حوزه علمیه رفت. از همان دوران کودکی علاقه زیادی به احکام و امور دینی داشت. زیارت عاشورا را حفظ کرده بود و همیشه در کنار مادرش که قالی می‌بافت، می‌نشست و می‌گفت امروز باید این دعا یا این نماز را بخوانیم. سعیدم اهل مسجد و نماز بود و رابطه خوبی با روحانیون مسجد داشت. مادرش خیلی دوست داشت ایشان لباس پیامبر را به تن کند. در نهایت سعید یک روز از مسجد به خانه آمد و به مادرش گفت من دوست دارم آرزوی شما را بر آورده کنم، می‌خواهم روحانی شوم. بچه‌ها همیشه به اختیار خودشان رفتار می‌کردند. نمی‌خواستیم راه و مسیری که انتخاب می‌کنند به زور و جبر باشد. می‌خواستیم با تمایل خودشان راه صحیحشان را انتخاب کنند که شکر خدا سعید بهترین راه‌ها را انتخاب کرد.

پس با علاقه و انتخاب شخصی‌اش لباس روحانیت را به تن کرد؟

بله، سعید رفت و در همه امتحانات و مراحل حوزه پذیرفته شد. فعالیت‌های خوبی هم داشت. همواره در اردوهای جهادی و راهیان نور شرکت می‌کرد. خوب به یاد دارم وقتی از راهیان نور بازگشت بسیار تغییر کرده بود و برای ما مدام از شهدا و شهادت صحبت می‌کرد. گویی نگاه و باب جدیدی در زندگی‌اش باز شده بود.

چه زمانی به خیل مدافعان حرم پیوست؟ شما از رفتنش خبر داشتید؟

 سال ۱۳۹۴ به من گفت که می‌خواهد به سامرا برود. آن زمان آنجا درگیری بود و پسرم هم می‌خواست به مدافعان حرم کمک کند. به من گفت فعلا به مادرم حرفی نزن بعد که من راهی شدم به ایشان اطلاع بده. نگران بود نکند مادرش اجازه ندهد. ماه مبارک رمضان بود که به عراق رفت. وقتی از عراق بازگشت به ما گفت می‌خواهد برای بحث دفاع از اسلام به سوریه برود. برای اینکه دل مادرش را همراه کند و اذن رفتن بگیرد با روایات، احادیث و خواندن آیات قرآن از جهاد و لزوم حضور و دفاع از اسلام سخن به میان می‌آورد. مادرش هم راضی شد و سرانجام سعید در اول ماه رمضان سال ۱۳۹۵ راهی مأموریت سوریه شد. بعد از مدتی به ایران بازگشت و با هم به مشهد رفتیم. آنجا خیلی از شهادت برایمان صحبت می‌کرد. وقتی مادرش می‌پرسید چرا این حرف‌ها را می‌زنی می‌گفت می‌خواهم آماده‌تان کنم! کمی بعد از حضور در اردوهای جهادی در مناطق محروم و سفر به کربلا مجدد راهی سوریه شد.

به نظر شما چه انگیزه‌هایی جوانی مثل سعید را به جبهه مقاومت اسلامی کشاند؟ گفتید که ایشان عضو گروه‌های جهادی هم بود و به نظر می‌رسد می‌توانست خودش را به حضور در همین اردوها راضی کند.

این سؤال را می‌توانم از زبان خودش پاسخ دهم. به گفته خود سعید هر کسی وظیفه‌ای دارد. امروزگویی امام حسین(ع) در حال جنگ است و حضرت زینب(س) در خطر است. به نظر شما چه باید کرد؟ شما باید پاسخ در خور بدهید، باید جوانتان را راهی کنید یا خیر؟! فردای قیامت اگر حضرت فاطمه(س)‌ را دیدید چه پاسخی برای ایشان دارید؟ می‌خواهید بگویید جوانی داشتم که برای دفاع از فرزندتان راهی‌اش نکردم. همه این صحبت‌ها ما را در اینکه سعید به تکلیف خود عمل می‌کند امیدوار می‌کرد. ما افتخار می‌کردیم فرزندی داریم که برای دفاع از حریم حضرت زینب(س) سهمی دارد.

نگران شهادت، اسارت یا جانبازی‌اش نشدید؟

ما شرایط موجود در عراق و سوریه را به خوبی می‌دانستیم. همه احتمالات را هم در نظر گرفتیم اما سعید خودش باید راهش را انتخاب می‌کرد و مسیری را هم که سعید در آن قرار گرفته بود تکلیف شرعی بود. سعید ۱۱محرم سال ۱۳۹۵ تماس گرفت و با من و مادرش صحبت کرد و بعد در عصر همان روز یعنی ۲۲ مهر ۹۵ به شهادت رسید. ما باور نمی‌کردیم، چراکه با او به تازگی صحبت کرده بودیم اما گویی خبر شهادتش صحت داشت.

آقای بیاضی زاده شما جانباز دفاع مقدس هستید، به نظر شما چقدر شباهت بین رزمندگان دیروز و امروز دیده می‌شود؟

امروز در دفاع از اهل بیت همت امثال سعیدها از جوانان دوران دفاع مقدس بیشتر است. آن روزها ما برای دفاع از کشورمان رفتیم و جنگ در خانه خودمان بود اما امروز این مدافعان حرم برای دفاع از اسلام و اهل بیت به کشورهای دیگر می‌روند. امروز شرایط رفتن و جهاد با آن دوران فرق دارد. امروز همه نگاه‌ها یک سو نیست. برخی از چرایی حضور می‌گویند و برخی دیگر زبان به طعنه و کنایه باز کرده‌اند و اصل دفاع از اسلام را زیر سؤال برده‌اند. به نظر من اراده این جوانان که در این دوران راهی می‌شوند بسیار بالاتر و جهادشان عظیم‌تر است. اما شباهت‌های زیادی بین این جوانان و جوانان دیروز جنگ تحمیلی دیده می‌شود. اینها مرگ با افتخار و شهادت را به زندگی با ذلت ترجیح دادند. شباهت دیگر رزمندگان دیروز و امروز اطاعت از ولایت امام زمان و نایب برحق ایشان بود. آنها بر بحث ولایت فقیه و پشتیبانی از آن تأکید داشتند.

برای شما که با نان کارگری فرزندتان را بزرگ کرده بودید سخت نبود از همه داشته و از تعلق خاطرتان بگذرید؟

من اگر شرایطی برایم در زندگی پیش می‌آمد و پول نان هم نداشتم سعید را راهی می‌کردم که به آنچه می‌خواهد برسد اما امروز که موضوع دفاع از حرم پیش آمده، بهترین هدیه‌ام را تقدیم اسلام کردم. وقتی حضرت زهرا (س)‌ می‌خواست هدیه‌ای به کسی بدهد بهترینش را می‌داد. برای همین من و مادر سعید هم بهترین هدیه‌مان را که سعید بود تقدیمشان کردیم. سعید بهترین گوهر زندگی‌ام بود که در راه اسلام هدیه کردم.

پسرم می‌گفت آنجا خطر وجود دارد وقتی از این خیابان به خیابان دیگر می‌رویم معلوم نیست به دست داعشی‌ها بیفتیم یا نه. ما همه این خطرات را به جان خریدیم و سعید را راهی کردیم. خودش هم پیش‌تر ما را آماده پذیرفتن این شرایط کرده بود. خصوصاً مادرش را. من زمان جنگ را درک کرده بودم و تا حدودی با شرایط جهاد و جبهه آشنا بودم. می‌دانستم که سعید آرزوی شهادت دارد. مستقیم به ما حرفی نمی‌زد اما مثال‌ها و روایاتش از شهادت ما را به این نتیجه می‌رساند که او عاشق شهادت است. به طور مثال می‌گفت وقتی انسان شهید می‌شود خونش بر زمین ریخته نمی‌شود خونش دریایی عظیم می‌شود که به جامعه تزریق می‌گردد و جامعه اسلامی جانی دوباره می‌گیرد. این یعنی اینکه خون شهید هدر نمی‌رود.

به نظر شما روحیه‌ای که شهید را به جبهه مقاومت اسلامی کشاند، چقدر متأثر از گذشته شما به عنوان یک رزمنده دفاع مقدس بود؟

وقتی پسرم به راهیان نور رفته بود از شلمچه با من تماس می‌گرفت و از نحوه شهادت برادرزاده و برادرم سؤال می‌پرسید. از مناطق عملیاتی و از عملیات دوران جنگ اطلاعات می‌گرفت. خودش راوی راهیان نور بود. برای همین کتاب‌های زیادی را در این زمینه مطالعه کرده بود. سعید از سن ۱۱سالگی به خاطر تحصیل و حوزه از پیش ما رفت. وقتی به مناطق محروم می‌رفت برای آنها یادواره شهدا می‌گرفت. همیشه هم سعی بر این داشت که شهدا و راه و رسم زندگی‌شان را الگوی خود قرار دهد. ارادت خاصی به سید اهل قلم شهید مرتضی آوینی داشت و از ایشان خیلی حرف می‌زد. سعید علاقه خاصی به رزمندگان و شهدای لشکر فاطمیون داشت. بعد از شهادتش همرزمانش از او بسیار برایمان گفتند، از اینکه ایشان استاد اخلاق بوده و همواره در کنار رزمندگان فاطمیون حضور داشته صحبت کردند.

گویا شهید بیاضی‌زاده با بچه‌های لشکر فاطمیون هم ارتباط داشتند؟

سعید می‌گفت بچه‌های فاطمیون خیلی مظلوم هستند. در جنگ با دشمن واقعاً مردانه می‌جنگند و از صمیم قلب برای خانم زینب(س) جانفشانی می‌کنند و سختی زیادی می‌کشند. در نهایت هم برات شهادت را از شهدای فاطمیون گرفت. پسرم زمان همراهی با یکی از شهدای فاطمیون از حرم تا بهشت معصومه(س) دست در دست شهید فاطمیون گذاشته و از آن شهید خواسته بود تا نزد مادرش حضرت زهرا(س) شفاعت کند تا خدا صبری زینبی به مادرش دهد تا او برای گرفتن انتقام خون شهدای مدافع حرم به میدان برود.

شما سال‌ها پیش رزمنده جنگ تحمیلی بودید اما سعید خیلی بعدتر از شما رزمنده شد و به شهادت رسید، چه رازی او را اینگونه از شما جلو انداخت؟

 من ۲۳ ماه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشتم و به یقین رسیده‌ام که شهادت لیاقت می‌خواهد. هر کسی که می‌خواهد شهید شود، اگر به آن درجه که باید نرسد، شهید نمی‌شود. به نظر من راه در دست خود انسان است. آنطور که سعید می‌خواست شهید شود، من نخواستم. من ماندم و امروز سعید شهیدمدافع حرم شد.

* صغری خیل فرهنگ  / روزنامه جوان

شهید سعید بیاضی زاده

 سعید بیاضی زاده ۲۲ سال بیشتر نداشت که داوطلبانه به صفوف مدافعان حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری (س) درسوریه پیوست و در منطقه‌ «حماه» به شهادت رسید.

شهید سعید بیاضی زاده



منبع خبر

همت امثال سعید از جوانان دوران جنگ بیشتر است بیشتر بخوانید »