شهید مدافع حرم

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم



دنبال این هستم که استادان را چهره کنیم تا علوم سیاسی دنیا تحت تاثیر آموزه های اساتید عالم و درست‌کار باشد. باید تلاش کنیم چند نفر از اساتید و برجستگان کشورمان را در یوتیوب چهره کنیم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – آقا مهدی را در چند برنامه فرهنگی دیده بودم و تسلطش بر مباحث فرهنگی و سیاسی برایم جالب بود. قرار گفتگو اگر چه بارها به دلایل مختلف به تأخیر افتاد اما بالاخره صبح یک روز تابستانی، در یکی از طبقات حوزه هنری توانستیم در فضایی آرام بنشینیم و دو ساعت گپ بزنیم. تمام تلاشمان این بود که از کلام آقا مهدی، به ویژگی‌های پدر شهیدش پی‌ببریم. او که تسلط خوبی بر مباحث مربوط به جریان مقاومت اسلامی داشت، از این منظر به خوبی توانست شخصیت پدرش را از کودکی تا شهادت برای ما ترسیم کند. این گفتگوی طولانی در چندین قسمت بدون کم و کاست تقدیمتان می‌شود و آنچه پیش روی شماست، ششمین و آخرین قسمت از آن است.

قسمت های قبلی گفتگو را اینجا بخوانید؛

عمو و پدرم همزمان در سوریه می‌جنگیدند

برگزیده قدرتمند آزمون سپاه + عکس

پدرم قبل از «داعش» به حساب «پژاک» رسید + عکس

آخرین نفری بودم که متوجه شهادت پدرم شدم

می‌خواهم دو برابر پدرم تکفیری‌ها را نابود کنم

فرزند شهید: من خیلی با فرزندان شهدا ارتباط دارم.

**: جالب است… شما الان وضعیت خانواده شهدای مدافع حرم را چطور ارزیابی می کنید؟

فرزند شهید: درباره این خانواده ها حرف زیاد است اما مهمترین حرف این است که بنیاد شهید و بخش فرهنگی سپاه باید یک سری اقامات ویژه ای انجام بدهد در حالی که احساس من این است که در این زمینه ضعف هایی وجود دارد. این درباره خانواده شهدا است و البته به طور خاص، شهدای مدافع حرم. کار فرهنگی و کارهایی که تولید فکر کند و گفتمان آن‌ها را ارتقا بدهد و از هر جهت پشتیبانی کند، مهم است. حمایت از این خانواده‌ها نه در آن حدی که به هر حال تبعیضی پیش بیاید، یا کسی بخواهد سوء استفاده کند، لازم است اما متاسفانه در دستور کار نیست.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: در این باره می شود بیشتر توضیح بدهید؟ این که در دستور کار نیست یعنی اصلا حمایتی وجود ندارد؟

فرزند شهید: چرا، منظورم این بود که حمایت باید هوشمندانه باشد. مثلا یک حمایتی داریم که گاهی جلوی یک چیز را گرفتن، معنای حمایت پیدا می کند. در بین خانواده شهدای مدافع حرم کسانی را داریم تبدیل به سلبریتی شده‌اند که این شایسته نیست. باید حرف‌هایشان را بزنند اما تبدیل شدن به سلبریتی در این حیطه، شاید منجر به اتفاقاتی بشود که همه خانواده‌ها از آن ضربه ببینند.

**: یعنی نگاه به شهدای مدافع حرم باید متوازن باشد. جایی اگر کسی خیلی در حال دیده شدن است، ممکن است چالش‌هایی را به همراه داشته باشد.

فرزند شهید: بله. این نکته مهمی است.

از نظر درسی و تحصیلی هم باید بنیاد شهید و سپاه، پیگیری‌های بیشتری کند چون این فرزندان شهدای مدافع حرم در سنینی هستند که می توانند روی آن ها کار کنند. اکثرا از من کوچکترند و فرصت خوبی برای اقدامات فرهنگی و درسی برای آن ها وجود دارد. بعضی از آن ها وارد حیطه های مختلفی شده اند. مثلا فلان فرزند شهید وارد حیطه‌هایی شده است که در شأن فرزند شهید نیست یا این که می تواند وارد فعالیت هایی بشود که مانع درس و تحصیل او نشود. محیط‌هایی که دور خانواده شهدا ایجاد شده را باید مدیریت کنند.

**: یک تجربه ناموفق هم در زمینه فرزندان شهدای جنگ تحمیلی داشتیم که بنیاد شهید آنقدر تلاش می کرد جای خالی پدرانشان را پر کند که اثر عکس گذاشت و در برخی موارد، نتیجه نداد. در برخی مواقع مانع می شد که این فرزندان، روی پای خودشان رشد کنند. این هم یکی از چالش‌های مهم است. یعنی مراقبت باید خیلی هوشمندانه باشد.

فرزند شهید: روایتی داریم که «ابن العلما، نصف العلما» که حرف درستی است. واقعا وقتی کسی در خانواده ای باشد که پدرش شهید شده باشد، این ظرفیت وجود دارد که خودش هم مثل شهدا عمل کند. این را باید پرورش بدهیم و از این فرصت استفاده کنیم.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

یا مثلا بعضی از مشکلاتی که خانواده شهدا دارند واقعا نادیده گرفته می شود؛ مخصوصا شهدای مدافع حرمی که در شهرستان ها هستند. در تهران معمولا رسیدگی‌ها خوب است اما در شهرستان ها خانواده‌هایی را می‌شناسم که واقعا مشکلات متعددی دارند و کسی هم نیست که این‌ها را هواداری کند. یا گاها ارتباطی ندارند یا اگر خود مجموعه های مختلف دوست دارند به این ها کمک کنند و خودشان را خدمتگزار این خانواده ها می دانند اما ارتباطی وجود ندارد و ساماندهی‌هایی نیاز دارد که وظیفه نهادهای مختلف است که ان شا الله آن ها هم بتوانند کار خودشان را انجام بدهند.

**: شما با ارتباط هایی که با فرزندان شهدا دارید هیچ موقع به فکر یک تشکلی رسمی برای پیگیری کارها نیفتاده اید؟

فرزند شهید: به نظر من برای سن و سال این فرزندان، این کار به مصلحت نیست. حتی اگر به حضرت آقا هم این حرف را بزنیم، واقعا قبول نمی کنند و هنوز موقعش نیست.

**: پس بیشتر ارتباطاتتان دوستانه بوده.

فرزند شهید: نباید به این‌ها که سن و سالشان کم است، موقعیت بیشتر از حدشان داد چون ممکن است مخرب باشد. الان اگر چند نفر از فرزندان شهدای مدافع حرم با هم جمع بشوند به راحتی می توانند کارهایی بکنند که ممکن است آسیب هایی برایشان داشته باشند.

شما که جزو فرزندان شهدا هستید چرا در گروه فرزندان شاهد توییتر فعالیت نمی کنید؟

**: من کلا نتوانستم با فضای توییتر ارتباط برقرار کنم. ابتدا می شنیدم که توییتر فضای نخبگانی دارد و خیلی از رفقا می گفتند که محتواهای تولیدی‌ام را به توییتر ببرم. مخصوصا کم بودن کاراکترهای توییتر باعث می شد که در آنجا متن های فاخری ببینم و محرک خوبی برای حضور من بود. اما هیچ وقت یخم با این فضا نگرفت. بعد که آمدیم جلوتر، احساس کردم سلامتی که پیامرسان‌های دیگر دارند، توییتر ندارد.

فرزند شهید: البته به نظر یوتیوب هم فضای خوبی برای انتشار مطالب مناسب و جریان سازی انقلابی است. من الان به این سمت رفته‌ام که آدم هایی را برای یوتیوب تربیت کنم.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: که بتوانند محتوا تولید کنند…

فرزند شهید: بله. یک چیزی هم بگویم؛ کسی اگر بخواهد از نظر اقتصادی درست بشود و وضعش خوب بشود، از لحاظ این که چهره بشود و از لحاظ این که حرفش در دنیا بگیرد، از الان باید یوتیوب را در اختیار خودش بگیرد و حتی اگر یک ثانیه هم تاخیر کند، ضرر کرده است.

این به خاطر تحلیل های من است که نشسته ام و بررسی کرده ام. الان اگر به افق های رسانه ای یوتیوب نگاه کنید؛ در افق ده ساله خودش گفته که ما در ده سال آینده دیگر دانشگاهی نخواهیم داشت و هوش مصنوع یوتیوب می گوید که آقای فلان در داخل یوتیوب، فیلم فلان درس ها را نگاه کرده اند، فلان واحد را پاس کرده اند و مدرک کارشناسی‌ را باید به او بدهیم.

ما در ده سال آینده دانشگاهی به نام دانشگاه تهران که برویم سر کلاس، نخواهیم داشت…

**: آنقدر که شما آموخته اید نشان می دهد که چه مدرکی شایسته شماست. و نشان می دهد که چقدر آگاهی دارید…

فرزند شهید: بله.

**: خیلی عجیب است.

فرزند شهید: ممکن است جایی آزمون هم بگذارد ولی به طور کلی همین سیستم را دارد.

**: یعنی نوع جستجو و نوع انتخاب ویدئوها، سطح شما را نشان می دهد.

فرزند شهید: الان جستجوهای شما در یوتیوب که انجام می دهید، بقیه محتواهایی که نشان می دهد هم مبتنی بر همان جستجوها است.

**: البته بیشتر پلتفرم‌ها همین طور است.

فرزند شهید: مثلا با ۲۰ جستجوی شما متوجه می شود که در چه فضای فکری می اندیشید و با ۱۰۰ جستجو، کلا وضعیت شما را هم می فهمد و اگر ۲۰۰ جستجو کنید، حتی می تواند تشخیص بدهد که مثلا احتمال دارد شما چقدر خشونت‌زا باشید یا حرکات خاصی انجام بدهید.

**: یا متفکر باشید؛ یا ورزشکار باشید…

فرزند شهید: همه چیز را مشخص می کند. افق سه سال اینده این است که الان وقتی داخل یوتیوب حرف می زنید، زیرش با استفاده از هوش مصنوعی و مترجم گوگل، متن را زیر گفته شما همزمان ترجمه می کند. مردم دنیا دیگر لازم نیست برای شنیدن حرف شما، زبان یاد بگیرند بلکه می توانند حرف شما را با زبان خودشان بخوانند.

یا در افق ۵ ساله این است که همزمان صحبت شما، یک نفر بیاید و صحبت های شما را به صورت صوتی دوبله کند و در افق ۱۰ ساله این است که همزمان که دارید صحبت می کنید، صدای شما را بگیرد و با صدا و لحن شما، آن متن را ترجمه کند.

با این حساب، آموزش زبان کنسل می شود و آموزش های دانشگاهی هم از این فرم سنتی در می آید. این کار درآمدزا هم هست چرا که هر ویدئویی که بسازید، به تعداد هر بازدیدی که بگیرد،‌ به شما پول می دهد و می تواند درآمدزا هم باشد.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: البته این به خاطر جذب تعداد بیشتری از مخاطبان است.

فرزند شهید: من هم موافقم که یوتیوب رفع فیلتر شود تا مردم بتوانند از این بستر استفاده کنند.

مثلا می دانید که سرود «سلام فرمانده» چگونه در کل کشور و دنیا فراگیر شد؟ سه ماه اولی که در ایران بود، فراگیری این سرود زیاد نبود .

**: البته همان اولین باری که این سرود را شنیدم، فهمیدم که از نظر ملودی و شعر، می تواند مورد توجه قرار بگیرد.

فرزند شهید: اما در سه ماه اول، اتفاق خاصی برایش نیفتاد. الان علمای نجف هم به سمت یوتیوب رفته اند. یک بنده خدایی سرود سلام فرمانده را در یوتیوبش آپلود کرده بود و از همان راه، توانسته بود این سرود را در کل جهان ترند کند. نگاه نکنید که ما در ایران در چند پلتفرم هستیم در حالی که ۹۰ درصد کشورهای دنیا در یوتیوب فعالیت می کنند.

**: فضای ابری و پیامرسان اجتماعی هم دارد و تعاملی است؟

فرزند شهید: بله.

**: چیزی که در ذهن ما از یوتیوب هست، فقط اشتراک‌گذاری ویدئو است.

فرزند شهید: نه. خیلی کارهای مختلفی در آن بستر انجام می شود. مثلا فضای سیاسی کشور ما در توییتر است. اگر در توییتر مطلبی را بنویسید، این مطلب ۲۴ ساعت مهلت دارد که دیده بشود و اگر دیده نشود، به قهقرا می رود. در اینستاگرام اگر مطلبی را بنویسید، اگر ظرف سه روز دیده شد، فراگیر می شود اما اگر دیده نشد، دیگر امیدی به آن نیست ولی در یوتیوب با هوش مصنوعی که دارد، می تواند تشخیص بدهد شما دنبال چه محتوایی می گردید و ممکن است محتوایی را از ۱۵ سال پیش برای شما بیاورد. این خیلی مهم است.

یادم هست یک کلیپی بود که هفت سال پیش در یوتیوب منتشر کرده بودند و ناگهان متناسب با یک مسئله روز در جهان، بالا آمد و خیلی دیده شد.

من الان تلاش خودم این است و با کمک نهاد رهبری در دانشگاه ها دنبال این هستم که استادان را چهره کنیم تا علوم سیاسی دنیا تحت تاثیر آموزه های اساتید عالم و درست‌کار باشد.

ما در هر زمینه ای که هستیم، باید تلاش کنیم چند نفر از اساتید و برجستگان کشورمان را در یوتیوب چهره کنیم.

من یک روز حساب کردم و تا جایی که توانستم ۲۰۰ اجرای متفاوت از «سلام فرمانده» جدید را دیدم که حتی خودمان هم در اینستاگرام ندیده بودیم! الان گروهی را در یک مدرسه رسانه ای شکل داده‌ام و به آن ها گفته ام که صفحه ای برای سلام فرمانده ایجاد کنید و از یوتیوب، این اجراها را به سایر پیامرسان‌ها انتقال بدهید.

الان به زبان ترکی و کردی شمال عراق هم این سرود خوانده شده که بسیار شنیدنی است.

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم

**: ان شا الله یک نشست دیگر هم با شما خواهیم داشت که بیشتر درباره مسائل سوریه با شما صحبت کنیم. از همکاری‌تان بسیار ممنونم.

فرزند شهید: من در حال حاضر منابعی جمع می کنم از منابع سوری و لبنانی تا بتوانم در این زمینه به اطلاعات دست اولی برسم. من هم از شما ممنونم

*میثم رشیدی مهرآبادی

پایان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم بیشتر بخوانید »

شماره ۳۵۷ خط حزب‌الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد

شماره ۳۵۷ خط حزب‌الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد



شماره سیصد و پنجاه و هفتم هفته‌نامه خط حزب‌الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، خط حزب‌الله، در آستانه اربعین حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام نگاهی به اهمیت و جایگاه اربعین حسینی علیه‌السلام و توصیه‌های رهبر انقلاب اسلامی به زائران اربعین داشته است.

سخن هفته این شماره خط حزب‌الله، به مناسبت ۲۱ شهریورماه و روز سینما، ظرفیت‌ها و مسئولیت‌های مهم هنر انقلابی و وظایف هنرمندان در این زمینه را مرور کرده است.

شماره‌ این هفته خط حزب‌الله، به روح مطهر شهید مدافع حرم، سردار ابوالفضل علیجانی تقدیم می‌شود.

شماره ۳۵۷ خط حزب‌الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد

منبع: دفتر مقام معظم رهبری

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شماره ۳۵۷ خط حزب‌الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد بیشتر بخوانید »

برادرم آنقدر سوخته بود که نمی‌شد به پیکرش دست زد

برادرم آنقدر سوخته بود که نمی‌شد به پیکرش دست زد



سید احمد و سید مهدی هم بودند در همان گروه پاکسازی، وارد یک ساختمانی می شوند و خب آن موقع ها تله های انفجاری زیاد بود و خیلی روی این مورد کار می کردند، بعد از اینکه چند تا خانه را گشتند وارد یکی از…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – در  سلسله گفت‌گو «در محضر مدافعان حرم» این بار سراغ شهیدی می‌رویم که با پسر خاله­اش جزو اولین شهدای مدافع حرم استان اصفهان بودند. با اینکه به خاطر مسائل امنیتی در مراسمش اعلام نشد که شهید مدافع حرم است، اما تشییع پیکر باشکوهی برایش برگزار شد و جای سوزن انداختن نبود. شهیدی که حتی خانواده‌اش تازه بعد از شهادتش فهمیدند چه عزیزی را از دست داده اند و چقدر از او غافل بوده‌اند.

قسمت قبلی را هم بخوانید؛

حضرت زینب(س) خواهرم را نجات داد

برادرم از گوشی هوشمند دوری می‌کرد!

حتی یک عکس از جهاد برادرم نداریم!

شهیدی که بدنش در تله انفجاری سوخت و خانواده‌اش حتی یک عکس با لباس نظامی از او ندارند. شهیدی که در مسابقات واترپولوی کانادا رتبه آورد و می­توانست بورسیه کشور کانادا شود. شهیدی که به راحتی می توانست گوشی بخرد؛ اما نخرید تا مبادا به دام فضای مجازی بیفتد و مانع آسمانی شدنش شود. شهیدی که در یک کلام، به قول سردار حاج قاسم سلیمانی، در زندگی شهید بود و بالاخره شهید شد…   

برادرم آنقدر سوخته بود که نمی‌شد به پیکرش دست زد

**: البته فکر می کنم آن اوائل خیلی شرایط سخت بوده طبق تعریف هایی که رزمندگان می کنند، حتی اسلحه هم نبود و برای لباس و این چیزهایشان هم فکر می کنم خیلی سخت بوده و به تبع باید اعتراض می کردند خیلی ها و اعتراض هم کردند تا آنجایی که من می دانم، اما برادر شما…

خواهر شهید: یادم هست چون آن موقع این طور بوده که شرایط خیلی سخت بوده، یکی از همرزمانشان می گفتند که یکسری قرص بهشان می دادند، چون در عملیات چهار پنج روز دسترسی به غذا نداشتند، می گفتند ما این را می خوردیم تا گرسنه نشویم، خب در آن شرایط سخت، حالا نمی دانم واقعا چی بوده و چطور بوده، و این را شنیدم که یکی از همرزمانشان تعریف کرده بودند که این طور بوده و مثلا در آن شرایط می گفتند ما اینقدر سختی را تحمل می کردیم.

**: ولی باز هم ممکن است برادر شما این سختی‌ای که همرزمشان گفتند را تحمل کردند و باز هم آن صبوری و گشاده رویی‌شان را حفظ می کردند که مبادا شاید این اجر…

خواهر شهید: از همین بابت تعریف می کردند می گفتند ما مثلا خسته می شدیم ولی سید مهدی زیاد چیزی نمی گفت یا مثلا اعتراض نمی کرد و همان شرایط را تحمل می کرد.

**: در مورد نحوه شهادت هم حتما همرزمان تعریف کردند دیگر؟

خواهر شهید: بله

**: قبل از اینکه نحوه شهادت را بپرسم، آخرین صحبتشان الان یادتان است چه تاریخی بوده و چه روزی؟ و چه صحبتی کردند؟

خواهر شهید: هفتم محرم بود؛ انتهای شب بود ساعت یازده دوازده بود فکر کنم ایشان تماس گرفتند با گوشی بابام، و همین طور طبق معمول می گفتم خدمتتان که سلام خوبید، احوالپرسی کردند و بعد به پدرم گفتند که بابا من را حلال کنید؛ ما فردا داریم می رویم عملیات، و شب هفت محرم بود و اینکه من را حلال کنید و گوشی را بابام دادند به مامانم و ایشان هم در حد چند ثانیه صحبت کردند و پرسیدند کی می آیی؟ فکر می کنم گفتند دو هفته دیگر یا چند روز دیگر. بعد ما مثلا نشسته بودیم اطراف یک ته صدایی می شنیدیم همه مان، من و خواهرهایم، و تمام شد، گوشی همیشه روی دو دقیقه قطع می شد خودکار و قطع شد و دیگر خبری نداشتیم ازشان.

**: چطور بوده نحوه شهادتشان؟

خواهر شهید: پسرخاله ام سید احمد که گفتم خدمتتان در کارهای مکانیکی و برقی بودند، ایشان را می فرستند یک جای دیگر.

**: این دو تا را از هم جدا کردند؟

خواهر شهید: آره، اینها را از هم جدا کردند و می فرستند یک منطقه ای که شاید امن تر بوده شاید بابت سنشان، بابت مهارتی که داشتند، می فرستنشان یک قسمت دیگر، سید احمد به همان حالا رئیس یا فرمانده شان می گوید که من باید بروم و خب نمی دانم اینجایش را گفتند که خودشان رفتند و سریع سوار ماشین شدند و خودشان را رساندند به عملیاتی که برادر من بودند. عملیات انجام  می‌شود و کلا جنگ و اینها و درگیری‌ای که بینشان بوده چندین ساعت طول می کشد، بعد از اینکه تمام می شود، درگیری که تمام می شود و فضا خالی می شود می روند  برای پاکسازی منطقه.

سید احمد و سید مهدی هم بودند در همان گروه پاکسازی، وارد یک ساختمانی  می شوند و خب آن موقع ها تله های انفجاری زیاد بود و خیلی روی این مورد کار می کردند، بعد از اینکه چند تا خانه را گشتند وارد یکی از همان ساختمان ها می شوند، همان موقع تله انفجاری منفجر می شود و سید احمد و سید مهدی و با … فکر می کنم در مجموع همرزمشان گفتند ۱۴ نفر بودند که داخل آن تله انفجاری به شهادت می رسند.   ۱۴ نفر بودند یک تعدادشان لبنانی بودند و یک تعدادشان از شهدای فاطمیون بودند.

بعد از اینکه این اتفاق می افتد بچه های رزمنده ی این طرف می گفتند که چون وهابیون همه شان این ساختمان را دوره می گیرند و می خواستند که پیکر شهدا را ببرند، یک کاری کنند که دست ما نرسد، بعد تقریبا سه روز مجدد درگیری وجود داشته تا پیکرها را پس بگیرند و در نهایت موفق می شوندکه آنها را شکست بدهند و آنها عقب روی کنند و پیکرها را بگیرند و بیاورند این سمت.

**: همه پیکرها بر می گردد؟ اطلاع دارید؟

خواهر شهید: بله، یکی از شهدای لبنانی می گفتند که کسی بوده که خانمش بادار بوده، یکی دیگه شان تقریبا در همین مایه ها بودند؛ همه جوان بودند. و سید احمد و سید مهدی هم در همان عملیات شهید شدند.

**: و اینکه شما چطور از شهادتشان مطلع شدید و چند روز بی خبر بودید از آخرین صحبتی که با شما داشتند، چند روز طول کشید که به شما اطلاع بدهند که برادرتان شهید شده؟

خواهر شهید: ما از همان موقع دیگر کلا به فکر این نبودیم که ایشان شهید می شوند، منتظر بودیم که می آیند، قبل از اینکه به ما خبر بدهند، یک هفته قبلش، پدرم دلشوره گرفته بودند، یعنی که مدام می گفتند مهدی کی می آید، بیقرار بودند خیلی زیاد، خیلی زیاد. سید مهدی ۲۰ آبان ماه شهید شدند؛ ۲ آذر و مصادف با ۷ محرم یک جمعی از دوستان آمدند اول به ما گفتند که زخمی شدند؛ گفتند تهران زخمی شدند حالشان خوب است نگران نباشید؛ ما شماره‌های بیمارستان‌های تهران را گرفتیم و بعد ما تماس گرفتیم بعد کم کم گفتند که دستشان قطع شده، پایشان قطع شده و در نهایت خبر اصلی را دادند.

**: پشت تلفن به شما گفتند شهید شده؟

خواهر شهید: اقوام ما را خبردار کرده بودند و اقوام آمدند منزل ما، و خب کم کم به ما گفتند.

**: آنها کم کم به شما گفتند، که گفتند اولش زخمی شده، آخرش به شما گفتند؟

خواهر شهید: بله.

**: شما مثلا می خواستید بروید تهران دیگر؟

خواهر شهید: ما همچنان داشتیم تماس می گرفتیم چون تفکرمان بر این بود که واقعا مجروح شدند و زنده اند هنوز.

**: اولین حستان را آن لحظه ای که خبر شهادت برادرتان را دادند، اگر برایتان سخت و اذیت کننده نیست آن حال و هوا را تعریف کنید ممنون می شوم.

خواهر شهید: من خودم اول شوکه بودم اصلا باور نمی کردم، اما وقتی من و خواهرم رفته بودیم امامزاده‌ای که (الان اسمشان خاطرم نیست) در هشت بهشت هستند، رفته بودیم که پدرم با ما تماس گرفتند گفتند سریع بیایید منزل، گفتیم چی شده؟ گفتند فقط خودتان را سریع برسانید خانه. بعد ما آمدیم دیدیم همه اقوام تقریبا آمدند و نشستند، گفتیم خب چی شده؟ گفتند که زخمی شدند، نگفتند شهید شده. ما سریع رفتیم آشپزخانه نشستیم دور هم، خواهرها، مدام تماس می گرفتیم این طرف و آن طرف بیمارستان که یک خبری بگیریم، همه آنها هم می گفتند نه ما همچین مریض و مجروحی نداریم

**: شما تک تک بیمارستان ها زنگ می زدید؟

خواهر شهید: بله، ما کلا شماره بیمارستان های تهران و اصفهان را مدام پشت سر هم زنگ می زدیم. و خب قسمت مردانه یک طرف بود زنانه یک طرف دیگر، ما چایی آماده کردیم بردیم با این تفکر که زخمی شدند واقعا. بعد کم کم یک مقدار گذشت یک نیم ساعت یک ساعتی، بعد دیدیم که داماد ما آمدند از قسمت مردانه، بهشان گفته بودند، و گفتند که مهدی شهید شده؛ نه، شروع کردند به گریه کردن که ما فهمیدیم، که کلا فضا دگرگون شد و شروع شد.

**: چقدر طول کشید که پیکر شهدا را آوردند؟ هم پسرخاله تان بوده هم برادرتان، چند روز از شهادتشان طول کشید تا بیاورند؟

خواهر شهید: گفتم ۲۰ آبان شهید شده بودند به ما ۲ آذر اطلاع دادند و ششم آذر روز تشییع‌شان بود، یعنی شنبه که فکر می کنم به ما اطلاع دادند، چهارشنبه روز تشییع بود . آن موقع بنا به ملاحظاتی که وجود داشت، قرار نبود اعلام شود که اینها در سوریه به شهادت رسیدند. ما آن عکس‌هایی هم که دادیم برای چاپ و آن موارد را، می گفتند چی شده که پایینش می نویسید شهید، از این بابت می گفتیم که در راه کربلا شهید شدند. بعد چهارشنبه صبح پیکر ها را برده بودند روبه روی گلستان شهدا، پادگان نیروی زمینی ارتش است فکر می کنم، آنجا برده بودند، ما را برای وداع بردند، البته پیکرها را گذاشته بودند در سردخانه باغ رضوان فکر می کنم، اما چون صورت ها سوخته بودند به ما اجازه ندادند که برویم وداع و مثلا خانواده گفتند نه، و هیچ کسی نرفت فقط مامان من رفتند و خاله ام هم نرفت حتی.

**: مادرتان دیدند یعنی؟

خواهر شهید: بله، فقط مادر من رفته بودند که تعریف می کردند که تنها جایی که سفید و سالم بوده پایشان بوده؛ آن قسمتی که در چکمه سربازی بوده. دیگه کامل صورت و اینها را لمس کرده بودند دیده بودند، دیگه هیچ کسی هم نرفت، اجازه هم نداده بودند، خانواده هم بر حسب شرایط روحی ای که بود، حال همه خیلی بد بود، از این بابت اجازه ندادند. روز چهارشنبه صبح چند تا اتوبوس گرفته شده بود، اقوام انتقال داده شدند به گلستان، ما خودمان رفتیم قسمت آن پادگان که بود و خب در همین حد که از دور حالا مثلا تابوت ها را دیدیم بابت اینکه جمعیت زیاد بود، یک مقدار از لحاظ شرعی ما نمی توانستیم زیاد برویم جلو هم همه زیاد بود، از دور دیدیم و آمدیم بیرون و تشییع انجام شد.

**: یعنی شما نتوانستید حتی نزدیک مزارشان بروید و آخرین وداع را انجام بدهید … یعنی شما اصلا نتوانستید به پیکرشان دست بزنید و لمس کنید؟

خواهر شهید: چرا، آن لحظه ای که تابوت ها را آوردند گلستان شهدا، یک سخنرانی ای انجام شد و نماز خوانده شد و بعد گفتند بیایید برای وداع، و چون اصلا نمی شد، اصلا نمی توانستیم هیچ کدام، چون صورت ها باز نبود و صورت ها را اجازه نمی دادند که باز شود به خاطر آن درجه سوختگی ای که بود، چون می دانستند اوضاع خیلی خراب است و تحمل ندارد کسی، نگذاشتند به هیچ عنوان کسی، و فقط آن لحظه که من رفتم باهاشون خداحافظی کردیم، خیلی مواظب بودیم که کسی دست نزند به صورتشان چون می دانستم که صورتشان سوخته، بابت همین گفتند دست نزنید.

*معصومه حلیمی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برادرم آنقدر سوخته بود که نمی‌شد به پیکرش دست زد بیشتر بخوانید »

هفته نامه خط حزب الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد

هفته نامه خط حزب الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، شماره سیصد و پنجاه و هفتم هفته‌نامه خط حزب‌الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد.

خط حزب‌الله، در آستانه اربعین حضرت اباعبدالله الحسین (ع) نگاهی به اهمیت و جایگاه اربعین حسینی علیه‌السلام و توصیه‌های رهبر انقلاب اسلامی به زائران اربعین داشته است.

سخن هفته این شماره خط حزب‌الله، به مناسبت ۲۱ شهریورماه و روز سینما، ظرفیت‌ها و مسئولیت‌های مهم هنر انقلابی و وظایف هنرمندان در این زمینه را مرور کرده است.

شماره این هفته خط حزب‌الله، به روح مطهر شهید مدافع حرم، سردار ابوالفضل علیجانی تقدیم می‌شود.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هفته نامه خط حزب الله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد بیشتر بخوانید »

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محسن قاجاریان» از فرماندهان لشکر ۲۱ امام رضا (ع) از یادگاران دوران دفاع مقدس بود که در جریان جنگ سوریه و در دفاع از حرم به شهادت رسید.

سال ۶۱ وارد سپاه پاسداران شد او در ابتدای دوران دفاع مقدس از نیرو‌های تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود و سپس چند باری در لشکر نصر حضور یافت. در عملیات¬‌هایی همچون «عملیات مسلم ابن عقیل» به عنوان بسیجی، «عملیات والفجر مقدماتی» با مسئولیت معاون گروهان، «عملیات والفجر ۱» در کسوت جانشین گروهان، «عملیات خیبر» به عنوان فرمانده گروهان، «عملیات بدر» با مسئولیت فرمانده گروهان، «عملیات والفجر ۸» در کسوت جانشین گردان، «عملیات کربلای ۴و۵» به عنوان جانشین گردان، «عملیات نصر۸» با مسئولیت فرمانده گردان، «عملیات بیت المقدس۲» در کسوت فرمانده گردان، «عملیات پدافندی جزیره‌ی مجنون» به عنوان فرمانده گردان شرکت داشت.

با اینکه علاقه‌ای به قبول مسوولیت فرماندهی نداشت، اما بالاجبار سال ۶۴ و در عملیات والفجر ۸ مجاب به قبول فرماندهی گردان فجر شد و تا پایان جنگ و در عملیات‌های مختلف مانند کربلای ۵ فرماندهی این گردان را بر عهده داشت. شهید قاجاریان بعد از جنگ نیز در معاونت عملیاتی تیپ حضور داشت. وی در کارنامه درخشان خود سابقه ۸۰ ماه حضور در جبهه و ۲۵ درصد جانبازی را دارد.

سال ۶۸ دوره دافوس را با موفقیت طی کرد. سال ۸۹ پس از قرار گرفتن در مسوولیت‌های مختلف با حکم سرلشکر جعفری به عنوان فرمانده تیپ زرهی ۲۱ امام رضا منصوب شد. تیپ زرهی ۲۱ امام رضا (ع) رابه عنوان یکی از تیپ‌های نمونه در سطح نزسا و سطح نیرو‌های مسلح مطرح ساخت. ضمن اینکه ایشان به عنوان فرمانده یکی از یگان‌های مقتدر مستقر در شرق کشور ارتباط و تعامل بسیار مناسبی با یگان‌های نظامی منطقه از جمله یگان‌های ارتش داشت.

او که متولد سال ۴۱ در نیشابور بود در یکی از نمازجمعه‌های شهر نیشابور در دفاع از سپاه پاسداران و قدرت کشور گفته بود: اگر امروز مطرح می‌شود که به مدد فعالیت‌های سیاسی سایه جنگ از سر ملت برداشته شد، این اشتباه بزرگ است و نباید این حرف زده شود. قدرت ما شهدای ما هستند. نباید موضوعات سیاسی با فتح خرمشهر مقایسه شوند. آن همه ایثارگری، سختی و از جان گذشتگی که در گرمای خرداد سال ۶۱، رزمندگان متحمل شدند و از مملکت خود دفاع کردند با این موضوع قابل مقایسه نیست.

علاقه و پیگیری‌اش برای حضور در سوریه و مبارزه با تکفیری‌ها در دفاع از حرم آل الله نتیجه داد و او به سوریه اعزام شد. بار‌ها به جانشین خود و نیرو‌هایی که همرزم او در سوریه بودند، گفته بود که «دعا کنید عاقبت ما به شهادت ختم شود.» او یک هفته پیش از شهادت به یکی از دوستان خود گفته بود که خواب شهید مهدیانپور را دیده است.

او در جریان عملیات نبل و الزهرا که ۱۴ بهمن سال ۹۴ اجرا شد در جریان شناسایی منطقه‌ای مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و از ناحیه پهلو مجروح و در اثر خونریزی شدید به شهادت رسید.

پس از شهادتش به پیشنهاد سردار سرلشکر «قاسم سلیمانی» و موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان نصر درجه یک به نیابت از وی به خانواده شهید اهدا شد.

مستند «حبیب حرم» به زندگی و فعالیت‌های این شهید از زمان دفاع مقدس تا شهادتش پرداخته است. این مستند جمعه ۱۱ شهریور از ساعت ۱۰ صبح در پردیس سینمایی هویزه مشهد به اکران عموم خواهد رسید.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند + تصاویر بیشتر بخوانید »