به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، بخشی از خاطره و وصیتنامه بخشی از شهدای مدافع حرم که روز ۱۲ بهمن به شهادت رسیدهاند در زیر آمده است که شما را به مطالعه آن دعوت میکنیم.
شهید مدافع حرم «رضا عادلی»
صفت «یتیمنوازی» را از حضرت امیرالمؤمنین (ع) یاد گرفته بود
روزی از حقوق دوران خدمت او سؤال کردم و خیلی کوتاه جواب من را داد: من حقوق نمیگیرم.
بعدها معلوم شد صفت بندگی، ایثار و یتیمنوازیاش را از مولایش امیرالمؤمنین (ع) در وجودش ذخیره دارد. او کارت حقوقیاش را به فرزند یتیمی داده بود تا هرگاه پولی به حسابش واریز میشود، بتواند برداشت کند.
شهید عادلی این فرزند یتیم را در روستاهای اطراف محل خدمت خود پیدا کرده بود. چرا که برای گذراندن دورههای تکاوری، مرتب به کوهها و صحراهای اطراف محل خدمت در رفت و آمد بود. گاهی نیز شیر و نان میخرید و میان دوستان سربازش توزیع میکرد.
شهید مدافع حرم «حسن رزاقی»
دوستی دو همسایه در عملیات
«حمیدرضا شاکری» درباره سردار شهید «حسن رزاقی» اظهار داشت: «در دوران دفاع مقدس، من و شهید رزاقی همسایه دیوار به دیوار بودیم اما هیچکدام نمیدانستیم که دیگری رزمنده است. در عملیات والفجر ۸ در منطقه بهمنشیر به طور اتفاقی همدیگر را دیدیم و آنجا سرآغاز دوستی مشترک ما بود.
به یاد دارم که سوار قایق شدیم و به سمت کارخانه یخ سازی «فاو» حرکت کردیم. هواپیماهای توپولف به سمت ما پرواز کردند، ارتفاع کمی داشتند و به هواپیماهای مسافربری شبیه بودند؛ ابتدا متوجه نشدم که هواپیماها جنگیاند و با تعجب گفتم هواپیمای مسافربری در منطقه عملیاتی چه میکند؟ وقتی منطقه را بمباران میکردند، شهید رزاقی با مزاح گفت: «چقدر آدم در این هواپیمای مسافربری هست که دارند این همه بمب روی سر ما میریزند؟!»
البته مانند این حادثه بارها اتفاق افتاد و به همین واسطه به این نتیجه رسیده بودم که ترس برای او معنایی ندارد.»
شهید مدافع حرم «جاسم حمیدی»
هر جا جاسم حضور داشت، خیال ما از آنجا راحت بود
برادر شهید حمیدی شخصیت برادر خود را اینچنین توصیف میکند: «جاسم احترام زیادی برای من که برادر بزرگترش بودم قائل بود، میتوانم بگویم که وی من را به عنوان پدر احترام میکرد. برادرم انسانی افتادهحال، متواضع، خوشرو، خوشاخلاق و جذاب بود و با هر شخصی از هر تیپ و سلیقهای که مواجه میشد، خوشبرخورد و خوشرور بود.
در تشییع پیکر برادر شهیدم دوستانی از تهران، کرج، نیشابور و شهرهای دیگر دیدم که از اخلاق و رفتار این شهید تعریف میکردند. «رحیمیمنش» از بچههای نیروی انسانی تهران به من میگفت هر جایی که جاسم حضور داشت خیال ما از آنجا راحت بود.
شهید مدافع حرم «سعید علیزاده»
من و تو هر دو شهید میشویم
در جایی دیگر خاطرهای نقل میکند که بسیار خواندنیست: «در جلسهای که با نیروهای حزبالله داشتیم. در اتاقی دور میزی بزرگ نشسته بودیم که «ذوالفقار» مسئول و یکی از فرماندهان نیروهای حزبالله وارد شد. به من اشاره کرد و پرسید: نامت چیست؟
حسن که بغل دست من بود، گفت: با من هستید؟
گفت: نه؛ کنار دست تو را میگویم. همه تعجب کرده بودند.
من گفتم: نام او کمیل است.
بعد چیزی به مترجم گفت که متوجه آن نشدم. مترجم رو به من گفت: او میگوید تو شهید میشوی!
بعد ذوالفقار به عکسهایی که روی دیوار اتاق بود اشاره کرد و گفت: من به تمام این افراد گفتم که به شهادت میرسند و همینطور هم شد.
من از خجالت سرم را پایین انداختم. همه داشتند با هم پچپچ میکردند. بعد هم پرسید: در تیم هجوم هستی؟
مترجم گفت: بله، از بچههای شناسایی است.
دوباره گفت: مطمئن باش در هجوم اول شهید میشوی!
با شنیدن این حرفها دیگر دل در دلم نبود. از اینجا به بعد جلسه را اصلا نفهمیدم چطور گذشت. جلسه که تمام شد، پیش ذوالفقار رفتم. به او گفتم: اگر شهید نشوم، پیش تو میآیم و از تو شکایت میکنم. مترجم که حرفهایم را برایش ترجمه کرد، خندید و گفت: من و تو هر دو شهید میشویم.
شهید مدافع حرم «علی حسینی کاهکش»
علی دوست داشت برای همه مانند یک برادر باشد
پدر شهید در بیان خاطرهای از پسر خود اظهار داشت: علی پسر بامعرفتی بود و همیشه خنده بر لب داشت. همیشه دوست داشت برای همه همانند یک برادر باشد. کوچک و بزرگ برایش فرقی نداشت و در برخورد با دیگران تفاوتی قائل نمیشد و به همه کمک میکرد و سعی میکرد مشکلات افرادی که مشکل داشتند را حل کند و دوست داشت تا جایی که توان دارد، دل مردم را شاد کند.
همیشه اولویت تمام کارهایش رضای خدا و خدمت به مملکت خود بود. علاقه خاصی به رهبر معظم انقلاب اسلامی داشت. یک روز به من گفت من رهبرم را حتی از شما بیشتر دوست دارم.
شهید مدافع حرم «داود نری میسا»
بچههای محل را جمع میکرد و به عزاداری میپرداخت
مادر شهید در بیان خاطرهای از پسر خود اظهار داشت: داود از کودکی اهل مطالعه و خواندن کتاب بود، برنامه دعا خواندن و زیارت عاشورا را همراه با صبحانه راه میانداخت. حتی وسایل سادهای را به عنوان طبل و سنج قرار داده و بچههای محل را دور خودش جمع میکرد و به عزاداری میپرداخت. میگفت: ما برای شهدا و امام حسین (ع) طبل و سنج میزنیم.
بعدها زمانی که بزرگتر شد، یکی از برنامههای همیشگی او حضور در دستههای عزاداری به همراه دوستانش بود. در دوران دبستان نماز میخواند و اهل اقامه نماز اول وقت بود همیشه مورد تشویق مسئولان مدرسه قرار میگرفت.
داود از دوران نوجوانی، متدین و به دنبال یادگیری بود. نوار سخنرانیهای مرحوم کافی که در مهدیه تهران سخنرانی میکرد را گوش میداد. سحرخیز و اهل نماز اول وقت بود. من که مادرش بودم هیچ وقت نتوانستم زودتر از داود برای نماز صبح بیدار شوم. هر وقت میخواستم برای نماز صبح بیدار شوم، میدیدم داود قبل از من بیدار شده و دارد نماز میخواند.
زیارت مکانهای مذهبی و نیز زیارت مرقد «علی بن مهزیار» در اهواز از برنامههای اصلی زندگی وی بود، همیشه به ویژه درایام ویژه مناجات و دعا در ماههای خاص همانند رجب، شعبان و رمضان هیچ وقت از یاد نمیبرد
شال سبزی که داود در مداحیها و روضه امام حسین (ع) همیشه دور گردنش بود و در روضه خوانی و مجالس عزا شرکت میکرد. فرزندم ۱۸ سالگی دیپلم گرفت، بسیجی بود، همیشه بیشتر از سنش میفهمید و خیلی اندیشههای بزرگی در سر داشت و خیلی خوب هم توانست مسیر زندگی خود را انتخاب کند.
شهید مدافع حرم «علیرضا حاجیوند»
قولی که شهید در وصیتنامه خود از مادرش گرفت/ وصیت شهید حاجیوند به برادران و خواهران خود
بخشی از وصیتنامه شهید «علیرضا حاجیوند» به شرح زیر است:
با نام و یاد خداوند رحمن و رحیم که در حق این بنده گناهکار و حقیر از هیچ چیز کم نگذاشت و سلام خالصانه خود را به محضر صاحبالعصر و الزمان (عج) و روح پاک اربابم حضرت ثارالله (ع) و تمام فدائیان راهش و سلام و درود خدا بر امام خمینی (ره) کبیر و بسیجیانش که اسلام حقیقی را به ما انتقال دادن و سلامی از عمق جان به محضر ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله امام سید علی خامنهای (مدظلهالعالی) نثار میکنم.
پدر و مادر عزیزم سلام؛
از شما کمال قدردانی را دارم که از کودکی مرا با اهل بیت (علیهمالسلام) آشنا کردید و از شما عذرخواهی میکنم و سرافکندهام که فرزند خوبی برای شما نبودم و از شما طلب حلالیت میکنم.
مادرم، یادت باشد که اگر در این راه کشته شدم و برنگشتم من خود را وقف اربابم حضرت ثارالله (ع) کردم و چیزی که هدیه داده میشود را کسی پس نمیگیرد و فقط پیش خودت بگو به فدای سر حضرت ثارالله (ع).
مادر جان، یادت هست که گفتم دوست دارم بدنم پارهپاره شود. یادت هست که گفتم دوست دارم از بدنم فقط قطعهای کوچک برگردد که مردم زیر جنازه من خسته نشوند، پس به من قول بده که به جان حضرت زهرا (س) بیقراری نکنی چون اینجا جای ما خیلی خوب است. اینجا بوی ارباب میدهد.
سلام بر برادران و خواهرانم؛
از شما میخواهم که این برادر کوچک خود را حلال کنید و فرزندان خود را با امام حسین (علیهالسلام) بزرگ کنید و پیرو راه شهدا و امام راحل و پشتیبان ولایت فقیه و امام سید علی خامنهای باشید.
سلام بر دوستان عزیزم و سلام بر دوستان هیئتی؛
سلام بر شما که شاید بیشتر اوقات زندگیم را در کنار شما بودهام و خدا را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرد که دوستان و همنشینانی به خوبی شما داشته باشم که تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید و شما که در مجالس عزای ارباب و به بهانههای مختلف دور هم هیئت میگرفتیم و اشک میریختیم و به سر و سینه میزدیم. از تمامی شما عذر میخواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.
مرا ببخشید برایم بسیار دعا کنید و در مراسمات و مجالس اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید.
شهید مدافع حرم «مصطفی خلیلی»
در جلسه آشنایی تمام صحبتهایمان در مورد مسائل معنوی بود
همسر شهید «مصطفی خلیلی» در مورد همسر خود با بیان خاطرهای گفت: در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبتهایمان روی مسائل معنوی بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند و بخواهد به من قول پول و خانه بدهد. اصلاً چنین قولهایی به من نداد. گفت: من تمام سعیام را میکنم شما را خوشبخت کنم ولی هیچوقت به شما قول نمیدهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم.
تمام تکیهاش بر این بود که امام زمان (عج) و خدا کمکش میکند. هیچ وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت. اصلاً چنین روحیهای نداشت. توکلش فقط به خدا و امام زمان (عج) بود. من هم به هیچ عنوان به ازدواج نگاه مادی نداشتم. فقط و فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به درجه کمالی که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی به این خواستهام رسیدم.
شهید مدافع حرم «مهدی کوچکزاده»
زیستن با مهدی مساوی بود با تعطیلی غم و غصه
از ویژگیهای بارز شهید، خوشرویی و متواضع بودن، آراستگی ظاهری و پرداختن به مسائل فرهنگی بود و همین امر در تواضع و اخلاص او را محبوب دل اطرافیان کرده بود. زیستن با او مساوی بود با تعطیلی غم و غصه. مهدی بسیار به آدم روحیه میداد. پرهیز از ریا، شاخصه دیگر شخصیتی او بود. ارادت خاصی نسبت به اهل بیت (ع) داشت و تداوم ارتباطش با قرآن روح بیکرانهاش را زلالتر کرده بود.
شهید مدافع حرم «فیروز حمیدیزاده»
سیرت برایم از هر چیز دیگری مهمتر بود
همسر شهید «فیروز حمیدیزاده» با بیان خاطرهای از همسر خود گفت: هم ایشان و هم من میخواستیم همسر آیندهمان اهل نماز، دین و خدا باشد. من میخواستم همسر آیندهام اخلاق داشته باشد، چون بدون اخلاق نمیشود زندگی کرد. جالب است بدانید هنگامی که به خواستگاری آمد حتی مرا نگاه هم نکرد. میگفت در دلم چیزی بود که دلم را قرص میکرد. میگفت سیرت برایم بیشتر از هر چیز دیگری مهم است. بعداً به من گفت خدا را شکر کردم همان چیزی را که خواسته بودم به من داد.
شهید مدافع حرم «حبیب رحیمیمنش»
من برای دفاع از دین و دفاع از حرم حضرت زینب (س) به جهاد رفتهام
بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم حبیب رحیمیمنش به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ﴿۱۶۹﴾
اینجانب حبیب رحیمیمنش فرزند محمد در سلامت کامل عقل وصیتنامه خود را در روز ۱۳۹۴/۱۰/۰۶ به شرح ذیل تنظیم کردهام.
شهادت میدهم به اینکه جز خدای یکتا خدایی نیست و حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران است و شهادت میدهم که امیرالمومنین (ع) اولین امام من و فرزندان او تا امام زمان (عج) امامان بعد از او هستند.
فرزندانم، شما را به رعایت دستورات دین اسلام ناب محمدی (ص) توصیه و سفارش میکنم و مراقب دستآوردهای انقلاب اسلامی باشید. همچنین مراقب مادر خود باشید و احترام او را نگه دارید.
همسر عزیزم!
در همه مراحل زندگی تو را دوست داشتهام. خیلی زحمت کشیدی و من از تو سپاسگزارم. امیدوارم که مرا بخاطر همه کمیها و ناراحتیها حلال کنی. همانطور که تا الان مراقب بچهها بودی از این به بعد هم مراقب آنها باش.
پدر، مادر، خواهران و برادران عزیزم!
در این مدت که با شما بودم، هر بدی که از من دیدید به حق حضرت زینب (س) مرا حلال کنید.
من برای دفاع از دین و دفاع از حرم حضرت زینب (س) و اینکه دشمن خواب نفوذ به کشورم را به گور ببرد به جهاد رفتهام. امیدوارم شما نیز سنگر مرا حفظ کنید و ادامه دهنده این راه رفع ظلم و تجاوز دشمن باشید.
مردم ایران اسلامی،
شما را به اطاعت از ولی فقیه زمان امام خامنهای عزیز سفارش میکنم.»
شهید مدافع حرم «محمدابراهیم توفیقیان»
برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) دنیا را زیر پا گذاشت
سروان شهید «محمدابراهیم توفیقیان» در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرستان اسفراین به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید فهمیده، دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی مطهری، تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز و تحصیلات دانشگاهی خویش را در دانشگاه پیام نور اسفراین در مقطع کارشناسی به پایان رسانید و پس از آن به خدمت مقدس سربازی اعزام شد.
پس از پایان خدمت سربازی مدت کوتاهی در شرکت ایران خودرو مشغول به کار شد تا اینکه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شد و در سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد و ثمره ازدواجشان یک پسر به نام «محمدپوریا» بود.
پدر وی از دوران طفولیت، وی را با احکام دینی و اماکن مذهبی آشنا کرد و این خصیصه تا زمان شهادت هر روز پررنگ و پرفروغ در او نمایان بود هر چند این شهید والا مقام دوران جنگ تحمیلی را درک نکرده بود؛ اما از آنجایی که خاطرات شهدا و رزمندگان و دفاع از اسلام و اهل بیت (ع) در نهاد او عجین شده بود.
با شنیدن جنگ نیابتی از سوی دشمن به ویژه داعشیها و تکفیریها که کشور سوریه را به اشغال خود در آورده بودند غیرت دینی شهید او را به سمت آن دیار کشاند تا از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) دفاع کند؛ لذا تمام دنیا و مافیها را زیر پا گذاشت و به این کشور عزیمت کرد و با از خود گذشتگی و ایثار سرانجام در عملیات آزاد سازی نبل و الزهراء به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید مدافع حرم «محمود مرادی اسکندری»
نمیخواهم اسلحه بیتالمال دست داعش بیافتد
محمود و تعدادی از همرزمانش در منطقهای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار میگیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه منحوس را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی میکنند. هنگامی که فرمان عقب نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده میآید.
محمود به سمت اسلحهای که روی زمین افتاده بود میرود و به دوست همرزمش میگوید: نمیخواهم اسلحهای که با هزینه بیتالمال تهیه شده است به دست تکفیری معلون بیفتد و در همین اثنا مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد.
انتهای پیام/ 118