پیام فرمانده کل ارتش به مناسبت روز معلم
سرلشکر سید عبدالرحیم موسوی
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
پیام فرمانده کل ارتش به مناسبت روز معلم بیشتر بخوانید »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
پیام فرمانده کل ارتش به مناسبت روز معلم بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس، امیر سرتیپ «کیومرث حیدری» فرمانده نیروی زمینی ارتش در مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت استاد شهید «مرتضی مطهری» و تجلیل از مقام شامخ استادان و معلمان که در ستاد نزاجا و همزمان بهصورت دورسخنی در سراسر یگانهای این نیرو برگزار شد، ضمن تبریک این روز فرخنده، با اشاره به اهمیت و جایگاه والای روحانیون و نقش تربیتی آنان اظهار داشت: روحانیون در نیروی زمینی ارتش معلمان دین، اخلاق و رفتار کارکنان هستند و بهعنوان پدران دلسوز به سربازان درس زندگی میآموزند.
وی معلمان را مربیان و الگوهای با نفوذ تعلیم و تربیت خواند و گفت: معلمان با نوع نگاه خود به دانشآموزان میتوانند مسیر زندگی یک شخص را به سمت سعادت و شقاوت برگردانند؛ بنابراین معلمی یکی از حساسترین و پرمسئولیتترین مشاغل جامعه است.
فرمانده نیروی زمینی ارتش با بیان اینکه پایه و اساس هر جامعهای وابسته به تعلیم و تربیت افراد آن جامعه است، تصریح کرد: معلم فقط آموزشدهنده نیست، بلکه الگویی با نفوذ در تعلیم و تربیت است؛ بنابراین محدوده اخلاقیات معلم فراتر از خود او است.
امیر حیدری با اشاره به اینکه معلمان به شایستگی وظیفه معلمی را در نیروی زمینی ارتش انجام دادهاند، گفت: معلمان در نیروی زمینی ارتش به دلیل ارتباط مستمر و مستقیمی که با سربازان دارند، بیشک نقش بسزایی در شخصیت آنها داشته است؛ بنابراین بایستی از این فرصتی که خداوند در اختیار آنها قرار داده نهایت بهره را ببرند تا موجبات رضایت الهی را کسب کنند.
همچنین حجتالاسلام «صالحینسب» رئیس اداره عقیدتی سیاسی نیروی زمینی ارتش در ادامه با اشاره به دشمنشناس بودن شهید مطهری (ره) اظهار داشت: استاد مطهری (ره) با شناخت کامل تفکرات انقلابی، به شایستگی با انحرافات دینی به مقابله پرداخت و در این زمینه اطلاعرسانی میکرد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان شیوههای جذب و تبلیغی اهل بیت (ع)، خطاب به استادان و معلمان خاطرنشان کرد: با تعمق در روایات گهربار وارده از ائمه اطهار (ع) درمییابیم که ارتباط چهره به چهره، ارتباط جمعی و گروهی، پرسش و پاسخ، الگوپردازی، بیان کنایی و غیرمستقیم، تمثیل و قصهگویی، خیرخواهی و دلسوزی، تواضع، سعه صدر و… بخشهایی از شیوههای تبلیغی برجسته اهل بیت (ع) در برابر مخاطبان خود بوده است؛ بنابراین هر یک از شما معلمان بایستی از این شیوهها درس گرفته و در تعاملات خود به فراگیران به نحو شایستهای به کار ببندید.
انتهای پیام/ 221
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
معلمان الگوهای بانفوذ تعلیم و تربیت هستند بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، محمد تقی وکیل پور طی توییتی نوشت: بنده مشاور فرهنگی سازمان زندانها هستم.
متاسفانه هنوز توفیق مطالعه اختیاری کتب شهید مطهری برای زندانیان حاصل نشده، چه رسد به مطالعه اجباری.
عجیب که برادرمان آقای مطهری خودشان هم به احتمال دروغ بودن خبر اشاره کردهاند اما باز هم بر اساس خبر منتشره از رسانههای مزدور قضاوت کردهاند!

آیا مطالعه کتابهای شهید مطهری در زندان اجباری است؟ بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، همراه شدن نهضت اسلامی با مناسبتهای مذهبی، نقش مهمی در روند پیروزی انقلاب اسلامی داشت. یکی از این مناسبتها محرم و صفر سال ۵۷ بود که با طرح و برنامهریزی روحانیون و انقلابیون از ماههای پیش، ضمن برگزاری مجالس عزاداری، راهپیمایی عظیمی علیه رژیم پهلوی صورت پذیرفت، این راهپیمایی همچنین موجب ترس و واهمه هرچه بیشتر رژیم و عوامل آن شد.
حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر مهدوی خراسانی یکی از روحانیون انقلابی و وعاظ پیشگام در مبارزه با رژیم پهلوی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است ماجرای راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ را چنین روایت میکند:
«جامعه روحانیت مبارز تهران به هشت منطقه و یک هسته مرکزی تقسیم شده بود. تقریباً یکی دو ماه مانده بود به محرم که ما برنامهها را شروع کردیم که محرم امسال چه بکنیم. بنده در منطقه شرق بودم. آیتالله مهدوی کنی، آیتالله عمید زنجانی، آیتالله امامی کاشانی، آیتالله تهرانی، حجتالاسلام شهید مقدسیان، حجتالاسلام طاهری اصفهانی، حجتالاسلام موحدی اصفهانی، حجتالاسلام الهی قمشهای، حجتالاسلام شهید محلاتی، حجتالاسلام لاهوتی و عده دیگری در منطقه شرق فعالیت میکردند.
با مسئولین مساجد و ائمه جماعات هماهنگ شده بود تا روز تاسوعا با جمعیت مساجد حرکت کنند و فلان جا به هم ملحق شوند و اینکه در هر نقطهای چه شعارهایی بدهند.
در آن جلسات در همه زمینهها برنامههایی داشتیم و تحلیل میکردیم که شرایط زمان چگونه است و ما باید چگونه باشیم. مثلاً آیا به حالت تهاجم برویم یا خیلی آهسته حرکت کنیم که زمینه برای مرحله بعدی آماده شود و بعد به یک جمعبندی میرسیدیم. در همه مناطق همین گونه عمل میکردند. نهایتاً همه این گزارشها جمع میشد و رابط که آیتالله مهدویکنی و حجتالاسلام شهید محلاتی بودند این جمعبندی را به مرکز میبردند که باز آنجا هم استاد شهید مطهری، آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهید دکتر باهنر، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر بهشتی، مرحوم آیتالله ملکی از شمیران، آیتالله موسوی اردبیلی، حجتالاسلام ایروانی و آیتالله سید علی غیوری در مرکز، تمام گزارشهایی که از مناطق میآمد را جمعبندی میکردند و بعد روی آن تصمیم نهایی گرفته میشد. یکی از مهمترین نتایج این جلسات، برنامهریزی برای راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ بود.
با این برنامهریزی آن راهپیمایی عظیم به راه افتاد و کمر رژیم شاه را شکست. حتی میگفتند: آن روز شاه با هلیکوپتر از بالا جمعیت را دیده و همان جا گفته بود کار ما دیگر تمام است.
یکی دو ماه قبل از محرم ما مرتب برنامه و جلسه داشتیم و اصلاً رژیم متوجه این جلسات نبود. خلقالله خیال میکردند آن راهپیمایی همینطور اتفاقی به راه افتاده است. غافل از آنکه یکی دو ماه روی این راهپیمایی برنامهریزی شده بود.
با مسئولین مساجد و ائمه جماعات هماهنگ شده بود تا روز تاسوعا با جمعیت مساجد حرکت کنند و فلانجا به هم ملحق شوند و اینکه در هر نقطهای چه شعارهایی بدهند. در جلسات مخفی جامعه روحانیت به این نتیجه رسیده بودیم که اگر بنا باشد مردم به حال خودشان رها شوند قیام جسته و گریختهای مردم باعث شهید شدن عدهای میشود و تأثیری هم ندارد؛ لذا آخرین نظریه این شد که نگذاریم مردم متفرق شوند و طوری برنامهریزی کنیم که از یک نقطهای راهپیمایی شروع شود و تمام جمعیت به طرف میدان آزادی حرکت کنند.
همان روز راهپیمایی، حجتالاسلام ناطق نوری را دیدم که به هر گروه که میرسید شعارهای نوتر و جدیدتری را میگفت و اینها را به حرکت در میآورد و جلوتر میآمد و با یک نظم و حالت خاص افراد را دستهبندی میکرد.
نحوه صدور اعلامیه راهپیمایی محرم سال ۱۳۵۷
برنامههای جامعه روحانیت مبارز در تهران برای محرم آن سال بسیار مفصل بود. در طول راهپیمایی اعلامیه صادر شده توسط جامعه روحانیت مبارز نیز بین مردم توزیع شد و یکی از اعلامیههای مهم صادر شده در طول انقلاب، همان اعلامیهای بود که نقش عظیمی در به حرکت درآوردن مردم داشت.
اعلامیهای هم که تهیه شده بود، خیلی خطرناک بود و آن اعلامیه را همه امضا کردیم. هماهنگ کرده بودیم که نگذاریم هدایت راهپیمایی و شعار دادن به دست ساواکیها بیفتد و اگر کسی آمد و خواست شعاری غیر از آن چیزی که در نظر گرفتیم، بدهد و بخواهد شلوغ کند، جلویش را بگیریم. مردم هم از ما به احترام لباس روحانیت پشتیبانی میکردند و شعارها به همان ترتیبی داده میشد که برنامهریزی کرده بودیم.»
انتهای پیام/ 118
نحوه سازماندهی مردم انقلابی توسط روحانیون در راهپیمایی محرم ۱۳۵۷ بیشتر بخوانید »
گروه جهاد و مقاومت مشرق – این که کتاب «یک روز بعد از حیرانی» به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانهای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بیوقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو برادرشان که در سالهای دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند، گفتند.
چندین روز مشرق را با قسمتهای مختلف این گفتگو همراهی کنید و زندگی جوانی را بخوانید که مادرش از سرنوشت او با خبر بود و قلبش در زمان شهادت فرزند، ساحل آرامی شد برای پهلو گرفتن کشتی متلاطم سایر اعضای خانواده…
قسمت اول این گفتگو را نیز بخوانید:
کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس
خانم طوسی که این روزها مدیریت یک دبیرستان را بر عهده دارد، سالهاست در کسوت معلمی به فرزندان این مرز و بوم خدمت میکند و دلسوزانه و با دقت، زوایای جذابی از زندگی پسر برومندش را برای ما نورتاباند و شوقمان را از شناخت این رزمنده مدافع حرم، صد چندان کرد. قسمت دوم این گفتگو، پیش روی شماست.

**: چرا آقا محمدرضا بین شهدای مدافع حرم گُل کرد. هر شهیدی خصوصیتی دارد که باعث برجستهتر شدنش در جامعه و بین شهدا مدافع حرم می شود و نسل امروز او را بیشتر می پسندند تا خودشان را شبیهشان کنند…
مادر شهید: من فکر می کنم چیزی که محمدرضا را بین دوستانش و یا بین شهدای مدافع حرم، شاخص کرد، اخلاصش بود. محمدرضا خیلی خالصانه کار میکرد. واقعا اگر می خواست از کسی دستگیری کند یا کسی را کمک کند، چه در دوستان و چه خانواده و فامیل، آنقدر بیریا و خالصانه این کار را نجام می داد که حد نداشت. خیلیها متوجه نمیشدند که اصلا این کمکی که انجام شد و مشکلی که حل شد و این کارشان که راه افتاد، به دست محمدرضا بوده. ما خودمان بعد از شهادتش خیلی کارها و کمکهایش را فهمیدیم.
به قول دوستانش در مدرسه عالی شهید مطهری؛ می گفتند: محمدرضا حلقه وصلی بود بین تمام دوستانش. به خاطر اخلاق خوبی که داشت و مهربانیاش، با هر طیف جامعه تفاهم داشت. اینگونه نبود که قیافه بگیرد و فقط دنبال بچهحزباللهیها باشد یا فقط جذب بچههایی باشد که خیلی پایبند نیستند. با هر تیپ و ظاهری، تعامل می کرد.
وقتی می خواست به مسجد برود، بهترین لباسهایش را می پوشید. اگر در آن لحظات، کسی محمدرضا را می دید که داشت به موهایش اتو میکشید و لباس نو و تمیز می پوشید یا کفشش را واکس می زد، فکر می کرد محمدرضا به مراسم عروسی می رود یا جایی دعوت است که باید به آنجا برود در حالی که می خواست به مسجد برود، نماز بخواند و برگردد.
**: کلا در همین منزل بودید؟
مادر شهید: خیر؛ دوران کودکی محمدرضا در منطقه ۱۰ و در خیابان مرتضوی و سلسبیل بودیم و تقریبا سه سال قبل از شهادتش به اینجا آمدیم.
**: پس مسجدی که می گویید، برای آن منطقه است…
مادر شهید: بله؛ مسجد صادقیه بود یا مسجد باب الحوائج در خیابان سلسبیل… تیپی اینگونه داشت و وقتی می خواست به مسجد برود، خیلی به خودش می رسید.
**: اولین بار است که چنین ویژگی را درباره یک جوان می شنوم…
مادر شهید: حرفش هم این بود که حزب اللهی باید شیک و مجلسی باشد. با دو کلمه شیک و مجلسی، همه آن فعالیتهایی که می کرد را به طرف مقابلش نشان می داد. همیشه می گفتم تو می خواهی بروی نماز بخوانی و بیایی؛ اتوکشیدن مویت برای چیست؟ برای چی لباست را عوض می کنی؟ آخر کفشت نیاز به واکس ندارد؛ اصلا با دمپایی برو… می گفت من دلم می خواهد وقتی به عنوان یک بسیجی وارد مسجد می شوم و وقتی از در مسجد بیرون می آیم، اگر کسی من را دید، نگوید که حزباللهیها را نگاه کن؛ همه شلختهاند! ببین همهشان پیراهن این مدلی دارند و کفششان لخلخ میکند. اعتقادش این بود.

**: خود نمازگزاران هم لذت می برند وقتی می بینند بغلدستیشان یک آدم شیک و مرتب و معطر است.
مادر شهید: روی این مسئله خیلی حساس بود. آدمی که این مدلی بود گاهی اوقات بعد از نماز صبح و صبحانه با عرقگیر و زیرشلواری سوار موتور می شد و می رفت. این دو با هم تناقض داشت و ضد هم بود.
**: با این وضعیت کجا می رفت؟
مادر شهید: مثلا می رفت بهشت زهرا یا مقبره الشهدای شهرک شهید محلاتی یا سری به کهف الشهدا میزد. وقی می خواست از در خانه بیرون برود، من دعوایش می کردم که تو تا نانوایی هم اینطوری نمی روی، الان کجا میخواهی بروی؟ می گفت: من می روم و زود برمی گردم.
ساعت ۷ صبح می رفت و تا ساعت ۱۰ می آمد. وقتی می آمد ازش می پرسیدم چطوری با این وضع در جامعه حاضر شدی؟ می گفت: مادر! بعضی وقت ها لازم است آدم پا روی نفسش بگذارد و نفسش را بُکُشد. این نکته برای من خیلی جالب بود. پیش خودم این حرف را حلاجی می کردم که چرا محمدرضا این حرف را می زند.
احساس می کنم محمدرضا آن لحظاتی که با آن تیپ و ظاهر به مسجد یا دانشگاه می رفت، شاید ذره ای یا درصدی غرور می گرفتش و می خواست نفس خودش را تأدیب کند و بشکند،. به خودش می گفت من همانیام که با عرقگیر بیرون می روم!
**: واقعا با عرقگیر می رفت؟!
مادر شهید: بله؛ چون سوار موتور بود و جایی پیاده نمی شد. اما همین قدر که احساس می کرد در جامعه به نحوی وارد می شود که نَفسش شکسته می شود و خودش را تادیب می کند، کافی بود. این یکی از تضادهای وجود محمدرضا بود که در این تضاد، خودش را میساخت.
عین همین حالت ها را در دانشگاه داشت. دوستانش می گفتند که ما تازه بعد از شهادت محمدرضا فهمیدیم حلقه وصل این طیف از دانشگاه با آن طیف از دانشگاه، محمدرضا بوده. مثلا این دسته از دانشجویان با این اعتقادات خاص و ان دسته ار دانشجوها با اعتقادات خاص دیگر بودند که فقط محمدرضا حلقه وصل بین آن ها بود و این خیلی عجیب و غریب بود.

مثلا بچههای دانشگاه شهید مطهری پاتوقی داشتند در سرچشمه و کافه کتابی بود به نام کافه قرار. یکسری از بچههای سرچشمه هم به آن پاتوق می آمدند. افرادی بودند که برای شهدا کار می کردند و زحمت می کشیدند. محمدرضا درآن پاتوق همه بچه ها را با هم جمع می کرد و با همدیگر جلسات بصیرتی و شناسایی شهدا می گذاشتند. خیلی از دوستانش می گفتند وقتی محمدرضا راجع به شهیدی حرف می زد، آنقدر اطلاعات زیادی داشت که ما همیشه دهانمان باز می ماند که تو این همه اطلاعات را از کجا داری؟
یکی از دوستانش (آقای محمدی) همیشه به من می گفت: من همیشه به محمدرضا میگفتم که این همه برای شهید کار کردی و طعنه شنیدی (بالاخره در جمعهای دانشگاه ها جوهای خاصی وجود دارد؛ البته دانشگاه شهید مطهری جو خوبی دارد اما محمدرضا با برخی دوستانش در دانشگاههای دیگر هم رفت و آمد داشت و طعنههایی می شنید که چرا برای شهدا کار میکنی؟)
آقای محمدی می گفت: به محمدرضا می گفتم بس است دیگر اینقدر برای شهدا کار کردی. همیشه محمدرضا می گفت شهدا از جان خودشان مایه گذاشتند و حالا من از آبروی خودم مایه نگذارم؟ من که کاری برای شهدا نکرده ام تا حالا؟
**: کسانی که شهید شدند را اگر بررسی کنیم، در زمان زندگیشان هم به خوبی می شود فهمید که دارند در مسیر شهدا قدم برمی دارند و کسی که زندگی شهدایی نداشته باشد، لایق شهادت هم نمی شود.
نکته مهم این است که آقامحمدرضا نقطه تلاقی دو خاندان است؛ خاندان دهقان امیری و طوسی. این تلاقی موجب تولد شخصیتی دوستداشتنی می شود که وقتی عکسش را ما نگاه می کنیم، لذت می بریم. نورانیت چهره محمدرضا چیزی فراتر از تیپ و ظاهر است…
مادر شهید: بله؛ محمدرضا عکس هایی دارد با تیشرت سبز رنگ سه دکمه…
**: بله، عکسش در کتابشان هم هست… فکر می کنم در این تیشرت خیلی راحت بوده اند و زیاد آن را می پوشیده اند.
مادر شهید: وقتی محمدرضا شهید شده بود، جزو معدود شهدایی بود که در سه نقطه تهران تشییع شد. اول؛ از همین منزل که ۵ صبح، جمعیت موج می زد. جمعیت زیادی آمدند و تشییع به سمت خیابان آزادی تا سر خیابان استاد معین ادامه داشت. پیکر را آوردند و به دست مردم دادند. حدود ساعت ۸ صبح رسید به مسجد صادقیه در خیابان خوش. در خیابان خوش، آیت الله امامی کاشانی بر پیکرشان نماز خواندن. خیلی برایم عجیب بود که تمام خیابان خوش و آذربایجان و خیابانهای اطراف، عکس سبز محمدرضا بود و بنرهای بزرگی زده بودند و در و دیوار پر شده بود.

فرمانده بسیج مساجد آنجا می گفتند که باورتان نمی شود خیلی از جوان هایی که فکر نمی کردیم پایشان در مسجد باز شود به واسطه عکس محمدرضا به مسجد آمدند. می گفتند مگر ممکن است جوانی با این مدل موی خامهای و با این مدل لباس آستین کوتاه برود و شهید مدافع حرم بشود؟! چطور شده که این تا آنجا رفته؟!
می گفتند آنقدر پذیرش بسیج داشتیم و جوانها به ما مراجعه می کردند که بروند آموزش ببینند و به سوریه بروند.
**: در جاهای مختلف، این تیشرت تن آقامحمدرضا هست… حتی در زیارت حضرت عبدالعظیم هم همین تیشرت را پوشیده اند.
مادر شهید: بله، این عکس برای یک هفته قبل از اعزام است که خانوادگی به زیارت رفتیم. به قول شما، معنویتی که در وجود محمدرضا بود از تیپ و ظاهرش فراتر بود.
**: حتی در سیر عکسهای آقامحمدرضا هم می شود تشخیص داد که متحول شده اند و آماده شده اند برای شهادت.
مادر شهید: به نظر من این ها کسانی هستند که ندا و صدای امام حسین علیه السلام را می شنوند. محمدرضا اینطوری بود.
*میثم رشیدی مهرآبادی
ادامه دارد…

مدافعحرمی با موهای اتوکشیده و خامهای! + عکس بیشتر بخوانید »