شهید مهدی باکری

مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت شهید باکری


به گزارش مجاهدت از خبرگزار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت سردار شهید سرلشگر پاسدار مهندس مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا و شهدای عملیات خیبر و بدر در تبریز برگزار می‌شود. سخنران ویژه این مراسم سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده سپاه پاسداران می‌باشد.  این مراسم با حضور مردم شهید پرور تبریز روز شنبه ۲۵ اسفند از ساعت ۱۶ در صحن مصلای اعظم امام خمینی تبریز برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت شهید باکری بیشتر بخوانید »

شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند

شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند


شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ شهید «مرتضی یاغچیان» از موسسین و نخستین اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تبریز بود.  وی در عملیات «بیت‌المقدس» مسئولیت محور را برعهده داشت و در عملیات‌های «رمضان»، «مسلم بن عقیل»، «محرم»، «والفجر مقدماتی» و «والفجر یک» معاون تیپ عاشورا بود.

با تبدیل تیپ «عاشورا» به لشکر، شهید «مرتضی یاغچیان» به‌عنوان یکی از معاونین شهید «مهدی باکری» در عملیات‌های «والفجر ۲»، «والفجر ۴» و «خیبر» شرکت کرد و در طول این مدت بار‌ها دچار مجروحیت شد و با انجام چند عمل جراحی، مجدداً به جبهه‌ها بازگشت و نهایتاً اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزایر مجنون به شهادت رسید.

غلامحسن سفیدگری همراه و همرزم شهید مهدی باکری در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد درباره زمان و نحوه آشنایی خود با شهید مهدی باکری گفت: آشنایی من با آقامهدی به سال ۱۳۶۰برمیگردد و تا زمان شهادت ایشان در عملیات بدر در تمامی اوقات کنارش بودم. من بعنوان مسئول دفتر، مشاور و همراه ایشان در تمامی عملیات ها سه سال لحظه به لحظه آقامهدی را همراهی می کردم.

 

وی در ادامه اظهار کرد: در واقع همراهی من با ایشان از عملیات طریق القدس آغاز شد. از آنجا شهید مهدی باکری فرمانده من شد تا زمانی که در عملیات بدر به شهادت رسید و ما را تنها گذاشت. زمانی که برای تحویل تیپ عاشورا رفته بودیم؛ ما به قرارگاه رسیدیم؛ در آنجا سراغی از شهید کاظمی که فرمانده تیپ بود را گرفتیم و به ما گفتند در قرارگاه هستند ولی جانشین ایشان در خط است و می آید. ما منتظر ماندیم که ایشان بیایند در آن زمان دیدیم یک وانت‌-تویوتا آمد و زمانی که ایشان از تویوتا پیاده شد دیدیم که فردی محجوب، فروتن، خوش سیما و خوش خنده وارد شد؛ با ما خوش و بشی به زبان ترکی کرد و ما برایمان جای سوال بود که چگونه جانشین فرمانده بچه های اصفهان یک ترک زبان است. در آن زمان من ایشان را نمی شناختم و از همان لحظه اول عاشق او شدم.

آقامهدی هرگز عصبانی نمی شد

سفیدگری با تاکید بر وجوه معنوی شخصیت شهید باکری اظهار کرد: آقامهدی هرگز به کسی تشر نمی زد یا عصبانی نمی شد مگر اینکه در رابطه با کار، عملیات یا انجام وظایف باشد و همیشه همه ما را به توکل به خدا و توسل به ائمه (ع) تشویق می کرد به ویژه اینکه در زمانی که در عملیات ها به مشکل می خورد به حضرت اباعبدالله (ع) توسل می جست و همیشه سعی می کرد در لشکر فضای معنوی از طریق توسلها تازه باشد.

 

وی تشریح کرد: گردان تخریب نیروهایی باتقوا، شجاع و طالب شهادت بودند و همیشه آقا مهدی در مناطق تجمع حضور می یافت و نماز صبح را همیشه در کنار این بچه ها اقامه می کرد. شهید مهدی باکری در قامت یک فرمانده عاشق نیروهایش بود. ویژگی های شخصیتی که مهدی داشت باعث شده بود تا همه نیروها به ایشان علاقه ویژه ای داشته باشند.

شهید باکری همه بسیجی ها را مانند فرزندان خود دوست داشت

همرزم شهید باکری با تاکید بر اینکه ایشان به همه نیروها علاقه داشت؛ اظهار کرد: آقامهدی همه بسیجی ها را مانند فرزندان خود دوست داشت. همانطور که اشاره کردم ما در همه اوقات در کنار هم بودیم. گاهی اوقات طبق عادتی که داشتم در مسیر ماشین را نگاه داشتم تا برای خودمان چیزی بخریم. در حال خرید سبزی بودم که شهید باکری به من گفت آیا برای بچه ها هم سبزی خریده اید؟ ما باید همان چیزی که که برای خودمان می خریم برای بچه ها نیز بخریم و بین نیرووها پخش کنیم.

وی در ادامه بیان کرد: یک روز آقامهدی رو به من گفت غلام‌حسن این بچه هایی که می بینی هر کدام عزیز یک خانواده هستند. پدرشان زمانی که به خانه می آید دستانش پر از پاکت میوه و تنقلات است؛ ما نیز باید برای این عزیزان همانطوری که پدر به آنان خدمت می کند؛ خدمت کنیم. ایشان نیروهای بسیجی را مانند فرزندان خود حساب می کرد و همین موضوع باعث می شد نیروها ایشان را دوست داشته باشند.

شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند

شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند

همرزم شهید باکری تشریح کرد: شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند. این دو عزیز از نظر توانایی ویژگی های خاصی داشتند مرتضی هم توانمند بود و هم اینکه ولایتمدار بود. زمانی که فرمانده به او دستوری می داد آن فرمان برایش حسن ختام بود. اطاعت از فرمانده بارزترین ویژگی او بود.

وی تشریح کرد: در عملیات خیبر؛ آقامهدی، شهید حمید باکری را برای این عملیات سخت انتخاب کرد تا ثابت کند برادرش با مرتضی یا هر نیروی دیگری فرقی ندارد. شهید مرتضی یاغچیان نیز همواره در کنار آقامهدی بود. بنابراین مرتضی را در داخل جزیره در محلی امن قرار  داد تا امورات پشتیبانی تداراک منطقه را بر عهده داشته باشد. شما تصور کنید یک فرمانده یکی از بازوان خود را به خط مقدم فرستاده و بازویی را در منطقه گذاشته تا امکانات لجستیکی را به خط مقدم راهنمایی کند. این تدبیر فرمانده با دو بازوی خود بینظیر است.

وی تشریح کرد: مرتضی در آنجا با بیسیم تمامی وقایع را رصد می کرد و هم اینکه بر ارسال تدارکات نظارت می کرد. زمانی که حمید شهید شد مهدی بلافاصله دستور داد تا مرتضی به عقب برگردد و ایشان نیز سریعا برگشت. شهید مرتضی یاغچیان فردی بسیار شجاع بود و شاید بتوان گفت که در کلمات برای انسانهای بزرگ تعریفی نمی گنجد.

 

سفیدگری تشریح کرد: زمانی که خبر شهادت مرتضی  یاغچیان به آقامهدی رسید درست بعد از شهادت برادرشان حمید بود. لحظه ای که مرتضی شهید شد من زخمی شده و آنجا نبودم به همه یکسان نگاه می کرد. بچه ها می گفتند زمانی که دو بازوی ایشان به شهادت رسیدند و نیروها در خط مقدم در حال شکست بودند وهمزمان با فرمان امام، آقا مهدی اسلحه به دست می گیرد و پشت خاکریز با دشمن مبارزه کرد تا از جزیره دفاع کند.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

شهید مرتضی یاغچیان و شهید حمید باکری دو بازوی آقا مهدی بودند بیشتر بخوانید »

عکس/ حضور همسر شهید مهدی باکری در حسینیه امام خمینی(ره)

عکس/ حضور همسر شهید مهدی باکری در حسینیه امام خمینی(ره)



همسر شهید مهدی باکری در دیدار امروز مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) حضور پیدا کرد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ حضور همسر شهید مهدی باکری در حسینیه امام خمینی(ره) بیشتر بخوانید »

روایت‌هایی از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

روایت‌هایی از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) در دوران هشت سال دفاع مقدس، مبدأ معبری بود که رزمندگان را به عرش الهی می‌رساند و بسیاری از شهدای والامقام از همین آستان نورانی که کانون نور، یقین و معرفت هست، خودسازی و معرفت را به حد اعلی می‌رساندند و با روحیه‌ای سرشار از معنویت، سوی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل رهسپار شده و به جایگاهی که لیافت‌شان را داشتند، یعنی شهادت، دست می‌یافتند.

شهدای بسیاری بودند که در حرم مطهر امام مهربانی‌ها خودسازی کرده و با کسب معرفت، حاجت شهادت می‌گرفتند و یا ارادت خاصی به امام رضا (ع) داشته‌اند تا جایی که در این میان نام برخی از آن‌ها با امام مهربانی‌ها عجین شده هست. آن‌چه در ادامه می‌خوانید چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع) هست.

حاج قاسم سلیمانی؛ خادم واقعی حضرت رضا (ع)

شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی» گفته هست: یک بار که حاج قاسم به بارگاه حضرت رضا (ع) مشرف شد، همزمان با غبارروبی بود. همیشه فقط علما می‌توانستند داخل ضریح مطهر حضور پیدا کنند. روزی که حاج قاسم آمده بود، بعد از اینکه مراسم این غبارروبی تمام شد، حال ارتباط با حضرت رضا (ع) پیدا کرد و اشک می‌ریخت.

غبارروبی که تمام شد، به ذهنم آمد آقایی که این‌جا ایستاده هست و برای امام رضا اشک می‌ریزد، به حرم اهل بیت (ع) عالی خدمت کرده هست. نه فقط در مشهد؛ بلکه در منطقه. حاج قاسم سلیمانی خادم واقعی حضرت رضا (ع) هست.

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین‌بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح می‌آیند، با حجت و فلسفه نقض کنم. به دوستان گفتم به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید. حال معنوی عجیبی داشت. از جاهایی که ایشان از حضرت رضا (ع) طلب و آرزوی شهادت کرد، همان جا بود.

دیگر نمی‌توانم بمانم!

«مصطفی مولوی» همرزم شهید «مهدی باکری» روایت کرده هست: بعد از عملیات خیبر، فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی باکری برگشت برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان.

مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته‌ای که این چنین شده‌ای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟». چیزی نمی‌گفت. به جان امام (ره) که قسمش دادم، گفت: «فقط یک چیز…»، گفتم: «چه؟»، گفت: «دیگر نمی‌توانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد».

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت می‌شد، می‌گفت که برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب هست؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟ اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.

قربون کبوترهای حرمت…

حاج سعید حدادیان در شعر معروف «یاد امام و شهدا» یکی از رفقای شهید خود را نام می‌برد و می‌گوید: «این رفیقم غلامعلی روضه‌خونه، نوحه‌خونه، وقتی دل بابات می‌گیره شعر‌های اونو می‌خونه؛ آخرش حاجتمو من می‌گیرم، یک روز از عشق تو مولا می‌میرم…».

«غلامعلی» که حاج سعید حدادیان در این شعر معروف خود، از او نام می‌برد، کسی نیست جز شهید «غلامعلی (جندقی) رجبی» شاعر شعر معروف «قربون کبوترهای حرمت، قربون این همه لطف و کرمت»؛ شهیدی که خود مداح اهل‌بیت (ع) بود و بسیاری از مداحان و سخنرانانی که امروز ما آن‌ها را می‌شناسیم نیز عشق و علاقه وافر او به حضرت امام رضا (ع) را درک کرده و درباره آن روایت‌های گوناگونی نقل کرده‌اند؛ از جمله حاج سعید حدادیان، حاج منصور ارضی، حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان، شیخ حسین انصاریان و… این شهید والامقام از جمله همان رزمندگانی بود که حاجت شهادت خود را در حرم امام رضا (ع) گرفت.

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

حاج «علی انسانی» شاعر و مداح اهل‌بیت (ع) دراین‌باره گفته هست: «خاطرم هست که سال ۱۳۶۷ در حرم امام رضا (ع) بودم که یکی از دوستان گفت غلامعلی رجبی به مشهد آمده و در هیئت دیوانگان هست. به هیئت رفتم، اما دیدم او در حال و هوای خاصی هست. در گوشه‌ای نشسته تنها به حرم نگاه می‌کند. احساس کردم که شهید رجبی در آن زمان، حال خاصی دارد و اصلاً متوجه اطرافش نیست. به دوستان گفتم: با او کاری نداشته باشید، او از خدا حاجت خاصی می‌خواهد و در فضای این دنیا نیست. دو روز پس از آن دیدار، ایشان به شهادت رسید. به‌نظرم او در همان زمان که تنها توجهش به حرم بود، از خدا شهادت می‌خواست و این جواز را امام رضا (ع) به ایشان داد».

شهیدی که امام رضا برای او مجلس عزاداری برگزار کرد

مادر شهید «علیرضا ربانی» گفته هست: شهید «علیرضا ربانی» پس از بازگشت از جنوب، به جهت تکمیل دوره به پادگان بازگشت و پس از آن به کردستان اعزام شد و به مدت شش‌ماه در سرمای طاقت‌فرسای آن دیار با گروهک‌ها و منافقین و ایادی شرق و غرب به مبارزه پرداخت. از جمله در جاده کردستان به آن‌ها کمین زدند و دوستان او موفق به فرار شدند؛ ولی علیرضا به خاطر موقعیتی که داشت، موفق به فرار نشد و خود را چندین ساعت در آب رودخانه‌ای با سرمای شدید مخفی کرد. 

بعد از بازگشت از کردستان در امتحانات کلاس سوم راهنمایی شرکت کرد و با نمرات خوب قبول شد و پس از آن با خانواده به زیارت حضرت امام رضا (ع) مشرف گشت. پس از بازگشت از مشهد برای سومین بار عازم جبهه شد و در عملیات «والفجر ۲» به شهادت رسید و پیکرش بعد از ۱۰ سال به دست خانواده اش رسید. 

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

شهید «علیرضا ربانی» – نفر سمت چپ

قبل از این‌که خبر شهادت علیرضا را بیاورند مادرش در خواب دید که حضرت زهرا (س) در جمعی هستند و به مادران شهدا گل می‌دهند، حضرت فاطمه (س) به مادر این شهید ارجمند هم گل داده بودند و این‌گونه او متوجه شد که پسرش به شهادت رسیده هست. 

شهید ربانی علاقه زیادی به امام رضا (ع) داشت. قبل از آوردن پیکر شهید، همسایه در خواب دیده بود که مجلس ترحیمی در حرم امام رضا (ع) برگزار شده و حرم سیاه‌پوش شده؟ علتش را می‌پرسد و جواب می‌شنود که جوانی به نام «علیرضا ربانی» شهید شده هست و امام رضا (ع) برای او مجلس سوگواری برپا داشته هست. وقتی پیش‌تر می‌رود شهید مظلوم دکتر بهشتی را می‌بیند که مشغول پذیرایی از مردم هست. زمانی که همسایه از جلو حجله شهید رد می‌شود و نام شهید را می‌خواند، وارد مجلس شده و خواب را برای خانواده شهید ربانی تعریف میکند.

امام رضا (ع) را بار دیگر زیارت کرد

برادر شهید «علی عباس حسین‌پور» گفته هست: در عملیات والفجر ۸ لازم بود که رزمندگان از اروندرود عبور کنند و با توجه به اینکه جذر و مد آب در شب شدید هست و موج‌های سه متری به وجود می‌آورد، نیرو‌های غواص باید قبل از عملیات وارد عمل شده و منطقه را شناسایی می‌کردند؛ لذا شهید به همراه دیگر غواصان در شب نخست عملیات، مصادف با ۲۱ بهمن سال ۱۳۶۴ بعد از اینکه به‌سختی از آب گذشتند، از موانع دیگری نظیر گل‌ولای، سیم‌خاردار و مین‌ها عبور کرده و کمین‌های دشمن را از بین برده بودند، به‌این‌ترتیب نخستین شب عملیات به‌خوبی انجام شد.

روز دوم عملیات یعنی ۲۳ بهمن، هواپیمای دشمن منطقه را شیمیایی کرد و علی عباس در حال وضو گرفتن مورد اصابت ترکش قرار گرفته و تا انتقال وی به بیمارستان به شهادت می‌رسد. بعد از انتقال جنازه شهید به مشهد و طواف حرم امام رضا (ع)، متوجه می‌شوند که شهید اهل مشهد نیست و با خرم‌آباد تماس می‌گیرند؛ چراکه ایشان از مشهد به جبهه اعزام شد و به همین دلیل به‌اشتباه پیکرش بعد از شهادت به مشهد منتقل و به‌عنوان نخستین شهید دانشگاه علوم اسلامی رضوی توسط هم‌دانشگاهیانش در حرم امام رضا (ع) طواف داده شد.

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

شهید «علی عباس حسین‌پور» – نفر وسط

یکی از دست‌نوشته‌های شهید قبل از اعزام به جبهه و شهادتش دقیقاً این بود «ای‌کاش امام رضا (ع) را بار دیگر زیارت کنم» این یادداشت یا وصیت، ارادت ایشان به امام رضا (ع) را ثابت می‌کند. یکی از دوستانش نیز بعد‌ها تعریف کرد که در زمان دانشجویی اتاق شهید رو به روی گنبد امام رضا (ع) بود و هر شب رو به گنبد با امام صحبت می‌کردند.

طواف در حرم امام مهربانی‌ها

برادر شهید «شعبان فلاحی» روایت کرده هست: شهید فلاحی قبل از رفتن به جبهه در وصیت‌نامه خویش خطاب به امام رضا (ع) این چنین نوشته بود: «آمدم‌ای شاه پناهم بده، خط امانی ز گناهم بده،‌ای حرمت ملجأ درماندگان، دور مران از دَر و راهم بده، لایق وصل تو که من نیستم، إذن به یک لحظه نگاهم بده، لشکر شیطان به کمین من هست، بی‌کسم‌ای شاه پناهم بده، در شب اول که به قبرم نهند، نور بدان شام سیاهم بده،‌ای که عطابخش همه عالمی، جمله حاجات مرا هم بده».

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

شهید فلاح در جبهه روی تانک و در مقابل لشکر بعث عراق فعالیت می‌کرد و در سال ۱۳۶۲ در حال یاری رساندن به همرزمانش طی انجام عملیات در تپه کله قندی بر اثر اصابت خمپاره به تانک از ناحیه دو دست دچار مجروحیت شدید و قطع هر دو دست شده و به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

خانواده شهید بیش از چهار ماه در جبهه‌های جنوب و غرب در جست‌وجوی خبری از وی بودند که سرانجام مادر شهید در خواب مشاهده می‌کند که فرزندش به او می‌گوید که به زیارت امام رضا (ع) مشرف شده هست؛ لذا خانواده شهید تصمیم به عزیمت به مشهد مقدس گرفته و مطلع می‌شوند که تعدادی شهید گمنام را می‌خواهند در مشهد به خاک بسپارند که با هماهنگی‌های انجام شده و شناسایی خانواده شهید، هشتمین شهید در بین شهدای گمنام، «شهید شعبان فلاحی» شناسایی می‌شود.

شهادت پس از یک‌ماه از زیارت

همرزم شهید «محسن گلستانی» گفته هست: با محسن رفته بوددیم زیارت امام رضا (ع). محسن محو تماشای امام رضا (ع) بود و من غرق در آینه کاری‌های حرم. به او گفتم: «ببین چقدر کار کردند». نگاهی کرد و گفت: «آره! قشنگه. اما زیبایی‌اش برای این هست که کسی نمی‌تواند خودش را توی این آئینه‌های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (ع) وصل شود، باید دل شکسته باشد». بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع) چیزی خواسته‌ام که ان‌شاءالله به زودی برآورده می‌کنند. از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته‌اش برآورده شد. میل شهادت داشت.

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

شهیدی که امام رضا (ع) خودش او را برد

حاج مهدی سلحشور همرزم شهید «حمید محمودی» روایت کرده هست: نوجوان ۱۶ ساله بود از محله‌های پایین شهر تهران، چون بابا نداشت، خیلی بد تربیت شده بود، خودش می‌گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) زیر و رویش کرد و بلند شد آمد جبهه. 

یک روز به فرمانده‌مان گفت: من از بچگی حرم امام رضا (ع) نرفتم، می‌ترسم شهید بشم و حرم آقا را نبینم؛ یک ۴۸ ساعته به من مرخصی بدهید بروم حرم امام رضا (ع) زیارت کنم و برگردم. اجازه گرفت و رفت مشهد. ۲ ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه. در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «در راه برگشت از حرم امام رضا (ع)، توی ماشین خواب حضرت را دیدم و آقا بهم فرمودند: حمید! اگر همین‌طور ادامه بدهی، خودم میام می‌برمت…»

یک قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود و نیمه شب‌ها تا سحر می‌خوابید داخل قبر و گریه می‌کرد و می‌گفت: یا امام رضا (ع) منتظر وعده‌ام… آقا جان چشم به راهم نگذار… در وصیت‌نامه‌اش ساعت و روز و مکان شهادتش را نوشته بود و می‌گفت امام رضا (ع) بهم گفته کی و کجا شهید می‌شوم! حتی مکانی هم که امام رضا (ع) فرموده بود شهید می‌شوی تا حالا ندیده بود.

چند روایت از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع)

روز موعود خبر رسید ضدانقلاب در یک منطقه هست و باید برویم سراغ‌شان؛ فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی‌خواهیم. همه بچه‌ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما را ببرید. دیدم حمید یک گوشه نشسته و نگاه می‌کنه. از او سوال کردند: «مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟»، حمید خندید و گفت: «شما برا اومدن التماس‌هاتون رو بکنید، اونی که باید منو ببره، خودش می‌بره»، خود فرمانده اومد و گفت: «حمید تو هم بلند شو بریم…»

بچه‌ها می‌گویند وقتی وارد روستایی که ضدانقلاب بودند، شدیم، حمید دستاش را به سمت ما بلند کرد و گفت: «خداحافظ». کسی آن لحظه نفهمید حمید چی میگوید! اما وقتی شهید شد و وصیت‌نامه‌اش را باز کردیم، دیدیم دقیقا در همان روز، ساعت و مکانی شهید شده هست که در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت‌هایی از دلدادگی شهدا به امام رضا (ع) بیشتر بخوانید »

همسر شهید مهدی باکری: برای هیچ یک از کاندیدا‌ها تبلیغ نکردم

همسر شهید مهدی باکری: برای هیچ یک از کاندیدا‌ها تبلیغ نکردم


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همسر شهید مهدی باکری به یک شایعه مبنی بر حمایت و تبلیغات این خانواده از یک کاندیدای خاص ریاست جمهوری واکنش نشان داد.

«صفیه مدرس» در گفت‌وگویی ضمن تکذیب این خبر اظهار داشت: اگر چه من کاندیدای مورد نظرم مشخص هست، اما برای تبلیغات نه در محفلی شرکت کردم و نه سخنرانی خواهم کرد. کمااینکه دعوت هم شدم تا در این محافل حضور پیدا کنم.

مدرس افزود: من طرفدار جبهه انقلاب هستم و در انتخابات حتما رأی خواهم داد.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ ۱۱۲

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

همسر شهید مهدی باکری: برای هیچ یک از کاندیدا‌ها تبلیغ نکردم بیشتر بخوانید »