شهید نورالدین مقدم

«سردار بی‌نشان زرهی»؛ خاطرات رزمنده‌ای که شیفته تانک بود

«سردار بی‌نشان زرهی»؛ خاطرات رزمنده‌ای که شیفته تانک بود

به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، کتاب «سردار بی‌نشان زرهی» از جمله جدیدترین آثار منتشر شده از خاطرات رزمندگان لشکر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس است که توسط «سید احمد موسوی» رزمنده و مسئول تعمیرات گردان زرهی این لشکر روایت شده و در قالب تاریخ شفاهی به قلم «مجید محبوبی» به رشته تحریر درآمده است.

راوی کتاب در دوران جنگ، نوجوانی اهل مراغه است که در سال 1361 با شور و اشتیاق فراوان راهی جبهه می‌شود و در آن‌جا با مشاهده تانک‌ها علاقه خاصی به این سلاح آهنین پیدا می‌کند و تصمیم به خدمت در گردان زرهی لشکر 31 عاشورا می‌گیرد.

بخشی از متن کتاب:

«دیدن تانک‌ها در آن زمان برای من یک جذابیت خاصی داشت. خدمه‌های تانک با آن کلاه‌های خاص و بی‌سیمی که بر سر داشتند، برای من حکم خلبان یک هواپیما را داشتند که فکر می‌کردم این آدم‌ها خیلی باید باسواد و دوردیده باشند که بتوانند سیستم‌های داخل تانک را مدیریت کنند…»

به دلیل رفاقت دیرینه و ارادت عمیق «سیداحمد موسوی» به شهید «نورالدین مقدم» فرمانده گردان زرهی لشکر 31 عاشورا، بخش قابل توجهی از کتاب و حتی عنوان آن ناظر به این شهید والامقام بوده و کتاب نیز به ساحت وی تقدیم شده است.  

این کتاب مشتمل بر سیزده فصل است که خاطرات راوی را از کودکی تا واپسین روزهای دفاع مقدس و همچنین تعدادی سند و تصویر دربرمی‌گیرد؛ زبان ساده، بیان دقیق جزئیات و مدت بالای حضور راوی در گردان زرهی لشکر عاشورا نه‌تنها به خلق اثری روان و خواندنی منجر شده، بلکه روایت دست اولی از روند توسعه این گردان در دوران جنگ تحمیلی به دست می‌دهد.

از جمله فرازهای جالب توجه کتاب، خاطره‌ای از دیدار راوی با حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای است که بر پشت جلد کتاب نیز نقش بسته است:

«سرلشکر سلیمی آرام به آقا گفتند: سوال بفرمایید آیا این موتورها را خودشان تعمیر می‌کنند؟ که آقا از بنده سوال کردند و بنده هم جواب دادم: از صفر تا صدش را خودمان تعمیر می‌کنیم.

بعد آقا فرمودند: احسنت! خدا خیرتان بدهد! بازدید مقام معظم رهبری از تعمیرگاه را بیش‌تر وقت‌ها از تلویزیون پخش می‌کردند و من با دیدن آن صحنه‌ها از تلویزیون به نوعی غرور وجودم را فرا می‌گرفت و خودم را می‌گرفتم و می‌گفتم که: بلی ما این بودیم!»

چاپ نخست این کتاب در سال 1400 در قالب 362 با شمارگان هزار جلد توسط انتشارات «معبر آسمانی» (وابسته به اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان شرقی) منتشر شده است.

کد ویدیو

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«سردار بی‌نشان زرهی»؛ خاطرات رزمنده‌ای که شیفته تانک بود بیشتر بخوانید »

«ما می‌توانیم»؛ درس ماندگار شهید «نورالدین مقدم»

«ما می‌توانیم»؛ درس ماندگار شهید «نورالدین مقدم»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، گرچه در دوران دفاع مقدس قدرت‌های جهانی به سرکردگی آمریکا با اعمال تحریم‌های تسلیحاتی و خودداری از فروش سلاح به ایران، در جهت تضعیف نیرو‌های نظامی کشورمان کوشیدند؛ اما رزمندگان در سایه توکل بر خدا، اعتماد به نفس و باور به توانایی‌های خود، این توطئه دشمنان را تا حد زیادی خنثی کردند و مجاهدت‌های ماندگاری را در عرصه حفظ، نگهداری، تعمیر، نوسازی و ساخت ادوات و تجهیزات موردنیاز به نمایش گذاشتند.

نمونه‌ای از این جهاد در راستای خودکفایی در تامین ابزار مورد نیاز را سردار «احمد جهانسری» درباره سردار شهید «نورالدین مقدم» فرمانده گردان زرهی لشکر ۳۱ عاشورا روایت کرده است:

«قرار بود عملیاتی در هور انجام شود. تمام نیرو‌ها و امکانات برای رسیدن به منطقه عملیاتی باید از آب می‌گذشتند. ما جز قایق‌های موتوری کوچک چیزی نداشتیم و هرگز به ذهن‌مان خطور نمی‌کرد که خشایار‌های غنیمتی پوسیده را می‌توان به کار گرفت؛ اما «نورالدین» روز و شب با خشایار‌ها ور می‌رفت. شب و روز داخل آب بود و خشایار‌ها را تعمیر می‌کرد. هیچ‌وقت هم خسته نمی‌شد.

عملیات آغاز شد. انتقال مهمات با قایق به کندی پیش می‌رفت، با هر قایق فقط ۲۰ تا ۳۰ گلوله خمپاره را می‌شد به معرکه رساند، اما وقتی خشایار‌ها وارد عمل شدند، کار‌ها سرعت گرفت. همان خشایار‌های پوسیده غنیمتی انبوه موشک‌های کاتیوشا را به جلو می‌برد. «نورالدین» در تلاش و تکاپو کار می‌کرد و فرمان می‌داد. این‌جا فهمیدیم که «آقامهدی باکری» برای چه «نورالدین» را به فرماندهی زرهی انتخاب کرده، این‌جا بود که فهمیدیم چرا «حمید باکری» می‌گفت: اگر در لشکر افرادی مثل «نورالدین مقدم» داشته باشیم، این لشکر از لحاظ نگهداری اموال نمونه می‌شود».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«ما می‌توانیم»؛ درس ماندگار شهید «نورالدین مقدم» بیشتر بخوانید »