تصاویر/ پاسدار شهید «سعید نهضت خوشباطن»
تصاویر/ پاسدار شهید «سعید نهضت خوشباطن» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از دفاعپرس از کرمان، حاج «احمد یوسفزاده» پدر شهیدان والامقام «محمدرضا و محمدمهدی یوسفزاده» پس از سالها درد فراق به فرزندان شهیدش پیوست.
شهید «محمدرضا یوسفزاده» بیستم شهریور، ۱۳۴۵ در شهرستان شهربابک چشم به جهان گشود و هشتم مرداد ۱۳۶۲ در مهران بر اثر اصابت گلوله تانک به شهادت رسید.
پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و ســال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
طلبه شهید «محمدمهدی یوسفزاده» هم در بیستوششم شهریور، ۱۳۴۷ در شهرستان شــهربابک به دنیا آمد وهشتم مرداد، ۱۳۶۲ در مهران عملیات والفجر یک بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
پیکر مرحوم یوسفزاده ظهر امروز در جوار فرزندانش به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
پدر شهیدان «یوسفزاده» آسمانی شد بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «پناهگاه بی پناه» به نویسندگی «مهناز فتاحی» اثری است که به گردآوری خاطرات بازماندگان حادثه بمباران پناهگاه پارک شیرین شهر کرمانشاه پرداخته و این وقایع را به صورت مکتوب و با شیوه ادبیات دفاع مقدس به ثبت رسانده است.
بیست و ششم اسفند سال ۶۶ روزی غمبار برای کرمانشاه بود. در این روز پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه مورد اصابت موشک قرار گرفت و بیش از سیصد نفر در این پناهگاه شهید و زخمی شدند و بیشتر شهدا وزخمیها را زنان و کودکانی تشکیل میدادند که به خاطر در امان ماندن از بمبارانهای رژیم بعث عراق به این مکان پناه میبردند. غافل از این که موشک دقیقا ازهواکش پناهگاه وارد و باعث ویرانی و آتش سوزی شد.
تنها چند روز به آغاز سال نو مانده بود. بچهها با خوشحالی و شادی لباس نو میخریدند و سبزهی عید میکاشتند. آنها داخل پناهگاه با هم بازی میکردند و فکر میکردند سقف پناهگاه امنترین جاست و، اما ورود ناجوانمردانهی موشک بعثی آن هم دقیقا از هواکش پناهگاه باعث فاجعهای بزرگ شد. گویا منافقین گرای دقیق هواکش را به نیروی دشمن داده بودند. ماجرای پناهگاه از زبان سی و سه نفر روایت میشود و هرکدام تلاش کرده اند که با یادآوری آن حادثهی تلخ به شرح ماجرا بپردازند. بسیار قصهها در دل این کتاب هست که در جای خود شنیدنی و گاه باورنکردنی است.
کتاب «پناهگاه بیپناه» از سوی انتشارات نهاد فرهنگ و مطالعات پایداری و حوزه هنری استان کرمانشاه در ۲ هزار و ۵۰۰ نسخه به چاپ رسیده و تعداد ۳۱۰ صفحه در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
مرادی که داخل رفت، ما از سوراخی که درست کرده بودیم دستمان را داخل میکردیم و چیزهایی که به دستمان میرسید بیرون میکشیدیم و دستم را توی سوراخ کردم و تا انجایی که جا داشت تنه ام را آویزان کردم تا بتوانم از داخل سوراخ چیزی بردارم.
دستم به دست کسی خورد. خوشحال شدم و سعی کردم دست را بکشم با خودم گفتم خدا رو شکر که اولین نفر دارد نجات پیدا میکند وقتی دست را بیرون کشیدم از دیدن آن نزدیک بود از حال بروم دست یک زن بود دست سوختهای که النگوهایش هنوز به ان آویزان بود و سوخته و سیاه شده بود!
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«پناهگاه بی پناه» بیشتر بخوانید »