شهید

سلام دوستان عزیز از همه شما میخواهیم در حد توان خودتون یک یا دو کامنت زیر این پست بنویسین…


@khamenei_face.ir
?سلام دوستان عزیز از همه شما میخواهیم در حد توان خودتون یک یا دو کامنت زیر این پست بنویسین. «گروه فرهنگی مستقل ریحانه الحسین علیه‌السلام»
.
?? تبلیغات پیج های مذهبی در این صفحه رایگان می باشد, برای تبلیغ به دایرکت پیام دهید… (یک عکس به همراه کپشن حاوی آی دی را برای ادمین بفرستید).
در صورتی که توانمندی در حیطه تدوین فیلم با نرم افزار افترافکت دارید به ادمین پیام دهید، برای تولید گروهی کلیپ، مبلغی به عنوان هدیه از طرف گروه ریحانه الحسین علیه السلام به شما اهدا می شود.
.

?️ دوستان با توجه به اینکه این پیج مدام مورد حمله قرار میگیره, حتما پیج دوم ما رو فالو کنین، به آدرس زیر ???
@khamenei_face.ir
@khamenei_face.ir

?️?️
پیج سوم ما که کلیپ های تولیدی مجموعه در اون قرار میگیره??
@khamenei_tv3
@khamenei_tv3
?️?️
پیج چهارم هم درباره اوضاع اقتصادی کشور و تحولات بازار بورس هست، جدیدترین تحلیل ها و اخبار مهم??
@bourse_eco.news
@bourse_eco.news

.
?️ دوستان با توجه به اینکه این پیج مدام مورد حمله قرار میگیره, حتما پیج دوم ما رو فالو کنین، به آدرس زیر ???
@khamenei_face.ir
@khamenei_face.ir
.
? کامنت های پیشنهادی ما:
یا علی یا زهرا لبیک یا سید علی ذکر صلوات یا حسین یا مهدی

.
?سپاس گزاریم
.

 



منبع

em_khamenei.ir@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

سلام دوستان عزیز از همه شما میخواهیم در حد توان خودتون یک یا دو کامنت زیر این پست بنویسین… بیشتر بخوانید »

سردار عزیز…هنوز داغت تازه است…. …


?????????
سردار عزیز…هنوز داغت تازه است….

 



منبع

gomnamebanam98@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

سردار عزیز…هنوز داغت تازه است…. … بیشتر بخوانید »

. کربلا رفتن آسونه! کربلایی شدن سخته… . . ___ پایگاه نشر آثار سید رضا نریمانی { } ….


.
کربلا رفتن آسونه!
کربلایی شدن سخته…

.

.
___
پایگاه نشر آثار سید رضا نریمانی
{ @srezanarimani }
.

 



منبع

srezanarimani@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. کربلا رفتن آسونه! کربلایی شدن سخته… . . ___ پایگاه نشر آثار سید رضا نریمانی { } …. بیشتر بخوانید »

روش عجیب شهید هادی برای ریختن خجالت همسرش!

روش عجیب شهید هادی برای ریختن خجالت همسرش!


گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «با تو می‌مانم»زندگی داستانی شهید مدافع حرم، هادی باغبانی به روایت خانم مریم مهدی‌پور، همسر شهید است که با قلم خانم منصوره قنادیان نوشته شده است.

این کتاب که فاقد فصل‌بندی است در روایت خود سعی کرده زندگی مشترک هادی باغبانی و مریم مهدی‌پور را که سراسر عشق و علاقه، ایمان و معنویت و وظیفه‌مداری و تکلیف‌محوری بوده به نمایش بگذارد.

شهید هادی باغبانی مستندسازی بود که با گروهی مستندساز برای تصویربرداری از وقایع جنگ و جنایات تکفیری‌ها به سوریه رفت و در آخرین حمله نیروهای پیشروی سوریه در حومه دمشق در کمین تکفیری‌ها گرفتار شد و به شهادت رسید.

چند معرفی کتاب دیگرهم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «دوستت دارم به یک شرط»؛ / ۹۰

علت مخالفت مادر «پژمان موتوری» با ازدواجش چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «کوچه‌باغ انار / به ماندنم عادت نکن»؛ / ۸۹

درجه استواری برای پاسداری که فوق‌لیسانس داشت!

چند دقیقه با کتاب «بی تو پریشانم»؛ / ۸۷

چرا اقوام «حمزه» از زیر تیر و ترکش نجاتش ندادند؟

چند دقیقه با کتاب «دلتنگ نباش»؛ / ۸۶

چرا روح‌الله را از تیم هجوم خط زدند؟!

چند دقیقه با کتاب «افرا»؛ / ۸۵

تنبیه توهین‌کننده به پیامبر اسلام با مشت و صابون!

چند دقیقه با کتاب «آزادسازی مهران»؛ / ۸۴

ادامه تولید برنامه «سلام صبح بخیر» برای جنگ روانی!

چند دقیقه با کتاب «اعزامی از شهرری»؛ / ۸۳

تهدید راننده اتوبوس سیبیلو با اسلحه جنگی

چند دقیقه با کتاب «صد و هفتاد و ششمین غواص»؛ / ۸۲

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «جاسوس بازی»؛ / ۸۱

معشوقه «آقا بهمن» در دام بسیجی‌ها + عکس

چند دقیقه با کتاب «طبس تا سنندج»؛ / ۸۰

درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج!

چند دقیقه با کتاب «سه نیمه سیب»؛ / ۷۹

تکلیف شادی‌های خانم «شاد» چه شد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلم پرواز می خواهد»؛ / ۷۸

باران گلوله به آمبولانس پرستار اصفهانی

چند دقیقه با کتاب «ناآرام»؛ / ۷۷

شیطنت‌های طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی + عکس

چند دقیقه با کتاب «برای زین‌أب»؛ / ۷۶

سفارش تانک و تفنگ به «محمد بلباسی» + عکس

چند دقیقه با کتاب «از برف تا برف»؛ / ۷۵

شهید زین‌الدین اهل کدام کشور بود؟ +‌ عکس

چند دقیقه با کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛ / ۷۴

شهیدی که برای کار سراغ «آقای قرائتی» رفت + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده تخریب»؛ / ۷۳

کشیده‌ فرمانده به گوش جانباز اعصاب و روان + عکس

چند دقیقه با کتاب «ساده‌رنگ»؛ / ۷۲

چه کسی وصیت‌نامه شهید مهدی باکری را بالا پایین کرد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده در سایه»؛ / ۷۱

کدام مترجم مذاکرات مقامات ایرانی را تغییر می‌داد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹

شایعه اعزام الاغ‌ها به میدان مین + عکس

چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸

اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵

جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس

این کتاب ۱۲۰ صفحه‌ای را انتشارات روایت فتح با قیمت ۱۶۰۰۰ تومان منتشر کرده و در اختیار علاقمندان قرار داده است.

آنچه در ادامه می‌خوانیم، بخشی از این کتاب است:

هادی یک دفترچه داشت که کارهای هر روزش را در آن می‌نوشت و آخر شب هم کنار هم کدام که انجام شده بود، تیک می‌زد. سعی می‌کرد خیلی از کارها را با هم و شراکتی انجام دهند تا مریم در انجام هیچ کاری درنماند. گاهی هم کارهای عجیبی می کرد.

مثلا شبها مریم را دیروقت می فرستاد تا برودنان بخرد. وقتی هم که مریم می گفت: «خب، خودت که می آمدی چرانگرفتی؟» می گفت: «حالا برو بگیر. برات خوبه!» یک شب هم داشت فوتبال می‌دید که به مریم گفت: «الآن تخمه خیلی می چسبه. یه دقیقه برو از مغازه سر کوچه بگیر و بیار باهم بخوریم!» مریم گفت: «آخه این موقع شب! حالا من جوراب بپوشم و چادر سر کنم که برم تخمه بخرم؟ خوب تو که راحت تر می‌تونی بری بگیری.»

هادی گفت: «سریع همین چادر خونه رو سرت کن و زود برو و بیا.» مریم گفت: پس اگه تا یه ربع دیگه نیومدم، بهم زنگ بزن یا بیا دنبالم.»

هادی فقط سرش را تکان داد. مریم رفت و مخصوصا جلوی در خانه صبر کرد تا ببیند هادی سراغی می گیرد یا نه، اما خبری نشد که نشد! مریم با عصبانیت وارد شد و گفت: «خیلی نگران من شدی! نه؟!» هادی اما با آرامش گفت: «می دونستم چیزی نمی‌شه. شک ندارم که تو از پس خودت برمی‌آیی!»

یک بار هم مریم را برد بانک تا قسط‌ها را پرداخت کند؛ کار سختی نبود، ولی به هر حال مریم تا آن موقع چنین کاری نکرده بود. اصلا می‌شد گفت که حتی یکی، دو بار بیشتر به بانک نرفته بود. حالا هم مشکلش این بود که خجالت می‌کشید با مسئول باجه صحبت کند. هادی آورده بودش تا خجالتش بریزد. خودش گوشه ای نشست و مشغول کتاب خواندن شد.

نوبت مریم که رسید، التماس کرد که هادی برود کمکش کند. هادی هم جواب داد: «فکر کن من مأموریتم و الان اینجا نیستم!» کارشان که تمام شد، هادی گفت: «دیدی کاری نداشت؟ پس پرداخت اقساط از این به بعد دست شما رو می بوسه!»

مریم با دلخوری گفت: «این کارها مردونه است. کارهای بیرون رو باید خودت انجام بدی و من هم کارهای خونه را می کنم. » هادی گفت: «بله، حق با شماست. من هم می‌دونم این کارها مردونه است، اما من که همیشه نیستم. شاید حتی ایران هم نباشم. خب، اون موقع تو می خوای چیکار کنی؟ صبر کنی تا من برگردم؟!»

مریم دید حق باهادی است. دیگر تسلیم شد و از آن به بعد خودش برای انجام کارهای بیرون خانه هم پیشقدم می‌شد.

وقتی هادی مأموریت بود و چند روزی خانه نبود، مریم غصه دار می‌شد. همه کارهای خانه و بیرون خانه را طبق معمول انجام میداد، حوزه اش را هم می رفت، اما کارهایش روح نداشت؛ با جان و دل کار نمی کرد. تمام دلخوشی‌اش هادی بود و او که نبود، مریم هم دلخوش نبود. اما همین که نزدیک آمدن هادی می‌شد، سر از پا نمی شناخت. خانه را در حد خانه تکانی تمیز می‌کرد، خریدهای لازم را انجام می‌داد، برای خودش لباس جدید می گرفت و آرایشگاه هم می رفت.

یک روز قبل از آمدنش دوباره همه چیز را از اول چک می کرد تا مطمئن شود چیزی کم و کسر نباشد. می خواست آماده آماده باشد تا وقتی هادی آمد، تمام وقتش را برای او بگذارد. تا روز اول معمولا دو نوع غذا درست می کرد. تا هادی دست و صورتش را بشوید، سفره را می انداخت و آن را تا جایی که می‌شد با سالاد و سبزی و ماست و ترشی رنگین می کرد. هادی که می‌نشست، غذا را هم تزئین می کرد و می آورد. از این کار لذت می برد. در مناسبت‌های مذهبی هم همین برنامه را داشت…



منبع خبر

روش عجیب شهید هادی برای ریختن خجالت همسرش! بیشتر بخوانید »

سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» عاشق واقعی ولایت و امامت بود


سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» عاشق واقعی ولایت و امامت بودسردار سرتیپ پاسدار «محمد کوثری» مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دیروز (یک‌شنبه) در مراسم تشییع پیکر سردار شهید «حمیدرضا میرزایی»، در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، این سردار شهید والامقام را یک مجاهد انقلابی و ولایت‌مدار عنوان کرد و اظهار داشت: سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» کسی بود که در انجام مسئولیت‌هایی که برعهده وی می‌گذاشتند، کم نمی‌گذاشت؛ بلکه بیش از توان خود هم فعالیت می‌کرد تا بتواند آن کار به نتیجه برساند که این خصوصیت وی، نشانه عاشق بودن او بود.

وی با بیان این‌که سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» عاشق واقعی ولایت و امامت بود، گفت: وی با وجود مشکلاتی که به‌دلیل جانبازی‌اش داشت؛ اما هیچ‌وقت از این مشکلات خم به ابرو نمی‌آورد؛ بلکه باور داشت که همیشه باید مسئولیت و تکلیف الهی خود را به‌معنای واقعی درست انجام دهد.

سردار کوثری ادامه داد: با توجه به این‌که سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» مسئولیت اطلاعات خارجی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برعهده داشت، مسئولیت‌های خود را تمام و کمال انجام می‌داد و واقعاً می‌توانم بگویم که لیاقت شهادت داشت و خداوند هم این لیاقت را نصیب وی کرد.

فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله در دوران دفاع مقدس، با اشاره به مجاهدت‌های سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» در جبهه‌های جنگ تحمیلی، خاطرنشان کرد: این شهید والامقام در دوران دفاع مقدس نیز در انجام مسئولیت‌های خود در حوزه اطلاعات عملیات، شناسایی دشمن و باز کردن مسیر برای گردان‌های عملیاتی بسیار فعال بود.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» عاشق واقعی ولایت و امامت بود بیشتر بخوانید »