شورای عالی دفاع

موافقت امام خمینی برای ورود به خاک عراق پس از استدلال‌های اعضای شورای عالی دفاع

شرایط امام خمینی (ره) برای ورود رزمندگان اسلام به خاک عراق


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس به نقل از سازمان اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، جلسه شورای عالی دفاع صبح روز ششم خرداد سال ۱۳۶۱ در اقامتگاه امام خمینی (ره) واقع در جماران، با حضور معظم‌له، آیت‌الله «سید علی خامنه‌ای» رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی دفاع، حجت‌الاسلام والمسلمین «علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی» رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای عالی‌ دفاع، سرتیپ «ظهیرنژاد» رئیس ستاد مشترک ارتش، سرهنگ «سلیمی» وزیر دفاع، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه پاسداران، سرهنگ «صیاد شیرازی» فرمانده نیروی زمینی ارتش، «علی‌اکبر ولایتی» وزیر امور خارجه، «کمال خرازی» سرپرست ستاد تبلیغات جنگ و حجت‌الاسلام والمسلمین «سید احمد خمینی» فرزند امام خمینی (ره)، تشکیل شد.

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی درباره تشکیل این جلسه نوشته است: در ساعت ۱۰ صبح، جلسه شورای عالی دفاع در دفتر امام تشکیل شد. آقایان صیاد شیرازی و رضایی گزارش جبهه‌‏ها را دادند. … نسبت به آینده جنگ هم تصمیم اتخاذ شد.

قرار شد در نقاط محدودی وارد خاک عراق شویم، برای تأمین شهرهای خودمان و گرفتن خسارت. ظهر، نماز را با امام به جماعت خواندیم.

رئیس مجلس شورای اسلامی در یک گفت‏‌وگوی اختصاصی نیز درباره این جلسه و نظر امام خمینی (ره) در مورد ادامه جنگ گفت: فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند. من هم بودم. یک جلسه طولانی بود. فرماندهان گفتند اگر حاکمان بغداد مطلع شوند که ما وارد خاک این کشور نمی‌‏شویم با خیال آسوده علیه ما شرارت خواهند کرد. منطق جنگ این نظر را نمی‏‌پسندد.

امام خمینی (ره) مسائل انسانی را مطرح می‏ کردند و می‏‌گفتند اگر به مردم عراق آسیب برسانیم، برای آن‌ها مشکل خواهد شد. نتیجه‌‏اش این شد که امام اجازه دادند به‌صورت محدود در مناطقی که مردم عراق نیستند، ما وارد خاک عراق شویم.

ایشان اجازه دادند که نیروهای ما خود را به دجله برسانند تا اگر روزی قرار شد کاری بکنیم، فاصله را کوتاه کرده باشیم.

از «سید محمد موسوی‌خوئینی‌ها» نایب‌رئیس مجلس شورای اسلامی نیز درباره این جلسه نقل‌شده است: من اصلاً در جلسه نبودم. پیش امام رفته بودم، کار دیگری داشتم، می‏‌خواستم بلند شوم بروم که بعد فرماندهان جنگ آمدند. امام در آن‌جا به چند دلیل با این کار ادامه جنگ مخالفت کردند.

آقای هاشمی رفسنجانی موافق اصلی بود. استدلالش هم این بود که ما این‌جا ایستادن‌مان مشکلی را حل نمی‏‌کند و نمی‏‌توانیم در مذاکرات کار جدی انجام دهیم. تنها راهش این است که عملیات دیگری انجام دهیم و برویم بخش قابل‌توجهی از خاک عراق را به دست بگیریم، بعد بنشینیم مذاکره کنیم. امام پنج دلیل در مخالفت آورد؛ ولی درنهایت به جمع‌‏بندی احترام گذاشت.

دلایل مخالفت اولیه امام با ورود به خاک عراق

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در تشریح دلایل مخالفت امام خمینی (ره) با عبور نیروهای ایران از مرز اظهار داشت: امام موافق نبودند که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند و درعین‌حال، متوقف کردن جنگ را هم قبول نداشتند، می‌‏گفتند اگر شما وارد عراق شوید، چند اشکال پیدا می‏‌شود: اولاً الآن از‌ لحاظ بین‌‏المللی موضع برحق داریم و متجاوز در خاک ماست. ثانیاً عرب‏‌ها که متفق نیستند و بعضی‏‌ها با ما هستند، پشت سر صدام قرار می‏‌گیرند و کار ما دشوار می‏‌شود. ثالثاً مردم عراق تصرف سرزمین خود را تحمل نمی‏‌کنند و آن‌هایی که الآن با ما هستند، در آن ‌صورت به ما به‌عنوان تجاوزگر نگاه می‏‌کنند. رابعاً مردم بی‏‌گناه عراق آسیب می‏بینند.

محسن رضایی هم درباره این جلسه چنین توضیح داد، امام سؤال کردند شما برای چه می‏‌خواهید از مرز جلوتر بروید؟ عده‏‌ای از دوستان استدلال‏‌های سیاسی می‏‌کردند، می‏‌گفتند ما به این دلیل می‏‌خواهیم برویم. برادرهای ارتش و ما آمدیم استدلال‏‌های نظامی کردیم، گفتیم که مثلاً ما اگر از مرز برویم به اروند، آن‌جا اگر هم جنگ حالت معلق پیدا کند، یعنی نه جنگ نه صلح باشد، پشت اروند می‏‌شود دفاع کرد.

سیاسیون گفتند که ما تا این‌جا رسیدیم و هیچ‌چیزی در دست‌مان نیست و نظرشان این بود که حالا که ما این توانایی را داریم باید جایی از خاک عراق را بگیریم تا بتوانیم آن فشاری را بر دشمن وارد کنیم تا عراق هم شرایط ما را قبول کند.

فرمانده سپاه پاسداران دراین‌باره افزود: آن‌جا استدلالی شد و امام پذیرفتند و فرمودند این عملیاتی که می‏‌خواهید به اسم رمضان انجام دهید، انجام دهید و امام تصمیم گرفتند به اینکه ما از مرزها عبور کنیم و جنگ از مرزها به آن‌طرف مرز کشیده شود.

منبع:

حبیبی، ابوالقاسم، روزشمار جنگ ایران و عراق: آزادسازی خرمشهر؛ پایان رؤیای تجزیه ایران، (کتاب نوزدهم)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۸، صص ۶۳۴، ۶۳۵

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شرایط امام خمینی (ره) برای ورود رزمندگان اسلام به خاک عراق بیشتر بخوانید »

روزی که «حافظِ ۷» ترور شد؛ روایت هاشمی رفسنجانی از ترور آیت‌الله خامنه‌ای

روزی که «حافظِ ۷» ترور شد؛ روایت هاشمی رفسنجانی از ترور آیت‌الله خامنه‌ای


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، ساعت یک بعد از ظهر روز ۶ تیرماه ۱۳۶۰، ما بین نماز ظهر و عصر، آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران، نماینده امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، در پشت تریبونی در مسجد اباذر، برای انبوهی از جمعیت، درباره «شایعه و نقش تخریبی آن» به صورت ایستاده، مشغول سخنرانی و روشنگری بودند و مردم را به هوشیاری دربرابر ترفند‌های دشمنان انقلاب فرا می‌خواندند.

در چنین جلساتی، پاسخگویی به سؤوالات، بیشتر وقت را به خود اختصاص می‌دهد و این رویه‌ای است که از هنگام حضور مستمر ایشان در اجتماعات دانشجویی شکل گرفته بود.

آیت‌الله خامنه‌ای در حال پاسخگویی به سؤوالات بود و ضبط صوت‌ها جز یکی، در حال ثبت و ضبط کردن سخنان ایشان بود. ناگهان صدای انفجاری مهیب، خبر از عملی شدن توطئه‌ای شوم می‌داد. نماینده امام، جراحتی عمیق برمی‌دارد و محراب به خونش رنگین می‌شود. مردم هراسان و نگران در پی نجات جان امام جمعه و جماعت خویش برمی‌آیند. اشک‌ها بر گونه‌ها جاری و دست‌ها به دعا بلند می‌شود.

آیت‌الله بهشتی از نخستین افرادی بود که برای بررسی اوضاع و خبرگیری از احوال آیت‌الله خامنه‌ای، از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی، به بیمارستان بهارلو رفت.

پس از انفجار، محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز ۵۰- ۵۰»؛ این رمزِ آماده باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده است. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یک دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، … بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»

بیرون از مسجد، آیت‌الله خامنه‌ای لحظاتی به هوش آمدند، اما بلافاصله از هوش رفتند. در بین راه بیمارستان هم، چند باری به هوش آمدند و دوباره از هوش رفتند؛ ایشان هر وقت به هوش می‌آمدند، شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته. ابتدا ایشان را به درمانگاهی در همان نزدیکی‌ها در خیابان قزوین بردند. اما کاری از دست کسی بر نمی‌آمد و باید ایشان را به جای دیگر می‌بردند.

وضعیت آیت‌الله خامنه‌ای با تلاش پزشکان و بعد از انجام عمل جراحی و تزریق ۳۷ واحد خون تثبیت شد و ایشان را برای ادامه درمان و تأمین امنیت بیشتر به بیمارستان قلب شهید رجایی انتقال دادند.

آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۶ تیر ۱۳۶۰، آورده است: «برای دیدن معادن ذغال سنگ، عازم زرند شدیم … سروان سجادی فرمانده ژاندارمری، خبر سوء قصد به جان آقای خامنه‌ای را همراه با بشارت نجات ایشان داد. گفت: بمبی در ضبط صوت کار گذاشته و در مسجد اباذر روی میز خطابۀ ایشان گذاشته‌اند. یک لحظه دنیا در نظرم تاریک شد.

همراهان متوجه از دست رفتن تعادل من شدند و شاید به همین جهت، سروان سجادی توضیحات امیدوار کننده‌ای داد و به خود آمدم که پس از عزل بنی صدر، ما بایستی ضوابط امنیتی را بهتر مراعات کنیم. همین نحوۀ سفر من و حضور غیر محتاطانه آقای خامنه‌ای در مسجد اباذر، از این بی‌احتیاطی‌ها است… ساعت ۸ شب به تهران رسیدیم. مستقیماً به بیمارستان قلب رفتم و از آقای خامنه‌ای عیادت کردم.»

برابر اخبار منتشره در همان زمان، آیت‌الله خامنه‌ای «از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شد و «استخوان ترقوه» او شکست و چند رگ و عصب دست راست وی نیز قطع شده بود.

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در این باره نوشته است: «دکتر‌ها گفتند ۷۰ درصد خطر رفع شده، خونریزی زیاد شده، دست راست ایشان با قطع عصب از کار افتاده است، بعداً باید پیوند شود. عروق و اعصاب ناحیۀ راست سینه قطع شده، برای قطع خونریزی، ایشان را به اتاق عمل بردند.»

یکی از اعضای سپاه که به بازرسی محل پرداخته بود، در این رابطه اعلام کرد فقط چاشنی بمب، منفجر شده است و چنانچه تمام بمب منفجر می‌شد، آسیب بیشتری به ایشان وارد می‌آمد.

بازتاب سوء قصد

بخش وسیعی از مردم در مقابل بیمارستان جمع شدند و برای سلامتی امام جمعه تهران، دست به دعا برداشتند. آیت‌الله بهشتی، رئیس دیوانعالی کشور، آیت‌الله منتظری، محمد علی رجایی، نخست وزیر، مجلس شورای اسلامی و نهاد‌های انقلابی با صدور پیام‌ها و اطلاعیه‌های جداگانه، به محکوم کردن سوءقصد به آیت‌الله خامنه‌ای پرداختند.

سازمان مجاهدین خلق که به دلیل این سوء قصد، از سوی شخصیت‌ها و نهاد‌های انقلابی محکوم شده بود، از پذیرش مسؤولیت انفجار مسجد خودداری و ادعا کرد که این سوءقصد، قبل از شروع مبارزه مسلّحانه مجاهدین، از سوی گروه فرقان انجام شده! و هیچ ربطی به مجاهدین نداشته است: «رفسنجانی و خامنه‌ای به ترتیب در سال‌های ۵۷ تا ۶۰، مدتی قبل از شروع مبارزۀ مسلحانۀ مجاهدین، توسط یک گروه افراطی مذهبی به نام فرقان مورد سوء قصد قرار گرفته و زخمی شدند که هیچ ربطی به مجاهدین نداشت.»

بر روی قسمتی از قطعات داخلی ضبط صوت انفجاری، با ماژیک نوشته بودند: «هدیه گروه فرقان» و جزوه‌ای نیز با امضای این گروه درباره‌ی این سوء قصد منتشر شده بود. از این رو به نظر برخی از محققان، «بقایای فرقانی‌ها تا اوایل سال ۶۰ همچنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترور‌های مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آن‌ها را با اندیشه‌های خود پیوند می‌دادند.»

صرفنظر از این که انتشار آن جزوه از سوی گروه فرقان به اثبات نرسید، نظر یاد شده نیز مورد تأیید قرار نگرفت. زیرا اعضای مؤثر گروه فرقان در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ دستگیر و مجازات شده بودند و هیچ گونه اثری از وجود تشکیلاتی از این گروه که دارای توان انجام اقدام مسلّحانه باشند، یافت نمی‌شد. علی رغم عدم پذیرش مسؤولیت این انفجار از سوی سازمان مجاهدین خلق، آن سازمان، در افکار عمومی، مسؤول این اقدام تلقی می‌شد و مطبوعات نیز همین مطلب را منعکس می‌کردند. معاون وقت دادستان انقلاب، در همین راستا در خاطرات خود نوشته است: «جواد قدیری یکی از طراحان انفجار مسجد اباذر بود.»

مدت‌ها بعد از این واقعه نیز وزارت امور خارجه آمریکا در بیانیه‌ای که درباره سازمان مجاهدین خلق منتشر کرد، مجروح شدن آیت‌الله خامنه‌ای را از اقدامات تروریستی آن سازمان دانست.

تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، جلد چهارم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روزی که «حافظِ ۷» ترور شد؛ روایت هاشمی رفسنجانی از ترور آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر بخوانید »

تجهیز پهپادهای کمان نیروی هوایی ارتش به بمب نقطه‌زن قائم

تجهیز پهپادهای کمان نیروی هوایی ارتش به بمب نقطه‌زن قائم



فرمانده نیروی هوایی ارتش گفت: ماه گذشته توانستیم پهپاد کمان ۱۲ را به بمب قائم ۵ مجهز کنیم و با این کار پهپادهای کمان از ماموریت شناسایی به رزمی تبدیل شدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، رهبر انقلاب ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ در دیدار جمعی از فرماندهان، مسئولان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بیعت کارکنان نیروی هوایی در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ را برخاسته از عمق معرفت و بصیرت دینی توصیف کردند که در ادامه هم استمرار پیدا کرد. ایشان مبارزه عناصر داخل نیروی هوایی با توطئه‌های ضدانقلاب، حضور مؤثر در جنگ تحمیلی و تلاش برای قطع وابستگی به بیگانه را از نشانه‌های این استمرار توصیف کردند.

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR برای بررسی این موضوعات به گفت‌وگو با امیر سرتیپ خلبان حمید واحدی، فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.

 روز نوزده بهمن روز نیروی هوایی است.  در آن‌روزهای سال ۱۳۵۷ کسی فکر می‌کرد که همافران نیروی هوایی با امام خمینی(ره) دیدار کنند؟

 روز نیروی هوایی یک‌روز خاص در تاریخ انقلاب اسلامی است. همیشه می‌گویم شروع سال کاری ما، روز نوزدهم بهمن‌ماه بعد از دیدار با فرماندهی معظم کل قواست. این ایام جزو بهترین روزهای زندگی‌ام بوده است. حتی درسالهای اخیر با توجه به شرایط ناشی از بیماری کرونا، این ملاقات هیچ‌وقت لغو نشده است. این نشان از توجه خاص حضرت آقا به این روز و این حماسه ماندگار است. واقعاً افتخار ما این است که روز نیروی هوایی در دهه‌ مبارک فجر واقع شده است.
 
حضرت آقا می‌فرمایند در زمان طاغوت، شاه خیلی به نیروهای مسلح مخصوصاً نیروی هوایی اهمیت می‌داد و خیلی هزینه می‌کرد. شاید این کلمه‌ زیبایی نباشد، ولی نیروی هوایی سوگلی رژیم پهلوی بود؛ یعنی این‌قدر به آن اعتقاد و توجه داشت. اکثر کارکنان نیروی هوایی، دوره‌های تخصصی و فنی و خلبانی خود را در آمریکا آموزش دیده بودند. شاه اصلاً فکر نمی‌کرد که از نیروی هوایی ضربه بخورد. حضرت آقا هم در فرمایشاتشان فرمودند که هایزر هم اصلاً فکر نمی‌کرد نیروی هوایی کاری کند.
 
رهبر انقلاب در دیدار اخیر راهنمایی خوبی به همه‌ ما کردند. یکی از دلایلی که نیروی هوایی به انقلابیون پیوست و به پیروزی انقلاب اسلامی سرعت بخشید و حماسه‌ نوزدهم بهمن را رقم زد این بود که کارکنان نیروی هوایی در بدنه‌ طاغوت بودند. حدود چهل پنجاه هزار مستشار آمریکایی در نیروی هوایی کار می‌کردند. وقتی کارکنان نیروی هوایی و همافرهای ما، استثمار و توهین‌ها و بی‌حرمتی‌های مستشاران آمریکایی‌ها را می‌دیدند، به ماهیت کثیف این رژیم منحوس پی بردند و به صفوف انقلابیون پیوستند. حضرت امام رحمةالله‌علیه می‌گفتند شما طاغوت را رها کردید و به اسلام پیوستید.

 بیعت همافران نیروی هوایی در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ با حضرت امام (ره) چه نقشی در پیروزی انقلاب داشت؟

 وقتی که این اتفاق افتاد و عکس آن منتشر شد، عده‌ای گفتند این عکس مونتاژ است؛ اما حضرت امام خمینی(ره) گفتند نه! آن‌ها آمدند و با من بیعت کردند. وقتی امام این را گفت، موجی از انگیزه و انرژی در بین مردم ایجاد شد.
 
فرماندهی آموزش‌های هوایی، اولین جایی بود که انقلابیون اسلحه‌خانه‌ها را باز کردند و اسلحه‌ها را به مردم دادند و ‌آن‌ها توانستند مقابل گارد شاهنشاهی بایستند. با آن کار، کارستانی کردند و توانستند پیروزی انقلاب را تسریع کنند. احساس می‌کنم این حرکت و حماسه نیروی هوایی باعث شد که نیروی زمینی هم سریع‌تر به مردم بپیوندد. در واقع، ‌ این حرکت نیروی هوایی محرّک و جهشی برای هم‌بستگی بسیار سریع بین نیروهای ارتش شد تا به صفوف انقلابیون بپیوندند و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی را رقم بزنند.

 وضعیت فعلی این نیرو را در چه سطحی ارزیابی می‌کنید؟

 نیروی هوایی یک نیروی تجهیزات‌محور است. قبل از انقلاب، هواپیماها، دوره‌های فنی، تسلیحات هوایی همه آمریکایی بود. ما یک نیروی تجهیزات‌محور بودیم و مستشار هم داشتیم؛ یعنی تمام کارهای ما دست مستشارهای نظامی بود. وقتی آن‌ها رفتند نیروی هوایی با یک‌سری هواپیمای بدون مستشار ماند.
 
وقتی هواپیمای ما به مأموریت می‌رفت و برمی‌گشت، امکان داشت مورد اصابت گلوله قرار بگیرد، یا قطعه‌ای از آن اشکال پیدا کند و نیاز به تعمیرات و بازسازی داشته باشد. آن موقع، هیچ کشوری به ما یک قطعه‌ گلوگاهی نمی‌داد و کسی هم جرئت نداشت به ما قطعه بدهد. با این وضعیت، حضرت آقا به‌عنوان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع، روحیه خودباوری و ما میتوانیم را با حمایت از جهاد خودکفایی در بدنه نیروی هوایی و نیروهای مسلح دمیدند و بعد از آن به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع با حمایت همه جانبه، ساختار جهاد خودکفایی را در نیروهای مسلح ایجاد و تقویت کردند و جهادگرهای ما پای کار آمدند و شب و روز هم نداشتند؛ چون وقتی هواپیماهای ما از مأموریت برمی‌گشت، قطعاتی اشکال پیدا می‌کرد و نیاز به تعویض و تعمیر داشت. همراهی حضرت آقا با پیشنهاد تشکیل جهاد خودکفائی و تصویب آن پیشنهاد، پایه و اساس موفقیت نیروی هوایی در زمان هشت سال دفاع مقدس بود.
 
زمانی بود که عزیزان فنی‌ و صنعتگر ما اصلاً اجازه‌ دست‌زدن به هواپیما را نداشتند، ولی الآن ما مطالبه و درخواست هواپیمای بومی کردیم و آن‌ها پای کار آمدند و خدا را شکر پیشرفت‌های بسیار خوبی داشته و داریم. به شما قول می‌دهم که در سال‌های آتی خبرهایی خواهید شنید که عده‌ای فکر می‌کنند رؤیاست. دانشمندان، جوانان و نخبه‌های ایرانی دارند این کارها را انجام می‌دهند. ان‌شاء‌الله ما می‌توانیم کارهای ارزشمندی بکنیم، الآن هم کارهایی کردیم، ما هواپیماهای جنگنده آذرخش، صاعقه، کوثر و هواپیمای آموزشی پرستو را ساختیم، حتی هواپیماهای کوچک مثل پی‌سی۷ را هم به‌روز کردیم.
 
چند سال فرمانده پایگاه تبریز بودم. در آنجا یک اسکادران از هواپیمای صاعقه‌ ما، هنوز با بهره‌برداری عملیاتی قابل قبول پرواز می‌کنند. صاعقه، هواپیمایی با مأموریت پشتیبانی نزدیک خیلی خوب و به قول ما بچه‌های پروازی، «در دست» است. هواپیمای یاسین را هم ساخته‌اند و الآن دارند روی جت آموزشی‌ کار می‌کنند و ارتقائش می‌دهند. واقعاً صنعتگران وزارت دفاع با همکاری نیروی هوایی خوب کار می‌کنند. در واقع، ما باید در ساخت هواپیما پابه‌پای آن‌ها پیش برویم و کمک کنیم. اگر کمک نکنیم، نمی‌شود؛ یک دست صدا ندارد. ما باید با هم کار کنیم و الآن هم در حال پیشرفت هستیم. صنعتگران ما به‌سمت تجهیزکردن هواپیماها و تسلیحات بومی هم رفته‌اند. به‌جرئت می‌توان گفت در چهار رزمایش گذشته شاهد درخشش تسلیحات نقطه‌زن، دورایستا و افزایش برد موشک‌های ساخت خودمان بودیم.
 
الآن در دنیا روی هواپیمای بدون‌سرنشین خیلی سرمایه‌گذاری می‌شود. ما اگر در این زمینه پا پس می‌کشیدیم، عقب می‌افتادیم. دانشمندان و متخصصین ما در جمهوری اسلامی دارند تلاش‌های ارزشمندی می‌کنند. عقب نیستیم، اما این دلیل نمی‌شود که توقف کنیم. باید روزبه‌روز با علم دنیا پیش برویم.
 
در نیروی هوایی به لطف پروردگار و حمایت‌های بی‌دریغ سلسله مراتب فرماندهی توانستیم پهپاد کمان۱۲ را بسازیم که برای گشت و شناسایی بسیار ارزشمند است و صفر تا صد این پهپاد ساخت خودمان است. ماه گذشته هم توانستیم این پهپاد را به بمب قائم ۵ مجهز کنیم؛ بمبی که ساخت وزارت دفاع است. با این کار، پهپادهای کمان از مأموریت شناسایی به رزمی تبدیل شدند. پهپاد غول‌پیکر دیگری هم ساخته‌ایم. پروژه ساخت این پهپاد تأیید شده و در حال انجام پروازهای آزمایشی است. این پهپاد می‌تواند مأموریت‌های با زمان پروازی بالا و حمل مهمات گسترده را انجام بدهد. هم‌زمان با ساخت هواپیماهای باسرنشین، ساخت هواپیماهای بدون ‌سرنشین هم در دستور کار قرار دارد.

 مهمترین مأموریت‌های امروز نیروی هوایی چه چیزهایی است؟

 اولین مقوله‌ای که در آن موفق بودیم و هستیم، همان تدبیر تشکیل جهاد خودکفایی‌ رهبر معظم انقلاب است. یکی از دغدغه‌های ایشان چه بود؟ این بود که ما باید خودکفا شویم، باید جهادمان را فعال‌تر کنیم و نهضت قطعه‌سازی را راه بیاندازیم. نباید پا پس بکشیم. باید در میدان باشیم و هواپیما و سایر تجهیزات را آماده کنیم.
 
با توجه به منویاتی که فرمانده معظم کل قوا در حکم انتصاب بنده برای نیروی هوایی بر آنها تاکید کردند، باید برنامه‌ریزی کنیم، باید نیروی هوایی دانشمند و تراز جمهوری اسلامی ایران درست کنیم تا در مقابل تهدیدات هوایی در هر سطح و مدلی بایستیم.
 
ما وقتی پرواز می‌کنیم، بیشتر سمت‌هایمان را می‌بینیم، به‌خاطر اینکه باید روی هوا شش‌دانگ حواسمان جمع باشد. پس، باید سطح دیدمان در این زمینه هم بالا باشد و علم روز را فراموش نکنیم. ما باید از نخبگانمان هم استفاده کنیم. ما دانشمندان بزرگی در کشور داریم. نباید بگذاریم ظرفیت آنها از دست برود. ما باید از این جلوگیری کنیم. در بین سربازانی که برای نیرو می‌آید، ده‌ها نخبه عالی هست. باید آن‌ها را انتخاب کنیم. حضرت آقا فرمودند آقای واحدی! به این‌ها کار بدهید، کارهای خوبی را که انجام می‌دهند، استفاده کنید و بعد به مردم بگویید.

 چقدر از ظرفیت افسران جوان استفاده میشود؟

 در «گام دوم»، جوانان نوک پیکان هستند. باید از امیر سرتیپ خلبان نصیرزاده تشکر کنم که این راه را شروع کردند و بنده دارم ادامه می‌دهم. ما توجه خاصی به جوانان و نخبه‌پروری داریم. با نخبگانمان جلسه می‌گذاریم و از آن‌ها استفاده می‌کنیم. در رزمایش‌های اخیر و در دهمین رزمایش فدائیان حریم ولایت، اولین باری بود که از رزمایش‌ سنتی به رزمایش جدید رشد کردیم. اکثر پایگاه‌ها، پهپادها و هواپیماهای با سرنشین ما درگیر این رزمایش بودند. کنترل متمرکز با اجرای غیرمتمرکز بود. در پست فرماندهی به همراه مسئولان ارتش دیدم که هواپیماهای بدون‌سرنشین می‌رفتند و بمب پرتاب می‌کردند.
 
به‌جرئت می‌گویم که بالای ۸۵درصد کارکنان پروازی و فنی ما جوان هستند. ما به جوان‌ها میدان دادیم و دیدیم می‌شود. ایرانی وقتی بخواهد، می‌تواند. همیشه می‌گوییم خواستیم و توانستیم، پس باید به جوانانمان ارزش بدهیم. جوان‌های ایرانی واقعاً توانمندند. باید عزت و احترامشان را داشته باشیم. نباید جوانمان را دل‌سرد کنیم. باید برای جوانمان محیط را آماده کنیم. با جوان هم باید با زبان خودش رفتار کرد. یکی از ویژگی‌های فرمانده موفق، حاکمیت بر دل‌هاست.

 آمادگی نیروی هوایی برای مقابله با تهدیدات دشمنان در چه سطحی است؟

 در فرمایشات حضرت آقا هم بود که تهدیدات از همه جهت است. به قول ما، حمله‌های گروهی‌ به ما می‌شود؛ یعنی حملات هم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است، هم امکان دارد نظامی باشد. بخش نظامی‌ آن را خدمتتان عرض کنم.

اول اینکه دکترین‌ ما، دکترین دفاعی است. ما هر کاری که می‌کنیم برای دفاع از خودمان است، ما چشمداشتی به هیچ‌جا نداریم، ولی اگر بخواهیم هرچه را که داریم رو کنیم، عرصه برای دشمنان بسیار تنگ می‌شود. به آن‌ها اعلام می‌کنم که اگر فکر دست‌درازی به مرزها و خاک ما را داشته باشند، نیروهای مسلح دستشان را قطع می‌کنند. امتحان هم نکنند؛ چون این امتحان برایشان سنگین است.
 
ما تجهیزات هواپیماها را به‌روز کردیم. خیلی از صنعتگرهایمان تسلیحاتی درست کردند که دشمنان فکرش را نخواهند کرد. من به آن‌ها می‌گویم که این فکر را از ذهنشان خارج کنند، ‌ چراکه ما آماده‌تر از هر روزیم. کاری کرده‌ایم که کم‌ترین هواپیمای زمین‌گیر و بیشترین هواپیمای آماده را داشته باشیم. خلبانان جوان هم بهتر از قدیمی‌ها پای کار هستند. خلبانی آمد به من گفت اگر به من بگویید صددرصد کشته میشوم، باز هم می‌روم و هیچ ترسی ندارم. خب، این یک قدرت و اعتقاد قلبی و غیرت دینی می‌خواهد.
 
خدا را شکر ما توانستیم، ولی این کافی نیست. ما باید بیشتر تلاش کنیم. باید روی ایمان‌ و اعتقاداتمان کار کنیم و تخصص‌هایمان را مطابق با علم دنیا پیش ببریم. نیروی هوایی، نیرویی آماده، پای کار و آماده فرمان فرماندهی کل قواست.

 ارتباط و تعامل‌ نیروی هوایی ارتش با نیروی هوافضای سپاه پاسداران و دیگر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی چطور است؟

خدا را شکر ارتباط خیلی خوب است. اگر من در یک زمینه پیشرفت کنم، مطمئنم سردار حاجی‌زاده خوشحال می‌شود. ایشان هم پیشرفتی کند، من خوشحال می‌شوم؛ چون برای جمهوری اسلامی ایران است و ما باید برای آن تلاش کنیم. الآن خدا را شکر موازی‌کاری نیست. اصل این تعامل به نفع مردم و کشور است و واقعاً دل دشمن را خالی می‌کند. امیر سرلشکر موسوی، فرمانده محترم کل ارتش واقعاً یک فرمانده‌ بسیجی و ولایی است. اگر این فرهنگ در ذهن ما جاافتاده، من می‌گویم امیر موسوی باعثش شده است؛ چون فرمانده خیلی مؤثری است و خدا را شکر می‌گویم که تعامل ما خیلی خوب است و روزبه‌روز بهتر می‌شود. این تعامل و برادری برای ایران و انقلاب اسلامی است، برای کسی نیست. قول می‌دهم تا روزی که در این مسند باشم، سعی می‌کنم این هم‌بستگی و برادری و دوستی را روزبه‌روز ارتقاء بدهم تا بتوانیم برای ایران اسلامی خدمت کنیم و باعث سرافرازی و قدرت نیروی جمهوری اسلامی شویم. ما اگر قدرتمند و متحد باشیم، هیچ‌کس نمی‌تواند به ما نگاه چپ کند. تا الآن هم وحدتمان باعث‌شده پیروز باشیم.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تجهیز پهپادهای کمان نیروی هوایی ارتش به بمب نقطه‌زن قائم بیشتر بخوانید »

زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/

زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/ روایت شهید صیاد شیرازی از واکنش مردم به هجوم منافقین


زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پنجم مرداد سالروز عملیات افتخارآفرین مرصاد است که جهت تقابل با تهاجم منافقین به ایران در عملیاتی با نام «فروغ جاویدان» صورت گرفت. این عملیات از سوی نیرو‌های مجاهدین خلق (منافقین) و با حمایت صدام از استان کرمانشاه و شهر اسلام‌آباد آغاز شد اما با دفاع محکم نیرو‌های رزمندگان اسلام و به خصوص فرمانده شهید علی صیاد شیرازی با پیروزی رزمندگان اسلام به پایان رسید.

متن زیر از کتاب «در کمین گل سرخ»، روایتی از زندگی شهید صیاد شیرازی نوشته محسن مؤمنی است، که در آن اشاره‌ای نیز به عملیات مرصاد شده است.

«سه روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمینی (ره)، عراق بر حملاتش به ایران افزود و در یک حمله گسترده به سوی خرمشهر هجوم برد اما با اشاره امام خمینی (ره) دوباره نیرو‌های مردمی به جبهه‌ها آمدند و در یک جنگ تن به تن دشمن را تا مرز‌های بین‌المللی عقب راندند اما غافل از آنکه کاروانی از سمت غرب کشور در سودای حکومت بر مردم ایران پیش می‌آمد.

آن روز تیمسار صیاد در جنوب بود که خبر حمله سنگین دشمن از سمت غرب را شنید. او آن روز از طرف شورای عالی دفاع به مأموریت آمده بود تا فعل و انفعالات اخیر جبهه‌های جنوب را از نزدیک بررسی کند. چون حمله عراق به جنوب بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران باعث شده بود که تمام نیرو‌های مؤثر به آنجا کشیده شوند و جبهه‌های غرب خالی بمانند.

در چنین اوضاعی رهبران سازمان مجاهدین خلق که در رکاب حاکم عراق بودند، زمان را برای حمله به ایران مناسب دیدند و در کمتر از ۲۴ ساعت موفق شدند کاروانی با حدود ۱۵ هزار نفر زن و مرد را مهیای جنگ با ایران کنند. مسعود رجوی به سربازان خود گفته بود که نیرو‌های مسلح جمهوری اسلامی ایران به علت حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و در داخل نیز دولت به علت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اقتدارش را از دست داده؛ بنابراین ما که به کرمانشاه برسیم، از همه جای ایران مردم به نفع ما وارد میدان می‌شوند.

رجوی چنان در عالم تخیل خود کار ایران را تمام شده می‌پنداشت که نخواست وقت را به پاسخ‌گویی به اشکالات یارانش از دست دهد و سرمست از پیروزی که خیال می‌کرد، به آنان گفت: «جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی.»

کاروان منافقین عصر روز سوم مرداد به راه افتاد، از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شد و به کمک ارتش عراق موفق شد که خط اول را بشکند و با حمایت نیرو‌های هوایی صدام پیش بیاید. آنها از سر پل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کِرِند را هم تصرف کنند. مسعود رجوی هم با خودروی ضدگلوله همراه آنان می‌آمد.

بر خلاف تصور مجاهدین خلق، مردم اسلام‌آباد با گاو و گوسفند به استقبالشان نیامدند بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانه‌شان دفاع کردند. هرچند شهر سقوط کرد اما مجاهدان خلق چنان زهر چشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایات هشت ساله‌اش انجام نداده بود. مردم اسلام‌آباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند.

سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژی‌های التقاطی چنان به انحراف افتاد که درتاریخی‌ترین لحظات ایران بر سر سفره صدام نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود. اینچنین بود که مردم ایران آن‌ها را «منافق» نامیدند.

آن شب در حالیکه آنان در بیمارستان امام خمینی (ره) اسلام‌آباد مجروحان را قتل عام می‌کردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید می‌داد که فردا به سوی آنان می‌آید. خبر سقوط اسلام‌آباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آن‌ها هنوز گمان می‌کردند که با ارتش عراق طرف هستند؛ لذا آغاز این حمله با دانسته‌های آنان از توانایی ارتش عراق نمی‌خواند. همان شب تیمسار صیاد (مرد روز‌های سرنوشت‌ساز) عازم منطقه شد.

بخش زیر سخنان شهید صیاد است

«شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشان و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودرو‌هایی که در انتظار جابجایی بودند، پر شده و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست بیاوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/ روایت شهید صیاد شیرازی از واکنش مردم به هجوم منافقین بیشتر بخوانید »

روایت یکی از پایه‌گذاران مخابرات در دفاع مقدس از هماهنگی‌های ارتباطی در عملیات مرصاد

روایتی ناگفته از نقش مخابرات در پیشبرد اهداف عملیات مرصاد


روایت یکی از پایه‌گذاران مخابرات در دفاع مقدس از هماهنگی‌های ارتباطی در عملیات مرصادبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار مهدی شیرانی‌نژاد از پایه‌گذاران مخابرات در دفاع مقدس است. به بهانه همزمانی با سالگرد عملیات مرصاد بخشی از روایت او درباره این عملیات را با هم مرور می‌کنیم. عملیات مرصاد اگر چه گسترده نبود اما پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت.

«به محض اینکه درگیری و پیشروی دشمن در منطقه جنوب شروع شد، همزمان در غرب هم درگیری‌ها آغاز شد. به دلیل شکل جغرافیایی غرب، بیشتر فرماندهان نگران جنوب بودند تا نگران غرب. دفاع در غرب برای ما راحت‌تر از دفاع در جنوب بود و توان دشمن هم در غرب ضعیف بود. به هر حال وقتی خطوط باز شد و دشمن حمله کرد، منطقه وسیعی را اشغال کرد. به تدریج یگان‌ها وارد شدند تا اینکه خبر رسید دشمن به نزدیکی اسلام‌آباد غرب و کرمانشاه رسیده است.

ربیعی به من گفت سریع به کرمانشاه برو. من هم به کرمانشاه رفتم و مستقیم به قرارگاه در منطقه الهیه آمدم. آنجا به ما گفتند بروید بیمارستان امام حسین (ع) در بیستون، قرارگاه را آماده کنید که من، بیگی و گروه شاهد و همه برادر‌ها را بسیج کردم. قرارگاه را آماده کردند و خط تلفن، بی‌سیم و امکانات مختلف را آوردند. سریع جلسه گرفتیم. یگان‌های غرب و مسئولان یا بعضا جانشین‌هایشان را فراخوان کردیم، چون بعضی مسئولان توی خطوط با دشمن درگیر بودند.‌

می‌دانستیم رو به‌ روی‌ ما منافقین هستند. آن موقع شمخانی، معاون اطلاعات عملیات ستاد کل نیروهای مسلح بود و سردار رشید هم جانشینش بود. محمد باقری هم آن زمان مسئول اطلاعات ستاد کل نیرو‌های مسلح بود؛ این‌ها آمدند. محسن رضایی هم جنوب بود. شمخانی به من توضیحات را داد و ما هم بر همان اساس با برادر‌ها جلساتی داشتیم. هم تلفنی، هم نامه‌ای سعی کردیم مجموعه مخابرات را در جریان بگذاریم.

به خاطر شکل پیوندی که ما مخابراتی‌ها با هم داشتیم، مجبور بودیم خودمان مخابراتی‌ها را توجیه کنیم چون معمولا بعضی وقت‌ها غفلت می‌شد. یگان‌هایی که در غرب بودند نسبت به یگان‌های جنوب ضعیف‌تر بودند؛ لذا مجبور بودیم بیشتر توجیه‌شان کنیم. با برادر بیگی و چند نفر دیگر تقسیم کار کردیم.

در همین اثنا دشمن در حال پیشروی بود. از اسلام‌آباد گذشته و به گردنه چهارزبر آمده بود. درگیری در آنجا به اوج خودش رسید. کم کم یگان‌ها می‌آمدند و حجم نیروی انسانی زیاد می‌شد. البته چون یگان‌ها ضعیف بودند و نیرو‌ها را سراسیمه می‌فرستادند، اغلب نیرو‌ها بدون ابزار و تجهیزات بودند. این نیرو‌ها به صورت خودجوش، بر اساس اعتقاد و تکلیفی که احساس می‌کردند و پیامی که حضرت امام (ره) داده بودند وارد شدند؛ لذا هیچ سازماندهی‌ای نداشتند و جای مشخصی هم قرار نبود بروند. فقط کار خوبی که کردند این بود که این‌ها را کنترل کردند تا به همین شکل وارد منطقه درگیری نشوند، چون واقعا فاجعه اتفاق می‌افتاد.

همین اشکال برای مجموعه مخابرات هم بود. از طرفی آمادگی برای تأمین تجهیزات ارتباطی این حجم نیرو را نداشتیم. با برادر بیگی، فرمانده مرکز شاهد هماهنگ کردیم که هرچی بی‌سیم و امکانات هست، سریع به یگان‌ها واگذار شود تا مشکلی برای ارتباط نداشته باشند. منطقه چهارزبر دائم دست به دست می‌شد. کرمانشاه به شدت بمباران می‌شد و تقریبا خالی شده بود؛ خیلی خلوت بود. وقتی منافقین به اسلام‌آباد رسیدند، ما وارد کرمانشاه شدیم.

در واقع طی دو سه روز درگیری فقط دشمن تک کرده بود و تا سه‌راه اسلام‌آباد آمده و کِرِند را رد کرده بود. وقتی از سه‌راه اسلام‌آباد رد می‌شدم، می‌دیدم یگان‌ها عقب‌نشینی می‌کنند؛ مردم به سمت عقب می‌آمدند و ترافیک زیادی بود. در حقیقت، حمله و پیشروی ما هنوز شروع نشده بود. من زمینی سمت ملاوی آمدم، از ملاوی به پلدختر و سمت سه‌راهی اسلام‌آباد _ کرمانشاه رفتم، ترافیک شدید بود و بنزین نبود. مردم برای برگشتن به عقب مشکلات زیادی داشتند.

زمانی که دشمن خط را در اختیار منافقین گذاشت. منافقین آنقدر سریع جلو آمدند که تقریباً اسلام‌آباد سقوط کرده بود؛ ضمن اینکه برداشتم این است که با اینکه یگان‌هایی از قبل در منطقه بودند یعنی یگان‌های ارتش و یگان‌های سپاه که پشت سرشان بود، هیچ دفاعی از جانب آن‌ها در خطوط صورت نگرفت. دشمن از شمال قصرشیرین آمد و یگان‌ها را دور زد.

وقتی یگان‌های منافقین آمدند به سمت اسلام‌آباد، این یگان‌ها از سمت کرمانشاه آمدند پشت گردنه چهارزبر و وارد درگیری شدند. همین یگان‌هایی هم که آمدند، منسجم نبودند؛ برای نمونه تیم آقای عروج، سازماندهی بسیار قوی‌ای برای عملیات داشتند. تکاور بودند و ظرفیت عملیات خاص نیروی مخصوص را داشتند، ولی اینطور نبود که با شناسایی و برنامه‌ریزی وارد منطقه شوند؛ همین، مشکلاتی ایجاد می‌کرد.

قرارگاه نجف هم بود اما سازماندهی به هم ریخته بود. قرارگاه نجف دو محل را فرماندهی می‌کرد؛ هم منطقه ایلام را که یگان‌های دشمن از سمت مهران وارد شده بودند و هم منطقه چهارزبر را. متأسفانه ارتباطات خوبی نداشتیم. مجبور شدیم چندین دستگاه ماکس را به سمت چهارزبر نصب کنیم بعد ماکس‌ها را به صورت سیار روی خودرو و نزدیک یگان‌ها بردیم. امکان ارتباطی نبود و فرماندهان ما هم در یک نقطه خاص نبودند. عرض جبهه ۲.۵ کیلومتر بود ولی طول داشت. دشمن توپخانه داشت. خمپاره‌انداز‌هایی داشتند که پشت سر آن‌ها بود. فکر نمی‌کردیم درگیری پنج روزه تمام شود.

دشمن پشت دروازه‌های کرمانشاه بود در جنوب هم نزدیک اهواز بود. برداشت‌مان این بود که برای برگرداندن این‌ها زمان زیادی را باید طی کنیم. تصورمان این بود که ارتش دشمن که از سمت ایلام وارد شده است و می‌خواهد استان ایلام را کامل ببندد و بعد از منافقین تحویل بگیرد و در حقیقت بخشی از کرمانشاه و استان ایلام و خوزستان را تصرف کند تا در مذاکرات با دست پر باشد. به دلیل همین تصور، ما به صورت غیر سازمانی بی‌سیم توزیع کردیم. دیگر نگران کد و رمز نبودیم چون اصلا امکان به کارگیری‌اش نبود. هماهنگی‌ها در حد تلگرافی بود. باید می‌رفتیم مسئولان مخابرات یگان‌ها را پیدا می‌کردیم و فرکانس را می‌دادیم تا موقت اتصال برقرار می‌شد. در کل فضای بسیار درهم ریخته‌ای بود.

۴۸ ساعت اول که اوضاع به هم ریخته بود. انسجام نه در سلسله مراتب فرماندهی بود نه در خود سیستم عملیات. کم‌کم وقتی چهارزبر تثبیت و دشمن در آنجا متوقف شد، سازماندهی‌ها به مرور شکل گرفت که البته دو روز طول کشید. فرماندهان همه در منطقه بودند، آیت‌الله هاشمی در الهیه بود و شمخانی در بیمارستان امام حسین (ع) اما این طور نبود که دائماً آنجا باشند. جلساتی داشتند و نفراتی را می‌فرستادند توی یگان‌ها تا کم‌کم این انسجام شکل گرفت.

چهار ـ پنج روز بعد از عملیات تقریباً اوضاع روشن و بهتر شد. ماکس‌ها جواب داد. البته باید بگویم با وجود همه این مشکلات، مجموعه مخابرات انسجام خوبی داشت چون ما درگیر رزم نبودیم. خیلی سریع همدیگر را پیدا کردیم. برای بعد برنامه‌ریزی می‌کردیم و سؤالات‌مان را هم از شمخانی می‌پرسیدیم که برای بعد چه کنیم.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

روایتی ناگفته از نقش مخابرات در پیشبرد اهداف عملیات مرصاد بیشتر بخوانید »