شیخ فضل الله نوری

تجلیل از شخصیت شیخ فضل الله نوری تجلیل از انقلاب است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از مازندران، آیت الله «محمدباقر محمدی لائینی» نماینده ولی فقیه در مازندران امروز در نشست حجت‌الاسلام والمسلمین «سید مظاهر حسینی» از اعضای دفتر رهبر معظم انقلاب و هیات همراه درخصوص برگزاری کنگره بین‌المللی شیخ فضل الله نوری، اظهار داشت: شیخ فضل الله نوری شخصیتی هست که تبلور و تجسم اسلام سیاسی هست، ایشان واقعا در آن شرایط مظلوم بود.

وی افزود: شیخ فضل الله نوری پرچم دیانت با سیاست را همچون شهید مدرس به دست گرفتند و تقریبا تنها بودند این برجستگی کار ایشان هست، یکی دیگر از برجستگی‌های تاریخی ایشان این هست که نپذیرفتند پرچم روس و انگلیس بالای درب خانه‌شان نصب شود یعنی آنقدر عزت اسلامی و شجاعت، بصیرت، معرفت و همت بالایی داشت که عزت برایش مهمتر از حیات ذلیلانه بود.

آیت الله محمدی لائینی تصریح کرد: امروز تجلیل کردن از چنین اشخاصی تجلیل از انقلاب اسلامی هست، آنچه که مربوط به انقلاب هست مهم هست، انقلاب ما ادامه حرکت این بزرگواران هست.

نماینده ولی فقیه در مازندران با اشاره به برگزاری کنگره تجلیل از آیت الله کوهستانی، علامه حسن زاده آملی، علامه مصباح در یکی دو سال اخیر، عنوان کرد: برای برگزاری کنگره بین‌المللی شیخ فضل الله نوری آمادگی کامل داریم، آثار چاپ نشده‌ای اگر هست باید چاپ شود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تجلیل از شخصیت شیخ فضل الله نوری تجلیل از انقلاب است بیشتر بخوانید »

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری



آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، منصور مهدوی طی یادداشتی نوشت: پس از نشست برخی عناصر برانداز در واشنگتن (دانشگاه جرج تاون) در اواخر بهمن ۱۴۰۱ برخی روشنفکران بدان واکنش نشان دادند. از این میان دکتر عبدالکریم سروش با سرعت و شتاب زبان به شکایت گشود. حکایت سروش از این نشست به واقعیت نزدیک بود. پیشینه برهنگی و تجزیه‌طلبی برخی اعضای نشست بیش از هر چیز به چشم سروش آمده‌بود: شنیده‌اید دیروز … جلسه‌ای بود و چند نفر شرکت کرده‌بودند که تقریبا بساط رهبری برای ایران پهن کردند و به گمان اینکه نامی در رسانه‌ها دارند فکر کردند که در دلها هم جایی دارند یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند چند تایی از آنها اصلا از عالم سیاست خبری ندارند در میان‌شان حتی یک پرچم ایران به چشم نمی‌خورد. نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان نبود بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند یکی‌شان از تجزیه طلبان مشهور و بنام است.

بنابراین این افراد مگر برای دلخوشی خود و مگر برای پرکردن برنامه‌هایی که می‌دانیم از کجاها سرمایه آنها و خط سیاسی آنها می‌رسد مگر برای آنها [کارفرمایان] کاری بکنند [وگرنه] برای ملت ایران کاری نمی‌توانند بکنند.

با این همه آنچه بیش از همه خاطر سروش را آزرده ساخته و بیانش را گداخته می‌نمود «ادعای رهبری ملت ایران» از سوی این جماعت کم‌مایه بود: نه از ایران چندان شناسایی و آشنایی دارند نه از دیانت مردم نه از سنت و ارزشهای آنها. بیشتر این افراد در میان مردم ایران هرگز نزیسته‌اند و نبوده‌اند و با دردهای آنها آشنایی ندارند و بعد با کمال بی‌خیالی و بلکه با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند و گمان می‌کنند که کافی است زمام امر بدست آنان سپرده شود.

سخنان سروش از یک حیرت و شگفتی عمیق حکایت دارد. او که نزدیک به چهار دهه رویارویی با حکومت دینی را در کوله‌بار خود دارد، حال از اینکه می‌دید افرادی ناشایست و ناصالح از راه رسیده‌اند و دعوی رهبری دارند حیرانی و سرگردانی خود را نشان می‌دهد.

به راستی پیشینه سروش بیش از آن است که به چشم نیاید. پیش از آنکه برخی حاضران در نشست واشنگتن به دنیا بیایند سروش در دنیای کتاب و رسانه به نبرد با مبانی حکومت دینی آمده بود؛ او بین دانش و ارزش مرز کشید؛ صراط مستقیم دین را به صراط‌های نامستقیم فروخت؛ با بهانه‌های کم‌بها دین را آنقدر فروکاست تا هیچگاه نتواند قبای ایدئولوژی حکومت بر تن کند، او در کسوت روشنفکر دینی، دینی را ترویج می‌کرد که به دنبال استقرار است و نه انقلاب، سکون می‌طلبد و نه صعود. بر این اساس نظم موجود جهانی را ‌پذیرفت؛ مولوی بلخی را از قله معنویت به زیر کشیده و اشعار پرمایه مثنوی را برای دعاوی بی‌مایه‌ای چون کثرت‌گرایی هزینه کرد و … .

سروش، جوان نبود اما جویای نام بود. او در جمع دانشجویان و افراد ناآشنا به مبانی فکری خویش، بیان شاعرانه و لحن ساحرانه را به کار گرفت؛ افزون برآن، خوش داشت قهرمان‌نمایی کند و در شهرآورد اندیشه خود را بی‌هماورد بنمایاند. از این رو در عین گریز از مناظره آشکار، با گفتار و کردار، نسبت‌های ناروا و ناشایست نثار عالمان دین می‌کرد هرچند در جلسات پنهانی توان رویارویی با آنان را نداشت.

با این همه آرام آرام نامش بر سر زبان‌ها افتاد و به ویژه پس از ۲ خرداد ۱۳۷۶ تشریفِ رهبری فکری طالبان اصلاح را بر قامت خود راست می‌دید و با «تیغ و طپانچه» نمایی، رئیس دولت وقت را به شورش تمام‌عیار علیه نظام اسلامی فرامی‌خواند. نقش ویرانگر سروش علیه مبانی معرفتی نظام دینی همچنان ادامه داشت تا اینکه انقلاب رنگین آمریکایی-انگلیسی در انتخابات ۱۳۸۸ سربرآورد. در این برهه او بخشی از چهره واقعی خود را نشان داد و از مسند معلمی و سخندانی برون جست و کسوت انقلابی‌گری، دشمن‌تراشی و پیکارجویی بر تن کرد، همان‌ چیزی که سالها پیش به عنوان خصلت‌های شوم ایدئولوژی‌گرایی آن را فروکوبید.

او که کامش از نتایج جنبش دوم خرداد برنیامده‌بود این‌بار کوشید تا به مثابه عضو مؤسس اتاق فکر جنبش سبز، گره از کارفروبستۀ خویش بگشاید و محصول دهها سال تلاش برای مقابله با حکومت دینی را بردارد.

حال چنین کسی با چنان پیشینه‌ای با چشمانی شگفت‌زده ناظر صحنه‌ای است که نمی‌تواند در برابر آن سکوت کند. افرادی که به تعبیر هوشنگ امیراحمدی «کودک و کوتوله هستند»[۱] از گرد راه نرسیده در اندیشه رهبری ملت ایران هستند؛ از این رو سروش تاب و طاقت از کف داده و فریاد برآورده که این نورسیده‌ها «با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند»! در واقع سروش از سرگرانی اربابان این جماعت بی‌تاب است چرا که او بی‌تاب مستوری است. وی با این گفتار سر از روزن برآورده است.

با این همه، جدال او با حاضران نشست واشنگتن پایان نپذیرفت. در روزهای پایانی اسفند ۱۴۰۱ پس از یک ماه از اولین اظهار نظر درباره آن افراد کوته‌مایه، عبدالکریم سروش بار دیگر خروشید و خشم خود را نشان داد. با این تفاوت که این‌بار سروش از در معرفت‌ورزی درآمده و به مناظره با یکی از حاضران آن نشست پرداخت، شاید در خاطر خویش چنین می‌پنداشت که می‌تواند خلأ معرفتی او را جبران کند:

کسانی که از تنانگی‌ و فمینیزمی افراطی دفاع می کنند، گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانه‌اند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند.

عریانی و عورت‌نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار.

می‌گویند کسی حق قضاوت درباره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند. نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند.

می‌گویند زن مالک بدنش است و حق هرگونه تصرفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است.

دهه ۱۳۷۰ یادآور فراخوان‌های پرشمار عالمانی است که از سرتکلیف می‌کوشیدند از رهگذر مناظره با سروش، صراط مستقیم را به او و بی‌خبرانی نشان دهند که بیش از آنکه مشعوف پندار سروش باشند مسحور گفتار او شده‌بودند. اما سروش هر بار با زبانی زهرآگین و قلمی آهنگین آنان را نواخت. حال سروش پس از گذر روزان و شبان به لحظه‌ای رسیده‌است که با کسی مناظره می‌کند که به تعبیر خودش «تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند». از آن اوج دعوت به گفتگو از جانب عالمان تا حضیض مناظره با برهنگان، راه بسیار درازی است؛ اما خودکرده را چه تدبیر است؟ شاید هم این حضیض، تاوان آن همه ژاژخایی و دشنام‌گویی باشد!

اما پردۀ ظریف‌تری در این دستگاه هست که خوبست سروش و سروش‌ها گوش جان بدان بسپارند؛ دیکتاتوری رضاخانی با همّت روشنفکران غرب‌گرا قوام گرفت و به حمیّت همان‌ها دوام یافت. زمانی که عالمان دین برای سامان‌دادن به امور دین و دنیا با پرچم عدالت‌خواهی کوشیدند حکومت قاجار را در خدمت آیین و سرزمین درآورند روشنفکران غرب‌گرا با نمادمشروطه‌خواهی و با راهنمایی سفارت انگلیس به مقابله با عالمان و حاکمان برخاسته و ابتدا پیکر شیخ فضل الله نوری را بر دار کردند آنگاه ارکان حکومت را آنچنان تضعیف کردند که در نهایت یک قزاق بی‌سواد -که برکشیده آیرون ساید بود- با جوقی سرباز «پایتخت» را تصرف کرده و سردار سپه شد.

انگلیس با تربیت نسلی از فراماسون‌ها و روشنفکران غرب‌گرا آنان را به رویارویی با دین، حکومت قاجار و اقدام علیه منافع ملی واداشت. پس از آنکه با فراز و نشیب‌های بسیار، حکومت قاجار به نهایت ضعف رسید انگلیس به دست همین ماسون‌ها و روشنفکران دین‌ستیز، حکومت قاجار را برانداخت ولی به جای آنکه یکی از آنها را به حکومت برساند به روشنفکران اعتماد نکرده و یک قزاق جاهل را به ریاست آنها گماشت. شگفتا که روشنفکرانی مانند حسن تقی‌زاده، محمدعلی فروغی، ولی الله نصر، میرزاکریم خان رشتی، ابراهیم حکیمی، تیمورتاش، علی اکبر داور و … همگی به خدمت رضاخان میرپنج تن دادند.

روشنفکران غرب‌گرا که در توهم خویش علیه استبداد قاجار مبارزه کرده بودند، در عصر رضاخان تازه معنای استبداد را چشیدند تا جایی که میرزا کریم خان رشتی و علی اکبر داور از ترس رضاخان خودکشی کردند، تیمورتاش را در زندان با آمپول هوا کشتند، تقی‌زاده خود را بی‌اراده و «آلت فعل» نامید و فروغی درباره احوال خویش طی نامه‌ای به یکی از نزدیکانش گفت:

در کف شیر نر خونخواره‌ای غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای[۲]

با آنکه استعمارگران غربی با شعار آزادی در کشورهای دیگر نفوذ می‌کنند، ولی ایجاد دیکتاتوری در سایر کشورها برای حفظ منافع استعماری، یکی از سیاست‌های راهبردی آنهاست. که هنوز هم در حال اجراست.

استعمارگر انگلیس به مدد بسترسازی روشنفکران غرب‌گرا به ایجاد هرج و مرج، کشتار عالمان، نسل کشی نزدیک ۹ میلیون ایرانی به خاطر قحطی، حذف شخصیت‌های ملی، اشغال کشور (در جنگ جهانی اول)، نفی استقلال و تغییر حکومت ایران مبادرت ورزید.

کار به جایی رسید که موج غرب گرایی و تباه شدن کشور، حتی غربگرایان را نیز سرخورده و نادم کرد. تا جایی که احمد کسروی با افسوس می‌گوید: «اگر [عدالت‌خانه] بدان سان که با دست علما برخاست اگر با دست ایشان پیش می‌رفت باری این نتیجه بسیار سودمند را داشت که از آسیب اروپایی‌گری ایمن باشد».

حال سروش درست در موقفی ایستاده است که روزگاری امثال تقی‌زاده در آن وقوف داشتند. رؤیای روشنفکران چنان بود که وقتی ورق یک حکومت را برگردانند صفحه جدید را خود بنگارند این رؤیا در پس زمینه گفتار سروش به طور کامل پیداست. همچنان که روشنفکران پشیمان در عصر رضاخان نیز هرگز انتظار نداشتند یک قزاق قُلتَشن را بالای سر خود ببینند اما واقعیت چیزی دیگری بود، دست انگلیس که از آستین روشنفکران درآمده بود برای آنها جای انتخاب باقی نگذاشت.

سروش نیز آنگاه که در تاخت و تازهای روشنفکرانه، ندای دلسوزان را به هیچ می‌انگاشت خود را به حمایت‌های دولت‌های استعمارگر غربی مستظهر می‌دانست چرا که آنها را مشتری علم و عرفان می‌پنداشت ولی او ندانست که اوضاع جهان طور دیگری است.

تاریخ نشان داده است که انگلیس با دست روشنفکران غرب‌گرا، عالمان را کنار زد و حکومت را برانداخت اما آنان را به خدمت جاهلان گماشت. آیا دل عبرت‌بینی هست که از دیده عبرت بگیرد؟ این نقشه امروز نیز در حال اجراست؛ روشنفکران و هنرمندان غرب‌گرا در چند دهه گذشته بر پیکر کشور خود دشنه‌ها فروکردند تا به پندار خود آزادی را به ارمغان بیاورند و امروز ناباورانه می‌بینند استعمارگران، برهنگان و تجزیه‌طلبان را بر منصب رهبری ملت ایران نشانده‌اند!

گناه روشنفکران بسیار بزرگ است و «اگر روزی حساب گرفته‌شود، روشنفکران این کشور گناه‌کارترین مردم شناخته خواهند شد … اکثر روشنفکران ایران، به نحو نومیدکننده‌ای ایران را از یاد برده‌اند.»[۳]

جادارد سروش و سروش‌ها دست کم از چرخ روزگار بیاموزند و بیش از این بر مرکب خصومت با میهن و آیین خود نتازند و درصدد زدودن کاستی‌ها و همراهی با مردم خویش برآیند و ایران را از یاد نبرند. زیرا آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

[۱] . هوشنگ امیراحمدی مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه، که خود سالیان طولانی برای ایجاد ارتباط بین ایران و آمریکا تلاش می کرد در واکنش به نشست واشنگتن و منشوری که آنها نوشته‌اند می‌گوید: «این منشور، منشور تجزیه ایران است … در این منشور اسمی از تمامیت ارضی ایران برده نشده است. … [اینکه] زبان ملی در منشور نباشد مهم نیست؟ تمامیت ارضی مهم نیست؟ [مطابق این منشور] نه مردم مهم هستند نه عدالت مهم است نه ایران مهم است و … . [تنظیم کنندگان این منشور] یک عده کودک و کوتوله هستند.»

[۲] . رضاخان وقتی این نامه را دید، فروغی را احضار کرده و به او گفت: «زن ریش‌دار».

[۳] . محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران را از یاد نبریم، ص ۷۵-۷۸.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری بیشتر بخوانید »

برگزاری یادواره شهید شیخ «فضل الله نوری» در نور

برگزاری یادواره شهید شیخ «فضل الله نوری» در نور


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، یادواره شهید شیخ «فضل الله نوری» پنجشنبه ششم مرداد ساعت ۱۰ صبح در دانشگاه آزاد اسلامی نور برگزار می‌شود.

این مراسم با سخنرانی «سید امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی» معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران و مدیحه‌سرایی همراه است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری یادواره شهید شیخ «فضل الله نوری» در نور بیشتر بخوانید »

فیلم/ داعشی‌های دهه شصت ایران را می‌شناسید؟

اعلام مبنای فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷



شمارش معکوس برای اخراج منافقین از آلبانی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت آیت‌الله بهشتی و همراهان ایشان، همایش بزرگداشت شهدای هفتم تیر به همت پژوهشکده تاریخ معاصر و با همکاری مجموعه فرهنگی شهدای هفتم تیر (سرچشمه)، دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰، در مؤسسه فرهنگی شهدای هفتم تیر (محل وقوع این حادثه تروریستی) برگزار شد.

در آغاز این همایش، دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، از دشواری‌هایی که در کار تهیه نشریه «شهرآشوب» (سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور) وجود داشت سخن گفت و پس از آن با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری درباره اهمیت تاریخ اظهار کرد: حضرت آقا در بیانیه گام دوم به تاریخ و لزوم پرداختن جوانان به تاریخ اشاره می‌کنند و بر این نکته تأکید می‌کنند که تاریخ را از اهلش بشنوید و اگر تاریخ را از قلم‌ها و زبان‌های منحرف بشنوید حقایق قلب می‌شود و آن‌طور که در فرمایشات دیگرشان بود، جای شهید و جلاد عوض می‌شود.

با این صحبت مقدماتی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر وارد بحث واقعه هفتم تیر شد و درباره آن گفت: درست است که درباره این واقعه و آن تابستان خونبار به مناسبت‌های مختلف مراسم برگزار می‌شود، اما به نظر من آن‌چنان که باید و شاید، ما به این ماجرا و کلا رویدادهای مربوط به دهه ۱۳۶۰ نپرداخته‌ایم و ازهمین‌رو، دشمنان توانسته‌اند با تحلیل‌های غلط و ناروای خود در خصوص اتفاقات این دهه، ذهن جوانان ما را مغشوش کنند و جلادی که خون بیش از پانزده‌هزار نفر از مردم و شخصیت‌های این کشور را بر گردن دارد مظلوم نشان دهند و مدعی حقوق بشر شوند.

او در ادامه به شبهاتی اشاره کرد که درباره وقایع دهه ۱۳۶۰ مطرح می‌شود و درباره آنها این چنین اظهار کرد: یکی از این شبهات این است که نظام و نیروهای انقلابی در قبال جریان‌ها و گروه‌ها بردباری نداشتند و آنها را به موضع درگیری‌های مسلحانه کشاندند. بعد در ریشه‌یابی این اتفاقات، آنها را رویدادهای زندان‌های قبل از انقلاب برمی‌گردانند و به‌ویژه بر فتوایی انگشت می‌گذارند که درباره نجس بودن مارکسیست‌ها صادر شد و موجب گردید جریان اسلامی تابع مرجعیت شیعه، دربرابر آن جریان‌ها نوعی فاصله‌گذاری را رعایت کنند.

دکتر حقانی با غیرواقعی خواندن این تحلیل‌ها، ریشه این مشکلات را نه به سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶، بلکه به مشروطه بازگرداند و گفت: مشروطه و تحولات پس از آن، یعنی ظهور و بروز جریان‌های غربی و بعد از آن جریان‌های مارکسیستی در کشور خودبه‌خود اختلافاتی را به‌وجود آورد. می‌بینیم ادامه آن جریانی که آن دوره با شیخ‌فضل‌الله نوری درگیر بود، یعنی همان جریان غرب‌گرا، امروز با نظام اسلامی درگیر است و آن حرف‌هایی که جریان‌های غرب‌گرا علیه مرحوم شیخ‌فضل‌الله نوری می‌گفتند امروز در خصوص نظام اسلامی گفته می‌شود.

او در ادامه به مسیر شکل‌گیری و رشد جریان روشنفکری دینی اشاره کرد و گفت: جریان روشنفکری دینی از دل همین اتفاقات زاده می‌شود و ما شاهد جریانی هستیم که به سمت اسلام منهای روحانیت می‌رود که البته در دهه ۱۳۵۰ و اوخر دهه ۱۳۴۰ خیلی جدی‌تر و شفاف‌تر علنی می‌شود. در این دوره، برای جوان‌های ایرانی مخصوصا آنهایی که پرشور و اهل مبارزه بودند، یک چهره کاملا متحجرانه از روحانیت شیعه ارائه می‌شود.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر در بخش دیگری از سخنان خود، از موضع‌گیری جریان روحانیت شیعه در برابر جریان یادشده سخن گفت و به این نکته اشاره کرد که در ابتدای فعالیت این جریان، حتی از وجوهات شرعی به آنها کمک داده می‌شد، ولی وقتی دیدند که این جریانی که به عنوان جریان دینی به آن امید بسته بودند به سمت تفکرات التقاطی رفته است نسبت به آن حساس شدند، اما باز هم با احتیاط با آن برخورد می‌کردند.

وی در ادامه برای نمونه، حساسیت‌های شهید آیت‌الله مطهری نسبت به این جریان را که در دو اثر ایشان جلوه یافته است تشریح کرد و گفت: شهید مطهری در پاورقی‌های کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با مهندس بازرگان و سران فکری نهضت آزادی به‌ویژه درمورد کتاب «راه طی‌شده»، که مبنای کار سازمان مجاهدین خلق بود، بحث و گفت‌وگوی جدی دارد و اشکالات عمیقی به این کتاب وارد می‌کند.

نامه شهید مطهری به امام خمینی، که در سال ۱۳۵۶ نوشته شد، اثر دیگری بود که دکتر حقانی به آن اشاره و آن را نمود دیگری از جریان‌شناسی درست این استاد مجاهد نسبت به جریان التقاطی مجاهدین عنوان کرد. سخنان وی درباره این اثر چنین بیان شد: این نامه در سال ۱۳۵۶ نوشته شده است، ولی ایشان اشاره می‌‎کند که دو سال پیش از اروپا هم یک چیزی برای شما [: حضرت امام] نوشتم؛ یعنی در سال ۱۳۵۴ شهید مطهری چنین بحصی را با حضرت امام مطرح می‌کند. ایشان به نفوذ افکار مارکسیستی در محافل مذهبی اشاره می‌کنند و اینکه آنها نماز را در حد یک امر سیاسی و حزبی تنزل می‌دهند. بعد هم اشاره می‌کنند به سازمان مجاهدین و می‌گویند: اینها از حزب به انشعاب مذهبی رسیده‌اند.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از بیان اینکه در سال ۱۳۵۶، شهید مطهری تبدیل شدن آنها به یک فرقه را کاملا پیش‌بینی کرده بود، سخنان خود را ادامه داد: نکته دیگری که شهید مطهری در این نامه به آن اشاره می‌کنند این است که آنها می‌گویند ما به خودکفایی رسیده‌ایم که عنوان دیگر همان اسلام منهای روحانیت است؛ یعنی ما در فهم اسلام و قرآن احتیاجی به روحانیت نداریم و خودمان خودکفا هستیم. البته تز اسلام منهای روحانیت تقریبا از نهضت آزادی شروع شد و سپس به گروه‌های دیگر نظیر گروهک فرقان نیز تسری پیدا کرد و فقط مختص سازمان مجاهدین خلق نبود.

دکتر حقانی در بخش دیگری از سخنان خود به دیدگاه‌های مختلفی اشاره کرد که درباره انقلاب اسلامی مطرح است و یکی از این دیدگاه‌ها را نقش قائل شدن برای گروه‌های مختلف در پیروزی انقلاب اسلامی عنوان کرد و گفت: در سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه یادآور سعی شده است دیدگاه‌های مختلف که با بعضی از آنها هم موافق نیستیم، آورده شود تا خوانندگان خودشان قضاوت کنند. یکی از مسائل محوری که در این نشریه مطرح می‌شود و به نظر من مسیر تحلیل درست وقایع دهه ۱۳۶۰ را منحرف می‌کند این است که مدعی هستند گروه‌های مختلف در انقلاب اسلامی نقش داشتند و بعد انحصارطلبی باعث شد آنها حذف شوند.

وی در پاسخ به این تحلیل گفت: ما منکر آن نیستیم که گروه‌های بسیاری با رویکردهای متفاوت و اهداف مختلف با رژیم پهلوی مبارزه می‌کردند، اما تنها نهادی که در ایران، قدرت بسیج‌گری داشت روحانیت شیعه بود و اتفاقا جریان‌های دیگر با عناوین مختلف خودشان را به روحانیت شیعه وصل می‌کردند تا از ظرفیت بسیج‌گری آن استفاده کنند. نهضت آزادی با پهلوی مبارزه می‌کرد برای رژیم مشروطه سلطنتی و کسی را نتوانسته بود پای کار بیاورد تا جمع کثیری وارد مبارزه بشوند. سازمان مجاهدین هم همین‌طور؛ ابتدای کار یک سری جوان بودند که دغدغه داشتند و آمدند پای کار و دست به اسلحه بردند هرچند روش مسلحانه جواب نمی‌داد و مردم هم با آنها همراهی نکردند. گروه‌های چپ هم که هیچ جایگاهی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی نداشتند.

حکم امام خمینی درباره اعدام‌های سال ۱۳۶۷ ، هم مبنای فقهی دارد و هم مبنای حقوقی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد نیازی، رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح، سخنران دوم این همایش بود که حکم امام خمینی درباره اعدام‌های دهه ۱۳۶۰ را موضوع سخنان خود قرار داد. وی با اشاره به اینکه درباره این حکم، سؤالات و شبهات بسیاری مطرح می‌شود، برای بررسی این شبهات و پاسخ به آنها به دهه ۱۳۶۰ و اوضاع کشور در آن زمانه گریز زد و گفت: حکم امام در سال ۱۳۶۷ صادر شد. در آن زمان ما عقب‌نشینی‌هایی در جبهه داشتیم و شرایط اقتضا می‌کرد که جنگ پایان یابد و ازهمین‌‎رو حضرت امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند. در پی این امر، دشمنان با این تحلیل که ایران به دلیل ضعف، این قطعنامه را پذیرفته است به این نتیجه رسیدند که امروز روز ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی است؛ بنابراین از یک‌سو صدام قطعنامه را نپذیرفت و از سوی دیگر منافقین به عملیات فروغ جاویدان دست زدند و از مرزهای غربی کشور و سر پل ذهاب راهی کرمانشاه شدند. برنامه منافقین پس از رسیدن به کرمانشاه این بود که دولت موقت خود را اعلام کنند و نیروهای خود را به شهرهای همدان، قزوین و تهران برسانند، اما به لطف خدا عملیات مرصاد شکل گرفت و منافقین شکست مفتضحانه‌ای خوردند.

نیازی در ادامه با اشاره به بخشی از جنایت‌های منافقین اظهار کرد: منافقین در دهه ۱۳۶۰ هفده‌هزار نفر را ترور کردند و در زمان جنگ نیز، صدام و نیروهای حزب بعث با کمک‌های اطلاعاتی آنها تهران و شهرهای دیگر را موشک‌باران می‌کردند.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح با این مقدمه به بررسی حکم امام پرداخت و گفت: عملیات مرصاد در ۷ مرداد ۱۳۶۷ رخ داد و حکم حضرت امام دو روز بعد از عملیات مرصاد صادر شد. در مقدمه حکم امام به جنایت‌های منافقین، ارتداد سران آنها، محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک این گروه در شمال، غرب و جنوب با همکاری حزب بعث، ضربات ناجوانمردانه آنها علیه نظام و مردم اشاره شده است. این مقدمه نشان می‌دهد که امام هم از ناحیه منافقین و هم از ناحیه کسانی که در زندان به‌سر می‌بردند و بر سر موضع نفاق خود پافشاری می‌کردند احساس خطر می‌نمودند؛ ازهمین‌رو آنها را محارب و محکوم به اعدام می‌دانند.

وی در ادامه از شبهاتی که درباره این حکم مطرح است سخن گفت و درباره آنها چنین بیان کرد: یکی از این شبهات این است که آنها داشتند دوران محکومیت خود را سپری می‌کردند؛ حال‌آنکه چنین نبود و آنها از داخل زندان با منافقین بیرون زندان ارتباط داشتند و خودشان را برای این عملیات آماده کرده بودند. به گفته منافقینی که بعد از عملیات مرصاد بازداشت شدند بنا بود نیروهای منافقین بعد از رسیدن به تهران، به اولین جایی که می‌روند زندان‌ها باشد و منافقین زندانی را آزاد کنند.

نیازی در ادامه به شبهات مطرح‌شده از سوی آیت‌الله منتظری اشاره کرد و پس از بیان اینکه ولایت فقیه دو شأن حکومت و قضاوت را دارد گفت: آیت‌الله منتظری می‌گفت با توجه به اینکه حضرت امیر(ع) در جنگ جمل اسیران را نکشت، چرا حضرت امام چنین حکمی داد؟

وی در پاسخ به این شبهه، به تفاوت مفهومی «محارب» و «باغی» اشاره کرد و درباره «بُغات» افزود: بغات دو دسته هستند؛ اسیران یک دسته را می‌شود کشت و اسیران دسته دیگر را نمی‌شود کشت. دسته اول کسانی هستند که در جنگ شکست می‌خورند، اما تشکیلات و فرماندهی‌شان باقی است؛ مثل جنگ صفین. در این وضعیت، باید اسیران را کشت؛ چراکه اگر چنین نشود، بعد از آزادی، دوباره خود را بازسازی می‌کنند و صف جنگ بازمی‌گردند. در دسته دوم، فرماندهان و تشکیلات هم از بین می‌روند؛ مثل جنگ جمل؛ در این حالت دیگر نباید اسیران را کشت.      

نیازی با این مبنای فقهی گفت: در عملیات مرصاد، منافقین شکست خوردند، اما فرماندهی و تشکیلات آنها پابرجا بود؛ بنابراین باید اسیران آنها کشته می‌شدند.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح پس از بیان مبنای فقهی حکم امام خمینی، وارد بحث حقوقی آن شد و اظهار کرد: حکم امام مبنای حقوقی هم دارد و کاملا قانونی است. براساس مواد ۱۹۸ قانون حدود و قصاص که در سال ۱۳۶۱ به تصویب رسید، هر گروه یا جمعیتی متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند، تمام افراد و هوادارانی که موضع آن گروه یا جمعیت را ‌می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف سازمان فعالیت و تلاش مؤثر دارند محارب‌اند اگرچه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند. براساس ماده ۱۹۹ این قانون هم هر فرد یا گروهی که طرح براندازی حکومت اسلامی را بریزد و برای این منظور اسلحه و مواد منفجره تهیه کند و نیز کسانی که با آگاهی و اختیار وسایل و

اسباب کار و سلاح در اختیار آنها بگذارند محارب و مفسد فی‌الارض می‌باشند.

جنایت‌های منافقین درست تبیین نشده‌اند

زهره سادات لاجوردی، فرزند شهید اسدالله لاجوردی و نماینده مجلس شواری اسلامی، سخنران دیگر این همایش بود که سخنان خود را با اقدامات تروریستی منافقین در سال ۱۳۶۰ آغاز کرد و گفت: مجاهدین خلق با نفوذ در نهادها و سازمان‌های تازه‌تأسیس‌یافته، خود را در مناصب مهم مشغول کردند تا ضربه کاری به نظام جمهوری اسلامی بزنند تا به خیال خام خود، نظام را با حذف افراد مهم ساقط کنند.

وی در ادامه از موضوع نفوذ سخن گفت و با اشاره به کشمیری، درباره تلاش‌های شهید لاجوردی برای پیگیری پرونده ترورهای سال ۱۳۶۰ اظهار کرد: شخصی مثل شهید لاجوردی پیگیر این پرونده بود و سرنخ‌هایی برای گشایش آن یافته بود، اما با نفوذ عده‌ای نگذاشتند این تلاش‌ها به نتیجه برسد.

این نماینده مجلس شواری اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این تعبیر شهید لاجوردی در وصیت‎نامه خود که «منافقین انقلاب از مجاهدین خلق خطرناک‌ترند» از مقاله‌ای سخن گفت که سعید حجاریان به فاصله کوتاهی پس از شهادت ایشان منتشر کرد. وی دراین‌باره اظهار کرد: حجاریان در این مقاله که با عنوان دشمن‌شناسی وارونه نشر یافت می‌گوید که لاجوردی همواره می‌گفت شما از منافقین بدتر و خطرناک‌ترید. او در ادامه این نوع دشمن‌شناسی شهید لاجوردی را وارونه معرفی می‌کند و دشمن واقعی را آمریکا می‌داند. حال‌آنکه این دشمن‌شناسی، دشمن‌شناسی دقیقی بود و آنچه بعدها روی داد به‌خصوص فتنه سال ۱۳۸۸ گویای درستی این دشمن‌شناسی بود.

پایان‌بخش سخنان زهره سادات لاجوردی انتقاد از عدم تبیین اقدامات این سازمان تروریستی بود که چنین بیان شد: آیا کسی هست که بتواند از اقدامات داعش حمایت کند؟! منافقین دست داعش را در جنایت و آدم‌کشی از پشت بسته بودند، اما به دلیل اینکه این جنایت‌ها درست تبیین نشده‌اند عده‌ای در داخل درباره اعدام‌های دهه ۱۳۶۰ شبهه‌پراکنی می‌کنند و از سوی دیگر به دلیل انفعال ما در سیاست خارجی، در خارج هم کشورهایی که داعیه حقوق بشر دارند به جنایتکارانی مثل منافقین پناهندگی می‌دهند.

با وجود آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق برای نظام جدید، سخن و طرح آنها در بین مردم انقلابی جایگاهی نداشت

جواد منصوری، نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نویسنده و مورخ، سخنران دیگر این همایش بود که موضوع سخنان خود را خاطرات خود از این گروه تروریستی قرار داد و گفت: با توجه به اینکه از سال ۱۳۵۱ در زندان با اعضای این سازمان حشر و نشر داشتم، از همان زمان با خواندن نوشته‌های آنها متوجه شدم که این گروه، هم دچار انحراف فکری است و هم در کارش صداقت ندارد، یعنی دچار نفاق است.

وی در ادامه از چالش‌های خود با اعضای سازمان در زندان سخن گفت و دراین‌باره اظهار کرد: قبل از اینکه جریان انشعابات آنها در سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ رخ دهد و التقاطی بودن اندیشه آنها هویدا شود، در بحث با آنها متوجه شده بودم که آنها ‌آن‌قدرها که برای مارکسیست‌ها اهمیت قائل بودند برای مسلمانان ارزش قائل نبودند.

منصوری پس از آن، با اشاره به فضای کشور و مردم در سال ۱۳۵۷ و در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، گفت: با وجود آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق برای نظام جدید، سخن و طرح آنها در بین مردم انقلابی جایگاهی نداشت و ازهمین‌رو آنها در ماه‌های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا به شکل مزوّرانه خود را طرفدار نظام جمهوری اسلامی نشان دادند و در مناصب مهم نفوذ کردند.

وی در ادامه پس از اشاره به گوشزدهای خود به مقامات مختلف درباره نفاق این گروه گفت: براساس گفته مایکل براند، از سال ۱۳۶۴، سازمان‌های اطلاعاتی غرب با همکاری منافقین، به این نتیجه رسیدند که انقلاب اسلامی ایران بر سه پایه مردم، اسلام و رهبری قرار دارد و برای ضربه زدن به آن، باید این سه پایه از هم جدا شوند. بنابراین از همان زمان، نفوذ در ارکان نظام جمهوری اسلامی به منظور جدا کردن این سه رکن و درنتیجه ضربه زدن به نظام را در دستور کار قرار داده‌اند. در صبح ۸ تیر ۱۳۶۰ نیز منافقین و نیز رسانه‌های دنیا اعلام کردند که کار نظام تمام است، اما حضور مردم در مراسم تشییع شهدای این حادثه تروریستی در ۹ تیر نشان داد که آنها چقدر اشتباه کرده‌اند.    

مجاهدین زمانی طرح براندازی خود را شروع کردند که حتی فرمانده کل قوا فرمانده برانداز بود

حجت‌الاسلام‌والمسلمین مصطفی پورمحمدی، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سخنران دیگر این همایش بود که در سخنان خود به دو نکته اشاره کرد. نکته نخست وضعیت کشور در زمانه شروع اقدامات براندازانه سازمان مجاهدین خلق بود که چنین بیان شد: در حوادث دهه ۱۳۶۰، ایران درگیر جنگ بود و وضعیت منطقه خوزستان به گونه‌ای بود که برای جلوگیری از پیشروی دشمن در خاک ایران، طرح به آب انداختن این منطقه مطرح شد. در چنین شرایطی که ما زیر شدیدترین فشارهای دشمن بعثی قرار داشتیم، مجاهدین طرح براندازی خود را شروع کردند و حتی فرمانده کل قوا فرمانده برانداز بود. در چنین شرایطی، بیانات امام و حضور مردم و شکل‌گیری انسجام اجتماعی بود که باعث شد کشور با اقتدار نه تنها در برابر دشمن داخلی، بلکه در برابر دشمن خارجی ایستادگی کند.

نکته دومی که پورمحمدی از آن سخن گفت درباره تاریخ‌نگاری بود که با اشاره به زحماتی که برای تهیه سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور با عنوان «شهرآشوب» کشیده شده است بیان شد. وی گفت: نمی‌شود به کسی گفت پیش‌داوری نداشته باشد، ولی وقتی تاریخ را می‌نویسیم سعی کنیم صادقانه تاریخ را بنویسیم و گرایش‌های خود را بر گزارش‌های تاریخی تحمیل نکنیم. اگر بخواهیم مقتدر باشیم، باید صادق باشیم. با دروغ و فریب و نیرنگ نمی‌شود صلابت داشت.

سؤالات جامعه درباره رویدادهای دهه ۱۳۶۰ بی‌جواب مانده است

در بخش پایانی همایش، جواد موگویی، روزنامه‌نگار و تاریخ‌پژوه و دبیر تحریریه نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور، سخن گفت. او با اشاره به تلاش‌های انجام‌شده برای آماده‌سازی و انتشار این نشریه گفت: ما در این شماره، با چهل تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق و شاهدین آنها در پیش و پس از انقلاب اسلامی مصاحبه و این سازمان را در چهار محور زیر بررسی کردیم: ۱. پیشینه و چگونگی شکل‌گیری سازمان؛ چگونگی انتقال رهبری سازمان به مسعود رجوی؛ ۳. بررسی این موضوع که آیا می‌شد با سازمان کنار آمد؛ ۴. چگونگی نفوذ اعضای سازمان در دستگاه‌های حکومت.

موگویی در ادامه با اشاره به شبهاتی که درباره رویدادهای دهه ۱۳۶۰ مطرح است اظهار کرد: اینها سؤالات جامعه است که بی‌جواب مانده است. آقای نیازی شجاعت به خرج دادند و مبانی فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ را بیان کردند. چرا ما با وجود حقی که داشتیم این گونه منفعل هستیم و چرا حقایق آن دهه را بازگو نمی‌کنیم؟! نسل اول و دوم انقلاب باید خاطرات خود را بگویند تا برای تاریخ بماند.

در پایان این همایش، با حضور آقایان دکتر منصوری، حجت‌الاسلام‌والمسلمین پورمحمدی، دکتر موسی حقانی و… از سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور با عنوان «شهرآشوب» رونمایی شد.



منبع خبر

اعلام مبنای فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ بیشتر بخوانید »

بزرگراه «شیخ فضل‌الله نوری» مزين به تصوير شهید «سید مرتضی آوینی» شد


بزرگراه «شیخ فضل‌الله نوری» مزين به تصوير شهید «سید مرتضی آوینی» شدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «علی‌اکبر کریمی‌پور» معاون خدمات شهری و محیط زیست شهرداری منطقه ۲ تهران، با اشاره به اهمیت اجرای نقاشی دیواری بر روی بدنه بزرگراه‌ها به‌عنوان بخشی از نماهای شهری در ایجاد آرامش بصری، اظهار داشت: به‌منظور هویت‌بخشی به سیمای شهر، با اجرای نقاشی دیواری، بدنه بزرگراه «شیخ فضل‌الله نوری»، به تصویر شهید «سید مرتضی آوینی» مزین شد.

وی با بیان این‌که این طرح به طول ۲۰۰ متر مربع با بهره‌گیری از تکنیک «آکرولیک» و سبک «رئال» اجرا شده است، افزود: نقاشی دیواری تصویر شهید آوینی با مشارکت بنیاد شهید و سازمان زیباسازی شهرداری تهران انجام شد.

کریمی‌پور با اشاره به برنامه‌های پیش‌بینی شده در تلطیف سیمای شهری، گفت: طرح ساماندهی تابلوهای صنوف و همچنین اجرای نقاشی دیواری، از نقش قابل اهمیتی در بهبود سیما و منظر شهری و رنگ‌بخشی بر سیمای خاکستری شهر برخوردار است و در همین راستا، این اقدامات در دستور کار اداره زیباسازی شهرداری منطقه ۲ تهران قرار دارد.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

بزرگراه «شیخ فضل‌الله نوری» مزين به تصوير شهید «سید مرتضی آوینی» شد بیشتر بخوانید »