شیر صحرا

صوت/ شهید بروجردی؛ محبوب در میان مردم، قاطع در برابر دشمن

صوت/ شهید بروجردی؛ محبوب در میان مردم، قاطع در برابر دشمن

گروه ساجد دفاع‌پرس: سردار شهید محمد بروجردی نه‌تنها یک متفکر نظامی شجاع؛ بلکه پدری مهربان و یاری فداکار برای مردم منطقه غرب کشور و فرمانده‌ای محبوب برای رزمندگان بود؛ به‌طوری‌که خار چشم ضدانقلاب بود و می‌گفت که با آن‌ها باید با قاطعیت رفتار شود؛ اما وقتی به مردم می‌رسید، با آن‌ها سخن می‌گفت و پیگیر مسائل آن‌ها بوده و معقتد بود که باید به مردم شخصیت داد و در تمام زمینه‌ها، به‌خصوص فرهنگی، اقتصادی و عمرانی به آن‌ها کمک کرد؛ از این رو او را «مسیح کردستان» لقب نهاده‌اند.

شهید «حسن آبشناسان» ملقب به «شیر صحرا» که مدتی فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهداء (علیه‌السلام) در غرب کشور را برعهده داشته، یکی از افرادی هست که در کنار شهید «محمد بروجردی» قرار داشته و خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام را از نزدیک درک کرده بود؛ بنابراین بر اساس صوتی که در ادامه می‌شنوید، ضمن بیان این خصوصیات و خاطرات خود از شهید بروجردی، تأکید می‌کند که زندگی ۹ ماهه با ایشان سرتاسر خاطره هست.

کد ویدیو

«بسم الله الرحمن الرحیم

از من خواسته شده که در مورد برادر «بروجردی» صحبت بکنم؛ ابتدا با ایشان در قرارگاه غرب آشنا شدم. برادر سپاهی با موی سر و ریش قهوه‌ای، قیافه نورانی، خنده بر لب، خوش برخورد، زود آشنا، با کیفی در دست، در کمیسیونی با هم شرکت داشتیم. دو سه نظر بسیار خوب در آن کمیسیون ارائه نمود که نظرم به طرف او جلب شد. احساس احترام برای او قائل شدم. دگر بار زمانی بود که [برای]انجام ماموریتی… با وجود این‌که برخورد خوبی با او نمی‌شد، با وجود این، با بزرگواری از کنار مسائل می‌گذشت و احترام بیشتری برای وی قائل شدم. از آن به بعد، بیشتر در کنار هم بودیم و از نزدیک با وی تماس داشتم.

در بحرانی‌ترین زمان، در عملیات، خونسرد، متکی به قدرت لایزال الهی بود. هر حرکت و هر جنبشی را از خداوند می‌دانست و اکثر منقطع بود. در عملیات دائم با خود زمزمه می‌کرد و نام خدا را به زبان می‌آورد. در موقع و حین پیروزی‌ها، دائم شکرگزاری می‌کرد و لحظه‌ای خنده از سیمای مبارکش قطع نمی‌شد. ترسی از چیزی نداشت و افسرده نمی‌شد. دیدگاه او بسیار وسیع و دورنمای هدف‌ها بی‌انت‌ها [بود]. مسائل را مشکل نمی‌گرفت و یک‌باره می‌خواست که چند عمل را با هم انجام دهد که توصیه می‌نمودم دیگران کشش این کار را ندارند؛ اجازه بدهید گام به گام قدم برداریم.

بسیار صمیمی و مهربان بود؛ وقتی به مردم روستا‌ها می‌رسید، بچه‌ها را بغل می‌کرد و نوازش می‌کرد. دست به سر و گوش آن‌ها می‌کشید و با مردم خوش‌و‌بش می‌کرد. از وضع آن‌ها می‌پرسید. از برکات و مراحم اسلام و جمهوری اسلامی برای آن‌ها می‌گفت و سعی می‌کرد خاطر آن‌ها را آسوده نماید. مهربانی وی با مردم به قدری بود که هرکس شیفته اخلاق او می‌شد و دوست داشت در کنار وی باقی بماند.

کد ویدیو

نسخه فضای مجازی

دنیا و آن‌چه در آن بود، برای وی ارزشی نداشت. بسیار ساده می‌زیست و بی‌آلایش رفتار می‌کرد. پتویی بر زیر سر و پتویی در رو داشت و رو به قبله می‌خوابید. نیمه‌های شب بیدار می‌شد و نمی‌گذاشت کسی متوجه شود. رزمندگان را بسیار دوست داشت. وقتی به رزمندگان می‌رسید، همه می‌خواستند از سر و کول او بالا روند. خیلی با آن‌ها مهربانی می‌کرد. خیلی‌ها را دوست داشت. کسانی که شجاعت به خرج می‌دادند [را]مورد تشویق قرار می‌داد و کسانی که افسرده بودند را دلداری می‌داد، می‌نشست و با آن‌ها صحبت می‌کرد. وقتی صحبت‌هایش تمام می‌شد، از فرد دل‌افسرده در مدت بسیار کوتاه، فردی مصمم و دل‌شاد ساخته می‌شد.

او در مدت کوتاه با هوش سرشار که داشت توانسته بود به امور نظامی به‌خصوص «عملیات نامنظم» وارد شود و در این امور صاحب‌نظر گردد و پس از مدتی کوتاه، با کار عملی و مستمر، تحلیلی بر جنگ در کردستان داشته باشد. او می‌گفت که ضدانقلاب در نزد مردم منطقه آگاهی ندارد. وقتی منهدم بر آن بشود، مردم منطقه آزاد و آن‌ها تمام‌شده هستند. او می‌گفت با ضدانقلاب می‌باست با قاطعیت رفتار شود و هرچه سریع‌تر پایگاه‌هایش را در بین مردم از وی گرفت. او عقیده داشت که این جرثومه‌های فساد با تبلیغات زهرآگین خود، مردم را مسموم کرده‌اند. باید در بین مردم رفت، با آن‌ها با مهربانی رفتار نمود، انقلاب اسلامی را به آن‌ها عرضه داشت و به درد دل آن‌ها رسیدگی شود تا در سایه مراحم و برکات اسلام به انسانیت برسند. او عقیده داشت مردم مستضعف منطقه نیاز به محبت و همدردی بیشتری دارند و به آن‌ها می‌بایست شخصیت داد و کار خود را به خودشان واگذار کرد و در تمام زمینه‌ها به‌خصوص فرهنگی، اقتصادی و عمرانی به آن‌ها کمک شود و برای روحانیون منطقه ارزش ویژه‌ای قائل شد و از آن‌ها خواسته شود که ریشه کفر را با مجاهدت براندازند. او همرزمی شجاع، دوستی مهربان، پدری مهربان و یاری فداکار برای مردم منطقه بود. او رزمنده روز و عابد شب بود. او سردار بزرگی برای سپاه و برای اسلام و شهیدی مظلوم بود. یادش گرامی باد».

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

صوت/ شهید بروجردی؛ محبوب در میان مردم، قاطع در برابر دشمن بیشتر بخوانید »

نامه «شیر صحرا» به صدام و اسارت فرمانده بعثی

«شیر صحرا» به دنبال جنگ مردانه با صدام بود


به گزارش نوید شاهد به نقل از ایرنا، نوزدهم اردیبهشت سالروز شهادت حسن آبشناسان یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که با انجام عملیات‌های نفوذی در خاک عراق ضربات سنگینی به دشمن وارد کرد و در نامه‌ای هم که به صدام نوشت، باعث شد تا رژیم بعث یک ژنرال عراقی را به دشت عباس بفرستد که به همراه نیروهای کارآزموده‌اش به اسارت آبشناسان درآمد.

نامه «شیر صحرا» به صدام و اسارت فرمانده بعثی

آبشناسان در اردیبهشت سال ۱۳۱۵ در خانواده‌ای مذهبی و در یکی از محله‌های تهران دیده به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. وی در نخستین دوره رِنجر (تکاوری) که در مرکز پیاده شیراز تشکیل شد، شرکت کرد و تا سال ۱۳۵۶ دوره‌های عالی ستاد فرماندهی، دوره‌های چتربازی و تکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. آموزش در برخی از دوره‌ها را نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران ادامه داد.

دوره‌های مختلف تربیت بدنی، دریافت درجه استادی در چندین رشته ورزشی و ترویج ورزش باستانی و سایر ورزش‌ها در میان افسران ارتش، گذراندن دوره عالی زبان انگلیسی در سال ۱۳۴۹، شرکت در دوره عالی رزم پیاده در سال ۱۳۵۱، حضور در دوره آموزشی فرماندهی و ستاد (دافوس) در سال ۱۳۵۴، شرکت در دوره آموزش هوابرد و چتربازی در سال ۱۳۵۶، شرکت در مسابقات بین المللی گروه‌های تجسس و نجات ارتش‌های جهان در انگلیس و کسب مقام اول برای تیم ایران در سال ۱۳۵۶، شرکت در دوره تکمیلی تکاوری کوهستان در سال ۱۳۵۷ و تدریس و آموزش در دوره‌های تکاوری در مرکز پیاده شیراز از دوره‌هایی بود که آبشناسان در آن شرکت داشت.

این چریک جنگ‌های نامنظم یکی از فرماندهان تکاور بود که در طول جنگ تحمیلی و پیش از آن اقدامات نفوذی و نظامی متعددی انجام داد که به گواه همرزمانش به دلیل میزان خطر، بسیار سخت و غیرقابل انجام بوده‌اند.

آموزش نظامی به عشایر تا اسارت اولین گروه از نیروهای بعثی

با آغاز حمله تجاوزکارانه ارتش بعثی عراق به میهن اسلامی در ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۹، آبشناسان با اصرار زیاد تقاضای حضور در جبهه های دفاع مقدس را داشت و در نخستین روزهای جنگ، خود را به قرارگاه مقدم جنوب معرفی کرد و دوشادوش رزمندگان دلیر و حماسه ساز به مقابله با دشمن بعثی پرداخت. وی در محورهای مختلف استان خوزستان و عشایر منطقه دشت عباس را مسلح کرد و به جوانان آنها آموزش های لازم نظامی می‌داد و همراه دیگر نیروهای مردمی به ویژه بسیجیان به جنگ نامنظم در این دشت می پرداخت.

آبشناسان در نخستین روزهای حضور در میدان های دفاع مقدس، همراه با بسیجیان عشایر که به آنان آموزش نظامی داده بود، با تیم‌های ۱۰ نفره به واحدهای ارتش متجاوز حمله کرد و ضمن کشت ۱۰ نظامی عراقی و انهدام تعدادی از تجهیزات آنها، هفت تن از نیروهای متجاوز را به اسارت درآورد که نخستین گروه از اسرای عراقی جنگ تحمیلی به شمار می‌آیند.

وی نخستین رزمنده مقاومت مردمی بود که برای تاخت و تاز بر اشغالگران متجاوز در جبهه های نبرد از موتورسیکلت تیزرو استفاده کرد و این ابتکار را برای مقاصد نظامی رواج داد. آبشناسان در سال ۱۳۶۲ به فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) در غرب کشور برگزیده شد. آنگاه با همکاری شهید محمد بروجردی، شهید ناصر کاظمی و شهید محمود کاوه به سازماندهی نیروهای مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار دیگر دلاورمردان ارتش و سپاه از هرگونه تردد و فعالیت نیروهای ضد انقلاب در استان کردستان جلوگیری به عمل آورد.

نامه «شیر صحرا» به صدام و اسارت فرمانده بعثی

عشق به وطن و اسلام آبشناسان را آشفته کرده بود

گیتی زنده‌نام، همسر شهید آبشناسان درباره روحیات و اخلاق این شهید می گوید: آن زمان در ارتش کمتر به تعهدات دینی افراد توجه می‌شد، اما حسن مانند پدرم همیشه به تعهدات دینی خود پایبند و عاشق ائمه(ع) بود. عشق به میهن و اسلام، آبشناسان را آشفته کرده بود. درباره مسئله جنگ می‌گفت «چون سرنوشت اسلام در کار است ما باید برویم دفاع کنیم». از آن پس به استثنای یک ماه که در سال ۱۳۶۲ از قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) بیرون آمد؛ روزی نبود که در جبهه نباشد. من واقعاً این اعتقاد را داشتم که حسن یک انسان فروتن است.

خبر شهادت پدرم را در روزنامه اطلاعات دیدم

افشین آبشناسان فرزند آبشناسان هم درباره نحوه اطلاع یافتن از شهادت پدرش چنین نقل کرده است: خبر شهادت پدرم را در روزنامه اطلاعات دیدم. در مسیر بندرعباس به تهران یک روزنامه به من دادند که در آن چنین نوشته شده بود «سرتیپ حسن آبشناسان و همراهانش به شهادت رسیدند و در ارومیه تشییع شدند.» آن‌گاه یقین پیدا کردم پدرم سرانجام به آرزوی خود رسیده است.

وی افزود: یک روز چند نفر را در کنار مزار پدرم در حال گریه دیدم. وقتی پدر بزرگم از آنها پرسید «شما چه ارتباطی با شهید دارید؟» آنها گفتند که از فرماندهان سپاه پاسداران هستند و گفتند «این مرد به ما آموزش جنگ چریکی می‌داد.» پدرم اصلاً اهل تعریف هیچ چیز نبود؛ نه از خودش، نه از عملیات، نه از کسی، نه از جایی و از هیچ چیزی تعریف نمی‌کرد. وقتی من در خدمت سربازی بودم، از پدرم خبر نداشتم که در کدام جبهه حضور دارد و با دشمنان در حال جنگ است.

از شهید آبشناسان ۳ فرزند به نام‌های افشین، امین و افرا به یادگار مانده است افرا تنها دختر و آخرین فرزند اوست که در زمان شهادت پدر ۱۴ سال داشت.

مرد کوهستان هستم

سرتیپ احمد دادبین فرمانده وقت نیروی زمینی درباره شهید آبشناسان گفت: حسن در سال ۱۳۵۴ همراه تیم منتخب ایران در مسابقات بین‌المللی ورزش نظامی تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان در اسکاتلند شرکت کرد و به مقام اول دست یافت. همچنین به خاطر رعایت نظم و پاکیزگی از طرف داور مسابقات تقدیرنامه دریافت کرد. ظاهرا آبشناسان هنگام کوهنوردی در این مسابقات، آشغال‌های سر راه خود را از روی زمین جمع می کرده است. یک سرگرد اسکاتلندی که همراه آبشناسان کوهنوردی می‌کرد، به او گفته بود «شما یک افسر ارشد هستید؛ چرا این کار را می‌کنید؟» که حسن پاسخ داد «من مرد کوهستان هستم. حیف است این طبیعت زیبا و این محیط زیست آلوده باشد.»

حمله به دشمن در خاکش بدونه تلفات

امیر ناصر آراسته جانشین رئیس گروه مشاورین نظامی فرمانده معظم کل قوا درباره شهید آبشناسان اظهار داشت: وقتی به قرارگاه برگشتیم و سرهنگ، گزارش کارش را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. چون این کار با هیچ اصول نظامی سازگار نبود. این عملیات با طرح و فکر سرهنگ آبشناسان به اجرا گذاشته شد. یکی از افسران ارشد جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی‌شوم؟ چطور می‌شود که شما ۴۰ کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟» حسن دستی به محاسن خود کشید و لبخندی زد؛ صدای مردانه و با ابهت او در گوش مان طنین انداخت، «من یک افسر نیروی مخصوص هستم. انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام نداده‌ام.»

نامه «شیر صحرا» به صدام و اسارت فرمانده بعثی

نامه آبشناسان به صدام حسین / اسارت ژنرال عراقی

زمانی که صدام بسیاری از شهرهای ایران را موشک باران می کرد، آبشناسان نامه ای با این مضمون به او نوشت «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد، نه این که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

صدام در جواب نامه وی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس که جولانگاه آبشناسان و شیران ایرانی او بود، فرستاد تا آن ژنرال عراقی در اصطلاح یک جنگ تخصصی را به وی نشان بدهد. دلاور دشت عباس که سال ها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و لشکرش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری، از جمله خود عبدالحمید را به مدد نیروهای کارآزموده و جنگ آورش به اسارت بگیرد.

فرازی از وصیت‌نامه شهید آبشناسان

در بخشی از وصیت‌نامه‌ شهید آبشناسان آمده‌ است «آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم. چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.» سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بود تا «در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند.»

شهادت

این سرلشکر تکاور در هشتم مهر ۱۳۶۴ در «عملیات قادر» که در منطقه «سرسول و کلاشین» در شمال عراق انجام شد، در سمت فرماندهی لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد همچنان در نوک پیکان عملیات به قلب دشمن بعثی می ‌تاخت، تا اینکه با اصابت ترکش توپ به آرزوی دیرینه اش رسید و به دیدار معبود خود رسید.

انتهای پیام / ر



منبع خبر

«شیر صحرا» به دنبال جنگ مردانه با صدام بود بیشتر بخوانید »

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

شکست مفتضحانه نماینده صدام مقابل شهید «آبشناسان»/ لقب بی‌مانند مردم جنوب به فرمانده دلاور ارتشی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با هجوم صدام به ایران و از اولین روز‌های دفاع مقدس یکی از غیورمردان ارتشی بود که در کنار دیگر نیرو‌های نظامی به جبهه‌های جنگ رفت. در همان روز‌های اول توانست اولین اسرای عراقی را به اسارت بگیرد. او که پس از کسب دیپلم، اتفاقی و با درخواست از پدرش برای ضمانتش به دانشگاه افسری رفت و دوره مقدماتی را با رتبه ممتاز به پایان رساند و در دوره عالی ستاد فرماندهی شرکت کرد، دوره‌های چتربازى و تکاورى را در داخل و خارج از کشور طى کرده بود به همین دلیل از ورزیدگی و قدرت نظامی بالایی برخوردار بود. بسیاری از رشته‌های ورزشی را در حد قهرمانی یاد گرفت. کاراته، والیبال، کشتی، پیاده‌روی‌های چندساعته و سنگین در کوهستان نشان از اهمیت دادن او به ورزش داشت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

در جریان غائله ضد انقلاب در غرب کشور و نیز جنگ تحمیلی به تربیت نیرو پرداخت و شاگردان زیادی را تحویل داد. امیر محمدی ودود پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس و از فرماندهان سابق نیروی زمینی ارتش درباره سوابق نظامی این شهید گفته است: «او استاد برجسته تاکتیک و تکنیک نظامی بود. فردی بود که دوره نظامی زیادی را گذرانده بود و آموزش‌های او در دوران دفاع مقدس بسیار تاثیرگذار بود. امروز جای شهید حسن آبشناسان در میان مستشاران ایرانی در سوریه خالی است. حضور او قطعا تاثیر زیادی در موفقیت‌های جبهه اسلام در سوریه و عراق می‌داشت.»

نامه آبشناسان به صدام و شکست مفتضحانه ژنرال عراقی

یکی از خاطرات جالب دوره نظامی آبشناسان به گذراندن دوره سخت چتربازی و تکاوری در کشور اسکاتلند برمی‌گردد که در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتش‌های جهان اول شد. پس از حمله صدام به ایران او در نامه‌ای به صدام وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند، در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید به منطقه دشت عباس فرستاد، عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی بعثی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

«شیر صحرا» لقب مرد بزرگ میدان جنگ

رشادت‌های او باعث شد تا به او القابی، چون «شیر صحرا»، «چریک پیر» و… بدهند. لقب شیر صحرا را مردم دشت عباس در اوایل جنگ تحمیلی که مردم مناطق مرزی درگیری زیادی با رژیم بعثی داشتند به شهید آبشناسان دادند که حضور او باعث شده بود تا حدودی امنیت در منطقه دشت عباس و اندیمشک حکم‌فرما شود. حتی عراقی‌ها نیز شهید آبشناسان را با همین لقب می‌شناختند.

او از شاخص‌ترین چهره‌های ارتش پس از انقلاب اسلامی بود که در تیر سال ۱۳۶۴ خورشیدی به فرماندهی لشکر ۲۳ نیرو‌های مخصوص تکاور منصوب شد و توانست در مدت کوتاه فرماندهی‌اش، تحولات چشمگیری در این لشکر به وجود آورد. موفقیت‌های او باعث شد تا در سال ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده یگان جنگ‌های چریکی قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش منصوب شود و نیرو‌های تازه نفس را آماده رویارویی با دشمن کند. یک سال بعد به دستور قرارگاه رمضان مسئولیت آموزش نبرد‌های چریکی و پارتیزانی به نیرو‌های سپاه و بسیج را برعهده گرفت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

بزرگمردی در همه ابعاد

او را با اراده‌ای قوی و روحی بزرگ توانست نقش موثری در دفاع از کشور ایفا کند. در عین حال هم از آمادگی بالای جسمی برخوردار بود هم از روحیه بلند معنوی. یکی از همرزمانش می‌گفت: «سرهنگ، آدم غریبی بود؛ آرام، کم گو و همواره در حال اندیشه یا مطالعه؛ بسیار خوب فکر و بسیار خوب عمل می‌کرد؛ استوار، نترس و همزمان، از خلق و خوی مهربان برخوردار بود؛ افراد پرکار او را به عنوان الگوی خود پذیرفته بودند؛ او هیچ‌گاه بیکار نمی‌ماند.»

همسرش تعریف کرده است: «زندگی را ساده شروع کردیم. دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام. نمی‌شد گفت خانه. کنار در یکی از اتاق‌ها یک تورفتگی داشت، که حسن برایش دوش گذاشت و شد حمام. زیرپله هم سکوی آجری بود. سه فتیله خوارک‌پزی را گذاشته بودیم رویش، آنجا هم شد آشپزخانه. به نظر من خیلی قشنگ بود، خیلی هم ساده.»

پایان یک اسطوره

امیر سرلشکر حسن آبشناسان نوزدهم اردیبهشت ۱۳۱۵ در محله نازی‌آباد تهران، چشم به جهان گشود و هشتم مهر سال ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، هنگام نبرد با نیرو‌های بعثی در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

شکست مفتضحانه نماینده صدام مقابل شهید «آبشناسان»/ لقب بی‌مانند مردم جنوب به فرمانده دلاور ارتشی بیشتر بخوانید »

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

شکست مفتضحانه نماینده صدام از شهید «آبشناسان»/ لقب بی‌مانند مردم جنوب به شهید «آبشناسان»


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با هجوم صدام به ایران و از اولین روز‌های دفاع مقدس یکی از غیورمردان ارتشی بود که در کنار دیگر نیرو‌های نظامی به جبهه‌های جنگ رفت. در همان روز‌های اول توانست اولین اسرای عراقی را به اسارت بگیرد. او که پس از کسب دیپلم اتفاقی و با درخواست از پدرش برای ضمانتش به دانشگاه افسری رفت و دوره مقدماتی را با رتبه ممتاز به پایان رساند و در دوره عالی ستاد فرماندهی شرکت کرد. دوره‌های چتربازى و تکاورى را در داخل و خارج از کشور طى کرده بود به همین دلیل از ورزیدگی و قدرت نظامی بالایی برخوردار بود. بسیاری از رشته‌های ورزشی را در حد قهرمانی یاد گرفت. کاراته، والیبال، کشتی، پیاده‌روی‌های چند ساعته و سنگین در کوهستان نشان از اهمیت دادن او به ورزش داشت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

در جریان غائله ضد انقلاب در غرب کشور و نیز جنگ تحمیلی به تربیت نیرو پرداخت و شاگردان زیادی را تحویل داد. امیر محمدی ودود پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس و از فرماندهان سابق نیروی زمینی ارتش درباره سوابق نظامی این شهید گفته است: «او استاد برجسته تاکتیک و تکنیک نظامی بود. فردی بود که دوره نظامی زیادی را گذرانده بود و آموزش‌های او در دوران دفاع مقدس بسیار تاثیرگذار بود. امروز جای شهید حسن آبشناسان در میان مستشاران ایرانی در سوریه خالی است. حضور او قطعا تاثیر زیادی در موفقیت‌های جبهه اسلام در سوریه و عراق می‌داشت.»

نامه آبشناسان به صدام و شکست مفتضحانه ژنرال عراقی

یکی از خاطرات جالب دوره نظامی آبشناسان به گذراندن دوره سخت چتربازی و تکاوری در کشور اسکاتلند برمی‌گردد که در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتش‌های جهان اول شد. پس از حمله صدام به ایران او در نامه‌ای به صدام وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند، در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید به منطقه دشت عباس فرستاد، عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی بعثی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

شیر صحرا لقب مرد بزرگ میدان جنگ

رشادت‌های او باعث شد تا به او القابی، چون «شیر صحرا»، «چریک پیر» و… بدهند. لقب شیر صحرا را مردم دشت عباس در اوایل جنگ تحمیلی که مردم مناطق مرزی درگیری زیادی با رژیم بعثی داشتند به شهید آبشناسان دادند که حضور او باعث شده بود تا حدودی امنیت در منطقه دشت عباس و اندیمشک حکم‌فرما شود. حتی عراقی‌ها نیز شهید آبشناسان را با همین لقب می‌شناختند.

او از شاخص‌ترین چهره‌های ارتش پس از انقلاب اسلامی بود که در تیر سال ۱۳۶۴ خورشیدی به فرماندهی لشکر ۲۳ نیرو‌های مخصوص تکاور منصوب شد و توانست در مدت کوتاه فرماندهی‌اش، تحولات چشمگیری در این لشکر به وجود آورد. موفقیت‌های او باعث شد تا در سال ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده یگان جنگ‌های چریکی قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش منصوب شود و نیرو‌های تازه نفس را آماده رویارویی با دشمن کند. یک سال بعد به دستور قرارگاه رمضان مسئولیت آموزش نبرد‌های چریکی و پارتیزانی به نیرو‌های سپاه و بسیج را برعهده گرفت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

بزرگ مردی در همه ابعاد

او را با اراده‌ای قوی و روحی بزرگ توانست نقش موثری در دفاع از کشور ایفا کند. در عین حال هم از آمادگی بالای جسمی برخوردار بود هم از روحیه بلند معنوی. یکی از همرزمانش می‌گفت: «سرهنگ، آدم غریبی بود؛ آرام، کم گو و همواره در حال اندیشه یا مطالعه؛ بسیار خوب فکر و بسیار خوب عمل می‌کرد؛ استوار، نترس و همزمان، از خلق و خوی مهربان برخوردار بود؛ افراد پرکار او را به عنوان الگوی خود پذیرفته بودند؛ او هیچ‌گاه بیکار نمی‌ماند.»

همسرش تعریف کرده است: «زندگی را ساده شروع کردیم. دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام. نمی‌شد گفت خانه. کنار در یکی از اتاق‌ها یک تورفتگی داشت، که حسن برایش دوش گذاشت و شد حمام. زیرپله هم سکوی آجری بود. سه فتیله خوارک‌پزی را گذاشته بودیم رویش، آنجا هم شد آشپزخانه. به نظر من خیلی قشنگ بود، خیلی هم ساده.»

پایان یک اسطوره

امیر سرلشکر حسن آبشناسان نوزدهم اردیبهشت ۱۳۱۵ در محله نازی‌آباد تهران، چشم به جهان گشود و هشتم مهر سال ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، هنگام نبرد با نیرو‌های بعثی در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

شکست مفتضحانه نماینده صدام از شهید «آبشناسان»/ لقب بی‌مانند مردم جنوب به شهید «آبشناسان» بیشتر بخوانید »

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با هجوم صدام به ایران و از اولین روز‌های دفاع مقدس یکی از غیورمردان ارتشی بود که در کنار دیگر نیرو‌های نظامی به جبهه‌های جنگ رفت. در همان روز‌های اول توانست اولین اسرای عراقی را به اسارت بگیرد او که پس از کسب دیپلم اتفاقی و با درخواست از پدرش برای ضمانتش به دانشگاه افسری رفت، با درجه دومی فازغ التحصیل شد و دوره مقدماتی را با رتبه ممتاز به پایان رساند و در دوره عالی ستاد فرماندهی شرکت کرد. دوره‌های چتربازى و تکاورى را در داخل و خارج از کشور طى کرده بود به همین دلیل از ورزیدگی و قدرت نظامی بالایی برخوردار بود. بسیاری از رشته‌های ورزشی را در حد قهرمانی یاد گرفت. کاراته، والیبال، کشتی، پیاده روی‌های چند ساعته و سنگین در کوهستان نشان از اهمیت او به ورزش داشت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

در جریان غائله ضد انقلاب در غرب کشور و نیز جنگ تحمیلی به تربیت نیرو پرداخت و شاگردان زیادی را تربیت کرد. امیر محمدی ودود پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس و از فرماندهان سابق نیروی زمینی ارتش درباره سوابق نظامی این شهید گفته است: «او استاد برجسته تاکتیک و تکنیک نظامی بود. فردی بود که دوره نظامی زیادی را گذرانده بود و آموزش‌های او در دوران دفاع مقدس بسیار تاثیرگذار بود. امروز جای شهید حسن آبشناسان در میان مستشاران ایرانی در سوریه خالی است. حضور او قطعا تاثیر زیادی در موفقیت‌های جبهه اسلام در سوریه و عراق می‌داشت.»

نامه آبشناسان به صدام و شکست مفتضحانه ژنرال عراقی

یک از خاطرات جالب دوره نظامی آبشناسان به گذراندن دوره سخت چتربازی و تکاوری در کشور اسکاتلند برمی‌گردد که در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتش‌های جهان اول شد. پس از حمله صدام به ایران او در نامه‌ای به صدام حسین وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند، در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید به منطقه دشت عباس فرستاد، عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

شیر صحرا لقب مرد بزرگ میدان جنگ

رشادت‌های او باعث شد تا به او القابی، چون «شیر صحرا»، «چریک پیر» و … بدهند. لقب شیر صحرا را مردم دشت عباس در اوایل جنگ تحمیلی که مردم مناطق مرزی درگیری زیادی با رژیم بعث داشتند به شهید آبشناسان دادند که حضور او باعث شده بود تا حدودی امنیت در منطقه دشت عباس و اندیمشک حکم فرما شود. حتی عراقی‌ها نیز شهید آبشناسان را با همین لقب می‌شناختند.

او از شاخص‌ترین چهره‌ها ارتش پس از انقلاب اسلامی بود که در تیر ۱۳۶۴ خورشیدی به فرماندهی لشکر ۲۳ نیرو‌های مخصوص تکاور منصوب شد و توانست در مدت کوتاه فرماندهی، تحولات چشمگیری در این لشکر به وجود آورد. موفقیت‌های او باعث شد تا در سال ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده یگان جنگ‌های چریکی قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش منصوب شود و نیرو‌های تازه نفس را آماده رویارویی با دشمن کند. یک سال بعد به دستور قرارگاه رمضان مسئولیت آموزش نبرد‌های چریکی و پارتیزانی به نیرو‌های سپاه و بسیج را برعهده گرفت.

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام

بزرگ مردی در همه ابعاد

او را با اراده قوی و روحی بزرگ توانست نقش موثری در دفاع از کشور ایفا کند. در عین حال هم از آمادگی بالای جسمی برخوردار بود هم از روحیه بلند معنوی. کی از همرزمانش می‌گفت: «سرهنگ، آدم غریبی بود؛ آرام، کم گو و همواره در حال اندیشه یا مطالعه؛ بسیار خوب فکر می‌کرد و بسیار خوب عمل می‌کرد؛ استوار، نترس و همزمان، از خلق و خوی مهربان برخوردار بود؛ افراد پرکار او را الگوی خود پذیرفته بودند؛ او هیچ‌گاه بیکار نمی‌ماند.» همسرش تعریف کرده است: زندگی را ساده شروع کردیم. ۲ تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام. نمی‌شد گفت خانه. کنار در یکی از اتاق‌ها یک تو رفتگی داشت، که حسن برایش دوش گذاشت و شد حمام. زیرپله هم سکوی آجری بود. سه فتیله خوارک پزی را گذاشته بودیم رویش، آنجا هم شد آشپزخانه. به نظر من خیلی قشنگ بود، خیلی هم ساده

پایان یک اسطوره

حسن آبشناسان در هشتم مهرماه ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، در هنگام نبرد با نیرو‌های بعثی در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

ماجرای شکست مفتضحانه ژنرال بعثی با نامه آبشناسان به صدام بیشتر بخوانید »