صادق آهنگران

روایتی از ارتباط شهید صیاد شیرازی با علما

روایتی از ارتباط شهید صیاد شیرازی با علما


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‎‌پرس، حاج صادق آهنگران در کتاب «با نوای کاروان» روایتی از ارتباط نزدیک شهید صیاد شیرازی با علما را بیان کرده است که در ادامه می‌خوانید.

از زمانی‌که آیت‌الله خامنه‌ای نماینده امام در شورای‌عالی دفاع شدند، همیشه از نیرو‌های انقلابی حمایت می‌کردند. ایشان برخلاف برخی‌ها اعتقاد راسخی به دوام و قوام ارتش داشتند و در بیشتر مواقعی که به خطوط مقدم جبهه سرکشی می‌کردند، لباس ارتشی می‌پوشیدند. به همین دلیل، با صیاد رابطه خیلی خوبی داشتند و در مواقعی که صیاد در تنگنا قرار می‌گرفت، به او کمک می‌کردند. هنگام شهادت صیاد هم خیلی متاثر شدند. بار‌ها در سخنانشان از او به نیکی یاد کرده‌اند.

صیاد شیرازی با علما و عرفا هم چه در دوران جنگ و چه در سال‌های بعد از جنگ روابط حسنه و خوبی داشت. بسیاری از آن‌ها صیاد را کاملا می‌شناختند. بعد از شهادت آن بزرگوار، در جلسه‌ای، آیت‌الله مجتی تهرانی از صیاد یاد
کردند و با اندوه و حسرت گفتند: «آنچه موجب تأسف و تأثر من شد، فقدان یک چهره نورانی است که سال‌ها در این جلسه شرکت می‌کرد. او با دقت تمام مطالب را گوش و ثبت می‌کرد. گاهی هم از من سوالاتی می‌پرسید. ما او را از دست دادیم و برای همیشه در دنیا از دیدارش محروم شدیم.»

صیاد شیرازی – رضوان‌الله تعالى علیه – به عالم ارواح و انوار پیوست و به هدف خلقتش رسید. او “عند ربهم یرزقون” است. یکی از دوستان ارتشی که گاهی خدمت آیت‌الله بهاء‌الدینی می‌رسید، نقل می‌کرد: «یک روز خدمت آیت‌الله بهاءالدینی رسیدم و سلام صیاد را به او رساندم. آقای بهاءالدینی در حالی‌که پسرش هم آنجا بود، از من پرسید: «شما آقای صیاد را می‌شناسید؟» گفتم: «بله. او فرمانده من است. چطور ممکن است او را نشناسم؟!» دوباره پرسید: «شما آقای صیاد را می‌شناسید؟» با سؤال دوم فهمیدم که حاج‌آقا می‌خواهد به من بفهماند که صیاد را آن‌طور که باید نمی‌شناسم. با تعجب جواب دادم: «نه آن‌قدری که شما می‌شناسید.» برای بار سوم که سؤالش را تکرار کرد، با فروتنی تمام گفتم: «نه، حاج‌آقا، نمی‌شناسم» بعد آیت‌الله بهاءالدینی گفت: «صیاد یک پارچه نور است.» سه بار این جمله را تکرار کرد. بعد به من گفت که سلام من را به او برسان. وقتی به تهران برگشتم، ماجرا را برای صیاد تعریف کردم. لبخندی زد و اشک در چشمانش حلقه زد. اشکش را با دستش پاک کرد و گفت که: «خدا من را شرمنده نکند. حاج‌آقا خیلی به من لطف دارد.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از ارتباط شهید صیاد شیرازی با علما بیشتر بخوانید »

نوروز. ۴/ خاطره مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت «درفشان»

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چذابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

این عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز و در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تیه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شده و ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شدند.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش «علی مسرتی» است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.

متن زیر روایت «صادق آهنگران» مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت شهید «سعید درفشان» است:

«…شب عملیات فتح‌المبین رو به روی سنگر فرماندهی با یکی از دوستانم به نام «سعید درفشان» صحبت می‌کردم. سعید یک فشنگ در دستش بود و موقع حرف زدن با آن بازی می‎کرد. داشتیم در مورد رفقایی که شهید شدند صحبت می‌کردیم. سعید ناگهان ساکت شد و رو به من کرد و گفت: «اگر این فشنگ به موضع سجده، به پیشانی آدم برخورد کند، این سعادت خیلی به آدم مزه می‌دهد.»

صبح فردا به من خبر دادند که سعید شهید شده است. به سردخانه شوش رفتم. پیکر سعید روی تخت بود. دیدم تنها یک زخم دارد؛ آن هم وسط پیشانی‌اش. شب آرزو کرد و صبح به وصال رسید…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس بیشتر بخوانید »

شهید دقایقی، محبوب قلوب مجاهدین عراقی/ علت نام‌گذاری تیپ بدر

علت محبوبیت شهید «دقایقی» میان مجاهدین عراقی/ تیپ بدر چگونه نام‌گذاری شد؟


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «اسماعیل دقایقی» متولد ۱۳۳۳ در بهبهان قبل از پیروزی انقلاب به مبارزه با رژیم پهلوی می‌پرداخت و در جریان همین مبارزات دو بار دستگیر و زندانی شد.

وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تأسیس جهاد سازندگی و سپاه پاسداران در آغاجری و تشکیل تیپ بدر نقش داشت. او بعد از سال‌ها مجاهدت روز ۲۸ دی‌ ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ هنگام مأموریت شناسایی به شهادت رسید.

روایت حاج صادق آهنگران

سردار «محمدصادق آهنگران» مداح جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس که از دوستان نزدیک این شهید بزرگوار بوده است، در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «با نوای کاروان» به بیان برخی خاطرات خود از وی پرداخته است:

«اسماعیل دقایقی از اهالی خوب بهبهان بود. او سابقه مبارزاتی درخشانی در دوره قبل از پیروزی انقلاب داشت و در گروه منصورون فعالیت می‌کرد.

شهید دقایقی، محبوب قلوب مجاهدین عراقی/ علت نام‌گذاری تیپ بدر

اولین بار از طریق «مسعود صفایی مقدم» فرمانده سپاه سوسنگرد با دقایقی آشنا شدم. بیشتر او را در باشگاه استادان می‌دیدم. ظاهراً در واحد اطلاعات سپاه فعالیت می‌کرد. البته به دلیل موقعیت شغلی یا خصوصیات شخصیتی‌اش خیلی کم‌حرف بود.

فعالیت‌های انقلابی

در دوره پهلوی علاوه بر کار فرهنگی در گروه «منصورون» مبارزه مسلحانه می‌کرد. آنطور که شنیده‌ام، یک‌بار مجسمه رضاخان را بمب‌گذاری کرد و قصد انهدام آن را داشت که چاشنی بمب عمل نکرد.

اسماعیل درعین‌حال از کار‌های فرهنگی و آگاهی بخشی به مردم هم غافل نبود. سال ۱۳۵۶ در مسجد جامع امیدیه کتابخانه بزرگی راه انداخته بود و به نوجوان‌ها و جوان‌ها تفسیر قرآن و اصول عقاید درس می‌داد.

بیشتر مبارزان قبل از انقلاب نگاهی استراتژیک داشتند و نگاهشان به آینده هم بود؛ لذا برای آن‌ها تربیت نیرو یک اصل مهم به شمار می‌رفت. اسماعیل هم به دلیل آن‌که اهل مطالعه و فکر بود و هم در تشکیلاتی مانند منصورون فعالیت می‌کرد از این قاعده مستثنی نبود و در کنار فعالیت‌های گوناگون، تربیت نیرو و کادر سازی را هم مدنظر داشت.

فعالیت‌های دوران دفاع مقدس

شهید دقایقی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از بازوان قدرتمند سپاه پاسداران در استان خوزستان بود و با درایت او سپاه سوسنگرد نقش مهمی در جریان جنگ به‌ ویژه سال اول ایفا کرد. بعد‌ها کنار مجید بقایی در قرارگاه فجر و در عملیات فتح‌المبین فرماندهی کرد.

ابتکار دقایقی در تشکیل تیپ بدر

یک‌ بار اسماعیل از من خواست که برای نیرو‌های او بخوانم. پرسیدم: اسم یگان شما چیست؟ گفت: تیپ بدر. به دلیل علاقه‌ای که به اسماعیل داشتم، یک روز به مقر یگان او رفتم. دیدم آنجا همه عربی حرف می‌زنند. تعجب کردم و پرسیدم: اسماعیل این‌ها که همه عربی حرف می‌زنند! همه از نیرو‌های اطلاعات عملیات هستند؟! خندید و گفت: نه همه از عراقی‌های مخالف صدام هستند که در کنار ما با رژیم عراق می‌جنگند.

شهید دقایقی، محبوب قلوب مجاهدین عراقی/ علت نام‌گذاری تیپ بدر

زمانی که دقایقی مقامات لشکری و مسئولان کشوری را قانع کرد که مجاهدین عراقی یک یگان مستقل داشته باشند و آن‌ها موافقت کردند، سالگرد جنگ بدر بود. به همین دلیل نام این تیپ را بدر گذاشتند. نکته دیگر این‌که این یگان اولین بار به‌ طور رسمی در عملیات بدر وارد نبرد با نیرو‌های عراقی شد.

دقایقی صد‌ها نفر از مجاهدین عراقی ساکن در شهر‌های ایران را از طریق دفاتر سپاه در شهرستان‌ها گردآوری و در این یگان سازمان‌دهی کرد. چند سال بعد، این تیپ به لشکر تبدیل شد و در چند عملیات مهم نقش‌آفرینی کرد.

تا آنجایی که من اطلاع دارم، بخشی از امکانات آن را سپاه پاسداران و بخشی را مجلس اعلای عراق تأمین می‌کرد. دقایقی خیلی تلاش می‌کرد که کمبود‌های این یگان برطرف شود. حتی شنیده بودم که امکان ازدواج مجاهدین عراقی را فراهم می‌کرد.

دستور داده بود که حداقل امکانات شروع زندگی را در اختیار آن‌ها قرار بدهند. گاهی خودش برای آن‌ها به خواستگاری می‌رفت و مثل یک برادر بزرگ‌تر به خانواده‌های آن‌ها کمک می‌کرد.

من از نزدیک دیدم که رابطه مجاهدین عراقی و دقایقی چقدر صمیمی بود. بعد‌ها که در عراق ماجرای داعش پیش آمد، دورنمای ذهن اسماعیل دقایقی و مجاهدت‌های او برای همه بیشتر روشن شد و خیلی‌ها مثل من، همت و …، درایت اسماعیل دقایقی در رهبری و فرماندهی این نیروی ویژه را ستودند.

او خیلی برای شکل‌گیری سپاه بدر وقت گذاشت و برای انسجام این یگان از جان‌ودل کار کرد. به دلیل همین اخلاص و عزم استوارش، مجاهدین عراقی از شمال تا جنوب عراق، او را به‌عنوان یک فرمانده مقتدر پذیرفته بودند. یک نفر به من گفت که عکس آن شهید بزرگوار در بیشتر خانه‌های مجاهدین عراقی هست.

از زبان یکی از مشاوران نظامی‌اش شنیدم که اسماعیل دقایقی ویژگی‌هایی داشت که موجب می‌شد احساس کنی او فارغ‌التحصیل یک دانشگاه معتبر نظامی است.

شهید دقایقی، محبوب قلوب مجاهدین عراقی/ علت نام‌گذاری تیپ بدر

در رثای شهید دقایقی نوحه‌ای خواندم که برخی ابیات آن این بود:

سردار و الگوی سلحشوران دقایقی‌ای حامی قرآن

دشمن‌ستیز غرب و خوزستان دقایقی‌ای حامی قرآن

منبع

بهداروند، محمدمهدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: با نوای کاروان؛ روایت محمدصادق آهنگران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۹ صفحات ۲۵۲، ۲۵۳، ۲۵۴

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

علت محبوبیت شهید «دقایقی» میان مجاهدین عراقی/ تیپ بدر چگونه نام‌گذاری شد؟ بیشتر بخوانید »

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد


ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌دادبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم به مناسبت سالگرد حج خونین سال ۶۶ روایتی از حاج صادق آهنگران درباره کشتار حاجیان ایرانی توسط ماموران آل سعود را منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید.

«آن سال در مکه بودم. در بعثه‌ی رهبری مشغول خواندن شعری بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: حاج صادق امروز اوضاع غیرعادی است. سعودی‌ها مثل هر سال نیستند. بلافاصله فؤاد کریمی آمد و گفت: من از شرطه‌ها پرسیدم که چه خبر است؟ برای اینکه به من مشکوک نشوند، گفتم که عراقی هستم و می‌خواهم با شما همکاری کنم. آن‌ها پوزخندی زدند و گفتند که ما خودمان امسال می‌خواهیم خون به‌پا می‌کنیم.

در بعثه‌ی رهبری برنامه‌ریزی شده بود که جانباز‌ها در راهپیمایی، چند صف عقب‌تر باشند و عده‌ای از جوانان تنومند و جسور جلوی صف حرکت کنند که اگر درگیری شد، آن‌ها صف را بشکنند و بقیه جلو بروند.

به سمت جلو رفتم. هنوز چند دقیقه از شعار دادن آقای مرتضایی‌فر که می‌گفت «الموت الآمریکا، الموت الاسرائیل» نگذشته بود که نیرو‌های سعودی درگیری را شروع و به راهپیمایان تیراندازی کردند. ما صف اولی‌ها به سرعت به‌طرف سعودی‌ها حرکت کردیم تا عقب بروند. آن‌ها ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. من فریاد می‌زدم، می‌گفتم کسی نترسد که یک‌دفعه یک شرطه با باطوم به سرم زد و سرم غرق خون شد. توجهی نکردم و کارم را ادامه دادم.

سعودی‌ها با گلوله و آب جوش و باطوم و سنگ تلاش می‌کردند ایرانی‌ها را پراکنده کنند. محل درگیری ما زیر پل حجون بود. از جانم گذشته بودم. حین سنگ‌اندازی به طرف مأموران آل‌سعود، دیدم یکی از حجاج ایرانی را از بالای پل به پایین انداختند. عده‌ای زیر دست و پا افتاده و کشته شدند. پلیس عربستان دست از تیراندازی برنمی‌داشت.

تلاش کردم هر طوری هست از معرکه فرار کنم. یک وانت در نزدیکی‌ام بود. چند لحظه پشت وانت رفتم و اوضاع را بررسی کردم. پیرزنی را دیدم که تلاش می‌کرد خودش را از آن محل دور کند، اما با هجوم مهاجمان به زیر دست و پا افتاد.

از پشت ماشین پایین آمدم و با هر زحمتی که بود، خودم را به کوچه‌ای فرعی رساندم و به طرف هتل محل اسکانم حرکت کردم. وقتی درگیری شروع شد حجاج فلسطینی و لبنانی نهایت محبت را در حق حجاج ایرانی نثار دادند و هتل‌هایشان را به روی آن‌ها باز کردند تا ایرانی‌ها به آنجا پناه ببرند. در آن درگیری نزدیک به ۳٠٠ نفر از حجاج ایرانی شهید و حدود ۶٠ نفر از نیرو‌های سعودی کشته شدند. بعد از این حادثه این شعر را چند جا خواندم: مکه شد کربلا واویلا، ز جور اشقیا واویلا.»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد بیشتر بخوانید »

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد


ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌دادبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم به مناسبت سالگرد حج خونین سال ۶۶ روایتی از حاج صادق آهنگران درباره کشتار حاجیان ایرانی توسط ماموران آل سعود را منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید.

«آن سال در مکه بودم. در بعثه‌ی رهبری مشغول خواندن شعری بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: حاج صادق امروز اوضاع غیرعادی است. سعودی‌ها مثل هر سال نیستند. بلافاصله فؤاد کریمی آمد و گفت: من از شرطه‌ها پرسیدم که چه خبر است؟ برای اینکه به من مشکوک نشوند، گفتم که عراقی هستم و می‌خواهم با شما همکاری کنم. آن‌ها پوزخندی زدند و گفتند که ما خودمان امسال می‌خواهیم خون به‌پا می‌کنیم.

در بعثه‌ی رهبری برنامه‌ریزی شده بود که جانباز‌ها در راهپیمایی، چند صف عقب‌تر باشند و عده‌ای از جوانان تنومند و جسور جلوی صف حرکت کنند که اگر درگیری شد، آن‌ها صف را بشکنند و بقیه جلو بروند.

به سمت جلو رفتم. هنوز چند دقیقه از شعار دادن آقای مرتضایی‌فر که می‌گفت «الموت الآمریکا، الموت الاسرائیل» نگذشته بود که نیرو‌های سعودی درگیری را شروع و به راهپیمایان تیراندازی کردند. ما صف اولی‌ها به سرعت به‌طرف سعودی‌ها حرکت کردیم تا عقب بروند. آن‌ها ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. من فریاد می‌زدم، می‌گفتم کسی نترسد که یک‌دفعه یک شرطه با باطوم به سرم زد و سرم غرق خون شد. توجهی نکردم و کارم را ادامه دادم.

سعودی‌ها با گلوله و آب جوش و باطوم و سنگ تلاش می‌کردند ایرانی‌ها را پراکنده کنند. محل درگیری ما زیر پل حجون بود. از جانم گذشته بودم. حین سنگ‌اندازی به طرف مأموران آل‌سعود، دیدم یکی از حجاج ایرانی را از بالای پل به پایین انداختند. عده‌ای زیر دست و پا افتاده و کشته شدند. پلیس عربستان دست از تیراندازی برنمی‌داشت.

تلاش کردم هر طوری هست از معرکه فرار کنم. یک وانت در نزدیکی‌ام بود. چند لحظه پشت وانت رفتم و اوضاع را بررسی کردم. پیرزنی را دیدم که تلاش می‌کرد خودش را از آن محل دور کند، اما با هجوم مهاجمان به زیر دست و پا افتاد.

از پشت ماشین پایین آمدم و با هر زحمتی که بود، خودم را به کوچه‌ای فرعی رساندم و به طرف هتل محل اسکانم حرکت کردم. وقتی درگیری شروع شد حجاج فلسطینی و لبنانی نهایت محبت را در حق حجاج ایرانی نثار دادند و هتل‌هایشان را به روی آن‌ها باز کردند تا ایرانی‌ها به آنجا پناه ببرند. در آن درگیری نزدیک به ۳٠٠ نفر از حجاج ایرانی شهید و حدود ۶٠ نفر از نیرو‌های سعودی کشته شدند. بعد از این حادثه این شعر را چند جا خواندم: مکه شد کربلا واویلا، ز جور اشقیا واویلا.»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد بیشتر بخوانید »