صالح افروغ

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری



با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بی‌ثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی می‌گذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمی‌دارد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزگاری که طنز به ابزار قدرتمندی برای بازتاب مسائل اجتماعی بدل شده، ساخت سریال‌هایی با محوریت طنز اجتماعی اهمیت دوچندانی یافته است.

«قهوه پدری» سریالی که به قلم امیر برادران و کارگردانی مهران مدیری ساخته شده، با ادعای نقد اجتماعی و ایجاد خنده در میان مشکلات روزمره، روی آنتن شبکه نمایش خانگی رفته است؛ اما آیا این سریال توانسته است در ارائه کمدی مؤثر و پیام‌آور موفق عمل کند؟

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بی‌ثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی می‌گذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمی‌دارد. آنچه مخاطب در این سریال می‌بیند، ترکیبی است از موقعیت‌های قابل پیش‌بینی، تیپ‌سازی‌های افراطی و کمدی سیاهی که به جای لبخند، تلخی به دل می‌نشاند. در این میان، مهران مدیری تلاش کرده است با ارجاع‌های طنز به تاریخ سینما، از جمله آثار ماندگاری چون آثار چارلی چاپلین، عمق بیشتری به داستان ببخشد؛ اما آیا چنین تلاش‌هایی برای جلب رضایت مخاطب کافی بوده است؟

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

«قهوه پدری» از معدود سریال‌های طنز این روزهاست که به کارگردانی «مهران مدیری» و نویسندگی امیر برادران، در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است. قصه این سریال درباره خانواده‌ای است که با مشکل مالی مواجه شده‌اند. پدر خانواده (سام درخشانی) کتاب‌فروش ورشکسته‌ای است که مغازه‌اش را فروخته و مادر خانواده (ژاله صامتی) نیز معاون بانک است. آن‌ها به پیشنهاد مردی به اسم «اون» با بازی مهران مدیری ۴ میلیارد پول قرض می‌گیرند تا قهوه وارد کنند؛ اما همه چیز بدتر می‌شود که بهتر نمی‌شود.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

به فقر نمی‌توان خندید

این سریال سعی دارد با انتقاد از وضع موجود، همه چیز را به چالش بکشد. گویا قصد مهران مدیری این بوده که همه را نقد کند؛ از مدیر و مسئول گرفته تا خود مردم. اینکه بسیاری از مشکلات اقتصادی، فرهنگی و حتی کتاب نخواندن ما تقصیر خودمان است و بخش مهمی از فقر و نداشتن پیشرفت در زندگی تقصیر بخل و تنگ‌نظری اطرافیانمان. ما اعضا خانواده‌ای را می‌بینیم که سعی دارند به یکدیگر عشق بورزند و به هم کمک کنند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

ولی بدترین قسمت ماجرا این است که فقط سعی می کنند و هیچ چیز واقعی و قابل لمس نیست. ما با آدم‌های خودخواهی طرفیم که مثلا یک خانواده مهربان و منسجم هستند که به رسم و رسوم خانواده احترام می‌گذارند و برایش ارزش زیادی قائل‌اند؛ اما نهایتا به خودشان اهمیت می‌دهند.

تنها شخص واقعا فداکار ماجرا مادر خانواده است. با تعریف کردن وضعیت سریال، می‌بینیم که هیچ موقعیت طنزی وجود ندارد که بتواند خنده بگیرد که حتی نقشی بتواند در آن خودنمایی کند. چون هیچ چیز قرار نیست به وضعیت طنز این سریال کمک کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

نه قصه، نه شخصیت‌پردازی‌ها، نه لهجه، نه فضاسازی‌ها و… ؛ چراکه در واقع در این سریال، فقط انتقادی به وضع موجود و بی‌ثباتی اقتصادی رخ می‌دهد و آدم‌هایی که در این منجلاب گیر افتاده‌اند که خیلی هم خودشان مقصر نیستند و این ترحم مخاطب را فقط بیشتر می‌کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

تیپ‌سازی یا شخصیت‌پردازی

سریال «قهوه پدری» این‌طور تیپ‌سازی شده است که مخاطب با دیدن چند ثانیه‌ای کاراکترهایش، حتی اگر سریال را ندیده‌ باشد هم می‌تواند برخوردها و حتی حرف‌های احتمالی شخصیت‌ها را پیش‌بینی کند. فقط جملات عوض می‌شوند؛ اما شخصیت فیلم قرار است مثل همان روال قبلی، با همان تیپ، ادا و بیانی مشابه، بازی خود را ادامه دهد. چنین روندی، ماجرا را تکراری می‌کند و بدون شک مخاطب را خسته خواهد کرد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

متأسفانه این تیپ‌سازی‌ها و اینکه هرکدام از شخصیت‌ها خصلت و رفتاری به خصوص داشته و روی آن وجه تمایزشان حتما باید پافشاری نیز داشته باشند، روندی افراطی به خود می‌گیرد و مخاطب را با یک‌سری آدم شناخته‌شده و قابل پیش‌بینی که حتما باید ویژگی به خصوصی داشته باشند، مواجه و سردرگم می‌کند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

این سردرگمی در میانه راه از بازیگران سریال «قهوه پدری» تیپ‌هایی تکراری و رو به سراشیبی می‌سازد. یکی از شخصیت‌ها مثلا نگاهی فرهنگی به مسائل دارد؛ اما با دید نه‌چندان وسیع. یکی همیشه کنجکاو است و عامیانه اگر بخواهیم بگوییم خیلی فضول است؛ متأسفانه فقط فضول است و کارکردی در جهت شکل‌گیری قصه و گرفتن خنده از مخاطب ندارد. یکی اعصابش همیشه به هم ریخته است. یکی در آرامش همیشگی است. یکی دیگر نگهبانی است که روی مخ همه می‌رود و… . ماجرا همین‌طور ادامه دارد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

متأسفانه همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند که بازیگران و شخصیت های طراحی شده برای قصه، در حد یک تیپ باقی بمانند و مخاطب نتواند با خود آنها در وضعیتی که هستند هم‌ذات‌پنداری کند که یا دلش به حالشان بسوزد یا به‌خاطر وضعیتی که دارند به‌ حالشان بخندد. مخاطب فقط از تلخی وضع موجودی که در قصه فضاسازی شده است احساس همدردی و رنج می‌کند و این در حالی است که قرار بوده بخندد.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

آزار مخاطب

این روند تیپ‌سازی در همه آثار قبل مدیری نیز قابل مشاهده است؛ شاید در سریال‌های قبلی مدیری هم جریان داشته؛ اما هیچ‌گاه به این شکل به تصویر کشیده نمی‌شد. بیتا سحرخیز با لحنی تصنعی و عصبی نقش یک زن قدرتمند را دارد که تماشاگر را اذیت می‌کند.

از همه مهم‌تر، آب‌نبات خوردن مهران مدیری است که بعد از مدت زمانی، انگار روح مخاطب را می‌مکد و می‌آزارد. در این سریال تیک‌ها و حرکات شخصیت‌ها، بسیار بالاتر و گنده‌تر از خود شخصیت است و در واقع شخصیت، زیر بار این تیک‌ها و اداها له شده است و اصلا چیزی برای ارائه نقش او در قصه باقی نمی‌ماند.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

در واقع، هیچ شخصیتی وجود ندارد و مخاطب سریالی را می‌بیند با بازی تیک‌ها و میمیک‌ها و بیان‌ها. چرا هیچ انسان واقعی و قابل درکی در دنیای این سریال دیده نمی‌شود که بتواند خیلی ساده و مفهومی مخاطب را وادار به خندیدن کند؛ چیزی مثل شخصیت هوشنگ شرافت با بازی فرهاد اصلانی در سریال «هیولا» سریال با داستانی که در بستر طنز یا کمدی روایت می‌کند، به آزار مخاطب می پردازد.

سریال «قهوه پدری» داستان یک خانواده فرهنگی و شریف را روایت می‌کند که در یک بزنگاه اقتصادی، شرف خود را از دست داده و دست به کارهای خلاف می‌زنند. سریال، تأثیر شرایط بد اقتصادی و سیاست‌گذاری‌های نادرست دولتی بر زندگی خانواده‌های ایرانی را نشان می‌دهد که خودشان هم کم بی‌تقصیر نیستند. کمدی این اثر، با کمک مشکلات خانواده جهانگیر شکل گرفته و کمدی کاملا سیاه است؛ همچنین شوخی‌های جنسی و دوپهلویی در سریال وجود دارد که تماشای آن را برای گروه‌های سنی محدود و نامناسب کرده است.

بازگشت به تاریخ سینما

گویا مهران مدیری سعی داشته بازگشتی به سبک و سیاق کلاسیک طنز داشته باشد. وضعیتی که استادان و پرچم‌داران طنز و کمدی تاریخ سینما آن را به تصویر می‌کشیدند. مثلا سکانسی را به یاد بیاورید در فیلم «عصرجدید» که گیر کردن چارلی چاپلین در میان چرخ‌دنده‌های یک ابرماشین را به تصویر می‌کشد؛ آن هم در در کارخانه‌ای که او کارگر آن است و یک لحظه غفلت و خستگی به‌خاطر زیست ماشینی که دچار آن شده کافی است که در میان چرخ‌دنده‌ها گیر بیفتد و تلاش او برای رهایی از این وضعیت در این سکانس، بیشتر از اینکه خنده‌آور باشد، تأسف‌بار و دلهره‌آور است.

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری

همه ما به خوبی سکانس معروف فیلم «جویندگان طلا» را از چارلی چاپلین به یاد داریم که از گرسنگی و فقر پوتین کهنه خود را می‌پزد و خیلی شیک و رسمی شروع به خوردن آن می‌کند. این احوال نه‌تنها خنده‌دار نیست که رنج گرسنگی را فریاد می‌زند و آن‌قدر هم‌ذات‌پندارانه است که مخاطب را دچار چالش می‌کند و به این فکر فرو می‌برد که یعنی می‌شود روزی آن‌قدر گرسنه شوم که من نیز چنین کاری کنم؟ اگر در چنین وضعیتی گیر افتادم آیا می‌توانم یک پوتین کهنه را بپزم و بخورم؟

تمام این مثال‌ها برای این بود که بگوییم سریال «قهوه پدری» بیشتر از آنکه مخاطب را بخنداند، نهایتا به همدردی و احساس کردن درد و رنج خانواده که موضوع فیلم است می‌رسد. البته نمی‌توان گفت این سریال شکست خورده مطلق است؛ اما جنبه طنز آن‌چنانی هم ندارد. فقط می‌تواند تا حدودی سرگرمی مناسبی برای مخاطب باشد.

منبع:صبح نو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

« قهوه پدری»، آغاز دوران سقوط مهران مدیری بیشتر بخوانید »

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟



سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تصویر یک کارخانه «ورشکسته» را به ذهنتان بیاورید. فن کارخانه قژقژ می‌کند، کارگری در کارخانه نیست، روی دستگاه‌ها خاک نشسته و صاحب کارخانه‌ای مقابل حجمی از چک‌های برگشتی منتظر است تا بانک همه زندگی‌اش را توقیف کند، انگار تمام زندگی صاحب کارخانه به «غارت» رفته.

اجازه دهید روی این واژه یعنی «غارت» بایستیم و به سراغ یک نقل قول برویم، نقل قولی از ابوالحسن داوودی، سازنده «هزارپا و رخ دیوانه»: «جریانی که پلتفرم‌ها را شکل داد، خشت اول را بنیان گذاشت. سرمایه‌های آن‌ها مشکوک و مبهم بود و الان ما با مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم که نه‌تنها کمک‌حال سینما نیستند بلکه سینما را «غارت» می‌کنند.»

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

غارتگر یا ورشکسته؟

برای درک بهتر صحبت‌های داوودی بهتر است نگاهی به بیلبوردهای‌ تبلیغاتی سطح شهر تهران بیندازیم. با چرخاندن ۴۵ درجه سر در یکی از خیابان‌های اصلی تهران، پوستر چند اثر نمایش خانگی دیده می‌شود و سهم فیلم‌های سینما (غیر کمدی) از تبلیغات شهری تقریباً صفر است. البته صحبت‌های داوودی درباره وضعیت کنونی نمایش خانگی به این اینجا خلاصه نمی‌شود: «من بعد از ٧ سال نمی‌توانم فیلم بسازم. بازیگران توسط پلتفرم‌ها آنگاژه شده‌اند و در انحصارند. شما وقتی حساب و کتاب می‌کنی می‌بینی که اینها (پلتفرم‌ها) حتی به پول خودشان هم نمی‌رسند، پس این یک صنعت «ورشکسته» است.» با کنار هم قرار دادن دو کلمه غارت و ورشکسته، همان تصویر ابتدایی که شرحش دادیم، مصداق پیدا می‌کند، مصداقی که به راحتی می‌تواند از طرف صاحبان پلتفرم‌ها، محکوم به سیاه‌نمایی شود، برای همین باید آنچه را داوودی بیان کرده مورد راستی‌آزمایی قرار دهیم.
از آنجایی که پلتفرم‌های نمایش خانگی علاقه و تمایلی به شفافیت ندارد، نمی‌توان عدد واضحی از چرخه این پلتفرم‌ها و یا بنا بر گفته داوودی، این صنعت ورشکسته درآورد، با این حال گمانه‌زنی‌های اطراف پلتفرم‌ها، حرف‌های داوودی را چندان هم دور از ذهن نمی‌دانند.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

هزینه ساخت بالا، دستمزدها بالاتر

حدود سه سال قبل، یکی از مدیران سینمایی حداقل مبلغ دستمزد سال ۱۴۰۰ را افشا کرد و گفت: «برخلاف آثار سینمایی که هر بازیگری می‌تواند رقمی را به تهیه‌کننده پیشنهاد کند، در شبکه نمایش خانگی، تقریباً نمودار منظمی برای دستمزد بازیگران وجود دارد. به این ترتیب که بازیگران خیلی چهره و موردعلاقه مردم که تعدادشان به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسد، هر ماه ۳۵۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان می‌گیرند.»

رقم نهایت ۵۰۰ میلیون تومان در سال ۱۴۰۰، به تناسب افزایش قیمت‌های ساخت سریال بالا رفت و اوایل امسال خبری منتشر شد مبنی بر اینکه بخش مهمی از بازیگران نمایش خانگی، رقم‌های قرارداد خود را به دلیل طولانی شدن پروژه‌ها و تغییر قیمت ارز در طول سال به دلار می‌بستند. رقم تقریبی ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان در سال اخیر برای تولید یک اثر عملاً به رقمی معمولی برای تولید یک اثر درآمده است. این درحالی است که پیش از همه‌گیر شدن پلتفرم‌های نمایش خانگی در دوران کرونا، این پلتفرم‌ها کمتر یا هم‌اندازه سینما مبالغی را پرداخت می‌کردند. البته به غیر از چند اثر معدود که داوودی هم آن‌ها را آثاری با منابع مالی مشکوک می‌داد. اما پس از سال ۱۴۰۰ ناگهان رقم قراردادها سر به فلک کشید.

در یک مورد از این قرار دادهای پلتفرم‌ها، رقم ۵ میلیارد برای هر قسمت ثبت شده که یعنی اگر آن اثر حدود ۱۲ قسمت به طول بینجامد، آن بازیگر مطرح حدود ۶۰ درصد از نمایش خانگی درآمد کسب کرده است. با این حال مسئله اصلی در پلتفرم‌های نمایش خانگی که داد فرهنگ را در آورده، موضوع میزان قراردادها نیست. بلکه مسئله اصلی اثری است که این قراردادها رو سینما می‌گذارد و به نوعی آن را غارت می‌کند. امیرعباس ربیعی، کارگردان فیلم «ضد» و «لباس شخصی» در گفت‌وگویی از انحصاری می‌گوید که دستمزدهای نجومی پلتفرم‌ها آن را پدید آورده: «وقتی حداکثر ۴۰ تا ۵۰ بازیگر در سینمای ایران داریم که در تمام فیلم‌هایی که تولید می‌شوند، حضور دارند، وقتی رقابتی نباشد تا بازیگر برای رسیدن به نقش زحمتی متحمل شود، وقتی دستمزد آنقدر بالا و خلاف عرف است، این روند باعث متضرر شدن سینما می‌شود. از این جهت است که می‌گویم انحصار فساد می‌آورد. ما باید درها را باز کنیم تا سالانه چند بازیگر با استعداد و خوب وارد سینما شوند.»

با نگاهی به آثار چند وقت اخیر این پلتفرم‌ها، انحصار به وضوح دیده می‌شود. البته حضور تکراری افراد در شبکه‌های نمایش خانگی موضوع تازه‌ای نیست و در سال‌های اخیر این موضوع مکرراً تکرار شده است. در آثاری که امسال در نمایش خانگی پخش شده، این بازیگران هم به‌عنوان بازیگران چند اثره دیده می‌شوند،

افرادی همچون سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، پوریا رحیمی‌سام، مهدی حسینی‌نیا، سمیرا حسن‌پور، ترلان پروانه و مهران مدیری. این افراد که برخی از آن‌ها، همکاری‌هایشان تنها به یک پلتفرم محدود می‌شود و اثری با دیگر پلتفرم‌ها نمی‌سازد. این موضوع را برخی به حق انحصاری برخی پلتفرم‌ها با بازیگرانی خاص دارد. انحصار ایجاد شده در این پلتفرم‌ها باعث شده تا بازیگران محدودی بتوانند در چرخه سینما و پلتفرم‌ها قرار بگیرند. اتفاقی که حاصل آن شده بیرون افتادن بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده بازیگری از صحنه هنر کشور. البته مسأله انحصار تنها به افراد محصور نمی‌شود و پایش به باقی زمینه‌ها هم کشیده شده است.

یکی از بارزترین نمونه‌های این انحصارها مسئله انحصار در محتواست. اصولاً وقتی پول‌های کلان پشت آثار فرهنگی قرار می‌گیرند، منطق بازار را هم با خود وارد می‌کنند. منطقی که می‌گوید، آنچه باید تولید شود که بیشتر ظرفیت دیده شدن و یا به‌اصطلاح وایرال شدن را داشته باشد. به همین دلیل در چند وقت اخیر، میل به آثار جنایی و یا کمدی اصل بازار نمایش خانگی را در دست گرفته است. دامنه این انحصار به سینما هم کشیده شده با این تفاوت که ردپای جنایی‌ها در آثار سینمایی دیده نمی‌شود. با این حال هنوز اصلی‌ترین مشکل نمایش خانگی مسئله انحصار در بازیگران و ژانر نیست، بلکه باید اصل ماجرا را در جای دیگری پیدا کرد.

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟

دخلشان چیست که به خرجشان نمی‌خورد؟

برای بررسی دقیق‌تر وضعیت مالی پلتفرم‌ها باید به سه راه به درآمدزایی این پلتفرم‌ها اشاره کنیم؛ اولین طریق درآمدزایی پلتفرم‌ها از راه تبلیغات است. تبلیغاتی که با قانون و بی‌قانون، قبل، بعد، حین و حتی در میانه اثر جا می‌گیرند.

دومین درآمدزایی از محل اشتراک است، اشتراک‌هایی که هر سال و حتی هر شش ماه یک‌بار افزایش پیدا می‌کنند. مورد جالب این افزایش درآمدها در بلیت‌های اکران آنلاین پلتفرم‌ها اتفاق افتاد، زمانی که تنها گمانه‌زنی‌هایی پیرامون افزایش قیمت بلیت در سینما رواج پیدا کرده بود، پلتفرم‌های نمایش خانگی، پیش‌قدم شدند و قیمت اکران آنلاین را به یکباره افزایش دادند، اتفاقی که باعث شد در اتفاقی عجیب بلیت اکران آنلاین از قیمت بلیت سینما گران‌تر شود.

سومین راه درآمد پلتفرم‌ها از محل ترافیک اینترنتی است که به‌نظر می‌رسد دربرابر درآمد حاصل از مورد اول چندان به چشم نمی‌آید. تبلیغات در پخش رئالیتی‌شوها یا سریال‌ها باعث می‌شود که درآمد قابل توجهی برای پلتفرم ایجاد شود. تبلیغاتی که بی‌توجه به مدل‌های مشابه خارجی و قواعد بالادستی، به شکلی بی‌قاعده تبلیغ پخش می‌کند. این مسئله به موضوعی تکراری تبدیل شده است که تمام کشورهای صاحب پلتفرم در جهان هنگامی که اشتراکی به فروش می‌رسانند دیگر در میانه اثر تبلیغ پخش نمی‌کنند، با این حال پلتفرم‌های نمایش خانگی ایرانی خود را تافته جدا بافته می‌دانند و در هر جایی از اثر تبلیغ پخش می‌کنند.

چپاندن تبلیغ نشان از بی‌پولی ماست

همین مسئله یعنی قرار دادن تبلیغ به هر شکل ممکن در اثر، مخاطب را به گزاره داوودی نزدیک می‌کند، گزاره‌ای می‌گفت پلتفرم‌ها ورشکسته هستند و یا با نگاهی همراه با اغماض یا نزدیک به ورشکستگی. جدای از مدل تبلیغات، عدم هزینه برای آثار خلاقانه و تکرار مؤلفه‌های حساب پس داده شده، در ژانر و باقی موضوعات نشان از وضع بد این پلتفرم‌ها دارد. پلتفرم‌هایی که خود را در یک چرخه معیوب انداخته‌اند. چرخه‌ای که از یک سو نیاز سیری‌ناپذیری به بازیگران شناخته‌شده دارند و از طرف دیگر برای نگه داشتن آن‌ها باید خرج‌های میلیاردی کنند و درنهایت نمی‌توانند سرمایه هزینه‌شده را برگردانند.

یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شود این پلتفرم‌ها در چنین چرخه معیوبی بمانند، خرج نکردن بر اساس دخلشان است. دخلی که در همه جای جهان بر اساس میزان درآمد حاصل از فروش اشتراک پر می‌شود، اما در ایران تنها پاشنه آن روی حضور چهره‌ها و تبلیغات بی‌حصر می‌چرخد. پاشنه‌ای که معلوم نیست تا کی پشت عدم شفافیت پنهان بماند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مقصر دستمزد نجومی سلبریتی‌ها، پلتفرم‌ها هستند؟ بیشتر بخوانید »