صدام

استفاده صدام از بمب‌های شیمیایی آلمانی تحت نظارت آمریکایی‌ها/ برگزاری جشن «موفقیت شیمیایی» در بغداد

استفاده صدام از بمب‌های شیمیایی آلمانی تحت نظارت آمریکایی‌ها/ برگزاری جشن «موفقیت شیمیایی» در بغداد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: ارتش بعث عراق از سلاح نامتعارف شیمیایی در طول جنگ تحمیلی، به‌عنوان یکی از مؤثرترین ابزار بازدارندگی و یک اهرم‌فشار علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کرده جنایات فاجعه‌باری را از این طریق رقم زد؛ جنایاتی که نه‌تنها علیه ملت ایران، بلکه علیه مردم عراق نیز رقم خورد و سکوت مجامع بین‌المللی نیز راه تکرار این جنایات را برای صدام باز کرد؛ سکوت معناداری که بی‌دلیل نبود؛ چراکه اسناد، قرائن و شواهد نشان می‌دهد که کشور‌های غربی، خود متهم تأمین سلاح‌های شیمیایی برای ارتش بعث عراق هستند.

آلمان بر اساس اسناد موجود و همچنین اعترافات مطبوعات و رسانه‌های غربی، یکی از تأمین‌کنندگان سلاح‌های شیمیایی برای ارتش بعث عراق است؛ این موضوع را «اودو اوولف کوته» که ۱۷ سال روزنامه آلمانی «اف. آ. زد» کار کرده نیز در مصاحبه‌ای با تلویزیون اینترنتی کن. اف. ام اعتراف کرده است.

«اودو اوولف کوته» که سال ۱۹۸۶ کار خود را به‌عنوان خبرنگار برای روزنامه اف. آ. زد آغاز کرده بود، اوایل جولای سال ۱۹۸۸ به بغداد فرستاده شده و از آن‌جا به خط مقدم جبهه جنوب رفت تا در آن‌جا یکی از معدود شاهدان عینی جنایات دولت‌مردان آمریکایی، آلمانی و بعثی علیه مردم ایران باشد و این‌که بعثی‌ها چگونه تحت نظارت آمریکایی‌ها، نیرو‌های ایران را با بمب‌های شیمیایی حاوی گاز خردل آلمانی بمباران می‌کنند.

این خبرنگار آلمانی در مصاحبه خود تأکید می‌کند که چندین دهه بعد از پایان جنگ جهانی دوم عراق با نظارت آمریکایی‌ها و بمب‌های شیمیایی آلمانی که مستقیماً تحت عنوان آفت‌کش از آلمان فرستاده شده بودند، ایرانی‌ها را بمباران کردند؛ این درحالی است که او از این صحنه‌ها عکس گرفته و شخصاً نیز مقدار زیادی از این گاز‌های سمی تنفس کرده و بعد‌ها مبتلا به سرطان شده  است.

وی در ادامه، از اوج وقاحت دپیلمات‌ها و نمایندگان شرکت‌های آمریکایی، آلمانی و عراقی در هتلی واقع در بغداد و جشن آنها به‌خاطر کشتار شیمیایی سخن گفته و تأکید کرده است: تمام لابی هتل پر بود از آمریکایی‌ها، آلمانی‌ها و عراقی‌هایی که من آنها را بعضاٌ از طریق سفارت آلمان می‌شناختم. آنها از این‌که ایرانی‌ها در جبهه‌های متعدد قادر به جنگ نبودند (به‌دلیل این‌که حملات شیمیایی در جبهه‌های متعددی انجام شده بود) خوشحال بودند و این «موفقیت شیمیایی» را جشن گرفته بودند.

استفاده صدام از بمب‌های شیمیایی آلمانی تحت نظارت آمریکایی‌ها/ برگزاری جشن «موفقیت شیمیایی» در بغداد

«اودو اوولف کوته» که با دیدن تصاویر دلخراش قربانیان و تلفات حملات شیمیایی از نظر روحی در شرایط بسیار بدی قرار گرفته بود، تصمیم گرفت تا جهان را از این مسئله آگاه کند؛ چراکه گمان می‌کرد که این خبر همه دنیا را شوکه کرده و در تمام دنیا مانند بمب صدا خواهد کرد؛ اما غافل از این‌که رسانه‌های غربی نیز همسو با سازمان‌های بین‌المللی، سیاست سکوت و سانسور را نسبت به استفاده صدام از بمب‌های شیمیایی آلمانی علیه ایران در پیش گرفته‌اند.

وی ادامه داد: در آن زمان موبایل وجود نداشت و باید منتظر می‌شدم تا با فیلم به دفتر تحریریه در فرانکفورت برگردم که چندین روز طول کشید. ضمناً شرایط سلامتی‌ام به‌شدت بد بود؛ اما فکر کردم حالا که در فرانکفورت هستم، این ماجرا انعکاس بسیار زیادی خواهد داشت.

به گفته این خبرنگار آلمانی؛ اما در تمام صفحه بزرگ روزنامه اف. آ. زد فقط یک عکس بسیار کوچک از یک ایرانی با ماسک ضدگاز با چند خط کوتاه وجود داشت و با اشاره و ابهام ذکر می‌کرد که احتمالا یکی از طرفین شاید به‌نوعی از چیزی خطرناک استفاده کرده است؛ ولی اطلاعات دقیقی در دست نیست.

«اودو اوولف کوته» گفت: وقتی در این مورد خبر‌های مفصل و دقیق‌تری نوشتم، همه گزارشات مربوط به گاز و بمب شیمایی و تمامی مطالب هولناک سانسور شده و به من گفته شد که در این باره از این بیشتر نوشته نمی‌شود و وقتی که از ناشر (فریتز اولریش فک) پرسیدم، به من گفت که در این‌باره چیزی منتشر نخواهد شد. تا این‌که سال‌ها بعد، در دسامبر ۲۰۱۳ با وی تماس گرفتم و از او پرسیدم که چرا گزارش من انتشار نیافت. مدتی بعد مجدداً از او پرسیدم، حال که اجازه انتشار عکس‌ها را در روزنامه خودش (اف. آ. زد) نداده، چرا مانع از انتشار آن توسط دیگران می‌شود؟

استفاده صدام از بمب‌های شیمیایی آلمانی تحت نظارت آمریکایی‌ها/ برگزاری جشن «موفقیت شیمیایی» در بغداد

بمباران شیمیایی مهران توسط ارتش بعث عراق – ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۵

این خبرنگار آلمانی افزود: مجله اشترن تمایل به انتشار گزارش داشت؛ بنابراین خبرنگاران اشترن از هامبورگ به فرانکفورت آمدند و عکس‌ها را دیدند؛ اما ناشر مسئول وقت اف. آ. زد (فریتز اولریش فک) صراحتاً گفت که اگر عکس‌ها را در اختیار دیگران بگذارم، اخراج خواهم شد و همچنین گفت که به عوض آن، عکس‌ها را در اختیار اتحادیه سراسری صنعت شیمی در فرانکفورت بگذارم.

شرکت‌های عضو اتحادیه سراسری صنعت شیمی، مواد گاز خردل را به خاک عراق صادر کرده بودند. من کپی عکس‌ها را به اتحادیه فرستادم و اصل آنها را نگه داشتم؛ البته چندی پیش من عکس‌ها را در اختیار ایران و روسیه قرار دادم؛ چون به نظر من این خیلی هولناک است که سال‌ها بعد از پایان جنگ جهانی دوم، ما آلمان‌ها کمک کردیم تا انسان‌ها با گاز سمی از بین بروند.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

استفاده صدام از بمب‌های شیمیایی آلمانی تحت نظارت آمریکایی‌ها/ برگزاری جشن «موفقیت شیمیایی» در بغداد بیشتر بخوانید »

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه



چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ و پرفروش‌های ادبیات مقاومت

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه بیشتر بخوانید »

عید/ گریه برای شهادت مردم از زیر ماست

روایتی از جنایت صدام در پاسخ به شکست در عملیات والفجر ۱۰


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات موفقیت‌آمیز  والفجر ۱۰ و تصرف برخی از مناطق کردستان عراق از جمله شهر حلبچه و روستاهای اطراف آن باعث خوشحالی مردم کردنشین این مناطق شد. همین امر موجب شد تا ۲۳ اسفند ۱۳۶۶ و پس از مستقر شدن نیروهای نظامی ایران در آن منطقه، صدام تصمیم بگیرد، در پاسخ به این شکست، اقدامی خصمانه و تلافی‌جویانه در برابر مردم منطقه انجام دهد. او در واقع فجیع‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین گزینه یعنی بمباران شیمیایی را انتخاب کرد.

۲۵ اسفند دولت بعث عراق با دستور مستقیم صدام اقدام به بمباران شیمیایی مردم خود در منطقه حلبچه کرد. صدام به پسرعمو و معاون خود، علی حسن‌المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد. براساس بررسی‌های سازمان ملل متحد که بعدها در قالب یک گزارش منتشر شد، در این حمله، از گاز خردل و چند ماده شیمیایی عامل اعصاب نامعلوم، استفاده شده بود.

در پی این اقدام فجیع بسیاری از مردم شهر از کودک و زن تا مردان و کهنسالان به شهادت رسیدند. تصاویر به جای مانده از این حمله شیمیایی یکی از دردناک‌ترین صحنه‌های جنگ تحمیلی است.

سردار «بهرام نوروزی» از فرماندهان پیشکسوت انتظامی و نیز کمیته انقلاب اسلامی که سال‌های جوانی خود را در دفاع مقدس سپری کرده و سابقه حضور طولانی مدت در جبهه‌ها را دارد روایتی از بمباران حلبچه دارد که در ادامه می‎خوانید.

اسفند ماه را پشت سر می‌گذاشتیم که محمد مقدم فرمانده تیپ ظفر قرارگاه رمضان گفت آماده می‌شوند در حلبچه و منطقه سلیمانیه عراق عملیات کنند. وقتی گفت به نیرو احتیاج دارند، گردان بانه را با تعدادی از نیرو‌های گردان سنندج در اختیار آن‌ها گذاشتم.

گردان کمیته با گذشتن از ارتفاعات نوسود باید خودش را به حلبچه می‌رساند. فرمانده گردان می‌گفت مهماتشان را با الاغ و قاطر به روی ارتفاعات می‌برند تا شب حمله به مشکل برخورد نکنند. عملیات بیست و پنج اسفند شروع شد با چند نفر جلو رفتیم تا به بچه‌ها سر بزنیم به طرف نوسود می‌رفتیم که هواپیما‌های عراقی آمدند و بمب‌هایشان را روی حلبچه و اطراف آن ریختند.

به یکباره انفجار‌ها به رنگ‌های سبز و زرد و قرمز درآمدند. حدس زدم شیمیایی زدند. ماسک‌هایمان را زدیم و وارد حلبچه شدیم. ناگهان دیدیم مردم و گاو و گوسفندهایشان جلوی خانه‌ها و توی کوچه‌ها افتاده و مرده اند. نیروهایمان وارد حلبچه شده، زخمی‌ها و جنازه‌ها را به عقب می‌بردند بچه‌های یگان «شین.میم ر» هم آمده بودند و منطقه را از آلودگی پاک می‌کردند.

با فرمانده گردان تماس گرفتیم گفتند از حلبچه جلوتر رفته اند. چند زن و مرد را که حال و روز خوشی نداشتند، پشت تویوتا سوار کردیم و راه برگشت را در پیش گرفتیم در ورودی حلبچه به چشمه آبی رسیدیم یک کامیون عراقی کنار چشمه بود. چند نفرشان موقع سوار شدن به کامیون مثل چوب خشک افتاده و مرده بودند.

زیاد جلو نرفته بودیم که دیدیم زن و مرد و بچه پای پیاده از شیار کوه‌ها و ارتفاعات سرازیر شدند و افتان و خیزان به طرف پاوه میروند. وضعیت آن قدر برایمان وحشتناک و عجیب بود که بی سر و صدا زیر ماسک گریه می‌کردیم. زخمی‌ها را در پاوه پیاده کردیم همزمان با ما یک مینی بوس از مردم حلبچه از راه رسید وقتی در مینی بوس را باز کردند، مردم از شدت ضعف و سرفه نتوانستند پیاده شوند و همه روی همدیگر افتادند.

فردای آن روز دوباره به طرف حلبچه رفتیم. گاو و گوسفند‌های مردم رها بودند و چند رزمنده آن‌ها را جمع میکردند. به نزدیک چشمه نرسیده بودیم که هواپیما‌های عراقی آمدند و یک بار دیگر با بمب‌های شیمیایی منطقه را بمباران کردند. چند روزی به مردم کمک کرده بودیم که با پایان عملیات گردان کمیته از منطقه عملیاتی برگشت و به بانه و خط پدافندی اش رفت.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از جنایت صدام در پاسخ به شکست در عملیات والفجر ۱۰ بیشتر بخوانید »

کاری که صدام بی‌اعصاب با بمب‌های شیمیایی کرد

حمایت تمام‌قد غرب از صدام برای کشتار مردم ایران


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، امروز ششم فروردین سی و هشتمین سالروز به کار بردن جنگ‌افزارها، بمب‌ها و سلاح‌های شیمیایی توسط «صدام» رئیس حزب بعث عراق به‌خصوص از پس از صدور بیانیه شورای امنیت در سال ۱۳۶۵ است.

با تجاوز سراسری ارتش بعثی عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به خاک کشورمان و شکست‌های پی‌درپی ارتش این کشور بعد از پیروزی‌ها و پیشروی‌های ماه‌های اول اشغال خاک کشورمان و جهت پیشگیری از شکست در نخستین ماه‌های جنگ، صدام رییس حزب بعث عراق از چهارمین ماه شروع تجاوز نظامیش به خاک ایران از دی ۱۳۵۹ به طور پراکنده استفاده از سلاح‌های مرگبار شیمیایی علیه نیرو‌های ایران را آغاز کرد.

با متوقف شدن دائمی پیشرفت‌های نظامی ارتش عراق در داخل خاک ایران، صدام از اوائل سال ۱۳۶۱ به صورت پیوسته به گرفتن تلفات یکجا و گسترده از رزمندگان ایران در سراسر جبهه‌های نبرد با به کار بردن سلاح‌های بیلوژیک، میکروبی و شیمیایی روی آورد.

کاری که صدام بی‌اعصاب با بمب‌های شیمیایی کرد

این فرمانده بی‌رحم عراقی حتی برای پاکسازی مخالفانش در مناطق و استان‌های کردنشین کشور خودش از بمب‌های شیمیایی صرف نظر نکرد. او در جنایتی هولناک و بی‌سابقه که عملیات «انفال» نامگذاری کرد و از چهارم اسفند ۱۳۶۶ تا ۱۵ شهریور ۱۳۶۷ طول کشید با استفاده از جنگ‌افزار‌ها و سلاح‌های شیمیایی، هزاران تن انواع بمب‌های شیمیایی بر سر مردمش در استان‌های کرکوک، نینوا، صلاح‌الدین و دیاله و شهر‌های حلبچه، منطقه کردستان، ام‌الرصاص، بصره، فاو، نجف، کربلا، بخش خورمال، پنجوین، قلعه‌دیزه، سنگ‌سر، طویلا، جوارتا، قلاچولان، ماوه‌ت، چمچمال و کلار ریخت.

در این جنایت بیش از چهار هزار و ۲۰۰ روستای عراق به کلی نابود شد و بیش از ۱۸۲ هزار نفر از مردم بی‌پناه و مظلوم این مناطق به دستور مستقیم صدام قتل‌عام شدند. این جنایت سال‌ها بعد توسط مجامع و سازمان‌های بین‌المللی و حتی صادرکنندگان تسلیحات شیمیایی به عراق به‌عنوان فجیع‌ترین جنایت بشری ثبت شد.

گزارش جنایت

کشور‌های صادرکنندهِ جنگ‌افزارها، تسلیحات و بمب‌های شیمیایی که خود در سازمان‌های بین‌المللی زیرمجموعه‌های سازمان ملل و شورای امنیت از جمله سازمان یونیسف عضویت داشتند با تاخیر‌های زیاد و طولانی بالاخره در گزارش‌ها و اعلامیه‌های‌شان اعلام کردند که رژیم بعثی عراق طی سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷ از طریق ۱۹ هزار و ۵۰۰ بمب هوایی، ۵۴ هزار گلوله توپ و ۲۷ هزار راکت کوتاه‌برد بیش از هزار و ۸۰۰ تن گاز خردل، ۱۴۰ تن گاز اعصاب تابون و ۶۰۰ تن گاز اعصاب سارین بر سر رزمندگان ایرانی در جبهه‌های غرب و جنوب ریختند.

ارتش بعثی عراق تنها در ۳۷۸ بمباران شیمیایی استان‌ها و شهر‌های مرزی ایران، جان بیش از ۱۰۰ هزار نفر و جانبازی ده‌ها هزار خانواده ایرانی و انواع آلودگی‌های دائمی انسانی و زیست محیطی که تاثیر مستقیمی بر نسل‌های آینده آنان گذاشت را موجب شد.

شدت و حجم بکارگیری سلاح‌های شیمیایی علیه شهروندان و رزمندگان ایران در جنگ هشت ساله به حدی زیاد بود که کشورمان بعد از ژاپن که طی دو حمله اتمی آمریکا به شهر‌های ناکازاکی و هیروشیما در جنگ جهانی دوم بیش از ۲۵۰ هزار نفر از شهروندانش را از دست داد، رتبه دوم بالاترین شهدای میکروبی و شیمیایی را در اختیار دارد.

سال‌ها بعد از سرنگونی رژیم بعثی، مقامات وقت عراق در گزارشی که در سال ۱۳۷۰ منتشر کردند، اعلام داشتند در طول سال‌های بمباران شیمیایی استان‌های جنوبی و غربی ایران و کشتار بی‌رحمانه مناطق کردنشین عراق بیش از ۱۷ هزار و ۶۰۲ تن انواع جنگ‌افزار‌ها و مواد اولیه تولید بمب‌های شیمیایی از صد‌ها شرکت از ایالات متحده، شوروی، چین، آلمان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، هلند، اتریش، لوکزابورگ، مصر، هند، برزیل و سنگاپور دریافت کردند.

حملات شیمیایی به ایران

ارتش عراق از تابستان سال ۱۳۶۱ تا پایان جنگ در مرداد ۱۳۶۷ به صورت مستمر شهر‌های مرزی ایران از جمله حاج‌عمران، زرده، نساردیره، نساردیره سفلی، شاهماردیره، باباجانی، دودان، شیخ صله، مریوان، بانه و روستا‌های مجاور، پیرانشهر، نودشه از روستا‌های استان کرمانشاه، سردشت، اشنویه، سومار، طلائیه و جزایر مجنون را بمباران شیمیایی کرد.

ارتش بعثی صدام مناطق عملیاتی عملیات رمضان را از ۲۲ تیر تا ۷ مرداد ۱۳۶۱، مناطق عملیاتی عملیات خیبر در ایران و منطقه حلبچه عراق را از سوم تا ۲۲ اسفند ۱۳۶۲، مناطق عملیاتی والفجر ۲ در شمال غرب ایران را از ۲۹ تیر تا ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ و مناطق عملیاتی عملیات والفجر ۴ را از ۲۷ مهر تا۳۰ آبان ۱۳۶۲ به صورت مستمر بمباران شیمیایی کرد.

علاوه بر این عملیات‌ها، رژیم بعثی در عملیات‌های والفجر ۸ و فتح فاو، عملیات کربلای ۸، عملیات بدر، نبرد دوم فاو و عملیات توکلنا علی‌الله به صورت گسترده و پیوسته از انواع بمب‌های بیولوژیکی و شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی و شهروندان کرد عراقی استفاده کرد.

اولین بمب شیمیایی تاریخ

آن طور که در کتاب‌های تاریخ ثبت شده است، مواد شیمیایی نخستین از جمله قیر، روغن، نفت، آتش یونانی، ناپالم، دی اکسید سولفور و آرسنیک‌ها بودند که برای اولین بار در جنگ‌های پلوپونز که در سال‌های ۴۰۴ تا ۴۳۱ قبل از میلاد بین اسپارت و آتن اتفاق افتاد، استفاده شد.

اما استفاده گسترده‌تر و مدرن‌تر از مواد شیمیایی در جنگ جهانی اول کلید خورد. شرکت‌های تولید مواد شیمیایی آلمان نازی برای پیروزی بر قدرت‌های اروپایی برای اولین بار از این مواد به عنوان جنگ‌افزار استفاده کردند.

نازی‌ها در آلمان مبداء و منشاء تولید مواد شیمیایی خطرناک و بمب‌ها و جنگ‌افزار‌های پیشرفته در جنگ جهانی اول بودند که بیش از ۱۲۴ هزار تن انواع مواد و جنگ‌افزار‌های شیمیایی را تولید کردند و موجب مرگ صد‌ها هزار نفر و مجروح شدن بیش از یک میلیون اروپایی در این جنگ شدند.

بعد از نازی‌های آلمان شرکت‌های آمریکایی به کاربرد وسیع و تاثیرگذار مواد و بمب‌های شیمیایی پی بردند و از آن‌ها در جنگ علیه مردم ویتنام به‌خصوص برای پیروزی بر ویتنامی‌های مخفی شده در جنگل‌های انبوه این کشور استفاده کردند.

با پایان جنگ جهانی اول که چهار سال طول کشید تعدادی از کشور‌های جهان در ژنو گرد آمدند و پروتکل ۱۹۲۵ را برای منع استفاده از سلاح‌های شیمیایی، بیولوژیکی و میکروبی به تصویب رساندند، اما این پروتکل هم مانع استفاده مستمر و گسترده رژیم‌های متجاوز به خصوص رژیم بعث عراق از سلاح‌های مرگبار جمعی نشد. عراق بعد از دو جنگ جهانی اول و دوم بیشترین و وسیع‌ترین حملات شیمیایی را علیه ایران انجام داد.

صدام علاوه بر استفاده پراکنده، از دی ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۶۳ به صورت پیوسته در خط مقدم رزم و شهر‌های مرزی علیه ایران از گاز تابون استفاده کرد. گران‌قیمت بودن و سخت بودن تامین مواد اولیه گاز تابون باعث شد تا صدام به سراغ گاز وی‌ایکس که پایداری و قدرت تلفات بیشتری داشت، برود.
استفاده گسترده ارتش نازی آلمان از گاز شیمیایی در جنگ جهانی اول

هر قدر از شروع جنگ می‌گذشت و صدام بیشتر به خلل‌ناپذیر بودن قدرت مقاومت رزمندگان ایرانی در جبهه‌های غرب و جنوب پی می‌برد، بر به کار بردن مواد میکروبی و شیمیایی جدید مصرتر می‌شد.

دو گاز سارین و خردل از جمله سلاح‌های شیمیایی فراوانی بودند که در حجم وسیع‌تری توسط صدام و ارتش بعث عراق علیه رزمندگان ایرانی و شهروندان کرد عراقی به کار گرفته شد. این دو گاز تاثیرات بلند مدتی، چون نابینایی، بیماری‌های پوستی و گوارشی، ناباروی، نقص عضو‌های پیش از تولد و انواع سرطان داشت.

بر اساس گزارش بازرسان سازمان ملل متحد از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ موارد متعددی از گاز خرد و عوامل اعصاب علیه رزمندگان ایرانی و غیرنظامیان ساکن روستا‌ها و شهر‌های مرزی ایران استفاده شد.

شرکت‌های آلمانی همانطور که در جنگ جهانی اول رتبه اول تولید مواد اولیه و جنگ‌افزار‌های شیمیایی را در اختیار داشتند در جنگ هشت ساله عراق علیه ایران نیز رتبه نخست و سهم بالایی از صادرات جنگ‌افزار‌های شیمیایی و ساخت کارخانه‌های تولید سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی در عراق را در اختیار داشتند.

بعد از آلمان آمریکا، فرانسه، هلند، انگلیس و شوروی در صادر کردن مواد اولیه و ساخت و فروش تسلیحات یا تجهیزات شیمیایی به عراق نقش اساسی داشتند.

استمداد ایران از سازمان ملل

ماه‌ها بعد از درخواست رسمی مقامات وقت کشورمان از سازمان ملل برای ممانعت از استفاده عراق از تسلیحات شیمیایی، اکیپ‌ها و تیم‌های تخصصی این سازمان در پنج نوبت اسفند ۱۳۶۲، فروردین، بهمن و اسفند ۱۳۶۴، فروردین و اسفند ۱۳۶۶ و تیر و مرداد ۱۳۶۷ به مناطق جنگی ایران سفر کردند.

تیم‌های حقیقت‌یاب سازمان ملل طی مدت حضورشان در ایران علاوه بر بازرسی‌های میدانی به بیمارستان‌ها و مراکز درمانی ایران رفتند و با تجزیه و تحلیل‌های آزمایشگاهی و نمونه‌گیری‌های انجام شده بکارگیری ارتش عراق از گاز خردل و عوامل اعصاب علیه ایرانیان را تایید کردند و گزارش‌های‌شان را به اعضای شورای امنیت دادند. آنان حتی برای آزمایشات بیشتر برخی مجروحان شیمیایی ایران را به بیمارستان‌های اروپایی منتقل کردند.

شورای امنیت سازمان ملل بعد از دریافت گزارش‌های تیم‌های حقیقت‌یاب در دو بیانیه جداگانه که در تاریخ‌های ۲۳ اسفند ۱۳۶۲ و یک فروردین ۱۳۶۵ صادر کرد، رژیم بعث عراق را به دلیل حملات شیمیایی محکوم کرد، اما این بیانیه‌ها هیچ اثری در کاهش استفاده مستمر و گسترده سلاح‌های شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی و شهروندان کرد عراق نداشت.

شورای امنیت سازمان ملل علاوه بر دو بیانیه فوق سه بیانیه دیگر هم در تاریخ‌های ۱۰ فروردین ۱۳۶۳، ۵ اردیبهشت ۱۳۶۴ و ۶ فروردین ۱۳۶۵ صادر کرد، اما هیچ یک از آن‌ها مانع از بمباران میکروبی و شیمیایی استان‌ها و شهر‌های مرزی ایران توسط ارتش متجاوز عراق نشد. ارتش عراق بعد از صدور هر یک از بیانیه‌ها حملات شیمیایی گسترده‌تری را علیه رزمندگان ایرانی در میدان نبرد و علیه مردم بی‌پناه و مظلوم ایرانی و عراقی در پشت جبهه ترتیب می‌داد.

منابع:

سوداگری مرگ / کنت آر. تیمرمن؛ ترجمه احمد تدین / رسا /۱۳۷۶

خاطری شهریار، جنگ شیمیایی عراق علیه ایران به روایت اسناد سازمان ملل، انتشارات صریر، ۱۳۸۶

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حمایت تمام‌قد غرب از صدام برای کشتار مردم ایران بیشتر بخوانید »

.

عراقی‌هایی که برای نرفتن به جنگ با ایران خود را به دیوانگی می‌زدند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «مرتضی رستی» از آزادگان دوران دفاع مقدس خاطره اولین روز‌های اسارت و هم اتاقی شدن با ۲ منافق را روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

برخورد صدام با سربازان عراقی

وقتی اسیر شدیم ابتدا ما را به العماره بردند و من و یکی از دوستان را که هر دو مجروح بودیم از شهر العماره به بغداد در محلی که مثل پادگان بود منتقل کردند. به بغداد که رسیدیم در آهنی بزرگی باز شد عده زیادی برهنه بودند! بعثی‌ها با هر وسیله‌ای مشغول ضرب و تنبیه آن‌ها بودند، با خودم گفتم اگر یکی از این کابل‌ها یا میلگرد‌ها را بخورم تمام. زمین هم از گرما آتش بود، به حدی که اصلاً بدن‌های بی حس و حال ما طاقت نداشت.

در اتاقی را باز کردند ما را داخل اتاق روی زمین سیمانی انداختند و بدون دادن حتی ملحفه یا بالشتی برای زیر سر رفتند.
در اینجا تعدادی اسیر بودند که اکثراً از ناحیه پا تیر و ترکش خورده بودند روی چند تخت قرار داشتند. اتاق پنجره‌ای رو به بیرون داشت و تعدادی از اسرای دیگر که لخت بودند را می‌دیدم چطور توسط نگهبان‌ها شکنجه می‌‎شوند. همین افراد که کتک می‌خوردند وقتی از کنار اتاق ما رد می‌شدند یواشکی داخل اتاق کیک یا بیسکویتی می‌انداختند و می‌گفتند اهلاً و سهلا و رد می‌شدند که مامورین نفهمند. حالا این‌ها چه کسانی بودند که عربی حرف می‌زدند را زیاد متوجه نشدیم، ولی بعداً شنیدیم عراقی‌هایی بودند که برای نرفتن به جنگ خودشان را به دیوانگی زده‌اند مثلا یکی پشتک می‌زد، یکی به هوا می‌پرید، یکی غلت میزد، یکی به دیوار لگد می‌زد و …

در اتاق باز شد دو نفر را با لباس اسارت آوردند و کلی رسیدگی کردند امکانات دادند که احتمال دادیم اسیر قدیمی صلیب دیده باشند، ولی مسلک و مرامشان چه بود نمی‌دانم، چون این دو نفر به محض ورود شروع کردند با الفاظ رکیک فحش دادن و توهین و بی‌ادبی کردن به مجروحین که درد می‌کشیدند و ناله می‌کردند. عراقی‌ها هم از آن‌ها حمایت می‌کردند در حالی که نسبت به ما با توپ و تشر برخورد می‌کردند. طوری شد که دیگر صدایی از کسی در نمی‌آمد تا این آقایان ناراحت نشوند.

یک احتمال هم دادیم و آن این بود که شاید این‌ها از منافقین داخل اردوگاه‌ها یا منافقین مترجم استخبارات باشند. هیچ اثری از بیماری یا دردمندی در آن‌ها نبود و حتی یک بار هم دکتر نیامد معاینه شان کند که ما بفهمیم چه شده‌اند. غذاشان هم خاص بود یعنی جدای از غذای دیگران و هرچه از پنجره هم داخل می‌انداختند این‌ها می‌گرفتند و می‌خوردند، به دیگران هم نه تعارف می‌کردند نه می‌دادند حتی سیگار هم که آن بیرونی‌ها داخل اتاق می‌انداختند این‌ها می‌کشیدند.

من و دوست دیگر، با بدن مجروحی که رمقی در آن نمانده بود روی زمین‌های داغی بودیم که احساس می‌کردیم روی تشکی از سوزن خوابیده ایم. مجروحین روی تخت‌ها هم که همه از ناحیه پا تیر و ترکش خورده بودند و تحرک نداشتند. از آن دو نفر هم که توقع نداشتیم، چون می‌دانستیم فقط فحش و ناسزا می‌گویند.

ضمناً آقای پرستار عراقی هم هر روز با آمپولی که فکر می‌کنم آخرین سایز سرنگ بود می‌آمد و به همه ما با یک سوزن که مثل میخ بود تزریق می‌کرد و می‌رفت. چه تزریق می‌کرد نفهمیدیم! فردی می‌گفت این پرستار شیعه است و آمپول چرک خشک کن می‌زند. پرسیدم از کجا فهمیدی که شیعه است؟ گفت: تنها کسی است که هوای ما رو داره و ضمناً شیشه اون قاب عکس صدام بالاسر را آب دهان می‌اندازد و پاک می‌کند اوست. می‌خواهد به ما بفهماند او هم از صدام بدش میاد و هوای ایرانی‌ها رو داره البته مطرح کردن این موضوع قبل از آمدن آن دو اسیر بود بعدش او هم جرات نمی‌کرد حرفی بزند یا کاری بکنه دکتری هم آمد به ما قول عمل جراحی داد که درست روز عمل ما را منتقل کردند به بیمارستان نیرو هوایی. می‌گفتند او هم شیعه بوده.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عراقی‌هایی که برای نرفتن به جنگ با ایران خود را به دیوانگی می‌زدند بیشتر بخوانید »