ضاحیه

استقبال مردم لبنان از پرچم مطهر حرم مطهر رضوی+ فیلم

استقبال مردم لبنان از پرچم مطهر حرم مطهر رضوی+ فیلم

به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، خدام آستان قدس رضوی همراه با پرچم متبرک امام رضا (ع) در گلزار شهدای ضاحیه بیروت حضور پیدا کردند و در تشییع پیکر مطهر یکی از شهدای جبهه مقاومت حاضر شدند.

خدام رضوی پرچم متبرک حضرت شمس‌الشموس (ع) را میان خانواده شهدا گرداندند و فضا را معطر به عطر حرم مطهر رضوی کردند و به برکت این پرچم، دل‌ها دگرگون شد.

کد ویدیو

فیلمی از حضور خادمان حرم امام رضا (ع) در جمع خانواده‌های شهدا، مجروحین و مردم‌ لبنان در مسجد شیعیان بیروت در زیر منتشر می‌شود.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

استقبال مردم لبنان از پرچم مطهر حرم مطهر رضوی+ فیلم بیشتر بخوانید »

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کنند؟!

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کنند؟!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، وحید یامین پور، نویسنده و پژوهشگر در ویژه برنامه شب گذشته ثریا، دکترین «شوک اسرائیل» را مهم‌ترین فتنه نگران کننده این روزها در لبنان عنوان‌ کرد و اظهار داشت: نمی‌توان تنها شعر خواند و شعار داد! واقعیت ماجرای این روزهای لبنان و مقاومت این هست که نبود سید حسن نصرالله و شهادت جمعی از فرماندهان به همراه توحش عجیب اسرائیل در محاسبات کوتاه مدت مردم و مقاومت وجود نداشت. ترورهای پی در پی و اتفاقات اخیر ناشی از دکترین شوک اسرائیل هست و قطعا آثار روانی هم دارد اما تجربه تاریخی مردم لبنان عقب نشینی و شکست ارتش رژیم در جنگ ٣٣ روزه را هنوز از یاد نبرده تا جایی که در نیم قرن گذشته دورانی نبوده که شهیدی از جنوب به ضاحیه نیاید. لبنانی‌ها فرماندهان بزرگ و عزیزی مثل مصطفی بدرالدین و عماد مغنیه را از دست داده‌اند و یادشان هست که حزب‌الله چطور بعد این شهادت‌ها پابرجا و محکم ایستاد.

ماجرای عملیات گسترده رسانه ای علیه لبنانی‌ها چیست؟

وی ادامه داد: نگرانی جدی، فشار سنگین و عجیب و غریب اسرائیل بر افکار عمومی لبنانی‌هاست. جدا کردن ملت لبنان از حزب‌الله همان چیزیست که رژیم به دنبال آن هست. می‌خواهند لبنانی‌ها را اقناع کنند که آن چیزی که زندگی نرمال و عادی شما را گرفته چیزی نیست جز خاصیت ایدئولوژیکی حزب‌الله! فتنه این روزهای سخت یعنی برگرداندن لبنانی ها به دهه ٧٠ و ٨٠ میلادی.

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کند؟!

از نفس واحد مقاومت تا حفظ حیات ایران/ با مردم صادق‌تر باشیم!

یامین‌پور اضافه کرد: وعده صادق ٢ به همه نشان داد که حرف‌های ایرانی‌ها لاف و گزاف نیست اما تاکید بیش از حد بر اینکه حزب‌الله و مقاومت فقط گروه‌های نیابتی ما هستند ممکن هست به امنیت ما آسیب برند. باید با مردم صادق‌تر بود. با یک دشمن احمق طرفیم که جنگ اخیر را جنگ هستی و نیستی و مرگ و زندگی خودش می‌داند در صورتی که این جنگ جنگ ما هم هست. چرا نباید جنگ را برای مردم تبیین کنیم؟! ما در این سال‌ها ثبات داشتیم و خودمان را تقویت کردیم و حالا باید آمادگی برای بدترین حالت‌ها را هم داشته باشیم. مقاومت یک نفس واحد شده اما ما برای حیات خودمان در این معرکه هستیم. مسئولان باید صریح‌تر از این حرفا با مردم صحبت کنند. نتانیاهو با همان ادبیات تحریفی و توراتی خودشان بعضا با اسرائیلی‌ها در مورد احوالات جنگ راحت‌تر و صادق‌ تر صحبت می‌کند! چاره‌ای نداریم و برای قدرتمندتر شدن باید با مردممان همکلام شویم. بعضی از سیاسیون و حتی چهره‌های انقلابی معروف در داخل ایران کمک به مقاومت را صرفا از نظر نوع دوستی می‌دانند و همین را هم به مردم می‌گویند اما باید به مردم بگوییم که نسبت واقعی ایران با جنگ، با مقاومت و این معرکه چیست.

با شکست حزب‌الله به سراغ ایران هم می‌آیند

در ادامه، مقصودی شکست حزب‌الله را آغاز پروژه حمله به ایران دانست و گفت: اگر حزب الله شکست بخورد شکی نیست که گام بعدی ارتش متوحش اسرائیل ایران خواهد بود و با وجود اینکه مقامات بلند پایه و نظامی ایران هر تحرکی علیه کشور را بی پاسخ نمی‌گذارند باز هم باید بدانیم که حزب‌الله نه فقط بازوی ایران که ضامن حیات و امنیت ماست. 

وی در این باره گفت: ابعاد جنگ کنونی از جنگ ٣٣ روزه بیشتر شده تا جایی که همه یادمان هست که در درگیری بین اسرائیل و حزب الله این ارتش رژیم صهیونیستی بود که دست برتر را داشت و به تعبیر آمریکایی‌ها قرار بود جنگ ٣٣ روزه نابودی حزب‌الله و اغاز تدارک حمله به ایران باشد اما از میانه راه ورق برگشت و حزب‌الله این طرح را ناکام گذاشت. طبیعی بود که وقتی زور اسرائیل به حزب‌الله نرسید پروژه آمریکایی‌ها برای ایران هم متوقف شد.

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کند؟!

اسرائیل به دنبال ایجاد شکاف بین لبنانی‌ها و حزب الله /جنگ وارد پایگاه اجتماعی مقاومت شده

مقصودی اضافه‌ کرد: لبنان تحت شدیدترین جنگ رسانه‌ای و شناختی قرار دارد. اسرائیل چاره‌ای جز این ندارد که بین حزب‌الله و لبنانی‌ها شکاف ایجاد کند. در یک طرف باور مردم به حزب‌الله را می‌بینیم و از طرف دیگر فرار شهرک نشینان‌ها از سرزمین‌های اشغالی. امروز جنگ وارد پایگاه‌های اجتماعی شده هر چند که باید قلب‌هایمان را محکم کنیم و امیدوار باشیم که جریان مقاومت را با وجود نبود رهبر حزب‌الله همچنان در اوج بدانیم. خدای پیروزی‌ها با خدای عدم فتح‌ها یکیست.

«سرنوشت مشترک» شاه بیت کلام رهبری در جمعه نصر

در بخش دیگری از ویژه برنامه ثریا پیرامون تحولات لبنان، علیرضا کمیلی به توضیحاتی درباره بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص امت گرایی پرداخت و گفت: سرنوشت مشترک جهان اسلام همان چیزیست که زمینه خروج اسرائیل از فلسطین و آزادی قدس خواهد شد چرا که کمربند استقلال امت اسلام امروز باید محکم تر از هر زمان بسته شود.

اسرائیل می‌خواهد سناریوی وحشت در خاورمیانه را خنثی کند

کمیلی ادامه داد: اسرائیل برای ماندن چاره ای جز ایده های اقتصادی برای جذب حاکمان و مردم منطقه ندارد. ایده های اقتصادی رژیم شاید تا صد سال دیگر هم اجرا نشود اما هر چه که هست این ایده ها راهی برای خنثی کردن سناریوی وحشت شده. از طرح راه آهن امارات به تل آویو گرفته تا کریدور های انرژی و همه این ها در شرایطی توسط اسرائیل گفته می‌شود که وجه مزیت جهان اسلام انرژی ست! چرا باید هم پیمانان ما مشکل انرژی داشته باشند؟ وقتی طرح کریدور های انرژی کشورهای اسلامی اجرا شود حتی آن هایی که از ترس اسرائیل مغرضانه سکوت کرده اند منافع اقتصادی خودشان را در همگرایی می‌بینند. امروز لبنان و غزه نه فقط یک موضوع در جهان اسلام بلکه محور شده به خصوص برای ایران و امنیت ملی ما. وقتی اسرائیل دست به تهدید امنیت ما میزند نمی‌توانیم بی خیال شویم! عده ای سنگ دموکرات های غربی را به سینه می‌زدند اما در همین جنگ غزه به حرف امام (ره) رسیدیم که حتی آن دموکرات ها هم به کمتر از نابودی ما راضی نیستند. نخبگان و اندیشکده های ما باید نسبت ها را معلوم کنند. فرض کنید که امروز همان ١٠ یا ٢٠ سال آینده هست که هیچ کشوری بله قربان گوی اسرائیل و آمریکا نیست! در این شرایط چه تصویری از آینده اقتصادی خودمان با جهان اسلام داریم؟! حتی نیامده ایم روی ایده های استقلال منطقه فکر کنیم. در حوزه رسانه اتفاقاتی افتاده که مردم ما از آن بی خبرند و اتفاقا دشمن روی همین رسانه طرح و نقشه دارد.

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کند؟!

جو سنگین رسانه ای علیه ایران در لبنان

دبیر کل اتحادیه امت واحده در این باره توضیح داد: مردم ما حس عزت حزب الله را فراموش نمی‌کنند اما جنایت های نظامی اسرائیل علیه لبنانی ها و حمله رسانه ای به ایران امروز به خوبی مخابره نمی‌شود. اسرائیل به دنبال این هست که ایران و حزب الله را از هم دور کند آن هم به واسطه شکاف فکری لبنانی ها و ایرانی ها تا جایی که در تلاشند به لبنانی ها بگویند این ایران هست که پشت حزب الله را خالی کرد! و بعد بروند سراغ خود ایرانی ها با این فریب که سردار قاآنی شهید شده و بعد که این عملیات روانی جواب نداد بگویند در خود ایران دستگیر شده! اگر اسرائیل نتواند افکار عمومی را در دستش بگیرد جنگ غزه یک فرصت تاریخی بی نظیر را در اختیار جهان اسلام قرار میدهد که به یکدیگر نزدیک شوند. این روزها کسانی در دفاع از حزب الله توییت می‌زنند که از مخالفان اصلی آن بودند!

چیزی که در لبنان آغاز شده در غزه تمام شده!

حسینی دیگر کارشناس ثریا در این قسمت تناقض بین تمدن و توحش در فرهنگ غربی را مهم ترین دلیل جنایت ها در غزه و لبنان دانست. به گفته او آن چیزی که در کتاب های تاریخی از توحش غربی های متمدن در کشتار سرخ پوستان بومی آمریکایی خوانده بودیم امروز به چشم خود در غزه دیدیم و باور کردیم که چهره زیبا و بزک کرده اسرائیل و حامیان غربی او در پشت نقاب متوحش آن ها پنهان شده هست.

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کند؟!

وی در ادامه گفت: در عصر اینترنت هیچ چیزی در دنیا بر کسی پوشیده نمی‌ماند. اسرائیل هیچ مرزی را بدون جنایت نگذاشت و آن چیزی که در لبنان شروع شده در غزه تمام شده! از هدف گیری بیمارستان و مناطق مسکونی تا کشتن و سلاخی کودکان شیرخوار. در بیروت شاهد مرحله جدیدی از تجاوز ارتش رژیم و کشتار غیر نظامیان و آوارگان هستیم. ساختمان های مسکونی در بیروت و ضاحیه جنوبی بیش از ٣ برابر جمعیت معمول را در خودش جای داده و هدف حملات هوایی اسرائیل هست. ارتش رژیم از بافت جمعیتی هر منطقه به خوبی آگاه هست و تمامی مناطق را به طور عامدانه هدف قرار می‌دهد تا آوارگان لبنانی سرنوشتی مثل آوارگان فلسطینی داشته باشند و این یعنی تکرار سناریوی غزه در لبنان. 

روایت درگیری ها در جنوب لبنان چیزی شبیه معجزه هست 

حسینی اضافه کرد: تصاویر درگیری ها در جنوب لبنان مخابره نمی‌شود و با وجود اینکه روایت ها بر پایه واقعیت هست نمی‌توان به طور مستقیم برای مردم نشان داد اما هر چه که هست رویارویی ارتش زمینی رژیم صهیونیستی با حزب الله در این منطقه چیزی نیست جز معجزه! نیروهای چریکی حزب الله با حداقل ۶ لشکر اسرائیلی به طور مستقیم درگیر شده اند و تلاش اسرائیل برای حمله زمینی به لبنان را ناکام گذاشته اند. روز گذشته نیروهای مقاومت در مناطق صفر ساحلی با سرزمین های اشغالی بیشترین تلفات را به ارتش رژیم وارد کردند تا جایی که ارتش اسراییل قادر به عقب نشینی هم نشد. رویارویی نظامی وارد مهم ترین مرحله حتی بعد از ترور سید حسن نصرالله و شهادت فرماندهان لبنانی شده. فرهنگ مقاومت با نبود شخصیت ها از بین رفتنی نیست. این فرهنگ را در ایران خودمان هم دیده ایم. فرهنگ مقاومت به جز ایثار چشم اندازی دارد که آکنده از ظهور هست. ارتش اسرائیل با این چشم انداز چه می‌تواند بکند؟!

مثل پدر، قهرمان…

ثریا شب گذشته مهمان ویژه ای هم داشت. عباس فضل فرزند شهید فضل از شهدای اخیر لبنان در پیامی قهرمانانه به اسرائیل، آرزو کرد مثل پدر شهیدش روزی مجاهدی شود و رودرروی آن ها برای ایثار در جبهه مقاومت قرار گیرد.

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کند؟!

عباس فضل در این پیام گفت: «شما هیچگاه جرئت این را ندارید که با ما رو رو در رو بجنگید» ما از دیدن نصرالله محروم شدیم اما دست از مقاومت برنمی‌داریم. فرزند شهید فضل همچنین آرزو کرد که روزی به دیدار سید القائد (رهبر معظم انقلاب) برسد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

لبنان و حزب‌الله در نبود «سید حسن نصرالله» چه می‌کنند؟! بیشتر بخوانید »

حمله جدید رژیم صهیونیستی به ضاحیه بیروت

حمله جدید رژیم صهیونیستی به ضاحیه بیروت


به گزارش مجاهدت از گروه بین‌الملل دفاع‌پرس به نقل از النشره، منابع خبری از حمله جدید رژیم صهیونیستی به ضاحیه بیروت خبر دادند.

خبرنگار المیادین گزارش داد: یک ساختمان ۶ طبقه در منطقه الغبیری در ضاحیه بیروت هدف قرار گرفته هست که سه طبقه آن ویران شده هست. تیم‌های امدادی به‌دنبال امدادرسانی به غیرنظامیان در این ساختمان هدف قرار گرفته هستند. بر اثر این حمله شماری شهید و زخمی شده اند.

کد ویدیو

آویخای ادرعی سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی مدعی شد: حمله دقیقی به بیروت انجام دادیم.

رادیو ارتش رژیم صهیونیستی به نقل از یک منبع نظامی مدعی ترور یک فرمانده عالی رتبه بیروت شد اما اعلام کرد که نتیجه هنوز مشخص نشده هست.

جزئیات بیشتری هنوز مخابره نشده هست.

انتهای پیام/ 411

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

حمله جدید رژیم صهیونیستی به ضاحیه بیروت بیشتر بخوانید »

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد



آخرین دیدار سیدحسن نصرالله با سردار سلیمانی/ عکسی که به درخواست حاج قاسم ثبت شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سیدحسن نصرالله در خاطره‌ای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می‌کند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:

روز چهارشنبه‌ای که حاج قاسم سحر جمعه‌اش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادران‌مان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرف‌ها نمی‌آید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگی‌ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می‌خواهم بروم عراق.»

سه‌شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می‌خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.

به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می‌کردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو می‌کنم. نماز را می‌خوانیم و جلسه را آغاز می‌کنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می‌کردیم. حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده‌ام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»

نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندی‌ها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک می‌کرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»

در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرف‌ها زد.

در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبت‌هایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیت‌های زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرام‌تر و خوشحال‌تر بود. به قول ایرانی‌ها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی می‌کرد و می‌خندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.

معمولا وقتی برادران به دفتر من می‌آیند، بچه‌ها دوربین می‌آورند و عکس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها هم نمی‌آورند؛ اما این بار خود حاجی به بچه‌ها گفت: «دوربین کجاست؟ می‌خواهم با سید عکس بگیرم.» بچه‌ها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکس‌هایی گرفته شد که البته همه‌اش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالت‌ها عکس بگیرند.

در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. می‌خواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم می‌روم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش می‌کنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون می‌خواهم نخست‌وزیر را ببینم و پیام‌های مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»

نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.

* میوه رسیده

نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی می‌وزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت می‌کردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.

در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه می‌گویم را بنویسید.» همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کرده‌اند، می‌دانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»

ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.

مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»

حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سیدحسن نصرالله در خاطره‌ای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می‌کند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:

روز چهارشنبه‌ای که حاج قاسم سحر جمعه‌اش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادران‌مان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرف‌ها نمی‌آید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگی‌ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می‌خواهم بروم عراق.»

سه‌شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می‌خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.

به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می‌کردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو می‌کنم. نماز را می‌خوانیم و جلسه را آغاز می‌کنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می‌کردیم. حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده‌ام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»

نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندی‌ها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک می‌کرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»

در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرف‌ها زد.

در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبت‌هایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیت‌های زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرام‌تر و خوشحال‌تر بود. به قول ایرانی‌ها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی می‌کرد و می‌خندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.

معمولا وقتی برادران به دفتر من می‌آیند، بچه‌ها دوربین می‌آورند و عکس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها هم نمی‌آورند؛ اما این بار خود حاجی به بچه‌ها گفت: «دوربین کجاست؟ می‌خواهم با سید عکس بگیرم.» بچه‌ها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکس‌هایی گرفته شد که البته همه‌اش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالت‌ها عکس بگیرند.

در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. می‌خواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم می‌روم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش می‌کنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون می‌خواهم نخست‌وزیر را ببینم و پیام‌های مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»

نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.

* میوه رسیده

نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی می‌وزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت می‌کردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.

در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه می‌گویم را بنویسید.» همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کرده‌اند، می‌دانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»

ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.

مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»

حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.



منبع خبر

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد بیشتر بخوانید »