به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، علیرغم آن که اواسط ماه گذشته (۱۷ تیرماه)، «بوریس جانسون» نخستوزیر انگلیس در جمع نمایندگان پارلمان کشورش، پایان حضور نظامی انگلیس در افغانستان را اعلام کرد. دو نفر از مقامهای دفاعی سابق این کشور اروپایی و از اعضای مجلس عوام این کشور خواستار بازگشت مجدد نیروهای انگلیسی به خط مقدم افغانستان شد.
بنا بر گزارش روزنامه انگلیسی «دیلی میل»، «جانی مرسر» کماندو سابق انگلسی و «توبیاس الوود» رئیس کمیته دفاعی مجلس عوام از پیشروهای طرح صرفنظر از تصمیم خروج نظامیان انگلیسی از افغانستان هستند.
این گزارش ادامه میدهد که از زمان خروج نظامیان انگلیسی از افغانستان، در هفتههای اخیر، طالبان دستاوردهای وسیع قلمرویی و راهبردی به دست آوردهاند و حتی جان مترجمان سابق انگلیسی را در معرض خطر بیشتری قرار دادهاند.
گروه طالبان اخیراً حملات خود را به شهرهای بزرگ کشور افغانستان گسترش داده است. نبرد بین نیروهای دولتی و مردمی با طالبان در شهرهای هرات، لشکرگاه، قندهار و تخار جریان دارد.
از طرف دیگر، حزب کارگر انگلیس روز گذشته مدعی شد که حدود دو سوم از مردم افغانستان که حامی نیروهای انگلیسی هستند، در معرض تهدید طالبان قرار دارند.
مرسر با اشاره به این موارد تأکید کرد که انگلیس نباید در خروج از افغانستان پیرو آمریکا باشد و توضیح داد: «ما در تمامی سراسر خاورمیانه (غرب آسیا) هواپیما داریم. ما باید بمب پرتاب کنیم و طالبان را بکشیم. هیچ درخواست کمک هوایی از جانب ارتش افغانستان مستقر در میدان نبرد، نباید بدون پاسخ بماند».
این عضو حزب محافظهکار انگلیس که سه سفر به افغانستان داشته است، با تأکید بر لزوم تداوم مأموریت نظامی انگلیس در افغانستان گفت: «خونهای انگلیسی زیادی در استان هلمند ریخته شده است».
وی ادامه داد: «فداکاریهای نیروهای ما در حال از بین رفتن است. آیا واقعا همه اینها برای هیچ بوده است؟ آیا ما واقعاً به آمریکاییهایی گره خوردهایم که نمیتوانیم خودمان یا بدون دیگر شرکای ناتو خود کاری انجام دهد؟»
الوود نیز در این خصوص گفت: «انگلیس باید قدم بردارد و رهبری بینالمللی نشان دهد و کنفرانسی از کشورهای همفکر را تشکیل دهد و برنامهای را برای ارائه حمایتهای نظامی مؤثر ارائه دهد. اگر چنین نکند، تمام آن چه که از سال ۲۰۰۱ تاکنون برای آن جنگیدهایم از دست میرود».
وی سپس با اشاره به تاریخ ۳۱ آگوست (۹ شهریور ماه) که تمامی نیروهای آمریکایی و ناتو احتمالاً خارج از افغانستان خواهند بود، گفت: «این دستور باید لغو شود. انگلس نباید ترسو باشد. ما قادریم بدون آمریکا عمل کنیم و زمان اثبات آن رسیده است».
از سال ۲۰۰۱، بیش از ۴۵۰ نظامی انگلیسی آن طور که روزنامه دیلی تلگراف گزارش داده است، در افغانستان جان خود را از دست دادهاند بیش از دو هزار نفر از نظامیان انگلیسی نیز دچار جراجات شدید شدهاند و اکثر آنها در هلمند کشته شدند که در آن منطقه طالبان کنترل ۹ منطقه از ۱۰ منطقه لشکرگاه را به دست گرفته، کشته شدند.
یکی از سخنگویان سازمان ملل روز گذشته در خصوص وضعیت غیرنظامیان لشکرگاه مرکز ولایت هلمند که در نبرد میان طالبان و نیروهای دولتی گرفتار شده اند، ابراز نگرانی کرد.
وی تأکید کرد که بر اثر حمله به اهداف غیرنظامیان به خصوص در ولایتهای هلمند و قندهار تعداد تلفات غیرنظامی افزایش یافته و آسیبهای زیادی به خانهها و زیرساختهای این ولایتها وارد آمده است.
انگلیس در سال ۲۰۰۱ و به بهانه «جنگ با ترور»، دوشادوش آمریکا به افغانستان لشگرکشی کرد و۱۷ تیر، نخستوزیر این کشور در پارلمان، پایان «ماموریت نظامی» لندن در افغانستان را اعلام کرد.
منبع: فارس
دو نفر از مقامهای دفاعی سابق انگلیس و عضو پارلمان این کشور اروپایی تأکید کردند که لندن به جای پیروی از واشنگتن در خروج از افغانستان، مجدداً نظامیان انگلیسی را به افغانستان بازگرداند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، خبرگزاری «اینترفاکس» روسیه امروز (دوشنبه) به نقل از وزارت دفاع این کشور اعلام کرد مسکو گروهی شامل ۸۰۰ نیروی دیگر را برای شرکت در رزمایش در نزدیکی مرز افغانستان اعزام میکند و همچنین استفاده از دو برابر سختافزار نسبت به آنچه در ابتدا برنامهریزی شده بود را در نظر دارد.
پیش از این دفتر مطبوعاتی منطقه نظامی مرکزی روسیه اعلام کرده بود بیش از ۱۵۰۰ نظامی از روسیه، تاجیکستان و ازبکستان در رزمایش مشترک در منطقه نظامی «حرب میدون» در ۲۰ کیلومتری مرز افغانستان که قرار است بین ۵ تا ۱۰ اوت (۱۴ تا ۱۹ مرداد) برگزار شود، شرکت خواهند کرد.
روسیه اعلام کرد ۱۸۰۰ سرباز این کشور به جای هزار سربازی که ابتدا برنامهریزی شده بود، در این تمرینات مشارکت خواهند کرد. طبق اعلام روسیه، بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ نیرو در مجموع در این رزمایش شرکت خواهند داشت.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از رویترز، مسکو همچنین از ۴۲۰ واحد سختافزار نظامی برای این تمرینها استفاده خواهد کرد که دو برابر بیشتر از آنچه که در ابتدا برنامهریزی شده بود، است.
پیش از این و همزمان با افزایش همکاریهای روسیه با متحدانش در آسیای میانه به دنبال آغاز خروج آمریکا از افغانستان در بحبوحه درگیریها با طالبان، مسکو از انتقال جنگندههای خود به تاجیکستان خبر داد.
ارتش روسیه روز پنجشنبه اعلام کرد، جنگندههای «سوخو-۲۵» از قرقیزستان به تاجیکستان منتقل شدند تا در رزمایش نظامی در نزدیکی مرز این کشور با افغانستان مشارکت کنند.
بر اساس توافقنامهای که در اکتبر ۲۰۱۲ امضا شد، پایگاه نظامی روسیه در تاجیکستان تا سال ۲۰۴۲ باقی خواهد ماند. پیش از این «سرگئی شویگو» وزیر دفاع روسیه و «شرالی میرزو» وزیر دفاع تاجیکستان در تماسی تلفنی درباره اقدامهای مشترک برای مقابله با تهدیدهایی که از سوی طالبان در منطقه مرزی تاجیکستان و افغانستان ایجاد شده، صحبت کردند.
بعد از توافق فوریه ۲۰۲۰ آمریکا و طالبان و امضای «توافقنامه صلح» بین دو طرف، روند خروج نظامیان آمریکایی و متحدان این کشور از افغانستان شروع شد. این در حالی است که طی هفتههای اخیر جنگ در افغانستان شدت گرفته و طالبان موفق شدهاند بسیاری از مناطق افغانستان را به تصرف خود درآورند.
ایالات متحده و دیگر کشورهای عضو ناتو در سال ۲۰۰۱ در پاسخ به حملات ۱۱ سپتامبر همان سال در آمریکا، به افغانستان حمله نظامی کردند و از آن زمان، حضور نظامی و اشغالگری آنها در افغانستان ادامه داشته است.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از سرویس دفاع و امنیت مشرق، تجاوز نظامی آمریکا به خاک افغانستان، در حالی پس از حدود ۲۰ سال به آخر داستان رسیده و طولانی ترین جنگ تاریخ این کشور رو به پایان است که بنا به سیاست های رسانه ای ایالات متحده، این خروج بدون فایده و پر هزینه، بازتاب چندانی در مطبوعات و فضای مجازی نداشته تا از مشابهت سازی این فرار با ماجرای ویتنام جلوگیری شود. بنا بر آنچه گفته می شود، در سپتامبر امسال (شهریور و مهر) آخرین نیروهای نظامی آمریکا و دیگر کشورهای خارجی، افغانستان را ترک خواهند کرد.
امااین دو دهه اشغالگری دارای زوایای و ماجراهای فراوانی است که می توان از زوایای مختلف به آن پرداخت. یکی از این موضوعات مهم، مربوط به پایگاه ها و سازه هایی است که توسط این نیروهای اشغالگر مورد استفاده قرار گرفته و به صورت پنهانی و شبانه تخلیه شده است که از جمله مهمترین آنها، پایگاه هوایی بگرام است برای نزدیک به دو دهه تقریبا بزرگترین پایگاه نظامی نیروهای آمریکایی و خارجی در خاک افغانستان به حساب می آمد.
این پایگاه هوایی در دهه ۱۹۵۰ میلادی و همزمان با داغ شدن رقابت شرق و غرب در این کشور ساخته شد. پایگاه بگرام در استان پروان این کشور ساخته شده و تامین کننده اولیه هزینه های مالی و فنی برای ساخت آن نیز اتحاد شوروی بود. این فرودگاه از همان ابتدا بیشتر به عنوان یک پایگاه نظامی توسعه پیدا کرد و دارای یک باند پرواز به طول ۳ کیلومتر بود. یکی از اولین اتفاقات مهم در خصوص آنجا در سال ۱۹۵۹ میلادی رخ داد و آیزنهاور رییس جمهور وقت آمریکا در جریان یک سفر و از طریق فرودگاه بگرام، وارد کابل شد.
آیزنهاور رییس جمهور وقت آمریکا در کابل – سال ۱۹۵۹ میلادی
این سفر در آن دوران از جمله وقایع مهم به حساب می آمد و باعث گرم شدن روابط بین کابل و واشنگتن در دوره ای شد. در آن دوره حکومت پادشاهی در افغانستان بر قرار بود و با سرازیر شدن کمک های آمریکا به این کشور تا تقریبا اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، روابط گرمی را با واشنگتن تجربه کرد. بعد از کودتای سال ۱۹۷۳ و برچیده شدن نظام پادشاهی و چندین انتقال درون قدرت، در نهایت وضعیت به سمت قدرت گرفتن طرفداران شوروی سابق چرخید و مسکو نیز که فرصت را برای نزدیک شدن به آب های گرم مناسب دید در نهایت حرکت نظامی به داخل این کشور را آغاز کرد.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی و در جریان حمله نظامی افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق، پایگاه هوایی بگرام یکی از مهم ترین نقاط برای ورود نظامیان این کشور به افغانستان و انجام پروازهای پشتیبانی و رزمی در آن دهه بود.
دو تصویر جالب و تاریخی – بالا مربوط به هواپیمای سوخو ۲۵ ارتش شوروی در بگرام افغانستان در دهه ۱۹۸۰ و پایین هواپیمای پشتیبانی آمریکایی A-۱۰ در همان پایگاه
بعد از خروج نظامیان شوروی از افغانستان، این پایگاه همچنان به عنوان یک مرکز مهم نظامی برای دولت افغانستان به فعالیت ادامه داد تا با سقوط دولت و آغاز جنگ قدرت در داخل این کشور دست به دست شدن این فرودگان نیز آغاز شد. در طول دهه ۹۰ میلادی، بارها پایگاه هوایی بگرام در اختیار نیروهای طالبان یا اتحاد شمال قرار می گرفت و این درگیری ها گاهی به این صورت بود که بخشی از فرودگاه در اختیار یک گروه و بخشی دیگر در اختیار گروه مخالف بود و دو طرف با آتش سلاح های سبک و سنگین نیز با هم در درون آن درگیر بودند.
حضور آمریکا در افغانستان؛ بگرام قلب عملیاتی اشغالگران
در جریان اشغال اولیه توسط آمریکا و همپیمانان این کشور، یگان های عملیات ویژه نیروی دریایی و زمینی انگلیس به همراه همتایان آمریکایی خود این پایگاه را به تصرف در آوردند. با توجه به موقعیت حساس این پایگاه، بحث ارتقاء و نوسازی خصوصا باند پروازی آن در دستور کار آمریکایی ها قرار گرفت و یک باند جدید پرواز مستحکم سازی شده به طول حدود ۳۵۰۰ متر با توان پذیرش هواپیماهای بزرگ ترابری مثل سری C-۵ و An-۲۲۵ در این پایگاه هوایی ساخته شد. توسعه این باند و آماده کردن پایگاه در سال ۲۰۰۶ میلادی هزینه ای در حدود ۹۶ میلیون دلار برای آمریکا در بر داشت. هزینه کلی ارتقاء این پایگاه چیزی در حدود ۲۲۰ میلیون دلار برآورد شده است.
هواپیمای ترابری سنگین C-۵ نیروی هوایی آمریکا در پایگاه هوایی بگرام
اوباما، رییس جمهور وقت آمریکا در پایگاه بگرام به سال ۲۰۱۲ میلادی
در کنار پرنده های مختلف ترابری، هواپیماهای رزمی مختلفی مثل پهپادهای سری MQ-۹، بالگرد های بلک هاوک، هواپیماهای پشتیبانی نزدیک A-۱۰ و جنگنده بمب افکن های F-۱۵ و F-۱۶ در این پایگاه حضور داشته و حملات خود را از مبداء این پایگاه انجام می دادند. این پایگاه به سرعت مسیر توسعه را پیدا کرده و بدل به بزرگترین پایگاه نیروهای خارجی در داخل افغانستان بدل شد. در سال ۲۰۰۹ میلادی این پایگاه به نوعی بدل به یک شهر کوچک شده بود که ۱۰ هزار نفر در آن حضور داشتند.
نیمه تاریک پایگاه بگرام
اما این پایگاه هوایی در کنار بحث های نظامی دارای مباحثی تاریک است که باعث بدنامی آن در این سالها شده است. یکی از اولین حوادثی که باعث بر سر زبان افتادن این پایگاه شد، بازداشتگاه پروان بود. این بازداشتگاه تقریبا از همان ابتدای حضور نیروهای غربی در این پایگاه تشکیل شده و زندانیان مربوط به گروه طالبان و القاعده به آن منتقل شدند. در سال ۲۰۰۲ میلادی اعلام شد که ۲ نفر از زندانیان حاضر در این بازداشتگاه به دلیل شکنجه نیروهای آمریکایی و بی توجهی عمدی اشغالگران غربی، جان باختند.
نمایی از پایگاه هوایی بگرام در افغانستان
در طول سالهای متمادی خصوصا دوران جورج بوش پسر، زندانیان این پایگاه به عنوان اسیر جنگی شناخته نشده و در نتیجه از حقوق تعیین شده بر اساس کنوانسیون ژنو نیز برخوردار نبودند. افراد مختلفی که در طول دوره های مختلف در این زندان حضور داشتند از موارد مختلف شکنجه، سوء رفتار و عدم وجود امکانات شکایت داشتند. در موارد بسیاری وضعیت این بازداشتگاه به چیزی شبیه به زندان های ابوغریب در عراق و گوانتانامو در کوبا تشبیه شده است. نکته جالب این که در دوره ریاست جمهوری اوباما تعداد بازداشتی های حاضر در این مرکز ۵ برابر افزایش داشته است. در نهایت با اعتراض های انجام شده در سال ۲۰۱۳ به صورت رسمی کنترل این بازداشتگاه به طرف افغان منتقل شد.
عکس هوایی به تاریخ سال ۲۰۰۹ میلادی از بازداشتگاه موجود در پایگاه هوایی بگرام
اما در سال ۲۰۱۰ یکی از داستان های همیشگی مربوط به ارتش آمریکا، این بار در پایگاه بگرام خود را نشان داد. بر اساس گزارش منتشر شده در سال ۲۰۰۹ میلادی، ۴۵ نفر از اعضای نیروی هوایی آمریکا در این پایگاه مورد آزار جنسی قرار گرفتند و در بسیاری از موارد نیز قربانیان شخص آزارگر را می شناختند. در بسیاری از موارد مهاجمین از تاریکی نقاط خاصی از پایگاه برای گیر انداختن قربانیان استفاده می کردند و همین مسئله باعث شد تا نیروی هوایی آمریکا تعدادی پنل های خورشیدی برای تامین برق به منظور روشنایی مکان های مورد نظر را نصب کند.
خروج عجیب آمریکایی ها از پایگاه بگرام
بر اساس مذاکراتی که سال پیش در دوحه قطر بین طالبان و دولت آمریکا انجام شد، قرار بر این بود که در بهار سال جاری به طور کامل نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند. با روی کار آمدن بایدن در آمریکا، در نهایت قرار شد که تا ۱۱ سپتامبر امسال روند خروج نیروهای آمریکایی تکمیل شود. آمریکایی ها تخلیه پایگاه هوایی بگرام را از بهار امسال آغاز کرده و در نهایت در روز جمعه ۱۱ تیر ماه به صورت شبانه و بعد از قطع کامل برق پایگاه و بدون اطلاع دادن به نیروهای افغانی مستقر در این پایگاه، آخرین نیروهای مورد نظر نیز بگرام را ترک کردند تا بدین صورت، جلوی انتشار تصاویر این شکست را بگیرند.
بخشی از نخاله های به جا مانده از نظامیان آمریکایی در پایگاه بگرام
بعد از تخلیه پایگاه مشخص شد که آمریکایی ها حجم زیادی از وسایل مثل برخی خودروها، لوازم ورزشی و همچنین حجم زیادی از نخاله ها و مواد خطرناک را در این پایگاه رها کرده اند. در حال حاضر نیروهای ارتش افغانستان به صورت کامل در این پایگاه حضور دارند و به دنبال این هستند که این مکان را برای نیازهای خود آماده کنند تا بدین صورت پرونده بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در افغانستان در تاریخ ۱۱ تیر ماه ۱۴۰۰ برای همیشه بسته شود هرچند پرونده کشتار مردم بیگناه افغانستان و خسارت های فراوانی که به این کشور وارد شد، تا سالها باز خواهد ماند.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –همین چند روز پیش، زیر تیغ آفتاب ظهرگاهی تابستان، روبروی دانشگاه آزاد شهر پیشوا ایستاده بودیم که مردی میانسال با قامتی متوسط و نگاهی که برقش از پشت عینک قابل تشخیص بود، ما را از گرمازدگی نجات داد و به خنکای خانهاش در خیابان بالایی برد.
حاج خدابخش حیدری، پدر شهید مدافع حرم فاطمیون، عباس حیدری، همراه با همسرش (مادر شهید) بدون فوت وقت، روی مبلهای راحتی و ساده نشستند تا با دقت و جزئیات به سئوالات ما درباره پسرشان پاسخ بدهند. پسری که رزمندهای کارکشته و حرفهای بود و همسر و پسرش را به عشق دفاع از حرم گذاشت و رفت؛ پسری که با همسرش از ایران ردمرز شده بود اما اعتقادات مذهبی و شیعیاش را وسط سختیها و در به دریهای زندگی معامله نکرد؛ پسری که پدری پولدار داشت اما وقتی شور حرم به سرش افتاد، زن و زندگی آرام و مرفه در هرات را کنار گذاشت و قاچاقی خودش را به ایران رساند تا به سوریه برود؛ پسری که حالا در چند قسمت، این شمایید و این گفتههای صادقانه و خواندنی مادر و پدرش حاج خدابخش حیدری.
مادر شهید: در تهران پدرش گفت پیکر عباس را ببریم خاتون آباد که من از اول موافق نبودم، گفتم من باید صد در صد خودم بروم ایران و بچه ام را ببینم. چون همین طوری که حاج آقا گفتند، حرف و حدیث های زیادی بود که در سوریه پیکرش روی زمین مانده و بهش رسیدگی نکردهاند و ۸ روز در هوای گرم مانده و سگهای بیابان نصف صورتش را خوردهاند و… خلاصه خیلی حرف بوده و من اینها را شنیده بودم دیگر. شب و روز گریه می کردم که من باید پیکر عباس را ببینم.
به خودم تسکین می دادم که خدایا! امام حسین را کشتند و بدن مطهرشان را … کردند، بچه من که از ایشان بالاتر نیست؟ کسی که در مرکز جنگ باشد همه جور می شود، ولی خب همین که دور و بری ها یک حرفی می زنند آدم بیشتر زجر می کشد. ما رفتیم کابل پاسپورت و ویزا را گرفتیم، آمدیم مشهد خانه دختر برادر حاج آقا بودیم، همین طور سرمان را گذاشتیم روی بالشت، چون من فشارم همیشه بالا بود، خواب دیدم که من دارم طرف بهشت زهرا می روم، عباس هم هست. از خواب بلند شدم. همانقدر دیگر. بلند شدم همین طور نشستم که عروسم زنگ زد. عروسم زنگ زد گفت چکار می کنید عباس را؟ سپاهیها و بسیجیها جمع شدند و در دمزآباد هستند و بندگان خدا با همدیگر و به کمک فامیل، مارها را پیش برده بودند. خیلی زحمت کشیدند. پیکر عباس ۴۵ روز در سردخانه ماند در معراج شهدا تا ما آمدیم. اینها کلا آماده شده بودند. وقتی ما آمدیم، ۲۷ ماه رمضان بود، سوم عید بود، چهار پنج روز هم اینجا ماندیم.
**: یعنی حوالی عید فطر سال ۱۳۹۵ خاکسپاری عباسآقا برگزار شد؟
پدر شهید: بله، عید اصلی ما، عید روزه است. عید فطر است. ما عید نوروز را زیاد اهمیت نمی دهیم.
مادر شهید: بل؛ سوم عید بود. چون در ایران سپاهیها گفتند باید سه روز بعد از عید، دفن و خاکسپاری شود؛ چون ما آماده نیستیم. وقتی ما آمدیم، اینها اینطور گفتند. عروسم گفت چکار می کنی؟ گفتم نمی گذارم جایی غیر از بهشت زهرا ببرند. بندگان خدا آمدند و در خانه جمع شدند. هم محلی ها بودند هم سپاهی ها و بسیجی ها. همه آمدند. گفتند چه کار می کنید؟ گفتم من بچه ام را بهشت زهرا می گذارم. دیگر، هم اینها جوابشان را گرفتند هم پاکدشتی ها جوابشان را گرفتند و رفتند . البته برای خاکسپاری آمدند. دیگر پیکر عباس را بردیم بهشت زهرا.
**: شما در آن ۴۰ روزی که در هرات بودید برای عباس آقا مراسم گرفتید؟
پدر شهید: نه، چون می خواستیم شناسایی نشویم. ما آنجا که بودیم طوری بود خانه ما درآنجا در حالت پرده پرده است نه پله پله. ما شیعه ها در جایی زندگی میکردیم که دو طرفمان سنی ها زندگی می کردند. قریه قریه یا شهرک شهرک بود. ما آنجا شهرکی داریم و در آنجا خانه ساخته بودیم ( البته خانه ام را فروختم) به اسم شهرک شهدا. در شهرک شهدا، بالای سر ما کلا طالبان با خانواده هایشان زندگی می کردند. این طرف ما هم برادرهای اهل تسنن بودند که نصفشان تقریبا طالبان هستند. این طرف ما هم به همین منوال بود. خانه ما وسط اینها قرار گرفته بود. چون با هم در این ۱۰ – ۱۵ سالی که بودیم آشنا شده بودیم، می رفتیم خانه شان، من خودم زیاد می رفتم سر سفره شان و در دعوتیهایشان می رفتم، اینها هم می آمدند، همه شان می دانستند پسرم در اردوی ملی افغانستان است، اما اینها برای خودشان یک تصورات دیگری دارند، اینها می گویند خب مجبوری است. اینها بچه هایشان از اجبار رفتند که یک پولی برای خانوادهشان بیاورند. آنها از این نگاه می بینند. می دانستند پسرم در اردو است، اما می گفتند بیچاره… چاره ای نیست دیگر رفته.
**: یعنی رفته برای کار و درآوردن نان…
پدر شهید: اینها برای فاتحه آمدند پیش ما. تقریبا ۳۰ -۴۰ نفری از ریشسفیدهایشان آمدند. البته جوانهایشان هم آمدند؛ آمدند و تسلیت گفتند؛ البته بدون سر و صدا. بعد یکی از آنها کنار من نشست و گفت آقای حیدری پسرت کجا شهید شده؟ چون برادر من الان یکیش آنجا هست، این اعلامیه چاپ کرده بود نوشته بود «مرحوم عباس حیدری» ننوشته بود «شهید عباس حیدری». به خاطر همین وضعیت، این کار را کرده بود. گفت پسرت در اردوی ملی بود؟ کجا مرحوم شده؟ گفتم چند وقتی است رفته ایران و در اردو نبوده. گفت پس کجا و چطوری به رحمت خدا رفت؟ گفتم در یک ساختمان ۵ طبقه طرف شمیرانات کار می کرده ، آن بالا رفته طبقه پنجم نمی دانم چکاری بوده پایش به میلگرد گیر کرده، خلاصه افتاده پایین و از ۵ طبقه سقوط کرده و…
مادر شهید: شیعه ها هیچ وقت این را لو نمی دهند.
پدر شهید: شیعه هایمان همه می دانند. همین ابوحامد (شهید علیرضا توسلی) خدا رحمتش کند (فرمانده لشکر فاطمیون)، با پسرهای عمویش همسایه بودیم. این زمانی که شهید شد ما آنجا مراسم برایش گرفتیم، مسجد چندین بار پر و خالی شد اما کسی با این حال از مسأله سوریه و جایگاه ایشان باخبر نشد.
**: برای ابوحامد آنجا بی سر و صدا مراسم گرفتید ؟
پدر شهید: بله، چون پسرعموهایش آنجا بودند دیگر. یک پسر برادرش هم که محمد اسمش بود، زیردست من کار می کرد. او هم شهید شد در سوریه.
**: پس عباس آقا آنجا که با ابوحامد کار می کرد آشنا شده بودند با همدیگر، دیده بودند و شناخته بودند؟
پدر شهید: بله…
**: ابوحامد آن موقع بود و شهید نشده بود؟
پدر شهید: بله…
مادر شهید: الان بچههای ما از هرات هر کدام شهید شدند، همه با هم رفیق بودند.
پدر شهید: من دیشب یک خوابی دیدم، برایتان تعریف کنم. ساعت ۲ نصفه شب بود. خواب دیدم که من سوریه رفتم خودم. در یک سالنی ما ۵ – ۶ نفر بودیم، دورتا دور من را داعش محاصره کرده بودند، ما هر چقدر فشنگ و تیر و ترکش داشتیم مصرف کردیم، من یک کلت کمری هم داشتم. دیدم دم پنجره یک داعشی ایستاده و می گوید که آنجا سه چهار نفر هستند. با همان زبان عربی خودشان میگفتند. یکی هم فارسی صحبت می کرد و میگفت آره آنجا هستند، اینها را زنده بگیرید ما کارشان داریم. بعد من سلاحم را درآوردم ۴- ۵ نفرشان را زدم خداییش تا این که فشنگم تمام شد. اینها آمدند، من رفتم در یک آخور مانندی بود، آنجا به رو خوابیدم. می گشتم شاید یک نارنجکی پیدا کنم، چون همه چیز بود آنجا، همه را تمام کردیم ما، بعد یک رفیقی هم داشتیم که او فرمانده بود. بنده خدا همینطور مانده بود کنار دیوار. اینها آمدند گفتند تکان نخور. یکی که داخل شد نارنجک و ضامنش را کشید همین طوری انداخت، گفت می خواهی چکار؟ بگذار اینها بروند به درک، این نارنجک آمد اینجای پای این گیر کرد. اصلا خیلی قشنگ بود، اینطور بگویم. نارنجک گیر کرد، فیس فیس کرد ولی منفجر نشد.
فرمانده ما گفت اینها ما را می گیرند بدجور می کشند، بگذار همین جا بکشد، اشاره کرد همین طور بیا. من همین طور بدو بدو رفتم؛ گفتم این چندتایی که آمدند دور و بر ما، اینها می میرند. گفتم حالا منفجر کن. هر چه ما زدیم این نارنجک منفجر نشد که نشد. با لگد زدیم، با سنگ، ولی نشد. در عالم خواب؛ اینها ما را گرفتند. همین طوری که ما را می برد مثل حججی را که نشان می داد (خدا رحمت کند) در همین حالت ما را داشت می برد. من یک لحظه نگاه کردم دیدم در دو دست من دو تا چاقوی میوه خوری است، از این دسته سفیدهای معمولی. پیش خودم فکر کردم همین طوری گفتم یا اباعبدالله اینها من را ببرند خیلی زجرکش می کنند، خودکشی در دین ما اصلا جایز نیست ولی من چاره ای ندارم، اینها من را بدطور شکنجه می دهند، من می خواهم خودم را با همین ها خلاص کنم.
شانس بد، من اینقدر با این چاقوها زدم در شکمم، اصلا نه چاقو می رفت داخل، جر واجر کردم شکمم را، آخر سر دیدم نه نمی شود، این چاقو را گذاشتم روی شاهرگم. آنها هم داشتند از پشت سر من می آمدند، همین طوری با فشار چاقوها را زدم بالا که برود در قلبم. چاقوها رفتم جفتش داخل قلب من رفت. گفتم بزند همه را پاره کند. ولی نشد. آخرش دیدم نمی شود، همینطوری گفتم یا اباعبدالله الحسین، حتما یک صلاحی دیدی دیگر، وگرنه من اینهمه خودم را زدم یک قطره خون هم نمی آید بیرون، چرا اینطور شد؟!
**: می دانید که دیدن خون در خواب، ان را باطل می کند…
پدر شهید: بعد گفتم حالا هر چه مصلحت شماست ما مطیعیم و قبول میکنیم. چاقوها را هم ول کردم همانجا، گفتم وقتی من این همه زدم خودم را پاره پاره کردم، زدم اینجا و اینطور کشیدم… آخر هم زدم در قلبم، نشد آقا. خلاصه ما را بردند. از پشت سر می آمدند. یکی از آنها گفته بود دست هایش می جنبد؛ یک کاری میکندها؛ به بغل دستی اش می گفت. گفت هر کاری می کند بکند، ما که می کشیمش دیگر. می خواهد خودش را بکشد، بکشد.
خلاصه آمدیم و ما را آوردند در اتاق. من را بردند در یک اتاق دیگر، آنها را بردند در یک اتاق دیگر، من ندیدم آنها را. من را بردند در اتاق و گفتند لختش کنید! لباس هایش را در بیاورید. خلاصه اینها تمام لباس های من را درآوردند؛ پیراهن بلوز و شلوار، زیرپیراهن و پاهایم را همه لخت کردند، یک دفعه گفت قهرمان را صدا کنید بیاید. دیدم یک بچه ی ۱۲ – ۱۳ ساله آمد. گفت این را واگذار می کنم به تو. یک هیکلی دیگر آمد خیلی قیافه وحشتناکی داشت، گفت به شما دو تا می سپارم، هر طور عشقتان است با او رفتار کنید. همانجا یک لحظه گفتم خدایا شاید تو دوست داری من را تکه پاره ببینی، پس ببین. اینها را ببین. این بچه یک کلت دستش بود، تا آمد گفت کثیف رویت را برگردن طرف دیوار. من را برگرداند یک دانه هم زد به سرم. با ته اسلحه یک ضربه محکم زد و من افتادم زمین. بعد گفت لباس هایش را کامل در بیاورید چرا فقط بالا تنه اش را لخت کردید؟ همه را دربیاورید. در همین شرایط من یک جیغ زدم گفتم یا اباعبدالله. با همین جیغ زدن از خواب بیدار شدم. نشستم سر جایم تا وقت اذان صبح خوابم نبرد. قبل از اذان بود. گفتم دیگر من نمی توانم بخوابم.
**: تا آنجا هم خوب پیش رفتید وگرنه اگر ما بودیم، از ترس قالب تهی میکردیم.
پدر شهید: من اصلا نترسیده بودم. جالبی آن اینجا بود که من صبح می خواستم برای خانومم تعریف کنم خوابم را که وقت نشد. اصلا این خواب را به این زیبایی ندیده بودم. زیبایی اش برای من کجا بود؟ اینکه من نترسیده بودم. من می گفتم یا امام حسین تو اینطوری شدی، حالا اینها می خواهند من را اینطوری کنند، اینها آبرو و حیثیت من را نبرند. خلاصه هزارتا فکر بود دیگر. بنده خدا حججی را، دست هایش را قطع کردند، پاهایش را قطع کردند، تجاوز کردند به او، آخرش هم سوزاندنش، یک تکه اش را آوردند دیگر. من هم گفتم امکان دارد این بلا را سر من بیاورند، ولی گفتم تمام بدنم را قطعه قطعه کنند مشکلی نیست، فقط آبروریزی نکنند… هر کاری بخواهند می کنند دیگر. هر کاری خواستند کردند.
**: موقعی که شما از هرات آمدید با همه بچه ها آمدید؟
پدر شهید: نه، من با خانومم آمدم و با دختر کوچکم. تقریبا ۶ ماه ما اینجا بودیم.
**: ۴ تا از بچه ها آنجا بودند؟
پدر شهید: بله، بعد من رفتم و آنها را آوردم.
**: بنا بود ماندگار شوید در ایران؟
پدر شهید: بله. به آنها زنگ زدم گفتم بروید پاسپورت هایتان را بگیرد، آماده کنید خودتان را. آنجا یک آشنایی داشتیم که او در کار دلالی همین کارها بود.
**: ۴ تا فرزندتان که مانده بودند دو دختر و دو پسر؟
پدر شهید: بله، آن بنده خدا را زنگ زدم و گفتم آقای سیدی! من ایران هستم، پسرم اینطوری شده، گفت شنیدهام. گفتم دو تا دخترم آنجاست، پسرم آنجاست، پاسپورت آنها را شما درست کن. گفت باشد. خلاصه ما تا رفتیم همه چیز آنها حاضر شد. بعد من آمدم دوباره کنسولگری هرات، گفتم اینها فرزندان من هستند، اینها را آوردم فقط دختر بزرگترم معلم بود، او ماند با شوهرش. شوهر او هم در اردوی ملی بود، کماندو بود. او ماند در افغانستان.
الان هم که آمدیم اینجا، من الان خودم شناسنامه دارم، خانمم هم دارد، این دو تا بچههای کوچولو هم دارد. اما من نمی دانم قانون جمهوری اسلامی چطوری است، روز اولی که ما آمدیم این مسئولینی که آمدند زحمت کشیدند، دستشان درد نکند، اما الان پسر بزرگترم (جعفر حیدری) که اصفهان کار می کند، مدرک و شناسنامه ندارد.
**: یعنی پسرِ بعد از عباس آقا هستند؟
پدر شهید: بله. این دخترهایم هم جفتشان الان مدرک ندارد. یکی که گفتم معلم بود یکی هم که مجرد است اینجا.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق؛ مولوی نعیم الحق حقانی کارشناس آگاه امور طالبان در گفتوگو با تسنیم، درباره تفاوت طالبان و سلفیت و درگیریهای این گروه با داعش اظهارداشت که «امارت اسلامی» با سلفیت و داعش به لحاظ فکری و به لحاظ فقهی تفاوت دارد، ما در افغانستان پیرو مذهب حنفی هستیم و با سلفیت و داعش هیچ نوع نسبتی نداریم همچنین سلفیت و داعش نیز در افغانستان از جایگاه مردمی و مهمی برخوردار نیستند.
بنابراین امارت اسلامی به خاطر دوری از جنجالها و اختلافات بین مسلمانان و دفع فتنه و دفع فساد با گروه نام نهاد داعش در افغانستان مبارزه میکند و ضمن مشکلات مذهبی که با فکر داعش و طرز تفکر داعش وجود دارد نیز بیشتر به خاطر دفع فساد و فتنه از بین مردم مسلمان افغانستان است.
وی در پاسخ به این که چه کسانی پشت صحنه جریان داعش و تقویت سلفیت هست نیز اظهارداشت: شکی در این نیست که داعش در افغانستان پدیده آمریکایی و استخبارات کابل هست تا چالشها و مشکلات برای مردم عزیز افغانستان ایجاد کند و به نوعی نیز سرپوش بر جنایات دولت کابل سرپوش بگذارد و امور جهادی امارت اسلامی افغانستان را نیز کند کند.
همان آمریکا و ناتو و دولت افغانستان پشت داعش هستند تا در امور جهادی طالبان مشکل ایجاد کنند.
نقش عربستان در افغانستان
مولوی حقانی با اشاره به نقش عربستان در افغانستان و ساخت دانشگاه و مدارس مذهبی این کشور نیز گفت که کشور عربستان شاید با ساخت و ساز مدارس یا دانشگاهها خواسته باشد در پیشرفت یا در خدمت مذهب اهلسنت کارهایی انجام دهد، ولی اینکه چه نقش سیاسی میتواند در ساخت و ساز دانشگاه و مدارس مذهبی در افغانستان داشته باشه فعلا محسوس نیست و ممکن است اهدافی داشته باشد اما امارت اسلامی افغانستان به این مسائل توجه دارد و سطح تمام مدارس و مساجد و دانشگاهها را از طریق کمیسیون مربوطه خود نظارت دارد.
کارشناس مسائل طالبان درباره ارتباط داعش با عربستان، امارات و برخی کشورهای دیگر نیز تصریح کرد: فکر نمیکنم داعش در افغانستان؛ حداقل در افغانستان توسط عربستان یا امارات یا دیگر کشورهای عربی مرتبط با شد و یا حمایت شود اما مسلما کشورها یا مردمی از این مسائل سود میبرند که به دنبال خیرخواهی و صلح و امنیت در افغانستان نباشند. بیشتر از این که این کشورها، داعش را در افغانستان حمایت یا تقویت کنند و یا ارتباطی داشته باشند، آمریکا و استخبارات کابل به طور واضح در چندین مکان ثابت کرده است که که ارتباط مستقیم با داعش دارند.
وی همچنین درباره علاقه برخی کشورهای عربی و عربستان از هدف قرار گرفتن شیعیان در افغانستان نیز تاکید کرد که چرایی این موضوع را بیشتر همان کشورهایی شامل عربستان بهتر میدهند و این که چه سودی از حمایت داعش و کشتار شیعیان میتواند، داشته باشند اما از نظر امارت اسلامی جنگهای مذهبی جز ایجاد بحرانها مشکلات و چالشها برای همه کشورهای دیگر هیچ فایده ای ندارد و در نتیجه تفرقه و مشکلات بین مسلمانان بیشتر می شود.
این فرد آگاه در امور طالبان با اشاره به برنامه طالبان و جلوگیری از درگیری مذهبی و حامیان این طرز فکر خاطرنشان کرد: کسانی ممکن است خواسته باشند در افغانستان مشکلات و چالشهای مذهبی به وجود بیاورند که از نیروهای خارجی و دولت و استخبارات کابل بعید نیست زیرا آنها هر برنامه و نقشهای که سبب بدنامی افغانستان شود و جنبه مذهبی داشته باشد را به نفع خود میدانند و از چنین حرکتهایی استفاده ابزاری میکنند اما امارت اسلامی افغانستان برای پیشگیری از چنین حوادثی یا چنین تلاشهای شومی، برنامه و طرحهای بسیار قوی دارد و برای دفع آنها نیز پیگیر امور هدفمند است و هرگز به هیچ عامل یا عوامل بیرونی و داخلی اجازه نمی دهد که کشور عزیز افغانستان دچار چنین مشکلاتی شود.
کندی روند مذاکرات بین الافغانی صلح
مولوی حقانی در ادامه درباره به نتیجه رسیدن مذاکرات بینالافغانی و دلیل کندی آن نیز گفت که مذاکرات بینالافغانی اگر طرفها بخواهند و طبق تعهد صادقانه پیش بیایند و مشکلات و چالشهای اصلی را مورد بحث قرار بدهند در داخل بعید نیست که به یک نتیجه ملموسی و محسوس برسد. دلیل کندی مذاکرات این است که طرف مقابل یعنی دولت کابل، برنامه و طرح مشخصی ندارد، بیشتر متوجه سیاستهای خارجی آمریکاست و چون وابسته به حمایتهای فکری و سیاسی اقتصادی و نظامی آمریکاست لذا توانایی تصمیم گیری مستقلانه ندارد.
وی تاکید کرد: امارت اسلامی همیشه تلاش کرده با طرفهای افغان وارد بحث شود که استقلال لازم را دارند و میتوانند به عنوان یک فرد دردمند به صورت مستقل تصمیم بگیرند؛ بنابراین اگر طرف مقابل به اصل مذاکرات واقع بینانه تن دهد، نتیجه دور از دسترس نیست نتیجهای که به نفع کشور و به نفع مردم افغانستان تمام میشود.
وی در ارزیابی از حضور رهبران و شخصیتهای سیاسی افغانستان در تهران نیز خاطرنشان کرد: نشستی که با حضور رهبران و هیئت سیاسی امارت اسلامی در تهران برگزار شد، نشست مفیدی بود به دلیل این که افغانستان و ایران، همسایگانی با منافع مشترک و مرزهای بسیار زیاد در همسایگی هم هستند و رفت و آمد بسیاری بین مردم دو کشور وجود دارد بنابراین میطلبد که تعامل سازنده و احترام متقابل و روابط همسایگی و تجاری و اقتصادی وجود داشته باشد.
همچنین بسیاری از مردم افغانستان در ایران مقیم هستند و زندگی میکنند بنابراین چنین سفرها، هیئتها و نشستها برای هر دو کشور مفید تمام میشود و در آینده روابط مثبت دو کشور نیز تاثیرات بسیار خوبی خواهد داشت و در رسیدن به راه حل مشکلات و چالشهای احتمالی نیز میتواند مفید باشد.
پیش بینی از جنگ افغانستان
مولوی حقانی در پاسخ به پیش بینی از جنگ کنونی افغانستان نیز تاکید کرد که با توجه به روند کنونی که در پیش است، به ویژه آن که طی دو ماه گذشته بسیاری از سربازان دولت کابل از صفوف نبرد دست کشیدهاند، همچنین بسیاری از شهرستانها به طور سالم تصرف شده است و نیز مردم در مناطق تحت کنترل طالبان نسبت به نوع حکومتداری راضی هستند، شاید سرانجام جنگ کنونی به یک صلح و یک امنیت واقعی در افغانستان منجر شود و چالشهایی که در سالهای دور و در تحولات گذشته پیش آمد دیگر تکرار نخواهد شد و خیر مردم افغانستان در این است که جنگ تمام شود و افغانها به صلح، امنیت، آرامش، آزادی و استقلال واقعی برسند.
این کارشناس مسائل طالبان درباره احتمال عدم نفوذ رهبران طالبان بر نیروهای این گروه پس از صلح نیز اظهارداشت: نخیر این طور نیست، امارت اسلامی بر افرادش اعم از سیاسیون، نظامیان و افراد اداری و خدماتی نفوذ کامل دارد و این مسائل بیشتر جنبه تبلیغاتی دولت کابل علیه طالبان است. شما به راحتی میتوانید در آتشبسهایی که صورت گرفته است در ایام عید ببینید و استدلال کنید که چرا در دو سه روزی که به مناسبت ایام عید اعلام آتش بس میشود حتی یک مورد تخطی نیز مشاهده نمیشود اما دولت کابل و رسانههای غربی علیه طالبان تبلیغات منفی میکنند.
وی باتوجه به آغاز مجدد مذاکرات دوحه و احتمال نتیجه موثر آن در میدانهای جنگ و آتشبس نیز تصریح کرد که امارت اسلامی بیشتر از گزینه جنگ به گزینه صلح و مذاکرات تاکید دارد، البته بستگی به طرفها دارد که تا چه اندازه حقایق میدانی را درک کنند و بر اساس آن تصمیم بگیرند. بحث آتشبس بخشی از دستور کار مذاکرات بین الافغانی است که اگر طرف مقابل شرایط امارت اسلامی را بپذیرد، مسئله آتشبس و دیگر موارد دور از دسترس نیست.
مولوی حقانی درباره اظهارنظر برخی از رهبران طالبان مبنی بر این که حکومت آینده افغانستان فقط امارت اسلامی است نیز اظهارداشت که برای نیروهای امارت اسلامی محتوای نظام اسلامی مهم است و اگر طرف مقابل محتوای نظام اسلامی را باور داشته باشد، شما شک نکنید که مردم افغانستان با هر نامی که نظام اسلامی را بیشتردر اذهان جلب کند و برای مردم فهم آن آسان باشد، در نتیجه موافقت خواهند کرد و مشکلی در این بین وجود ندارد.
کارشناس امور سیاسی طالبان: برای نیروهای طالبان محتوای نظام اسلامی مهم است و مردم نیز با هر نامی که نظام اسلامی را بیشتر در ذهنها جلب کند، موافقت خواهند کرد.