طلبه ها

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود



شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید روحانی اسماعیل محمد پور توانا فرزند حسن، پنجم مهر ماه سال ۱۳۴۳ در شهرستان تبریز و در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. با گذشت مدت زمان کوتاهی از عمر او، آثار تقوی و تدیّن بر چهره اش نمایان می شود.  

در دوران انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت و بعد از انقلاب در جهاد سازندگی نیز فعالیت داشت.  

او براساس عشق و علاقه شدیدی که به روحانیت و برنامه های مذهبی داشت، تصمیم گرفت که به کسوت مقدس روحانیت درآید و وارد حوزه علمیه شد و بعد از کسب علم و فضیلت و تهذیب نفس در پشت جبهه نماند و در عملیات والفجر۸ شرکت نموده و مجروح می شود و بعد از استراحت به قم برگشته و به تحصیلات ادامه می دهد.  

از طریق قم به جبهه اعزام و در عملیات نصر۷ در منطقه سردشت در تاریخ چهاردهم مرداد ماه سال ۱۳۶۶، بر اثر اصابت ترکش به سرش ساعت ۲ نیمه شب مصادف با عید سعید قربان، قدم به وادی عشق نهاد و به درجه شهادت نائل شد و پیکر پاکش در وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد. 

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود
نشسته از راست نفر اول شهید اسماعیل محمد پور توانا 

قسمتی از وصیت نامه شهید اسماعیل محمد پور توانا: 

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص 

سعادت انسان آن است که محبوب خالق خود شود و هرکه محبوب ربوبیت گردید از عذاب نجات یافت.  

آری در این راه پر فراز و نشیب باید امتحان داد، اما امتحان خون و شهادت. کمتر کسانی در این مرحله‌ای از امتحان به درجه قبولی میرسند و تاریخ نام این مردان بزرگ را در این رتبه‌ای از آزمایش در خود ثبت نموده است.  

ما نیز می‌خواهیم در این امتحان قدم بگذاریم، ولی نتیجه امتحان را نمی‌دانیم آیا مورد قبول حق ربوبی می‌شود یا نه؟  

اما از آنجایی که به رحمت واسع حق تعالی امیدواریم مأیوس نیستیم.  

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود

سخن در این مرحله از عزمت و شرف و شجاعت و مردانگی و غیرت است. سخن از انسانیت انسان، سخن از وارستگی و اتصال به حبل ‌المتین است.  

روحی که مجذوب زشتیها شد، مجذوب زیبایی نخواهد شد در نتیجه زیبایی را نخواهد فهمید و هرگاه زیبایی را درک نکرد عاشق نشد زیرا عشق جز ادراک زیبایی نیست.  

ما نیز همچون مردان بزرگ کربلا، پای در میدان عشقمان گذاشتیم و باید که مصداق شعر شاعر شویم: گر مرد رهی میان خون باید رفت وز پای فتاده جان به لب خواهد رفت.  

ما که خود را پیرو امیر مؤمنان(ع) می‌خوانیم همچون آن مرد بزرگ باید عمل نماییم، به سختیها تحمل نماییم و در مقابل یاوه ‌گویان و زورگویان بایستیم برای اسلام فرق نمی‌کند که صدام در مقابل است یا یک سگ دیگری، ما وظیفه‌مان را عمل می‌نماییم،   وظیفه دفاع از شرع مقدس و حریم اسلامی است.  

خاطره ای از پدر شهید:  

دوستان و همرزمانش هر وقت من را می دیدند می گفتند خوش به حالت که چنیین پسری داری، خداوند تو را خیلی دوست داشته که اسماعیل را به تو داده است.  

او همیشه در جبهه در پایین ترین قسمت چادر می خوابد.  

من سعی کردم که سر این کار اسماعیل را بدانم و بفهمم که چرا همیشه در پایین چادر می خوابد. بعدها فهمیدم که چون اسماعیل همیشه در جبهه هم نماز شب می خوانده است و در پایین چادر می خوابید تا وقتی برای نماز بیدار می شود مزاحم کسی نباشد. در خانه هم که بود هیچوقت نماز شبش ترک نمی شد. 

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود

همرزم شهید (کریم عیب پوش)  

هر وقت شهید توانا را می دیدم احساس می کردم که ایشان یکی از جوانان برگزیده بهشت است. می توان گفت که او به مرحله کامل کمال رسیده بود.  

خوردن، خوابیدن، خندیدن و تمام کارهای او با دیگران متفاوت بود. هیچ وقت ندیدم بلند بخندد. همیشه به جای اینکه بخندد تبسم می کرد.  

هرکس به چهره اش نگاه می کرد به یقین می گفت که او شهید خواهد شد. او یک فرشته بود. فرشته ای که خداوند لطف کرده بود و او را بصورت انسان به میان ما آدمها آورده بود تا از وجود پر برکتش استفاده کنیم.  

همیشه به من می گفت: کریم تو احتمال شهادتش زیاد است. قول بده ما را هم شفاعت کنی، گفتم من لیاقت شهادت ندارم. اما تو به من قول بده اگر شهید شدی دستم را بگیری.  

همرزم شهید
کریم عیب پوش

منبع:حوزه نیوز

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید روحانی اسماعیل محمد پور توانا فرزند حسن، پنجم مهر ماه سال ۱۳۴۳ در شهرستان تبریز و در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. با گذشت مدت زمان کوتاهی از عمر او، آثار تقوی و تدیّن بر چهره اش نمایان می شود.  

در دوران انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت و بعد از انقلاب در جهاد سازندگی نیز فعالیت داشت.  

او براساس عشق و علاقه شدیدی که به روحانیت و برنامه های مذهبی داشت، تصمیم گرفت که به کسوت مقدس روحانیت درآید و وارد حوزه علمیه شد و بعد از کسب علم و فضیلت و تهذیب نفس در پشت جبهه نماند و در عملیات والفجر۸ شرکت نموده و مجروح می شود و بعد از استراحت به قم برگشته و به تحصیلات ادامه می دهد.  

از طریق قم به جبهه اعزام و در عملیات نصر۷ در منطقه سردشت در تاریخ چهاردهم مرداد ماه سال ۱۳۶۶، بر اثر اصابت ترکش به سرش ساعت ۲ نیمه شب مصادف با عید سعید قربان، قدم به وادی عشق نهاد و به درجه شهادت نائل شد و پیکر پاکش در وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد. 

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود
نشسته از راست نفر اول شهید اسماعیل محمد پور توانا 

قسمتی از وصیت نامه شهید اسماعیل محمد پور توانا: 

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص 

سعادت انسان آن است که محبوب خالق خود شود و هرکه محبوب ربوبیت گردید از عذاب نجات یافت.  

آری در این راه پر فراز و نشیب باید امتحان داد، اما امتحان خون و شهادت. کمتر کسانی در این مرحله‌ای از امتحان به درجه قبولی میرسند و تاریخ نام این مردان بزرگ را در این رتبه‌ای از آزمایش در خود ثبت نموده است.  

ما نیز می‌خواهیم در این امتحان قدم بگذاریم، ولی نتیجه امتحان را نمی‌دانیم آیا مورد قبول حق ربوبی می‌شود یا نه؟  

اما از آنجایی که به رحمت واسع حق تعالی امیدواریم مأیوس نیستیم.  

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود

سخن در این مرحله از عزمت و شرف و شجاعت و مردانگی و غیرت است. سخن از انسانیت انسان، سخن از وارستگی و اتصال به حبل ‌المتین است.  

روحی که مجذوب زشتیها شد، مجذوب زیبایی نخواهد شد در نتیجه زیبایی را نخواهد فهمید و هرگاه زیبایی را درک نکرد عاشق نشد زیرا عشق جز ادراک زیبایی نیست.  

ما نیز همچون مردان بزرگ کربلا، پای در میدان عشقمان گذاشتیم و باید که مصداق شعر شاعر شویم: گر مرد رهی میان خون باید رفت وز پای فتاده جان به لب خواهد رفت.  

ما که خود را پیرو امیر مؤمنان(ع) می‌خوانیم همچون آن مرد بزرگ باید عمل نماییم، به سختیها تحمل نماییم و در مقابل یاوه ‌گویان و زورگویان بایستیم برای اسلام فرق نمی‌کند که صدام در مقابل است یا یک سگ دیگری، ما وظیفه‌مان را عمل می‌نماییم،   وظیفه دفاع از شرع مقدس و حریم اسلامی است.  

خاطره ای از پدر شهید:  

دوستان و همرزمانش هر وقت من را می دیدند می گفتند خوش به حالت که چنیین پسری داری، خداوند تو را خیلی دوست داشته که اسماعیل را به تو داده است.  

او همیشه در جبهه در پایین ترین قسمت چادر می خوابد.  

من سعی کردم که سر این کار اسماعیل را بدانم و بفهمم که چرا همیشه در پایین چادر می خوابد. بعدها فهمیدم که چون اسماعیل همیشه در جبهه هم نماز شب می خوانده است و در پایین چادر می خوابید تا وقتی برای نماز بیدار می شود مزاحم کسی نباشد. در خانه هم که بود هیچوقت نماز شبش ترک نمی شد. 

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود

همرزم شهید (کریم عیب پوش)  

هر وقت شهید توانا را می دیدم احساس می کردم که ایشان یکی از جوانان برگزیده بهشت است. می توان گفت که او به مرحله کامل کمال رسیده بود.  

خوردن، خوابیدن، خندیدن و تمام کارهای او با دیگران متفاوت بود. هیچ وقت ندیدم بلند بخندد. همیشه به جای اینکه بخندد تبسم می کرد.  

هرکس به چهره اش نگاه می کرد به یقین می گفت که او شهید خواهد شد. او یک فرشته بود. فرشته ای که خداوند لطف کرده بود و او را بصورت انسان به میان ما آدمها آورده بود تا از وجود پر برکتش استفاده کنیم.  

همیشه به من می گفت: کریم تو احتمال شهادتش زیاد است. قول بده ما را هم شفاعت کنی، گفتم من لیاقت شهادت ندارم. اما تو به من قول بده اگر شهید شدی دستم را بگیری.  

همرزم شهید
کریم عیب پوش

منبع:حوزه نیوز



منبع خبر

طلبه شهیدی که در خوشرویی زبانزد بود بیشتر بخوانید »

حاج مجید؛ از حضور پای درس آیت‌الله بهاءالدینی تا شهادت

حاج مجید؛ از حضور پای درس آیت‌الله بهاءالدینی تا شهادت



حاج مجید؛ از حضور پای درس آیت‌الله بهاءالدینی تا شهادت

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در مبارزه با رژیم طاغوت و پس از آن، در سال‌های دفاع مقدس، شهدا با ایثار و بذل جان خود، به وظیفه خود عمل کردند و این نظام و انقلاب را حفظ کردند و لذا امنیت امروز ایران اسلامی در کنار ناامنی منطقه خاورمیانه را باید از برکات خون و ایثار این شهیدان دانست.

در میان اقشار مختلف جامعه، روحانیت به عنوان سربازان امام زمان(عج)، بیشترین آمار شهدا را دارا هستند؛ به نحوی که طبق اعلام بنیاد شهید، روحانیت ۱۲ برابر میانگین آحاد جامعه شهید داده است، به کلام دیگر به صورت میانگین در جامعه از هر هزار نفر ۴ نفر شهید شدند، در حالی که در قشر روحانیت از هر هزار نفر ۴۸ نفر شهید شده‌اند.

در این بین استان همدان نیز با تقدیم ۱۰۴ شهید روحانی نقش به سزایی را در این مسیر برعهده داشته است که باید به شهدایی همچون، شهید آیت الله مدنی، آیت الله مفتح، آیت الله قدوسی و آیت الله حیدری که جزو شهدای شاخص هستند اشاره کرد و از این رو رهبر معظم انقلاب در مورد این شهدا در پیامی که به اجلاسیه کنگره بزرگداشت سرداران، امیران، فرماندهان و ۸ هزار شهید استان همدان در تاریخ ۱۵ آبان سال ۸۹ صادر کردند، این طور فرمودند که:

«شهدای گرانقدر همدان جزء برجسته ترین ها هستند، از شهدای روحانی معروف مثل شهید مدنی – ایشان در واقع به یک معنا همدانی هستند – تا شهید مفتح، شهید قدوسی، که حقا و انصافا راهنما و پیشوا بودند و بعد خیل عظیم شهدا و سرداران برجسته مثل شهید محمود شهبازی، و بقیه شهدای عزیزی را که باید جزء این مجموعه به حساب آورد، از مردم همدان هم باید حتما سپاسگزاری کنیم. مردم بسیار خونگرم، خوب و نسبت به جهاد و شهادت جدی»

یکی از این شهدای گرانقدر، شهید مجید بهرامجی است که در سال ۱۳۴۰/۱/۲ در اهواز به دنیا آمد و در ۲۱ سالگی ۱۳۶۱/۸/۲۵در سومار به شهادت رسید.

شهید مجید بهرامجی در دومین روز از سال ۱۳۴۰ در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود و در سه سالگی همراه با خانواده اهواز را به جهت عزیمت به همدان ترک نمود. در دوران تحصیل در فعالیت های مذهبی بسیار کوشا بود اما در دوران دبیرستان و مدرسه ابن سینا اوج فعالیت‌های مذهبی مجید شروع شد.

از جمله فعالیت‌های شهید بهرامجی می توان به اجرای نمایش حرّ در مسجد آقاجانی بیگ اشاره کرد که حتی عکس‌العمل ساواک را در  نیز پی داشت.

مجید در حال سپری کردن دوره دبیرستان بود که زمزمه مهمانی سبز انقلاب به گوش‌ها می‌رسید؛ انقلابی که فریاد اعتراض مردم خسته از ظلم، نا عدالتی، حق کشی و استثمار بود و مجید نیز همچون بسیاری از همسن و سالان خود در استقبال از این مهمان گرانقدر، زحمت‌ها کشیده بود و نقش موثری در پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

پایان یافتن دوره دبیرستان شهید بهرامجی همزمان بود با نواختن طبل جنگ و آغاز ۸ سال دفاع مقدس؛ اما از آنجا که مجید مرد عمل بود و نمی‌خواست در حصار الفاظ و کلمات بماند، شور و شوق حضور در جبهه، سرتاسر وجود او را شعله‌ور ساخت بود.

مجید در ابتدا به توصیه یکی از دوستان خود تصمیم گرفت تا وارد حوزه علمیه گردد و مبانی عقیدتی و دینی خویش را مستحکم و مستدل سازد و ابتدا از آن سنگر در خدمت به دین و آرمان‌هایش گام بردارد. بنابراین به حوزه علمیه قم رفت؛ آن جا که از پهنای سازندگی‌اش، سروهای بلندقامتی در آسمان ایمان روییده و باران‌های پاک هدایت بسیاری بر دل‌های آماده و تشنه باریده است.

مجید بهرامجی به حوزه رفت و درس و بحث را شروع کرد، سال اول را در مدرسه حقانی گذراند و درس‌های رایج را یکی پس از دیگری خواند. جامع‌المقدمات، سیوطی، مغنی، مطول، حاشیه ملاعبدالله و دیگر دروس.

در همین ایام دست تقدیر او را بر سفره پربار و پرمعنی سید عارف، آیت‌الله بهاءالدینی نشاند. مجید آنقدر طاهر شده بود که نخواست در اجابت مظلومانه امام میهن کوتاهی کند و در همان جوانی به ندای امام جامعه خود لبیک گفت و به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت.

طولی نکشید که مجید بهرامجی در سن ۲۱ سالگی و در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۶، در حالی که فرصت‌های بسیاری برای ماندن و خواستن داشت، هر چه خواستنی بود را رها کرد و پر گشود و رفت.
 

در فرازی از وصیت نامه این طلبه شهید به خانواده خود می‌خوانیم:

«امیدوارم که اعمالت در نزد خداوند تبارک و تعالی مقبول باشد و آن اعمال را با نیت خالص‌تر انجام دهی. الحمدلله این‌جا سعادتمند هستیم و امیدوارم که این اعمال با آن چنان نیت خالص انجام بشود که مورد قبول خداوند تبارک و تعالی باشد. ان‌شاءالله سعی کن در کارهایت دو نکته را رعایت کنی: اول این که این اعمال را فقط برای خدا انجام دهی و دوم این که پشت‌کار در کارها یادت نرود و کارت را زود رها نکنی و پیگیری داشته باشی.

مقصودم از نوشتن نامه، بیشتر یادآوری قرض عباداتم است. همان طوری که قبلا گفتم، یک هفته نماز و بیست روز، روزه قرضی دارم که ان‌شاءالله اگر سعادتی نصیب شد، حتماً انجام بده که این قرض فکر مرا زیاد مشغول کرده است …

ان‌شاءالله خداوند ما را یا به سعادت شهادت و یا به سعادت زیارت کربلا برساند؛ ولی سعادت اول سعادت بزرگتری است که لیاقت زیادی می‌خواهد که احتمالاً ما نداریم.»

شوق حضور در جبهه از زبان خواهر شهید

خواهر شهید مجید بهرامجی شوق حضور برادر خود در جبهه را این طور توصیف می کند که:

“مجید عشق شدیدی به خود سازی داشت و به خاطر خلوصی که در برادران پاسدار دیده بود وارد سپاه شد.

با وجود اینکه معافیت تحصیلی داشت به عنوان سرباز وارد سپاه شد. برادران پاسدار وقتی متوجه اخلاق و اخلاص مجید شده بودند او را مسئول پذیرش سپاه همدان کردند. اما روح مجید در جبهه ها بود و جسمش در سپاه همدان بود و چون می‌دانست که قبول مسئولیت‌های دیگری در سپاه، مانع رفتن به جبهه‌ها می‌شد، قبول مسئولیت نکرد و چون به جبهه عشق شدیدی داشت موضوع اعزام را با شهید سردار حاج حسین همدانی مطرح کرد، اما چون سردار به کارآمدی مجید واقف بودند جوابشان منفی بود که این موضوع شدیدا مجید را رنج می‌داد.

یک هفته برایش کلاس گذاشتند تا بالاخره در روزی که اعضای سپاه اعزام می‌شدند، مسئول عملیات به مجید گفت حالا که می‌خواهی به جبهه بروی بیا تا باهم برویم. مجید اجازه گرفت که ۱۵ روز در جبهه  بماند. در آن ایام صحبت از حمله سراسری بود و دعای مجید این بود که خدا کند این حمله عملی شود. او این روز ها و شبها را بیشتر در سپاه ب.ئ و فقط شب‌های جمعه به منزل می آمد.”

*خبرگزاری حوزه

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در مبارزه با رژیم طاغوت و پس از آن، در سال‌های دفاع مقدس، شهدا با ایثار و بذل جان خود، به وظیفه خود عمل کردند و این نظام و انقلاب را حفظ کردند و لذا امنیت امروز ایران اسلامی در کنار ناامنی منطقه خاورمیانه را باید از برکات خون و ایثار این شهیدان دانست.

در میان اقشار مختلف جامعه، روحانیت به عنوان سربازان امام زمان(عج)، بیشترین آمار شهدا را دارا هستند؛ به نحوی که طبق اعلام بنیاد شهید، روحانیت ۱۲ برابر میانگین آحاد جامعه شهید داده است، به کلام دیگر به صورت میانگین در جامعه از هر هزار نفر ۴ نفر شهید شدند، در حالی که در قشر روحانیت از هر هزار نفر ۴۸ نفر شهید شده‌اند.

در این بین استان همدان نیز با تقدیم ۱۰۴ شهید روحانی نقش به سزایی را در این مسیر برعهده داشته است که باید به شهدایی همچون، شهید آیت الله مدنی، آیت الله مفتح، آیت الله قدوسی و آیت الله حیدری که جزو شهدای شاخص هستند اشاره کرد و از این رو رهبر معظم انقلاب در مورد این شهدا در پیامی که به اجلاسیه کنگره بزرگداشت سرداران، امیران، فرماندهان و ۸ هزار شهید استان همدان در تاریخ ۱۵ آبان سال ۸۹ صادر کردند، این طور فرمودند که:

«شهدای گرانقدر همدان جزء برجسته ترین ها هستند، از شهدای روحانی معروف مثل شهید مدنی – ایشان در واقع به یک معنا همدانی هستند – تا شهید مفتح، شهید قدوسی، که حقا و انصافا راهنما و پیشوا بودند و بعد خیل عظیم شهدا و سرداران برجسته مثل شهید محمود شهبازی، و بقیه شهدای عزیزی را که باید جزء این مجموعه به حساب آورد، از مردم همدان هم باید حتما سپاسگزاری کنیم. مردم بسیار خونگرم، خوب و نسبت به جهاد و شهادت جدی»

یکی از این شهدای گرانقدر، شهید مجید بهرامجی است که در سال ۱۳۴۰/۱/۲ در اهواز به دنیا آمد و در ۲۱ سالگی ۱۳۶۱/۸/۲۵در سومار به شهادت رسید.

شهید مجید بهرامجی در دومین روز از سال ۱۳۴۰ در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود و در سه سالگی همراه با خانواده اهواز را به جهت عزیمت به همدان ترک نمود. در دوران تحصیل در فعالیت های مذهبی بسیار کوشا بود اما در دوران دبیرستان و مدرسه ابن سینا اوج فعالیت‌های مذهبی مجید شروع شد.

از جمله فعالیت‌های شهید بهرامجی می توان به اجرای نمایش حرّ در مسجد آقاجانی بیگ اشاره کرد که حتی عکس‌العمل ساواک را در  نیز پی داشت.

مجید در حال سپری کردن دوره دبیرستان بود که زمزمه مهمانی سبز انقلاب به گوش‌ها می‌رسید؛ انقلابی که فریاد اعتراض مردم خسته از ظلم، نا عدالتی، حق کشی و استثمار بود و مجید نیز همچون بسیاری از همسن و سالان خود در استقبال از این مهمان گرانقدر، زحمت‌ها کشیده بود و نقش موثری در پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

پایان یافتن دوره دبیرستان شهید بهرامجی همزمان بود با نواختن طبل جنگ و آغاز ۸ سال دفاع مقدس؛ اما از آنجا که مجید مرد عمل بود و نمی‌خواست در حصار الفاظ و کلمات بماند، شور و شوق حضور در جبهه، سرتاسر وجود او را شعله‌ور ساخت بود.

مجید در ابتدا به توصیه یکی از دوستان خود تصمیم گرفت تا وارد حوزه علمیه گردد و مبانی عقیدتی و دینی خویش را مستحکم و مستدل سازد و ابتدا از آن سنگر در خدمت به دین و آرمان‌هایش گام بردارد. بنابراین به حوزه علمیه قم رفت؛ آن جا که از پهنای سازندگی‌اش، سروهای بلندقامتی در آسمان ایمان روییده و باران‌های پاک هدایت بسیاری بر دل‌های آماده و تشنه باریده است.

مجید بهرامجی به حوزه رفت و درس و بحث را شروع کرد، سال اول را در مدرسه حقانی گذراند و درس‌های رایج را یکی پس از دیگری خواند. جامع‌المقدمات، سیوطی، مغنی، مطول، حاشیه ملاعبدالله و دیگر دروس.

در همین ایام دست تقدیر او را بر سفره پربار و پرمعنی سید عارف، آیت‌الله بهاءالدینی نشاند. مجید آنقدر طاهر شده بود که نخواست در اجابت مظلومانه امام میهن کوتاهی کند و در همان جوانی به ندای امام جامعه خود لبیک گفت و به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت.

طولی نکشید که مجید بهرامجی در سن ۲۱ سالگی و در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۶، در حالی که فرصت‌های بسیاری برای ماندن و خواستن داشت، هر چه خواستنی بود را رها کرد و پر گشود و رفت.
 

در فرازی از وصیت نامه این طلبه شهید به خانواده خود می‌خوانیم:

«امیدوارم که اعمالت در نزد خداوند تبارک و تعالی مقبول باشد و آن اعمال را با نیت خالص‌تر انجام دهی. الحمدلله این‌جا سعادتمند هستیم و امیدوارم که این اعمال با آن چنان نیت خالص انجام بشود که مورد قبول خداوند تبارک و تعالی باشد. ان‌شاءالله سعی کن در کارهایت دو نکته را رعایت کنی: اول این که این اعمال را فقط برای خدا انجام دهی و دوم این که پشت‌کار در کارها یادت نرود و کارت را زود رها نکنی و پیگیری داشته باشی.

مقصودم از نوشتن نامه، بیشتر یادآوری قرض عباداتم است. همان طوری که قبلا گفتم، یک هفته نماز و بیست روز، روزه قرضی دارم که ان‌شاءالله اگر سعادتی نصیب شد، حتماً انجام بده که این قرض فکر مرا زیاد مشغول کرده است …

ان‌شاءالله خداوند ما را یا به سعادت شهادت و یا به سعادت زیارت کربلا برساند؛ ولی سعادت اول سعادت بزرگتری است که لیاقت زیادی می‌خواهد که احتمالاً ما نداریم.»

شوق حضور در جبهه از زبان خواهر شهید

خواهر شهید مجید بهرامجی شوق حضور برادر خود در جبهه را این طور توصیف می کند که:

“مجید عشق شدیدی به خود سازی داشت و به خاطر خلوصی که در برادران پاسدار دیده بود وارد سپاه شد.

با وجود اینکه معافیت تحصیلی داشت به عنوان سرباز وارد سپاه شد. برادران پاسدار وقتی متوجه اخلاق و اخلاص مجید شده بودند او را مسئول پذیرش سپاه همدان کردند. اما روح مجید در جبهه ها بود و جسمش در سپاه همدان بود و چون می‌دانست که قبول مسئولیت‌های دیگری در سپاه، مانع رفتن به جبهه‌ها می‌شد، قبول مسئولیت نکرد و چون به جبهه عشق شدیدی داشت موضوع اعزام را با شهید سردار حاج حسین همدانی مطرح کرد، اما چون سردار به کارآمدی مجید واقف بودند جوابشان منفی بود که این موضوع شدیدا مجید را رنج می‌داد.

یک هفته برایش کلاس گذاشتند تا بالاخره در روزی که اعضای سپاه اعزام می‌شدند، مسئول عملیات به مجید گفت حالا که می‌خواهی به جبهه بروی بیا تا باهم برویم. مجید اجازه گرفت که ۱۵ روز در جبهه  بماند. در آن ایام صحبت از حمله سراسری بود و دعای مجید این بود که خدا کند این حمله عملی شود. او این روز ها و شبها را بیشتر در سپاه ب.ئ و فقط شب‌های جمعه به منزل می آمد.”

*خبرگزاری حوزه



منبع خبر

حاج مجید؛ از حضور پای درس آیت‌الله بهاءالدینی تا شهادت بیشتر بخوانید »