عبدالکریم سروش

پاسخی به یادداشت موسوی خوئینی‌ها 

پاسخی به یادداشت موسوی خوئینی‌ها 



آقای خوئینی ها اگر شما اکثریت را به رسمیت می شناسید چرا با این رویکرد خائنانه تا مرز “بغی” و “حرب” پیش رفتید. این رویکرد در جهت تقویت حکمرانی بود یا تضعیف حکمرانی؟!

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدکاظم انبارلویی طی یادداشتی نوشت: آیت الله موسوی خوئینی ها به نقدهایی که در مورد عملکرد مجمع روحانیون مبارز در انتخابات اخیر بود، پاسخ داد. تا آنجا که بنده در رسانه ها سیر کردم نقدی به حضرات جز همین یادداشت حقیر تحت عنوان “نقدی بر رویکرد مجمع روحانیون مبارز” که در سر مقاله رسالت است، ندیدم. در حقیقت یادداشت ایشان پاسخی غیر مستقیم به نقد حقیر بود. ایشان هم در یادداشت خود هیچ ماخذی ندادند که یادداشت خود را ناظر به چه نقدی نوشته اند.

اما چند نکته در یادداشت ایشان را میتوان در پاسخ تمرکز نمود.

۱. پرسش اول که در نقدی به رویکرد مجمع روحانیون مبارز در انتخابات اخیر مطرح شد این بود؛ چرا مجمع علیرغم تاکیدات امام در وصیت نامه خود مبنی بر شرکت در انتخابات و فتاوی مراجع طی ۴۵ سال گذشته مبنی بر وجوب شرکت در انتخابات، شگفتانه رفتند در صف کمپین نه به انتخابات که منافقین و سلطنت طلبها و تجزیه طلبان و سرویسهای آمریکا و انگلیس و اسرائیل قرار گرفتند.

ایشان در یادداشت خود هیچ پاسخی به این سوال ندادند.

بر حسب خبر جماران نیوز، ایشان آیت الله هستند. پاسخ یک آیت الله با یک فرد سکولار سیاسی باید تفاوت داشته باشد. این پاسخ یا باید مستند به قرآن و روایات و سیره ائمه و پیامبر (ص) یا حداقل مستند به سیره و ممشای امام خمینی (ره) که هنوز مجمع مدعی وفاداری به آن است باشد. در یادداشت آقای خوئینی ها هیچ مستند شرعی و عقلی مبنی بر عدم مشارکت و همراهی با بدخواهان انقلاب وجود ندارد.

۲.در سر مقاله “نقدی به رویکرد مجمع روحانیون” اصلا اشاره ای به کسانی که به هر دلیل در انتخابات شرکت نکردند وجود نداشت. روی سخن فقط با “مجمع” بود. اما ایشان تمرکز یادداشت خود را بردند روی همه کسانی که شرکت نکردند. آن هم به صورت مبالغه آمیز گویی در کشور ما و در کشورهای جهان همیشه مردم ۱۰۰ درصد در انتخابات شرکت می کنند!

آقای خوئینی ها در یادداشت خود آورده است:

_کسانی که پای صندوق رای حاضر نشدند، به انحراف از راه خدا و علمای اسلام و امام خمینی (ره) متهم شده اند. آیا آنها توجه ندارند که با این قبیل سخنان چه خسارتی به ارزشهای معنوی یک ملت وارد می کنند.

_آنها اکثریت مردم را که در انتخاب شرکت نکردند، به همراهی با بدخواهان ملک و ملت و دین متهم می کنند.

_ شایسته است عدم مشارکت را به حساب هوشمندی مردم ایران بگذارند.

_چرا گریبان کسانی را گرفته اند که با اکثریت همراهی کرده اند.

“خود حق بینی” و “خود اکثریت بینی” مجمع روحانیون مبارز، ایشان را به سیاه چاله ای کشانده است که در خوشبینانه ترین داوری، مرجع تقلید سیاسی آنها آقای تاجزاده در داخل و عبدالکریم سروش در خارج شده است. کافیست به یادداشتهای این دو تن رجوع کرد که در توجیه عدم مشارکت و پیوستن به کمپین “نه به انتخابات” چه موهوماتی بافتند!!!

خوئینی ها عدم مشارکت را نشانه هوشمندی دانسته و گله کرده است که چرا گریبان آنها را که با اکثریت همراهی کرده اند، گرفته ایم.

کدام هوش سیاسی همگرایی با آمریکا و ضد انقلاب را در حوزه سیاست ورزی اسلامی توصیه و توجیه می کند؟

شما از کجا می دانستید که مشارکت زیر ۵۰ درصد خواهد بود و با مردم همراهی نکردید؟

شما که اینقدر علم غیب می دانید و از آینده با خبر هستید بگویید آخر و عاقبت کسانی که با آمریکا و دشمنان ملت در این مملکت همگرایی می کنند به کجا خواهد کشید؟ آیا شما می خواهید همان راه را بروید؟!

۳.در این یادداشت سخن از ناکارآمدی در حکمرانی و تاثیر آن در کاهش مشارکت آمده است. در کشوری که بیش از دو سوم زمان حکمرانی دست جریان مجمع روحانیون مبارز بوده است و سهم آنها در ناکارآمدی در حساب جاری سرمایه اجتماعی آنها ثبت است، چگونه به این ادعا تمسک می شود؟

مجمع روحانیون مبارز تمام تخم مرغ های اعتبار سیاسی خود را در سبد برجام در دولت روحانی گذاشت. با اعتماد به آمریکا ننگین ترین قرارداد را امضا کرد. قراردادی که یک مشت وعده نسیه در قبال وعده نقد، خلاصه می شد. برجام تهدیدها و تحریمها را تشدید کرد. مردم متوجه شدند شما آنها را فریب دادید لذا مردم سرمایه اجتماعی خود را از شرکت سهامی احزاب آلوده جبهه مشارکت بیرون کشیدند. حال آقای خوئینی ها مدعی این کاهش سرمایه در جبهه رقیب شده است. این یک مغالطه سیاسی است که هیچ عاقل سیاسی آن را نمی پذیرد.

آقای خوئینی ها می گویند:” آنها باید بدانند که پیروزی سرانجام با اکثریت است.” اگر ایشان به این گفته اعتقاد دارند، چرا در سال ۸۸ با آنکه رقیب آنها با ۱۳ میلیون تفاوت رای به عنوان اکثریت به پیروزی رسید، به رسمیت نشناختند و زدند زیر میز و یک آشوب ۸ ماهه را در کشور مدیریت کردند و به نمایندگان جنبش سبز گفتند بروید کنگره آمریکا و اتحادیه اروپا و بگویید تحریم ها را شدت ببخشند!!!

اگر شما اکثریت را به رسمیت می شناسید چرا با این رویکرد خائنانه تا مرز “بغی” و “حرب” پیش رفتید. این رویکرد در جهت تقویت حکمرانی بود یا تضعیف حکمرانی؟!

آقای خوئینی ها که ناکارآمدی حکمرانی را برای یک جناح فاکتور می کند، حاضر نیست کارکرد و عملکرد مجمع را در این ۴۵ سال مرور کند و ببیند چه بر سر آرمانهای امام و انقلاب آورده است و در پاسخ خود به هیچ سخنی از امام استناد نمی کند.

قایم شدن پشت کاهش مشارکت، پنهان کردن خصومتهای تمام ناپذیر آمریکا با ملت در نگاه به مسائل امروز ایران هیچ کمکی به مشروعیت عملکرد آنها در سپهر سیاست ایران نمی کند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است


پاسخی به یادداشت موسوی خوئینی‌ها  بیشتر بخوانید »

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری



آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، منصور مهدوی طی یادداشتی نوشت: پس از نشست برخی عناصر برانداز در واشنگتن (دانشگاه جرج تاون) در اواخر بهمن ۱۴۰۱ برخی روشنفکران بدان واکنش نشان دادند. از این میان دکتر عبدالکریم سروش با سرعت و شتاب زبان به شکایت گشود. حکایت سروش از این نشست به واقعیت نزدیک بود. پیشینه برهنگی و تجزیه‌طلبی برخی اعضای نشست بیش از هر چیز به چشم سروش آمده‌بود: شنیده‌اید دیروز … جلسه‌ای بود و چند نفر شرکت کرده‌بودند که تقریبا بساط رهبری برای ایران پهن کردند و به گمان اینکه نامی در رسانه‌ها دارند فکر کردند که در دلها هم جایی دارند یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند چند تایی از آنها اصلا از عالم سیاست خبری ندارند در میان‌شان حتی یک پرچم ایران به چشم نمی‌خورد. نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان نبود بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند یکی‌شان از تجزیه طلبان مشهور و بنام است.

بنابراین این افراد مگر برای دلخوشی خود و مگر برای پرکردن برنامه‌هایی که می‌دانیم از کجاها سرمایه آنها و خط سیاسی آنها می‌رسد مگر برای آنها [کارفرمایان] کاری بکنند [وگرنه] برای ملت ایران کاری نمی‌توانند بکنند.

با این همه آنچه بیش از همه خاطر سروش را آزرده ساخته و بیانش را گداخته می‌نمود «ادعای رهبری ملت ایران» از سوی این جماعت کم‌مایه بود: نه از ایران چندان شناسایی و آشنایی دارند نه از دیانت مردم نه از سنت و ارزشهای آنها. بیشتر این افراد در میان مردم ایران هرگز نزیسته‌اند و نبوده‌اند و با دردهای آنها آشنایی ندارند و بعد با کمال بی‌خیالی و بلکه با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند و گمان می‌کنند که کافی است زمام امر بدست آنان سپرده شود.

سخنان سروش از یک حیرت و شگفتی عمیق حکایت دارد. او که نزدیک به چهار دهه رویارویی با حکومت دینی را در کوله‌بار خود دارد، حال از اینکه می‌دید افرادی ناشایست و ناصالح از راه رسیده‌اند و دعوی رهبری دارند حیرانی و سرگردانی خود را نشان می‌دهد.

به راستی پیشینه سروش بیش از آن است که به چشم نیاید. پیش از آنکه برخی حاضران در نشست واشنگتن به دنیا بیایند سروش در دنیای کتاب و رسانه به نبرد با مبانی حکومت دینی آمده بود؛ او بین دانش و ارزش مرز کشید؛ صراط مستقیم دین را به صراط‌های نامستقیم فروخت؛ با بهانه‌های کم‌بها دین را آنقدر فروکاست تا هیچگاه نتواند قبای ایدئولوژی حکومت بر تن کند، او در کسوت روشنفکر دینی، دینی را ترویج می‌کرد که به دنبال استقرار است و نه انقلاب، سکون می‌طلبد و نه صعود. بر این اساس نظم موجود جهانی را ‌پذیرفت؛ مولوی بلخی را از قله معنویت به زیر کشیده و اشعار پرمایه مثنوی را برای دعاوی بی‌مایه‌ای چون کثرت‌گرایی هزینه کرد و … .

سروش، جوان نبود اما جویای نام بود. او در جمع دانشجویان و افراد ناآشنا به مبانی فکری خویش، بیان شاعرانه و لحن ساحرانه را به کار گرفت؛ افزون برآن، خوش داشت قهرمان‌نمایی کند و در شهرآورد اندیشه خود را بی‌هماورد بنمایاند. از این رو در عین گریز از مناظره آشکار، با گفتار و کردار، نسبت‌های ناروا و ناشایست نثار عالمان دین می‌کرد هرچند در جلسات پنهانی توان رویارویی با آنان را نداشت.

با این همه آرام آرام نامش بر سر زبان‌ها افتاد و به ویژه پس از ۲ خرداد ۱۳۷۶ تشریفِ رهبری فکری طالبان اصلاح را بر قامت خود راست می‌دید و با «تیغ و طپانچه» نمایی، رئیس دولت وقت را به شورش تمام‌عیار علیه نظام اسلامی فرامی‌خواند. نقش ویرانگر سروش علیه مبانی معرفتی نظام دینی همچنان ادامه داشت تا اینکه انقلاب رنگین آمریکایی-انگلیسی در انتخابات ۱۳۸۸ سربرآورد. در این برهه او بخشی از چهره واقعی خود را نشان داد و از مسند معلمی و سخندانی برون جست و کسوت انقلابی‌گری، دشمن‌تراشی و پیکارجویی بر تن کرد، همان‌ چیزی که سالها پیش به عنوان خصلت‌های شوم ایدئولوژی‌گرایی آن را فروکوبید.

او که کامش از نتایج جنبش دوم خرداد برنیامده‌بود این‌بار کوشید تا به مثابه عضو مؤسس اتاق فکر جنبش سبز، گره از کارفروبستۀ خویش بگشاید و محصول دهها سال تلاش برای مقابله با حکومت دینی را بردارد.

حال چنین کسی با چنان پیشینه‌ای با چشمانی شگفت‌زده ناظر صحنه‌ای است که نمی‌تواند در برابر آن سکوت کند. افرادی که به تعبیر هوشنگ امیراحمدی «کودک و کوتوله هستند»[۱] از گرد راه نرسیده در اندیشه رهبری ملت ایران هستند؛ از این رو سروش تاب و طاقت از کف داده و فریاد برآورده که این نورسیده‌ها «با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند»! در واقع سروش از سرگرانی اربابان این جماعت بی‌تاب است چرا که او بی‌تاب مستوری است. وی با این گفتار سر از روزن برآورده است.

با این همه، جدال او با حاضران نشست واشنگتن پایان نپذیرفت. در روزهای پایانی اسفند ۱۴۰۱ پس از یک ماه از اولین اظهار نظر درباره آن افراد کوته‌مایه، عبدالکریم سروش بار دیگر خروشید و خشم خود را نشان داد. با این تفاوت که این‌بار سروش از در معرفت‌ورزی درآمده و به مناظره با یکی از حاضران آن نشست پرداخت، شاید در خاطر خویش چنین می‌پنداشت که می‌تواند خلأ معرفتی او را جبران کند:

کسانی که از تنانگی‌ و فمینیزمی افراطی دفاع می کنند، گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانه‌اند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند.

عریانی و عورت‌نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار.

می‌گویند کسی حق قضاوت درباره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند. نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند.

می‌گویند زن مالک بدنش است و حق هرگونه تصرفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است.

دهه ۱۳۷۰ یادآور فراخوان‌های پرشمار عالمانی است که از سرتکلیف می‌کوشیدند از رهگذر مناظره با سروش، صراط مستقیم را به او و بی‌خبرانی نشان دهند که بیش از آنکه مشعوف پندار سروش باشند مسحور گفتار او شده‌بودند. اما سروش هر بار با زبانی زهرآگین و قلمی آهنگین آنان را نواخت. حال سروش پس از گذر روزان و شبان به لحظه‌ای رسیده‌است که با کسی مناظره می‌کند که به تعبیر خودش «تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند». از آن اوج دعوت به گفتگو از جانب عالمان تا حضیض مناظره با برهنگان، راه بسیار درازی است؛ اما خودکرده را چه تدبیر است؟ شاید هم این حضیض، تاوان آن همه ژاژخایی و دشنام‌گویی باشد!

اما پردۀ ظریف‌تری در این دستگاه هست که خوبست سروش و سروش‌ها گوش جان بدان بسپارند؛ دیکتاتوری رضاخانی با همّت روشنفکران غرب‌گرا قوام گرفت و به حمیّت همان‌ها دوام یافت. زمانی که عالمان دین برای سامان‌دادن به امور دین و دنیا با پرچم عدالت‌خواهی کوشیدند حکومت قاجار را در خدمت آیین و سرزمین درآورند روشنفکران غرب‌گرا با نمادمشروطه‌خواهی و با راهنمایی سفارت انگلیس به مقابله با عالمان و حاکمان برخاسته و ابتدا پیکر شیخ فضل الله نوری را بر دار کردند آنگاه ارکان حکومت را آنچنان تضعیف کردند که در نهایت یک قزاق بی‌سواد -که برکشیده آیرون ساید بود- با جوقی سرباز «پایتخت» را تصرف کرده و سردار سپه شد.

انگلیس با تربیت نسلی از فراماسون‌ها و روشنفکران غرب‌گرا آنان را به رویارویی با دین، حکومت قاجار و اقدام علیه منافع ملی واداشت. پس از آنکه با فراز و نشیب‌های بسیار، حکومت قاجار به نهایت ضعف رسید انگلیس به دست همین ماسون‌ها و روشنفکران دین‌ستیز، حکومت قاجار را برانداخت ولی به جای آنکه یکی از آنها را به حکومت برساند به روشنفکران اعتماد نکرده و یک قزاق جاهل را به ریاست آنها گماشت. شگفتا که روشنفکرانی مانند حسن تقی‌زاده، محمدعلی فروغی، ولی الله نصر، میرزاکریم خان رشتی، ابراهیم حکیمی، تیمورتاش، علی اکبر داور و … همگی به خدمت رضاخان میرپنج تن دادند.

روشنفکران غرب‌گرا که در توهم خویش علیه استبداد قاجار مبارزه کرده بودند، در عصر رضاخان تازه معنای استبداد را چشیدند تا جایی که میرزا کریم خان رشتی و علی اکبر داور از ترس رضاخان خودکشی کردند، تیمورتاش را در زندان با آمپول هوا کشتند، تقی‌زاده خود را بی‌اراده و «آلت فعل» نامید و فروغی درباره احوال خویش طی نامه‌ای به یکی از نزدیکانش گفت:

در کف شیر نر خونخواره‌ای غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای[۲]

با آنکه استعمارگران غربی با شعار آزادی در کشورهای دیگر نفوذ می‌کنند، ولی ایجاد دیکتاتوری در سایر کشورها برای حفظ منافع استعماری، یکی از سیاست‌های راهبردی آنهاست. که هنوز هم در حال اجراست.

استعمارگر انگلیس به مدد بسترسازی روشنفکران غرب‌گرا به ایجاد هرج و مرج، کشتار عالمان، نسل کشی نزدیک ۹ میلیون ایرانی به خاطر قحطی، حذف شخصیت‌های ملی، اشغال کشور (در جنگ جهانی اول)، نفی استقلال و تغییر حکومت ایران مبادرت ورزید.

کار به جایی رسید که موج غرب گرایی و تباه شدن کشور، حتی غربگرایان را نیز سرخورده و نادم کرد. تا جایی که احمد کسروی با افسوس می‌گوید: «اگر [عدالت‌خانه] بدان سان که با دست علما برخاست اگر با دست ایشان پیش می‌رفت باری این نتیجه بسیار سودمند را داشت که از آسیب اروپایی‌گری ایمن باشد».

حال سروش درست در موقفی ایستاده است که روزگاری امثال تقی‌زاده در آن وقوف داشتند. رؤیای روشنفکران چنان بود که وقتی ورق یک حکومت را برگردانند صفحه جدید را خود بنگارند این رؤیا در پس زمینه گفتار سروش به طور کامل پیداست. همچنان که روشنفکران پشیمان در عصر رضاخان نیز هرگز انتظار نداشتند یک قزاق قُلتَشن را بالای سر خود ببینند اما واقعیت چیزی دیگری بود، دست انگلیس که از آستین روشنفکران درآمده بود برای آنها جای انتخاب باقی نگذاشت.

سروش نیز آنگاه که در تاخت و تازهای روشنفکرانه، ندای دلسوزان را به هیچ می‌انگاشت خود را به حمایت‌های دولت‌های استعمارگر غربی مستظهر می‌دانست چرا که آنها را مشتری علم و عرفان می‌پنداشت ولی او ندانست که اوضاع جهان طور دیگری است.

تاریخ نشان داده است که انگلیس با دست روشنفکران غرب‌گرا، عالمان را کنار زد و حکومت را برانداخت اما آنان را به خدمت جاهلان گماشت. آیا دل عبرت‌بینی هست که از دیده عبرت بگیرد؟ این نقشه امروز نیز در حال اجراست؛ روشنفکران و هنرمندان غرب‌گرا در چند دهه گذشته بر پیکر کشور خود دشنه‌ها فروکردند تا به پندار خود آزادی را به ارمغان بیاورند و امروز ناباورانه می‌بینند استعمارگران، برهنگان و تجزیه‌طلبان را بر منصب رهبری ملت ایران نشانده‌اند!

گناه روشنفکران بسیار بزرگ است و «اگر روزی حساب گرفته‌شود، روشنفکران این کشور گناه‌کارترین مردم شناخته خواهند شد … اکثر روشنفکران ایران، به نحو نومیدکننده‌ای ایران را از یاد برده‌اند.»[۳]

جادارد سروش و سروش‌ها دست کم از چرخ روزگار بیاموزند و بیش از این بر مرکب خصومت با میهن و آیین خود نتازند و درصدد زدودن کاستی‌ها و همراهی با مردم خویش برآیند و ایران را از یاد نبرند. زیرا آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

[۱] . هوشنگ امیراحمدی مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه، که خود سالیان طولانی برای ایجاد ارتباط بین ایران و آمریکا تلاش می کرد در واکنش به نشست واشنگتن و منشوری که آنها نوشته‌اند می‌گوید: «این منشور، منشور تجزیه ایران است … در این منشور اسمی از تمامیت ارضی ایران برده نشده است. … [اینکه] زبان ملی در منشور نباشد مهم نیست؟ تمامیت ارضی مهم نیست؟ [مطابق این منشور] نه مردم مهم هستند نه عدالت مهم است نه ایران مهم است و … . [تنظیم کنندگان این منشور] یک عده کودک و کوتوله هستند.»

[۲] . رضاخان وقتی این نامه را دید، فروغی را احضار کرده و به او گفت: «زن ریش‌دار».

[۳] . محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران را از یاد نبریم، ص ۷۵-۷۸.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری بیشتر بخوانید »

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟



در اغتشاشات اخیر در کشور تمرکز یارگیری از سوی ضدانقلاب روی همین نسل NEET بوده است؛ استفاده از محتوای هیجانی و اغواگر با استفاده از ظرفیت بی بندباری گروه‌هایی چون رپرها، هیچهایکرها قابل توجه است!

سرویس سیاست مشرق- نزدیک به سه ماه قبل از برگزاری انتخابات مجلس هشتم اعضای طیف افراطی دفتر تحکیم وحدت (طیف افراطی علامه) در دفتر حزب منحله مشارکت جمع شده بودند تا درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات با اصلاح‌طلبان به جمع‌بندی برسند، در آن جلسه سعید حجاریان تئوریسین مشارکتی‌ها به دانشجویان گفت که مجلس را باید دوباره به دست بگیریم و آن را تبدیل به مهستان کنیم! اشارات مبهم این اصلاح‌طلب استخوان خردکرده در سیاست برای دانشجویان خیلی ملموس نبود، زیرا تصور قاطع افراد حاضر در جلسه آن بود که توافقی میان رادیکال‌ها و افراطی‌ها بسته‌شده و انتخابات تحریم خواهد شد؛ اما برخلاف تصور حاضران جمع‌بندی حزب متفاوت از درخواست این گروهک شبه دانشجویی بود.

حجاریان در آن روزبه دانشجویان گفت که دولت فشار سیاسی را روی اصلاح‌طلبان زیاد کرده و تنها راه خروج از این وضعیت آن است که جناح چپ مجلس را در دست بگیرد، این سخن به مذاق دانشجویان خوش نیامده و بگوومگوی شدیدی میان حاضران در جمع شکل گرفت. یکی از دانشجویان رو به حجاریان گفت که در بهار اصلاحات که مجلس و دولت را باهم در دست داشتید چه گلی در بر ما زدید که این بار دوقطبی سیاسی می‌تواند بهتر آن را بزند! این جمله باعث ناراحتی شدید اعضای حزب شد تا جایی که شکوری راد به یکی از دانشجویان گفت که خودتان را با تحکیم وحدتی‌ها در دهه هفتاد مقایسه نکنید، شما جوجه فوکولی‌های کراواتی را چه به سیاست!

همین جمله تحقیرآمیز کافی بود تا جلسه به‌هم‌خورده و دانشجویان رادیکال با دلخوری از دفتر حزب منحله مشارکت بیرون بزنند؛ دو روز بعدازاین ماجرا این افراد به دیدار عبدالکریم سروش رفته و از او چاره‌جویی می‌کنند. پدر معنوی رادیکالیسم سیاسی در ایران به دانشجویان توصیه می‌کند که قید همکاری با اصلاح‌طلبان را زده و راه خودشان را بروند؛ این توصیه خاص سیاسی باعث شد این دست دانشجویان با برگزاری چند میتینگ در حیاط دانشگاه انتخابات را تحریم کنند.

آن روزها سیاست‌مدار اصلاح‌طلب با تمسخر تیپ و قیافه دانشجویان باعث شد بدنه پوستر چسبان در انتخابات از چپ‌ها فاصله گرفته و این جناح سیاسی حتی نتواند یک فراکسیون اقلیت ضعیف در مجلس تشکیل بدهد؛ پس‌ازاین ماجراها علوی‌تبار در یادداشتی نوشت که جنبش دانشجویی به پایان خط رسیده است.

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

اصلاح‌طلبان در دهه هشتاد ظاهر دانشجویان رادیکال را مورد تمسخر قرار می‌دادند

آتش‌بازی نسل NEET در اغتشاشات

طنز روزگار آن است که ۱۵ سال پس‌ازآن شکست سیاسی خردکننده، همان گروهک سیاسی که روزگاری تیپ ظاهری چند دانشجو را تمسخر کرده و آن‌ها را فوکولی خوانده بود؛ این روزها پشت فحاش‌ترین بخش از اغتشاشات دانشجویی سنگر گرفته و زیر شعارهای گروهک‌های تروریستی پژاک سینه می‌زند.

 ازجمله این افراد همان علی شکوری راد است که به علت خلوت شدن احزاب سیاسی اصلاح‌طلب از رده سه به سطح یک‌درمیان ژنرال‌های سیاسی راه پیداکرده و با بی‌بندوباری بخش دانشجو نما در اغتشاشات هم‌صدا شده است، البته این هم‌راستا شدن باهدف میرایی در جریان اصلاحات باهدف یارگیری و ارتقاء سطح رأی دومیلیونی در انتخابات برای هسته سخت اصلاحات آورده سیاسی ندارد؛ زیرا طیف رادیکالیزه شده در دانشگاه قبل از هر چیز از روی همین فسیل‌های حزبی رد شده و برای فرش قرمز آن‌ها هیچ علامت وصلی ارسال نمی‌کند.

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

چپ افراطی با چهار فاصله نسلی از NEET حمایت می‌کند!

البته سواری ندادن طیف فحاش در برخی دانشگاه‌ها به چپ رادیکال انتخابات محور اتفاقی نیست!

چهل روز پس از آغاز برخی اغتشاشات در تعدادی از محلات آتش این آشوب‌ها فروکش کرده است، این وضعیت برای سرویس‌های اطلاعاتی غربی علامت مطلوب محسوب نشده از این رو سعی کرده‌اند فشار حداکثری اغتشاشات را در درون برخی دانشگاه‌های مستعد حفظ کنند ودشمن روی بمب NEET دست گذاشته است.

پمپاژ روزانه سرخوردگی، بیکاری و ناامیدی اجتماعی از سوی رسانه‌های ضدانقلاب و بیگانه و نیز شبکه‌های اجتماعی باهدف انباشت نارضایتی و نبودن افق روشن فضا برای ظهور و بروز نسلی خشن فراهم شود!

گروه NEET (Not currently engaged in Employment, Education or Training) مجموعه‌ای از افرادی است که شعارشان آن است که نه کار می‌کنند؛ نه درس می‌خوانند و نه علاقه دارند حرفه‌ای را بیاموزند، این روزها این شعار در برخی دانشگاه‌ها شنیده‌شده و مخاطب آن افرادی است که سعی دارند با بدترین شکل ممکن آنارشیستی برخورد کنند. تعدد این افراد بدون انگیزه، آینده‌نگری و هدفمندی باقدرت تخریبی نسبی باعث شده است که محور التهابات اجتماعی در دانشگاه‌ها بالا برود.

نسل NEET در ادبیات علوم اجتماعی و روان‌شناسی شامل طیفی آسیب‌پذیر است که نیاز به حمایت اجتماعی دارد و در طبقه اقشار آسیب‌پذیر دسته‌بندی می‌شود. بررسی داده‌های آماری سازمان بین‌المللی کار (ILO) در این زمینه نشان می‌دهد بالاترین نرخ شاخص NEET جوانان در سطح جهان مربوط به کشور ترینیدادوتوباگو در آمریکای جنوبی است، به‌طوری‌که نرخ NEET جوانان این کشور حدود ۵۲ درصد بوده است. پس‌ازاین کشور، زیمبابوه با نرخ ۴۸ درصدی در رتبه دوم، یمن با نرخ ۴۵ درصدی رتبه سوم، زامبیا با نرخ ۴۴ درصدی در رتبه چهارم و تاجیکستان با نرخ ۴۲ درصدی در رتبه پنجم قرار دارند.

البته وضعیت NEET در داخل کشور در برخی استان‌ها در وضعیت نامطلوبی قرار دارند، به‌طوری‌که طبق داده‌های آماری استان سیستان با نرخ NEET حدود ۴۸٫۲ درصدی در رتبه اول کشور، گلستان با نرخ ۴۴ درصدی در رتبه دوم، هرمزگان با نرخ ۴۳٫۸ درصدی در رتبه سوم، کرمانشاه با نرخ ۴۲٫۸ درصدی در رتبه چهارم، لرستان با نرخ ۴۲٫۱ درصدی در رتبه پنجم دارای نرخ بالای NEET هستند.

در اغتشاشات اخیر در کشور تمرکز یارگیری از سوی ضدانقلاب روی همین نسل NEET بوده است؛ استفاده از محتوای هیجانی و اغواگر با استفاده از ظرفیت بی بندباری گروه‌های هنری مانند رپرها، هیچهایک‌ها ونیز گسترش مجدد فرهنگ هیپی‌ها به طرز چشم‌گیری افزایش داشته و باعث انشقاق فرهنگی شده است؛ تا جایی که در شبکه‌های اجتماعی با دو جامعه ایرانی روبرو هستیم، یکی جامعه متوازن در فضای اکثریت و دیگری جامعه درهم‌ریخته و ناهمگون در فضای مجازی! این وضعیت روی دانشگاه‌ها به‌عنوان نیروی محرک نخبه‌گرا تأثیر گذاشته و بخش رادیکالیزه شده را به جلو هل داده است.

نسل NEET با عبور از ساختارها و حریم‌های اجتماعی و قواعد پذیرفته‌شده فرهنگی و نیز ارزش‌های ملی و اسلامی خودش را از کلونی‌های زیرزمینی جدا کرده و این روزها در برخی خیابان‌ها و به‌خصوص مراکز علمی و فرهنگی جولان می‌دهد؛ این نسل با باورهای ضعیف مورد استقبال سرویس‌های بیگانه قرارگرفته و روی آن مانور تبلیغاتی شدید می‌دهند. نسل NEET در دانشگاه لیدر اصلی اغتشاشات بوده و مدلی خاص از اغتشاش ر پیش می‌برد.

در آشوب‌های چندهفته‌ای دشمنان روی موج‌سواری گروهک‌ها و فعال کردن هسته‌های داخلی پس از ورود نسل NEET به صحنه حساب ویژه باز کرده‌اند، البته آنچه باعث شد محاسبات آن‌ها به هم بخورد ظرفیت آماده و پا به کاری بود که از خط آشوب عقب‌مانده و این مدل عملیاتی تنها به درون برخی دانشگاه‌ها محدودشده است. در این پروژه سعی شده بود که فرآیند جامعه‌پذیری تحرکات جوکرها زیر پرچم نسل NEET افزایش‌یافته و باعث تغییرات فرهنگی در طیف خاکستری شود.

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

الگو سازی از زندگی هیچهایکرها و رپرها برای نسل NEED

استفاده از ظرفیت NEET در اغتشاشات در پنج پرده پیش رفته است:

۱-بررسی و تحلیل گفتمان و تاکتیک‌های لیدرهای خارج نشین دریک ماه اخیر نشان می‌دهد که ترویج فحاشی و عادت دادن جامعه به ادبیات رادیکال به شدت افزایش‌یافته و به‌عنوان نقطه عزیمت به آن می‌نگریستند؛ از نگاه این افراد نسل NEET یک شبکه بدون ساختار و سازمان و ژله‌ای مانند و همچنین غیر ایدئولوژیک است که به دلیل نداشتن سابقه امنیتی با رویکرد سلبی می‌تواند نبض اغتشاشات را در دست بگیرد.

۲– طراحی استراتژی ترویج فحاشی و اقدامات رادیکال در سطل دانشگاه با این هدف پیش رفته است که به‌تدریج این مدل رفتاری به‌عنوان الگو از سوی بخش نخبه جامعه به سایر اقشار اجتماعی تسری یافته و میرایی یابد.

۳-صحنه‌گردانی دانشگاه میزان تابعین بیرونی را افزایش داده و به‌مرور خط پیوندی میان این دو ایجاد می‌کند.

۴– اگر تابلو اغتشاشات در دانشگاه بماند؛ یارگیری نیروهای گروهکی از طیف سفید و بدون سابقه افزایش‌یافته و مانند نخستین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی دانشگاه لانه گروهکی می‌شود، در آن زمان با حضرت امام (ره) و اجرای انقلاب فرهنگی محیط مقدس دانشگاه را از حیث این افراد پاک شد.

۵– استفاده از ترکیب مختلط و دانشجویی فضای التهاب در کشور حفظ‌شده و در بزنگاهی خاص انرژی تخلیه نشده در دانشگاه به خیابان خالی شود.

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟

یک مطالعه میدانی از عوامل مؤثر در اغتشاشات نشان می‌دهد که طیف گسترده‌ای از افراد (نزدیک به ۶۵ درصد) به دلیل هیجانات به حلقه آشوب‌ها وصل شده است، در دانشگاه‌ها برگزاری تجمعات غیرقانونی در محیط‌های آموزشی و دانشگاهی، فعالیت و تبلیغ به نفع گروهک‌های تروریستی و مکاتب الحادی، ایجاد بلوا و آشوب در محیط دانشگاه و خوابگاه‌های دانشجویی و نیز فحاشی و استفاده از الفاظ رکیک در محیط دانشگاه و توهین به ساحت مقدس دانشگاه و به‌صورت کلی عدم رعایت شئون دانشجویی مطابق با منشور انضباطی دانشجویان همچنین ایجاد درگیری فیزیکی با دانشجویان و مسئولان انضباطی دانشگاه‌ها، پرخاشگری و ضرب‌وجرح، شعارنویسی و اهانت به مقدسات نشانه‌هایی روشن از آن دارد که دشمن از ظرفیت NEET برای آشوب سازی استفاده کرده است.

واقعیت آن است که اگر در دهه هفتاد و هشتاد برخی گروه‌های دانشجویی با گروهک‌های ضدانقلاب به‌صورت رسمی ائتلاف کرده بودند در یک دهه گذشته این ارتباط به‌صورت حلقه‌های غیر سازمان‌یافته تغییر جهت یافته است، این وضعیت باعث شده است که NEET محفل مناسب برای ارزیابی دشمن از وضعیت اغتشاش در داخل باشد.

 در محاسبات صورت گرفته دانشگاه‌ها باید تا روز ۱۶ آذر به بالاترین سطح از رادیکالیسم رسیده و مسیر خود را به بیرون از آن پیدا کنند؛ این وضعیت البته پایداری چندانی ندارد، در شرایطی که ماشین تولید اغتشاشات با ناامیدی مطلق از مردم روی شکاف نسلی و نیز تولید خشم و نفرت حساب بازکرده است، لازم است که مسئولان وزارت علوم، فضای فرهنگی را از حدود گروهکی جدا کنند. برخورد آموزشی با محوریت کمیته‌های انضباطی با افراد خاطی و توجه به انقلاب فرهنگی جدید در برابر قلع‌وقمع فرهنگی دشمن باعث انزوای اغتشاش‌گران خواهد شد.

در طول دو دهه گذشته انبوهی از سمینارها، کارگروه‌ها، همایش‌ها، تشکیل شده و نیز مقادیر قابل‌توجهی پژوهش صورت گرفته و کتب و مقالات زیادی نوشته شده که موضوع آنها آسیب‌شناسی آموزش‌عالی و دانشگاه‌ها و تلاش برای ارائه روش‌های مشکل‌گشایی آنها بوده است. اما نتیجه آن عملیاتی نشده است؛ فراموش نکنیم که در پروژه ویران سازی، دشمن ابو محمد جولانی رهبر یک گروهک جنایتکار است نه دانشجوی سال دوم دانشگاه دمشق!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پشت پرده رادیکالیزه کردن فضای دانشگاه‌ها در اغتشاشات/ جوکرها در دانشگاه چه می‌کنند؟ بیشتر بخوانید »

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟


سرویس سیاست مشرق– اصلاح‌طلبان نسبت به یکدیگر بدبین شده‌اند، برخی از اعضای نهاد اجماع ساز پس از شکست در انتخابات حالا ادعا می‌کنند که رودست‌خورده و جبهه اصلاحات و لیدر آن با «فشار از درون» مجبور به شرکت در انتخابات شده اند.

علی صوفی در مصاحبه‌ای گفته است که گروهی از اصلاح‌طلبان خاتمی را برای حمایت از همتی، تحت‌فشار قراردادند، صوفی ادعا کرده است که این دسته نفوذی بودند [۱] اشاره دبیر کل حزب «پیشرو اصلاحات» به اعضای کارگزاران است. این حزب در انتخابات به‌صورت علنی در خلاف جهت مصوبه جبهه اصلاحات عمل کرده و از رئیس‌کل بانک مرکزی دولت روحانی حمایت کرد.

حسین مرعشی سخنگوی کارگزاران «همتی» را نامزد پنهانی جبهه اصلاحات خوانده و با ارائه یک نظرسنجی او را دارای رأی لازم برای پیروزی در انتخابات برشمرد. البته محاسبات کارگزارانی ها درست از آب درنیامده و نامزد جبهه اصلاحات بافاصله چشم‌گیر از رقیبش شکست خورد.

این شکست حالا برای اصلاح‌طلبان گران تمام‌شده و برخی از اعضای رادیکال جبهه اصلاحات با سرزنش کردن بخش مشارکت‌کننده نهاد اجماع ساز در انتخابات به آن‌ها اتهامات شدیدی چون «نفوذی بودن» و «بر هم زنندگان بازی» را وارد کرده است.

ماجرای حمله به شرکت‌کنندگان در انتخابات را سعید حجاریان تئوریسین افراطی‌های جبهه اصلاحات کلید زد؛ دسته اصلاح طلبان ساختارشکن که تا پیش از انتخابات با پروژه‌های واهی چون انتخابات مهندسی‌شده یا پادگانی کردن انتخابات نتوانسته بود به اهدافش برسد، پس از اعلام نتایج به صحنه بازگشته و با خواندن بیانیه پیرامون مردن اصلاحات صندوق محور سعی کرد میان اصلاح‌طلبانی که از سر مسئولیت ملی در انتخابات مشارکت کرده‌اند و گروهی که از سر خودخواهی و سهم طلبی آن را تحریم کرده‌اند فاصله‌گذاری کنند.

حرکت این دسته از اصلاح‌طلبان افراطی در ترور شخصیتی مشارکت‌کنندگان در انتخابات بی‌شباهت به گروه‌های اجاره‌ای و برانداز خارج نشین نبود؛ اگر در لندن، پاریس و بروکسل عده‌ای بی‌وطن و مزدور خارجی با حمایت پلیس اروپایی با چوب و چماق و استفاده از الفاظ رکیک به جان هم‌وطنانمان افتاده و آن‌ها را مورد آزار قراردادند، در داخل نیز برخی در ادامه همان پروژه با برچسب زدن و تقلیل مشارکت‌کنندگان به نفوذی همان خط را پیش برده‌اند.

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

جواد امام در پاسخ به چند شقه شدن جبهه اصلاحات به روزنامه شرق گفته است:اولاً خوشبختانه هیچ انشقاقی ایجاد نشد. ثانیاً کارگزاران به تشخیص خودش عمل کرد. آقای همتی سابقاً عضو حزب کارگزاران بوده است و برخی اعضای کارگزاران از روز نخست در ستاد انتخاباتی آقای همتی حضور داشتند؛ اما این حزب تا قبل از مصوبه جبهه اصلاحات مبنی بر عدم‌حمایت از هریک از نامزدها رسماً اعلام نکرده بود که می‌خواهد از آقای همتی حمایت کند. وقتی هم که جبهه مصوبه خود را اعلام کرد، حزب کارگزاران پشت سر آقای همتی ایستاد. گفته می‌شد کارگزاران نامزد پنهان دارد که پنهان هم نبود و اصلاً نامزد پنهان معنی ندارد؛ زیرا نامزدها و حمایت از آن‌ها باید روشن باشد. دو روز مانده به انتخابات هم جبهه اصلاحات اعلام کرد احزاب اگر تمایل دارند می‌توانند از نامزد مدنظر خود حمایت کنند که چنین هم شد»».

جواد امام همچنین درباره ادعای نفوذ در اصلاحات هم گفت: «من عبارت نفوذ در جبهه اصلاحات را مناسب نمی‌دانم و آن را کاملاً تکذیب می‌کنم. اتفاقی که در این دوره از انتخابات در جبهه اصلاحات رخ داد، اصلاً عجیب نبود که بگوییم ماحصل نفوذ برخی بوده است» [۲]

البته به نظر می‌رسد مطرح کردن ادعاهای چون نفوذ از سوی افرادی چون علی صوفی تنها باهدف تقلیل اثرات شکست در انتخابات و ریزش‌های شدید در بدنه جبهه اصلاحات صورت گرفته است، زیرا اصلاح‌طلبان با همه توان و نیروهای خود در انتخابات شوراهای شهر شرکت کرده و سر لیست آن‌ها فاصله چشم‌گیر با نفر آخر لیست رقیب داشت.

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

چه کسی نفوذی است؟

حالا که اصلاح طلبان بحث نفوذ در تشکیلات را مطرح کرده اند؛ بهتر است به جای آنکه به دنبال نفوذی های مصنوعی و غیر واقعی در میان خود بگردند، ریشه های این سرطان را شناسایی کنند، چهارم آذر ۹۴، رهبر انقلاب طی یک سخنرانی بسیار مهم به‌واسطه در پیش بودن انتخابات مجلس دهم از کد و داده‌های تحلیلی در توضیح پدیده نفوذ استفاده کردند.

ایشان در آن سخنرانی از مفهومی به نام «نفوذ شبکه‌ای و جریانی» و تفکیک آن از «نفوذ موردی»، نام‌برده و نفوذ از نوع اول را بسیار خطرناک‌تر از نوع دوم دانستند. در نفوذ جریانی، مجموعه‌ای از افراد باهدفی دروغین، با روش‌های متفاوت باهم مرتبط می‌شوند تا نگاه آن‌ها به مسائل مختلف به‌تدریج تغییر کند و شبیه نگاه دشمن شود.

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

پدیده‌هایی چون «اصلاح‌طلبان رادیکال» دقیقاً از دل چنین مفاهیم و مکانیسم‌هایی بیرون می‌آیند. مروری بر سوابق افرادی چون تاج‌زاده؛ علوی تبار، عرب سرخی، حجاریان و تعدادی دیگر و نیز بررسی سیر فکری و عملکردی آن‌ها، آشکار می‌سازد که این دسته افراد چه گزینه مطلوب و مناسبی برای «جنگ نرم» بوده و چرا به افسران شبکه نفوذ در پیشبرد راهبرد استحاله از درون تبدیل‌شده‌اند.

حلقه نفوذ ریشه‌های تاریخی در بستر انقلاب اسلامی دارد؛ بررسی رد حلقه کیان نشان می‌دهد که اعضای شبکه نفوذ چون سیستم ارتباطی موریانه در بخش‌های مختلف از یکدیگر جداشده اما در مسیر اهداف ملکه عمل می‌کنند. حلقه کیان سرفصل بروز نفوذی‌ها پس از تصفیه ضدانقلاب و منافقین در ابتدای دهه شصت است.

حلقه کیان به‌عنوان معروف‌ترین مرکز مطالعاتی نواندیشان و تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه شهید حسن شاهچراغی (از مدیران ارشد موسسه کیهان) برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل‌شده بود؛ اما اندک مدتی بعد با استحاله شدن توسط مهره‌های سابق امنیتی متصل به خارج از کشور از اهداف اصلی خو دورگشته و به کلوپ براندازی نرم تبدیل شد.

بعد از بسته شدن کیهان فرهنگی و استعفای خاتمی از مؤسسه کیهان، این جریان به همراه برخی از اعضای تحریریه مجله «زن روز» از کیهان استعفا دادند و مجله «کیان» را راه‌اندازی کردند. اندکی بعد همین گروه مجله ساختارشکن و فمینیستی «زنان» را نیز منتشر کردند.

اعضای حلقه کیان، هر هفته چهارشنبه‌ها در منزل یکی از اعضا دورهم جمع می‌شدند و با بازاندیشی افکار خود، به بحث‌های معرفت‌شناختی و فلسفی، نقد وضعیت موجود، ترسیم نسبت دین و دنیا، چگونگی حضور دین در دنیای مدرن، نسبت دین و دموکراسی، دین و تجدد و غرب‌پژوهی پرداختند.

اعضای کیان به این نتیجه رسیده بودند که هر آنچه در اسلام ناب محمدی به ما رسیده است را باید غربی کرد. اعضای این حلقه با شیفتگی غیرقابل وصف به تمدن غربی به‌مرورزمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفتند و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به‌نظام جهانی، به‌سوی تمدن و تفکر غربی و لیبرالیسم حرکت کردند. دگرگونی پایه‌های اندیشه‌های کسانی چون حجاریان و برخی سازمان‌دهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد، در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت. [۳]

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

پدر معنوی این فرقه سیاسی، عبدالکریم سروش بود که به ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی بارنگ و لعاب عرفانی اسلامی با تکیه‌بر مولوی و تفکر محمد غزالی مشغول بود. سروش می‌خواست بین تفکرات ماتریالیستی غربی و تمدن اسلامی هماهنگی ایجاد کند. مقالات جنجالی سروش با عنوان «قبض و بسط شریعت» بحث‌وجدل‌ها و مخالفت‌های متعددی برانگیخت. کوشش سروش در مقالات قبض و بسط این بود که بر اساس مبانی معرفت‌شناختی لیبرالی، نسبی‌گرا و پلورالیستی و تردید در قداست علوم دینی و روایات فقهی، آن‌ها را به‌عنوان بخش‌هایی از علوم انسانی معرفی نماید.

در کیان چهره‌هایی چون محمد مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان، بهاءالدین خرمشاهی، اکبر گنجی، سعید حجاریان (بانام مستعار جهانگیر صالح‌پور)، محسن سازگارا، محمدجواد کاشی، حسین قاضیان، مراد فرهاد پور، مرتضی مردیها، مجید محمدی، آرش نراقی، محسن آرمین، فاضل میبدی، مصطفی تاج‌زاده، ‌ علیرضا علوی‌تبار، هاشم آغاجری، محسن کدیور، مصطفی رخ‌صفت و… در آن قلم می‌زدند.

این حلقه به دنبال آن بود تا روشن‌فکری را اجتماعی کند، تلاش این حلقه کیان در دوم خرداد سال ۷۶ به بار نشست. اعضای حلقه کیان پس از به بار نشستن دوم خرداد دوباره از یکدیگر جداشده اما با همان شیوه «لانه موریانه» در مسیر هدف ملکه نفوذ به یکدیگر متصل بودند.

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

روزنامه جامعه اولین روزنامه جریان موسوم به دوم خرداد بود اولین محصول پروژه نفوذ در دوران اصلاحات است. این روزنامه به مدیرمسئولی حمیدرضا جلایی‌پور و سردبیری شمس‌الواعظین (از تحریریه ماهنامه کیان) پای کاریکاتورها و کاریکاتوریست‌های سیاسی را به عرصه حرفه‌ای مطبوعات باز کرد.

بعد از جامعه، توس (به مدیرمسئولی محمدصادق جوادی حصار و سردبیری شمس‌الواعظین) توسط همین تیم آغاز به کارکرد که در شماره اول خود، تیتر بزرگ «توس به‌جای جامعه» را چاپ کرد. بعداً همین تیم، روزنامه‌های عصر آزادگان و نشاط را منتشر کردند. این نشریات که به روزنامه‌های زنجیره‌ای معروف شدند ساختارشکنی‌های سیاسی، هنجارشکنی‌های اجتماعی، حمله به مقدسات و آموزه‌های دینی و همچنین توهین به مسئولان نظام و نهادهای انقلابی به‌کرات و تناوب مشاهده می‌شد. در همین سال‌ها بود که روزنامه‌ها و نشریات دیگری چون «صبح امروز» (به مدیرمسئولی حجاریان و سردبیری علیرضا علوی‌تبار)، «مشارکت» و «نوروز»، ارگان‌های حزب مشارکت (به مدیرمسئولی محسن میردامادی و سردبیری کریم ارغنده‌پور)، «نوسازی» (به مدیرمسئولی حمیدرضا جلایی‌پور)، «حیات نو» (به مدیرمسئولی سیدهادی خامنه‌ای)، «خرداد» (به مدیرمسئولی حجت‌الاسلام عبدالله نوری)، «گلستان ایران» (نزدیک به طیف افراطی دفتر تحکیم وحدت)، «بیان»، «فتح»، «آفتاب امروز»، «مناطق آزاد»، «بهار»، «زن»، «پیام هاجر» و… منتشر می‌شد.

علی رضا علوی تبار در مقاله‌ای در ماهنامه آفتاب هدف اصلی از پروژه نفوذ را به‌صورت عریان به نگارش درآورده و دشمنی با نظام جمهوری اسلامی ایران را آشکار می‌کند. علوی تبار ازجمله افرادی است که انتخابات ریاست جمهوری اخیر را تحریم کرده است.

عضو جبهه اصلاحات در آن مقاله می‌نویسد:

جامعه در آستانه یک آزمون فیصله بخش قرار دارد که نتیجه آن رد قطعی نظریه اصلاح‌پذیری جمهوری ولائی است. علوی تبار در این مقاله سه مرحله را برای رسیدن به جامعه دمکراتیک در ایران متمایز کرده است. مرحله نخست، پاسخگو کردن بخش غیرانتخابی حاکمیت، مرحله دوم گذر به دمکراسی بیشتر از راه تفسیر دمکراتیک‌تر از قانون اساسی، و مرحله سوم گذار به دمکراسی کامل و پذیرش همه الزامات آن، که درنتیجه تمام نهادهاو بخش‌های انتصابی و غیر دمکراتیک را درپی دارد. علوی تبار نوشت محمدخاتمی فقط بخش نخست را هدف قرار داده بود. از دید علوی تبار، رفع کامل دوگانگی موجود در قانون اساسی جمهوری اسلامی با حذف کامل بخش‌های انتصابی و اقتدارگرای حکومت ممکن می‌شود. بخش انتصابی حکومت تفسیرهای دمکراتیک از قانون اساسی را از راه گفتگونمی پذیرد و تنها قدرت است که می‌تواند قدرت را محدود کند.

در حال حاضر از باقی‌مانده آن جریان برخی چون مجید محمدی به خارج از کشور متواری شده و در زمره تئوریسین تجزیه‌طلبان قرارگرفته‌اند، مجید محمدی در حال حاضر از اعضای ثابت رسانه تروریستی اینترنشنال است. محمدی دریکی از مقالات خود نوشته است که کوچک زیباتر است، اشاره او به موضوع تجزیه ایران بود.

 طرح موزاییک کردن کشورهای خاورمیانه ازجمله طرح‌های موسسه آمریکایی – صهیونیستی آمریکن اینترپرایز و با همکاری پنتاگون بود که سرچشمه بیداری اسلامی (ایران) را هدف قرار می‌داد. جنگ سی‌وسه روزه و پیروزی مقاومت بر رژیم صهیونیستی آمریکایی‌ها را به این نتیجه رساند که طرح تجزیه کشورهای خاورمیانه عقیم است.

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

اهداف نفوذی‌ها چه بود؟

حلقه نفوذ پس از شکست اصلاحات دولت‌محور خاتمی رو به افول رفت؛ این گروه پس از ناکامی در رویارویی خیابانی با انقلاب اسلامی در سال ۸۸ و نیز شکست پروژه نرمالیزاسیون در بین سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۷ از پشت نقاب بیرون آمده و سعی در اثرگذاری بر تحولات دارد، تمرکز این جریان بر اصناف (کارگران، معلمان؛ وکلا و نیز پزشکان)، اثرگذاری بر درگیری‌های قومی و مذهبی در مناطق مرزی و نیز ناامید کردن طبقه متوسط از تحولات دموکراتیک پای صندوق رأی بخشی از آخرین تلاش آن‌ها در رویارویی با انقلاب اسلامی است.

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟

سرشبکه نفوذ در اواخر دهه شصت و میانه‌های دهه هفتاد این جریان را به استحاله انقلاب اسلامی هدایت کرد؛ در دهه هشتاد تیغ رادیکالیسم آن‌ها را تیز کرده و در دهه نود آن‌ها را برای رویارویی با مقاومت مردمی منطقه هماهنگ کرد. به نظر می‌رسد فاز آخر رادیکال‌ها کلید خورده است؛ آن‌ها ازاین‌پس پوست‌اندازی کرده و رادیکال‌تر می شوند.

نشانه‌های آن را در حمله این دسته به رأی‌دهندگان در انتخابات به‌وضوح می‌توان دید. البته افزایش ضریب دگماتیسم اثرات مثبتی نیز دارد؛ ازجمله آنکه ریزش‌های تشکیلاتی بیشتر خواهد شد. این اتفاق فرصت قابل‌توجهی است تا اصلاح‌طلبان میانه‌رو و علاقه‌مند به همراهی با اقدامات قانونی با احیاء و تثبیت خود و نیز فاصله‌گذاری قابل‌مشاهده، چپ سنتی عدالت‌خواه متکی بر آرمان‌های انقلاب اسلامی را دوباره زنده کنند. این مسیر صعب‌العبور اما قابل پیمودن است!


[۱] https://www.mosalasonline.com/fa/tiny/news-93265

[۲] https://sharghdaily.com/fa/main/detail/295552/

[۳] ماهنامه سوره، شماره ۴۵، زمستان ۱۳۸۸

جبهه اصلاجات

اصلاح طلبان افراطی، بخشی از نهاد اجماع ساز را به نفوذ متهم کردند. مقصود آنها از نفود، کسانی است که در این جبهه پای در مسیر دموکراسی نهادند و معتقد به اصلاح از طریق صندوق رای هستند.



منبع خبر

موج حمله به انتخابات از لندن به تهران رسید / چه کسی در جبهه اصلاحات نفوذی است؟ بیشتر بخوانید »