علامه طباطبایی

مطهری: مادرم در انتخابات به رئیسی رأی داد

مطهری: مادرم در انتخابات به رئیسی رأی داد



فرزند ارشد شهید مطهری درباره نظر مادرش پیرامون ردصلاحیت علی لاریجانی در انتخابات گفت: ایشان تحت تأثیر قرار نگرفت، یک مقدار ناراحت شد، اما به آقای رئیسی رأی دادند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدحسین رنجبران مجری برنامه «دست‌خط» در ابتدای این برنامه گفت: با توجه به ایام شهادت شهید مرتضی مطهری به یکی از افراد خانواده‌ ایشان که خیلی کمتر صحبت کرده، اختصاص داده شده است، او استاد دانشگاه تهران، دانشکده الهیات و پسر ارشد ایشان است، کسی است که گفتنی‌های فراوانی از اندیشه‌های استاد شهید مطهری برای ما دارد که هم به کار امروز و هم آینده می‌آید و هم خاطراتی از گذشته دارد.

در خدمت آقای دکتر مجتبی مطهری فرزند ارشد استاد شهید مرتضی مطهری هستیم که در آغاز برنامه به بخش‌هایی که مرتبط با شخصیت ایشان بود اشاره کردم.

* آقای دکتر سلام خیلی خوش آمدید.

سلام علیکم و رحمه الله، خیلی ممنون.

* تقریباً ۴۳ سال گذشت

بله، ۴۳ سال از شهادت ایشان می‌گذرد.

* شب شهادت را خاطرتان هست؟

بله.

* آن زمان ۲۵ سالتان بود؟

بله، ۲۶-۲۵ ساله بودم که از منزل آقای دکتر سهابی تلفن کردند، ظاهراً جلسه شورای انقلاب بود، شهید بهشتی هم آنجا بودند، گفتند آقای مطهری نمی‌آید و من گوشی را برداشتم و گفتم چطور نمی‌آید!؟ من به مادر گفتم نمی‌دانم ایشان چه می‌گویند، می‌گویند آقای مطهری نمی‌آید، تعجب کردم، مادر سراسیمه گوشی را از من گرفتند، مادر فوری متوجه شدند چه شده، یکدفعه حالشان متغیر شد، گفتند چه بلایی سرش آوردید! بعد او شروع کرد هق هق گریه که بله ایشان ترور و شهید شدند.

* به بیمارستان مراجعه نکردید؟

با خانواده به بیمارستان طرفه رفتیم، ظاهراً قبل از اینکه ایشان به بیمارستان برسند، شهید شده بودند.

* در جایی خواندم که شما گفته بودید مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای زودتر به بیمارستان رسیده بودند؟

بله، ایشان هم به بیمارستان آمده بودند. با اینکه ایشان آن موقع (قبل از سال ۶۰) هنوز رئیس جمهور نشده بودند، آمده بودند، یکی دو نفر از آقایان بودند که خود آقا آنجا بودند، ولی خیلی محدود بود، موقعی که ایشان شهید شدند. یکی دو نفر از اعضای جلسه هم آمده بودند.

* اعضای شورای انقلاب؟

اعضای شورای انقلاب مثل آقای… ی. به آنجا آمده بودند، از افرادی که خیلی مشخص و بنام بودند، حضرت آیت الله خامنه ای بودند.

* من در جایی مصاحبه‌ای از شما خواندم، گفتید پدر پیش‌بینی کرده بودند که من یکی از آن سه چهره‌ای هستم که فرقان گفته می‌زند، چهره مذهبی آنها، من هستم

مقاله‌ای که در مقدمه گرایش به مادی گرایی نوشته شد، این طور بخواهم بگویم، مقاله‌ای که با خون نوشته شد، «آنانی که ره دوست گزیدند همه، در کوی شهادت آرمیدند همه» و واقعاً ایشان شهادت خودشان را پیش‌بینی می‌کردند، حتی بعد از شهادت سپهبد قرنی، در قم گفتند که گروه فرقان گفتند ما یک شخصیت نظامی، مذهبی و سیاسی را در برنامه خودمان برای ترور داریم. پدر بلافاصله گفتند بعد از قرنی من هستم، آقایان گفتند برای خودتان محافظ و پاسدار بگذارید، شما نباید راحت بگیرید، انگار خودشان می‌دیدند، گفتند دیگر از این مسائل گذشته است که البته خود گودرزی هم در زندان اوین محاکمه شد و آقای ناطق نوری هم بود.

خیلی فحاش و کریه الچهره بود و به امام، علامه طباطبایی و شهید مطهری جسارت زیادی داشت، در این حد که آقای ناطق نوری گفت این را بیرون ببرید، فردا می‌خواهیم ایران را … کنیم، مردم ما را تکه تکه کنند، ببینید چقدر خبیث بود، آقای … می‌گفت تو از خدا بترس، او می‌گفت شما که من را می‌کشید، گفتند ما یک تیر به تو می زنیم، عذاب الهی سخت است، این تیر ما یک لحظه است، بدبخت معلوم است تو به آن دنیا هم اعتقادی نداری، تو دروغ می‌گویی، جوان‌ها را فریفته‌ای، اصلاً به مبدا، خدا، معاد، پیامبر، به هیچ چیز اعتقاد نداری.

او هم مثل اینکه اعدام شد، البته محمد بصیری هم قبل از او اعدام شده بود و ظاهراً مثل اینکه داماد ما زده بود، مادر نگذاشتند، گفته بودند خودتان می‌خواهید تیراندازی کنید؟ مادر به پسرها اجازه ندادند، گفتند داماد شهید که الان در مشهد است، ایشان تیر زد، ایشان الان مشهد است و این تیر را ایشان انداخت.

البته یک مسئله را خدمت شما بگویم که دو بار خون از ایشان رفت، من یادم است دو بار در حرم حضرت معصومه (س) نماز خواندند.

* بر پیکر شهید؟

یک بار آیت الله گلپایگانی خواندند، دو مرتبه خون بند نیامد، دوباره کفن زدند، با کفن، خون را بند آوردند و پوشاندند که مطمئن شدند خون بند بیاید، دومرتبه شهید بهشتی بعد از آیت الله گلپایگانی بر پیکر ایشان نماز خواند.

* قبل از شهادتشان خوابی دیده بودند؟

بله، گفتند من خودم را با امام خمینی (ره) با هم در خواب دیدم، ایشان می‌گفتند من دو سه بار خودم را در مدینه با امام خواب دیده بودم، وقتی ما وارد می‌شدیم، پیغمبر به ما احترام خاص می‌کرد، به امام بیش از من احترام می‌کرد، این دفعه (چند شب قبل از شهادت) خواب دیدم، احترام پیغمبر به من بیش از امام خمینی بود، تعجب کردم، سپس نزدیک شدیم، در مسجدالحرام برای طواف رفتیم، یکدفعه دیدم انسان بسیار نورانی از درون کعبه بیرون آمد، ما و امام هر دو (گویا می‌شناختیم) با هم گفتیم رسول خداست، خاتم‌الانبیا است، خودمان را آماده کرده بودیم، عطر زده و حمام رفته بودیم، نگاه کردیم، دیدیم ما چقدر نظیف و تمیز هستیم، عطر زده‌ایم و بوی عطر می‌دهیم و به استقبال پیغمبر رفتیم.

پیغمبر در حالی که لبخندی به لب داشتند به سوی ما می‌آمدند، اما وقتی که من نزدیک شدم، پیغمبر قبل از اینکه به سوی امام بیایند، به سوی من آمدند و من را بوسیدند، من گفتم آقا، آقا از اولاد شماست، خواهش می‌کنم اول آقا را مورد محبت قرار بدهید، خودم را کنار کشیدم، پیغمبر نگاهی کردند و سکوت کردند، من مثل بچه‌ای که جلوی پدربزرگ تسلیم شده باشد، چیزی نگفتم، پیغمبر اول به سراغ من آمدند، بوسیدند و بغل کردند و سپس رفتند امام خمینی را بغل کردند و بوسیدند اما عجیب این است که پیغمبر دومرتبه به سوی من برگشتند و لب‌های خودشان را به لب‌های من گذاشتند و مدتی لب‌های خودشان را روی لب‌های من نگه داشتند،

خواب را به مادر گفتند، مادر که اهل ریاضت و سختی در زندگی بود، می‌گفتند من فکر کنم تعبیرش این است که پیغمبر آثار شما، نوشته‌ها، جهاد و سخنتان را تأیید کردند. این خواب را شب جمعه دیدند، شب چهارشنبه قرار بود بیایند برای امام بیان کنند، آن وقت که شهید شدند، حاج احمد آقا رحمة الله دنبال ما آمدند که امام شما را می‌خواهد، مادر در آنجا خواب را برای امام گفتند، آنجا من اشک‌های امام را در چشمهایشان دیدم، امام سکوتی کرد و چشمانشان پر از اشک شد، عجایبی که از امام دیدم، امام اصلاً از خودشان چیزی نپرسیدند، قبلاً خواب دیده بودند، فقط گفتند ایشان برای من خیلی عزیز بود، من نمی‌توانم علاقه خودم را به ایشان توصیف کنم.

* حضرت امام، قم را برای محل تدفین ایشان گفتند؟

نکته خوبی فرمودید، من به دیگران گفته ام این حرم را به هیچ وجه ما نگفتیم، ممکن است بگویند چرا شهید بهشتی، شهید چمران و شهید رجایی در بهشت زهرا (س) هستند، آنها هم گوهرهایی بودند. خود امام گفته اند جای ایشان در حرم است.

* یک مقدار از خودتان بگویید. شما دکترای الهیات خوانده‌اید؟

بله.

* و یک جایی گفتید من به نوعی شاگرد خصوصی پدرم هم بودم؟

بله، یکی از کرامات پدرم را هم بگویم، من قبل از انقلاب می‌خواستم به دانشگاه دیگری مثلاً دانشگاه شهید بهشتی یا دانشکده‌های دیگر دانشگاه تهران بروم. گاهی مدرسه عالی زبان‌های خارجی در قبل از انقلاب، دانشگاه عالی ترجمه، هر چه امتحان می‌دادم و درس می‌خواندم قبول نمی‌شدم، نمی دانم پدر در نماز شب چه دعایی خواند که من به این محیط‌ها نروم، چون محیط آلوده بود، دخترها حجاب نداشتند، رابطه دختر و پسر بسیار بد بود…

* قبل از انقلاب؟

بله، پدر آرزو می‌کرد و عجیب که نمی‌خواست تحمیل کند، نمی‌گفت چرا اینجا شرکت می‌کنی؟ سکوت می‌کرد، ولی دعا می‌کرد که خداوند ما را هدایت کند، جای مناسبی برای ما و راه مناسب انتخاب کند، همین که نشد اینجاها قبول شوم، شروع به گریه کردم، پدرم گفتند حالا به دانشکده الهیات می آیی یا نه، گفتم بله می آیم، آن زمان دانشکده الهیات و هنرهای زیبا اختصاصی بود و دانشکده‌های دیگر دانشگاه تهران عمومی بود و کنکور سراسری داشت و من چون دیپلم طبیعی داشتم، اصلاً با معارف الهی و ادبی آشنا نبودم، یادم است پدر یک دفترچه ۴۰ یا ۶۰ برگ از معارف اسلامی و ادبیات عرب پُر کردند و همان دفترچه باعث شد که من بین ۶۵۰ نفر، ششم شدم و تا دکترای الهیات ادامه پیدا کرد.

* الان هم در دانشگاه تهران تدریس می‌کنید؟

فارغ التحصیل دانشگاه تهران هستم اما هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی هستم.

به نظر من یکی از مشکلات ما این است که معلمی در جمهوری اسلامی باید با عشق، خلوص، عاشقانه و خالصانه باشد، معلم باید عاشق باشد، چون شمعی باشد، بسوزد، مثل خود شهید مطهری که دیگران از وجودش روشنایی بگیرند.

یکی از ضایعات فرهنگی ما معلمان معارف هستند، برخی از معلمان معارف عاشق نیستند، فرد شغلی دارد، می‌گوید حالا برویم معارفی هم درس بدهیم. من یادم است، چند سال پیش مقام معظم رهبری برای آقایان مدرسین قم صحبت می‌کردند، گفتند باید آثار ایشان در حوزه مبنا باشد، ایشان می‌گفتند می دانم شما گوشتان به این مسائل گاهی برخی‌ از شما بدهکار نیست و آثار را به حاشیه می‌برید، آثار شهید مطهری باید در متن حوزه و کتاب‌های درسی باشد.

* چرا بعضی وقت‌ها اینطور می‌شود؟

سلیقه‌ای، بعضی از آقایان هستند که با عرفان و حکمت میانه ندارند، شاید مثلاً با روشنفکری دینی – به تعبیری بگوییم – میانه ای ندارند و حتی ممکن است برخی‌ها با خود انقلاب و امام و اصل انقلاب میانه نداشته باشند و حالا نمی‌توانند جرأت کنند. شهید مطهری تعبیری در تفسیر سوره نور دارند، می‌گویند، زیبایی، آرایش، برهنگی و خودنمایی جزو ذات زن است، پس به زن باید بگوییم خودت را بپوشان، حواس دیگران را پرت نکن، خانواده‌ها را متزلزل نکن، سلامت اجتماع را از بین نبر، آرامش روانی را در جامعه از بین نبر، پس حجاب برای این است. من می‌گویم درد از خود ماست. می‌خواهم بگویم خود قرآن خواندن و تلاوت قرآن در اروپا علامت روشنفکری است، مانتو و روسری پوشیدن در آمریکا علامت روشنفکری است، ما قدر خود و انقلاب را نمی‌دانیم.

* چقدر از اندیشه‌های سیاسی استاد شهید مرتضی مطهری الان بعد از ۴۳ سال دارد در کشور اجرا می‌شود؟

به نکته خوبی اشاره کردید، دو مسئله وجود دارد که مهم است، غربی‌ها می‌گویند حقوق‌مداری در غرب و اخلاق و فطرت در شرق است. شرق اخلاق‌مدار است و غرب حقوق‌مدار، در صورتی که باید توجه داشته باشیم یک نکته‌ای که در آثار ایشان وجود دارد، انسان‌ها از نظر حقوقی دارای کرامت و عزت هستند (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ ) این در آثار ایشان هست، ما باید توجه داشته باشیم که اگر بخواهیم حقوق‌مدار باشیم باید به مردم آموزش حقوقی بدهیم.

این خلأ در فرهنگ ما هست، اخلاق‌مداری فطری است، در عمق فرهنگ دینی ماست اما ما حقوق مدار نیستیم، چون آموزش حقوقی نداریم. اگر بخواهیم این آموزش در فرهنگ ما تجلی پیدا کند، باید مردم آموزش حقوقی ببینند. اینکه برخی‌ها می‌گویند قانون را دور می‌زنید، نه؛ ما فهم و درک قانون را باید برای مردم کلاس بگذاریم که مردم قانون را بفهمند.

* یعنی مردم از حقوق خودشان آگاه نیستند؟

بله، تعبیر خوبی فرمودید، از حقوق اجتماعی و سیاسی خودشان آگاه نیستند که باید به مردم آموزش داده شود، گاهی می‌گویند حقوق بشر مربوط به غرب است، این اشتباه است، در اسلام، قبل از حمله مغول ما حقوق بشر داشتیم، مسلمانان و تمدن اسلامی، حقوق بشر داشت.

* در اندیشه استاد شهید مطهری مرز میان حقوق مسئولان در قبال مردم و حقوق مردم در قبال مسئولان و این مرزی که حریم شخصی برای مسئولان قائل شویم، چگونه مرزی است؟

به نظر من یکی از مشکلاتی که ما الان داریم… شهید مطهری، امام خمینی، علامه طباطبایی، مقام معظم رهبری برای جامعه اصالت و هویت ذاتی قائل هستند، در واقع یک ادراک حقیقی قائل هستند، من معتقدم این خلاء در جامعه ما ایجاد است، جامعه شناسی، مردم‌شناسی، در کشور ما آن طور که باید کار نشده است، در آثار ایشان وجود دارد، در کتاب «جامعه و تاریخ» هست، اگر بخواهیم مردم سالاری دینی نهادینه، گسترده و عمیق شود، باید روی جامعه‌شناسی …

متأسفانه در علوم انسانی به این مسئله زیاد نپرداخته‌ایم، در آثار شهید مطهری و علامه طباطبایی نگاه کنید، درباره آیه ۲۰۰ سوره آل عمران، ایشان نوشته‌اند (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) ۀ علامه طباطبایی با توجه به همین آیه استنباط‌هایی می‌کنند، ترکیبی یاد می‌کنند که علاوه بر اینکه افراد دارای ویژگی‌ها و خصوصیات خاصی هستند، یک صورت نوعیه‌ای هم پیدا می‌کنند که این صورت نوعیه همان احکام، ویژگی‌ها و قوانین جامعه است، لذا شهید مطهری و علامه طباطبایی و خود امام (ره) برای جامعه هویت ذاتی و حقیقی قائل هستند، اگر اندیشه‌های شهید مطهری، امام و علامه طباطبایی در جامعه اجرا شود، این نظام بهترین نظام دنیاست.

* از سال ۵۷ تا الان ریشه‌های مردم سالاری دینی ما تقویت شده یا تضعیف شده است؟

به نظر من خوب بوده، در سال‌های اخیر (۲۰-۱۰ سال اخیر) کمی تضعیف شده است، باز هم داشته‌ایم، کمی کمرنگ شده، به خاطر اینکه پررنگی ادامه پیدا کند و این مسئله برای نظام هم تکامل پیدا شود و این ضایعه از بین برود، ‌ نیاز به …

نکته‌ای که الان در کشور ما وجود دارد و یکی از ضایعات فرهنگی ما هست، ارتباط فرهنگ با تمدن‌های دیگر است، تمدن اسلامی همواره با تمدن‌های ایرانی، تمدن مصر و هند ارتباط داشته است، منتهی سره را از ناسره جدا کرده، ناخوبی های اینها را دور ریخته و زیبایی‌ها را با «قولوا لا الله الا الله تفلحوا»، با توحید گرفته، یک روح و شخصیت و ماهیت مستقل، فرهنگ و تمدن اسلامی پیدا کرده است. من می‌خواهم بگویم در ارتباط با غرب هم همینطور است؛ سلطه غرب نفی است، غرب شدیداً قابل نقد است، سلطه غرب شدیداً نفی است، اما به معنای این نیست که ما با غرب تعامل نداشته باشیم. ۰

درست است علم و تمدن غربی دنباله تمدن اسلامی است، اما علوم غربی از علم الهی جدا شده‌اند، ریاضی غربی مسیر الهی ندارد، به قول افلاطون، ریاضی باید مسیر الهی داشته باشد. در اسلام، علوم از یک وحدت و نورانیت برخوردارند، وحدت روح، فرهنگ و وحدت علوم به یک مسیر سیر الی الله، لقاء الهی، عشق الهی برخوردارند اما در غرب اینطور نیست. لذا افلاطون می‌گوید ریاضیات وقتی صحیح است که آن ریاضیاتی که خدا تعبیر کرده، تمام جهان هستی بر محاسبات ریاضی و نظم بسیار دقیق بنا شده است.

برای همین می گویم ما در برخورد با غرب باید بسیار هم محتاط باشیم اما غرب را نفی نکنیم، درِ جمهوری اسلامی را به سوی غرب نبندیم. در عین اینکه نقد شدید داریم، در دهن غرب می‌زنیم، سلطه غرب را نفی می‌کنیم، نقد غرب هم باید کرد، ولی نفی نکنیم، تعامل داشته باشیم، در عین اینکه بدانیم مسیر غرب، مسیر درستی نیست.

* بر اساس اندیشه استاد شهید مطهری آیا عدالت‌خواهی اصالت دارد و باید بر اخلاق‌مداری غلبه داشته باشد یا نه اخلاق‌مداری است که باید بر عدالت‌خواهی اصالت داشته باشد؟

در آثار ایشان هست، ایشان فطرت اخلاقی و عدالت را مبانی حقوق می‌گویند، هر دو را بر مبنای فطرت می‌دانند، هم عدالت را محور می‌دانند و هم فطرت را.

بله، ایشان برای فطرت اصالت دقیق قائلند، برای عدالت هم مبنای فطری قائلند و هر دو را لازم و ملزوم هم می‌دانند و مبانی حقوقی اسلام را بر پایه این دو مبنا قرار می‌دهند. البته شما می‌دانید که از ارکان انقلاب اسلامی غیر از استقلال و آزادی، مسئله عدالت اجتماعی خیلی مهم است، یکی هم معنویت است.

من به جوانان عزیزمان توصیه کنم، خیلی‌ها می‌گویند ما آزادی اجتماعی می‌خواهیم، ولی هم اقبال لاهوری، هم پدر بزرگوار ما هر دو این حرف را می‌زنند، حالا نمی دانم در گفته‌های دکتر شریعتی هم هست یا نه که آزادی اجتماعی منهای آزادی معنوی نمی‌شود، نمی‌توانیم استفاده کنیم.

تا روح ما سالم نشود و از تعلقات و شهوات دنیایی آزاد نشود، روح و دل ما پاک نشود، امکان تحقق آزادی اجتماعی وجود ندارد، ولی یک نکته‌ای به جوانها بگویم، گاهی جوان‌های ما عُقده می‌کنند، می‌گویند برخی از مسئولان ما سوءاستفاده می‌کنند، می‌خورند، تبعیض وجود دارد، ولی ما مشکل و درد داریم و لذا به خدا، پیغمبر و گاهی به نظام بی مهر شده‌اند. فرق نمی‌کند، ولی من می‌خواستم در اینجا نکته‌ای را بگویم توجه داشته باشند اگر برخی ها امتیاز، امکانات و شرایط بیشتری دارند، یک طرف تناسب است، پله‌های خطرناک‌تر هم هست، سقوط بیشتر هست، لغزشگاه‌های خطرناک‌تری هم هست،

خیال نکنیم هر کسی امتیاز بیشتر دارد و پولدارتر است، موقعیت و منزل عالی‌تر داره… حساب و کتاب مشکل‌تر است، آدمی که سبکبال است، در برزخ عذابش کمتر است. ما یک طرف را می‌بینیم، دنیا فقط تا مرگ نیست، بعد از مرگ چه؟ ما ابدی هستیم، این نکته را به جوان‌ها بگویم اشتباه نکنید، رابطه خودتان را با خدا قطع نکنید، به خودتان ظلم نکنید و با خدا قهر نکنید، با امام حسین (ع)، رسول خدا (ص) و رهبری قهر نکنید. اگر مشکلات وجود دارد که حتماً هم هست، آن را به گردن دین و نظام نبندید و خدای ناکرده دچار مشکلات شوید.

* در همین موضوعات روز نگاه کنید، همین نکته‌ای که شما گفتید، از برخی رفتارها دلگیر می‌شوند، نمیإ‌دانم رفتاری از کسی، از مسئولان … عکس العمل هایی به خصوص در فضای مجازی اتفاق می‌افتد و رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان نکته‌ای را گفتند که انتقاداتتان سرجایش، ولی مواظب باشید حرف‌هایتان مخرج مشترک با دشمن پیدا نکند؟

خیلی نکته ارزشمندی گفتند که پدر هم گفتند که ما آزادی و تفکر می‌خواهیم اما جلوی غرض‌ورزی، توطئه، بدجنسی و بدنهادی را می‌گیریم، توی دهنش می زنیم، اینها جداست. ایشان می‌گویند آزادی و تفکر برای پیشرفت نظام لازم است، هسته تمدن اسلامی، عقلانیت بوده، متافیزیک تمدن اسلامی عقلانیت است، آزادی فکر.

می‌گویند اگر می‌خواهیم فکر رشد کند، نظام تکامل یابد، پرواز کند و اوج بگیرد، باید جلوی آزادی فکر را نگیریم، منتها شما نکته خوبی گفتید، اینکه مقام معظم رهبری فرمودند، چون برخی‌ها مریض هستند، در فضای مجازی می‌خواهند نیش بزنند، یک جور از این فضا استفاده نامطلوب کنند، اگر واقعاً آزادی فکر سالم باشد، میزگردها و حرف‌های سالم، اصلاً نقد هم بشود، خلاقیت‌های فکری ایجاد شود، برای پیشرفت نظام، فکر، تعالی علمی نظام و فرهنگی و تمدن اسلام می‌تواند بسیار موفق باشد.

* یکی از مهمترین مسائل الان جامعه ما فضای مجازی است، اگر استاد شهید مطهری بودند با فضای مجازی چگونه برخورد می‌کردند؟

من فکر می‌کنم برخورد عقلانی می‌کردند. فکر می‌کنم آثار ایشان هم پر از سیر عقلانی است. اول آنها را راهنمایی کنیم، سپس فرق بین توطئه، سوءنیت و غرض‌ورزی، مریض بودن دل با آزادی فکر که این دو باید حل شود، برخی‌ها با این مسئله … می‌کنند بعد می گویند آزادی فکر در نظام نیست. نخیر، شما مریض هستید! من نمی گویم اشکال ندارد، نظام ما هم ممکن است برای آزادی فکر اشکال داشته باشد، ولی شما مریض هستید، به نظر من، فضای مجازی را بستن خیلی کار اشتباهی است، به دین و نظام بسیار ضربه می‌زند، بهتر است ما راهنمایی کنیم، جلسه تشکیل دهیم و دائماً جوان‌ها را در دانشگاه‌ها و سمینارهای مختلف راهنمایی کنیم و فرق آزادی فکر را بگوییم.

متفکران و اساتید ما سخنرانی کنند. جوان‌های ما ناآگاه هستند و تفاوت بین آزادی فکر را نمی‌فهمند که هم بتوانند به خوبی از این فضای مجازی استفاده کنند…

فکر کنم نظر مقام معظم رهبری بزرگوار هم همین است. همان تعبیری که شما گفتید، ممکن است ما ضایعاتش را بگیریم، خب ضایعات برای نظام خیلی بد هم هست، ولی آزادی فکر که سالم باشد، باید جواب منطقی بدهیم، میزگرد تشکیل دهیم، با منطق، دلیل و محکم، بحث، صحبت و نقد کنیم از فکری که سالم است…

(بخش دوم گفتگو)

* متولد ۱۳۳۲ هستید؟

بله، نزدیک ۶۹ سالم است.

* حاج خانم (مادر) چطور هستند؟

الحمدالله بد نیست، اما یک مقدار نقاهت دارند، پایشان درد می‌کند، کرونای خفیف گرفتند، خوشبختانه سریع رد شد، اکسیژنشان خیلی خوب شد، قلبشان الحمدالله سالم است، با اینکه ۸۶ سالشان است، ولی مشکل خاصی ندارند. منتهی حرکت برایشان مشکل است، خیلی به ندرت حرکت می‌کنند. نمی‌توانند بیرون بیایند.

* یک بار حضوری خدمتشان رسیدم، خیلی دوست داشتیم یک برنامه خدمتشان باشیم، هر چقدر اصرار کردیم، قبول نکردند، ولی خیلی دوست داریم بتوانیم یک گفتگو هم با ایشان داشته باشیم.

یکی از هنرهای ایشان این است که – واقعاً خدا مادرمان را حفظ کند – هیچ وقت تحت تأثیر افراد سیاسی قرار نگرفت. من یادم است نهضت آزادی آقایان روشنفکر به مادر می‌گفتند شما بیایید در جلسات آقایان صحبت کنید، مادر می‌گفتند مطلقاً، من از خانه بیرون نمی آیم، فقط برای خانم‌ها صحبت می‌کنم. برای آقایان هم صحبت نمی‌کنم، حرمت معنویت شهید مطهری باید حفظ شود. خانم بسیار دانایی است.

* یک بار با ایشان همکلام شدم، به منزل شما آمدم، ۲۰ دقیقه نیم ساعتی با ایشان همکلام شدیم، واقعاً ایشان تأکید داشتند من مصاحبه نمی‌کنم، تصویر من نباید پخش شود، صحبت کردند، دغدغه بچه‌ها را داشتند.

حالا این بچه‌ها دورشان می‌چرخند.

* چند فرزند هستید؟

هفت خواهر و برادر هستیم. چهار خواهر و دو برادر دارم. پدرم ۷ اولاد داشتند.

* یعنی شما، علی آقای مطهری

بله، و محمد آقای مطهری که آنها دکتر هستند، وحیده خانم هم دکترای ادبیات عرب دارد و در دانشگاه الزهرا تدریس می کند، هیئت علمی آنجاست. بقیه خواهرهای من دیپلم هستند، دکتر وحیده مطهری در دانشگاه الزهرا استاد هستند و تدریس می‌کنند. همسر آقای دکتر عباسپور.

* با علی آقای مطهری از لحاظ سیاسی و تفکرات سیاسی چقدر نزدیک هستید؟

نسبتاً، خیلی نه، منطبق نیستم، یک مقدار.

* بعضی وقت‌ها شده به عنوان برادر بزرگ‌تر نصیحت هم کنید؟

گوش نمی‌دهد، چرا، خداییش شده، گفتم این حرف را نگو، بعضی حرف‌هایش را قبول دارم اما برخی را نه، مثلا راجع به هسته‌ای می گویم این چیست که می‌گویی، به هسته‌ای چه کار داری! باید صاحبنظران صحبت کنند، خود حضرت آقا بگویند، شما چه کار دارید.

* یک بار هم من مادر را دیدم، اتفاقاً مادر هم نگران بودند، می‌گفتند چند بار به علی آقا می گویم.

برخی از صحبت‌هایش خوب است، من با ایشان موافقم، ولی انتقاد هم دارم، ایشان حرف و فکرشان خوب است و می‌گویند فکر من این است و تحت تأثیر کسی قرار نمی‌گیرند، می‌گویند من فکرم همین طور است، مادرم می‌گویند… علی ما یک فرد سیاسی است، حتی خودش می‌گوید من به مسائل علمی و دانشگاهی خیلی ذوق ندارم. فرد بسیار سیاسی و در مجلس هم می‌بینید کاملاً فرد سیاسی شد.

* بین آقا دامادها علی آقای لاریجانی جایگاه ویژه ای دارند؟

بله پیش مادر، آقای لاریجانی فرزند میرزا هاشم آملی چون از یک صفای نفس، عرفان و صفای اخلاقی برخوردارند، مادر به ایشان ارادت بیشتری دارد، به همه دامادهایشان علاقه دارند، به ایشان بیشتر.

* در مورد قضیه انتخابات ۱۴۰۰ آقای لاریجانی تأیید نشد، مادر ناراحت نشدند؟

نه، کم، اما به آقای رئیسی رأی دادند. مادر که نمی‌تواند حرکت کند، از حسینیه الزهرا … آمدند و رای دادند. ایشان تحت تأثیر قرار نگرفت، نمی‌شود گفت چیزی نبود، بی انصافی است، یک مقدار ناراحت شد اما آن طور که بخواهد اثر بگذارد و بگویند رأی نمی‌دهم، پسر من را رد کردند، نه، قشنگ گفتند من رأی می‌دهم.

* شما چه زمانی ازدواج کردید؟

سال ۶۰ ازدواج کردم.

* بعد از شهادت پدر

دو پسر دارم، یکی از پسرانم دکترای حقوق و دیگری دکترای فلسفه دارد.

* در دوران انقلاب، خودتان که دستگیر نشدید؟

نه، من خاطره‌ای دارم که در دانشگاه صنعتی پدر صحبت کرد درباره اهداف روحانیت، آنجا حسابی مردم را برای حرکت در انقلاب بر علیه شاه تهییج کردند. بعد از اینکه سخنرانی پدر تمام شد، من احساساتی شدم، آن زمان ۲۵ سالم بود، جلو رفتم و شروع کردم بر علیه شاه شعار دادن «مرگ بر شاه»، بعد یکدفعه دیدم یک نفر من را گرفت و کشید و به ماشین پدر انداخت و بعد پدرم گفتند ای بنده خدای ساده، ای بنده خدای ساده، می‌دانی گارد اینجاست، اینها بچه‌های خود این دانشگاه هستند، اینها راه فرار بلد هستند، اگر گارد حمله کند می‌دانند کجا فرار کنند، تو بیچاره نمی‌دانی کجا فرار کنی، گارد هم به قصد کشتن، چنان می‌زد که بمیری، مطمئنم تو را می‌کشت، البته آنها به تناوب پدر را می‌گرفتند، من خوب یادم است برای قضیه فلسطین پدر را گرفتند

* این صحبت غرا و گیرای ایشان در مورد فلسطین یکی از صحبت‌های ماندگار بود؟

در حسینیه ارشاد، سال ۴۸، حساب هم باز کردند، به مردم هم گفتند به این حساب به مردم فلسطین کمک کنید. همان باعث این شد که ساواک ایشان را بازداشت کند، بعد ترسیدند.

* صحبت کردن در مورد اسرائیل، آن موقع در آن شرایطی که… با آن حرارت…

ایمان را نگاه کنید، با آن ایمان، شور و حماسه، واقعاً نور ایمان چه کار می‌کند.

* اختلافی که بین شهید مطهری و آیت الله بروجردی بود، چه موضوعی بود؟

ایشان (آیت‌الله بروجردی) با فلسفه خیلی میانه ای نداشتند.

* حضرت آیت الله بروجردی؟

بله، ایشان نزد آقای طباطبایی برای درس فلسفه می‌رفتند، با اینکه شاگرد ممتاز ایشان بودند و ایشان به آیت‌الله بروجردی هم علاقه داشت، حتی چه گریه‌ای برای آیت الله بروجردی می‌کرد.

* بعد آقای منتظری باعث رفع این اختلاف بین پدر و آیت الله بروجردی شدند؟

آقای منتظری در این مسائل، خود او هم استاد فلسفه بود، چون او هم با پدر فلسفه می‌رفت، منتهی آقای بروجردی خیلی میانه ای با خود فلسفه نداشت، می‌گفتند همان فقه را ادامه دهید. فکر کنم آقای منتظری در قم مانده بودند، ایشان چون می‌خواستند تهران بروند – آیت الله بروجردی سال ۱۳۴۰ رحلت کرد – ایشان سال ۱۳۳۱ آمدند … اینکه ایشان حوزه را رها کنند و به تهران بیایند، خیلی موافق نبودند، این مسئله اختلافشان با آیت الله بروجردی بود و با فلسفه هم خیلی میانه خوبی نداشتند.

از آقای طباطبایی گله کرد، آقای طباطبایی نامه‌ای به آیت الله بروجردی نوشتند که این نشانه خدایی بودن است، گفتند هر چه نظر شماست، گفتند من الان به این فلسفه برای جهان اسلام نیاز می‌بینم، اگر می‌گوئید قطع کن من قطع می‌کنم، با ادب گفتند، آقای بروجردی برعکس گفت نه، من به شما ایمان دارم، اگر اینطور نیاز می‌دانید بنده صحبتی ندارم.

* ایشان به حفظ حرمت مراجع خیلی تأکید داشت؟

بله، پدرم هم همینطور، من خاطره‌ای دارم، وقتی افرادی مثلاً از آیت الله خویی به امام … تا به آقای خویی بی ادبی می‌کردند، پدر ناراحت می‌شدند، می‌گفتند شما حق ندارید به یک مرجع توهین کنید، بلند شوید بروید ببینیم، آقای خویی خیلی برای من محترم است، آن نظرش است.

* نظر شهید مطهری در مورد مرحوم دکتر شریعتی چه بود؟

ایشان نقد می‌کردند، می‌گفتند دکتر شریعتی جامعه‌شناس با استعداد، با ارزش، خوش قلم ولی اسلام شناس نبوده است. اینکه برخی‌ها تهمت می‌زنند، بی دین و سنی بوده، اینها مزخرف است.

دکتر شریعتی فردی دانشگاهی، مسلمان، قصدش هم خیر بوده، جامعه شناس بوده و تاریخ اسلام می دانسته، فرد باسوادی بوده، ولی اسلام‌شناس نبوده، اسلام‌شناسی را … ایشان می‌گویند آقای دکتر شریعتی اسلام را سوژه قرار داده، بعد سروده، سپس روی آن توصیف کرده. ایشان می‌گویند باید اسلام را از منابعش شناخت، عمیقاً باید تفسیر و احادیث را دید، علوم اسلامی را دقیق خواند تا ما بتوانیم اسلام را عمیقاً بشناسیم، در حالی که آثار و نوشته‌های خوبی هم دارد، «فاطمه فاطمه است»»، «حج»، خدا رحمت کند پسر استاد جعفری می‌گفتند تا حج آقای شریعتی را نخوانده‌ای به حج نرو، به پسرشان می‌گفتند،

* علامه محمد تقی جعفری؟

بله، یعنی ما بی انصافی نکنیم. برخی‌ها خیلی بی انصاف هستند.

* برای همین بود که به رغم این نظری که پدر داشتند، خیلی تأکید داشتند که از آقای دکتر شریعتی استفاده کنید؟

به من می‌گفتند، استفاده کنید، مرد بزرگی بودند، ببخشید من نباید این تعبیر را بگویم، مثلاً حتی افرادی که مذهبی نبودند، استاد … اصلاً مذهبی نبود، در زمان طاغوت، فرد دانشمندی بود، ولی اصلاً مذهبی نبوداما پدر می‌گفت از علم او باید استفاده کرد، می‌گفتند از دکتر زرین‌کوب باید استفاده کرد، این افراد خیلی حیف هستند.

* رابطه شهید با دکتر نصر چگونه بود؟

بد نبود، ولی وقتی به دستگاه فرح رفتند، پدرم گفتند خاک بر سر نصر، این را من بگویم، از زبان خودش شنیدم.

* یعنی با گوش خودتان شنیدید؟

بله، با گوش خودم، گفتند نصر فرد بسیار با ارزشی است، عالم، دانشمند، ولی خودش را در دستگاه پهلوی خراب کرد و رفت با فرح پهلوی که بعد جلوی فرح بیاید سر خم کند.

* جایی از شما خواندم که گفتید خود امام (ره) و پدر شما یعنی شهید مطهری راضی نبودند که روحانیت پست بگیرد.

بله، نکته خوبی فرمودید، آقای هاشمی برعکس می‌گفت ما باید بیاییم، پدر ناراحت بودند. پدر می‌گفتند برای اینکه نگویند حکومت روحانیون است، بهتر است روحانیون از دور نظارت کنند، در حد ضرورت روحانی باشد، تا می‌توانیم حتی رؤسای مجلس، رئیس جمهور، قوه قضائیه مگر اینکه نشود. مثل رئیس قوه قضائیه که مجبوریم روحانی باشد، ولی مثلاً رئیس جمهور و مجلس می‌تواند روحانی نباشد، ممکن است شرایطش را نداشته باشند و مجبور باشیم روحانی انتخاب کنیم.

ولی مجلس، مقامات و وزرا روحانی نباشند، نگویند حکومت روحانی است، این حکومت آخونداست. تا آنجایی که ضرورت هست باید از وجود روحانی و پست استفاده کنیم، معمولاً روحانی باید هدایت و دائم راهنمایی کند، نباید پست بگیرد، مگر اینکه ضرورت ایجاب کند که پست بگیرد، ولی آقای هاشمی می‌گفت نه، چرا ما نگیریم؟ ما خودمان صاحب انقلابیم. پدر می‌گفتند اشتباه می‌کنید.

* نگاهشان به ولایت فقیه؟

ایشان می‌گفتند ولایت فقیه همان مسئله ایدئولوژی و نظارت و هدایت در همه مراتب است، فقیه باید در همه مراتب، هدایت ایدئولوژیکی، هدایت و مدیریت فراگیر داشته باشد و هدایت کند، ولی در همه کارها، کارهای جزئی نه – یک نظارت کلی داشته باشد. بر مسائل احاطه داشته باشد و دائم نظام را هدایت کند.

* و این را مخالف آزاداندیشی نمی‌دانستند؟

نه، نکته خوبی فرمودید، حوزه مردم‌سالاری دینی، آزاداندیشی و آزادی تفکر را با هم جمع می‌کردند، شهید مطهری بین ولایت فقیه، آزاداندیشی و مردم‌سالاری دینی جمع می‌کردند.

* شهید مطهری، خط قرمز بحث یا بخواهیم بگوییم مهاجه یا مثلاً تبادل نظر با ولی فقیه را چگونه می‌دانستند، خط قرمزش را کجا می‌دانستند؟

می‌گفتند بین مراجع و ولایت فقیه باید ارتباط باشد، حتی سخن بگویند، ممکن است نظر خودشان را نقد کنند، از نظر مراجع استفاده کنید، مثلاً همین آزادی فکر، من می‌گویم مثلاً تفسیر شورای محترم نگهبان است، درست هم هست اما شورای نگهبان باید از نظر حقوقدانان و اساتید دانشگاه هم استفاده کند که دید وسیع‌تری پیدا کند. فقط راه را در شورای محترم نگهبان نبندند، صدمه می‌خوریم. بله تفسیرهم فرمودند که باید شورای نگهبان باشد، بله، معنا ندارد ولی باید از نظرات اساتید استفاده کرد.

* یک جایی از شما خواندم که وقتی نظر امام قطعی می‌شد، شهید می‌گفتند نظر قطعی است، تبعیت کامل، ولی اگر نظر قطعی نشده بود مثل قضیه شهدای خانواده‌های مجاهدین در انقلاب …

بله، کسانی که صحبت دارند، قبل از این باید با امام با احترام و ادب صحبت کنند، البته کسی هم حرف می‌زند خیلی با احترام و ادب و قصد خیر داشته باشد، اگر اشتباه کند، ولی باید طوری باشد که از نظر دیگران استفاده کنیم، ولی نظر نهایی، نظر ولی فقیه است.

ولی در عینن حال باید آزادی فکر بگذارید، مراجع، حتی حقوقدانان صحبت کنند، دو نفر از حقوقدانان بیایند در شورای نگهبان صحبت کنند، حتی نظر آن را نقد کنند، یک حرف خوب بگویند، حرف آنها را هم استفاده کنند، بگویند اینجا را ممنونیم. اینطور کشور رشد می‌کند.

* امام یکی از چیزهایی که در مورد شهید مطهری می‌گفتند، این شناخت دقیق شهید مطهری از مجاهدین خلق یا همان منافقین بود، خیلی دقیق آنها را می‌شناخت؟

بله یکی از عجایب بود. وقتی امام به کشور بازگشتند، رجوی و اینها می‌خواستند به فرودگاه بیایند، امام به حاج احمد آقا گفتند اگر یک نفر از این افراد به فرودگاه بیایند من نیستم، امام گفتند من با شما نیستم، ببینید تا کجا رفتند، حاج احمد آقا تلفن کرد، گفتند مجاهدین و رجوی می‌خواستند برای استقبال امام به فرودگاه بیایند. پدر صریحاً به حاج احمد آقا گفتند (ببینید چه دیدی داشت) من یقین دارم اینها منحرف هستند، مسلمان نیستند، امام به ایشان خیلی علاقه داشت، گفت بگویید هیچکدام از این افراد حق ندارند به فرودگاه بیایند، جلوی آنها را بگیرند و اصلاً یک نفر را به فرودگاه راه ندهند که همان قضیه باعث کینه نسبت به ایشان شد و ایشان را نقد کردند و گفتند شما منافقی، شما علیه مذهب هستید، یعنی ماتریالیست منافقید، ماتریالیست‌ها و کمونیست‌ها احترامشان بیشتر است، چون می‌گویند ظاهر و باطن ما هیچ چیز را قبول نداریم. اما شما به نام مذهب، قرآن را تحریف می‌کنید، پدر گفتند من دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم.

قرآن را می‌خواهند تحریف کنند، مفاهیم معنوی و روحانی قرآن را از بین ببرند و تفسیرهای ماتریالیستی کنند، گودرزی ملعون -. پدر گفتند پناه بر خدا، این بزرگترین خیانت است، من تحمل این را ندارم. با قرآن کتاب خدا می‌خواهید این بازی را کنید، پدر این را گفتند، اگر قرار است من جان خودم را از دست بدهم، این بهترین شیوه مردن است با دیدار پیغمبر (ص).

همان هم باعث شد بر علیه این افراد مقاله‌ای با خون نوشتند (مقاله‌ای که در مقدمه علل گرایش به مادی‌گرایی نوشته شد) که گفتند شما مجاهدین خلق، ماتریالیست منافق هستید.

* خاطره‌ای از حضرت آقا و دیدارهایی که با آقا داشتید دارید؟

از خود پدر می‌گویم؛ محبت شدید بود. مثلاً وقتی آقا در مشهد سخنرانی داشتند به من می‌گفتند بروید سخنرانی آقا خیلی خوب و با روح است. مثلاً درباره حضرت امیر، اهداف اجتماعی، عدالت و…، می‌گفتند بروید از وجودشان استفاده کنید. به هر حال وقتی به مشهد می‌رفتند، ارتباطشان با آقا خیلی دقیق بود و شاید عمیق‌ترین رابطه را داشتند، خیلی مأنوس بودند، آقا هم علاقه‌شأن همین طور بود.

* بعد از شهادت شهید مطهری به خصوص قشر دانشجویان به حضرت امام مراجعه می‌کردند که ما از چه کسی استفاده کنیم؟ ایشان می‌گفتند از آقا سید علی آقا، آیت الله خامنه ای استفاده کنید، چه تشابهی باعث شد که امام چنین سفارشی به دانشجویان کنند که بعد از شهادت آیت الله مطهری به سراغ آیت الله خامنه ای بروند؟

من فکر می‌کنم ایشان با توجه به روشن‌بینی که داشتند، روحانی متفکر، با استعداد، از نظر علمی روشن، نسل و زبان امروز را خوب می‌شناختند، قالب روز و ادبیات جدید را می‌شناختند، فرد نوگرایی بودند. خلاقیت، نوگرایی و آزادی تفکر جزو هسته عقلانیت فرهنگ و تمدن اسلامی است.

* از شما جناب دکتر مطهری تشکر می‌کنم، خیلی ممنون. از مردم شریف ایران خداحافظی می‌کنم، اما آخر برنامه دستخط طبق روال با دستخطی است که جناب آقای دکتر مجتبی مطهری به یادگار برای ما خواهند نوشت.

«بسم الله الرحمن الرحیم

مَثَل شهید، مَثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است».

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مطهری: مادرم در انتخابات به رئیسی رأی داد بیشتر بخوانید »

سیاست اقتصادی امام علی (ع)، مقابله شدید با مفسدان اقتصادی بود

سیاست اقتصادی امام علی (ع)، مقابله شدید با مفسدان اقتصادی بود


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، امروز ۲۱ رمضان سالروز شهادت جانسوز امیرالمومنین (ع) است. دنیای بشر، جهان تشیع و امام اول او را با عدالت می‌شناسند. در واقع، عدالت وجه تمایز بین شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی بوده است. تلاش‌های فلسفی، کلامی، فقهی و اخلاقی برای تبیین ماهیت و شاخصه‌های عدالت، بخش بزرگی از تلاش‌های علمی شیعیان را تشکیل داده است.

انسان علاوه بر زندگی فردی مسئولیت‌های گوناگون اجتماعی را نیز دارا بوده و ملزم به رعایت آن‌ها است. یکی از این مسئولیت‌ها در بعد اقتصادی تعریف شده که از اساسی‌ترین مسائل حکومت‌ها و حیات جامعه به شمار می‌آید. حکومت امام علی (ع) به عنوان نمونه ماندگاری از نظام مطلوب اقتصادی در تاریخ اسلام رهیافت‌های مناسبی را برای مدیران اقتصادی جامعه امروز عرضه می‌کند. نظام حکومتی و تدابیر حقوقی امام علی (ع) به دلیل شخصیت خرد مدار امام و نیز قلمروی گسترده و متکثر تحت حاکمیت ایشان که تا پیش از زمامداری امام به انواع جرایم و انحرافات اجتماعی و اقتصادی آلوده شده بود می‌تواند الگوی مناسبی جهت برنامه‌ریزی در راستای اولویت بخشی کنترل و یا کاهش جرایم در کشور ما باشد. امام علی (ع) با اولویت بخشی به مبارزه با جرایم اقتصادی و انجام اقدامات پیشگیرانه، تأسیس نهاد‌های نظارتی، اتکا به گزارش مجاهدت از‌های مردمی به مبارزه‌ی گسترده با مفاسد اقتصادی موجود در جامعه خود دست زد. بر همین اساس برای آشنایی با سیره امام علی (ع) در مبارزه با مفاسد اقتصادی با اسماعیل اثباتی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید:

وی اظهار داشت: برای شناخت بیشتر و پرداختن به نحوه موضع‌گیری و مواجهه امیرالمومنین حضرت علی (ع) با مفاسد اقتصادی، ابتدا باید شیوه و سیاست اقتصادی خلفای پیش از آن حضرت را شناخت و سپس شیوه‌های اقتصادی امام را با شیوه‌های پیش از ایشان مقایسه کرد. شیوه رسول خدا (ص) به این صورت بود که وقتی غنائمی به دست می‌آمد آن را بر اساس مساوات بین مسلمانان تقسیم می‌کردند. به نظر می‌رسد خلیفه اول نیز تقریباً همین شیوه را در پیش گرفته است. اما وقتی نوبت به خلیفه دوم رسید، او برای مسلمانان طبقاتی را در نظر گرفت. از جمله ملاک‌های طبقه‌بندی او تقدم در اسلام آوردن افراد بود، مانند اینکه او مهاجرین را بر سایرین مقدم می‌داشت و سهم بیشتری از غنایم به آن‌ها می‌بخشید. از دیگر ملاک‌های خلیفه دوم شرکت در جنگ بدر و جنگ احد، وابستگی به پیامبر (ص) مانند همسران آن حضرت، عرب بودن و مانند آن بود و از این طریق در دوران خلیفه دوم مساواتی که در زمان پیامبر (ص) و خلیفه اول وجود داشت، از بین رفت.

اثباتی ادامه داد: شیوه اقتصادی خلیفه دوم باعث شد، مال و ثروت افرادی که سهم بیشتری از بیت‌المال دریافت می‌کردند آرام آرام بیشتر شود و فاصله طبقاتی در جامعه مسلمین به وجود بیاید. نحوه برخورد او با کارگزارانش نیز به این صورت بود که گویی او همه کارگزاران را به نوعی خائن می‌دانست به همین دلیل پس از مدتی که آن‌ها در مسئولیت قرار می‌گرفتند همه اموالشان را تقسیم بر دو می‌کرد، نصفی از آن را به خزانه بیت‌المال و نصف دیگر را به خودشان برمی‌گرداند. در اصطلاح به این روش مشاطره می‌گویند. ابوموسی اشعری، حارث بن کعب، عتبه بن ابوسیفان، ابوحریره از جمله افرادی بودند که عمر پس از مدتی اموالشان را گرفت و نصف کرد.

 نویسنده مذهبی افزود: از نظر او اموالی که توسط والیان کسب شده بود ناحق بوده و آن‌ها باید این اموال را به بیت‌المال برگردانند و، چون این کار را نکرده بودند به اجبار نیمی از اموالشان را از آن‌ها می‌ستاند. بعضی از والیان به این رفتار اعتراض می‌کردند و می‌گفتند اگر اموالی که در اختیار ما است اموال مردم است پس چرا همه آن‌ها را پس نمی‌گیری و اگر اموال خودمان است به چه حقی نصف آن را از ما می‌گیری.

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به تشریح سبک اقتصادی عثمان پرداخت و گفت:، اما شیوه عثمان به این صورت بود که او در ابتدا بیشتر کارگزارانش را از بنی‌امیه استخدام و آن‌ها را بر سایر مسلمانان مسلط کرد. از نگاه عثمان اموالی که به عنوان خمس، وجوهات و غنائمی که از نقاط مختلف به دست می‌آمد جز اموال خلیفه محسوب می‌شدند و خلیفه این اجازه را داشت که بر هر شکلی که می‌پسندد در آن‌ها تصرف کند. به همین دلیل بسیاری از اموال بیت‌المال را به کارگزارانش که عمدتاً از بنی‌امیه بودند می‌بخشید، آن‌ها نیز عادت کرده بودند که وقتی اموالی به دستشان می‌رسید بخشی از آن را برای خود بردارند.

سبک مدیریت اقتصادی امام علی (ع)

اثباتی با بیان اینکه سبک اقتصادی امام علی (ع) همان سبک اقتصادی رسول خدا (ص) بود، ابراز کرد: آن حضرت پیش از رسیدن به خلافت با مردم اتمام حجت کرده و فرمودند: «انی حاملکم علی منهج نبیکم (ص) و منفذ فیکم ما امرت بی ان استقمتم لی و بالله المستعان الا ان موضعی من رسول الله (ص) بعد وفاته کموضعی منه ایام حیاته فامضوا لما تومرون و قفوا عند ما تنهون عنه» من با همان سیره و روشی که پیامبر (ص) عمل کرده، عمل می‌کنم یعنی اموال بیت‌المال را به صورت مساوی بین مسلمانان تقسیم می‌کنم و به کسی بیشتر از دیگری نخواهم داد. اگر کسی در راه اسلام تلاش و مجاهدت کرده است اجر او پیش خدا محفوظ است و خدا به او اجر و پاداش خواهد داد، اما اموال بیت‌المال به همه مسلمانان تعلق دارد و من بین آن‌ها فرقی قرار نمی‌دهم. پس نسبت به آنچه امر می‌شوید ملتزم و نسبت به آنچه نهی می‌شوید، متوقف شوید.

وی یادآور شد: شیوه عدالت محوری در اندیشه و عمل امیرالمومنین (ع) باعث شد رنجش‌هایی به وجود بیاید و به طور طبیعی افراد صاحب نفوذی که به شیوه‌های قبلی عادت کرده بودند، به مخالفت با امام برخاستند. هر چند عامه مردم از این شیوه بسیار خوشحال بودند. در دوره‌ای امام علی (ع) به عبدالله بن ابی رافع که خزانه‌دار امام بود دستور دادند به هر فردی از مسلمانان سه دینار پرداخت کند. سهل بن ابی حنیفه انصاری که از بزرگان انصار بود وقتی برای دریافت سهمش از بیت‌المال مراجعه کرد و دید غلامی که او دیروز آزاد کرده نیز مانند او سه دینار می‌گیرد، بسیار ناراحت شد و اعتراض کرد. مثال دیگر ولید بن عقبه است که نزد امام آمد و به شیوه پرداختی حضرت اعتراض کرد و گفت حداقل آن اموالی را که عثمان به ما بخشیده از ما پس نگیر که امام او را رد و درخواستش را قبول نکرد. تعدادی از بزرگان مانند طلحه و زبیر نیز بودند که برای خود کسر شأن می‌دانستند بروند و سه دینار را بگیرند و می‌گفتند دریافتی ما از بیت‌المال هزار دینار و میلیونی بوده حال چطور برویم و سه دینار بگیریم. همین مسائل زمزمه‌هایی را بین مردم ایجاد و نخستین جرقه‌های مخالفت با امام را زد.

 استاد دانشگاه با اشاره به ماجرای اعتراض طلحه و زبیر به امام علی (ع)، بیان کرد: نقل شده است طلحه و زبیر به اعتراض نزد امیرالمومنین (ع) رفته و گفتند ما دو انتقاد به شما داریم؛ یکی اینکه شما در کار‌ها با ما مشورت نمی‌کنی و هر طور دوست داری عمل می‌کنی و دوم اینکه شما در تقسیم اموال با شیوه‌ای که عمر بن خطاب داشته مخالفت می‌کنی. امام (ع) فرمودند: درباره آنچه می‌گوئید با شما مشورت نمی‌کنم من کار‌هایی را انجام می‌دهم که در سیره رسول خدا (ص) بوده و مطابق دستورات قرآن است. اگر امری بود که در قرآن نیامده بود یا در سیره رسول خدا (ص) حکمی برای آن وجود نداشت در آن امر می‌توانستم مشورت کنم، اما در حکمی که در قرآن و سنت رسول خدا (ص) مشخص است جایی برای مشورت وجود ندارد. اما درباره مخالفت با سیره عمر بن خطاب، آیا پیروی از سنت رسول خدا اولی است یا پیروی از سنت عمر، این هم بر اساس آن روشی است که همه ما در سیره رسول خدا (ص) دیدیم. همه ما شاهد بودیم که رسول خدا (ص) به این شیوه عمل می‌کرد من نیز به این شیوه عمل می‌کنم. طلحه و زبیر گفتند ما بودیم که مردم را شوراندیم و کار را به اینجا رساندیم که تو خلیفه شوی حالا ما را فراموش کردی.

اعتراض به عدالت

اثباتی با بیان اینکه اعتراض‌ها به امیرالمومنین (ص) بسیار زیاد بود، اظهار داشت: اعتراضات به شیوه عادلانه امام به قدری زیاد بود که حتی به نزدیکان آن حضرت هم رسید. در تاریخ آمده است وقتی ام هانی خواهر امام علی (ع) برای گرفتن عطایش از بیت‌المال مراجعه کرد متوجه شد که کنیزش نیز به همان اندازه که او دریافتی داشته از بیت‌المال سهم برده است، ام هانی به امیرالمومنین (ع) اعتراض کرد این چه شیوه‌ای است که در پیش گرفتی من و کنیزم باید به یک اندازه از بیت‌المال سهم ببریم و امام در پاسخ ایشان فرمودند من در قرآن برتری عرب بر عجم را ندیدم. نقل دیگری وجود دارد که دو زن نزد امام آمدند و اظهار فقر کردند امام فرمود اگر چنین باشد ما باید به شما کمک کنیم بعد شخصی را فرستادند تا برای آن‌ها مقداری غذا و پیراهنی خریداری کرد و به هر کدام از آن‌ها صد درهم بخشیدند. یکی از آن دو زن اعتراض کرد که من از عربم و این زن از موالی و عجم‌ها است چطور به هر دوی ما به یک اندازه بخشیدید امام فرمودند من قرآن خواندم و در آن تأمل کردم در جایی از قرآن ندیدیم که حتی به اندازه بال پشه‌ای، فرزندان اسماعیل و اسحاق بر دیگران برتری داده شده باشند. این شیوه، شیوه و حکم قرآن و رسول خدا (ص) است، برتری عرب بر عجم، بنی‌امیه بر دیگران و یا امثال آن چیزی نیست که مورد رضایت خدا باشد به همین دلیل من به این روش‌ها عمل نخواهم کرد.

وی با اشاره به سنت غلط خلفای پیش از امام علی (ع) و تبعات آن، افزود: سیاست‌های اقتصادی اشتباه و سبک ناعادلانه خلفای پیشین حتی این تصور را برای کارگزاران امام هم به وجود آورده بود که آن‌ها نیز به همان شیوه می‌توانند عمل کنند. برای مثال عثمان، اشعث بن غیث را به عنوان والی و حاکم آذربایجان انتخاب کرده بود و هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او می‌بخشید. امام علی (ع) برای مدت کوتاهی اشعث را در پستش ابقاء کرد، اما نامه‌ای به او نوشت و در آن فرمود: «ان عملک لیس لک بطعمه بل فی عنقک امانه» این کار و شغلی که داری طعمه‌ای برای تو نیست بلکه امانتی در گردن تو است. در نهایت امام طی نامه‌ای اشعث را از تصرف در بیت‌المال نهی و او را از مسئولیتش عزل کرد و از او خواست اموال آذربایجان را به خزانه برگرداند. این رهنمود امیرالمومنین (ع) باید در دستور کار همه مسئولین نظام اسلامی قرار بگیرد. همه مسئولین در حکومت اسلامی باید به شغل و پست خود به عنوان یک امانت نگاه کنند نه اینکه از پست و مسئولیت خود برای کسب اموال و قدرت بیشتر به نفع خود و نزدیکان‌شان سوءاستفاده کنند. مسئول در حکومت اسلامی، امانت‌دار خداوند است و باید تمام تلاش خود را در جهت اجرای درست تعهداتش به کار بندد.

اثباتی ادامه داد: اشعث با تعدادی از دوستانش مشورت کرد و گفت من می‌خواهم به سمت معاویه بروم، آن‌ها او را از این کار نهی کردند و گفتند که اگر نزد معاویه بروی آبرویت می‌رود و او را از این کار منصرف کردند. اشعث مجبور شد اموال را به کوفه برده و تقدیم امام کند. بعد از مدتی سعی کرد با بخشی از اموالش امام را تطمیع کند، اما نتوانست. پس از اینکه در تطمیع امام ناکام ماند از روش تهدید استفاده و امام را تهدید به مرگ کرد امیرالمومنین (ع) در پاسخ به تهدید اشعث فرمودند اگر مرا از مرگ می‌ترسانی به خدا قسم باکی ندارم که مرگ مرا فراگیرد یا من مرگ را فراگیرم. اشعث باز هم سعی کرد امام را فریب بدهد نقل شده که در نیمه شبی ظرف سرپوشیده‌ای از حلوای خوش طعم و لذیذ به خانه امام برد. امام این ماجرا را نقل کرده و فرمودند این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند به او گفتم این هدیه است یا زکات یا صدقه، زکات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است گفت صدقه و زکات نیست این هدیه است به او گفتم آیا آمده‌ای ما را از راه دین خدا بفریبی آیا درک نداری و نمی‌فهمی یا دیوانه و جن‌زده‌ای یا بیهوده سخن می‌گویی. سپس امام قسم یاد کرد که اگر هفت اقلیم را بر هر چیزی که در زیر آسمان آن‌ها است به من بدهند که خدا را با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم هرگز چنین نخواهم کرد.

مواجهه امام با مفسدان اقتصادی

وی افزود: از دیگر موارد تخلفات کارگزاران که در تاریخ نقل شده سعد بن عمر انصاری است، او بخشی از خراجی که جمع آوری می‌کرد را به دست امام نمی‌رساند. امام او را به ستون مسجد بست و او را وادار کرد که اموال بیت‌المال را برگرداند. سرپیچی کارگزاران از ادای امانت به این مسئله برمی‌گردد که آن‌ها گمان می‌کردند مانند دوره خلفای پیشین می‌توانند بخشی از اموال بیت‌المال را برای خود بردارند. عثمان بن حنیف یکی دیگر از این افراد بود. او در زمان خلیفه دوم مسئول جمع‌آوری مالیات عراق بود و مساحت زمین‌ها را اندازه گیری و مشخص می‌کرد هر فرد چه مقدار باید جزیه بدهد. عثمان در مجلس مهمانی اشرافی شرکت می‌کند، گزارش این مهمانی به امیرالمومنین (ع) می‌رسد، امام طی نامه‌ای او را نهی می‌کنند که چرا در مجلسی شرکت کردی که در آن فقط اشراف بودند و فقرا را در آن مهمانی راهی نبود و سپس او را عزل می‌کنند. یزید بن غیث ارهبی نیز مدتی از جانب امام والی مدائن، پس از آن والی ری و همدان و مدتی نیز والی اصفهان بود. امام به او نامه می‌نویسد و می‌فرماید تو در پرداخت و فرستادن خراجت تأخیر داشتی من علت آن را نمی‌دانم، اما تو را به تقوای الهی دعوت می‌کنم و تو را بر حذر می‌دارم از اینکه اجر و پاداش خدا را ضایع نمایی و جهاد خود را با خیانت به مسلمانان باطل سازی از خدا بترس و نفس خود را از حرام دو نگه دار و راهی برای عتاب من قرار مده. در حقیقت امام با این نامه به یزید اخطار می‌دهد.

اثباتی به نقل مصادیق دیگری از مواجهه امیرالمومنین (ع) با مفسدان اقتصادی پرداخت و گفت: یزید بن حجیه تیمی مدتی والی ری بود، او در ارسال خراج سی هزار درهم کم فرستاد، امام او را به مرکز خلافت احضار کرد و از او خواست بقیه اموال بیت‌المال را به خزانه برگرداند که یزید منکر شد امام او را تازیانه زد و حبس کرد. یزید بن حجیه تیمی موفق شد از زندان فرار کند و به معاویه بپیوندد، معاویه هم اموالی را که او برداشته بود به خودش بخشید و بعد از اینکه توانست بر جهان اسلام مسلط شود او را به عنوان حاکم ری منصوب کرد. این روش معاویه بود که سعی می‌کرد با بخشش اموال بیت‌المال افرادی را که از حکومت عادلانه امیرالمومنین (ع) ناراضی بودند، جذب کند.

وی افزود: مسقله بن حبیرش کیبانی نیز داستان مفصلی دارد. او تعدادی از اسیران را با پول بیت‌المال می‌خرد و آزاد می‌کند. امام به او می‌فرمایند این کار خیلی خوبی است که شما اسیرانی را بخری و آزاد کنی، اما اینکه از پول بیت‌المال این کار را بکنی درست نیست و تو باید این پول را به خزانه برگردانی. او هم مقداری از پول را فرستاد و در فرستادن بخش دیگر آن تعلل کرد. اسیرانی که مسقله آزاد کرده بود افرادی بودند که در شورش علیه حکومت امام علی (ع) اسیر شده بودند و افراد فقیر و ناداری نبودند، مسقله می‌توانست از خود آن‌ها برای آزادی‌شان کمک بگیرد، اما این کار را نکرد و وقتی دید مطالبه امام از او جدی است از امام رویگردان شد، فرار کرد و به معاویه پناهنده شد، معاویه هم او را تحویل گرفت و بعد‌ها مسئولیت‌هایی را به او سپرد.

اثباتی در پایان تصریح کرد: مطالعه و بررسی رفتار و سبک اقتصادی امیرالمومنین (ع) و نحوه برخورد و مواجهه آن حضرت با مفسدان اقتصادی نشان می‌دهد که ایشان به هیچ وجه در مقابله با فساد اقتصادی کوتاه نمی‌آمدند. سیاست امام بر عدالت اقتصادی و مقابله شدید با مفسدان اقتصادی بود.

منبع: مهر

انتهای پیام/ ۹۱۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سیاست اقتصادی امام علی (ع)، مقابله شدید با مفسدان اقتصادی بود بیشتر بخوانید »

رنگ و بوی سیاسی عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

رنگ و بوی ضد استکباری عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲


رنگ و بوی سیاسی عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از شهریور ۱۳۲۰ و در مقاطعی که حوادث سیاسی – اجتماعی کشور با ماه محرم و عزاداری سیدالشهدا (ع) تقارن می‌یافت عزاداری‌ها کاملاً رنگ و بوی سیاسی، ضداستعماری و ظلم‌ستیزی به خود گرفته و این فضا به راهبردی برای نیرو‌های مذهبی در تبیین خواسته‌ها و نظرات سیاسی – اجتماعی‌شان در کشور بدل می‌شد. این موضوع در جریان فعالیت و اقدامات جمعیت فدائیان اسلام و شخص شهید نواب صفوی و همچنین در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت کاملاً محسوس است.

یک ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد، محرم فرا رسید و فضای مراسمات عزاداری متاثر از کودتا بود. از این‌ رو نوشتار حاضر به بررسی فضای سیاسی اجتماعی محرم در ۱۳۳۲ شمسی می‌پردازد.

فدائیان اسلام و محرم ۱۳۳۲

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جمعیت فدائیان اسلام درصدد برآمد که از منابر و مجالس عزاداری ماه محرم، بیشترین استفاده را ببرد تا ضمن بیان مسائل روز کشور به تبلیغ و افشاگری علیه رژیم بپردازد. بی‌شک، استفاده از این مجالس با توجه به اوضاع خفقانی که رژیم پس از کودتا به وجود آورده بود، کمک شایانی به ادامه مبارزات علیه رژیم می‌کرد.

اصغر عمری در خاطرات خود درباره سخنرانی فدائیان اسلام در مسجد شاه (مسجد امام) پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین می‌گوید: «در عاشورای پس از ۲۸ مرداد، فدائیان اسلام از این فرصت استفاده کردند که در مسجد شاه آن زمان، سخنرانی داشته باشند. دسته سینه‌زن‌ها به مسجد می‌آمدند. شهید نواب صفوی از این موقعیت استفاده کرد و اظهار داشت: حالا که این جمعیت‌ها به مسجد می‌آیند ما آنجا یک سخنرانی برگزار می‌کنیم و این کار را هم کرد. من در آنجا محافظ منبر و بلندگو بودم. مسجد و جمعیت و آدم‌ها را از بالا خوب می‌دیدم و به آنان اشراف داشتم.

در قدیم رسم بود که روز عاشورا در تمام شبستان‌های مسجد، گروه‌ها و دسته‌های گوناگون جلساتی داشتند، عزاداری می‌کردند و سینه می‌زدند از جمله در شبستان شمال‌شرقی مسجد. گروهی عزاداری می‌کردند و سخنرانِ آنجا فردی به نام «شیخ باقر نهاوندی» بود که بر منبر رفته بود. دسته‌ها وارد مسجد می‌شدند و مسجد مملو از جمعیت شد. در آن زمان حکومت نظامی برقرار بود و سربازان مسلح میان مردم حضور داشتند. شهید «سید عبدالحسین واحدی» بالای منبر رفت و شروع به سخنرانی کرد. او می‌گفت که ما خیال داریم با ظلم حاکمان و ستم ستمگران مبارزه کنیم. کسانی که موافق هستند و می‌خواهند با ما بیعت کنند، دست‌های خود را روی سرشان بگذارند. تمام مردم دست‌های خود را روی سرشان گذاشتند. وی پس از بیعت گرفتن، شروع به سخنرانی کرد و به دولت اولتیماتوم داد که ما این برنامه‌ها را داریم.»

«محمدمهدی عبدخدایی» در خاطرات خود درباره سخنرانی فدائیان اسلام در محرم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین می‌گوید: «ماه محرم و صفر بود و مرسوم بود که تمام دسته‌های مذهبی به بازار می‌آمدند. از بازار وارد می‌شدند و از مسجد امام خارج می‌شدند. روز عاشورای آن سال شهید سید عبدالحسین واحدی در مسجد امام سخنرانی کرد. در حین سخنرانی او، شهید نواب صفوی با حدود ۳۰۰ نفر از جوان‌های دولاب پابرهنه از دولاب وارد مسجد شدند. نواب صفوی صبح تا ظهر روز‌های عاشورا از دولاب تا مسجد امام با پای برهنه طی می‌کرد.

در این سخنرانی، «واحدی» زاهدی (نخست‌وزیر) را مورد خطاب قرار داد و گفت: آقای زاهدی این مسجد همان مسجدی است که در آن رزم‌آرا به جهنم رفت. اگر خلاف نظر مردم ایران گامی بردارید به سرنوشت رزم‌آرا دچار خواهید شد. از میان فدائیان اسلام شهید سید عبدالحسین واحدی بیشتر از دیگران منبر داشت و سخنرانی‌های تندی علیه رژیم ایراد می‌کرد. در ۱۰ روز محرم در مسجد شاه (امام) مجالس روضه‌خوانی برگزار می‌شد و شهید واحدی در این ۱۰ شب بر منبر می‌رفت و هر شب در آن مجالس، به شاه حمله می‌کرد و می‌گفت: محمدرضا، اعلی‌حضرت و شاه نبود بلکه «پسرک پهلوی» بود. در آن زمان هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد اینگونه حرف بزند.»

در محرم ۱۳۳۲ در گزارش‌هایی که از طرف شهربانی به وزارت کشور ارائه شده بود، در مورد فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام چنین نوشته شده بود: «فدائیان اسلام در مسجد جامع واقع در بازار به مدت ۱۰ شب از اول ماه محرم، مجالس روضه‌خوانی تشکیل داده‌اند. نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی و عده‌ای دیگر از سران جمعیت فدائیان اسلام در مجالس مذکور شرکت کرده‌اند و سخنرانی می‌کنند. طبق اطلاع حاصله فدائیان اسلام فعالیت خود را با تشکیل مجالس عزاداری در مسجد باب‌الحوائج آغاز کرده‌اند و اعضای مؤثر جمعیت فدائیان اسلام در آن حضور یافته‌اند.»

جلسات آیت‌الله کاشانی در محرم ۱۳۳۲

منزل آیت‌الله کاشانی نیز در محرم و در مجالس عزاداری، محلی برای انتقاد علیه رژیم و مبارزه با آن بود. در یکی از مجالس عزاداری حسینی در منزل آیت‌الله کاشانی در محرم ۱۳۳۲ که عده‌ای از نمایندگان مجلس شورای ملی، رئیس شهربانی کل کشور، قضات بازنشسته دادگستری، کسبه و اصناف بازار و افراد مجمع معلمان مجاهد شرکت داشتند، «شیخ ابوالفضل» به منبر رفته و درباره نهضت حسینی شرحی مفصل بیان کرده و اشخاصی را که در این نهضت پایداری کرده و یا منحرف شده‌اند را با هم مقایسه کرد و ضمن تمجید از کاشانی، از اعمال خلاف قانون رژیم انتقاد کرد.

همچنین در ایام عزاداری ماه محرم ۱۳۳۲ ش، تهران شاهد برپایی تظاهرات بزرگی بود. در ۲۲ شهریور ۱۳۳۲ ش (چهارم محرم) یعنی ۲۵ روز پس از کودتای ۲۸ مرداد، مردم در اعتراض به اقدامات سرکوبگرانه زمامدارانِ کودتا، تظاهراتی را سازماندهی کردند. کانون تظاهرات بازار تهران بود و دامنه آن به مسجد شاه و سبزه‌میدان کشیده شد. در ۲۵ شهریور (هفتم محرم) همان سال نیز تظاهرات گسترده‌تری در تهران برپا شد که توسط مأموران رژیم سرکوب شد اما این سرکوب، مانع از اعتراض‌های خودجوش مردم نشد به طوری که صبح روز عاشورا مردم ضمن عزاداری برای امام حسین (ع)، پلاکارد‌هایی در اعتراض به حاکمیت پهلوی دوم در دست داشتند.

عزاداری پس از کودتای ۲۸ مرداد

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، رژیم پهلوی قصد داشت مشروعیت از دست رفته خود را بازیابد. بنابراین رژیم با اقداماتی نظیر شرکت شاه و سران مملکتی در مراسم عزاداری می‌خواست وانمود کند که شاه و مسئولین پایبند شعائر مذهبی هستند. در این دوره شاه در کاخ گلستان مراسم عزاداری برپا می‌کرد.

سپهبد تیمور بختیار (رئیس ساواک) برنامه‌های خاصی برای حضور در مجالس سوگواری داشت و بسیاری از سران مملکتی شب‌های محرم را تا دیروقت در تکایا و مساجد به سر می‌بردند. این روش مادامی که رژیم پهلوی از طرف مجالس عاشورایی احساس خطر نمی‌کرد و حضور مردم را در عزاداری محرم تهدیدی برای حکومت خود نمی‌دانست ادامه پیدا کرد.

اما فدائیان اسلام هنگامی که زندانی می‌شدند نیز دست از مبارزه نمی‌کشیدند و از ایام محرم و صفر استفاده می‌کردند و به سخنرانی برای زندانیان می‌پرداختند. محمدمهدی عبدخدایی در خاطرات خود در این باره چنین می‌گوید: «محرم سال ۳۴ در زندان بودم. شب‌ها زندانی‌ها جلسه بحث‌های عقیدتی می‌گذاشتند. در نتیجه این بحث‌ها اندک اندک گرایشات مذهبی به خود می‌گرفتند. در ماه محرم برای اولین بار زندانیان سیاسی سه شب برای امام حسین (ع) روضه گذاشتند و من سخنران عزاداری آن‌ها بودم.

در زندان، زندانیان توده‌ای (حزب توده) نیز بودند و من در این سه شب از چند کتاب برای زندانیان صحبت کردم. کتاب‌هایی که برای این منظور مطالعه کردم، این‌ها بود: «فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبائی، «پس از کمونیست حکومت حق و عدالت» دکتر عبدالحسین کافی و «ماتریالیسم یا منشأ فساد» نوشته مرحوم حاج سراج انصاری. صحبت‌های من در این شب‌ها به گونه‌ای بود که توده‌ای‌ها نمی‌توانستند به آن اعتراض کنند.»

اما با وجود این شرایط تمامی مجالس سوگواری ایام محرم در این دوره نیز تحت نظارت شدید سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) قرار داشته و کوچک‌ترین حرف و حدیثی که بوی اعتراض از آن به مشام می‌رسید، بلافاصله گزارش می‌شد. این شیوه مذهبی رژیم تا اوایل دهه ۴۰ ادامه داشت اما با علنی شدن مخالفت‌های امام خمینی با سیاست‌های ضداسلامی محمدرضا پهلوی که بیشتر بر اساس استفاده از ظرفیت‌های ماه‌های محرم و صفر در جامعه انتشار می‌یافت باعث تغییر در سیاست‌های مذهبی رژیم شد.

بدین ترتیب رژیم پهلوی دیگر نمی‌توانست نسبت به فرارسیدن ماه محرم بی‌تفاوت باشد و تصور کند که مراسم ایام عاشورا تنها به سوگواری و سینه‌زنی محدود خواهد شد. اسدالله عسگر اولادی درباره عزاداری سیدالشهدا (ع) پس از کودتای ۲۸ مرداد می‌گوید: «پس از جنگ [شهریور ۱۳۲۰ و رفتن رضاخان] محیط آرام‌تر شد و مجدداً عزاداری محرم شروع شد ولی به شکل خیلی کمرنگ.

به تدریج بعد از سال ۱۳۳۲ باز محرم در تنگنا قرار گرفت و چند سالی بعد از کودتایی که شد محرم در تنگنا قرار گرفت. از سال ۱۳۳۷ – ۱۳۳۸ محرم شروع به شکوفا شدن بود یعنی همان زمانی که حضرت امام هنوز به صورت مرجعیت رسمی نبود اما یکی از فق‌های برجسته کشور شده بود.»

پی‌نوشت: برگرفته از کتاب «نهضت عاشورا و تأثیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن بر جامعه ایرانی». مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

رنگ و بوی ضد استکباری عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بیشتر بخوانید »

رابطه علمای مشهور با همسرشان چطور بود؟/ یک عاشقانه آرام‌آرام

رابطه علمای مشهور با همسرشان چطور بود؟/ یک عاشقانه آرام‌آرام


گروه خانواده؛ نعیمه جاویدی: توی مترو دختر جوانی کنارم نشسته، عکس نوشته‌ای از آیت‌الله بهجت در یکی از شبکه‌های اجتماعی را نشان دوستش می‌دهد: «خدا رحمتشان کند، به نظرت مرد بزرگی مثل ایشان توی خانه با همسرش رفتار می‌کرده؟» دیگر بقیه حرف‌هایش را نمی‌شنوم. یاد مصاحبه‌ای می‌افتم که چند سال قبل با یک دانشجوی موفق داشتم. از شیطنت‌های دوره کودکی تعریف می‌کرد.

هر بار او و برادرش خانه را بهم می‌زدند و مادرشان کلافه می‌شد، پناه می‌بردند به پدر. زیر عبای او که روحانی بود، پناه می‌گرفتند. بابا وساطتت می‌کرد و آتش خشم مادر فروکش. می‌خندید و می‌گفت: «عبای بابا پناهگاه ما بود و برای مادر حرمت زیادی داشت.» مرور خاطره یک روحانی زاده در ذهنم تمام می‌شود. دو دختر جوان مشغول خواندن توصیه‌هایی از آیت‌الله هستند که چطور می‌توان بنده بهتری برای خدا بود. سؤال دختر اما همچنان ذهنم را درگیر کرده؛ چهره‌های مذهبی شناخته‌شده در خانه رابطه‌شان به همسر و بچه‌هایشان چگونه بوده؟ بزرگانی مثل علامه طباطبایی، آیت‌الله بهجت، علامه جعفری و…

اینجا رئیس مادر است

«در خانه ما اگر موردی بین ما و مادر خانواده پیش می‌آمد، پدر همیشه به طرفداری از مادر بلند می‌شد.» در خانه آیت‌الله بهجت، رئیس مادر خانواده بود. این را ما نمی‌گویم،‌ حجت‌الاسلام «علی بهجت» این را می‌گوید. بالاخره در خانه یک عالم بزرگ دینی هم می‌تواند بحث و حرف‌وحدیث‌هایی باشد مثل هر خانه دیگر و خود آیت‌الله بهجت درباره اختلاف‌نظر و سلیقه بین زوجین بارها گفته بود: «هماهنگی کامل و موافقت صد درصد بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ برای غیر انبیاء و اولیای الهی دست‌نیافتنی است.» پسر آیت‌الله می‌گوید که هر وقت در خانه بحثی پیش می‌آمد ایشان اهل جواب دادن نبوده، گلایه‌ها و ناراحتی‌ها را می‌شنیده اما هیچ‌وقت ندیده‌اند که او هم لب باز کند به گله و خشم حرفی بزند و می‌گفت: «در محیط خانواده حاضرجوابی و رو کم کردن جواب نمی‌دهد.» وقتی می‌گفتند چرا حرفی نزده و مگر حرف زدن خلاف است؟ هم می‌گفت: «مگر با حرف تمام می‌شود؟» اطرافیان از علاقه و حرمت آیت‌الله به همسرش می‌گویند. اینکه در خانه پر رفت‌وآمد و با بروبیای ایشان که هرکس به امیدی در خانه این اولیای الهی را می‌زد و ساعاتی مهمان آن خانه می‌شد، خیلی مراعات احوال همسرشان را می‌کردند.

مرور خاطره بسیاری از افرادی که با آیت‌الله دیدار داشته‌اند پر ازجمله هایی مثل این است: دیروقت رسیدیم، آقا پرسید شام خورده‌اید؟ گفتیم: نه اما زحمت نمی‌دهیم. با همان کهولت سن از پله‌ها پایین رفتند. صدای بهم خوردن ظرف‌ها می‌آمد و کمی بعد بوی غذا. مرد بزرگ خدا با همان دستان مبارک برای ما چای و غذایی ساده تدارک دیدند و خاطره هایی ازاین‌دست کم نیست. آیت‌الله مقید بوده کارها را خودش انجام دهد و زحمت پذیرایی از مهمان را به گردن همسرش نیندازد. پسرش می‌گوید: «بابا به خودش سخت می‌گرفت به ما نه! برای خرید پارچه لباس رفتیم بازار. پارچه خوب را برای ما گرفت و پارچه ساده‌تر را برای خودش. می‌گفت: شما کشتی می‌گیرد و بازی می‌کنید باید پارچه محکم باشد تا پاره نشود از طرفی شمالی‌ها هم برای بچه‌هایشان لباس خوب می‌خرند. به خودش سخت می‌گرفت به ما نه!» سکوت آیت‌الله به حکمتی بوده؛ مردی که راه بندگی و رستگاری را به بندگان خدا نشان می‌داد، می‌گفت: «مبادا با حرفی کوچک‌دل کسی را بشکنید همین برای سقوط و سیاهی دل کافی است.»

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست…

اگرچند کتاب  باشد که بزرگان عرفان و اسلام دلشان می‌خواست که کاش نویسنده آن اثر ماندگار و ارزشمند بودند «تفسیر المیزان» علامه طباطبایی حتماً یکی از آن‌هاست. کتابی که خیلی‌ها آرزو داشتند در نوشتن سطری از آن سهیم باشند. حالا علامه خودش با دست و زبان خودش نه‌تنها این کتاب که تمام‌کارهای علمی و کتاب‌هایش را نصف، نصف با یک بانو سهیم شده؛ با همسرش. بانویی که از اقوام او و بزرگ‌زادگان تبریز بوده است. زندگی مرفه و خوبی در خانه پدری و حتی مدتی در خانه همسر تجربه کرده اما برای اینکه همسرش از معارف و دانش دور نماند به سکونت در اتاقی در قم رضایت داده است. اتاقی که با یک پرده از وسط نصف شده بود. یک‌طرف اتاق مادر و فرزندانش زندگی می‌کردند و طرف دیگر کلاس درس و بحث علامه طباطبایی و شاگردانش برپا می‌شد.

بهترین روایت‌ها درباره این بانو که زودتر از همسرش از دنیا رفت و داغی بزرگ بر دل این عالم بزرگ شیعه ماند را دخترشان و همسر شهید مطهری خوب مرور می‌کنند. مهندس «عبد الباقی طباطبایی»، پسرشان هم خاطره جالبی از دلدادگی، مهر و صفای بین مادر و پدرش می‌گوید که مربوط به مهاجرت از تبریز؛ خانه وزندگی خوب و مرفه به قم وزندگی در یک اتاق است. سفری که نزدیک سال نو رقم خورد: «وقتی به مادرم گفتم که مادر جان شب عید وقت مسافرت نیست و خواستم گله کنم که چرا از تبریز با این امکانات قرار است برویم قم گفت: رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست/ می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست/ رشته بر گردن نه از بی‌مهری است/ رشته عشق است و بر گردن نکوست…»

همسر شهید مطهری درباره این بانو که دختر یکی از تجار تبریزی اما زنی قانع و فهمیده بوده این‌طور روایت می‌کند: «خانم حتی لباس‌هایش را خودش می‌دوخت. پیراهنشان قدیمی‌شده بود و کهنه باید یکی می‌دوخت به علامه سفارش کرد تا موقع برگشت پارچه بخرند. وقتی پارچه را آوردند دیدم چندان پارچه خوب و مناسب پیراهن نیست. وقتی به خانم گفتم و گفتند: پارچه‌ای که علامه بخرند حتماً خوب است.» نزدیکان و فرزندان بانو «قمرالسادات مهدوی» خاطره جالبی درباره رسیدگی‌های او به این عالم بزرگ و همسرش مرور می‌کنند.  اینکه ساعت را به‌وقت نماز شب کوک می‌کرده و علامه را که گاه تا دیروقت برای خواندن و نوشتن بیدار بوده و تازه به خواب‌رفته بود را بیدار. رأس ساعت‌های مشخصی بی‌سروصدا بدون اینکه حواس علامه از تحقیق و مطالعه پرت شود در اتاق را باز می‌کرده تا هم هوایی عوض شود هم طبق معمول یک استکان چای کمرنگ برایشان می‌برده و برمی‌گشته.» بارها از علامه شنیده بودند که می‌گفت: ‌«این خانم به حدی به من کمک می‌کند که گاه اطلاع از چگونگی تهیه قبای خود ندارم.» یعنی خودش پارچه می‌خریده و می‌دوخته و قبای آماده را به همسرش پیشکش می‌کرده است. سال ۱۳۴۴ که اجل آمد و یار علامه فوت شد تا مدت‌ها دل‌ودماغ درس و بحث علامه سرد شد و کلاس درس موقتاً تعطیل. صدای گریه‌های بلند علامه جگرسوز بود و در وصف این هجران گفته بود: «وقتی این بانو از دنیا به سرای آخرت شتافت‌، زندگی من دگرگون شد. شریک من در کارهای علمی بوده و هرچه کتاب نوشته‌ام نصفش مال این خانم است.» علامه پولی به آشنایی سپرده بود تا شب‌های جمعه به نیابت از همسرش به زیارت حضرت فاطمه معصومه(س) برود.» علامه اواخر عمر برای معالجه به خارج از کشور رفته بود و پزشکان گفته بودند این مغز به‌اندازه ۷۰۰ سال کارکرده و تمام چروک‌هایش بازشده و علاجی برای درمان نیست. اگر بین این عاشق و معشوق چرتکه بیاندازی همه‌چیزشان نصف، نصف است. ۳۵۰ سال از این هفتصدسال سهم بانو قمرالسادات است.

کار کردن مرد در خانه جهاد است

 یکی از چهره‌های معروف مذهبی معاصر و البته فقید آیت‌الله «محی‌الدین حائری» است. عالمی که ابایی نداشت فیلم و عکس‌هایش از کار در خانه منتشر شود و دیگران ببینند. از پاک کردن سبزی گرفته تا جارو زدن خانه و بازی با نوه‌ها. رابطه خیلی خوبی با همسرش داشت و وقتی دست اجل بین آن‌ها جدایی انداخت غمش را پنهان نکرد. در یک نشست رسمی و بزرگ خبرنگارها برای پوشش برنامه آمدند. برنامه به پایان رسید و قرار شد با بسته‌های خوراکی از آن‌ها پذیرایی کنند به هرکدام یک بسته داده شد اما آیت‌الله حائری آمد، جلو و گفت: «نفری دو بسته به آن‌ها بدهید. یکی برای خودشان یکی هم برای اهل‌بیتشان. من می‌دانم بدون اهل‌بیت به آدم چه می‌گذرد.» خبرنگارها کمی که پرس‌وجو کردند، متوجه شدند همسر آیت‌الله مدتی قبل به رحمت خدا رفته است. همیشه به شاگردانش و در منبرهای سخنرانی به آقایان تأکید می‌کرد: «مرد باید سختی‌های کار همسرش را در خانه ببیند باید خودش را جای او بگذارد. زن که خدمتکار نیست به قول مولایمان امام علی(ع) زن گل است. مرد وقتی در خانه کار کند مثل جهاد است. کمک زنش باشد ظرف‌ها را بشوید، خیاطی کند، بچه‌داری و جارو کند. تمام این‌ها عمل به وظایف شرعی است.»

مرد حرف و عمل بودن را عکس‌هایش ثابت کرده بود. همان عکسی که پایین آن به نقل از خودش نوشته بودند که افتخار می‌کنم در خانه کارکنم و کمک حتی اگر شده یک پرسبزی پاک‌کنم. فیلم‌های مختلفی از آیت‌الله حائری هست که همبازی بازی کودکانه نوه‌هایش شده و طوری با آن‌ها اخت گرفته که انگارنه‌انگار صاحب این عبا و قبا همان مردی است که حرف‌های مذهبی و سیاسی‌اش تکلیف را بر خیلی‌ها روشن کرده.

چهل سال هم کاروانم رفت

مرد آذری‌زبان خم شد و درِ گوش بانویی که لحظه‌های احتضار را می گذراند، جمله‌ای ‌گفت و ‌پرسید: «جمیله خانم منی حلال الیئیسن؟» به زبان آذری یعنی جمیله خانم من را حلال می‌کنی؟ زن بااینکه نای حرف زند نداشت اما برای آنکه سؤال همسرش را که نگران، چشم دوخته بود به لب‌های او بی‌پاسخ نگذارد به هر زحمتی شده سری تکان داد که یعنی بله آقا! بعد چشم‌های مردی که خیلی‌ها به او لقب فیلسوف معاصر داده‌اند، پر از اشک شد. ازیک‌طرف خوشحال بود همسرش از او راضی بوده و از طرفی چشمانش خیس بود که دیداربه‌قیامت افتاده. این‌ها وصف علامه «محمدتقی جعفری» است مردی که سخت‌ترین و پیچیده‌ترین مفاهیم فلسفه و عرفان را با ساده‌ترین و شیرین‌ترین روایت‌ها همه‌فهم می‌کرد تا هم آن دانشجوی فلسفه بهره ببرد هم پیرمرد سبزی‌فروش محله بتواند یک پله به خدا نزدیک‌تر شود.

شخصیت مذهبی و علمی او روشن است و مهمانان بسیاری از چهارگوشه دنیا برای دیدار با او نوبت می‌گرفتند و مشتاق بودند تا حرف‌هایش را بشنوند. از بین خاطرات فرزند علامه درباره رابطه پدر و مادرش شاید بتوان این خاطره را در یک جمله کوتاه چکاند و خلاصه کرد؛ «صمیمیت تا پای مرگ…» جمیله خانم همسر علامه یا همان فیلسوف معاصر به گفته پسرش سواد چندانی نداشته اما همین‌که می‌دیده همسرش مردی است که خیلی‌ها به کارهای علمی، عرفانی و فلسفه او دل‌خوش کرده‌اند و حاصل تحقیق و تألیف‌هایش چراغ راه خیلی‌ها شده خودش را ملزم می‌دانست شرایط خانه را طوری مدیریت و اداره کند که وقت این مرد بزرگ برای خواندن، نوشتن و تدریس باز باشد. بچه‌ها اگر مشکلی و احتیاجی داشتند خودش رفع می‌کرد و همین سبب می‌شد علامه فداکاری‌هایش را ببیند و هرچه می‌گذشت جمیله خانم در چشمش بزرگ‌تر و عزیزتر می‌شد. وداع و بدرقه فیلسوف معاصر با همسرش فقط جدایی مردی از همسرش نیست. همین‌که از حفظ دعای عدلیه را خوانده دهانش را پیش گوش همسرش برده و آن سؤال را پرسیده یعنی مردی به این بزرگی دغدغه‌اش این بوده که همسرش، شریک زندگی‌اش از او راضی است؟‌ وقتی شام غریبان همسرش از او خواسته بودند سخنرانی کند حتی اگر شده کوتاه، گفته بود: «این زن در زندگی دغدغه‌ای برای من ایجاد نکرد و چهل سال با من هم کاروانی کرد. ما هرروز مهمانان بسیاری داشتیم ولی این خانم لحظه‌ای شکایت نکرد و من از او در پیشگاه خدا طلب عفو می‌کنم.»

/انتهای پیام  





منبع خبر

رابطه علمای مشهور با همسرشان چطور بود؟/ یک عاشقانه آرام‌آرام بیشتر بخوانید »

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان تحولی تاریخ ساز تأثیر خود را در همه زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گذاشت. تحولی شگرف که خاستگاه آن، بی شک مجامع مردمی و دینی و حضور و حمایت مردم است.

در بررسی روند مبارزات اسلامی مردم ایران علیه رژیم پهلوی و سیر رویدادهای سال ۱۳۴۲ به بعد تا وقوع انقلاب اسلامی سال ۵۷، نقش مساجد و حسینیه‌ها بسیار برجسته است. در نهضت اسلامی، مساجد نه تنها در ایجاد حرکت، جنبش و نیز بیدارسازی مردم ایران از ظلم و ستم رژیم پهلوی نقش تأثیرگذار و عمیقی ایفا نمود بلکه در کنار آن، هسته‌های اولیه مبارزات را نیز شکل دهی و سازماندهی کرد. تبادل اطلاعات و برگزاری جلسات گروهی فعالان نهضت در مساجد صورت می‌پذیرفت و اخبار جریان‌ها و حوادث، راحت تر به مردم انتقال می‌یافت.

ببینید:

عکس/ ۱۴ بهمن ۱۳۵۷، دیدار مردم با امام خمینی(ره)‏

به مناسبت چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، قصد داریم نقش مساجد، حسینیه‌ها و هیئت‌های مذهبی را در پیروزی نهضت اسلامی بررسی کنیم.

یکی از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین مراکز دینی و مذهبی فعال در جریان انقلاب اسلامی، حسینیه ارشاد واقع در خیابان دکتر شریعتی تهران بود. برای بررسی بیشتر نقش حسینیه ارشاد در پیروزی نهضت اسلامی با قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به گفتگو نشستیم.

* ایده تأسیس مرکزی فرهنگی-دینی به نام حسینیه ارشاد از کجا آمد؟

از حسینیه ارشاد می‌توان به عنوان یکی از مراکز مهم و تأثیرگذار در تحولات فرهنگی سیاسی معاصر در کنار مراکز و پایگاه‌های اسلامی چون مسجد هدایت، مسجد جلیلی، مسجد جامع بازار و… نام برد که در سال ۱۳۴۴ توسط آقایان محمد همایون، ناصر میناچی مقدم و عبدالحسین علی آبادی با خرید زمینی به مساحت چهار هزار متر مربع، در خیابان معروف شمیران قدیم (شریعتی فعلی) احداث شد. در همان سال نیز بانیان حسینیه به دنبال ثبت آن برآمدند. بنا بر اسناد ساواک، آیت الله مرتضی مطهری، ناصر میناچی مقدم و محمد همایون پی‌گیر ثبت حسینیه بودند. آیت الله مرتضی مطهری به عنوان مسئول برنامه‌های عقیدتی حسینیه با دعوت از علمای برجسته‌ای چون علامه محمدتقی جعفری و حجت‌الاسلام علی شاهچراغی جهت حضور در هیئت مدیره حسینیه و ثبت قانونی و رسمی آن در سال ۱۳۴۶، برنامه‌ریزی برای فعالیت‌های حسینیه را آغاز کرد.

پس از آن در حسینیه ارشاد، هیئت علمی‌ای متشکل از مرحوم حجت الاسلام سیدعلی شاهچراغی، علامه محمدتقی جعفری، شهید حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر، حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی و برخی دیگر از چهره‌های برجسته روحانیت آن زمان، در کنار آیت الله مطهری آغاز به کار کردند.

* برنامه حسینیه ارشاد برای آگاهی بخشی به مردم چه بود؟

برنامه‌های آیت الله مطهری در زمینه علمی در حسینیه ارشاد به دو بخش تقسیم می‌شد، نخست بخش روحانیت و دیگری بخش محققین و دانشگاهیان، در حقیقت آیت الله مطهری با این اقدام، تلاش کرد وحدتی میان روحانیت و اساتید دانشگاه و یا به تعبیر امروز «حوزه و دانشگاه» ایجاد نماید. موضوعاتی که قرار بود در حسینیه مطرح شود، اسلام شناسی و مبانی تشیع بود و شخصیت‌هایی که بدین جهت به حسینیه دعوت می‌شدند، عموماً در عرصه اسلام شناسی صاحب نظر، مستقل و خوشنام بودند.

جلسات حسینیه به عنوان یک مؤسسه تحقیقاتی علمی و پژوهشی برگزار می‌شد و لازم بود که اساتید و روحانیون مستدل و مستند مسائلی را که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم پاسخگوی سوالات، شبهات، القائات و همچنین شایعاتی که علیه اسلام، تشیع و دین وجود داشت، مطرح نمایند.

جلسات حسینیه به عنوان یک مؤسسه تحقیقاتی علمی و پژوهشی برگزار می‌شد و لازم بود که اساتید و روحانیون مستدل و مستند مسائلی را که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم پاسخگوی سوالات، شبهات، القائات و همچنین شایعاتی که علیه اسلام، تشیع و دین وجود داشت، مطرح نمایند.

همین پاسخگویی مستدل اساتید و روحانیون به مسائل گاهی به تناسب مباحث اسلامی در جهت ایجادی و تدوین و تبیین مبانی اعتقادی اسلام صورت می‌گرفت، خصوصاً در زمانی که به فاصله چند متر از حسینیه ارشاد، کاخ جوانان تأسیس شده بود که از آن به عنوان یکی از مراکز فساد و تباهی نام می‌برند. البته تأسیس چنین مراکزی جز سیاست‌های رژیم پهلوی بود، درست زمانی که اسلام ستیزی و اسلام زدایی در بطن جامعه با شعار باستان گرایی و تجدد گرایی در حال گسترش بود، حسینیه ارشاد فعالیت خود را به مدت ۸ سال، از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۲ ادامه داد. سال‌هایی که با تحولات بسیار عمیق در جامعه ایران آن زمان همزمان بود.

اما از فعالیت‌های حسینیه ارشاد در این سال‌ها ۳ منبع داریم. یک منبع خاطرات و زندگی نامه بزرگان از جمله زندگی نامه شهید آیت الله مرتضی مطهری، خاطرات حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی، خاطرات حجت السلام علی دوانی، خاطرات حضرت آیت الله خامنه‌ای و خاطرات حجت الاسلام فلسفی است. منبع دیگر ما خاطرات برخی جوانان آن زمان است که در جلسات حسینیه شرکت می‌کردند و منبع سوم ما کتاب «حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک» می‌باشد.

* هسته فعالیت‌های سیاسی در حسینیه ارشاد چه کسانی بودند؟

اولین سند از حسینیه ارشاد در اسناد ساواک به ۲۲ شهریور ۱۳۴۴ تعلق دارد، جایی که اولین سخنرانی حسینیه توسط حجت الاسلام فلسفی و به دعوت آیت الله شهید مرتضی مطهری در زمینه مباحث اعتقادی صورت گرفت.

مرحوم آقای فلسفی از سال ۴۴ تا ۴۷ از شمار سخنرانان منظم و جاری حسینیه در مواقع مختلف بودند. سخنرانی‌های ایشان عمدتاً برای جوانان و نوجوانان جذاب بود. دیگر سخنران این حسینیه استاد فخرالدین حجازی بودند که ایشان هم بین سال‌های ۴۴ تا ۴۷ در حسینیه سخنرانی داشتند که البته به دلیل اختلافی که با آقای میناچی داشتند از حسینیه جدا شدند. البته برخی دیگر از روحانیون هم انتقاداتی به ایشان داشتند. سخنرانی‌های استاد مطهری نیز از همان اوایل تأسیس حسینیه تا حدود سال ۱۳۴۸ ادامه داشت.

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی

استاد محمدتقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) از دیگر سخنران حسینیه ارشاد بودند که از مشهد در این جلسات حاضر می‌شدند، ایشان از سال‌های دور در مشهد سابقه برنامه‌ریزی برای جوانان در کانون نشر حقایق اسلامی را داشتند.

استاد محمد تقی شریعتی بر حسب مباحث و روش استدلال خود پیرامون مباحثی از جمله عدالت، امامت، توحید و… که در مجموعه کتابی با عنوان خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت به عنوان اولین کتاب منتشر شده توسط حسینیه ارشاد به چاپ رسید و آیت الله مطهری بر آن مقدمه‌ای نوشتند، بسیار مورد توجه بود. کتاب موعود اُمَم و مباحث دیگری که ایشان مطرح می‌کردند، تا سال ۱۳۵۲ در حسینیه ادامه داشت و گاهاً به صورت درس نامه و یا سخنرانی ارائه می‌شد.

در همین حین تحلیل ساواک این بود که شهید مطهری و استاد شریعتی از جمله افرادی هستند که سوابق مضره دارند و باید آن‌ها را دستگیر و زندانی کرد.

در کنار ساختمان بزرگی که در سه بخش برای حسینیه ارشاد طراحی شده بود، یک مسجد، یک کتابخانه و یک دبیرخانه نیز در نظر گرفته بودند. مسجد در قسمت شمالی، دبیرخانه در قسمت شمال شرقی و کتابخانه هم در زیرزمین ساختمان تعبیه شده بود و با آثاری در حوزه کودکان، نوجوانان و کتب عمومی افتتاح شد.

برای حسینیه یک بخش انتشارات نیز طراحی شده بود که زیر نظر دبیرخانه حسینیه بود و مسئولیت چاپ، نشر و تکثیر سخنرانی‌ها را داشت. در گزارش ساواک آمده است که بخش انتشارات حسینیه، مجهز به سیستم ترجمه آثار به زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسه بود و از این طریق، مطالب را به مخاطبین منتقل می‌کرد.

پس از ارائه مقاله دکتر علی شریعتی تحت عنوان «سیمای محمد (ص)»، آیت الله مطهری از نوع قلم و بیان دکتر شریعتی تجلیل و ایشان را برای سخنرانی در حسینیه دعوت می‌کند.

گنجایش مخاطبین حسینیه را نیز ۲۰۰ نفر اعلام کردند در حالی که عدد ۲ هزار مخاطب نیز برای دوره‌ها و جلسات آن به ثبت رسیده است. حسینیه در طی مدت فعالیت خود از سخنرانان مختلفی از جمله حضرات آقایان آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، شهید حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر، حجت الاسلام صدر بلاغی، آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی و برخی اساتید دانشگاه نیز دعوت می‌نمود.

در همین حال، همزمان با تشکیل کنگره پانزدهمین قرن نهضت پیامبر (ص) در سال ۱۳۴۷-۱۳۴۸، برگزار شد، دو جلد کتاب با عنوان «محمد، خاتم پیغمبران (ص)» از مجموعه سخنرانی‌های صورت گرفته در کنگره به چاپ رسید، البته برخی از سخنرانی‌ها هم چاپ نشد از جمله سخنرانی آیت الله ناصر مکارم، دکتر ناظر زاده کرمانی، استاد سید محمد محیط طباطبایی. این کنگره با انعکاس وسیعی در داخل و خارج از کشور همراه بود،

خصوصاً که در همان ایام، «اقبال لاهوری / شاعر نامدار پاکستان شعری را تحت عنوان «سرود اسلامی» به زبان اردو، سروده بود که آن هم به صورت ترجمه در قالب یک کتاب با همراه چند مجموعه شعر دیگر منتشر شد.

* توجه ساواک چطور به حسینیه جلب شد؟

حساسیت ساواک نسبت به حسینیه ارشاد بعد از این کنگره، بیشتر از قبل شد، به ویژه که در همین ایام، سخنرانی آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و انتقاد از جنایات اسرائیل علیه فلسطینی‌ها و مسلمانان و حوادث صحرای سینا در آن ایام در پاسخ به شبهات و سوالات مطرح شد. برخی از موارد سخنرانی‌ها نیز در گزارش ساواک موجود است.

ساواک می‌دانست که عده‌ای روحانیون انقلابی هستند که از قم در سخنرانی‌های حسینیه حضور می‌یابند. در این حال، شهید مطهری و علامه سید محمدحسین طباطبایی و آیت الله سید ابوالفضل زنجانی، طرحی را برای کمک به فلسطینی‌ها آماده و ارائه کردند، ساواک گزارشی تدوین می‌کند تحت عنوان کمک حسینیه به چریک‌های فلسطینی از سهم امام و امکانات مردم. ساواک با آیت الله مطهری برخورد می‌کند و ایشان را احضار می‌کند.

* فعالیت‌های دکتر علی شریعتی از چه زمانی در حسینیه ارشاد آغاز شد؟

در ادامه فعالیت حسینیه ارشاد، پس از ارائه مقاله دکتر علی شریعتی تحت عنوان «سیمای محمد (ص)»، آیت الله مطهری از نوع قلم و بیان دکتر شریعتی تجلیل و ایشان را برای سخنرانی در حسینیه دعوت می‌کند. سخنرانی‌های دکتر شریعتی به صورت درس نامه در ۳ موضوع جامعه شناسی ادیان، جامعه شناسی اسلام و جامعه شناسی تشیّع خلاصه می‌شد. اما به سبب تخصص ایشان در جامعه شناسی اسلام و اصول و روش خاص و متفاوتی که در بیان اصول و مبانی اسلام داشتند، ایشان مورد توجه مخاطبین قرار گرفت.

دکتر علی شریعتی، بحث در مورد جامعه شناسی ادیان را تقریباً در ۱۵ جلسه خلاصه و جمع بندی می‌کنند، و کلیاتی را در خصوص مسیحیت و… مطرح می‌کنند چراکه امکان اینکه مفصل در این مورد صحبت کنند، فراهم نمی‌شود. به این دلیل که ایشان عصر جمعه هر هفته از مشهد به تهران سفر می‌کردند و زمان زیادی نداشتند. خصوصاً ریاست دانشگاه مشهد که با ساواک همکاری داشت برای وی مشکلاتی پدید می‌آورد.

اما در خصوص یهودیت به صورت مفصل سخنرانی می‌کنند و وارد موضوع جامعه شناسی اسلام می‌شوند، درس‌های جامعه شناسی اسلام را تقریباً در ۱۵ جلسه مطرح می‌کنند و بعد از تدریس مباحث جامعه شناسی تشیّع و نکاتی که در جلسات مطرح می‌شد، دکتر احساس می‌کرد که ساواک به دنبال تعطیلی حسینیه و دستگیری ایشان است، بنابراین مباحث را با تعجیل مطرح کردند و همین امر بر حساسیت ساواک می‌افزود.

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی

در اسناد ساواک در این خصوص آمده است که سخنرانی‌های دکتر شریعتی از خرداد ۱۳۴۸، با نام نویسی از دانشجویان و استقبال مخاطبین همراه شد و حدود ۴ هزار نفر در جلسات دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت می‌کردند. همه این اتفاقات ساواک را به عنوان معضل سیاسی-امنیتی حساس‌تر کرده بود.

در این زمان، استاد مطهری، علامه جعفری، استاد محمدتقی شریعتی، دکتر علی غفوری و دیگر اساتید نیز مباحث را مطرح می‌کردند و همزمان با این ایام، در سال ۱۳۴۸ حسینیه ارشاد کاروانی متشکل از تعدادی از روحانیون و اساتید حسینیه از جمله شهید مطهری، استاد محمدتقی شریعتی، دکتر علی شریعتی و حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی و… راهی حج شدند، آن سفر حج نیز بر حساسیت ساواک افزود.

ساواک به دنبال این بود که ببیند بودجه حسینیه از چه راهی تأمین می‌شود، در آن زمان حسینیه ارشاد، ماهانه حدود ۲۰۰ هزار تومان مخارج داشت، که معمولاً از راه سهم امام، سهم سادات، هدایای مردمی و… تأمین و خرج حسینیه و هزینه‌های جاری آن بود.

ساواک در آبان سال ۱۳۴۸ لیستی از افرادی که به حسینیه ارشاد کمک مالی می‌کردند، منتشر کرد و همین امر از گسترش نفوذ ساواک و تسلط آن بر اطلاعات حکایت دارد.

در ادامه دکتر شریعتی در سخنرانی که در خصوص اصول دین مطرح می‌کنند، مواردی از جمله توحید، نبوت و سپس بحث عدل و امامت را بیان می‌کنند و اشاره می‌کنند که سیاست‌های جاری به دنبال دور نگه داشتن مردم از این دو اصل اسلام است. همینطور عدل و امامت که ذیل وحدانیت خداوند مطرح است، دکتر اشاره می‌کند که این حرکت شگردی است برای اینکه مردم طبقات پایین جامعه را از تحولات جامعه دور نگه دارد، البته در ادامه برای اینکه دردسر را از خود دور کند، این مباحث را به دوره سلطان محمود غزنوی ارجاع می‌دهد.

در همین ایام، آیت الله مطهری، علامه طباطبایی و آیت الله سید ابوالفضل زنجانی، اعلامیه‌ای در مورد آوارگان فلسطینی منتشر می‌کنند، سپس ساواک آن‌ها را احضار و بازخواست می‌کند.

* دلیل کناره‌گیری آیت الله مطهری از فعالیت‌های حسینیه ارشاد چه بود؟

با برگزاری نمایشنامه ابوذر غفاری در مرداد ماه ۱۳۵۱ در حسینیه ارشاد ساواک را بیش از پیش به رویدادهای حسینیه متوجه کرده بود، در همین ایام، آقای میناچی که یکی از موسسین حسینیه بود، شروع به دخالت در برنامه‌ریزی‌های حسینیه کرد. از نظر اساس نامه حسینیه، برنامه ریزی و تغییر در برنامه‌ها، در حیطه مسئولیت شهید مطهری بود که بعدها شهید حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر و علامه طباطبایی و چند تن از دیگر اساتید هم به آن اضافه شدند، به هر حال آقای میناچی وظیفه‌ای در این خصوص نداشتند. آقای مطهری در رابطه با این دخالت‌های بی مورد، چندین بار اعتراض کردند که این اتفاق باعث انتقاد و کناره‌گیری استاد مطهری، شهید حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر و دیگر روحانیون از حسینیه ارشاد شد.

کناره‌گیری استاد مطهری در ادامه منجر به کناره‌گیری و کمرنگ شدن ارتباط روحانیونی از جمله آقایان حضرات آیات مکارم شیرازی، نوری همدانی، حجت الاسلام فلسفی و… با حسینیه شد.

در خصوص اینکه اختلاف آقای میناچی با آقای مطهری از سوی ساواک طراحی شده یا خیر؟ سند معتبری در دست نیست. اما در کتاب ویژگی‌های استاد مطهری، حضرت آیت الله خامنه‌ای به این مهم اشاره می‌کنند که دخالت‌های آقای میناچی موجب کناره‌گیری استاد مطهری از فعالیت در حسینیه ارشاد شد.

در خصوص اینکه اختلاف آقای میناچی با آقای مطهری از سوی ساواک طراحی شده یا خیر؟ سند معتبری در دست نیست. اما در کتاب ویژگی‌های استاد مطهری، حضرت آیت الله خامنه‌ای به این مهم اشاره می‌کنند که دخالت‌های آقای میناچی موجب کناره‌گیری استاد مطهری از فعالیت در حسینیه ارشاد شد.

* کناره‌گیری آیت الله مطهری چه تأثیری در روند فعالیت‌های حسینیه ارشاد داشت؟

متأسفانه از سال ۱۳۴۹ به بعد، حسینیه ارشاد تقریباً یک‌طرفه شد، سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی و استاد محمد تقی شریعتی و سید صدرالدین بلاغی در حسینیه ارائه می‌شد و دیگر آیت الله مطهری هیچ نقشی در برنامه‌ها نداشتند.

در ادامه بین دکتر علی شریعتی و عده‌ای از روحانیون در مورد دیدگاه دکتر پیرامون برخی مبانی تشیع و نقدهای دکتر نسبت به برخی از علما از جمله علامه مجلسی، شیخ عباس قمی و…، به سبب مباحثی که دکتر علی شریعتی از منظر جامعه شناسی در خصوص اصول و مبانی اعتقادی و اسلامی مطرح می‌کرد، انتقاداتی بیان شد و ساواک هم به این اختلافات دامن می‌زد. اختلافاتی که اگر شیطنت ساواک نبود، می‌توانست در درون خود حسینیه ارشاد حل شود.

به هر صورت اعتراضاتی که از طرف علما وجود داشت، در کنار شیطنت‌های ساواک و یا برخی افرادی که تحمیل شده بودند و یا صلاحیت نداشتند، جو جامعه را ناپایدار و حسینیه را در مظان اتهام قرار دادند. البته ساواک هم در نشر و گسترش بیانیه‌ها به خصوص در سال ۱۳۵۱ به این شرایط دامن می‌زد. از طرفی حضور پربار و گسترده جوانان و مباحث جامعه شناسانه‌ای که دکتر شریعتی مطرح می‌کرد، باعث شده بود که جمعی از جوانان ضد رژیم یا فعال سیاسی، حسینیه را محلی برای قرارها و دیدارهای خود در نظر بگیرند.

از سویی کتاب و درس نامه‌های حسینیه نیز به اداره نگارش نمی‌رفت و خود حسینیه به عنوان یک مؤسسه تحقیقاتی- انتشاراتی، از ابتدا مجوز را گرفته بود که بتواند سلسله درس‌ها و مطالعات خود را منتشر کند، لذا ساواک به دنبال بازخوانی مجدد مجموعه سخنرانی‌های حسینیه، با استفاده از بررسی‌های مأموران ساواک که افرادی نادرست بودند از موقعیت و اختلافات موجود استفاده و به هدف خود نزدیک می‌شوند.

در ذیل گزارشات آمده که ساواک همه آثار و مسائل را بررسی و با مطالعه مجموعه جزوات و کتاب‌ها متوجه می‌شود که خطری در کمین است چرا که برخی اعضای مجاهدین خلق یا احزاب مختلف و یا گروه‌های مسلح، در حسینیه رفت و آمد داشتند و همین امر حساسیت ساواک را دو چندان می‌کرد. در اسناد ساواک به این موضوع اشاره شده است، لذا به فکر محدود کردن حسینیه می‌افتند. گزارش‌هایی هم از خارج از کشور می‌رسید مبنی بر اینکه کتاب‌های حسینیه ارشاد در خارج از کشور در اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا و آمریکا در دسترس دانشجویان خارج از کشور قرار گرفته است. در داخل هم جوانانی دستگیر می‌شوند که در کنار اعلامیه‌های امام راحل و کتاب‌های ممنوعه، کتاب‌های دکتر شریعتی را در دست دارند.

در نهایت شایعه بسته شدن حسینیه ارشاد در ۹ آذرماه ۱۳۵۱ مطرح می‌شود و به همین دلیل یک تظاهرات هزار نفری از دانشجویان در کنار حسینیه شکل می‌گیرد و عده زیادی دستگیر می‌شوند. این تظاهرات پرونده حسینیه ارشاد را سنگین‌تر می‌کند.

* تعطیلی حسینیه ارشاد چه پیامدی داشت؟

انتقادات به دکتر علی شریعتی از سوی محافل حوزه‌های علمیه و برخی از علما همچنان ادامه داشت، تا اینکه سرلشکر دکتر عبدالکریم ایادی که پزشک ویژه شاه و از مسئولین ساواک و همینطور از چهره‌های مهم تشکیلات بهائیت بود، نامه‌ای به سرلشکر نعمت الله نصیری ریاست ساواک می‌نویسد مبنی بر اینکه شاه از وضعیت حسینیه ناراحت است و باید حسینیه زودتر تعطیل بشود، نصیری در جواب می‌گوید که ما به اوضاع مسلط و در حال برنامه‌ریزی برای دستگیری افراد هستیم. پس از دستگیری چندین چهره حسینیه، دکتر ایادی مجدد نامه‌ای به سرلشکر نصیری می‌نویسد، مبنی بر اینکه حالا که نفرات را دستگیر کردید، اعلیحضرت منتظر هستند تا آنها به سزای اعمالشان برسند. در نهایت این پیگیری‌ها به تعطیلی حسینیه می‌انجامد.

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی

تعطیلی حسینیه انعکاس وسیعی در جامعه داشت، به دنبال این اتفاقات دکتر شریعتی زندگی مخفی را آغاز می‌کند تا به بازنگری و باز نویسی آثار خود بپردازد. در این دوره دیدارهایی با برخی علما و جلساتی با افراد صاحب نظر داشت.

در ادامه ساواک استاد محمدتقی شریعتی را دستگیر می‌کند که از این طریق دکتر شریعتی را تحت فشار قرار دهد، ایشان هم به دلیل حفظ جان پدر، خودشان را معرفی کرده و زندانی می‌شوند.

انعکاس تعطیلی حسینیه برای رژیم سنگین تمام می‌شود، لذا دکتر سید حسین نصر، ناصر میناچی و منوچهر آزمون که رئیس سازمان اوقاف بود، برنامه‌ریزی می‌کنند که حسینیه را با یک برنامه‌ریزی جدیدی احیا کنند. در ادامه با ارزیابی‌هایی که انجام می‌دهند، علی رغم اینکه کلاس‌های صرف و نحو، محاوره، عربی، قرآن شناسی، درس تبلیغ، اصول و عقاید، تنظیم و آماده بازگشایی می‌شود اما احساس می‌کنند که احیای حسینیه غیرممکن است. بدین ترتیب همچنان تعطیل باقی می‌ماند.

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی

بعد از آن در اثر اعتراضات و فشارهای داخلی و خارجی بر روی شاه، نهایتاً دکتر علی شریعتی از زندان آزاد شد، اما این بار به دلیل اینکه ممکن است حرکت جدیدی را آغاز نماید، تحت تعقیب قرار گرفت و به همین دلیل، نهایتاً راه حل را در سفر به خارج از کشور می‌دید، خصوصاً که نام خانوادگی او در شناسنامه «مزینانی» بود، به راحتی از کشور خارج شد و در همان سال در خارج از کشور درگذشت. در درگذشت دکتر شریعتی در انگلستان انگشت اشاره به طرف ساواک بود.

اما حسینیه ارشاد تا پیروزی انقلاب اسلامی همچنان بسته بود و پس از پیروزی انقلاب، با نطق مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی در شهادت مظلومانه آیت الله مرتضی مطهری، بازگشایی می‌شود. اما این بار هم دکتر میناچی خود را وارث حسینیه ارشاد می‌دانست و امکان برنامه‌ریزی به کسی نمی‌داد، فقط در چند مورد خود برنامه‌هایی داشت.

بازخوانی تاریخچه مجامع دینی و مذهبی موفق نظیر حسینیه ارشاد که توانست در مدت زمانی کوتاهی تأثیر عمیقی بر مخاطبان خود و تحولات انقلاب اسلامی بگذارد می‌تواند برای تحول در فعالیت‌های مساجد، حسینیه‌ها و دیگر مجامع مذهبی و دینی با عنایت به گام دوم انقلاب اسلامی راه گشا باشد.

منبع: مهر



منبع خبر

حسینیه ارشاد؛ سنگری برای مقابله با اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی پهلوی بیشتر بخوانید »