علمدار


@javad_moghadam118

 



منبع

javad_moghadam118@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

بیشتر بخوانید »

از توي كوچه رد مي شد. بچه ها داشتند فوتبال بازي مي كردند. يكدفعه توپ را شوت كردند و محكم ب…


از توي كوچه رد مي شد. بچه ها داشتند فوتبال بازي مي كردند. يكدفعه توپ را شوت كردند و محكم به صورت ابراهيم خورد. آنچنان ضربه شديد بود كه صورتش سرخ شد.
كمي نشست. بچه ها از ترس فرار كردند. ابراهيم دست كرد داخل ساك دستي و مقداري خوراكي بيرون آورد و گفت: كجا رفتيد؟ بياييد! براتون خوراكي آوردم! خوراكي را كنار دروازه گذاشت و رفت. او مصداق كلام نوراني خداست كه مي فرمايد:

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ۚ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ
بدى را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدى را به نیکى بده). ما به آنچه توصیف مى کنند داناتریم. (مؤمنون/96)

? برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.



منبع

ebrahim.hadi_delha@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

از توي كوچه رد مي شد. بچه ها داشتند فوتبال بازي مي كردند. يكدفعه توپ را شوت كردند و محكم ب… بیشتر بخوانید »

با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت. مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. …


با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت.
مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت.
رفتم جلو و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟
اول جواب نميداد. اما با اصرار من گفت:
هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده مشكلش رو حل ميكرديم.
اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! ميترسم كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشه…
(منبع: سلام بر ابراهیم جلد یک)

☘️ آقا ابراهیم؟!
? با مرام؟! پهلوون؟!!
❤️ گل پسر حضرت زهرا سلام الله علیها!
تویی که دنبال خلق خدا بودی،
تا گره از کار هاشون باز کنی؛مشکلاتشونو حل کنی…
حالا ما سرمون رو به آسمونه!
سمت نگاه مهربونت!
سمت دست های گره گشایت،
تا به به واسطه تو، خدا گره از کار های ما باز کنه
و هرچی خیر و صلاح ما هست بهمون بده…
آمین…

.
.
.
‌.
.
.
.
.
.



منبع

ebrahim.hadi_delha@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت. مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. … بیشتر بخوانید »

ڪمڪ ڪن تا مبادا از نگاهت من شوم غافل نباشد راهت و خونت به زیر پاے ما باطـل . . . . . . . …


? ڪمڪ ڪن تا مبادا از نگاهت من شوم غافل
?نباشد راهت و خونت به زیر پاے ما باطـل
.
.
.
.
.
.
.



منبع

hadi.delha313@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

ڪمڪ ڪن تا مبادا از نگاهت من شوم غافل نباشد راهت و خونت به زیر پاے ما باطـل . . . . . . . … بیشتر بخوانید »

۱۴۶۰ روز گذشت از آن روزی که دستمان را گرفتی و این راه زیبا را نشانمان دادی… ۱۴۶۰ روزی که…


۱۴۶۰ روز گذشت از آن روزی که دستمان را گرفتی و این راه زیبا را نشانمان دادی…
۱۴۶۰ روزی که تک تک روزهایش برایمان مهم و پرخاطره بود..
۱۴۶۰ روزی که در کنار هم می شود چهار سال!

اصلا باورمان نمی شود که چهار سال گذشته از اولین مطلبمان در این صفحه ی پر خاطره. صفحه ای که حالا از صفحه های شناسنامه مان بیشتر به ما اعتبار عطا نموده.

۴ سال از شروع عشقبازیمان با مردانگی و راه ابراهیم گذشته… ۴ سالی که به عبارتی می شود ۸ ترم… یعنی ۸ ترم در دانشگاه ابراهیم شناسی در کنار هم بودیم و درس های اخلاق و مرام و انسانیتش را خواندیم… انسانیتش را یک به یک در کنار یکدیگر پاس نمودیم… و امروز قطعا مسئولیت و وظایفمان بیشتر از پیش خواهد شد…

در این مسیر پرپیچ و خم و ۴ ساله، دوستان زیادی همراهمان شدند و قصد تحصیل در دانشگاه اخلاق ابراهیم را نمودند؛ عده ای هم مشروط شدند و درجا زدند…عده ای راهشان جدا شد و ترک تحصیل کردند..

اما ما ماندیم و این پیج و هزاران خاطره…☘️?
بار دیگر در آخر یک سلام میدهیم
سلامی که زندگی مارا تغییر داد…
❤️ سلام بر ابراهیم… ❤️

? ۱۱ آبان ماه، چهار ساله شدن کانال و صفحه شهید ابراهیم هادی بر تمام شما همراهان عزیز تبریک و تهنیت???
.
.
.
.
.
.
.
.
.



منبع

hadi.delha313@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

۱۴۶۰ روز گذشت از آن روزی که دستمان را گرفتی و این راه زیبا را نشانمان دادی… ۱۴۶۰ روزی که… بیشتر بخوانید »