علی اصغر زارعی

سردار «علی‌اصغر زارعی» یک مسئول بسیار مبتکر و خلاق بود


سردار «علی‌اصغر زارعی» یک مسئول بسیار مبتکر و خلاق بودبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سرتیپ پاسدار «محمد کوثری» مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صبح امروز (سه‌شنبه) در مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر سردار جانباز «علی‌اصغر زارعی» که در قطعه ۱۹ بهشت زهرا (س) تهران برگزار شد، در جمع خبرنگاران، با بیان این‌که درگذشت مرحوم «علی‌اصغر زارعی» شهادت‌گونه بوده است، اظهار داشت: وی حقیقاً در قبل و بعد از انقلاب اسلامی خصوصاً در دوران هشت سال دفاع مقدس یکی از افرادی بود که همه توان و داشته‌های خود را در طبق اخلاص گذاشت.

وی افزود: سردار جانباز «علی‌اصغر زارعی» در دوران هشت سال دفاع مقدس، در حوزه جنگ الکترونیک (جنگال) سپاه فعالیت داشت و یک مسئول بسیار مبتکر و خلاق بود؛ به‌طوری که در دانشگاه‌ها از ظرفیت دانشجویان بسیجی استفاده کرده و آن‌ها را داوطلبانه به جبهه می‌برد که ثمره آن یعنی شنودی که از دشمن بعثی صورت می‌گرفت، بسیار مهم بود.

سردار کوثری ادامه داد: بعد از جنگ تحمیلی نیز سردار «علی‌اصغر زارعی» فعالیت‌های خود در حوزه «جنگال» را در سطح گسترده‌تری ادامه داد و سپس در حوزه دانشگاهی و علمی نیز اساتید بسیجی را دور هم جمع کرده و در نهایت «بسیج اساتید» را راه‌اندازی کرد که برخورد‌های بسیار خوب وی با اساتید، موجب شد تا آن‌ها جذب او شوند.

وی با اشاره به این‌که سردار «علی‌اصغر زارعی» مدتی مشاور رئیس جمهور بود؛ اما مسئولیت وزارت نفت را برعهده نگرفت، خاطرنشان کرد: وی مدتی نیز نماینده صادق، مخلص و مردمی در مجلس شورای اسلامی بود و بعد از آن هم در مسئولیت جانشین رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور، کار‌های زیربنایی بسیار مهمی انجام داد.

سردار کوثری با بیان این‌که سردار «علی‌اصغر زارعی» چندسالی همسایه ما بود، گفت: وی زندگی بسیار ساده‌ای داشت و فرزندان بسیار خوبی تربیت کرد.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

سردار «علی‌اصغر زارعی» یک مسئول بسیار مبتکر و خلاق بود بیشتر بخوانید »

سردار «علی‌اصغر زارعی» و رهبر معظم انقلاب در دوران دفاع مقدس+ عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار «علی‌اصغر زارعی» روز شنبه (۱۵ آذر) دارفانی را وداع گفت و به همرزمان شهید خود پیوست. وی از رزمندگان دوران دفاع مقدس در حوزه جنگ الکترونیک بود که مسئولیت‌هایی نظیر نمایندگی مجلس شورای اسلامی، فرماندهی ستاد جنگ الکترونیک سپاه پاسداران و جانشینی سازمان پدافند غیرعامل را نیز در کارنامه خود داشت.

تصویری که در ادامه مشاهده می‌کنید، یکی از تصاویر حضور سردار «علی‌اصغر زارعی» در جیهه‌های دفاع مقدس است که در کنار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در سنگر حضور دارد.

سردار «علی‌اصغر زارعی» و رهبر معظم انقلاب در دوران دفاع مقدس+ عکس

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

سردار «علی‌اصغر زارعی» و رهبر معظم انقلاب در دوران دفاع مقدس+ عکس بیشتر بخوانید »

شاید گریه‌های آن مرد برای  دلار 30 هزار تومانی و سکه 12 میلیونی بود!

شاید گریه‌های آن مرد برای دلار 30 هزار تومانی و سکه 12 میلیونی بود!


حوزه احزاب خبرگزاری فارس: روزهای پیش و پس از توافق برجام، دوران غلیان احساسات و واکنش‌های هیجانی بود؛ خاص و عام هم نمی‌شناخت، هر کس به نحوی عواطفش درگیر توافقی شده بود که توافق قرن نامیده می‌شد. برخی با پایکوبی و حضور در خیابان سر از پا نمی‌شناختند و برخی نیز به تمسخر و استهزاء مخالفانِ توافقی که برجام نامیده می‌شد، روی آورده بودند.

 


رسانه‌های حامی برجام به تمسخر و تحقیر منتقدان برجام روی آورده بودند- هفته‌نامه صدا، شهریور ۹۴

 

در این میان، برخی نیز احساسات خود را در قالب اشک بروز می‌دادند، البته اشکی نه از سر شوق، بلکه اشکی ناشی از درد و غصّه‌ای که می‌دید چگونه قرار است دستاورد دانشمندان یک ملّت داده شود و در مقابل، آنچه گرفته می‌شود، «تقریباً هیچ» است!

روزی که طرح ناظر به اجرای برجام در ۲۰ دقیقه با مدیریت علی لاریجانی به تصویب رسید، این فقط ضربان قلب مرحوم روح‌الله حسینیان نبود که دچار اختلال شد و او را راهی بیمارستان کرد، بلکه اشک‌های علی اصغر زارعی دیگر نماینده تهران را در صحن علنی جاری کرد. همزمان در ردیف‌های جلوی صحن مجلس، محمّدجواد ظریف، لبخندی از روی شعف بر لب داشت.

 

 

 

 

گریه‌های مرحوم علی اصغر زارعی بعد از تصویب 20 دقیقه‌ای برجام در صحن علنی مجلس- 21 مهر 94

 

 

خنده‌های محمّدجواد ظریف در روز تصویب ۲۰ دقیقه‌ای برجام در مجلس- ۲۱ مهر ۹۴

 

هرچه بود، هم اشک‌های پس از برجام زود سپری شد، هم لبخندهای از سر خوشحالی خیلی زود بر لب‌ها خشکید. اوباما، با تصویب چند تحریم پیاپی علیه ایران، خیلی زود نشان داد که هدفی جز امضای برجام نداشته و حال که آب‌ها از آسیاب افتاده و امتیازهایی نقد را در ازای داده‌های نسیه به‌دست آورده، باز هم به دوران تحریم و فشار برمی‌گردد.

دیری نپایید که خروج آمریکا از برجام، به مرور راز اشک‌های صحن علنی مجلس را آشکار کرد.

امروز امّا دلار 30 هزار تومانی، مرغ ۳۰ هزار تومانی، پراید بیش از ۱۰۰ میلیون تومانی، پوشک ۱۳۰ هزار تومانی و … بهتر اشک‌های آن روز علی اصغر زارعی را قابل فهم کرده است.

انتهای پیام/ 





منبع خبر

شاید گریه‌های آن مرد برای دلار 30 هزار تومانی و سکه 12 میلیونی بود! بیشتر بخوانید »

بنی‌صدر گفت: شما به حضرت امام ۱۶ دروغ گفتید!

بنی‌صدر گفت: شما به حضرت امام ۱۶ دروغ گفتید!



علی اضغر زارعی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، یحیی نیازی مجری تاریخ شفاهی سردار دکتر علی‌اصغر زارعی به مناسبت درگذشت ایشان با اشاره به جنگال و نقش سردار زارعی در این حوزه نوشته است:

ارتباطات مخابراتی و الکترونیکی به‌منزله سلسله اعصاب سیستم فرماندهی و کنترل جنگ نقش بسیار تعیین کننده‌ای بر صحنه نبرد دارد، درعین‌حال می‌تواند مسیری برای نشت و هدر رفت اطلاعات بوده و فعل‌وانفعالات صحنه‌های نبرد را خواسته یا ناخواسته در اختیار دشمن قرار دهد. بر این اساس «جنگ الکترونیک» در ارتش‌های دنیا شکل گرفت تا از این ظرفیت ارتباطی استفاده نموده و علاوه بر کسب اطلاعات از ارتباطات دشمن در صورت لزوم عملیات اختلال، جهت‌یابی و قطع ارتباط را نیز انجام داده و در مقابل با انجام جنگ ضدضد الکترونیک مانع دسترسی طرف مقابل به اطلاعات خودی گردد. به همین دلیل امروزه موضوع جنگ الکترونیک از عناصر تأثیرگذار و کلیدی نبردهای جهانی و منطقه‌ای به‌حساب می‌آید.

در دوران دفاع مقدس درحالی‌که جمهوری اسلامی ایران با تنگناهای بی‌شماری در حوزه‌های مختلف روبه‌رو بود و دشمنان این مرزوبوم راه هرگونه استفاده از فن‌آوری‌های نوین را بر ایران بسته بودند، ابتکارات و خلاقیت‌ها توانست عملکردی را بجای بگذارد که دنیا را به حیرت وا دارد. یگان جنگ الکترونیک سپاه که اختصاراً «جنگال» نامیده می‌شود، ازجمله ابتکاراتی است که علاوه بر تأثیر تعین کننده در زمان جنگ، اکنون نیز یک تجربه قابل‌اتکا برای برون‌رفت از مشکلات موجود به‌ویژه در حوزه‌های فن‌آوری و ارتباطات می‌باشد.

زمانی که صدام از سوی شرق و غرب و به سرکردگی آمریکا، حمایت می‌شد و ۱۴ گردان جنگ الکترونیک از بهترین تجهیزات مورداستفاده ناتو (ساخت کشور انگلستان) را در اختیار او قرار داده شد، نیروهای ایران در حوزه فن‌آوری‌های نوین با دست‌خالی و در میان شدیدترین تحریم‌های تسلیحاتی و محاصره اقتصادی توانستند به یک اقدام ماندگار و مؤثر دست‌زده و بر تکنولوژی پیش رفته دشمن فائق آیند.

 ایده تأسیس یگان جنگال سپاه زمانی به وجود آمد که دست‌اندرکاران این حوزه متوجه شدند باید کار را از یک شنود ساده به سطح بالاتری از دانش فنی ارتقاء دهند و یگان عملیاتی «جنگ الکترونیک» را با همه مشخصه‌هایش راه‌اندازی کنند. تجهیزات موردنیاز نیز عموماً از وسایل به غنیمت گرفته شده از دشمن تأمین‌شده بود؛ یعنی جنگال سپاه توانست با استفاده از تجهیزات غربی در اختیار صدام، سیگنال‌های مورد نیاز را شناسایی کرده و به فراخور شرایط صحنه نبرد از محتوای مکالمات آن‌ها استفاده نموده و یا در صورت لزوم ارتباطات او را قطع یا مختل نماید.

اقدامی که در یک تلاش مجاهدانه با کشف الگوریتم رمز دستگاه‌های مدرن و پیشرفته شرکت راکال انگلستان به ثمر رسید و نهایتاً بی‌آنکه دشمن متوجه شود، رمز دستگاه‌های پیشرفته‌اش به‌وسیله فرزندان امام امت شکسته و رحمت واسعه خداوند نصیب رزمندگان اسلام شد. به‌نحوی‌که پس‌ازاین اقدام، همواره ارتباطات دشمن در دسترس نیروهای خودی بوده و هرگونه فعل‌وانفعالات آن‌ها رصد اطلاعاتی شده است.

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در راستای انجام رسالت تاریخ‌نگاری مستدل و مستند؛ برای بازخوانی و واکاوی حوادث مهم جنگ الکترونیک در دفاع مقدس گفتگو با سردار سرتیپ پاسدار دکتر علی‌اصغر زارعی از مسئولان ارشد و از تأثیرگذاران تشکیل و توسعه یگان جنگال سپاه در دفاع مقدس از ۲۵ دی‌ماه ۱۳۹۷ شروع و طی حدود ۲ سال و ۲۲ جلسه گفتگوی فعال به زوایای پیدا و پنهان این یگان مهم پرداخته است.

حاصل این گفتگو در قالب تاریخ شفاهی آماده چاپ آماده است و گوشه‌ای از نقش برجسته‌ی این سردار برومند سپاه اسلام و رزمندگان جنگال را در تاریخ پرافتخار دفاع مقدس ثبت و ضبط و به نسل آینده منتقل نماید. در ادامه به فرازهای کوتاهی از متن کتاب «رمز جنگ» اشاره می‌شود:

ملاقات با امام خمینی (ره):

«وقتی در خرمشهر مجروح شدم و برای مداوا به تهران آمدم، مرحوم آقای جمی با دفتر حضرت امام هماهنگ کرد که تعدادی از مسئولان آبادان با امام ملاقات کنند. برای همین آقای ده‌دشتی، شهید جهان‌آرا، آقای رشیدیان، آقای حیاتی‌مقدم و آقای رکن‌الدین جوادی از سپاه آبادان به منزل ما در تهران آمدند و گفتند «هماهنگ شده که فردا به ملاقات حضرت امام (ره) برویم.»

آن زمان آقا محسن رضایی مسئول اطلاعات سپاه و در واقع مسئول اطلاعات کل کشور بود. چون هنوز وزارت اطلاعات نداشتیم. قبل از این‌که خدمت حضرت امام برسیم ابتدا آقا محسن را دیدیم. آقا محسن این بحث را داشت که حالا که هماهنگ شده و شما می‌خواهید خدمت حضرت امام بروید به ایشان صریح و روشن بگویید «واقعیت چیست! و چه اتفاقی افتاده!» چون حضرت امام هنوز نمی‌پذیرد که بنی‌صدر کمک نمی‌کند.

خلاصه من هم با دو عصایی که دستم بود با دوستان به جماران رفتم. با هم هماهنگ کرده بودیم که مثلاً شهید جهان‌آرا چه بگوید! و آقای رشیدی و آقای جوادی چه بگویند! قرار بود هرکدام از ما ۵ دقیقه حرف بزنیم و وضعیت آبادان و شرایط واقعی منطقه را به حضرت امام (ره) گزارش بدهیم. من هم با عصا رفتم اما وقتی وارد اتاق ملاقات شدم حضرت امام فرمودند «یک صندلی برای ایشان بیاورید.» ولی من زمین نشستم.

بعد هم جلسه شروع شد و ما شرایط را خدمت امام توضیح دادیم. فکر می‌کنم بیشتر از نیم ساعت طول نکشید. حضرت امام هیچ‌چیزی نگفت، فقط فرمودند «شما برید و فردا دوباره بیایید.» هیچ‌چیز دیگری نفرمودند. دوستان بلند شدند و یکی‌یکی حضرت امام را بوسیدند و من هم رفتم و دست حضرت امام را بوسیدم و جلسه تمام شد. وقتی از اتاق ملاقات با امام بیرون آمدیم چند لحظه بعد سید احمد آقا آمد و پرسید «شما به حضرت امام چه گفتید که حضرت امام دستور دادند؛ جلسه شورای عالی دفاع باید فردا تشکیل شود.»

آن شب هم همه بچه‌هایی که از آبادان آمده بودند به منزل ما آمدند و فردا صبح دوباره به جماران رفتیم. ما در دفتر امام نشسته بودیم که گفتند «دیروزی‌ها بیایند داخل.» دوباره رفتیم خدمت امام و مجدداً حرف‌های دیروز را در همان نیم ساعت توضیح دادیم. وقتی هم که ما وارد شدیم حضرت امام نشسته بودند، بنی‌صدر هم کنار حضرت امام روی کاناپه نشسته بود، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم تشریف داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی، شهید فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد هم بودند؛ یعنی اعضای شورای عالی دفاع همه بودند.

جلسه ساکت بود تا ما وارد شدیم و نشستیم و دوباره حرف‌های دیروزمان را زدیم. تا حرف‌های ما تمام شد، حضرت امام جلوی ما از اعضای شورای عالی دفاع توضیحی نخواستند، وقتی صحبت‌های ما تمام شد، امام دوباره فرمودند «شما بروید.» ما از جلسه خارج شدیم و در دفتر ایشان منتظر نشستیم.

مدتی طول کشید که گفتند «جلسه تمام شد.» جلسه که تمام شد ما به دنبال این بودیم که بپرسیم «بالاخره چه‌کار کنیم؟ آیا به آبادان برویم؟» اما تا به درب کوچک بیت حضرت امام (ره) رسیدیم، دیدیم بنی‌صدر و بقیه رفته‌اند و فقط آقای هاشمی در چهارچوب درب داشت بیرون می‌آمد. به آقای هاشمی گفتیم «چه شد؟» آقای هاشمی گفت «خوب شد که شما آمدید و مطالب را گفتید. حالا شما بروید.» گفتیم «کجا برویم؟ بالاخره حضرت امام یک پیامی بدهد که ما به مردم چه بگوییم؟ به ما بفرمایند که مردم تخلیه کنند یا نکنند. ما الآن به مردم چه بگوییم؟ بگوییم نظر حضرت امام چه هست؟» گفت «نه، این‌که نمی‌شود. حضرت امام که این‌طور پیام نمی‌دهد. کار شما خوب بوده و اثر کرده و آقایان قول داده‌اند که اجازه ندهند حصر آبادان کامل شود و کمک کنند که این اتفاق رخ ندهد.»

اما ما دست برنداشتیم و مصمم بودیم پیام مردم آبادان و خرمشهر به گوش مسئولان برسانیم. شهید جهان‌آرا خیلی اصرار کرد که ما نمی‌توانیم همین‌طور برویم و شما باید یک جوابی به ما بدهید، آقای هاشمی گفت «پس امشب به محل شورای عالی دفاع بیایید تا آنجا یک جوابی به شما بدهیم» این را که گفت ما تقریباً قانع شدیم و منتظر شدیم تا عصر که به مقر شورای عالی دفاع که آن زمان در سیدخندان بود، رفتیم. وقتی به آن‌جا رفتیم ابتدا راهمان نمی‌دادند و می‌گفتند «شما برای چه آمدید؟» تا این‌که باز اصرار کردیم تا به دژبانی تلفن کردند و گفتند «آبادانی ها بیایند داخل» در اتاق انتظار نشستیم، گفتند «آقای میرسلیم رئیس شهربانی وقت، پیش آقای بنی‌صدر است و قرار بود که بلافاصله جلسه‌ی شورای عالی دفاع بعدازآن جلسه دونفره آن‌ها تشکیل شود.»

به ما گفتند «وقتی جلسه تشکیل شد شما هم بیایید توی جلسه.» ما که رفتیم تا مستقر شدیم دیدیم اعضای شورای عالی دفاع یعنی مقام معظم رهبری، آقای هاشمی و فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد و اگر اشتباه نکنم آقای آذین که فرمانده هوانیروز بود و آقای غرضی آمدند. فردای آن روز کیهان یک عکسی از شورای عالی دفاع چاپ کرد که ما هم نشسته بودیم و آن عکس هنوز هم هست. در آن جلسه که مستقر شدیم، آقای بنی‌صدر که یک لباس نظامی هم پوشیده بود با یک تکبری گفت «شما امروز در خدمت حضرت امام ۱۶ مورد دروغ گفتید.»

ما تعجب کردیم و همه از کوره دررفتند. گفتیم «ما دروغ گفتیم؟» گفت «بله.» با این برخورد آقای بنی‌صدر دعوا را شروع شد. پرسیدم «ما دروغ گفتیم یا شما دروغ می‌گویید؟» عراق از رودخانه مارد واردشده است و دیشب از کارون عبور کرده است. شما چرا این‌ها را به امام نمی‌گویید؟ گفت «شما اصلاً نظامی نیستید. اصلاً چه کسی به شما گفته در این کارها دخالت کنید؟ شما بی‌خود آمده‌اید. چرا اجازه نمی‌دهید نظامی‌ها کارها را انجام دهند؟»

در همین اوضاع‌واحوال شهید فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد به حمایت از آقای بنی‌صدر شروع به دادوفریاد کردند. در خاطر من هست که شهید جهان‌آرا با شهید فلاحی دعوایش شد. آن‌ها روبروی هم نشسته بودند و مرحوم ظهیرنژاد هم با آقای جوادی دعوا می‌کردند. مرحوم ظهیرنژاد لهجه‌ی ترکی داشت و جوادی هم ترکی بلد بود. یک مقدار باهم تند صحبت کردند و سر هم داد کشیدند و من هم که نشسته بودم مرتب عصا را روی میز می‌زدم و می‌گفتم «ما دروغ نمی‌گوییم، شما دروغ می‌گویید! شما دروغ می‌گویید که کمک نمی‌کنید؟»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم روی یک مبلی نشسته بودند و ماجرا را رصد می‌کردند. اوضاع خیلی درهم‌ریخته شد و یک مقدار هم حرف‌های تند بین برخی افراد ردوبدل شد. به‌هرحال جنگ شده بود و ما تحت‌فشار بودیم و آن‌ها هم حرف خودشان را می‌زدند و به ما می‌گفتند «شما بلد نیستید و می‌خواهید مملکت را به باد دهید» و از این‌طرف هم جهان‌آرا گفت «شما اصلاً کمک نمی‌کنید و خیانت می‌کنید» حرف‌های این‌چنینی تند ردوبدل می‌شد.

یکباره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که تا آن زمان ساکت بودند و اوضاع را رصد می‌کردند فرمودند «شما بلند شوید و بروید تا ما جلسه‌ی خودمان را داشته باشیم و بتوانیم راه‌حلی پیدا کنیم» تا ایشان این را گفت همه‌ی ما ساکت بلند شدیم و از جلسه بیرون آمدیم. همین‌طور که من از جلسه بیرون می‌آمدم به آقای غرضی که استاندار خوزستان بود و در جلسه شورای عالی دفاع شرکت داشت، گفتم «آقای مهندس جنگ یعنی جنگ و تا بخوای به اصولش بپردازی نصف مملکت ازدست‌رفته است.» چون ایشان می‌گفت جنگ اصول و قانون دارد. او هم به من تشر زد و گفت «برو بیرون.» فردای آن روز هم من گچ پا را باز کردم و فکر می‌کنم پس‌فردای آن روز هم به آبادان برگشتم تا در مبارزه با دشمن اشغالگر در کنار رزمندگان اسلام باشم.»

این سردار شجاع سپاه اسلام، شب گذشته ۱۶ آذرماه ۱۳۹۹ آسمانی شد و به خیل همرزمان شهید و برادر شهیدش حسن زارعی پیوست. روحش شاد و یادش گرامی باد.

*مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس



منبع خبر

بنی‌صدر گفت: شما به حضرت امام ۱۶ دروغ گفتید! بیشتر بخوانید »

گزارشی که موجب شد امام خمینی (ره) اعضای شورای عالی دفاع را احضار کند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در راستای انجام رسالت تاریخ‌نگاری مستدل و مستند دفاع مقدس، گفت‌وگویی را با سردار سرتیپ پاسدار دکتر «علی‌اصغر زارعی» از مسئولان ارشد و از تأثیرگذاران تشکیل و توسعه یگان «جنگال» سپاه در دفاع مقدس، از ۲۵ دی سال ۱۳۹۷ تا حدود ۲ سال در ۲۲ جلسه انجام داده است. ماحاصل این گفت‌وگو در قالب تاریخ شفاهی آماده چاپ آماده است تا گوشه‌ای از نقش برجسته این سردار برومند سپاه اسلام در تاریخ پرافتخار دفاع مقدس را ثبت و ضبط و به نسل آینده منتقل نماید.

سردار علی‌اصغر زارعی

در ادامه به فراز‌های کوتاهی از متن کتاب «رمز جنگ» اشاره می‌شود:

ملاقات با امام خمینی (ره)

«وقتی در خرمشهر مجروح شدم و برای مداوا به تهران آمدم، مرحوم آقای «جمی» با دفتر حضرت امام (ره) هماهنگ کرد که تعدادی از مسئولان آبادان با ایشان ملاقات کنند. برای همین آقای «ده‌دشتی»، شهید «جهان‌آرا»، آقای «رشیدیان»، آقای «حیاتی‌مقدم» و آقای «رکن‌الدین جوادی» از سپاه آبادان به منزل ما در تهران آمدند و گفتند «هماهنگ شده که فردا به ملاقات حضرت امام (ره) برویم». آن‌زمان آقای «محسن رضایی» مسئول اطلاعات سپاه و در واقع مسئول اطلاعات کل کشور بود؛ چون هنوز وزارت اطلاعات نداشتیم. قبل از این‌که خدمت حضرت امام (ره) برسیم، ابتدا آقا محسن را دیدیم. آقا محسن این بحث را داشت که حالا که هماهنگ شده و شما می‌خواهید خدمت حضرت امام (ره) بروید، به ایشان صریح و روشن بگویید که «واقعیت چیست! و چه اتفاقی افتاده!»، چون حضرت امام (ره) هنوز نمی‌پذیرد که «بنی‌صدر» کمک نمی‌کند. خلاصه من هم با دو عصایی که دستم بود، با دوستان به جماران رفتم. با هم هماهنگ کرده بودیم که مثلاً شهید «جهان‌آرا» چه بگوید! و آقای «رشیدی» و آقای «جوادی» چه بگویند! قرار بود هرکدام از ما پنج دقیقه حرف بزنیم و وضعیت آبادان و شرایط واقعی منطقه را به حضرت امام خمینی (ره) گزارش بدهیم. من هم با عصا رفتم؛ اما وقتی وارد اتاق ملاقات شدم، حضرت امام (ره) فرمودند «یک صندلی برای ایشان بیاورید»؛ ولی من زمین نشستم. بعد هم جلسه شروع شد و ما شرایط را خدمت ایشان توضیح دادیم. فکر می‌کنم بیشتر از نیم ساعت طول نکشید. حضرت امام (ره) هیچ‌چیزی نگفت، فقط فرمودند «شما برید و فردا دوباره بیایید». هیچ‌چیز دیگری نفرمودند. دوستان بلند شدند و یکی‌یکی حضرت امام (ره) را بوسیدند و من هم رفتم و دست ایشان را بوسیدم و جلسه تمام شد. وقتی از اتاق ملاقات بیرون آمدیم، چند لحظه بعد سید احمد آقا آمد و پرسید: «شما به حضرت امام چه گفتید؟ ایشان دستور دادند که جلسه شورای عالی دفاع باید فردا تشکیل شود!».

گزارشی که موجب شد تا امام خمینی (ره) اعضای شورای عالی دفاع را احضار کند

آن‌شب هم همه بچه‌هایی که از آبادان آمده بودند، به منزل ما آمدند و فردا صبح دوباره به جماران رفتیم. ما در دفتر امام (ره) نشسته بودیم که گفتند «دیروزی‌ها بیایند داخل». دوباره رفتیم خدمت امام (ره) و مجدداً حرف‌های دیروز را در همان نیم ساعت توضیح دادیم. وقتی هم که ما وارد شدیم، حضرت امام (ره) نشسته بودند، «بنی‌صدر» هم کنار ایشان روی کاناپه نشسته بود، حضرت آیت‌الله «خامنه‌ای» (مدظله‌العالی) هم تشریف داشتند، آقای «هاشمی رفسنجانی»، شهید «رجایی»، شهید «فلاحی» و مرحوم «ظهیر‌نژاد» هم بودند؛ یعنی اعضای شورای عالی دفاع همه بودند. جلسه ساکت بود تا ما وارد شدیم و نشستیم و دوباره حرف‌های دیروزمان را زدیم. تا حرف‌های ما تمام شد، حضرت امام (ره) جلوی ما از اعضای شورای عالی دفاع توضیحی نخواستند، وقتی صحبت‌های ما تمام شد، امام (ره) دوباره فرمودند «شما بروید». ما از جلسه خارج شدیم و در دفتر ایشان منتظر نشستیم. مدتی طول کشید که گفتند «جلسه تمام شد». جلسه که تمام شد، ما به دنبال این بودیم که بپرسیم «بالاخره چه‌کار کنیم؟ آیا به آبادان برویم؟»؛ اما تا به درب کوچک بیت حضرت امام (ره) رسیدیم، دیدیم «بنی‌صدر» و بقیه رفته‌اند و فقط آقای «هاشمی رفسنجانی» در چهارچوب درب داشت بیرون می‌آمد. به وی گفتیم: «چه شد؟»، آقای «هاشمی رفسنجانی» گفت: «خوب شد که شما آمدید و مطالب را گفتید. حالا شما بروید»، گفتیم: «کجا برویم؟ بالاخره حضرت امام یک پیامی بدهد که ما به مردم چه بگوییم؟ به ما بفرمایند که مردم تخلیه کنند یا نکنند. ما الآن به مردم چه بگوییم؟ بگوییم نظر حضرت امام چه هست؟»، گفت «نه، این‌که نمی‌شود. حضرت امام که این‌طور پیام نمی‌دهد. کار شما خوب بوده و اثر کرده و آقایان قول داده‌اند که اجازه ندهند حصر آبادان کامل شود و کمک کنند که این اتفاق رخ ندهد»؛ اما ما دست برنداشتیم و مصمم بودیم پیام مردم آبادان و خرمشهر را به گوش مسئولان برسانیم. شهید «جهان‌آرا» خیلی اصرار کرد که ما نمی‌توانیم همین‌طور برویم و شما باید یک جوابی به ما بدهید، آقای «هاشمی رفسنجانی» گفت: «پس امشب به محل شورای عالی دفاع بیایید تا آن‌جا یک جوابی به شما بدهیم»، این را که گفت ما تقریباً قانع شدیم و منتظر شدیم تا عصر که به مقر شورای عالی دفاع که آن زمان در «سیدخندان» بود، رفتیم. وقتی به آن‌جا رفتیم، ابتدا راهمان نمی‌دادند و می‌گفتند «شما برای چه آمدید؟»، باز اصرار کردیم و تا به دژبانی تلفن کردن، گفتند: «آبادانی‌ها بیایند داخل»، در اتاق انتظار نشستیم، گفتند: «آقای «میرسلیم» رئیس شهربانی وقت، پیش آقای «بنی‌صدر» است و قرار بود که بلافاصله جلسه شورای عالی دفاع بعد از آن جلسه دونفره آن‌ها تشکیل شود». به ما گفتند «وقتی جلسه تشکیل شد، شما هم بیایید توی جلسه». ما که رفتیم، تا مستقر شدیم، دیدیم اعضای شورای عالی دفاع یعنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی)، آقای «هاشمی رفسنجانی»، شهید «فلاحی» و مرحوم «ظهیرنژاد» و اگر اشتباه نکنم آقای «آذین» که فرمانده هوانیروز بود و آقای «غرضی» آمدند. فردای آن روز روزنامه «کیهان» یک عکسی از شورای عالی دفاع چاپ کرد که ما هم نشسته بودیم و آن عکس هنوز هم هست. در آن جلسه که مستقر شدیم، آقای «بنی‌صدر» که یک لباس نظامی هم پوشیده بود، با یک تکبری گفت: «شما امروز در خدمت حضرت امام ۱۶ مورد دروغ گفتید». ما تعجب کردیم و همه از کوره در رفتند. گفتیم: «ما دروغ گفتیم؟»، گفت: «بله»، با این برخورد آقای «بنی‌صدر» دعوا شروع شد. پرسیدم: «ما دروغ گفتیم یا شما دروغ می‌گویید؟ عراق از رودخانه «مارد» وارد شده و دیشب از «کارون» عبور کرده است. شما چرا این‌ها را به امام نمی‌گویید؟»، گفت: «شما اصلاً نظامی نیستید. اصلاً چه کسی به شما گفته در این کار‌ها دخالت کنید؟ شما بی‌خود آمده‌اید. چرا اجازه نمی‌دهید نظامی‌ها کار‌ها را انجام دهند؟».

سردار علی‌اصغر زارعی

در همین اوضاع و احوال شهید «فلاحی» و مرحوم «ظهیرنژاد» به حمایت از آقای «بنی‌صدر» شروع به داد و فریاد کردند. در خاطر من هست که شهید «جهان‌آرا» با شهید «فلاحی» دعوایش شد. آن‌ها روبه‌روی هم نشسته بودند و مرحوم «ظهیرنژاد» هم با آقای «جوادی» دعوا می‌کردند. مرحوم «ظهیرنژاد» لهجه ترکی داشت و «جوادی» هم ترکی بلد بود. یک مقدار با هم تند صحبت کردند و سر هم داد کشیدند و من هم که نشسته بودم، مرتب عصا را روی میز می‌زدم و می‌گفتم «ما دروغ نمی‌گوییم، شما دروغ می‌گویید! شما دروغ می‌گویید که کمک نمی‌کنید؟» حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) هم روی یک مبلی نشسته بودند و ماجرا را رصد می‌کردند. اوضاع خیلی در هم‌ریخته شد و یک مقدار هم حرف‌های تند بین برخی افراد رد و بدل شد. به‌هرحال جنگ شده بود و ما تحت‌فشار بودیم و آن‌ها هم حرف خودشان را می‌زدند و به ما می‌گفتند: «شما بلد نیستید و می‌خواهید مملکت را به باد دهید» و از این‌طرف هم «جهان‌آرا» گفت: «شما اصلاً کمک نمی‌کنید و خیانت می‌کنید»، حرف‌های این‌چنینی تند رد و بدل می‌شد. یک‌باره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که تا آن زمان ساکت بودند و اوضاع را رصد می‌کردند، فرمودند: «شما بلند شوید و بروید تا ما جلسه خودمان را داشته باشیم و بتوانیم راه‌حلی پیدا کنیم»، تا ایشان این را گفت همه ما ساکت بلند شدیم و از جلسه بیرون آمدیم. همین‌طور که من از جلسه بیرون می‌آمدم، به آقای «غرضی» که استاندار خوزستان بود و در جلسه شورای عالی دفاع شرکت داشت، گفتم «آقای مهندس جنگ یعنی جنگ و تا بخوای به اصولش بپردازی، نصف مملکت ازدست‌رفته است.»، چون ایشان می‌گفت که جنگ اصول و قانون دارد. او هم به من تشر زد و گفت «برو بیرون». فردای آن روز هم من گچ پا را باز کردم و فکر می‌کنم پس‌فردای آن روز هم به آبادان برگشتم تا در مبارزه با دشمن اشغالگر در کنار رزمندگان اسلام باشم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

گزارشی که موجب شد امام خمینی (ره) اعضای شورای عالی دفاع را احضار کند بیشتر بخوانید »