عملیات إلی بیت المقدس

مکالمه شهید «باقری» در عملیات «إلی بیت‌المقدس» با سردار «شریعتی»+ صوت

مکالمه شهید «باقری» در عملیات «إلی بیت‌المقدس» با سردار «شریعتی»+ صوت


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات «إلی بیت‌المقدس» ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در مناطق اهواز، دشت آزادگان، هویزه، پادگان حمید، خرمشهر، کرخه و کارون، به منظور آزادسازی شهر‌های خرمشهر و هویزه و همچنین پادگان حمید به‌طور مشترک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران و با رمز «یا علی بن ابی‌طالب (ع)» اجرا شد و سرانجام در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ با آزادسازی ۵۰۳۸ کیلومتر از خاک ایران، بالاخص شهر‌های خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز – خرمشهر، پایان یافت.

سردار شهید «حسن باقری» از فرماندهان و نخبگان حاضر در دفاع مقدس یکی از کسانی بود که نقش موثری در فتح خرمشهر داشت. او با تصمیمات درست و دقیق توانست رزمندگان تحت امر خود را به خوبی راهنمایی کند. آن‌چه در ادامه خواهید شنید صوت مکالمه بی‌سیم این شهید والامقام با سردار «امین شریعتی» در هدایت عملیات تیپ عاشورا است که روز ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ ضبط شده و برای اولین‌بار منتشر می‌شود.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مکالمه شهید «باقری» در عملیات «إلی بیت‌المقدس» با سردار «شریعتی»+ صوت بیشتر بخوانید »

اقدام بعثی‌ها برای حفظ خرمشهر در خیابان ساحلی شهر

اقدام بعثی‌ها برای حفظ خرمشهر در خیابان ساحلی شهر


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون عملیات «إلی بیت‌المقدس» را نسبت به سایر نبرد‌های دوران هشت سال دفاع مقدس متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که عملیات آزادسازی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.

«علی عچرش» از امدادگران و مسئولان ستاد پشتیبانی جنگ ماهشهر در دوران دفاع مقدس، در کتاب خاطرات خود با عنوان «امدادگر کجایی» به بیان خاطراتش از آغازین روز‌های فتح خرمشهر و بازدید از این شهر پرداخته و نوشته است:

«دنبال فرصتی بودم به خرمشهر بروم. اسحاق به نیت دیدن خرمشهر به ماهشهر آمد. او در جزیره سیری روی چاه‌های نفت کار می‌کرد.

با بچه‌های ستاد تصمیم گرفتیم تا با هم به خرمشهر برویم. من و اسحاق و آقای آتش‌پنجه از دوستان شرکت شیمیایی رازی با جیپ لندرور و تعدادی از بچه‌ها مثل عباس حسن‌پور، یاسر زائری، حاج عابدی، علی فلاحی، با مینی‌بوس هلال‌احمر، دو ماشینه به خرمشهر رفتیم.

اگر نیرو‌های نظامی اجازه می‌دادند، سیل جمعیت از همه کشور به خرمشهر سرازیر می‌شد. ماقبل از ظهر از مسیر سربندر به شادگان رفتیم. در خیابان‌های شادگان، جشن و شادی برپا بود. عرب‌های شادگان در خیابان‌ها یزله می‌کردند. ما هم از ماشین پیاده شدیم و با عرب‌ها یزله کردیم.

مردم قدم‌به‌قدم، شیرینی و شربت پخش می‌کردند. تعداد زیادی از جنگ‌زده‌های خرمشهر به شادگان مهاجرت کرده بودند. از قدیم بین مردم خرمشهر و شادگان پیوند دوستی و فامیلی برقرار بود. آن‌ها بیشتر از بقیه مردم این پیروزی را مال خودشان می‌دانستند.

یکی‌دو ساعت را در شادگان گذراندیم و بعد به سمت سه‌راهی دارخوین حرکت کردیم. از آن‌جا به سمت کارون رفتیم و از روی پل شناور رودخانه کارون که رزمنده‌ها برای عملیات بیت‌المقدس زده بودند، گذشتیم.

در همان مسیری که رزمنده‌ها در شب عملیات به‌طرف خرمشهر رفته بودند، حرکت کردیم تا به جاده اهواز خرمشهر رسیدیم. در اطراف جاده راکت‌های عمل‌نکرده و تانک‌های سوخته و ماشین‌های منهدم شده، پراکنده رها شده بود.

در جاده منتهی به خرمشهر، هنوز نیرو‌های رزمنده در حال جابه‌جایی مهمات و تجهیزات بودند. چهره رزمنده‌ها خسته ولی شاد بود؛ آن‌ها مرد‌های بزرگی بودند که همه ما را در پیروزی‌شان شریک کردند. با حسرت به آن‌ها نگاه می‌کردم.

در ۱۰ کیلومتری خرمشهر، با اسحاق از لندرور پیاده شدیم و روی یکی از تانک‌ها ایستادیم و با ژست پیروزی، عکس یادگاری گرفتیم. بعدازظهر به خرمشهر رسیدیم و به‌طرف مسجد جامع رفتیم.

خیلی از محله‌ها به تلی از خاک تبدیل شده بود و از کوچه و خیابان خبری نبود. با اینکه هرکدام از ما محله‌های خرمشهر را می‌شناختیم، اما با این همه خرابی، راه را گم کردیم و نمی‌دانستیم از چه راهی به سمت مسجد جامع برویم.

یاسر زائری را جلو انداختیم. بچه خرمشهر بود و بهتر از ما می‌توانست راه را پیدا کند. عراقی‌ها از ترس حمله و نفوذ رزمنده‌ها، شهر را به یک دژ بزرگ نظامی تبدیل کرده بودند. از ماشین پیاده شدیم و در کوچه و خیابان‌ها گشتی زدیم.

عراقی‌ها در بعضی محله‌ها، قسمتی از دیوار بین خانه‌ها را خراب کرده بودند و از بین دیوار‌ها تردد می‌کردند. بیشتر خانه‌های خرمشهری‌ها خالی‌شده بود. بعثی‌ها هر وسیله با ارزش و قابل‌استفاده‌ای را برده بودند. تنها چیزی که هنوز روی دیوار‌ها خودنمایی می‌کرد، قاب عکس‌های خانوادگی بود؛ تنها نشانه صاحبان اصلی خانه‌ها که از چشم بعثی‌ها دور مانده بود.

سجده شکر در مسجد جامع خرمشهر

خرمشهر شبیه شهر‌های ویران جنگ جهانی دوم در فیلم‌های سینمایی بود. هرچه جلوتر می‌رفتیم، کمتر خرمشهر را می‌شناختم. عده‌ای رزمنده در حال شستن حیاط مسجد بودند، عده‌ای هم در خیابان‌های اطراف ایستاده بودند. بیشترشان سرتا پا خاکی بودند. با بچه‌ها وارد مسجد شدیم. در حیاط مسجد سجده کردم؛ چندبار زمین را بوسیدم و خاک کف مسجد را بو کردم. وارد شبستان شدیم. در و دیوار مسجد را طواف کردیم و به یمن این پیروزی بزرگ، دو رکعت نماز شکر خواندیم.

دالان‌های زیرزمینی بعثی‌ها در خرمشهر

یکی از خاطره‌های مشترک همه ما از خرمشهر، کبابی‌ها و ساندویچی‌های خیابان ساحلی و قایق‌سواری در کارون بود. با بچه‌ها از رو به روی مسجد جامع گذشتیم و به سمت خیابان ساحلی رفتیم. در مسیرمان متوجه کانال‌های زیرزمینی شدیم. داخل کانال رفتیم. سرم را خم کردم که به‌جایی نخورد؛ اما متوجه شدم ارتفاع کانال ۱۰ تا ۲۰ سانت از قد من بلندتر است. هر چه جلو می‌رفتیم، این تونل یا کانال زیرزمینی به آخرش نمی‌رسید.

آن‌قدر جلو رفتیم تا به لب شط رسیدیم. از دریچه کانال، بخش شرقی خرمشهر در آن‌طرف رودخانه کارون و مواضع نیرو‌های خودی را می‌دیدیم. با کنجکاوی مسیر تونل را جلو رفتیم تا ببینیم از کجا سر درمی‌آوریم. از خیابان ساحلی دور شدیم. تونل زیرزمینی عراقی‌ها از خانه‌های مردم خرمشهر گذشت و در یکی از خیابان‌های اصلی شهر به سنگر عراقی‌ها رسید.

عراقی‌ها خرمشهر را برگ برنده خودشان در جنگ می‌دانستند و هر کاری کردند خرمشهر را حفظ کنند. آن‌ها در طول و عرض خیابان ساحلی که در قسمت غربی خرمشهر بود، کانال زیرزمینی حفر کرده بودند.

نزدیک اذان مغرب به مسجد جامع برگشتیم و کنار رزمنده‌ها نماز جماعت خواندیم. صف نمازگزار‌ها تا حیاط کشیده شده بود. وسط دو نماز، دست‌به‌دست هم دادیم و دعای وحدت را خواندیم.

ساچمه‌پلو با سنگ‌های ریز و درشت

هنوز در مسجد بودیم که بچه‌های تدارکات شام آوردند و بین همه نیرو‌ها تقسیم کردند. دور هم نشستیم و پلو عدس یا به قول بچه‌ها ساچمه‌پلو خوردیم. ممکن نبود با خوردن پلو عدس، چند سنگ‌ریز و درشت زیر دندان‌مان نرود. احتمالاً آشپز‌ها وقت کافی برای پاک کردن برنج و عدس و جدا کردن سنگ‌ریزه‌ها نداشتند و برنج و عدس را فله در قابلمه غذا می‌ریختند.

بعد از شام، پیاده به خیابان‌های اطراف مسجد رفتیم. حول‌وحوش خیابان چهل متری، سنگر اجتماعی عراقی‌ها را پیدا کردیم. مثل فاتحان جنگ داخل سنگر رفتیم. سنگر که نبود، بیشتر شبیه انبار تدارکات بود. انواع و اقسام کنسرو، کمپوت و شیر خشک در سنگر پیدا می‌شد. بیشترشان هم خارجی بودند.

با اینکه در مسجد شام خورده بودیم، دوباره دورهم نشستیم و چند قوطی کمپوت و کنسرو باز کردیم و با اشتها خوردیم. شب را در همان سنگر اجتماعی عراقی‌ها خوابیدیم. تا نصفه‌شب از خاطرات‌مان از خرمشهر گفتیم و خندیدیم: خاطرات قبل از جنگ و دوره نوجوانی.

صبح برای خواندن نماز جماعت به مسجد جامع رفتیم. بعد از نماز، صبحانه را هم همان‌جا کنار رزمنده‌ها خوردیم. بعد از صبحانه به فلکه فرمانداری رفتیم و از پل شناور حفار از روی رودخانه کارون گذشتیم و خودمان را به جاده اهواز- آبادان رساندیم و از آن‌جا برای دیدن دوستان‌مان به ستاد امداد جبهه آبادان رفتیم.

در حیاط ستاد چند نفر از بچه‌ها مشغول تعمیر آمبولانس بودند. همه‌جا روغن ماشین ریخته بود و بوی بنزین به بینی می‌زد. بچه‌ها دور ما جمع شدند. ناهار را باهم خوردیم و بعدازظهر به ماهشهر برگشتیم».

منبع:

رامهرمزی، معصومه، امدادگر کجایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران، چاپ دوم، ۱۴۰۰، صص ۲۴۷، ۲۴۸، ۲۴۹، ۲۵۰، ۲۵۱، ۲۵۲

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اقدام بعثی‌ها برای حفظ خرمشهر در خیابان ساحلی شهر بیشتر بخوانید »

تضعیف روحیه بعثی‌ها توسط شهید خرازی در خرمشهر

تضعیف روحیه بعثی‌ها توسط شهید خرازی در خرمشهر


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبرد‌های دوران هشت سال دفاع مقدس متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات این دوران محسوب شود.

حاج رمضان الله وکیل؛ مسئول تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنی‌هاشم (ع) در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «موقعیت الله وکیل»، به بیان اقدامات ارزشمند پشتیبانی و تدارکات در عملیات بیت‌المقدس پرداخته است:

به نظر من از تدابیر صحیحی که از همان اولین روز‌های شروع جنگ اندیشیده شد، فعال شدن پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی بود که در عملیات بیت‌المقدس نیرو‌های آن آشکارتر وارد صحنه نبرد شدند و گام‌به‌گام با نیرو‌ها از هر محور برای احداث دپو، سنگر، کانال و… بر اساس نیاز‌های یگان‌های خودی اقدام می‌کردند.

سپاه هم از این عملیات به بعد، به فکر تقویت و تأمین تجهیزات مهندسی و ارتقای توانایی‌های این واحد افتاد. زمانی که نیرو‌های تیپ ما (۲۵ کربلا) در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس به جاده اهواز-خرمشهر رسیدند، نیرو‌های جهاد و مهندسی سپاه، دپوی عظیمی به ارتفاع بیش از سه متر در امتداد جاده اهواز-خرمشهر از بعد از سه‌راهی پادگان حمید تا میدان ورودی شهر احداث کردند و درحالی‌که در دید مستقیم دشمن بودند، موفق شدند تا این فاصله ۱۰۰ کیلومتری را در کمتر از یک هفته دپو کشی کنند تا تردد برای نیرو‌های خودی در جاده اهواز-خرمشهر با امنیت بیشتری امکان‌پذیر شود. امکاناتی هم که جهاد در این زمینه به کار گرفت، از طریق مردم، سازمان‌ها و نهاد‌ها تأمین‌شده بود. مثلاً فلان وزارتخانه یا اداره پنج دستگاه لودر داشت که یکی از آن‌ها را به جهاد اهدا کرده بود تا در جبهه به کار گرفته شود.

ما در هر سه مرحله عملیات بیت‌المقدس در نقش تدارکات و پشتیبانی تیپ ۲۵ کربلا، به سهم خود برای آزادی خرمشهر و تثبیت و استقرار رزمندگان، با توجه به گستردگی منطقه عملیاتی و اینکه دائم نیرو‌ها در حال پیشروی بودند، بسیار فعال بودیم و فشار زیادی را متحمل شدیم؛ گاهی در محور و خطی اعلام نیاز به مهمات می‌شد؛ اما وقتی ماشین حاوی مهمات به محل اعزام می‌شد، نیرو‌ها پیشروی کرده بودند و با شدت آتش دشمن، هر لحظه احتمال برخورد ترکش یا تیر به ماشین حمل مهمات و انفجار آن وجود داشت که اگر چنین اتفاقی می‌افتاد، ماشین به همراه راننده و نیرو‌های همراهش در یک‌لحظه با انفجار وحشتناکی دود می‌شد و به هوا می‌رفت.

اولویت ما تأمین وسایل جان‌پناه و تجهیزات و مهمات رزمندگان بود. کار رساندن مواد غذایی و آب هم با مشکلات خاص خودش روبه‌رو بود. گاهی در بین راه، تانکر آب هدف قرار می‌گرفت و با هدر رفتن آب، کار با تأخیر مواجه می‌شد و برای جایگزینی سریع، با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شدیم. در کنار همه این مشکلات، جابه‌جایی نیرو‌ها و رساندن آن‌ها تا خط مقدم، اولین وظیفه ما بود. از طرفی تعداد کافی خودرو نیز در اختیار ما نبود که همه را هم‌زمان سرویس دهیم. به همین دلیل به‌ناچار در دو یا چند مرحله این کار را سامان می‌دادیم و گاهی هم به همه واحد‌ها اعلام می‌کردیم که رأس ساعت فلان همه خودرو‌های واحدتان در خدمت تدارکات باشد تا کار انتقال نیرو‌ها به محل شروع عملیات یا خطوط محل درگیری به‌خوبی انجام گیرد.

جلوگیری از غرق شدن تجهیزات نظامی

به خاطر دارم در آب‌های ساحلی خرمشهر، لنجی نزدیک اسکله خرمشهر در حال غرق شدن بود که با دو سه نفر از نیرو‌ها داخل آن شدیم و بیش از چند هزار قبضه سلاح سبک را که عراقی‌ها برای نیرو‌های خودشان در خرمشهر فرستاده بودند، کشف و تخلیه کردیم.

از همه یگان‌های عملیاتی که وارد خرمشهر شده بودند، هر یک، یکی دو ماشین از این سلاح‌ها را تحویل گرفتند و بردند. ما هم بیش از سه وانت به‌عنوان هدیه به تیپ امام حسین (ع) فرستادیم. بیشتر اسلحه‌ها کلاشینکف بود و دوقبضه تیربار و چندین قبضه آرپی‌جی ۷ هم در بین سلاح‌ها وجود داشت که نصیب تیپ ما شد.

اگر این عملیات به‌سرعت اجرا نمی‌شد و مدت‌زمان بیشتری صرف آن می‌شد، از نظر پشتیبانی در بخش ملزومات شخصی و تأمین تجهیزات و مهمات هم به مشکل برمی‌خوردیم.

ناباوری فرماندهان از خبر فتح خرمشهر

روزی که خرمشهر به محاصره نیرو‌های ما درآمد، شهید حسین خرازی که وضعیت دشمن را دیده بود، به‌منظور تضعیف روحیه آن‌ها و تقویت روحیه رزمندگان، با خودرو از خاکریز خودی عبور و به سمت مرکز شهر خرمشهر حرکت کرد. خرازی هیچ ترسی از دشمن نداشت و در حین عملیات دائم می‌گفت این قسمت را پر کنید؛ فلان جا را آتش بریزید.

به خاطر دارم وقتی شهیدان احمد کاظمی و حسین خرازی به قرارگاه مرکزی عملیات اعلام کردند که ما الآن داخل خرمشهریم، در آن‌سوی بی‌سیم باورش برای فرماندهان قرارگاه مشکل بود و آن‌ها چندین‌بار تکرار کردند که ما داخل خرمشهریم و ۶ هزار نفر عراقی به شکل تظاهرات، خودشان را تسلیم کرده‌اند تا باورپذیر شد.

دیگر اینکه آن دسته از نیرو‌های عراقی که خودشان را به آب‌زده بودند که فرار کنند، اکثرشان غرق شدند یا هدف گلوله قرار گرفتند و جنازه‌های آن‌ها در کنار ساحل در دو طرف رودخانه به چشم می‌خورد.

چشیدن طعم پیروزی در خرمشهر

به‌هرحال استعداد و نبوغی که آن زمان فرماندهان و طراحان اصلی در قرارگاه مرکزی عملیات به خرج دادند؛ با حول و قوه الهی و تلاش واحد پشتیبانی و تدارکات، یگان‌های رزمی شرکت‌کننده در عملیات بزرگ بیت‌المقدس، همه اهداف پیش‌بینی‌شده و موردنظر محقق شد و ما طعم بسیار شیرین پیروزی را در آزادی خرمشهر چشیدیم و با شنیدن پیام امام خمینی (ره) از رادیو و بلندگو‌های واحد تبلیغات در جبهه، همه خستگی‌هایمان در رفت.

قبل از این عملیات، صدام اعلام کرده بود هر نیروی نظامی ایرانی که بتواند خرمشهر را فتح کند، کلید بصره را به او خواهم داد. طبق گزارش‌های نیرو‌های اطلاعات-عملیات، نیرو‌های عراقی تا نزدیک بصره فرار کرده بودند که اگر از قبل پیش‌بینی‌های لازم در خصوص تأمین امکانات و نیروی رزمنده شده بود، می‌توانستیم با تعقیب آن‌ها ضربات بیشتری به ارتش عراق وارد کنیم.

منبع:

فضل‌الله صابری، رضا اعظمیان جری، موقعیت الله وکیل، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، تهران ۱۴۰۱، صص ۵۵، ۵۶، ۵۷، ۵۸

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تضعیف روحیه بعثی‌ها توسط شهید خرازی در خرمشهر بیشتر بخوانید »