عملیات خیبر

قد خمیده همت را در عملیات خیبر دیدم

قد خمیده همت را در عملیات خیبر دیدم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، «جعفر جهروتی زاده» رزمنده‌های قدیمی لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) به خوبی می‌شناسند، فرمانده گردان که با بسیاری از فرماندهان ارتباط نزدیک داشت و در واپسین روز‌های حیات دنیوی شهید محمدابراهیم همت همراه او بود. او در خاطره روز‌های آخر همراهی با شهید همت در عملیات خیبر روایتی شنیدنی دارد که در ادامه ان را می‌خوانید.

چند شب در طلاییه درگیر بودیم، هدف این بود راه را به جاده نشوه عراق باز کنیم و از طریق ارتباطات زمینی به جزایر شمالی و جنوبی راه برسیم تا بتوانیم امکانات و تجهیزات راحت منتقل شود، خب این اتفاق نیفتاد و در نهایت ما به داخل جزایر رفتیم.

روز اول همت زودتر رفت و من با تاخیر به او پیوستم. در آنور بنه تدارکاتی داشتیم، رفتم در بنه و از بچه‌ها پرسیدم حاجی کجاست؟ گفتند جلوتر مستقر شده. چند کلیومتری پیاده راه رفتم، در اتاقکی او را پیدا کردم، سر نماز بهم ریخته و داغان به نظر می‌رسد قد خمیده این فولاد جبهه را آنجا، در طلاییه دیدم، بعد نماز سلام و علیکی کردیم تا اینکه به یکباره حدود ۱۰_۱۲ هواپیمای عراقی برای حمله به دژی که در نزدیکی ما قرار داشتند آمدند، چند گردان روی دژ مستقر بود و نردیک به ۵۰۰ نیرو در آنجا قرار داشت، در اثر این حمله کلی از بچه‌ها شهید و مجروح شدند.

روح اکبر زوجاجی شاد، همان لحظه رسید، تعدادی از شهدا را جدا کردیم و کناری گذاشتیم. همت بالای سر شهیدی نشست، شهیدی که سر در بدن نداشت، دست روی سینه شهید گذاشت و زیر لب چیز‌هایی گفت، بعد رو کرد به اکبر و گفت چقدر خوب است اینطور انسان به دیدن ارباب برود. اکبر ۲ روز بعد شهید شد در حالی که فکر می‌کردند همت خبر ندارد، اما خبر داشت و به روی خودش نمیاورد.

از آنجا رفتیم به سنگر مرکزی در جزایر، همه فرماندهان داخل سنگر بودند، همت رو کرد به مرتضی قربانی و گفت چندتا نیرو به ما بده خط هیچ کس را نداریم. مرتضی قربانی جواب داد هرچه نیرو داشتم در سه راه فرستادم و شهید شدند. قرار شد سلیمانی یک دسته نیرو به همت بدهد. یکی از معاون گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله آمد و همت را نشاند ترک موتورش و رفتند، من هم پشت سرشان حرکت کردم. در سه راهی شهادت دیگر کمتر کسی تردد می‌کرد، می‌دانستیم هرکس برود شهید می‌شود. رفتیم داخل سه راه، اوضاع بسیار وخیم بود به خصوص وضعیت بچه‌ها که از تشنگی لب هایشان پر از خون و ترک شده بود. همه از تشنگی له له می‌زدند واز آبی که جنازه داخلش بود لب‌تر می‌کردند. همت چند قمقمه برداشت و با اینکه در تیررس بود، مسیری رفت و آن‌ها را اب کرد و به بچه‌ها داد.

حاجی به من گفت برو انتهای خط، در انتها سعید مهتدی با یکسری نیرو عقب بود و چند شب با عراق درگیر بودند. وقتی پیش مهتدی رفتم رگیری فروکش کرده و خط آرام شد، همه تعجب کردند، شبش هم ماندم و تا صبح هیچ خبری نشد. فردا با موتور برگشتم. از سه راه که برمیگشتم دیدم جنازه‌ای در مسیر افتاده شبیه همت، اما اصلا نتوانستم قبول کنم که خودش باشد. گاز ماشین را گرفتم و آمدم سنگر قرارگاه، خبر از حاج همت که گرفتم فهمیدم شهید شده و پیکری که دیدم متعلق به او بوده.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قد خمیده همت را در عملیات خیبر دیدم بیشتر بخوانید »

آرم حزب بعث چوب‌لباسی اسرا شد

آرم حزب بعث چوب‌لباسی اسرا شد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، من و دیگر اسرا که در آسایشگاه قبلی به‌خاطر درست‌کردن تریبون و پرچم ایران شکنجه شده بودیم، با خودم عهد کرده بودم این کار را تلافی کنم. از قصد به اسرا نگفتم که مسئول زندان به من گفته است نباید این قسمت از دیوار به هیچ عنوان مخدوش و یا چیزی نصب نشود تا آن‌ها دیوار را مخدوش کنند و از دیدن میخ کوبیدن و آویزان کردن لباس‌هایشان بر روی آن آرم لذت می‌بردم.

بعثی‌ها صبح زمان آمارگیری متوجه این مسئله نشدند؛ اما ظهر حدود ساعت ۳ یا ۳:۳۰ که دوباره ما را برای شمارش به حیات فرستادند و چند نفر از آن‌ها برای تفتیش وسایل به آسایشگاه رفت، متوجه شدند بر روی تصویر عقاب میخ زده شده و لباس آویزان کرده‌ایم؛ با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و به من که مسئول آسایشگاه بودم گفت که چرا دیوار را به این روز انداختید پاسخ دادم اسرا این کار را کرده‌اند من اطلاعی ندارم؛ پرسیدند مگر مسئول قبلی آسایشگاه به شما نگفته بود که نباید این طرف دیوار مخدوش و چیزی نصب شود من اظهار بی‌اطلاعی کردم و گفتم چیزی به من گفته نشده است. در نهایت ما را شکنجه کردند و تا چند روز آب را قطع کردند و وقتی دیدند ما اهمیتی برای پرچم آن‌ها قائل نیستیم بر روی آن قسمت رنگ زرد کشیدند.

محمدتقی نصیری سال ۱۳۶۲ چهارم دبیرستان بود و در رشته علوم‌تجربی در روستای سیس که اکنون به شهرستان شبستر از توابع شهرستان تبریز ارتقا یافته است، مشغول تحصیل بود روزی که قرار بود رزمندگان را از این شهرستان به جبهه اعزام کنند او که برای رفتن به جبهه ثبت‌نام نکرده بود کیف و کتاب‌هایش را در مدرسه رها کرد و از آنجا دو و نیم کیلومتر تا سر جاده دوید تا بتواند با ۲ ریالی که در جیبش داشت سوار یک ماشین شود و خود را به تبریز برساند؛ بعد از رسیدن به مکان موردنظر با لشکر عاشورا به جبهه اعزام شد.

۷ سال اسارت در موصل

این آزاده دفاع مقدس در روایت خاطرات خود از اسارت چنین نقل می‌کند: برای عملیات خیبر مرا به‌عنوان بیسیمچی به گردان امام حسین (ع) فرستادند که در جزیره مجنون از ناحیه شکم و پا مجروح شدم و به اسارت نیرو‌های بعثی در آمدم؛ آن‌ها ما را به یک پادگان در شرق بصره بردند؛ بعد از مدتی به استخبارات عراق منتقل شدیم، پس از آنجا هم ما را به اردوگاه موصل فرستادند حدود هفت سال در اسارت بودم و بیشترین دوره اسارتم در اردوگاه موصل سپری شد.

نیرو‌های بعثی هیچ‌گونه اقدام درمانی برای اسرایی که مجروح شده بودند انجام ندادند هر کس خودش زخمش را با تکه‌ای پارچه می‌بست تا جلوی خونریزی‌اش را بگیرد؛ مجروحیت برخی از رزمندگان شدید بود؛ مثلاً به چشم یا نقاط دیگر بدنشان تیر اصابت کرده بود یا دست و پاهایشان قطع شده بود. به بدن من هم ترکش‌خورده بود وقتی به ایران آمدم پزشکان سه ترکش را از بدنم بیرون آوردند و همچنان دو تای آن در بدنم جا خش کرده است.

شکنجه با برق، کتک سهمیه هر رو ما بود

اوایل در بغداد شکنجه‌ها وحشتناک بود اسرا را از پنکه‌های سقفی آویزان می‌کردند و یا به گوش‌ها و دست‌وپای ما برق وصل می‌کردند و یا رزمندگان را به تخت می‌بستند و آن‌ها را کتک می‌زدند، گوش‌ها و پا‌های مرا هم برای گرفتن اعتراف به برق وصل کردند. کتک با کابل و نبشی هم سهمیه هر روز ما بود. یک هفته در بغداد بودیم وضعیت بهداشتی در آنجا بسیار نامطلوب بود همه اسرا را به یک مکان کوچک فرستادند اجازه نمی‌دادند به توالت برویم و اگر ناگزیر می‌شدیم در گوشه‌ای از آن اتاق ادرار می‌کردیم.

اسرا عملیات خیبر بیشترین دوره اسارت خود را موصل گذراندند. هر روز اسارت پر از خاطره بود اکنون برایم ایستادگی مردم مهم است آن زمان همه شکنجه می‌شدند؛ اما ایستادگی می‌کردند بعثی‌ها به اسرا می‌گفتند به امام خمینی (ره) توهین کنید؛ اما ما این کار را انجام نمی‌دادند و آن‌ها به‌خاطر سرپیچی از دستور ما را تا سر حد مرگ کتک می‌زدند؛ یکی از ناگوارترین اخبار برای ما در اسارت فوت امام بود؛ چون ما به امید اینکه بعد از آزادی رهبر را می‌دیدیم روزگار می‌گذراندیم و امید ما به یاس تبدیل شد.

اهتزاز پرچم ایران در اسارت

بعثی‌ها از طریق روزنامه‌ها و مجلاتی که به ما می‌دادند می‌خواستند ما با خواندن اخبار ضدونقیض و منفی در رسانه‌هایی نظیر نشریه مجاهد و روزنامه حقیقت که از سوی منافقان به زبان فارسی منتشر می‌شد و تمام اخبار آن دروغ بود روحیه ما را جریحه‌دار کنند تا بتوانند در عقاید ما رخنه کنند ما به این مسئله پی برده بودیم چند نفر مسئول جمع‌آوری اخبار و اطلاع‌رسانی به اسرا شدند آن‌ها در روز‌های شنبه به‌صورت مخفیانه اخبار را به ما اعلام می‌کردند.

من مسئول آسایشگاه بودم و برنامه‌های فرهنگی، هنری را به‌صورت مخفیانه انجام می‌دادیم؛ اگر چه اسلحه از دست ما افتاده بود؛ اما مهم‌تر از آن نگه‌داشتن عقاید و حب وطن بود آن‌ها برای دست‌کشیدن ما از این مسائل با ما برخورد می‌کردند؛ اما دست‌بردار نبودیم. شنبه‌ها روز اخبار بود گروهی اخبار را از روزنامه‌هایی مانند القاصدیه، الجمهوری که بعثی‌ها به ما می‌دادند جمع‌آوری می‌کردند.

دهه فجر که روز اخبار در اسارت هم بود برای اینکه جو کمی تغییر کند چند پتو را تا زدیم و با آن‌ها تریبون درست کردیم یکی از اسرا پیشنهاد داد با حاشیه‌های رنگی پتو‌ها پرچم ایران را درست کنیم چند نفر از آنان بخشی از پارچه پتو‌ها را جدا کردند و آن‌ها را باظرافت خاصی به یک چوب نصب کردند و با نخ آرم الله را تهیه نوشتیم.

من به‌عنوان مسئول آسایشگاه موقعی که برنامه‌ای اجرا می‌شد خود را به خواب می‌زدم تا اگر سرباز‌های بعثی آمدند اظهار بی‌اطلاعی کنم؛ یکی از بچه‌ها پشت تریبون قرار گرفت و شروع کرد به اخبار گفتن یکی از سربازان بعثی به اسم احمد سوزنی، البته ما فامیل او را سوزنی گذاشته بودیم؛ چون خیلی چموش، بداخلاق و زرنگ بود و مثل سوزن همه‌جا رخنه می‌کرد، از پشت نرده‌های پنجره که روبه حیات بود تریبون و پرچم را دید قبل از آمدن او به داخل آسایشگاه اسرا سریع پرچم را برداشتند.

بعد از ورود به آنجا پرسید مسئول آسایشگاه کجاست، آن‌ها گفتند خوابیده. من هم‌صدای او را می‌شنیدم گفت او را صدا کنید من جوری از خواب بیدار شدم تا تصور کند خواب بوده‌ام؛ او آب‌دهانش را به صورتم پرتاب کرد و با ناسزا گفت این وضعی است، پرچم را از کجا آوردید؟ من گفتم که نمی‌دانم خواب بودم، گفت فردا به انفرادی می‌روی و شکنجه می‌شوی و تا صبح به داخل آسایشگاه می‌آمد، می‌رفت و غر می‌زد و نگذاشت بخوابیم. اما ما افتخار می‌کردیم در قلب دشمن پرچم کشورمان را به اهتزاز درآوردیم.

منبع: ایرنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آرم حزب بعث چوب‌لباسی اسرا شد بیشتر بخوانید »

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

همت‌نامه‌های نگاشته‌شده در وصف زندگانی سردار خیبر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در این نوشتار، به معرفی کتاب‌هایی که در مورد شهید همت نگاشته شده‌اند، پرداخته شده است.

۱. کتاب «شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتار‌های مدیریتی شهید همت» به قلم «علیرضا شفیعی» در مورد شهید همت نوشته است که «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» آن را در قالب مجموعه «فرماندهان جوان» منتشر کرده است.

در بخشی از پیش‌گفتار کتاب آمده است: «تولد فرماندهان جوان، اما بزرگ و حماسه‌ساز در دفاع مقدس ملت ایران، مرهون اعتماد امام امت به جوانانی بود که باایمان و روحیه انقلابی، استعداد و توانشان را خالصانه به میدان آوردند تا وابستگی و حقارت را از صفحات تاریخ ملت‌شان پاک و کاری کنند که دیگر هیچ تجاوزگری خیال تجاوز به میهن‌شان را در سر نپروراند؛ بنابراین بیان فراز‌های دست یافتنی از زندگی و همچنین تدبیرها، ابتکار‌ها و شیوه‌های فرماندهی آنان در دوران دفاع مقدس، درس‌هایی آموختنی و الگو‌هایی به‌کارگرفتنی در بحران‌های سخت دیگر دارد.

با این دیدگاه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس بر آن است که رفتارها، تجربه‌ها و نکاتی مفید از زندگی فرماندهان شهید جنگ را در قالب مجموعه «فرماندهان جوان» تدوین و منتشر کند.»

بخشی از مقدمه نویسنده از این قرار است: «شهید «محمدابراهیم همت» از جمله چهره‌های برجسته دوران طلایی دفاع مقدس است که توانست در مدت کوتاه عمر پرثمر خود، آثار بسیار شگفت‌انگیزی بر جای بگذارد. او با پیروی از شیوه رفتار بزرگان دین مبین اسلام، مدیریتی را به منصه ظهور رساند که امروز دستورالعمل رفتاری خیل عظیمی از هم‌رزمان و دلدادگان آن شهید بزرگوار است.»

در این کتاب در مورد فعالیت همت در کردستان آمده است: «همت پس از پیروزی انقلاب، در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرضا نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسئولیت واحد روابط عمومی را به‌عهده گرفت و به فعالیت‌های خود، بُعدی تازه بخشید.

اواخر سال ۱۳۵۸ بود که برای فعالیت‌های عقیدتی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک عزیمت کرد. هنوز چند صباحی از آغاز انقلاب اسلامی نگذشته بود که دشمنان اسلام و انقلاب به‌دنبال براندازی نظام نوپای اسلام برآمدند و برای این منظور، در مناطقی از کشور غائله‌هایی برپا کردند، یکی از این مناطق، کردستان بود.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

ابراهیم مانند دیگر دلسوزان انقلاب، برای دفاع از میهن اسلامی در خرداد سال ۱۳۵۹ ره‌‍سپار شهر پاوه شد و در ابتدای امر، مسئولیت روابط عمومی سپاه آنجا را به‌دستور شهید «ناصر کاظمی» به‌عهده گرفت.

اولین روز‌های ورود همت به پاوه، مصادف با اوج درگیری بین نیرو‌هایی شهید «ناصر کاظمی» و عوامل ضدانقلاب بود. همانطور که نیرو‌های نظامی، مسئولیت خود را به‌دقت انجام می‌دادند و روستا‌های منطقه را از وجود عناصر مسلح ضدانقلاب پاک‌سازی می‌کردند، همت نیز خودش را موظف می‌دانست که مشکلات فرهنگی، عمرانی و بهداشتی توده‌های روستانشین منطقه را رفع کند.

اخبار مربوط به پاک‌سازی روستا‌ها را جمع‌آوری کند و به هماهنگی در برنامه‌های تبلیغی، مذهبی و اخلاقی نیرو‌های رزمنده و بومیان منطقه بپردازد. مجموعه این فعایت‌ها و به‌ویژه رفتار‌های شخصیتی همت در خنثی کردن جنگ روانی دشمن و جذب مردم کُرد به انقلاب، تأثیر‌های شگفت‌انگیزی برجای گذاشت.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

آغاز جنگ تحمیلی و نیاز به دفاع همه‌جانبه، همکاری همت با حاج «احمد متوسلیان» را بیشتر می‌کند. حاج ابراهیم، همراه با فرمانده دلاورش، به‌‍دستور فرماندهی کل سپاه، مأموریت یافت که ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ «محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)» را تشکیل دهند. او در سازماندهی نیرو ۹‌های این لشکرِ همیشه قهرمان، نقش به‌سزایی داشت.

پس از چندی، همت بر اساس ضرورت و دستور، همراه با حاج احمد، به لبنان اعزام شد و در آنجا نیز مدیریتی وصف‌ناپذیر از خود برجای گذاشت. زمانی که به ایران بازگشت، دل و جان خود را در لبنان جاگذاشت و تنها برگشت.

درس‌هایی که از فرمانده‌اش آموخته بود، او را به یک فرمانده تبدیل کرده بود؛ لذا مسئولان سپاه پاسداران تصمیم گرفتند او را جایگزین حاج احمد در لشکر کنند.

رفتار‌ها و منشر والای حاج همت در طول مسئولیت در لشکر، باعث شد که چنان محبوبیتی در بین نیروهایش پیدا کند که هر آنچه را دستور می‌داد، بدون کوچکترین مخالفتی انجام دهند؛ چراکه خودش اولین اقدام کننده در خط مقدم همه برنامه‌ها بود.»

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۲. «یادگاران ۲ (کتاب محمدابراهیم همت)» به قلم «مریم برادران» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

۳. «معلم فراری» به قلم «رحیم مخدومی» زندگینامه داستانی شهید همت نوشته شده است که نشر «سوره مهر» آن را منتشر کرده است.

۴. «طنین همت» به قلم «ابراهیم رستمی» منتشر شده است که نویسنده در آن به بیان گوشه‌ای از زندگانی شهید همت پرداخته و مکالمات شهید همت با دیگر فرماندهان را منتشر کرده است و نشر «جمال» آن را منتشر کرده است.

۵. «شهید همت» به قلم «احمد عربلو» توسط انتشارات «دفتر کمک‌آموزشی» منتشر شده است. این کتاب سبک جدیدی از بیان خاطرات است.

۶. «افلاکیان زمین (محمدابراهیم همت)» به قلم «محمدحسین عباسی ولدی» توسط نشر «شاهد» منتشر شده است.

۷. «از چشم‌ها ۳؛ به مجنون گفتم زنده بمان (کتاب همت)» به قلم «فرهاد خضری» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

مجموعه کتاب‌های «از چشم‌ها» که به‌همت انتشارات روایت فتح منتشر می‌شود، در سومین کتاب خود به روایت ماجرا‌ها و خاطرات شهید همت از زبان دوستان، همسر، برادر و همرزمان او دارد.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۸. «نیمه پنهان ماه ۲؛ همت به‌روایت همسر شهید» به قلم «حبیبه جعفریان» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

۹. «به روایت همت» به قلم «حسین بهزاد» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده است.

این کتاب در برگیرنده ۳۲ درس‌گفتار برگزیده از مجموعه مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها، بیانات توجیهی و … شهید همت در حد فاصل بهار ۱۳۵۹ تا زمستان ۱۳۶۲ است که طی یک روند پژوهشی توسط این نویسنده جمع‌آوری شده است.

۱۰. «ضربت متقابل» به قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است. این کتاب، عنوان دوم مجموعه «حماسه ۲۷» با نام «ضربت متقابل» است که حوادث مربوط به سوابق رزمی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تابستان گرم و طولانی سال ۱۳۶۱ همزمان با آغاز دوران فرماندهی شهید «محمدابراهیم همت» بر این یگان و عملیات عظیم برون‌مرزی رمضان در جبهه شرق را بیان می‌کند.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۱۱. «آن روز در کنار تو» به قلم «محسن پرویز» توسط انتشارات «پیام فاطمیون» منتشر شده است که روایت داستانی زندگانی شهید همت برای نوجوانان است.

۱۲. «برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمدابراهیم همت» به قلم «علی اکبری» توسط انتشارات «یازهرا (س)» منتشر شده است.

این کتاب، هفتمین سری از مجموعه کتاب‌های «یاران ناب» است که انتشارات «یا زهرا (س)» این کتاب را در ترکیب تصویر و خاطرات منتشر کرده است.

این کتاب، ارائه اجمالی است از زندگی نامه شهید همت. در عین حال سعی شده است که با ذکر سال‌نمای زندگی شهید در ابتدای کتاب، تصویری ذهنی از شهید برای مخاطب ارائه شود و از طرف دیگر عموم خاطرات با ذکر نام راوی خاطره است.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۱۳. «شراره‌های خورشید» نوشته مشترک «گل‌علی بابایی» و «حسین بهزاد» است که توسط نشر ۲۷ بعثت با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات خیبر منتشر شده است.

این کتاب، ششمین اثر از گروه کتاب‌های «حماسه ۲۷» اثر گل‌علی بابایی و حسین بهزاد است. این کتاب رویداد‌های متنوعی از کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) طی چهارماهه پایانی سال ۱۳۶۲ را دربرمی‌گیرد.

در این اثر، حوادث و ماجرا‌های شگفت‌انگیزی از تاریخچه لشکر ۲۷ و واپسین ماه‌های حیات دنیوی فرمانده پرآوازه آن، شهید محمدابراهیم همت آمده‌اند که عمده آن‌ها ازجمله مهم‌ترین ناگفته‌های دوران دفاع مقدس بوده که برای نخستین بار در قالب اثری مکتوب منتشر می‌شود.

۱۴. «الشهید ابراهیم همت» به قلم «سید مصطفی حسینی» توسط انتشارات «پشتیبان» منتشر شده است که زندگی شهید همت را به زبان عربی روایت می‌کند.

۱۵. «ماه همراه بچه‌هاست» به‌قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «نشر ۲۷ بعثت» منتشر شده است و زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت است که از کودکی تا زمان شهادت وی را در برمی گیرد.

۱۶. «یاران ناب ۷؛ به فرماندهی همت» به‌قلم «محمدعلی صمدی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است و جستاری در زندگی جهادی شهید محمدابراهیم همت است.

تصاویر این کتاب‌ها را در زیر مشاهده کنید:

کتاب «شهید همت» به قلم «احمد عربلو» توسط انتشارات «دفتر کمک‌آموزشی» منتشر شده است. کتاب «ضربت متقابل» به قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است. کتاب «نیمه پنهان ماه ۲؛ همت به‌روایت همسر شهید» به قلم «حبیبه جعفریان» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است کتاب «معلم فراری» به قلم «رحیم مخدومی» زندگینامه داستانی شهید همت نوشته شده است که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است. کتاب «شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتارهای مدیریتی شهید همت» به قلم «علیرضا شفیعی» در مورد شهید همت نوشته است که «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» آن را در قالب مجموعه «فرماندهان جوان» منتشر کرده است. کتاب «افلاکیان زمین (محمدابراهیم همت)» به قلم «محمدحسین عباسی ولدی» توسط نشر «شاهد» منتشر شده است. کتاب «شراره‌های خورشید» نوشته مشترک «گل‌علی بابایی» و «حسین بهزاد» است که توسط نشر ۲۷ بعثت با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات خیبر منتشر شده است. کتاب «الشهید ابراهیم همت» به قلم «سید مصطفی حسینی» توسط انتشارات «پشتیبان» منتشر شده است که زندگی شهید همت را به زبان عربی روایت می‌کند. کتاب «به روایت همت» به قلم «حسین بهزاد» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده است. کتاب «طنین همت» به قلم «ابراهیم رستمی» منتشر شده است. کتاب «از چشم‌ها ۳؛ به مجنون گفتم زنده بمان (کتاب همت)» به قلم «فرهاد خضری» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است. کتاب «یادگاران ۲ (کتاب محمدابراهیم همت)» به قلم «مریم برادران» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است. کتاب «آن روز در کنار تو» به قلم «محسن پرویز» توسط انتشارات «پیام فاطمیون» منتشر شده است که روایت داستانی زندگانی شهید همت برای نوجوانان است. کتاب «برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمدابراهیم همت» به قلم «علی اکبری» توسط انتشارات «یازهرا (س)» منتشر شده است. کتاب «ماه همراه بچه‌هاست» به‌قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «نشر ۲۷ بعثت» منتشر شده است و زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت است که از کودکی تا زمان شهادت وی را در برمی گیرد. کتاب «یاران ناب ۷؛ به فرماندهی همت» به‌قلم «محمدعلی صمدی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است و جستاری در زندگی جهادی شهید محمدابراهیم همت است.

منبع:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1392/12/17/305601/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D9%85%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همت‌نامه‌های نگاشته‌شده در وصف زندگانی سردار خیبر بیشتر بخوانید »

کاری‌ترین ضربه بر پیکر استکبار از دیدگاه شهید همت

کاری‌ترین ضربه بر پیکر استکبار از دیدگاه شهید همت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محمد‌ابراهیم همت» روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضا به دنیا آمد و روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید؛ متن پیش رو بخشی از وصیتنامهاین شهید عزیز است:

 

«به تاریخ ۱۹ دی ۱۳۵۹ ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیت‌نامه می‌نویسم: هر شب ستاره‌ای را به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است، مادر جان می‌دانی تو را بسیار دوست دارم و می‌دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت است و عشق به شهیدان داشت.

مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسان‌ها را به تباهی می‌کشد و حکومت‌های طاغوت، مکمل‌های این جهل‌اند و شاید قرن‌ها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سردرگم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام، تبلور ادامه‌دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.

مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم، از امام بخواهید برایم دعا کنند، تا شاید خدا منِ روسیاه را در درگاه باعظمتش به‌عنوان یک شهید بپذیرد.

مادر جان، من متنفر بودم و هستم از انسان‌های سازش‌کار و بی‌تفاوت و متأسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی‌دانند برای چه زندگی می‌کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می‌گویند بسیارند.‌ ای کاش به خود می‌آمدند.

از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی‌شود. نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی…‌ای کاش ملت‌های تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می‌آمدند و آن‌ها نیز پوزه استکبار را بر خاک می‌مالیدند.

مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می‌کشد تا بتواند کم‌کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسان‌ها بیرون ببرد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را می‌شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده‌اند از هر طرف به این نونهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.

پدر و مادر؛ من زندگی را دوست‌دارم، ولی نه آنقدر که آلوده‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی‌وار زیستن و علی‌وار شهید شدن، حسین‌وار زیستن و حسین‌وار شهید شدن را دوست می‌دارم. شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد.

ببین ما به چه روزی افتاده‌ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجن‌زار کشیده است، ولی چاره‌ای نیست؛ این‌ها، سد راه انقلاب اسلامیند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شود تا راه تکامل طی شود.

مادر جان، به خدا قسم اگر گریه کنی و به‌خاطر من گریه کنی اصلاً از تو راضی نخواهم بود. زینب‌وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار (اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک)؛ و السلام.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کاری‌ترین ضربه بر پیکر استکبار از دیدگاه شهید همت بیشتر بخوانید »

شهید همت راضی نشد امام (ره) خطبه عقدش را بخواند!

استدلال شهید همت برای نخواندن خطبه عقدش توسط امام (ره)


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «همت» روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضا به دنیا آمد و روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید. 

نام محمدابراهیم همت از آن نام‌هایی است که به گوش خیلی از ما خورده است. مردی که فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود و ۴۰ سال قبل در اسفند سال ۶۲ در جزیره مجنون عاقبت بخیری را از خدا گرفت و شهید شد. روایت ازدواج شهید همت با «ژیلا بدیهیان» را از قول خواهر شهید در زیر بخوانید:

«ازدواج ابراهیم به سال ۶۰ برمی‌گردد. یک روز زنگ زد به مادر و تلفنی ماجرای خواستگاری‌اش را از یک دختر اصفهانی در پاوه تعریف کرد. مادر، ابتدا اعلام نارضایتی کرد و خواست همین جا (شهرضا) برایش یک دختر پیدا کند، اما حاجی قبول نکرد و گفت: من همسری را می‌خواهم که همه‌جا دنبالم باشد؛ حتی تا لبنان.

بعد هم گفت: دختری که انتخاب کرده‌ام همان است که می‌خواهم. خدا را شکر؛ همین طور هم بود. همسرش همیشه با ابراهیم بود و فقط موقع عملیات‌ها که می‌شد، آن هم با اصرار حاجی برمی‌گشت اصفهان.

با همه موانع موجود بر سر راه ابراهیم، بالاخره در سال ۶۰ به همسر مورد علاقه‌اش رسید و خطبه عقدشان با کمترین تشریفات و آداب و رسوم و تنها با یک مهریه ۱۵۰ هزار تومانی آن هم با اصرار پدر عروس، جاری شد. یکی از شرط‌های ازدواج همسر ابراهیم با او، نداشتن مهریه بود.

همسر حاجی خیلی دلش می‌خواست امام خطبه عقدشان را بخواند، ولی ابراهیم گفت: «من راضی نیستم وقت مردی را که این همه انسان با او کار دارند به خاطر کار شخصی خودم بگیرم.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

استدلال شهید همت برای نخواندن خطبه عقدش توسط امام (ره) بیشتر بخوانید »