عملیات خیبر

مراسم وداع با شهید تازه تفحص شده در کرج برگزار شد

مراسم وداع با شهید تازه تفحص شده در کرج برگزار شد



همزمان با سالروز شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، مراسم وداع با پیکر شهید تازه تفحص شده «محمدرضا رسولی» دوشنبه شب در شهرستان کرج برگزار شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آیین وداع با پیکر شهید «محمدرضا رسولی» از شهدای دوران دفاع مقدس که به تازگی شناسایی و به میهن اسلامی بازگشته، امشب از ساعت ۱۸ در مسجد امام حسین (ع) کوی ولیعصر (عج) کرج برگزار شد.

پس از برگزاری این مراسم، پیکر این شهید والامقام توسط هم محله ای هایش به سمت مسجدالرضا (ع) واقع در کوی ولیعصر (عج) تشییع و مراسم یادبودی در آن مکان برای او برگزار شده و سپس پیکر این شهید، به منظور زیارت عموم مردم به معراج شهدای هیئت انصارالامام رزمندگان کرج منتقل شد.

پیکر شهید محمدرضا رسولی فردا سه شنبه همزمان با سالروز شهادت امام هشتم شیعیان، از ساعت هشت و نیم صبح به منظور وداع خانواده، به منزل پدر وی و سپس به کانون شهید سبحانی سپاه کرج منتقل می شود.

پس از برگزاری مراسمی مختصر در کنار گلزار شهدای گمنام کانون، ساعت ۹:۱۵ دقیقه مراسم تشییع پیکر وی آغاز می شود.

پیکر پاک این شهید تازه تفحص شده، از کانون شهید سبحانی سپاه کرج تا ۴۵ متری گلشهر بر روی دستان مردم شهیدپرور کرج تشییع و ادامه مراسم تا امامزاده طاهر (ع) مهرشهر به صورت خودرویی برگزار و پیکر وی در گلزار شهدای این آستان مقدس به خاک سپرده خواهد شد.

پیکر شهید «محمدرضا رسولی» به همراه سه شهید والامقام دیگر از استان‌های فارس و همدان از شهدای دوران جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس به‌ تازگی از طریق جستجوی گروه تفحص کشف و هویت آن ها با انجام  آزمایش DNA شناسایی ‌شده است.

شهید رسولی متولد یکم اردیبهشت‌ سال ۱۳۴۰ که در دوران دفاع مقدس در عملیات‌های بسیاری شرکت داشته است، در هشتم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر که یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های رزمندگان اسلام بود، در منطقه هورالهویزه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مراسم وداع با شهید تازه تفحص شده در کرج برگزار شد بیشتر بخوانید »

برنامه معنوی شهید شوشتری‌نژاد

وقتی زیارت عاشورا می‌خوانم به یاد صحنه‌های کربلا می‌افتم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «دین» مجموعه خاطرات گردآوری شده بچه‌های مسجد جزایری است که به همت علی مسرتی به رشته نگارش در آمده و انتشارات سوره مهر نیز این کتاب را به چاپ رسانده است.

در بخشی از این کتاب زندگینامه شهید «عبدالعظیم شوشتری‌نژاد» آمده است که به شرح زیر است:

شهید «عبدالعظیم شوشتری‌نژاد» متولد سال ۱۳۳۵ است. خانواده او از ایرانی‌های مقیم عراق بودند که به دلیل ایرانی بودن در سال ۱۳۵۱ از آن کشور اخراج شدند. خانواده‌اش مدت چهار سال در یک اردوگاه در شهرستان جهرم استان فارس در چادر زندگی کردند و به همین دلیل امکان ادامه تحصیل برای او فراهم نشد.

در سال ۱۳۵۵ به اهواز مهاجرت کردند و عبدالعظیم در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. با شروع و اوج‌گیری انقلاب اسلامی، او در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کند و به پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره) می‌پردازد.

بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته می‌پیوندد و در کمیته به مقابله با ضدانقلاب و دشمنان انقلاب می‌پردازد. چندی بعد در شرکت کربن ایران در قسمت حراست مشغول به کار می‌شود. با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج مسجد جزایری چند بار به جبهه اعزام می‌شود.

شهید در این باره نوشته است:

«با یک گروه ۱۰ نفری از اهواز به خرمشهر رفتیم و به مقاومت در برابر نیرو‌های دشمن پرداختیم. در راه آهن که می‌جنگیدیم، فاصله میان ما و دشمن بسیار کم بود و ما از زیر قطار به طرف دشمن می‌رفتیم و به طرف تانک‌های دشمن شلیک می‌کردیم.

یک روز حدود ۹ ساعت با تانک‌ها درگیر شدیم و یکی دو تانک را به آتش کشیدیم، اما تعداد آن‌ها زیاد بود. غروب با یک زخمی به عقب برگشتیم و برای استراحت و تهیه مهمات به مسجد جامع رفتیم.»

شهید شوشتری‌نژاد بعد از خرمشهر مدتی در آبادان در جبهه ذوالفقاری نیز مقابل نیرو‌های دشمن ایستادگی کرد. او در سال ۱۳۶۲ از طریق رزمندگان مسجد جزایری به قرارگاه نصرت پیوست و به عملیات شناسایی و اطلاعات رزمی پرداخت. او به قرائت قرآن انس داشت و به طور منظم زیارت عاشورا می‌خواند.

شهید در یادداشتی نوشت: «اینجا معمولاً تمام هفته نماز شب می‌خوانم، اما موقعی که به مأموریت شبانه می‌روم و موقعیت ایجاب نمی‌کند، نمی‌توانم نماز شب بخوانم. شب‌های جمعه دعای کمیل را به طور دسته جمعی می‌خوانیم. وقتی زیارت عاشورا را می‌خوانم به خصوص صبح‌های جمعه به یاد صحنه‌های کربلا می‌افتم.»

شهید عبدالعظیم شوشتری‌نژاد پس از شرکت در عملیات آزادسازی خرمشهر با یکی از بستگان خود ازدواج کرد و مدتی بعد صاحب یک فرزند دختر شد. دخترش نوزادی هشت ماهه بود که پدر در عملیات خیبر در حالی که مشغول نجات مجروحان بود، بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وقتی زیارت عاشورا می‌خوانم به یاد صحنه‌های کربلا می‌افتم بیشتر بخوانید »

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، عملیات «خیبر» یکی از عملیات‌های دوران هشت سال دفاع مقدس بود که موجب آزادسازی هزار کیلومتر مربع از منطقه هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع از جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع از منطقه «طلاییه» شد. این عملیات را با مجاهدت‌ها و مقاومت‌های جانانه رزمندگان اسلام در جزایر مجنون و پیام امام خمینی (ره) مبنی بر ضرورت حفظ این جزایر می‌شناسند.

«کاظم احمدنژاد» یکی از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس است که حدود چهار سال در جبهه‌های حق علیه باطل جنگیده و تمام این مدت را در قسمت مخابرات و به‌عنوان بی‌سیم‌چی مجاهدت کرده و به همین دلیل، ارتباط نزدیکی با سرداران شهید این لشکر مانند «مهدی باکری»، «حمید باکری» و «مرتضی یاغچیان» داشته است. وی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز، به بیان خاطراتی از عملیات «خیبر» پرداخته است که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: کمی از عملیات خیبر بگویید؛ این عملیات در کدام منطقه و با چه اهدافی انجام شد؟

قرارگاه «کربلا» متشکل از ۲ یگان سپاه پاسداران و یگان‌هایی از ارتش بود که قرار بود عملیات خیبر را انجام دهند. قسمتی از هور، از سمت شرق به غرب جریان دارد و بعد از پشت سر گذاشتن یک پیچ، به نهر «خیّن» متصل می‌شود. در یک قسمت از این منطقه، ارتش عمل می‌کرد که همان «پاسگاه زید» بود و در فاصله حدودا ۱۰ کیلومتری قرار داشت؛ سپاه هم در هور عمل می‌کرد؛ به این شکل که از جناح حمله می‌کرد و ارتش از مقابل.

در آن مقطع، هور منطقه‌ای بکر و دست نخورده بود و بعد از عملیات «رمضان» هیچ عملیاتی در آن نواحی انجام نشده بود. «پاسگاه زید» هم قبلا امتحان شده بود. تمام تلاش در این عملیات این بود که به جاده بصره – العماره برسیم تا بصره مورد تهدید قرار گیرد.

در جبهه غرب، هرچند فاصله کمی تا بغداد وجود داشت؛ اما به دلیل اهمیت بالای این شهر، حاکمیت عراق سرمایه‌گذاری زیادی روی این مناطق کرده بود تا نزدیک شدن به بغداد برای ما غیرممکن شود. از طرفی دیگر نیز بصره دومین شهر صنعتی و نفتی عراق بود و تهدید این شهر ارزش زیادی برای ما داشت و برای همین شش یا هفت عملیات ایران در این منطقه انجام شد. همچنین تصرف چند بلندی در غرب ارزش چندانی برای ما و طرف مقابل نداشت؛ اما اهمیت جنوب و بصره زیاد بود.

دفاع‌پرس: از حال و هوای رزمندگان در آغاز عملیات خیبر بگویید.

از زیبایی‌های عملیات خیبر زیاد می‌توان صحبت کرد. هرچند شاید بپرسید چطور ممکن است که در زیر کوره آتش، صحنه زیبا وجود داشته باشد؛ چراکه بعثی‌ها خودشان اذعان کرده بودند که یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله به منطقه ریخته‌اند؛ یعنی برای هر متر مربع چهار گلوله ریخته بودند.

یکی از زیبایی‌های عملیات خیبر، صحنه راهی شدن گردان حضرت ابوالفضل (ع) و شهید «حمید باکری» به منطقه عملیاتی بود؛ ۲۴ ساعت قبل از بقیه، بچه‌های عرب اهل اهواز و حمید باکری حرکت کردند تا با طی کردن حدود ۴۰ کیلومتر، جزیره را دور بزنند و به پل «شحیطاط» برسند. در آن زمان، صحنه خداحافظی بچه‌ها از همدیگر و خداحافظی مهدی باکری از برادرش حمید باکری خیلی زیبا و به یادماندنی بود.

دفاع‌پرس: خاطره‌ای از عملکرد رزمندگان مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات «خیبر» بگویید.

جانباز شهید «مصطفی الموسوی» مسئول مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا، رمز ارتباط ما با آن‌ها را فشردن شاسی بی‌سیم تعیین کرده بود. به این نحو که هروقت شاسی را یک‌بار فشار می‌دادند، یعنی تا این ساعت مشکلی وجود ندارد و ما هم در پاسخ یک‌بار شاسی را می‌زدیم. اگر به مشکل برمی‌خوردند باید شاسی را ۲ بار می‌زدند و اگر درگیر می‌شدند، باید سه بار می‌زدیم و حق صحبت کردن نداشتیم.

ما شب تا صبح چشم و گوش‌مان را روی دستگاه دوخته بودیم که هر علامتی را متوجه شویم. ۲ ساعت به ۲ ساعت با یکدیگر تعویض می‌شدیم. آقا مهدی باکری هم مرتباً به ما سر می‌زد و به آقای الموسوی می‌گفت: «سید چه خبر؟». این چه خبر را که می‌گفت، استرس تمام وجودمان را فرا می‌گرفت که نکند خدای ناکرده برای بچه‌ها اتفاقی افتاده باشد یا این‌که عملیات لو رفته باشد و ما بی‌خبر مانده باشیم.

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود

دفاع‌پرس: در جریان عملیات خیبر، لشکر ۳۱ عاشورا برخی از برجسته‌ترین فرماندهان خود مثل «حمید باکری» و «مرتضی یاغچیان» را از دست داد. چه خاطره‌ای از آن‌ها دارید؟

ما چهار ساعت ارتباط‌مان با مرتضی یاغچیان برقرار بود؛ وقتی آقا مهدی باکری پشت بی‌سیم به او می‌گفت که برگرد عقب، وی جواب می‌داد «آقا مهدی! من برای این روز آفریده شده‌ام». مرتضی یاغچیان چنین شخصیتی داشت.

تا وقتی حمید باکری در پل شحیطاط مانده بود، بعثی‌ها جرئت نمی‌کردند جلو بیایند. یعنی تانک با تن می‌جنگید. در کنار این‌ها، ۲ تن از فرماندهان گردان ما، شهید «بایرامعلی ورمزیاری» و شهید «محمدباقر مشهدی عبادی» و همچنین ۲ گردان دیگر از لشکر نجف دلاوری‌های زیادی کردند و به محاصره افتادند و همگی شهید و اسیر شدند. این مسئله باعث شد کارمان در جزیره مجنون قفل شود. این موضوع به محسن رضایی منتقل شد و او هم ماجرا را به محضر امام خمینی (ره) رساندند. آن‌جا بود که امام (ره) پیام دادند «جزایر مجنون باید حفظ شود».

مهدی باکری به آقای «میراب» در مخابرات گفت که همه یگان‌ها را به گوش کن. پیام حضرت امام خمینی (ره) قرائت شد و به گوش همه بی‌سیم‌دار‌ها رسید. حتی گفته شد در صورت امکان پاور صوت‌ها هم فعال کنند تا همه رزمندگان پیام را بشنوند. این ابتکار آقامهدی در رساندن پیام امام خمینی (ره) به همه رزمندگان، یکی دیگر از دیگر صحنه‌های زیبای عملیات خیبر بود که باعث شد روح تازه‌ای در بچه‌ها دمیده شود.

تا روز دهم عملیات خیلی فشار زیاد بود و عراق از سلاح شیمیایی استفاده کرد که من هم در آن‌جا شیمیایی شدم. بچه‌ها خیلی مقاومت کردند و صحنه عملیات عملاً شبیه غزوه «خیبر» رسول الله (ص) بود. با همین تجربه بزرگ بود که سال بعد عملیات «بدر» را انجام دادیم و نهایتاً عملیات‌های «خیبر» و «بدر» به عملیات «والفجر ۸» منجر شد.

دفاع‌پرس: از کدام روز به بعد آتش جنگ در خیبر فروکش کرد؟

روز دهم به بعد بود که اوضاع تثبیت شد. عراقی‌ها به داخل جزیره آب جاری کردند و قسمت جنوبی جزیره را تقریباً آب فرا گرفت. ما هم در قسمت شمالی مستقر شدیم و بعد از کمی کش و قوس، دیگر بر اوضاع مسلط شدیم و عراقی‌ها هم متوجه شدند که نمی‌توانند کاری کنند و تقریباً امکان پیش‌روی از بین رفت. یادم می‌آید نزدیک عید و فصل بارش بود، باران شدیدی هم بارید و همه‌جا را آب گرفت. احداث پل خیبر و بعدتر جاده سیدالشهداء (ع) هم به تثبیت حضور ما در جزیره خیلی کمک کرد که البته افتخار این ۲ پل هم باز به بچه‌های ما خصوصاً مهندس شهید «بهروز پورشریفی» می‌رسد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود بیشتر بخوانید »

شهدا محتاج تبلیغات کسی نیستند بلکه مائیم که محتاج شناخت از آنهائیم

شهدا محتاج تبلیغات کسی نیستند بلکه مائیم که محتاج شناخت از آنهائیم


«مهدی غلامی» فرزند سردار شهید «بهروز غلامی» از فرماندهان دوران دفاع مقدس امروز میهمان دفتر نمایندگی خبرگزاری دفاع مقدس در خوزستان بود و به سوالات خبرنگار دفاع‌پرس در اهواز پاسخ داد.

متن گفت و گوی ما با فرزند ارشد سردار شهید «بهروز غلامی» به شرح ذیل تقدیم حضورتان می شود.

1- ضمن معرفی بیشتر خود از علت حضورتان در دفتر خبرگزاری دفاع مقدس خوزستان برایمان بگوئید؟

به نام خدا و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) و عرض ادب و ارادت به محضر رهبر معظم انقلاب، خانواده های معظم شهدا و جامعه بزرگ رزمنده و ایثارگر کشور و خوزستان قهرمان، «مهدی غلامی» هستم فرزند شهید «بهروز غلامی» متولد 1359 در اهواز و شاغل در شرکت فولاد خوزستان، امروز جهت عرض ادب و دیدار با سردار «مرادحاجتی» خدمت خادمین حوزه دفاع مقدس استان رسیدم و تکلیف شد که جهت تجدید یاد و خاطره پدر، در دفتر رسانه ای قرار بگبرم که رسالت اش پرداختن به کسانی است که مظلومانه و صادقانه جانشان را فدای مملکت و ایمان شان کردند.

2- اولین تصویری که از پدر در ذهن تان هست، کدام تصویر است؟

متاسفانه زمان شهادت پدر، فقط سه سال و هشت ماه سن داشتم و تصویری از ایشان در ذهنم به یادگار نمانده ضمن اینکه همیشه ذهنم پر از تصاویری است که از وی در دست داریم و به یادگار گذاشته ایم.

3- کمی از سردار غلامی عزیزی برایمان بگوئید که کمتر بدان پرداخته شده است؟

پدرم اصالتا ترک اهل شهر کلیبر استان آذربایجان شرقی بود و البته مادرم از ایل بزرگ بختیاری ولی از زمانی که یادم هست ساکن خوزستان و شهر اهواز بودیم. پدر مربی آموزش سپاه خوزستان بودند و بعد به فرماندهی تیپ امام حسن(ع) منصوب شدند و در نهایت با همین سمت در عملیات خیبر و در شرق بصره در سن 28 سالگی و در اسفند 1362 شربت شهادت نوشیدند و جاودانه شدند.

4- از همرزمان پدر بگوئید و اینکه چه شناخت و یا ارتباطی با آن ها دارید؟

تا جائی که تحقیق کردم و طبق اسنادی که موجود است شخصیت های بزرگی همچون سردار «علی هاشمی»، سردار دزفولی، سردار غلامپور و سردار «محسن رضایی» از همرزمان و همدوره های پدر بودند که همه از مفاخر دوران دفاع مقدس هستند و به وجود همه افتخار می کنم.

5- چه اسناد و مدارکی از سردار در اختیارتان هست و آیا اثری از وی در قالب کتاب یا فیلم منتشر شده است؟

بله اسناد، دست نوشته ها و تصاویر نسبتا زیادی از پدر در اختیارمان است ولی متاسفانه تاکنون به شکل رسمی و محتوایی منتشر نشده اند و امروز که خدمت سردار مرادحاجتی مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خوزستان بودم، وی خیلی تاکید کردند که در خصوص معرفی بیشتر و بهتر پدر باید اقدامات متعددی صورت بگیرد که اولین اقدام و دستور سردار این بود که خدمت شما برسم و بیشتر از پدر بگویم.

6- به عنوان فرزند شهید، مطالبه ای از مسئولین دارید که برجای مانده باشد؟

واقعیت امر یک فرزند شهید هیچوقت از کسی مطالبه ندارد و اگر نقد و یا انتظاری باشد صرفا به خاطر حرمت خود شهیدان است که جامعه امروز و نسل جوان ما بدان نیاز دارند و الی شهدا محتاج تبلیغات ما نیستند ولی گلایه ای که هست اینکه حتی در محل زندگی خودمان در منطقه زیتون کارمندی اهواز هم مکانی به نام پدر ثبت و نامگذاری نشده که جای تامل دارد.

7- بهترین تصویری که مادر از شخصیت سردار برای شما نقل کردند، چه بود؟

پدر در بیرون از خانه و به خصوص در میدان های نبرد به شجاعت معروف بود ولی برعکس در منزل و در برخورد با خانواده و فامیل به مهربانی و خوش خلقی شهره بودند.

8- در پایان ضمن تشکر از شما که وقت تان را در اختیار ما گذاشتید، حرف ناگفته ای اگر هست، بفرمائید؟

ممنون از شما که با این گفت و گو یاد پدر را دوباره زنده کردید و تشکر از محبت های پدرانه و پیگیری های برادرانه سردار مرادحاجتی از خانواده ها و فرزندان شهدا و تشکر از مدیران شرکت فولاد خوزستان که همیشه نسبت به فرزندان شهدا و ایثارگران اهتمام ویژه دارند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهدا محتاج تبلیغات کسی نیستند بلکه مائیم که محتاج شناخت از آنهائیم بیشتر بخوانید »

نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور چه کسی است؟

نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور چه کسی است؟



حاج رضا ملایی نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور از خطه خوزستان است که در سال ۱۳۹۴ در مسیر دفاع از حرم حضرت زینب (س) به دست نیروهای داعش در شهر حلب به شهادت رسید.

به گزارش مجاهدت از مشرق، خدمت سربازی‌اش را در کسوت معلمی گذراند و در دوران دفاع مقدس نیز جریان تعلیم و تربیت را در جبهه‌ها ادامه داد و سرانجام شغل خطیر معلمی را با شهادت در جبهه حلب به پایان رساند تا نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان باشد.

بیشتر بخوانید:

اعتصاب آب برای رفتن به سوریه! + عکس

فنون رزمی را به خواهر و مادرش یاد می‌داد! + عکس

از سرباز معلمی تا حلب راه و هدفش تنها یک موضوع بود؛ «رضایت خدا» و شاید به همین دلیل بود که در دوران دفاع مقدس سنگر تعلیم و تربیت را در جبهه‌ها ادامه داد و پس از گذشت سال‌ها از دوران دفاع مقدس، راهی جبهه حلب شد تا به قول خود از صحن و سرای «بی بی زینب» دفاع کند.

حاج رضا ملایی نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور از خطه خوزستان است که در سال ۹۴ در مسیر دفاع از حرم حضرت زینب (س) به دست نیروهای داعش در شهر حلب به شهادت رسید.

او فعالیت در شغل معلمی را از سال ۵۵ با بحث سپاه دانش آغاز کرد و در سال ۵۷ پس از پایان دوران سربازی فعالیت رسمی خود را در مجموعه آموزش‌وپرورش به عنوان مربی علوم تربیتی آغاز کرد و پس از آن به عنوان معلم ابتدایی و مدیر مدارس راهنمایی مشغول فعالیت شد و در طول سال‌های حضورش در کسوت معلمی بارها توانست به عنوان معلم و مدیر نمونه استانی و کشوری انتخاب شود.

نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور چه کسی است؟

همسر شهید ملایی از زندگی مشترکشان روایت می‌کند: حاج رضا پسرعمه‌ام بود و در دوران جوانی در یک محل نیز زندگی می‌کردیم به همین دلیل براساس شناخت کاملی که از یکدیگر داشتیم در دهه ۶۰ ازدواج کردیم که ماحصل این زندگی مشترک ۷ فرزند است، ۶ پسر و یک دختر.

از همان ابتدای ازدواج، حاج رضا برای دفاع از کشور راهی جبهه‌های جنگ شد و سال ۶۱ در عملیات والفجر، سال ۶۲ و ۶۳ در عملیات خیبر و هورالهویزه و در سال ۶۵ در عملیات فاو حضور داشت.

همسر  شهید ملایی می‌گوید: حاج رضا همیشه می‌گفت جای جای شهر مملو از یاد و خاطره دوستان شهید و رزمنده‌ام است، چرا من از قافله شهدا جامانده‌ام و از آنجایی که مرد جبهه و جنگ بود به محض شنیدن خبر حضور داعش در سوریه برای دفاع از حرم بی بی زینب (س) راهی حلب شد.

حاج رضا پس از دو هفته حضور در حلب و دفاع از حرم اهل بیت(ع)، ۱۷ آذر ۹۴ به شهادت رسید تا افتخار نخستین شهید مدافع حرم فرهنگیان را به نام خود ثبت کند.

زمانی که خبر حضور داعش در سوریه و احتمال تعرض آنها به حرم اهل بیت(ع) را شنید بلافاصله عزم خود را برای حضور در سوریه جزم کرد و هنگامی که با مخالفت همسرش مواجه شد برای راضی کردنش این گونه گفت: هم‌اکنون فرزندانمان بزرگ شده‌اند و به من نیازی ندارند مهمتر از آن که خداوند تکیه‌گاه آنهاست بنابراین باید برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) بروم.

حاج رضا ملایی که در دوران بازنشستگی‌اش از آموزش‌وپرورش برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) فعالیت می‌کرد، شهادت دو نفر از شاگردانش را نیز در حلب شاهد بود.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان کشور چه کسی است؟ بیشتر بخوانید »