عملیات خیبر

عملیات خیبر، مبدا تحول و دگرگونی در اقدامات نظامی ایران در سال های بعد

عملیات خیبر، مبدا تحول در اقدامات نظامی ایران در سال های بعد شد


گروه استان های دفاع‌پرس – مجید دائمی؛ اقدامات ایران پس از عملیات والفجر یک؛ یعنی عملیات خیبر و بدر را می‌توان مبدا تحول و دگرگونی در اقدامات نظامی ایران در سال‌های بعد دانست. ظهور نبوغ نظامی در مقابل پیچیدگی‌های دشمن که با حمایت منابع و کارشناسان خارجی؛ تسلیخات و شیوع نبرد با رزمندگان اسلام؛ تغییرات و توسعه قابل ملاحظه‌ای یافته بود، موجب شد تا جنگ وارد مرحله جدیدی شود که متفاوت با شرایط قبلی آن بود.

 به عبارتی دیگر؛ ابتکار عمل سپاه پاسداران در هورالهوزه و پیگیری شکل جدیدی از جنگ در برابر دشمن؛ عقب ماندگی جبهه خودی را در برابر پیچیده شدن جنگ پس از ورود به خاک عراق جبران کرد و گونه ای خلاقیت نظامی را به نمایش گذاشت که تاثیرات قابل ملاحظه ای در تصمیم گیری و برنامه ریزی نظامی و سیاسی عراق داشت.

 علاوه بر این‌ در سطح منطقه و جهان نیز آمریکا و کشور های عربی در پی ابتکار عمل ایران در جنگ که اشکال مختلف آن  قابل پیش بینی نبود دچار نگرانی شدند. درواقع عملیات خیبر و بدر ضمن آنکه بن بست جنگ را گشود و عراق را به چاره اندیشی دوباره برای جلوگیری از موفقیت ایران وادار کرد؛ موجب بازنگری در سیاست های پیشین آمریکا و توجه بیشتر این کشور برای نزدیکتر شدن به صحنه جنگ شد و سرانجام این دوره، مبدا ابتکار عمل برای ادامه نبرد تا پایان جنگ بود که در این عملیات ها فرماندهان جنگ به امنیت تاثیر تجهیزات دریایی و آبی و خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند که لزوم آن ایجاد تقویت و توسعه یگان های دریایی برای انجام عملیات های آب و خاکی بود.

این رهیافت، قابلیت سپاه را در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات های بدر و خیبر : والفجر 8، کربلای 3 و 4 و 5 و زمینه ای برای تشکیل نیروی دریای سپاه پاسداران شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عملیات خیبر، مبدا تحول در اقدامات نظامی ایران در سال های بعد شد بیشتر بخوانید »

عملیات خیبر؛ سمبل قدرت ایران و ضعف رژیم عراق

عملیات خیبر سمبل قدرت ایران و ضعف رژیم بعث عراق


گروه استان‌های دفاع‌پرس – قاسم الازمنی پیشکسوت دفاع مقدس؛ قبل از عملیات خیبر (5 الی 28 اسفند 62)، فرماندهان دفاع مقدس امیدوار بودند، تا با یک عملیات قدرتمند، هم به رزمندگان در غرب کشور که تصور می‌کردند، عملیات در جنوب ناممکن شده، پیامی بدهد و هم برای کسانی که می‌گفتند «جنگ را نباید ادامه داد و راهی برای پیگیری و پایان آن نمانده» جواب دندان شکنی داشته باشد.

در زمستان سال 62 خبر سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه، مبنی بر اینکه عملیات بعدی در هور خواهد بود- همه فرماندهان لشکرها در شوک فرو برد، اما زمانی که اقدامات شناسایی قرارگاه نصر، به فرماندهی شهید علی هاشمی به آنها اعلام شد، آرام گرفتند. چراکه نیروهای این قرارگاه، ‌حتی آب راه‌های هور را هم متر کرده و فیلمی از اتوبان بغداد- بصره گرفته بودند.

۳ اسفند ۶۲ بود که عملیات خیبر در شمال بصره و مقابل استان‌های العماره و بصره با رمز یا رسول الله (ص) در منطقه ای به وسعت هزار کیلومتر آغاز شد. در شب و روز اول، رزمندگان دلاور اسلام در محور شمالی به جاده بصره – العماره رسیدند، اما در جنوب (محور زید) نیروها نتوانستند از موانع عبور کنند و عملیات در آنجا خیلی زود متوقف شد. با این حال موفقیت محور شمالی امیدوارکننده بود.

در حالی که عملیات به بن بست رسیده بود، مراتب به استحضار حضرت امام (ره) رسید، معظم له در بعدازظهر ۱۴ اسفند ۶۲ طی فرمانی فرموده‌اند: جزایر حتماً باید نگهداشته شود. هر طور که شده.

با ابلاغ این پیام به رزمندگان، روحیه تازه‌ای به آنان دمیده شد. همگی همصدا شدند که از جزایر بیرون نمی‌رویم؛ حتی اگر سازمان نیروهای مسلح از بین برود… بسیاری از فرماندهان قرارگاه هم سلاح گرفتند و به خط مقدم رفتند.

از ۱۶ تا ۲۰ اسفند، رژیم بعث عراق هر چه داشت رو کرد تا جزایر را پس بگیرد. ۷۲ ساعت جنگ بی‌امان ادامه داشت، اما حرف امام زمین نماند. جزایر به سمبل قدرت ایران و ضعف رژیم بعثی تبدیل شده بود.

خبرگزاری فرانسه در سوم فروردین سال 63 نوشت: نیروهای ایرانی پلی ۱۳ کیلومتری مثل قایق شناور ساخته‌اند که جزیره شمالی را به مرز ایران وصل می‌کند. این در تاریخ نظامی‌مدرن بی‌سابقه است.

در این عملیات 140 کیلومتر مربع در جزایر مجنون و 40 کیلومتر در طلاییه آزاد شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عملیات خیبر سمبل قدرت ایران و ضعف رژیم بعث عراق بیشتر بخوانید »

ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط‌شکن گردان حبیب بن مظاهر

ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط‌شکن گردان حبیب بن مظاهر


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عمران پستی هشتجین (معروف به عبدالله)؛ متولد نوزدهم آذر ۱۳۳۸ در هشتجین از توابع شهرستان خلخال استان اردبیل است. وی از سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد اطلاعات و تحقیقات ستاد مرکزی سپاه مشغول به کار شد.

وی در عملیات‌های فتح‌المبین و والفجر مقدماتی حضوری فعال داشت. خرداد سال ۱۳۶۲ بار دیگر به جبهه رفت. این بار به خاطر لیاقتی که در عملیات والفجر مقدماتی از خود نشان داده بود، از طرف فرمانده لشکر ۲۷ شهید «محمدابراهیم همت» به سِمت فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر منصوب درآمد و مأمور به تشکیل مجدد این گردان شد.

وی سرانجام حین عملیات آبی – خاکی خیبر روز نهم اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون جنوبی به شهادت رسید و پیکرش همچنان مفقود است.

ایثارگری فرمانده گردان حبیب بن مظاهر

همچنان که در گزارش لحظه‌ به‌ لحظه از رویداد‌های نبرد (عملیات والفجر ۴) به قلم راوی لشکر ۲۷ ثبت‌شده است، در ساعت شش و ۴۴ دقیقه بامداد روز پنج‌شنبه (دوازدهم آبان ۱۳۶۲) «عمران پستی» فرمانده گردان حبیب بن مظاهر به‌ سختی مجروح شد.

علت مجروحیت فرمانده گردان حبیب جلو نیامدن گردان سلمان فارسی در محور سمت چپ گردان حبیب، نرسیدن نیرو‌های گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشکر ۳۱ عاشورا در سمت راست این گردان و همچنین مقاومت سرسختانه نیرو‌های دشمن در یکی از سنگر‌های آتشبار دوشکا بود که شرایط را برای ادامه حضور رزمندگان گردان حبیب بر روی ارتفاع هزار و ۸۶۶ هر لحظه دشوارتر می‌کرد.

در آن لحظات سخت و نفس‌گیر فرمانده گردان حبیب مصمم شد سنگر تیربار دشمن را شخصاً منهدم کند.

عمران (عبدالله) پستی بعد‌ها در تشریح آن واقعه گفته بود: آن تیربار لعنتی دشمن بدجوری داشت از بچه‌های گردان ما تلفات می‌گرفت. به چند نفر از بچه‌هایی که اطرافم بودند، گفتم: بروید آتش آن تیربار را خاموش‌کنید. آن‌ها هم رفتند و با آر. پی. جی به سمت سنگر تیربار شلیک کردند اما نتوانستند آن را از کار بیندازند.

بعثی‌ها متقابلاً به سمت آن بچه‌ها شلیک کردند که بر اثر همین اجرای آتش چند نفر از آن‌ها شهید و یا مجروح شدند. مجدداً به چند نفر دیگر گفتم، بروید. آن‌ها هم بدون هیچ درنگی رفتند اما آتش سنگین کالیبر دشمن، از همان ابتدا آن‌ها را زمین‌گیر کرد.

احساس کردم این مأموریت، مأموریت سنگینی است و اجرای آن، کار بچه‌ها نیست. شخصاً معتقدم یک فرمانده باید در چنین موقعیت‌هایی، خودش دست‌ به‌ کار بشود. این شد که تصمیم خودم را گرفتم. بی‌سیم و دیگر وسایل انفرادی‌ام را تحویل بچه‌های همراهم دادم و گفتم «خودم می‌روم.» اگر نمی‌رفتم، چه‌ بسا کل عملیات گردان ما را، همان یک موضع تیربار دشمن فلج می‌کرد.

چند نفری آمدند تا مانع از عزیمت من بشوند. گفتند «برادر عبدالله، اجازه بده ما خودمان می‌رویم و این تیربار را خاموش می‌کنیم.»

گفتم: «نه؛ شما همین‌جا بمانید.» بعد به همراه دو نفر از بچه‌های ادوات خمپاره ۶۰ گردان که اسلحه هم نداشتند، آماده شدیم تا به سمت آن سنگر تیربار برویم.

اسلحه خود را به یکی از آن دو نفر دادم و یک اسلحه دیگر هم تهیه کردم و به آن دیگری دادم. بعد از آن؛ با یک قبضه آر. پی. جی به سمت پشت سنگر تیربار راه افتادیم.

تا حوالی دو، سه متری آن سنگر بااحتیاط پیش رفتیم. از همان‌جا شروع به پرتاب نارنجک دستی کردیم. هفت – هشت‌ نارنجک انداختیم. متقابلاً بعثی‌های درون سنگر هم به سمت ما نارنجک انداختند. دو تا نارنجک اول را یک‌ طوری رد کردیم اما سومین نارنجک همراه با یک موشک آر. پی. جی کنار ما منفجر شد.

یک‌ لحظه احساس کردم تمام بدنم مانند آبکش شده است. در آن وانفسا و در حالت هوشیاری و بی‌هوشی، شنیدم که یکی فریاد زد «ای‌وای؛ برادر عبدالله شهید شد!» خود من هم احساس کردم دارم شهید می‌شوم اما خیلی زود فهمیدم که نخیر؛ اینگونه نیست.

در همان لحظات؛ بچه‌ها آمدند تا من را از آن معرکه نجات بدهند که بعثی‌های داخل آن سنگر تیربار، دوباره به سمت ما تیراندازی کردند. بر اثر این تیراندازی، یکی از بچه‌های مجروح شهید شد. بعد هم بقیه نفرات من را کشان‌کشان بردند و در پناه یک‌ تخته سنگ بزرگی قراردادند تا امدادگر‌ها بیایند و زخم‌هایم را پانسمان کنند.

تعداد تیر‌ها و ترکش‌ها آن‌قدر زیاد بود که یکی از آن‌ها، دست و کتفم را شکست. علاوه بر این؛ پاها، گردن و سر من هم به‌ شدت مجروح شده بودند.

بی‌سیم‌چی‌ها و پیک‌ها آمدند و گفتند: «حالا چه‌کار کنیم؟»

گفتم: «همگی شما باید از همین لحظه در اختیار معاون‌های گردان باشید تا وقتی‌که این عملیات تمام بشود.»

«سید مجتبی گنجی» فرمانده گروهان یکم گردان حبیب نیز منظری دیگر بر آن واقعه گشوده است:

در یک‌ لحظه دیدم چند تیر به کتف و ترقوه عبدالله خورده و او را نقش بر زمین کرده است. سریع با بی‌سیم‌چی‌ام سروقت او رفتم. دیدم از نیم‌تنه بالایی بدن عبدالله، خون زیادی فوران می‌زند. خواستم کمکش کنم، گفت «سید؛ مرا رها کن و برو گروهانت را ببر بالا.» این کلمات را هم با تحکم گفت و هم با التماس.

تا خواستم توضیح بدهم، گفت: «مگر من فرمانده شما نیستم؟ رهایم کنید و جلو بروید.»

منبع

بابایی، گلعلی، کوهستان آتش، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیست‌وهفت، چاپ اول، ۱۳۹۹، صفحات ۷۸، ۵۲۸، ۵۲۹، ۵۳۰، ۵۳۱.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط‌شکن گردان حبیب بن مظاهر بیشتر بخوانید »

به امام وفادارم زیرا او به اسلام وفادار است

به امام وفادارم زیرا او به اسلام وفادار است


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، عملیات بزرگ خیبر از 3 اسفند 1362 با رمز مقدس «یا رسول الله» آغاز شد و پس از 19 روز به پایان رسید. این عملیات یکی از بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین عملیات‌های هجومی کشورمان در طول دفاع مقدس است که منجر به آزادسازی مناطق وسیعی در هورالعظیم و طلائیه و نیز تصرف جزایر مجنون شد.

«محمدرضا لطفی‌وند» یکی از شهدای گلگون کفن این عملیات ماندگار است که پس از مجاهدت‌های بسیار در جزایر مجنون به لقاءالله پیوست.

«محمدرضا لطفی‌وند» 20 شهريور 1341 در تبریز متولد شد. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد و با شروع انقلاب به خیل مردم انقلابی پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد محل به طور فعالانه حضور پیدا کرد و هسته ی مقاومت مسجد را تشکیل داد. به دنبال شروع جنگ تحمیلی دوره ی آموزش نظامی دید و در جبهه  کردستان سه ماه با دموکرات‌ها جنگید. سال ۱۳۶۰ وارد سپاه شد و در عملیات‌های والفجر 1 و مسلم بن عقيل شرکت کرد و مجروح شد. وی بعد از بهبودی نسبی دوباره راهی جبهه شد و در عملیات بزرگ خيبر به تاریخ 5 اسفند 1362 در کسوت فرمانده گروهان (گردان ابوالفضل) به شهادت رسید.

این شهید والامقام در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است:

خدايا من با امام خمينی پيمان بسته‌ام و به او وفادارم، زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بكشند و زنده‌ام گردانند دست از او نخواهم كشيد.

ای خدای مهربان تا حالا غرق در گناه بودم، ای خدا بگذر از گناهانم. مرا عفو كن خدايا، تا حالا 21 سال زندگی كرده‌ام هيچ نبودم و می‌دانم كه اگر دو برابر اين زمان هم زندگی كنم هيچ نخواهم بود.

الهي العفو العفو ای خدا كمكمان كن كه به جز تو هيچ يار و ياوری نداريم. ای خدا حالا كه به ندای امام امت لبيک گفته‌ايم ياريمان ده. يا امام زمان ما را ياری ده كه ما حالا خود را سرباز تو می‌دانيم و به ما موقع روبرو شدن با دشمن ايمان و استقامت و پايداری و شجاعت كامل و زياد عنايت بفرما. ای خدا خواهانم آنكه مصلحت دانی مرا شهيد بگردان و مرا از بار گناهانم رها بگردان و آرزويم اين است كه شهادت من با تير مستقيم تانک يا با خمپاره‌انداز بزرگ باشد كه قطعه‌قطعه بگردم خدايا به آرزويم برسان.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

به امام وفادارم زیرا او به اسلام وفادار است بیشتر بخوانید »

روایت یک عکاس از ثبت صحنه‌ای دردناک در عملیات خیبر+ تصویر

روایت یک عکاس از ثبت صحنه‌ای دردناک در عملیات خیبر + تصویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بهرام محمدی‌فرد از عکاسان دوران دفاع مقدس درباره ثبت عکسی دردناک از عملیات خیبر نوشته است:

پایان سخت و جان‌فرسای عملیات خیبر، برایم با عکسی تمام شد که هرگز فکر نمی‌کردم بخشی از زندگی مرا با خودش ببرد.

تَنَم خودش را در اسفند ۱۳۶۲ از مهلکه نجات داد، ولی جانَم، بر روی لبه آن وانتی که عکس‌اش را گرفتم، نشست و با دوستانش برای همیشه رفت.

سال‌هاست که از او خبری ندارم. گه‌گاهی در حفره‌ای از زمان او را ملاقات می‌کنم. روز دفن پدرم با همان وانتی که با دوستانش رفته بود، آمد. چند ساعتی بود و دوباره رفت. بعضی اوقات در بیماری‌های مادرم به او سر می‌زد، می‌دیدم که آمده و در کنار تخت او زانو زده و دستان مادر را در دست گرفته و با او حرف می‌زند.

هرگز از او دربارۀ تصمیم رفتنش در روز‌های آخر سال ۶۲ نپرسیدم! حتی نمی‌دانم اکنون کجا زندگی می‌کند! از برق چشمانش می‌فهمم از رفتن راضی است.

سال‌هاست که آرزو دارم، روزی در میان خلسۀ زمان، مرا به جمع دوستانش دعوت کند و در حالی‌که در پشت وانت، باد در موهایمان می‌پیچد و حسابی می‌گوییم و می‌خندیم، مرا به خانۀ خود ببرد…

خوزستان، شرق هورالهویزه، اسفند ۱۳۶۲

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت یک عکاس از ثبت صحنه‌ای دردناک در عملیات خیبر + تصویر بیشتر بخوانید »