عملیات رمضان

۳۳ سال چشم انتظاری مادر شهید به سر رسید

۳۳ سال چشم انتظاری مادر شهید به سر رسید



۳۳ سال چشم انتظاری مادر شهید به سر رسید

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید نوجوان محمد حسین بهادرانی زاده، در سال ۴۸ متولد شد و در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۳۶۴ در عملیات غرور آفرین والفجر ۸ در منطقه‌ام الرصاص با اصابت تیری به پیشانی اش به شهادت رسید.

این شهید والا مقام به عنوان شهید گمنام در ۱۱ دی ۱۳۹۲ در میدان امام حسین (ع) دفن شد و بعد از گذشت ۷ سال، هویت او با آزمایش (DNA ) شناسایی شده است.

مادر شهید محمد حسین لطفی زاده اظهار کرد: در طول این ۳۳ سال چشم انتظاری تنها خدا رو شکر کردم، چه بسا غم دوری فرزند برای مادر دشوار است، اما هر لحظه شهید به یادم می‌آمد، می‌گفتم مادر انشاالله از من راضی باشید.

وی با بیان اینکه برای طول عمر و سلامتی رهبر فرزانه انقلاب دعا می‌کنم، بیان کرد: امیدوارم به حق حضرت مهدی (عج)، تمام جوانها را خدا به راه راست هدایت و عاقبت بخیر کند و روح فرزند شهیدم شاد باشد.

مادر شهید محمد حسین لطفی زاده با بیان اینکه هیچ وقت برای فرزند شهیدم گریه نکردم، تصریح کرد: فقط یک وقت‌هایی از دلتنگی و دوری التماس می‌کردم به خوابم بیاید، هیچ زمان به درگاه خدای متعال ناشکری نکردم.

وی افزود: اکنون راضی هستم به رضای خدا، انشاالله محمد حسین از من راضی باشد، فرقی نمی‌کند، کجا دفن باشد.

مادر شهید خاطر نشان کرد: چند روز پیش با پسرم محمد آقا بیرون رفتم، گویا وی از شناسایی فرزند شهیدم مطلع بود و از من پرسیدند، مادر اگر یک شهیدی در یک محلی به خاک سپرده باشند، بعد از مدتی بخواهند وی را از خاک بیرون بیاورند، نظر شما در این باره چیست، من گفتم این کار اشتباه است، بگذارید شهید در خاک آرمیده باشد، نباید شهید را جا به جا کنند.

وی در پایان متذکر شد: انشاالله خدای رحمان و شهیدان از من راضی باشند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهیدان علی و محمد حسین لطفی بهادری زاده در طول سال‌های دفاع مقدس حماسه‌ها آفریدند و به خواست خدای متعال گمنام بودند.

شهید علی لطفی بهادرانی‌زاده برادر شهید تازه شناسایی شده، در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل گشت ولی پیکر مطهرش پس از ۱۴ سال چشم انتظاری مادر به آغوشش بازگشت.

پیکر شهید علی لطفی در گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج، در قبری که مادر به یاد فرزندش آماده ساخته بود، پس از ۱۴ سال آرام گرفته است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید نوجوان محمد حسین بهادرانی زاده، در سال ۴۸ متولد شد و در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۳۶۴ در عملیات غرور آفرین والفجر ۸ در منطقه‌ام الرصاص با اصابت تیری به پیشانی اش به شهادت رسید.

این شهید والا مقام به عنوان شهید گمنام در ۱۱ دی ۱۳۹۲ در میدان امام حسین (ع) دفن شد و بعد از گذشت ۷ سال، هویت او با آزمایش (DNA ) شناسایی شده است.

مادر شهید محمد حسین لطفی زاده اظهار کرد: در طول این ۳۳ سال چشم انتظاری تنها خدا رو شکر کردم، چه بسا غم دوری فرزند برای مادر دشوار است، اما هر لحظه شهید به یادم می‌آمد، می‌گفتم مادر انشاالله از من راضی باشید.

وی با بیان اینکه برای طول عمر و سلامتی رهبر فرزانه انقلاب دعا می‌کنم، بیان کرد: امیدوارم به حق حضرت مهدی (عج)، تمام جوانها را خدا به راه راست هدایت و عاقبت بخیر کند و روح فرزند شهیدم شاد باشد.

مادر شهید محمد حسین لطفی زاده با بیان اینکه هیچ وقت برای فرزند شهیدم گریه نکردم، تصریح کرد: فقط یک وقت‌هایی از دلتنگی و دوری التماس می‌کردم به خوابم بیاید، هیچ زمان به درگاه خدای متعال ناشکری نکردم.

وی افزود: اکنون راضی هستم به رضای خدا، انشاالله محمد حسین از من راضی باشد، فرقی نمی‌کند، کجا دفن باشد.

مادر شهید خاطر نشان کرد: چند روز پیش با پسرم محمد آقا بیرون رفتم، گویا وی از شناسایی فرزند شهیدم مطلع بود و از من پرسیدند، مادر اگر یک شهیدی در یک محلی به خاک سپرده باشند، بعد از مدتی بخواهند وی را از خاک بیرون بیاورند، نظر شما در این باره چیست، من گفتم این کار اشتباه است، بگذارید شهید در خاک آرمیده باشد، نباید شهید را جا به جا کنند.

وی در پایان متذکر شد: انشاالله خدای رحمان و شهیدان از من راضی باشند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهیدان علی و محمد حسین لطفی بهادری زاده در طول سال‌های دفاع مقدس حماسه‌ها آفریدند و به خواست خدای متعال گمنام بودند.

شهید علی لطفی بهادرانی‌زاده برادر شهید تازه شناسایی شده، در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل گشت ولی پیکر مطهرش پس از ۱۴ سال چشم انتظاری مادر به آغوشش بازگشت.

پیکر شهید علی لطفی در گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج، در قبری که مادر به یاد فرزندش آماده ساخته بود، پس از ۱۴ سال آرام گرفته است.



منبع خبر

۳۳ سال چشم انتظاری مادر شهید به سر رسید بیشتر بخوانید »

پدر شهیدان «نادر و نصرالله قانع» دار فانی را وداع گفت


پدر شهیدان «نادر و نصرالله قانع» دار فانی را وداع گفتبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاج «احمد قانع» پدر شهیدان «نادر و نصرالله قانع»، در سن ٩١ سالگی به دلیل بیماری و کهولت سن به دیدار معبود شتافت.

بر اساس این گزارش، شهید «نادر قانع» سال ۱۳۴۵ در شهر «مروست» به دنیا آمد و سال ۱۳۶۱ در منطقه «شلمچه» (عملیات رمضان) به دست منافقان به شهادت رسید.

شهید «نصرالله قانع» نیز سال ۱۳۴۲ در شهر «مروست» به دنیا آمد و سال ۱۳۶۱ در منطقه «شلمچه» (عملیات رمضان) با مقاومت در برابر دشمنان، مفقودالاثر شد.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

پدر شهیدان «نادر و نصرالله قانع» دار فانی را وداع گفت بیشتر بخوانید »

مادر شهیدان ابوطالبی درگذشت

مادر شهیدان ابوطالبی درگذشت



شهید ابوطالبی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مادر شهیدان «فرید و مجید ابوطالبی» (شهید مدفون در کهف الشهدای تهران) دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.

بیشتر بخوانید:

وی یکی از فرزندان خود مجید ابوطالبی را در سال ۱۳۹۲ بعد از گذشت ۳۱ سال از شهادتش در کهف الشهدای تهران توسط آزمایش نمونه DNA یافت. فرزند دیگر او فرید در سال ۶۷ در تک دشمن در شلمچه به شهادت رسیده و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تدفین شده است.

وی یکی از فرزندان خود مجید ابوطالبی را در سال ۱۳۹۲ بعد از گذشت ۳۱ سال از شهادتش در کهف الشهدای تهران توسط آزمایش نمونه DNA یافت. فرزند دیگر او فرید در سال ۶۷ در تک دشمن در شلمچه به شهادت رسیده و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تدفین شده است.



منبع خبر

مادر شهیدان ابوطالبی درگذشت بیشتر بخوانید »

دلایل و چرایی عبور از مرز در عملیات رمضان بررسی شد

به گزارش مشرق، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت ایام عملیات رمضان مشروح گزارش واکاوی عملیات رمضان؛ دلایل و چرایی عبور از مرز را منتشر کرد.

بعد از پیروزی جمهوری اسلامی ایران در عملیات بیت‌المقدس و افزایش اعتبار نظامی ایران در عرصه بین‌المللی، ابرقدرت‌ها و کشورهای منطقه بر آن شدند تا برتری نظامی و سیاسی در جنگ را که در حال چرخش به‌سوی ایران بود، با حمایت بیش‌ازپیش از عراق به این کشور بازگردانند. به همین دلیل نظام بین‌الملل عدم همکاری را در محکومیت تجاوزگری عراق و بی‌توجهی به درخواست‌های ایران برای پایان دادن به جنگ در پیش گرفت. در چنین اوضاعی مقام‌های جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفتند سیاست “تعقیب متجاوز” را در پیش بگیرند.

ولیکن طرح سؤالاتی مانند چرایی ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر اولین بار پس از دفاع مقدس توسط نهضت آزادی و لیبرال‌ها با اهداف سیاسی مشخص مطرح شد. و اکنون‌که سال‌ها از این عملیات گذشته، سؤالاتی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه چرا باوجود پیروزی در عملیات بیت‌المقدس ایران دست به عملیات تازه زد و تصمیم به عبور از مرز و ورود به خاک عراق گرفت. به همین مناسبت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با استفاده از اسناد و مدارکی که در دست دارد بر آن شده تا به این پرسش‌ها طی یک واکاوی اسنادی با حضور سردار سرتیپ پاسدار دکتر محمد درودیان که خود یکی از راویان دوران دفاع مقدس در زمان هشت سال جنگ بوده و تاکنون بیش از ۳۰ اثر پژوهشی در خصوص مسائل مختلف جنگ ایران و عراق به نگارش درآورده، بپردازد.

به همین منظور هفتمین نشست از سلسله نشست‌های واکاوی اسنادی و پژوهشی عملیات‌های بزرگ و سرنوشت‌ساز با عنوان «واکاوی عملیات رمضان؛ دلایل و چرایی عبور از مرز» روز سه‌شنبه دهم تیرماه در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزار شد. در این نشست سعی بر آن شد به پرسش‌هایی که درباره عبور نیروهای ایران از مرز و ورود به خاک عراق مطرح است، بالأخص چگونگی نقش امام خمینی در این تصمیم‌گیری استراتژیک بررسی شد.

در ابتدای این مراسم سردار دکتر علی‌محمد نائینی رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس ضمن خوشامدگویی و تبریک دهه کرامت، پیشاپیش میلاد باسعادت حضرت علی بن موسی الرّضا (ع) را تبریک گفت و سپس با اشاره به اینکه تاریخ برگزاری این همایش همزمان با سالروز عملیات کربلای ۱ می‌باشد، اظهار کرد: یاد و خاطره‌ی شهدای این عملیات پر افتخار به‌خصوص شهدای شاخصی مثل شهید دستواره و شهید داودآبادی فرمانده عملیات غرب که در این عملیات در ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید، گرامی می‌داریم. عملیات کربلای یک در جای خودش عملیات مهمی بود استراتژی دفاع متحرک دشمن در آن مقطع، شکست خورد.

دلایل و چرایی عبور از مرز در عملیات رمضان بررسی شد /عملیات بیت‌المقدس؛ تغییر موازنه قدرت

عملیات بیت‌المقدس؛ تغییر موازنه قدرت

این جلسه و نشست در ادامه‌ی جلسه و نشست‌های قبلی شکل‌گرفته است در آستانه سالروز عملیات رمضان، در فاصله بین فتح خرمشهر، عملیات بیت‌المقدس و عملیات رمضان. آزادسازی خرمشهر به تعبیر مقام معظم رهبری یک معجزه بود و یک نقطه عطف در تاریخ دفاع مقدس بود و از جنس تکرار انقلاب اسلامی بود. ولی پیامش در دنیا موازنه‌ی قدرت بود که این موازنه به شکل قابل‌توجهی به نفع جمهوری اسلامی تغییر یافت. ابتکار عمل در میدان‌های نبرد به لحاظ نظامی به دست گرفته شد و یک حماسه بسیار غرورآفرین و عزت بخش برای ملت ایران بود. چون عراق تقریباً همه‌ی سرمایه خودش را و نقطه اتکای خودش را در این عملیات از دست داد.

فتح خرمشهر و تصمیم‌سازی‌های سرنوشت‌ساز

بعد از فتح خرمشهر وقتی محیط ملی ایران، میدان‌های جنگ و محیط ملی عراق و جامعه جهانی را توصیف می‌کنیم، علی‌القاعده با درس از قدرت نظامی جمهوری اسلامی، سپس باید اتفاقات مبارکی به نفع ملت ایران می‌افتاد یعنی باید به‌طور طبیعی حقوق ملت ایران پذیرفته می‌شد، مهاجم و متجاوز معرفی می‌شد، و زمان تصمیم‌سازی‌های سرنوشت سازی در آن مقطع بود.

توصیف این مقطع و استدلال‌های مختلفی که به لحاظ عملیاتی، نظامی، کارشناسی و سیاسی وجود داشت جای صحبت دقیق علمی و محققانه و مستمر دارد. امروز در خدمت آقای دکتر محمد درودیان هستیم که در دوران دفاع مقدس از روایان شاخص و اصلی قرارگاه‌های اصلی و مرکزی دفاع مقدس بودند و یک چهره علمی هستند. در این حوزه هم کارهای عمیقی انجام داده‌اند و آثار خوبی را دارند و بحمدالله آثار ایشان موردتوجه جامعه علمی و مجموعه فرماندهان، محققان و روایان است. برای شنیدن منطق نظامی، منطق عملیاتی به ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و رسیدن به عملیات بزرگی مانند عملیات رمضان در شرق بصره در جنوب عراق و ادامه جنگ، از صحبت‌های دقیق و کارشناسانه‌ی ایشان استفاده خواهیم کرد.

از عملیات رمضان بیشتر بدانید

در ادامه محمد درودیان در ابتدا به تحلیل عنوان واکاوی اشاره کرد و توضیحاتی ارائه داد که در ادامه می‌خوانیم:

درودیان: من حدود ۲۰ سال است که درگیر این مسئله هستم یعنی از سال ۱۳۷۸ بعد از آغاز تا پایان درگیر پرسش‌های جنگ شدم که منجر به تألیف ۵ جلد «پرسش‌های اساسی»، «علت آغاز جنگ»، «ادامه جنگ»، «پایان جنگ» و «گزینه‌های راهبردی» شد و در تمام این سال‌ها به‌طور مدام تقریباً هر سندی بوده که در این چهارچوب وجود داشته به آن توجه کردم. طبیعی است که درک از یک مسئله شاید در کلیت آن واحد باشد ولی در جزئیاتش بین ادراک کسانی که به مسئله می‌پردازند واحد نیست یعنی شاید در هسته‌ی مرکزی آن مسئله، آن موضوعی که طرح‌شده است واحد به نظر برسد.

در هسته‌ی مرکزی موضوع مسئله «ادامه‌ی جنگ بعد از فتح خرمشهر» می‌باشد. ولی ابعادی که نسبت به این مسئله وجود دارد، طرح مسئله است که به کدام وجهش نگاه کردند و طبیعتاً اینکه چه پاسخی به آن می‌دهند یک‌قدری تفاوت دارد. این موضوع را به این دلیل عرض می‌کنم که این عنوانی که دوستان زحمت کشیدند خود این را می‌شود آنالیز کرد. آنانی که این عنوان را طرح کردند درواقع پیش‌فرض‌هایشان از مسئله چیست؟ ولی من آن چیزی که خودم شنیدم و ادراک کردم به‌تناسب این آمدم به این موضوع پرداختم. حالا هم آقای رنجبر تشریف دارند دوستان دیگر هم هستند خود آقای نائینی هم روی این موضوع الحمدالله از قدیم درگیر بودند. من هم همیشه هر کتابی به من واگذار می‌شود تا بنویسم، برای موضوعی که قرار می‌شود طرح کنم یک نگاهی به مسئله‌دارم و این نگاه را قدری از شهید مطهری ـ خدا رحمت کند ـ تأثیر پذیرفتم.

من فکر می‌کنم هر کتاب و اثری از شهید مطهری هست در آن موضوع، اگر کسی تحقیق نمی‌خواهد کند و می‌خواهد موضوع را بداند کفایتش می‌کند یعنی دیگر نیازی به رجوع به چیزی دیگری ندارد. من مدعی نیستم کاری که می‌کنم یا می‌خواهم بکنم این شکلی است ولی سعی می‌کنم این‌طور باشد و نسبت به مسئله کم نگذارم. یعنی اگر بنا باشد در مورد علل ادامه‌ی جنگ کتابی بنویسم، طوری به مسئله می‌پردازم که حداقل تا ۱۰ سال یا ۱۵ سال دیگر نیازی نباشد آدم دیگری بیاد بگوید این ناقص است یا چیز دیگری را به آن اضافه بکند.

در موردبحث امروز هم من با درکی که از مسئله داشتم سعی کردم همه‌ی جوانب آن را ببینم به همین دلیل خاصیت بحثی که امروز می‌کنم یک‌قدری کلی‌تر شده است مگر اینکه در جزئیات دوستان سؤالی داشته باشند و من آن بحث را باز کنم چون ۲۰ سال درگیر بودم. برای نمونه من چهار جلسه دوساعته با مرحوم ابراهیم یزدی جلسه داشتم که موتور طرح پرسش از جنگ، توسط نهضت آزادی بود و در این نهضت آقای ابراهیم یزدی که رئیس شورای مرکزی بود فردی مؤثر بود. بعد با آقای عزت‌الله سحابی حرف زدم، بعد سراغ حزب توده رفتم با آقای پرتوی افسر حزب توده که عید نوروز هم فوت کرد، با آقای شهبازی و همه آدم‌هایی که فکر می‌کردم در مورد مسائل جنگ حرفی برای گفتن داشتند، ملاقات کردم و با آن‌ها گفتگو داشتم.

اگر بخواهیم همه این‌ها را توضیح بدهیم که موضوع چه بود، کجا رفتیم دو ساعت می‌شود، درصورتی‌که مسئله جلسه این نیست. بنابراین من یک کلیاتی از فهمی که از مسئله‌دارم یک صورت‌بندی می‌کنم بعد در جزئیاتش اگر دوستان سؤالی دارند سعی می‌کنم آن بخشش را توضیح بدهم.

سه سؤال اساسی در مورد جنگ

به نظر من سه پرسش اساسی در مورد جنگ وجود دارد، هنوز هم معتقدم این سه پرسش اساسی در مورد جنگ وجود دارد، یکی وقوع آن است که به هر جهت «آیا می‌شد که جنگ نشود و اجتناب‌ناپذیر بود» که در آن مجموعه ۵ جلدی بررسی این پرسش یک جلد شده است. دومین سؤال در مورد «دلایل ادامه جنگ» است حالا هر اسمی که می‌خواهید بگذارید مثلاً دلایل عبور از مرز، علل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر. بالاخره جنگ ماهیتش بعد از فتح خرمشهر که داخل خاک عراق می‌رویم تغییر می‌کند. سومین سؤال هم که «چرا جنگ به این‌گونه تمام شد؟

آیا نمی‌شد که به‌گونه‌ای دیگر به پایان برسد؟» این سه سؤال اساسی است. فکر می‌کنم که بیش از اساسی بودن این سه سؤال به جنگ به ذات جنگ و ماهیت جنگ مربوط باشد. یعنی هر چیزی یه روزی به وجود می‌آید. بنابراین علت وجودی آن می‌تواند محل پرسش باشد. به دلایلی تحولاتی دارد که می‌تواند علت تحولات آن موردبحث باشد، یک روزی موضوعیتش از وجهی که غلبه دارد تمام می‌شود می‌تواند بگوییم که چگونه این موضوع، کودتای ۲۸ مرداد چگونه آغاز شد و علت آنچه بود، چه فرایندی را طی کرد و به چه نتیجه‌ای رسید؟ بنابراین این سه سؤال بیش از این‌که از ماهیت جنگ متأثر باشد، از پدیده‌هایی که کلاً در این عالم به وجود می‌آید. متأثر است. یعنی من معتقدم هر پدیده‌ی را می‌شود در درون این ساختار بررسی کرد؛ به این دلیل عرض کردم.

ضرورت تبدیل نگرش جامعه از چرایی ادامه جنگ به وقوع جنگ

اما این سه سؤال کدام مهم است؟ جامعه تصورش این است که این سؤال مهم است که چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد؟ درصورتی‌که چیزی تا آغاز نشود اصلاً ادامه آن موضوعیت ندارد. بنابراین یک خطایی در جامعه صورت گرفته است، یک نگرش اشتباهی صورت گرفته است و ما برای اصلاح این نگرش هیچ تلاشی نکردیم. درصورتی‌که وقوع جنگ مسئله اصلی است. وقوع هر پدیده‌ای موجب می‌شود که ادامه آن موضوعیت داشته باشد. چرا ادامه جنگ مهم‌تر است؟

من در نظرسنجی‌ها در سایت هم گذاشتم شاید بیش از ۱۰ الی ۲۰ جلسه بزرگ و کوچک رفته‌ام. اول گفتم به نظر شما بین این سه سؤال کدام مهم است؟ علت آغاز جنگ، علل تداوم آن و پایان جنگ. بدون استثناء گفته‌اند علل ادامه. اما وقتی بحث کردیم و تمام شد وقتی حالا می‌پرسیدم حالا به نظرتان بین این سه سؤال کدام مهم‌تر است؟ همه نظرشان این بود که وقوع جنگ مهم بود. یعنی نشان می‌دهد که خطای از طرف ما صورت گرفته است که وقتی توضیح می‌دهیم این حل می‌شود. من ازنظر روش‌شناسی روش تاریخی ـ راهبردی را در این بحث استفاده کردم که حالا در طرح مسئله که مسئله چیست و هرکدام از این مسائل چه جایگاهی دارد معلوم می‌شود که چرا من می‌گویم روش‌شناسی تاریخی ـ راهبردی؟

ازنظر ساختار هم بحثی که می‌خواهم خدمتتان ارائه کنم ۵ محور است: یکی طرح مسئله است که اساساً پرسش‌هایی که در این حوزه مطرح‌شده است دامنه‌اش چیست؟ آیا فقط همین است؟ یعنی اگر این را بگوییم همه می‌فهمند که راجع به چه چیزی صحبت کنیم؟ هم موضوع، هم مسئله، هم ابعادش، یا اینکه نه بعضی‌ها با یک زبان دیگری این مسائل را می‌گویند؟ مسائل چیست؟ مراحل تصمیم‌گیری ما از زمانی که بحث عبور از مرز مطرح شد تا زمانی که انجام شد، چند مرحله بوده است؟

سومین موضوع این است که تردید از کجا آغاز شد؟ یعنی اینکه ما تصمیم گرفتیم، عمل کردیم ولی از یکجا تردید ایجاد می‌شود، علت این تردید چیست؟ خودارزیابی از ادامه‌ی جنگ و آخرین مورد که گزینه‌ی مناسب که نظر خودم من است که حالا گزینه‌ی مناسب در آنجا چه بود؟ یعنی اگرچه می‌شد خوب بود؟ و معنای اینکه چه می‌شد خوب بود، این است که اگر می‌شد این بشود می‌شد دیگر، وقتی‌که نشده است یعنی نمی‌شد که بشود که نشده است. در واقع مجادله است ولی می‌توانی آن را طرحی‌اش کرد برای اینکه صورت‌مسئله بهتر شود.

طرح دو پیش‌فرض مهم برای چرایی ادامه جنگ

در مورد پرسش‌ها و مسائل برداشتی که دارم این است کل این پرسشی که از ادامه‌ی جنگ مطرح می‌شود بر اساس دو پیش‌فرض است، اگر کسی بخواهد به این سؤال پاسخ دهد باید این دو پیش‌فرض را حل کند و مادامی‌که نتواند آن‌ها را حل کند سؤال زنده است و به حیات خودش ادامه می‌دهد.

آن دو پیش‌فرض این است:

تصور عمومی وجود دارد که خاتمه‌ی جنگ بعد از فتح خرمشهر امکان‌پذیر بوده است. به همین دلیل می‌گویند که چرا تمامش نکردید؟ چرا تصمیم نگرفتید که بعد از فتح خرمشهر جنگ خاتمه پیدا کند. فرض بر این است که «بوده است» پس اگر ما بتوانیم روشن کنیم که نه «نبوده است»، نیمی از مسئله را حل کردیم درصورتی‌که در این زمینه هیچ تلاشی نشده است، اگر هم شده است توجیهاتی ـ تبلیغاتی و تصمیمی بوده است یعنی بعد از واقعه این حرف‌ها زده‌شده است نه در زمان خود واقعه که حالا بعد من به آن اشاره می‌کنم.

تصور ما بر این است که جنگ بعد از خرمشهر نتیجه‌ای نداشته است. بعد هم که با پذیرش قطعنامه تمام شد. اگر می‌خواستیم قطعنامه را این‌گونه تمام کنیم قبل از آن تمام می‌کردیم. پس اگر ما بتوانیم موفق شویم استدلالی بیاوریم که نه، جنگ بعد از فتح خرمشهر با نتایجی همراه بوده است و آن نتایج اغناءکننده باشد، فرضاً بتوانیم روشن کنیم که امتداد قدرت موشکی ما، امتداد قدرت منطقه‌ای ما ریشه در شاکله‌ی تجربه‌ی بعد از فتح خرمشهر داشته است، اگر قادر باشیم این کار را انجام دهیم پیش‌فرض دوم ما حل می‌شود. مادامی‌که نتوانیم این کار را بکنیم این پاسخ‌هایی که تبلیغاتی و غیره داده می‌شود کمکی به حل مسئله نخواهد کرد.

این دو پیش‌فرض وجود دارد.

طرح چند پرسش اساسی

اما پرسش‌ها چیست؟ پرسش اول شبیه همین بحث است؛ علت ضرورت عبور از مرز چگونه مطرح شد؟ یعنی چه شد که گفتند از مرز عبور کنیم؟ این از کجا مطرح شد؟ که به نظر من این سؤال نظامی ـ تاریخی است؛ به این اعتبار تاریخی است که متعلق به گذشته است، جنسش نظامی است، عبور از مرز مثل سؤالی که دوستان اینجا طرح کردند.

پرسش دوم این است: علت تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر چه بود و چگونه اقدام شد؟ بالاخره از یکجایی می‌گوییم که از مرز می‌گذریم ولی یکجایی تصمیم می‌گیریم، این تصمیم چیست و چگونه گرفته‌شده است؟ به نظر من این پرسش سیاسی ـ تاریخی است. جنس این پرسش سیاسی است و با پرسش قبلی متفاوت است.

پرسش سوم در واقع این است که آیا پایان دادن به جنگ بعد از فتح خرمشهر با تأمین خواست ایران واقعاً امکان‌پذیر بود؟ یعنی واقعاً می‌شد که این کار را کرد و ما توجه نکردیم و به این دلیل این پرسش شکل‌گرفته است. به این دلیل جنگ طولانی شده است. به نظر من این پرسش بسیار مهم است. بخشی از پیش‌فرض‌ها را شکانده است؛ پیش‌فرض اول را و این تاریخی ـ راهبردی است. درست است که متعلق به گذشته است ولی سطح آن سیاسی ـ نظامی نیست فراتر از سطح سیاسی ـ نظامی است.

پرسش چهارم این است که چالش‌های تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ چه بود و چرا با تأخیر انجام شد؟ به نظر من این پرسش کامل‌ترین پرسشی است که هم سیاسی است، هم تاریخی و هم راهبردی و من می‌خواهم با نظر به این پرسش بگویم که گزینه‌ی مناسب چه بوده است؟

ماهیت چرایی تداوم جنگ ازلحاظ مردم، سیاسی است

بنابراین وجه مشترک همه‌ی پرسش‌ها تاریخی است چون متعلق به امر گذشته است اما سطح آن متفاوت است؛ سیاسی، راهبردی و نظامی است. اما آنچه دارد در افکار عمومی مطرح می‌شود اجمالاً عرض کنم ماهیتاً سیاسی است درصورتی‌که مسئله‌ی ما یک امر نظامی ـ راهبردی است که می‌خواهم در این بحث در این مورد بیشتر توضیح دهم.

مراحل تصمیم‌گیری برای عبور از مرز در سه مرحله است

مرحله اول؛ قبل از عملیات بیت‌المقدس

اما محور دوم بحثم مراحل تصمیم‌گیری در سه مرحله است؛ به نظر من اولین مرحله‌ای که در مرحله‌ی اول طرح عبور از مرز قبل از عملیات بیت‌المقدس مطرح است تقریباً بعد از طریق‌القدس و در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۰ است. طریق‌القدس را در آذرماه انجام دادیم و در بهمن‌ماه علائم پیروزی ما و شکست عراق در دو عملیات پشت سر هم مطرح می‌شود که هم ما یک تصور جدیدی از قدرت خودمان داریم و هم سؤالات جدیدی مطرح می‌شود که ایران می‌خواهد بعدازاینکه مناطقش را آزاد کند، چه‌کاری انجام دهد؟ آقای هاشمی ـ اگر اشتباه نکنم ـ هم در نماز جمعه و هم در یک مصاحبه به‌طور مستقیم می‌گوید که ـ من در بعضی از چیزهایی که نوشتم سند آن را آورده‌ام ـ آنجا برای اولین بار آقای هاشمی عبور از مرز را مطرح می‌کند و می‌گوید «اگر حقوق ما را ندهند از مرز عبور می‌کنیم.» من معتقدم که این اندیشه‌ای که ما برویم بخشی از خاک عراق را بگیریم و به جنگ پایان دهیم نطفه‌اش از اینجا بسته شد. توسط آقای هاشمی بسته شد و ایشان بیش از اینکه در یک سطحی در کشور بررسی‌شده باشد من معتقدم این ذهنیت را از کاری که عراق بعدازاینکه به ایران آمد، حمله کرد، موفق نشد، به‌جای عقب‌نشینی بخشی از مناطق اشغالی را به گروگان گرفت که از ما امتیاز بگیرد، رفتار عراق را آقای هاشمی یاد گرفت. من معتقدم این بوده، حالا امکان دارد یک دوست دیگری بگوید نه.

دکتر نائینی: آقای هاشمی این را کجا گفتند؟

درودیان: در بهمن‌ماه هم در نماز جمعه می‌گوید و هم در مصاحبه. دلیل اینکه چرا این ذهنیت را پیدا کرد به نظر من این است. ولی آقای هاشمی هیچ‌وقت نگفت از کجا. من معتقد بودم که تفکر آقای هاشمی مخصوصاً این ایده‌ای که گفتند که می‌گوید یک زمینی از عراق بگیریم، یک منطقه است و جنگ را تمام کنیم. این اندیشه ماهیتاً یک اندیشه کلاوزویتس به جنگ است. جنگ ابزار سیاست است خودش هیچ‌چیزی نیست؛ جنگ را انجام می‌دهی، عملیات را انجام می‌دهی که یک هدف سیاسی را تحمیل کنی. من مطمئن بودم که آقای هاشمی به‌عنوان یک روحانی اصلاً کلاوزویتس را نمی‌داند که چیست؟

یعنی قطعاً نخوانده است و آن موقع که من با ایشان حرف می‌زدم تازه دانشگاه امام حسین (ع) سه جلد از آن را منتشر کرده بود. برای ما خیلی مهم بود به او هم گفتم: حاج‌آقا به نظر من شما بعید است که خوانده باشی ولی این نظر را داری، اگر یک کسی به من بگوید آقای درودیان من این حرف‌های تو را گوش کردم مثلاً متأثر بودی، من آن‌قدر مشکوک می‌شوم که نیم ساعت توضیح می‌دهم که من این را خواندم یا به حرف بوده است. اصلاً به این حرف‌ها محل نگذاشت و گفت: خب! درهرصورت برداشت من این دو نکته از آقای هاشمی بود. بنابراین اولین بحث را ایشان کرد.

یک نکته‌ی دیگری هم آقای هاشمی بنیان‌گذارش در همین تاریخ است که این نکته ازاین‌جهت مهم است که زاویه‌های ما از اینجاها شروع‌شده است. توجه ما به مسئله‌ی اسرائیل چون انقلاب ماهیت ضدآمریکایی، ضد استبدادی و ضد اسرائیلی داشت. واقعاً کدهای مهمی در این سه داریم، کودتای ۲۸ مرداد، اشغالگری اسرائیل، استبداد شاه. استبداد که حل شد، رژیم شاه سقوط کرد اما آثار این ضدآمریکایی با تصرف سفارت آمریکا آشکار شد.

ضد اسرائیلی بودن این انقلاب با حضور ما در جنگ لبنان نمایان شد. نام عملیات طریق‌القدس را ما اصلاً به این دلیل گذاشتیم، کسی که آمد بین جنگ و پیروزی‌های ما پیوند برقرار کرد و مسائل اسرائیلی جنوب لبنان که اساس سیاست منطقه‌ای امروز ما را شکل می‌دهد و امتداد همان تفکر هنوز هم وجود دارد و ما در لبنان و سوریه هستیم تفکر تبیین‌کننده‌اش آقای هاشمی بود و امام هم این تحلیل آقای هاشمی را پذیرفت.

تقریباً من از سال ۶۰ تابه‌حال تحولات منطقه و مسائل اسرائیل و لبنان را مرتب پیگیری کردم تا به امروز هیچ تک خبری و سندی ندیدم که حمله‌ی اسرائیل به جنوب لبنان به جنگ ما ارتباط داشته باشد ولی آقای هاشمی این تحلیل را کرد و امام هم این را پذیرفت و بیان کرد. و نقطه‌ی اصلی که به جلوتر برویم من بیان می‌کنم این بحث بسیار مهم است از اینجا شروع شد. پس آرام‌آرام با آشکار شدن پیروزی ما عبور از مرز و توجه به اسرائیل در تفکر سیاسی ـ راهبردی ما به جنگ و به مسائل منطقه عمده می‌شود؛ این مرحله‌ی اول. پس قبل از بیت‌المقدس این نوعی ذهنیت عبور از مرز با این شاخص‌هایی که گفتم در ما شکل‌گرفته بود.

مرحله‌ی دوم؛ زمان طراحی عملیات بیت‌المقدس

مرحله‌ی دوم چه زمانی است؟ در زمان طراحی عملیات بیت‌المقدس است. آقای رضایی ـ در تاریخ شفاهی ایشان هم هست ـ می‌گوید که فتح‌المبین تمام‌شده بود من به تهران آمدم. وقتی‌که خواستم به جنوب برگردم خدمت امام رسیدم. گزارش‌ها را دادم صحبت عملیات بعدی شد، دیگر همه هم می‌دانستند که این برای آزادسازی است، امام فرمودند که «وارد خاک عراق نشوید» یعنی اولین تذکری که امام قبل از طراحی عملیات بیت‌المقدس می‌دهد.

کُد دوم. آقای رضایی می‌گوید «من با ذهنیتی که از امام داشتم تنومه را به‌عنوان یک هدف اصلی عملیاتی حدفش کردیم.» می‌گوید ما در طراحی‌مان بود اما حذفش کردیم.

کُد سوم. ایشان می‌گوید که «نهم اردیبهشت که عملیات آغازشده بود باز دوباره امام تذکر دادند که از مرز عبور نکنید.» هیجدهم اردیبهشت صحنه عوض می‌شود؛ آقای هاشمی با شهید صیاد تماس می‌گیرد و صحبت می‌کند که ادامه بدهید. با آقای رضایی حرف نمی‌زند، آقای رضایی می‌گوید که «من نمی‌دانستم.» می‌گوید که وقتی من این خبر را شنیدم ـ شهید صیاد هم به او نگفته است حالا اینکه شهید صیاد گفته یا چگونه فهمیده است ـ می‌گوید این شد. آقا محسن [رضایی] با مرحوم آقا سید احمد تماس می‌گیرد و می‌گوید که «موضوع را با کنایه به او گفتم که می‌خواهد یک چنین چیزی اتفاق بیفتد، نظر امام چیست؟ می‌گوید «نظر امام هم مثبت است.»» یعنی آقای رضایی می‌گوید نظر امام عوض شد اگر تابه‌حال می‌گفت نه، اینجا عوض شد که یک عبارتی را پای صحبتی که داشته می‌کرده می‌گوید پس به کربلا برویم؟ که آن‌هایی که در قرارگاه بودند همگی صلوات می‌فرستند یعنی بحث عبور از مرز کربلا اولین بار هیجدهم که مرحله‌ی دوم را انجام دادیم و رو به پیروزی هستیم یعنی بعد از آشکار شدن پیروزی در عملیات بیت‌المقدس بحث عبور از مرز با همین نکته‌ای که گفتم مطرح می‌شود.

آقا محسن [رضایی] می‌گوید که بین من و شهید صیاد اختلاف شد و اختلاف ما هم این بود که شهید صیاد می‌گفت «اصلاً نرویم» که ما مرحله‌ی دوم عملیات را که انجام دادیم قرارگاه فتح عبور کرد بین جنوب منطقه یعنی شمال خرمشهر و بالای آب‌گرفتگی یک شکافی ایجاد شد. لشکر ۵۶ که عقب‌نشینی کرد به این دلیل عقب‌نشینی کرد که اگر این قرارگاه فتح به جاده اهواز ـ خرمشهر پیشروی می‌کرد یک خیز به مرز برمی‌داشت کل عقبه به سمت مشرق بسته می‌شد. بنابراین شهید صیاد می‌گفت «همین را برویم، مستقیم برویم» یعنی مرحله‌ی سوم و چهارم عملیات را مستقیم برویم، به سمت خرمشهر نرویم. آقا محسن می‌گوید «بین من و شهید صیاد اختلاف افتاد و او آن‌قدر راغب بود و متأثر از حرف … این را پذیرفته بود که…»

اما در عمل چه شد؟ بین مرحله‌ی سوم و چهارم وقفه‌ای افتاد یعنی بعد از ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین اولین عملیاتی که ما متحمل شدیم که ده تا چهارده روز تجدیدقوا کنیم در عملیات بیت‌المقدس بود. یعنی ما ولو این هدف را هم می‌گذاشتیم دیگر توانی نداشتیم چون ما مرحله‌ی چهارم را که آزادسازی خرمشهر بود را انجام دادیم. ما زائده‌ی شلمچه را نتوانستیم آزاد کنیم، ماند و تا کربلای ۵ شهدایش ماند یعنی ولو اینکه این هدف را هم داشتیم ولی دیگر توانی نداشتیم.

پس بحث عبور از مرز در مراحل مختلف این‌گونه بود: این مرحله‌ی اولش بود در مرحله‌ی دوم به نتیجه رسیدیم اما توانمان تمام شد. اما مرحله‌ی سوم چه بود؟ مرحله‌ی سوم در واقع بعد از فتح خرمشهر است. بعد از فتح خرمشهر سه جلسه برگزارشده است. من هنگامی‌که کتاب «علل تداوم جنگ» را می‌نوشتم دو جلسه از آن را فهمیدم چه تاریخی است. هیچ‌کس در کشور و هیچ سندی وجود نداشت که این جلسات چه تاریخی بوده است. آقای هاشمی هم که خاطره می‌نوشت نمی‌دانست. من نزد آقای میرحسینی که رفتم با او صحبت کردم استدلال اینکه یک جلسه سوم خرداد بوده است، چه بود؟

گفت: این بود، این بود، این بود، به نظرم سوم خرداد بود دلیلش هم این است که جلسه که تمام شد من به بیرون در خانه امام آمدم یک مصاحبه کردم به خرمشهر رفتم یعنی صبح که می‌گویند خرمشهر آزاد شد دیگر از روز دوم خرداد معلوم بود، سوم خرداد دیگر اعلام می‌کنند. شورای عالی دفاع یک جلسه می‌گذارد که آقا محسن در آن جلسه حضور نداشته، در منطقه درگیر بوده، یک بحث‌های اولیه می‌کنند که پرسیدیم چه چیزی مطرح شد؟ گفت «بیشتر خوشحالی بود.» یعنی بحث عمیق و جدی نمی‌کنند. جلسه‌ی دوم ششم خرداد است. من در آن کتاب نوشتم دو جلسه. ولی عملاً سه جلسه بوده است؛ جلسه‌ی سوم آن بیستم خرداد است.

به نظر من این بیستم خرداد جلسه‌ای است که آن هیئت به سوریه رفت‌وبرگشت. چرا؟ چهاردهم خرداد اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد. هفده خرداد شورای عالی دفاع یک جلسه‌ای در فاو گذاشت که در آن جلسه بدون اینکه به امام اطلاع بدهند، مرحوم آقای هاشمی تصمیم گرفت یک هواپیمای c۱۳۰ آماده کردند یک هیئتی شامل آقای رضایی، رشید، شهید صیاد و وزارت دفاع به آنجا می‌روند و قول می‌دهند که ما نیرو می‌فرستیم که وقتی آمدند تیپ ۵۷ ذوالفقار اولین گردان را فرستاده بود، گردان لشکر ۲۷ که می‌خواست برود خدا رحمت کند حاج احمد متوسلیان با آن هیئت رفته بود یعنی اولین هواپیما که رفته بود حاج همت که می‌خواست نیرو ببرد من با حاج همت و خدا رحمت کند یکی دو نفر از شهیدان، شهید موحد و شهید دستواره بودیم. با یک c۱۳۰ رفتیم.

شب ما را به زبدانی بردند ما آن‌قدر خسته بودیم که بی‌هوش شدیم. در هر من معتقدم بیستم وقتی‌که این هیئت برمی‌گردد، جلسه سوم در روز بیستم برگزار می‌شود. بعد از هفدهم سه روز می‌روند و می‌آیند. اولین جلسه‌ای که خدمت امام می‌گذارند امام می‌گوید «برگردید». بنابراین جلسه‌ی سوم حدس من این است که روز بیستم بوده است.

شخص امام تصمیم به تداوم جنگ گرفت نه در ساختار شورایی

اما آیا تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ بعد از فتح خرمشهر در این ساختار شورایی گرفته شد؟ اپوزیسیون سیاسی به‌طور خاص اصلاح‌طلب‌ها می‌آمدند بین امام و دیگران تفکیک می‌کردند گفتند به امام تحمیل شد و دیگران تماس گرفتند. من قاطعانه عرض می‌کنم که خود شخص امام تصمیم گرفت نه در ساختار شورایی بله شخصاً. چگونه تصمیم گرفت؟ خدمتتان توضیح می‌دهم.

طراحی عملیات رمضان از چهارم ـ پنجم تیر شروع می‌شود. مثلاً من در سوریه محمد باقری را دیدم، برای طراحی و … آمده بود. یعنی تمرکز ساختاری ما روی بحث آنجا بود؛ اما یک عده در داخل طراحی می‌کردند اما اینکه ما بیاییم متمرکز شویم کار کنیم از اوایل تیرماه است، بعدازاینکه امام گفت «برگردید راه قدس از کربلا می‌گذرد» یعنی اینکه اولویت جنگ است. اولویت جنگ که شد عملیات رمضان از اول تیر موردبررسی قرار گرفت.

مرتضی قربانی می‌گوید «چهارم، پنجم تیر ما جدی شدیم.» باید در اسناد جنگ ببینیم دقیقاً چه زمانی است؟ اما احتمالاً طراحی و شناسایی‌ها، انجام می‌شده است ولی طراحی جدی بعدازاین بوده است. خود امام در صحیفه‌ی نور به‌صراحت می‌گوید که چرا به این تصمیم رسید. امام از عقب‌نشینی صدام و حرف‌هایی که صدام در سخنرانی‌هایش گفت، نتیجه گرفت که ما جنگ را ادامه بدهیم و این را خود امام می‌گوید. ۳۰ خرداد صدام عقب‌نشینی کرده است، ۳۱ خرداد امام سخنرانی می‌کند یا ۳۱ خرداد اعلام عقب‌نشینی می‌کند، ۱ تیر امام تصمیمش را اعلام می‌کند.

در آنجا هست امام می‌گوید که «من نمی‌دانم حرف‌های این آدم ـ صدام را می‌گوید ـ را دیشب گوش کردید یا نه؟ یک ساعت وقت من را گرفت.» یعنی امام یک ساعت حرف‌های صدام و فحش‌هایی که به امام و جمهوری اسلامی می‌داده را داشته گوش می‌کرده، امام از حرف‌هایی که صدام زد و بحثی که کرد به نتیجه رسید که ما باید ادامه بدهیم و گفت که راه قدس از کربلا می‌گذرد و می‌رویم. بنابراین امام با توجه به این بحث این را گفت و در حمله اسرائیل به جنوب لبنان روایت آقای هاشمی را پذیرفت. گفت که این‌ها به آنجا حمله می‌کنند که حواس ما پرت شود، نباید پرت شود باید این کار را بکنیم و روند عوض شد.

اما یک موضوعی که باعث تعجیل در تصمیم‌گیری ما شد که سریع انجام دهیم و انتخاب شرق بصره، من معتقدم که دو سه عامل بود و این دو سه عامل مهم است چون منطق محاسباتی ما را نشان می‌دهد. یکی از عوامل این است که تصور ما این بود که آمریکا به دنبال پایان دادن به جنگ است و سازمان ملل بنا است که یک قطعنامه صادر کند که درست ۲۲ یا ۲۱ تیرماه این قطعنامه سازمان ملل یا همزمان با عملیات رمضان است. این تصور که می‌خواهند یک قطعنامه صادر کنند و آمریکا به دنبال پایان دادن جنگ است در تعجیل ما بسیار مهم بود درصورتی‌که ما اشتباه کردیم آمریکا به دنبال ادامه‌ی جنگ بود یعنی ما در این محاسبه اشتباه کردیم.

به نظرم انتخاب شرق بصره هم دو دلیل داشت؛ یکی همان منطق تفکر آقای هاشمی بود که اصلاً در همان عملیات بیت‌المقدس ما به این منطقه فکر می‌کردیم، عقبه‌هایمان در این امتداد بود که این منطقه در جنوب مهم است که بگیریم که اگر جنگ می‌خواست تمام شود یک چیزی در دستمان باشد؛ این ما را به سمت منطقه شرق بصره برد.

آمریکا دنبال ادامه‌ی جنگ بود

بنابراین عملیات رمضان با ۴۵ روز تأخیر انجام شد یعنی اگر مبنا را سوم خرداد انجام بدهیم که فتح خرمشهر شد این بود، حدوداً ۴۵ روز طول می‌کشید که ما آماده شویم. به نظرم دو اشتباه محاسباتی هم در این تصمیم‌گیری داشتیم؛ یکی همین بود که فکر می‌کردیم که آمریکا به دنبال پایان جنگ است درصورتی‌که آمریکا دنبال ادامه‌ی جنگ بود، اگر دلیلش را خواستید توضیح می‌دهم.

دکتر نائینی: آمریکایی‌ها اراده‌ای برای پایان دادن به جنگ در این مقطع نداشتند.

درودیان: دلیلش حمله‌ی اسرائیل به جنوب لبنان است، اگر اسرائیل به جنوب لبنان حمله نمی‌کرد روند جنگ تغییر می‌کرد. آمریکایی‌ها همزمان نمی‌توانستند دو بحران یکی حمله‌ی اسرائیل به جنوب لبنان و یکی شکست صدام را مدیریت کنند. بنابراین بین این دو اتمام آن و مدیریت این را انتخاب کردند. دلایل دیگری هم دارد که من با آقای یزدی که بحث کردم این را پذیرفت مثلاً من به ایشان گفتم «آقای یزدی! به نظر شما ما در موضع برتر بودیم یا نه؟» گفت «بله». گفتم «به نظر شما آمریکایی‌ها حاضر بودند این را به رسمیت بشناسند؟ بعد هم برتر بودیم؟» گفت «بله». گفتم «باید یک‌چیزهایی می‌گرفتیم اگر نمی‌گرفتیم خود شما می‌گفتید که چرا در موضع برتر جنگ را تمام کردید، چیزی نگرفتید؟» گفت «بله». گفتم «خُب آمریکایی‌ها وقتی ما در موضع برتر بودیم حاضر بودند که به ما امتیازی بدهند که جنگ تمام شود؟» گفت «نه». بنابراین محاسبات سیاسی ما در مورد آمریکا اشتباه بود.

تردید در تصمیم‌گیری یکی از نشانه‌های شکست در عملیات رمضان است

اما محور سوم بحث ما که می‌شود تردید در این تصمیم‌گیری؛ یعنی یک مقداری دچار تردید شدیم یکی از نشانه‌های شکست در عملیات رمضان است. در عملیات رمضان اولین توقفی که ما کردیم حدفاصل مرحله‌ی سوم و چهارم عملیات بیت‌المقدس بود که همه می‌گفتند «داریم می‌رویم همه‌ی عملیات‌ها این‌طوری است چرا نمی‌توانیم برویم؟» این سؤال شده بود. یک سال بعد آقای رضایی می‌گوید «یکی از اشکالات ما در ادامه‌ی جنگ این است که به مشکلاتی که همزمان در دوره‌ی آزادسازی داشتیم در آن زمان توجه نکردیم» و این یک تحلیل بسیار دقیق و عمیقی است که آقای رضایی می‌کند که علت بعضی از مشکلات ما بعد از فتح خرمشهر این است ما مسائلی همزمان داشتیم. حتی در فتح‌المبین، حتی در طریق‌القدس، می‌گوید «اگر به این‌ها توجه می‌کردیم طور دیگری می‌شد یعنی این را نقص می‌داند و حرف درستی هم است.»

دکتر نائینی: مشکلات عبور از مرز؟

درودیان: نه ببینید می‌گوید که در رمضان شکست خوردیم.

دکتر نائینی: هیچ برآوردی از عمق دشمن نداشتیم؟

اولین تردید سیاسی در مورد جنگ را امام انجام داد

درودیان: اگر اجازه بدهید من یک فراز دیگر بیایم این را می‌گویم. شما این را نگه دارید.

اولین تردید سیاسی را در مورد جنگ به نظر شما چه کسی انجام داد؟

حضار: نهضت آزادی.

درودیان: نه خود امام! اتفاقاً نهضت آزادی بعدها یک ابهام برایش به وجود آمد و در زمان تصمیم‌گیری برای فتح خرمشهر اصلاً هیچ موضعی نگرفته است. اولین موضعی که نسبت به آزادی می‌گیرد در سال ۶۲ است. امام بهمن ۶۱ ـ بروید صحیفه را ببینید ـ می‌گوید که «آمریکا به دنبال تضعیف ایران و تضعیف ایران و عراق در جنگ است.» امام متوجه می‌شود که جنگ فرسایشی الگوی آمریکاست و ادامه‌ی جنگ به نفع آمریکاست.

بهمن سال ۶۱ یعنی هفت ماه بعد از عملیات رمضان قبل از والفجر مقدماتی. اما ما هنوز در فضای یک عملیات هستیم. بهمن سال ۶۱ می‌گوییم «عملیات سرنوشت‌ساز» که می‌رویم عملیات والفجر مقدماتی را انجام می‌دهیم.

من با آقایان سحابی و یزدی صحبت کردم. مرحوم سحابی گفت «من با آقای هاشمی ـ چون نماینده‌ی مجلس است ـ در مجلس صحبت کردم. فروردین سال ۶۲ یعنی بعد از والفجر مقدماتی حتی فکر می‌کنم والفجر ۱ هم انجام‌شده بود رفتم به نهضت آزادی گزارش دادم. گفتم «این نظام دنبال پایان جنگ است اما دیگر نمی‌تواند انجام دهد» و آقای ابراهیم یزدی و نهضت آزادی این را می‌دانستند ولی طرح سؤال کردند و ابهام اساسی در جنگ ایجاد کردند.» این جمع‌بندی خود آقای سحابی بود. یعنی با طرح یک پرسش سیاسی یک کار سیاسی کردند. در زمان واقعه نگفتند بعدازاینکه هم که گفتند می‌دانستند اصلش چیست.

بی‌توجهی به تغییر ماهیت جنگ از نظر نظامی

اولین نشست نقد و بررسی استراتژی جنگ بعد از شکست عملیات والفجر مقدماتی است. کتابی که آقای لطف‌الله زادگان زحمت کشیدند ده جلسه است که خواندنی است. آن ده جلسه، دو نکته‌ی کلیدی دارد: اول اینکه ماهیت جنگ تغییر پیداکرده است و ما بعد از عملیات رمضان از نظر نظامی به این تغییر توجه نکرده بودیم. این اجماع همه‌ی فرماندهان است و بعد می‌گویند اینجا چه‌کار کردیم، آنجا چه‌کار کردیم، این چه بود، آنچه بود؟ نکته‌ی دوم اینکه دیگر تک جبهه‌ای نباید کرد و زمین منطقه‌ی نبرد باید تغییر می‌کرد که بعد در عملیات خیبر این اتفاق افتاد. پس سؤال سومم تمام شد.

پیشنهاد عربستان در حد یک حرف بود

سؤال چهارمم ارزیابی ادامه‌ی جنگ است. من خودم معتقدم که ادامه‌ی جنگ اجتناب‌ناپذیر بود نه به این دلیل که چون ادامه پیدا کرد می‌خواهم توجیهش کنم، من خیلی با این موضوع کلنجار رفتم که می‌شد تمام کنیم، امکانی وجود داشت، تمام پیشنهادات سیاسی را که چه عدد و رقمی بود، من این‌ها را بررسی کردم، چه کسی می‌خواهد بدهد، از عربستان آمدند، از کجا آمدند، پیشنهاد دادند، اصلاً عربستان ابتدا خودش به ما پیشنهاد داد، این‌ها رفتند دیگر نیامدند پیگیری کنند، ما آن موقع نمی‌دانستیم چیست، الآن می‌فهمیم که استراتژی آمریکا پایان دادن به جنگ نبوده است و آمریکا مانع از این شده است که بیایند پیشنهادی بدهند که ما قبول کنیم. ببینید دوستان ما باید برای پایان دادن به جنگ متقاعد می‌شدیم که سهممان را گرفتیم، خواسته‌هایمان تأمین‌شده است، محکوم کردن متجاوز، عقب‌نشینی عراق که ۲۵۰۰ کیلومتر در اشغالش بود و در آن عقب‌نشینی که کرد از همه‌ی مناطق نرفت و بخشی از مناطق را نگه داشت.

برای خسارات ما، هیچ قطعنامه‌ای، هیچ صلحی، هیچ پیشنهادی ارائه نشده است؛ اگر کسی سندی هست بگوید. آقای یزدی به من گفت «در «فاس» مراکش یک کنفرانسی بود به ایران پول می‌دادند.» گفتم «آقای یزدی من یک سؤالی از شما دارم.» گفت «چیست؟» گفتم «ما در موضع برتر بودیم؟» گفت «بله» گفتم «فرض کنید که ما این را می‌پذیرفتیم، یعنی چه؟ چون عربستان گفته بود که یک صندوق مشترک می‌دهیم، خسارات ایران و عراق را می‌دهیم. شکلش این می‌شد، ایران و عراق می‌روند بازسازی می‌کنند گزارش خسارت می‌آورند یک مقدار پول می‌گیرند. دوباره می‌آیند می‌گیرند.»

گفتم «ما آمدیم بندر خرمشهر را بازسازی کردیم، می‌رویم به آن کنفرانس یک گزارش می‌دهیم که این‌ها را خرج کردیم، باقی پول را بده. این‌گونه می‌شد؟» گفت «بله». گفتم «شما با آن نهضت آزادی اگر ما این را می‌پذیرفتیم در آن موضع برتر که صدام رفت در حزب بحث استعفا داد، چون به نتیجه رسیده بود که شکست‌خورده است و بازهم انتخابش کردند. ولی ما با تأخیر فهمیدیم. خود شما مسخره نمی‌کردید که در اوج پیروزی که صدام داشت سقوط می‌کرد کاسه‌ی گدایی دستشان گرفتند پیش عرب‌ها رفتند. سکوت کرد و این‌ها این مسائل را می‌دانستند و ابهام راجع به جنگ ایجاد می‌کردند» و ما این‌ها را با هم بحث کردیم.

دکتر نائینی: در حوزه‌ی رسانه‌ها چطور؟ در حوزه‌های مراکز رسمی، سیاسی، دیپلماسی و مراکز حقوقی طرح صلح و طرح مذاکره‌ای نیست، درست، اما در حوزه‌ی رسانه این هست، در حوزه‌ی رسانه و تبلیغات حتی کشورهای جهان مطرح می‌کنند، من نگاه کردم دیدم که حق ایشان پرداخت غرامت است یعنی باید به ایران غرامت پرداخت کرد ولی حرف‌ها است یعنی تظاهر به صلح‌طلبی.

درودیان: بله ولی هیچ‌کدام به نتیجه نرسید. رسانه بخشی از قدرت است، در رسانه از ۲۰ میلیارد، ۳۵ میلیارد، ۴۰ میلیارد، ۵۰ میلیارد تا ۸۰ میلیارد مطرح‌شده است. عددهای مختلفی است که درآوردم و در آن کتاب نوشته‌شده است اما وقتی‌که می‌نشینیم صحبت می‌کنیم یک نفر از هند می‌آید، «بندر» نامی است برمی‌گردد می‌رود هند جواب بیاورد، وقتی نظر ما را می‌گیرد، دیگر جواب نمی‌آورد و عربستان هم جواب نمی‌آورد و من معتقدم که این پیگیری نکردن به خاطر استراتژی آمریکا بوده است. مگر کشورهای عربی می‌توانند بدون آمریکا مدیریت فعال داشته باشند، مگر می‌شد اصلاً؟

بنابراین من معتقدم این‌ها طرح رسانه‌ای بود ولی پیگیری نشد. بنابراین ارزیابی من این بود که اجتناب‌ناپذیر بود دلیلش هم این است که ما در موضع برتر بودیم. این را هم به آقای یزدی گفتم «قبول داری که امتیاز دادن به ما به معنی به رسمیت شناختن برتری ما بود؟» گفت «بله». گفتم «آمریکا می‌توانست این را به ما بگوید؟» گفت «نه. نمی‌توانستند.» امتیاز دادن به ایران، به رسمیت شناختن پیروزی ایران بر عراق با منطق وقوع جنگ برعلیه ایران و ایران انقلابی در تضاد بود. چنین چیزی نمی‌شد. بنابراین من معتقدم که امکان‌پذیر نبود و علت اینکه ادامه پیدا کرد در این است.

یک نکته‌ی دیگری هم وجود دارد اسناد هم نشان می‌دهد؛ درکی که ما از قدرت نظامی و روش استفاده از قدرت نظامی داشتیم بعداً متوجه شدیم که درک درستی نیست. علتش را در بخش آخر می‌گویم. واقعیت این است که ما مسئله‌مان بعد از فتح خرمشهر ادامه‌ی جنگ نیست. علت ادامه‌ی ناتوانی نظامی در پیروزی نظامی است. اگر ما در رمضان به پیروزی می‌رسیدیم طولانی شدن جنگ، اصلاً سؤال نمی‌شد.

این‌قدر این مسئله حاشیه‌ای بود که کسی تاریخ جلسه را یادش نیست، اگر آن‌قدر جلسه‌ی قدری بود که بحث کرده بودند خُب باید یک نفر می‌دانست که تاریخش چه زمانی است. هیچ‌کس نمی‌دانست این‌قدر که ما راحت تصمیم گرفته بودیم، این‌قدر برای ما کم چالش بود، فکر می‌کردیم پیروز هستیم، الآن تصمیم می‌گیریم می‌رویم، این هم بخشی از آن است، این‌قدر که مسئله راحت بوده است. بنابراین من معتقدم که این هم نکته‌ی مهمی است. ما صورت‌مسئله‌مان را داریم غلط در جامعه طرحی‌اش می‌کنیم، حتی غلط بین خودمان مطرح می‌کنیم بعد به یک مسئله غلطی می‌خواهیم پاسخ درست بدهیم و این به بیراهه رفتن است و ما را به نتیجه نمی‌رساند.

اما نکته‌ی آخری که می‌خواهم بگویم؛ گزینه‌ی راهبردی ایران چه بود؟ این دیگر بحث تاریخی نیست، چرا؟ چون تاریخ واقعه است که در زمان شده است. می‌گویم اگر می‌شد که این بشود که می‌شد، دلایلی داشته که نشده است. واقعیت تاریخی این است که ما تصمیم گرفتیم که ادامه بدهیم با این ادامه هم شش سال گرفتار شدیم و واقعاً اگر من حتی معتقدم که به بحث قبلی برمی‌گردد، اگر ما هشت سال جنگ را طول می‌دادیم ولی با پیروزی نظامی تمام می‌شد هیچ‌کس نمی‌گفت که چرا جنگ طولانی شد و چرا ادامه دادید یعنی نحوه‌ی پایان جنگ منطق پرسش از علت ادامه و طولانی شدن جنگ را شکل بدهد. می‌خواهم این پیچیدگی‌هایی که در محفوظات ذهنی که در جامعه وجود دارد و مسئله را پیچیده کرده است را عرض کنم.

تفکر استراتژی جنگ سیاسی بود نه نظامی ـ راهبردی

اما مسئله‌ی ایران چه بود؟ یعنی اگرچه می‌شد مثلاً بود. ما برخلاف اینکه گفته شد چرا ادامه دادیم و مسائل این‌ها؟ مسئله‌ی ما تأخیر در تصمیم‌گیری بود، فتح خرمشهر آن پیروزی بزرگ ما نبود، ما با فتح خرمشهر تازه مساوی شدیم، منطقه‌ی اشغالی که بیست ماه در اشغال عراق بود آزاد کردیم. اگر همزمان با فتح خرمشهر یک شهر بزرگ دیگری را تصرف می‌کردیم آن پیروزی بر عراق بود و ما این را نتوانستیم.

بنابراین اگر ما می‌خواستیم ادامه بدهیم که باید ادامه می‌دادیم باید در زمان دور تهاجم، یعنی باید همزمان با عملیات بیت‌المقدس وارد خاک عراق می‌شدیم نه در بیت‌المقدس در مرز بایستیم تازه بعدش بگوییم برویم یا نرویم و بشود مشکل جدید. به نظر من کلید اصلی آن این است یعنی برتری ما فتح خرمشهر نبود، با تصرف یک شهر کار روی دوشمان بود که نتوانستیم انجام بدهیم و پرسش اصلی این است که چرا ما نتوانستیم فتح خرمشهر را به یک پیروزی استراتژیک تبدیل کنیم و به جنگ پایان دهیم؟ علت ادامه‌ی جنگ، علت عبور از مرز، به نظر من این‌ها پرسش‌های غلطی است که به پرسش‌های درست و اساسی تبدیل‌شده است و پیوسته به دنبال پاسخ آن می‌گردیم و با پاسخ به این‌ها چون نمی‌توانیم آن پیش‌فرض‌ها را پاسخ بدهیم ادامه پیدا خواهد کرد.

حالا علت این اشتباه چه بود؟ ما ابتدا به آن فکر کردیم یعنی حتی در اهداف عملیات بیت‌المقدس هم به آن قسمت فکر کردیم. به‌عنوان سند تاریخی هیجدهم آقای هاشمی می‌گوید «ادامه بدهید» و سید احمد آقا هم می‌گوید «امام موافق‌اند» پس چرا قبلش به این فکر نکردیم؟ چرا قبل از فتح خرمشهر اگر بناست که عبور کنیم به این فکر نکردیم؟ من معتقدم که دو علت دارد که با هم ارتباط دارد؛ علت اولش این است که تفکر سیاسی به جنگ، جایگزین تفکر نظامی ـ راهبردی شد و علت تأخیر در تصمیم‌گیری و تردید در تصمیم‌گیری این نکته بوده است. ملاحظاتی که ما برای تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ داشتیم، مردم عراق و عرب‌ها با هم متحد می‌شوند این‌ها ملاحظات سیاسی بود و هیچ‌وقت هم ما را رها نکرد نه در زمان جنگ و نه بعدش. پس مشکل اصلی ما در تفکر آن استراتژی جنگ بود که تفکر سیاسی بود نه تفکر نظامی ـ راهبردی، درصورتی‌که ما به این نیاز داشتیم.

حسنین هیکل می‌گوید من پیش صدام بودم. وقتی شاه سقوط کرد صدام به من گفت «کسی که اسلحه به دوشش است یعنی شاه که قدرت نظامی دارد، امنیتی دارد، سوار بر قدرت است اسلحه بر دوشش است اگر نتواند از اسلحه استفاده کند این سرنوشتش است، کسی که قدرت دارد، ارتش عراق را در هم کوبیده است.» ارتش عراق ذهنیتش در فتح‌المبین درهم شکست یعنی شکست را با همه‌ی وجودش باور کرد به همین دلیل نتوانست در عملیات بیت‌المقدس مقاومت کند وگرنه می‌توانست بیشتر از این در فتح خرمشهر هم مقاومت کند و عقب‌نشینی نکند چون شکست را قبلش پذیرفته بود. وقتی‌که دشمن شما شکست را باور کرده است، از درون فروریخته و شما در دور پیروزی هستید، دور هزیمت، شما ادراک درستی از این موقعیت نداشتید، از آن نتوانستید استفاده کنید سرنوشت مختوم شما می‌شود شش سال جنگ و نحوه‌ی پایان، این است علتش.

تفکر تجربی مانع پیروزی در عملیات شد

اما چرا دچار این مشکل شدیم؟ یعنی علت دوم. به نظر من تمام خطاهای راهبردی ما در جنگ، در آن جلد دوم مسائل اساسی جنگ در آن آثار سپاه می‌نویسم، فهم ما از جنگ غیرازآن بخش سیاسی که در آنجا گفتم، فهم تجربی است یعنی ما با تجربه و آزمون‌وخطا می‌فهمیم که باید چه‌کار کنیم. به همین دلیل هم وقتی رفتیم وارد خاک عراق شدیم در دو سطح سیاسی امام و در سطح نظامی سپاه، نشستیم نگاه کردیم که این‌ها را محاسبه نکردیم. کسی که قبل از تصمیم‌گیری نمی‌تواند محاسبه کند به این دلیل تفکرش تفکر تجربی است که حالا یعنی چه که تفکرش تفکر تجربی است؟ که اگر می‌خواست تفکر دیگری داشته باشد که بحث دیگری است که خواهم گفت.

اولین زمزمه‌های احتمال طولانی شدن جنگ بعد از مرحله سوم عملیات رمضان

در ادامه داوود رنجبر یکی دیگر از راویان قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء که در این جلسه حضور داشت به پرسش یکی از حضار مبنی بر اینکه چرا بعد از فتح خرمشهر ما با تأخیر به عبور از مرز رسیدیم و قبل از فتح خرمشهر این استراتژی را نداشتیم که بعد از پیروزی و فتح خرمشهر چه‌کاری انجام دهیم، پاسخ داد و گفت: بدون شک عملیات رمضان یکی از مهم‌ترین عملیات‌های تاریخ جنگ ما است. متأثر از حوادث جنگ تا فتح خرمشهر که یک دوره طلایی موفقیت بود با منطق نظامی، ما متوجه شرق بصره شدیم. قبل از طریق‌القدس نزدیک به ۱۳ طرح را در قالب کربلا برای آزادسازی طراحی‌شده بود یعنی معلوم بود که ما باید غرب شوش، جنوب اهواز، خرمشهر و بستان و سوسنگرد را آزاد می‌کردیم.

در عملیات بیت‌المقدس در قالب اسناد طرح عملیاتی که ارتش و سپاه با همدیگر به‌صورت مشترک امضا می‌کردند، نوشته‌شده است بنا به دستور به شط‌العرب حرکت می‌کنند. منطق نظامی حکم می‌کند که اگر در عملیات گسترده‌ای مثل بیت‌المقدس اهدافی را دنبال می‌کنید به فکر پدافند پد پس از تأمین هدف هم باشید. مرز مکان پدافند مطمئن را برای طراحان فراهم نمی‌کرد. بنابراین در طراحی بیت‌المقدس بنا به دستور احتمال حرکت به سمت مرز از قبل پیش‌بینی‌شده بود که ما برای ایجاد یک پدافند مطمئن به سمت داخل عراق برویم.

تصور طراحان عملیات متأثر از آن دوره طلایی پیروزی‌ها یعنی عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس این بود که آن دوره ادامه پیدا خواهد کرد و ما پشت شط می‌رویم و در این صورت جنگ به دو دلیل به پایان می‌رسد. تصور این بود وقتی ما به پشت شط می‌رویم دو اتفاق می‌افتد؛ اولاً نظام بین‌الملل حاکمیت و قدرت ما را می‌پذیرد و از طرفی می‌پذیرد که صدام به سمت سقوط کردن سوق پیدا خواهد کرد. دوماً حضرت امام در عملیات رمضان به مردم بصره برای قیام‌کردن علیه صدام پیام می‌دهند. از رزمندگان درصحنه نبرد تا حضرت امام این تصور وجود دارد که ما پشت شط می‌آییم و جنگ پایان پیدا می‌کند. تا اینجا هیچ کلمه‌ای از احتمال طولانی شدن جنگ وجود ندارد. ما اولین زمزمه‌های احتمال طولانی شدن جنگ را بعد از مرحله سوم عملیات رمضان می‌شنویم.

در خاتمه دکتر نائینی گفت: ما در ابتدا نگاه طولانی به جنگ نداشتیم، در عملیات بیت‌المقدس فکر می‌کردیم اگر در پشت دجله و فرات و شط‌العرب پدافند کنیم، دنیا پیروزی ما را می‌پذیرد یعنی همین‌جا را پایان جنگ می‌دانستند. از طرفی فرماندهان می‌توانستند فرضیات مختلف را پیش روی خود بگذارند و متناسب با آن فرضیات سناریوهای مختلفی را طراحی کنند.

*مرکز اسناد و نحقیقات دفاع مقدس

منبع خبر

دلایل و چرایی عبور از مرز در عملیات رمضان بررسی شد بیشتر بخوانید »

دردسرهای 100متر خاکریز در عملیات رمضان

به گزارش مشرق، مرحله پنجم عملیات شروع شد. همه چیز طبق طرح پیش می‌رفت. لودر و بلدوزرهای جهاد سازندگی و مهندسی سپاه به همراه رزمنده‌ها جلو می‌رفتند. باید روبروی دژ خاکریز می‌زدند تا عراقی‌ها، نیروهای پراکنده شده در بیابان را نزنند.

قرار شد نیروهای حاج همت از غرب دژ و نیروهای احمد از شرق آن زدن خاکریز را شروع کنند، ادامه بدهند تا در نزدیک اولین مثلث دژ، خاکریز را به هم وصل کنند. هوا که تاریک شد رانندگان نشستند پشت فرمان و تا خود صبح تمام وقت کار کردند

فقط کسی از لودر پیاده می شد که زخمی و شهید شده باشد. صد متری در وسط دو خاکریز مانده بود که هوا روشن شد. تانک های عراقی در فاصله یک کیلومتری روبروی این صد متر باقی مانده آرایش گرفته بودند و به نوبت شکاف بین دو سد خاکی را می‌کوبیدند.

در این یک تکه جا، گلوله جای گلوله می خورد. عراقی‌ها می‌دانستند اگر دو سر خاکریز وصل شود راه نفوذشان بسته می‌ماند. احمد با چشم هایی که مثل دو پیاله خون روی صورت خاک آلودش خودنمایی می‌کرد دنبال راهی بود که این فاصله را بپوشاند و آنقدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلو تلو می خورد. طاقت ایستادن نداشت، با این حال نمی توانست دست روی دست بگذارد.

رفت سراغ بچه های زرهی و مهندسی. چند راننده لودر و بلدوزر را انتخاب کرد گفت کسانی را می‌خواهد که داوطلب شهادت باشند. احمد به فرمانده زرهی گفت دو سه تا نفربر بیار جلو روبروی عراقی‌ها با سرعت به چپ و راست حرکت کنند و گرد و خاک راه بیاندازند تا دید آن طرف کور بشه و بتونیم خاکریز رو به هم وصل کنیم

⁦ساعتی بعد یکی از راننده‌ها که حسابی خسته بود از حال رفت و از بالای لودر نقش زمین شد. کسی نبود جای او را پر کند. بچه ها جمع شدند دور او و آب به صورتش زدند. بهش روحیه می‌دادند و قربان صدقه اش رفتند تا با همان حال و روز دوباره نشست پشت فرمان.

چند دقیقه بعد گلوله توپ کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید. راننده خسته زخمی که شد به عقب فرستادنش. بقیه زدن خاکریز را ادامه دادند. نزدیک ۱۰ کیلومتر طول کل خاکریز بود که ۹۹۰۰ متر آن را در شب، ۸ ساعته زده بودند اما ۱۰۰ متر باقی مانده در روز ۵ ساعت طول کشید. با هر زحمتی بود بالاخره نزدیکی های ظهر دو سمت خاکریز به هم وصل شد. احمد نفس راحتی کشید و با به هم چسبیدن دوسر خاکریز جناح چپ منطقه کمی آرام شد.

آنچه خواندید روایتی از شهید احمد کاظمی در عملیات رمضان بود.

منبع خبر

دردسرهای 100متر خاکریز در عملیات رمضان بیشتر بخوانید »