عملیات رمضان

روایت یک شهید از علاقه پیرمرد رزمنده برای حضور در جبهه+ عکس

روایت یک شهید از علاقه پیرمرد رزمنده برای حضور در جبهه + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید علیرضا شفیعی متولد سال ۱۳۳۸ در نجف آباد بود. با شروع جنگ تحمیلی به عنوان نیروی زرهی لشکر ۸ نجف اشرف به جبهه‌ها اعزام و پس از مدتی به فرماندهی گردان منصوب شد. وی پس از سه ماه حضور در جبهه تیرسال ۱۳۶۱ در درگیری با دشمن بعثی در شرق بصره طی عملیات رمضان به شهادت رسید.

از این شهید دستنوشته‌هایی به یادگار مانده است که در زمان حضورش در جبهه نگاشته است. در یکی از این نوشته‌ها وی به شوق رزمنده کهنسالی اشاره می‌کند که قصد اعزام به جبهه دارد و نوشته است: «نمی‌دانم قلمم یارای نوشتن اینهمه عشق را دارد یا اینکه از نوشتن باز می‌ماند.

شب پنجشنبه به مسجد جامع رفتم. پس از اتمام نماز مغرب و عشا، یکی از برادران پشت میکروفون رفت و به مردم اطلاع داد که گروهی از رزمندگان عازم جبهه هستند. مردم شوری دیگر پیدا کردند. هر چه اندیشیدم، دیدم خیلی خیلی عقب مانده‌ام، بایستی به جای راه رفتن بدوم، شاید به گرد پای این عاشقان وارسته برسم.

در بین رزمنده‌ها، بچه‌های ده شانزده ساله تا پیرمرد شصت هفتاد ساله که مو‌های سپیدشان می‌درخشد دیده می‌شوند. یکی از آن‌ها کنار نشست.

بعد از اینکه مردم برای رزمنده‌ها و رزمنده‌ها برای مردم شعار دادند، امام جمعه پشت تریبون قرار گرفت و در مورد جهاد و شهادت صحبت کرد. در طول این مدت پیرمرد بسیجی که حدوداً شصت ساله بود، مرتب کارت بسیج را از جیبش بیرون می‌آورد و نگاه می‌کرد. حتماً باورش نمی‌شد می‌خواهد به جبهه برود و به قول امام‌مان، عزیزمان و موسی زمان‌مان، به دانشگاه برود؛ دانشگاهی که قبولی در آن مستلزم ایمانِ کافی است. خلاصه پیرمرد مرتب به هم‌رزمانش نگاه می‌کرد.

موقع بدرقه، عده‌ای از شوق گریه می‌کردند و عده‌ای به خاطر اینکه اسلام چنین یاورانی دارد، خندان بودند.»

وی در جای دیگری و در لحظات پایاتی عمرش نوشته است: «در آخرین لحظاتی که در چادر آمادۀ رفتن به خط مقدم نشسته‎ام، این‌قدر هیجان زده هستم که نمی‌دانم چه بنویسم؛ اما به جهت اینکه بالاخره خداوند قادر منان توفیقی عنایت فرموده و به این بنده روسیاهش لطف کرده که در جبهۀ حق علیه باطل شرکت کنم، بسیار شاکر هستم، با اینکه زبانی قاصر دارم و خلاصه نمی‌دانم چه بگویم. تنها و تنها از خدای بزرگ می‎خواهم؛ پس از اینکه توفیق شرکت در جبهه را عنایت فرمود، گناهان زیاد این بنده را ببخشاید.

می‎دانم که لایق شهید شدن نیستم؛ چون شهادت نصیب افرادی، چون بهشتی و رجایی و باهنر و دستغیب و مدنی می‎شود. اما‌ای خدای بزرگ با همۀ گناهان و با همۀ اینکه می‌دانم و تو هم که عالم به همه چیز هستی، باز از تو می‌خواهم که گناهان این حقیر را ببخشی و از اینکه نعمتی بزرگ همچون امام عزیز را در این دوران به ما عنایت کردی، اگر نتواستم کمال استفاده را از وجود این نعمت تو بکنم و کفران نعمت کردم، مرا ببخش و بیامرز و به بقیۀ بندگانت توفیق اطاعت از امام عزیز عنایت بفرما.‌ای خدای بزرگ زبانم قاصر است، نمی‌دانم چه بگویم! آخر زیاد گناهکارم و کاری که مورد رضای تو باشد انجام نداده‎ام.‌ای خدا در این لحظات آخر مرا مخلص کن و اگر لیاقت دارم به لقای خودت برسان. با اینکه همه می‎گویند که چرا این بچه‎ها آرزوی شهادت می‎کنند؟ آخر‌ای خدا! می‎شود که انسانی توفیق دیدار دوست برای او دست دهد و او بگوید نه! می‌شود؟ نه، نه، نه!

از این مرحله که بگذریم، از تو‌ای خدای بزرگ می‎خواهم که مرا ببخشی و از دستم راضی باشی.

خدایا از تو می‌خواهم که پدر و مادرم را بیامرزی و کسانی که احیاناً حقی به گردنم دارند، از دستم راضی گردانی.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت یک شهید از علاقه پیرمرد رزمنده برای حضور در جبهه + تصاویر بیشتر بخوانید »

شرط در قلب مردم ماندن از نگاه شهید ماه رمضان

توصیه حکیمانه شهید «علی‌عسگری» که به درد امروز مسئولان می‌خورد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «سعادت حاج علی عسگری» در سال ۱۳۴۰ در شهر شهیدپرور نجف آباد به دنیا آمد. او که از کودکی با رنج و زحمت بزرگ شد به درس و دانش اهمیت زیادی می‌داد. تواضع، سادگی، مهربانی، سکوت و صحت وقار او از همان دوران نمایان بود.

مدام در فکر کمک به همنوعان خود بود. به پروردگارش عشق می‌ورزید و نماز‌های شب و صوت دلنشین قرآن او در نیمه‌های شب انسان را از خود بی‌خود می‌کرد. چشمان نافذ و سیمای نورانی او گویی نشانی از ملکوت داشت. پیش از انقلاب کارش پخش کردن نوار‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) و همچنین اعلامیه‌های شهید محمد منتظری بود. در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به همراه دو برادرش در این جریان حضور داشت. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی زبان عربی را نزد طلبه‌ای به نام خزائلی و نهج البلاغه را نزد شیخ نعمت الله صالحی فرا گرفت. در طی مدت کوتاهی زبان انگلیسی را نیز آموخت و به هر دو زبان تسلط کامل داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو سپاه پاسداران نجف آباد شد، بعد از مدتی به قم رفت و با شروع جنگ تحمیلی مسوول بهداری منطقه یک شد. شروع فعالانه او در جنگ تحمیلی با حضور در عملیات فتح المبین آغاز شد که به مجروحیتش منجر شد و دو ماه در بستر بود. در عملیات رمضان او یکی از رزمندگان شرکت کننده در این عملیات بود که در ۲۳ رمضان سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

از توصیه‌های این شهید به دوستان و اطرافیانش این بود که همیشه جایگاهتان را در  قلب ملت قرار دهید چرا که بهترین حصار است و بالعکس اگر از قلب ملت بیرون رفتید در هر دژ محکمی که باشید و جا بگیرید شکست می‌خورید. شرط در قلب ملت ماندن، مذهبی و مکتبی ماندن و با خدا بودن است.

تواضع، مهربانی و لبخند به روی لب از ویژگی‌های او بود. قدم‌های راستین او همه را مجذوب خود می‌کرد. او همیشه می‌گفت مصاحبت با اهل علم برایش روح نواز است. آرام سخن می‌گفت و آسایش نسبی خانواده را با زحمت خود به دست آورد.

در بخشی از وصیتنامه این شهید آمده است:

اینجانب سعادت حاج علی عسگری که عازم جبهه جنگ حق علیه باطل هستم تا انشاءالله بتوانم مفید واقع شوم و خود را ملزم می‌دانم که چند تذکری را یاد آوری کنم:

چون ما مورد تهاجم امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی قرار گرفته ایم باید در این زمان برای مقابله با این تهدیدات متمسک به اسلام فقاهتی و روحانیت متعهد و مسئول به رهبری امام بت شکن و سازش ناپذیر خمینی کبیر گردن نهیم تا از لغزش به چپ و راست در مضمون باشیم.

دیگر اینکه، چون ما با منافقین، این تذکران حلقه بگوش استعمار که همیشه و در همه زمان‌ها وجود داشته‌اند و بیشترین ضربه را به نیرو‌های اسلامی زده اند برای مقابله با آن‌ها دست به دامن روحانیت اصیل شویم تا بتوانیم یک برخورد جدی برای محو آن‌ها داشته باشیم. چرا که حیله‌های آن‌ها را فقط با بینش اصیل اسلامی می‌توانیم خنثی کنیم و ما باید این مهم را در تمام شئون زندگیمان بکار گیریم تا انشاءالله ظهور حضرت مهدی (عج) از ایران اسلامی شروع و همه جهان را در برگیرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

توصیه حکیمانه شهید «علی‌عسگری» که به درد امروز مسئولان می‌خورد بیشتر بخوانید »

شهید زجاجی؛ از نبرد با ساواک تا شهادت در جزیره مجنون

ابتکار شهید «زجاجی» برای دور زدن ماموران ساواک


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس، اکبر در سال ۱۳۳۸در شهر کاشان در یک خانواده‌ای مؤمن و مذهبی به دنیا آمد. در هفت سالگی به مدرسه رفت و دوره ابتدایی را در دبستان‌های محمد رضا شاه، جهانی و سوزنچی این شهر گذراند.

در سال ۱۳۵۰ دوره متوسطه را در دبیرستان امام خمینی (ره) فعلی شروع کرد و آنگاه به هنرستان نساجی کاشان رفت. پس از گذرانیدن دوره هنرستان، وارد انستیتو تکنولوژی شهر اصفهان گردید.

اکبر از همان دوران تحصیل در هنرستان، با الفبای مبارزه و مسائل سیاسی آشنا می‌شود و پس از مدتی به فعالیت‌های سیاسی اقدام می‌نماید. ورود وی به انستیتو تکنولوژی اصفهان با جرقه‌های انقلاب اسلامی همزمان می‌شود. او پس از مدتی، دانشگاه را ر‌ها کرده به کاشان باز می‌گردد تا در مبارزات علیه رژیم فعالیت نماید.

فعالیت‌های قبل و بعد از انقلاب

در طول مبارزات خود علیه رژیم ستم شاهی، چندین بار با مأموران ساواک در گیر می‌شود. یکبار نیز از ناحیه گوش و صورت زخمی می‌شود.

زجاجی که فردی معتقد و انقلابی بود، در مسجد صاحب الزمان (عج) فعالیت پیگیری را در پیش می‌گیرد و در ماه‌های تابستان، هر چهارشنبه به قم و جمکران مسافرت می‌کند. یک گروه کوهنوردی به نام صیام تشکیل می‌دهد که در پوشش فعالیت‌های ورزشی، به اقدام‌های سیاسی و مذهبی می‌پردازد. در ارشاد و راهنمایی جوانان شهر، از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند.

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی اکبر به تلاش‌های خود وسعت می‌بخشد و در روز‌های پیروزی، خود را بطور شبانه روزی وقف فعالیت‌های سیاسی و نظامی می‌کند.

اکبر پس از پیروزی انقلای اسلامی، با شور و علاقه فراوان، برای خدمت به انقلاب کمر می‌بندد و در جهت تحقق آرمان‌های انقلاب، از هیچ کوششی کوتاهی نمی‌کند. در مسجد، این پایگاه اصلی انقلاب، به ارشاد و هدایت قشر جوان همت می‌گمارد. بچه‌های هفت و هشت ساله را در مسجد دور خود جمع کرده و مسائل دینی را با آنان می‌آموزد. از آنجا که به علوم دینی علاقه‌مند بود، از آموختن مباحث مکتب باز نمی‌ایستد و در تقویت مبانی اعتقادی می‌کوشد. زجاجی از همان روز‌های نخست آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی، با گروه شهید دکتر چمران عازم جبهه‌های جنوب می‌گردد. وی مدتی در خرمشهر به مقابله با نیرو‌های دشمن می‌پردازد. پس از اشغال خرمشهر توسط دشمن، مدتی در آبادان و از آن پس، در جبهه‌های سوسنگرد با پایمردی نبرد علیه دشمن را ادامه می‌دهد.

زجاجی پس از مدتی جنگیدن در جبهه‌های مختلف جنوب، راهی کردستان می‌شود. به خاطر تجربیات ارزنده‌اش در جبهه‌های جنوب و نیز با بهره گرفتن از هوش و استعداد نظامی خود، سرعت توانمندی و شایستگی نظامی‌اش را بروز می‌دهد، بطوریکه در کمتر از یک ماه، مسئولیت یکی از محور‌های عملیاتی در مریوان به او واگذار می‌شود.

دفاع مقدس و شهادت

زجاجی در مدتی که در کردستان حضور داشت، از امکانات و ادوات نظامی، بهترین و بیشترین استفاده را می‌برد. وی با عزمی جزم و اراده‌ای قوی، در محور عملیاتی مریوان و، به ترمیم نیرو و ادوات و تجهیزات می‌پردازد. او برای نخستین بار، برنامه گشت و شناسایی را به اجرا در می‌آورد و از این طریق، ضربات مهلکی به ضد انقلاب وارد می‌کند. زجاجی با اقدام‌های سنجیده و معقول نظامی خود، تحولی جدی و اساسی در محور عملیاتی خود پدید می‌آورد و از سر سوز و علاقه، تا پای جان به مقابله به عوامل ضد انقلاب همت می‌گمارد و در این ارتباط از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند و چند بار نیز مجروح می‌شود.

زجاجی دو بار از جبهه‌های کردستان به جبهه‌های جنوب می‌رود و در لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در عملیات شرکت می‌کند. در عملیات فتح المبین به عنوان مسئول اطلاعات عملیات، مسئولیت شناسایی منطقه عملیاتی را بر عهده می‌گیرد. در عملیات رمضان، به عنوان فرمانده گردان وارد عملیات می‌شود. زجاجی در مهر ماه ۱۳۶۱ به عضویت سپاه در می‌آید و با تجربه ارزشمندی که در طول حضور مؤثرش در جبهه‌های مختلف کسب کرده بود، در مسئولیت‌های مختلف، منشأ اثر ارزشمندی می‌شود. یک ماه پس از عضویت در سپاه، به عنوان جانشین معاون عملیاتی لشکر ۲۷ منصوب و به فعالیت می‌پردازد. وی در فروردین ۱۳۶۲ به مدت چهار ماه با مسئوولیت معاون عملیاتی لشکر انجام وظیفه نموده و لیاقتش به عنوان قائم مقام لشکر ۲۷ منصوب شده و تا آخرین لحظه‌های زندگیش، در این مسئولیت خطیر انجام وظیفه می‌کند.

شهید زجاجی پس از ماه‌ها تلاش و مجاهدت در جبهه‌های غرب و جنوب، در روز ۲۱ اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات خیبر و در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره، به فوز عظمای شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرین خود رسید.

انتهای پیام/361

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ابتکار شهید «زجاجی» برای دور زدن ماموران ساواک بیشتر بخوانید »

مادر سردار شهید «محمدحسین کبیری» آسمانی شد

مادر سردار شهید «محمدحسین کبیری» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قم، بانوی ایثارگر «فاطمه باقری» مادر بزرگوار سردار شهید «محمد حسین کبیری» آسمانی شد و به فرزند شهیدش پیوست.

پیکر این بانوی ایثارگر عصر امروز در روستای خورآباد شهرستان کهک قم تشییع و در گلزار شهدای این روستا و در جوار مزار آن سردار شهید به خاک سپرده شد.

سردار پاسدار شهید محمد حسین کبیری در سال ۱۳۳۷ در روستای خورآباد از توابع شهر مقدس قم، دیده به جهان گشود. وی در عملیات رمضان فرماندهی گردان مالک اشتر را به عهده داشت و در همین عملیات به شهادت رسید.

پیکر پاک این شهید عزیز حدود ۱۳ سال بعد تفحص و در اوایل اسفند سال ۷۳ در گلزار شهدای روستای خورآباد قم به خاک سرده شد.

حجت الاسلام «علی لقمانپور» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قم چندی قبل با حضور در روستای خورآباد با این مادر والامقام دیدار و از روی انقلابی و ایثارگری وی تجلیل کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مادر سردار شهید «محمدحسین کبیری» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

دومین انقلاب ـ  استقلال ملی دلیل انقلاب دوم

راهکار شهید «چراغی» برای نیل انقلاب اسلامی به اهدافش + صوت


به گزراش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت ایام‌الله دهه فجر اقدام به انتشار صوتی از شهید والامقام «ولی‌الله چراغچی» کرده است که در این صوت به بررسی روند انقلاب اسلامی و فروپاشی رژیم شاهنشاهی و تحلیل مراحل سه‌گانه انقلاب تا عزل بنی‌صدر پرداخته است و اینکه باید از امروز چه کنیم تا بتوانیم به آن هدفی که از ابتدای انقلاب به دنبالش بوده‌ایم برسیم.

این سخنرانی روز دوازدهم مرداد سال ۱۳۶۱ طی عملیات رمضان و در محور شلمچه در میان جمعی از رزمندگان تیپ ۲۱ امام رضا (ع) انجام شده است. با توجه به مدت‌زمان طولانی این سخنرانی، این صوت در چهار قسمت منتشر می‌شود. در قسمت دوم، شهید چراغچی به تصرف لانه جاسوسی آمریکا اشاره و از آن به‌عنوان انقلاب دوم یاد می‌کند. می‌پردازد. در این صوت می‌شنویم:

دومین انقلاب ـ پاک‌سازی وابستگی‌ها و تصرف لانه جاسوسی امریکا

بعد از این انقلاب پرداختیم به پاک‌سازی آنچه که ما را وابسته کرده بود و در آخر، تصرف سفارت امریکا، آخرین وصله‌ای که موجود بود و آن وصله هم به‌وسیله سفارت امریکا در تهران به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام برداشته شد و انقلاب دوم شکل گرفت. البته بین انقلاب اول و دوم مسائلی گذشت که این‌ها همه همان وابستگی‌هایی بود یا همان وصله‌هایی بود که آخرین وصله‌اش آن سفارت امریکا بود که به‌وسیله دانشجویان این وصله هم برداشته شد.

تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

سفارت آمریکا در تهران، طی زمستان ۱۳۵۷ تا پاییز ۱۳۵۸ به مرکز فرماندهی عملیات جاسوسی و خراب­کاری علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده بود. با این‌ حال سفارت آمریکا زمانی به دست دانشجویان تسخیر شد که آمریکا خواست مشروع ملت ایران برای بازگرداندن شاه و اموال و دارایی­‌های بلوکه شده ایران را نادیده گرفت و حتی امکاناتی گسترده در اختیار فراریان حکومت شاه گذاشت تا تشکیلات خود را علیه انقلاب سازمان‌دهی و فعال کنند.

روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ ملت غیور ایران به توطئه­‌های مستکبران به‌ ویژه آمریکا پاسخی شایسته داد و با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران توسط جمعی از دانشجویان پیرو خط امام به اهمیت ۱۳ آبان افزود و به تعبیر حضرت امام انقلاب دوم را رقم زد.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

راهکار شهید «چراغی» برای نیل انقلاب اسلامی به اهدافش + صوت بیشتر بخوانید »