شهید «صفرعلی رضایی» به روایت تصاویر
شهید «صفرعلی رضایی» به روایت تصاویر بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در سوم مرداد سال ۱۳۶۷ نیروهای سازمان مجاهدین (منافقین) با پشتیبانی ارتش بعث عراق، پس از عبور از مرزهای کشور در محور قصرشیرین ـ سرپل ذهاب، بدون درگیری جدی تا اسلامآباد پیشروی کردند و سپس به طرف کرمانشاه ادامه حرکت دادند تا پس از عبور از استانهای غربی کشور وارد تهران شوند، اما در شرق تنگه چهارزبر رزمندگان اسلام راه را بر آنان مسدود کردند. به این ترتیب عملیات مرصاد در تاریخ پنجم مرداد سال ۱۳۶۷ آغاز شد.
سردار اسدالله ناصح جانشین فرمانده سپاه چهارم در دوران دفاع مقدس و از فرماندهان حاضر در این عملیات، روایتی را بیان کرده است که در ادامه میخوانید
میخواستند ۸ ساعته به تهران برستند
۲۹ تیر ۱۳۶۷ قطعنامه پذیرفته شد، اما ۲۷ تیر اعلام شد و سوم مرداد یعنی ۶ روز بعد، عملیات مرصاد شروع شد. منافقین هم به همه نیروهای خود از همه جای دنیا اطلاع داده بودند که به آنان بپیوندند. منافقین در ذهن نیروهایشان القا کرده بودند که این جنگ طلسم اختناق است و باید با آن مقابله کرد و آنها با این حرفها جنگ خودشان را سر پا نگه داشتند. مسعود به نیروهایش گفته بود: «پذیرش صلح توسط ایران یعنی، رژیم خود به خود سقوط کرده. پاسدارها هم که همه جنوب هستند و اگر در بعضی پاسگاههای مسیر هم چند پاسدار باشند در درگیریها حذف خواهند شد. به همین دلیل شما ۸ ساعته تهران خواهید بود.» قرار بود به محض رسیدن به تهران هم حکومت جمهوری دمکراتیک اعلام کنند. تصورات و برآوردهای منافقین برای انجام عملیات غلط بود. حرکت آنها یک حرکت معقول نظامی نبود و در واقع حرکت انتحاری بود و بگیر نگیر داشت. تحلیلشان از مردم نیز غلط بود. ما در عملیات مرصاد بیشترین اعزام نیرو را در طول تاریخ جنگ داشتیم. یعنی من کسانی را در کرمانشاه دیدم که در مقابل منافقین اسلحه دست گرفتند که در طول جنگ اصلا جبهه نیامده بودند و حالا برای مقابله با منافقین خودشان را به کرمانشاه رسانده بودند. مردم آنقدر از منافقین تنفر داشتند و از نفاق بیزار بودند که حتی در حالی که روی عراقیها اسلحه نکشیده بودند روی منافقین کشیدند و دیدیم بعد از اینکه این اتفاق میافتد یک هجمه بسیار سنگینی علیه رزمندگان پدید میآید.
شخص شهید صیاد شیرازی هم آمدند آنجا و با ارتباطاتی که ایشان با ارتش و هوانیروز گرفت باعث شد که بچههای هوانیروز صبح اول وقت برای انجام عملیات بیایند. خیلی اتفاقات عجیبی در این عملیات افتاد که همه اینها کار خدا بود. مثلا یکی از گردانهای نبی اکرم که بچههای خود کرمانشاه بودند از روی ارتفاعات قلاجه عملیات کردند و تا وسط میدان شهربانی جلو رفتند. ما نیروهایی داشتیم که سر کوچه خودشان به شهادت رسیدند، یعنی در پاکسازی شهر خودشان و در محله شان به شهادت رسیدند. شاید در تصور کسی نمیآید که در جنگ شرکت کند و زمانی اتفاقی بیفتد که برای پاکسازی شهر خودش جلوی خانه اش به شهادت برسد؛ و این اتفاق در مرصاد افتاد.
به یاد بچههای کنگاور
یک گردان از بچههای کنگاور در غرب مانده بودند و آماده رفتن به جنوب میشدند. در حالی که خبر نداشتند که قرار است کرمانشاه تصرف شود و کسی به آنجا حمله کند. تعداد زیادی از این بچهها با شروع عملیات مرصاد وارد جنگ شدند و در همانجا به شهادت رسیدند. بچههایی که در این گردان توجیه بودند از پشت حمله کرده و خیلیها تا وسط میدان رفته بودند. تا زمانی که از جناحین نیروهای لشکر روح الله از اراک و دیگر رزمندگان به کمکشان آمده بودند. از پلدختر جادهای است که به این طرف اسلام آباد یعنی دقیقا ۷-۸ کیلومتر مانده تا اسلام آباد میرسد. بچههای کنگاور چنان منافقین را غافلگیر کردند که از وسط آنها بیرون آمدند و البته خیلی هم در این عملیات شهید دادند.
۵ مرداد عملیات اصلی آغاز شد، رفته رفته نیروهای دیگر هم به ارتفاعات اطراف هلی بورن شدند. روز پنجم مرداد هم عملیات اصلی آغاز شد. در عملیات اصلی رزمندگان از عقب و جلو حمله کردند و از چند جا زدند به منافقین. من با نیروهایم و سردار سلیم آبادی هم با نیروهایشان رفتیم به پادگان که وقتی رسیدیم عملیات منافقین تمام شده بود و همه شان فرار کرده بودند. بعد از آن یک ماه پاکسازی منطقه را انجام دادیم که من وظیفه پاکسازی منطقه گیلانغرب را بر عهده داشتم. ۱۲۰ نفر از منافقین را بچههای ما گرفتند و بعضی هایشان اسیر و تعدادی شان کشته شدند. منافقین وقتی ضربه خوردند از چند طرف فرار کردند تا خود را به مرز برسانند.
در پاکسازی منطقه غرب از وجود منافقین مثلا خبر میدادند ۲ نفر از منافقین در فلان نقطه دیده شدند. بچهها میرفتن و آنان را میگرفتند. درگیری هم پیش میآمد. مثلا در ۲۰ روز بعد از عملیات که رسیده بودند سر پل و راحت میتوانستند از مرز خارج شوند در آنجا بچهها یک زن و مرد را دیدند که مرد کشته و زن اسیر شد. اتفاقا همان موقع خانواده شهدا برای بازدید آمده بودند آنجا. این خانمی را که اسیر شده بود بردند تا برای آنها سخنرانی کند. نمیرفت. زن اهل آباده شیراز بود و میگفت فرمانده مان به من قول داده بود بعد از این عملیات فرزندانم را که در تهران هستند میتوانم ببینم.
در پاکسازیهای اطراف شهر اول صبح یکی از بچههای پرسنلی تهران با ماشین رد میشد که منافقین او را با رگبار زدند و شهید شد. نیروها را اعزام کردم آنجا و خودم هم رفتم. یک درگیری مختصری شد و منافقین را زدیم. کارتش را که نگاه کردم، در خارج از کشور مهندسی بود، در فراخوان عمومی به منافقین پیوسته بود و گیر افتاده بود، میخواست فرار کند که درگیر شده بود. یک زن فرانسوی هم در این عملیات شرکت کرده بود که اعدام شد.
دوستی که اشکم را در آورد
من برادر هم دارم، اما هیچ وقت از دوریش دلتنگ نمیشوم. البته دلیلش این نیست که به ایشان ارادت ندارم بلکه به لحاظ شخصیتی شاید کمی سرد هستم. به یاد نمیآورم تاکنون از شوق دیدار کسی گریه کرده باشم، اما وقتی «مهدی شرع پسند» مجروح شد به عیادتش در بیمارستان رفتم، به محض وارد شدنم در اتاق، دو نفری همدیگر را بغل
کردیم و از خوشحالی شروع کردیم به گریه کردن. حالا خیلی هم احساسات بروز نمیدهیم، اما این ارادتها چیزی است که آدم نمیتواند بگوید. این انسانها دیگر گیر نمیآیند. احساسم نسبت به آنها مانند احساسی است که مردم موقع دیدن امام داشتند، قابل وصف نیست و توصیف ناپذیر است.
انتهای پیام/ ۱۴۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
یک زن فرانسوی در بین نیروهای منافقین/ تعدادی از رزمندهها در کوچه خودشان شهید شدند بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از کرمانشاه، عملیات مرصاد پنجم مرداد سال ۱۳۶۷، در گردنه چهارزبر یا مرصاد با هدف انهدام نظامیان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در عملیاتی با عنوان «فروغ جاویدان» با شعار «از تهران تا مهران»، از مرزهای غربی وارد کشور شده و به سمت کرمانشاه پیش میرفتند، انجام شد.
رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد موفق شدند، ستون حرکت نظامیان منافقین را در گردنه چهارزبر متوقف و آنها را تار و مار کنند که در این راستا نفش هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران، نقشی بیبدیل بود و شهید سپهبد علی صیاد شیرازی نیز در فرماندهی آن، نقش ویژهای ایفا کرد.
«حسین رضوان مدنی» از جانبازان دوران دفاع مقدس، یکی از رزمندگان حاضر در عملیات مرصاد بود که خاطرات خود از این عملیات را اینگونه روایت کرده است:
پنجمین روز از عملیات مرصاد بود؛ اما تعداد زیادی از منافقین همچنان در منطقه عملیاتی و روستاهای اطراف اسلامآبادغرب متواری بودند. بهمنظور پاکسازی منطقه، به اتفاق برادرم «حاج حشمت» و چند نفر از بچهها به یکی از روستاهای منطقه «حسنآباد» رفتیم. وقتی از ماشین که پیاده شدیم، به حاج حشمت گفتم: «تو همراه بچهها برو! من همینجا میمانم».
بچهها حدود یک ساعت داخل روستا بودند و خانه به خانه را بازدید میکردند. توی ماشین حوصلهام سررفته بود. با خودم گفتم: «تا بچهها از روستا برگردند، بهتر است از گردنه روبهرویی بالا بروم و سر و گوشی آب بدهم». چند تا پیچ را طی کردم، از دور تعداد زیادی ماشین از نوع تویوتا، آیفا و ۹۱۱ را دیدم که کنار جاده پارک شده بودند. پشت هر کدام از آنها اتاقکهایی شبیه کانکس بود. با خودم گفتم: «بهتر است اینجا بمانم تا بچهها بیایند و ماشینها را بهعنوان غنیمت ببرند داخل یگان خودمان». ماشینم را کنار پرتگاهی پارک کردم و پیاده به طرف خودروها حرکت کردم. مشغول نگاه کردن به ماشینها بودم که چند اسلحه کلاش را روی زمین دیدم، آنها را برداشتم و توی ماشینم گذاشتم و دوباره برگشتم تا نگاهی به بقیه غنایم بیندازم و آنها را برانداز کنم؛ همه صفر کیلومتر بودند. یکی از کانکسها، بیمارستان کاملی بود که به کامیون ۹۱۱ بوکسل شده بود، دیگری هم آزمایشگاه مجهزی بود که تمام وسایل و دستگاههای آزمایشگاهی را داشت.
همینطور که داخل ماشینها را نگاه میکردم، متوجه شدم جوانی ژولیده با لباس نظامی خاکآلود به سمتم آمد. اسلحه کلاشم را جا گذاشته بودم؛ به سرعت دستم را به طرف کمرم بردم و کلتم را بیرون آوردم و مقابلش گرفتم و گفتم: «تو کی هستی؟»، به زبان لری گفت: «اینها به من میگویند مجاهدی؟!»، اسلحه را زیر شقیقهاش گذاشتم و با تحکم گفتم: «بیا ببینم چه کارهای؟ از کجا آمدهای؟ اهل کجایی؟»، گفت: «از بچههای بسیجی لشکر ۵۷ ابوالفضل (ع) هستم. اینها به من میگویند مجاهد هستی؟!»، برگشت و به عقب اشاره کرد. یک دفعه دیدم چهار نفر وسط جاده را گرفتند؛ ۲ نفرشان بازوبند سفید دستشان بود و مسلح بودند؛ اما ۲ نفر دیگر بازوبند نداشتند. یکی از آنها تیربارش را به سمت ما نشانه رفته بود، مانده بودم چه کار کنم! با خودم گفتم دیگر کارم تمام است؛ تا من بخواهم با این کلت یکی از آنها را بزنم، آنها هر دوی ما را میکشند. شهادتینم را در دلم خواندم؛ اما یک دفعه زد به سرم که خودم را پرت کنم به سمت پرتگاه.
در یک چشم به هم زدن پریدم و شروع کردم به زیگزاگی دویدن. آنها هم همچنان به سمتم تیراندازی میکردند. صدای تیرها را میشنیدم که مثل وزوز زنبور از کنار گوشم رد میشدند؛ البته خواست خدا بود که هیچکدام از آنها به من اصابت نکرد. از طرفی بچهها با صدای تیراندازی، به سرعت از گردنه بالا آمدند و با منافقین درگیر شدند و هر چهار نفرشان را به درک فرستادند.
وقتی به بالای گردنه رسیدم، از شدت گرما و دویدن زیاد، نفسنفس میزدم، زبانم خشک شده بود و گلویم بدجوری میسوخت. بچهها کمی آب به من دادند. حشمت همانطور که کنارم ایستاده بود و مرا نگاه میکرد، با دلخوری گفت: «آخر چه کسی دیده که یک فرمانده به تنهایی و بدون کمک نیروهایش با دشمن درگیر شود؟! این چه وضعی است؟ مگر این عملیات مثل عملیاتهای دیگر است؟ این فرق میکند، اینجا اصلاً معلوم نیست کی رفته، کی مانده!». وقتی دوباره برگشتیم روی جاده، پیکر آن جوان بسیجی را دیدم که کنار پرتگاه افتاده و شهید شده بود.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
اینها به من میگویند مجاهد هستی؟! بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، از آنجا که در آستانه سالروز عملیات مرصاد هستیم، گزارشی کوتاه از این عملیات که از کتاب «سیری در جنگ ایران و عراق-۵ (پایان جنگ)» که توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتشر شده است، انتخاب شده است، منتشر شده است.
«برخلاف آنچه که در افکار عمومی، عملیات منافقین و مجموعه تحولات در پی آن به نام «عملیات مرصاد» نامیده میشود، منافقین عملیات خود را «فروغ جاویدان» نامیدند و بعدها مجموعه تلاش نیروهای سپاه، بسیج و هوانیروز برای مقابله با دشمن و آزادسازی شهرهای اسلامآباد و کرند، «مرصاد» نام گرفت.
پس از مقاومت نیروهای اندک سپاه و بسیج (در حد یک گردان) در دشت حسنآباد و زمینگیر شدن نیروهای دشمن در پشت ارتفاعات چهارزبر به تدریج فرماندهی و نیروهای خود برای آزادسازی مناطق تصرف شده و انهدام نیروهای منافقین در منطقه متمرکز شدند. این عملیات روز پنجشنبه (۶ مرداد ۱۳۶۷) با رمز مقدس «یا علی بن ابیطالب (علیهمالسلام)» آغاز شد.
در این عملیات سه گردان از تیپ نبی اکرم (ص)، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام از پشت به اسلامآباد حمله کردند. منافقین تصور میکردند همانند روزهای قبل نیروهای عراقی همچنان در این مناطق حضور دارند؛ حال آنکه عراقیها عقبنشینی کرده بودند و منطقه در دست ایرانیها بود به همین دلیل آنها به راحتی توانستند از این محور وارد اسلامآباد شوند.
پیش از این، نیروهای یکی از گردانها که از اهالی اسلامآباد بودند و به تمام راههای شهر آشنایی داشتند، با نفوذ به داخل شهر با دشمن درگیر شدند و سازماندهی منافین در داخل شهر را برهم زدند.
منافقین برای ترمیم ضربات وارده، دو تیپ از نیروهای خود را از محور حسنآباد فراخواندند تا با پیشروی نیروهای خودی مقابله کنند.
همچنین در این عملیات، نیروهای لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) از سهراهی غرب اسلامآباد و از پشت پمپ بنزین، دشمن را دور زده و تلفات زیادی را بر آنها وارد کردند. در اثر پیشروی نیروهای خودی در ساعت ۲ بعد از ظهر، اسلامآباد از اختیار نیروهای منافقین خارج شد. در این حال خلبانان نیروی هوایی با ۱۲۳ سورتی پرواز مواضع منافقین را در هم کوبیدند.
خلبانان هوانیروز با اجرای آتش پرحجم روی دشمن، زمینه فروپاشی مواضع منافقین را فراهم کردند. بلافاصله پس از آزادسازی شهر اسلامآباد، یگانهای سپاه پیشروی را به سمت «کِرِند» آغاز کردند.
پیش از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت سه نیمه شب، سه فروند هلیکوپتر ترابری در کِرِند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و رهبری سازمان (مسعود رجوی) را از شهر خارج کردند.
این واقعه نشانه آشکاری از شکست منافقین بود چنانکه پس از مدتی با پیشروی نیروهای خودی به سمت کِرِند و انهدام تانکهای زره پوش برزیلی منافقین، دشمن پس از ۴۸ ساعت هر آنچه داشت را بر زمین گذاشت و فرار کرد.
در این عملیات هزار و ۶۰۰ تا دو هزار تن از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند و حدود هزار تن زخمی شدند. در میان کشته شدگان و اسرا تعدادی از کادرهای سازمان و فرماندهان تیپها دیده میشدند.
یکی از نیروهای منافقین که در این عملیات به اسارت درآمده بود، در اعترافات خود حرکت منافقین را در منطقه اسلامآباد، متناسب با ذهنیتهای غلط قبلی دانست و آن را باعث از دست رفتن توان نظامی و به قول خودشان اعتبار سیاسی آنها قلمداد کرد.
این حرکت منافقین آنچنان آنها را آسیبپذیر کرد که حتی باعث اوج گیری اختلافات شدید درونی میان رهبری و باقی مانده اعضای سازمان شد.
بدین ترتیب منافقین پس از تحمل یک شکست استراتژیک در پشت تنگه «پاطاق» روز جمعه (۷ مرداد ۱۳۶۷) رسماً اعلام کردند که از شهرهای «اسلامآباد» و «کِرِند» عقب نشینی کردهاند.»
به همین مناسبت نشریه خط حزبالله به صاحبامتیازی پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای شماره ۳۵۰ خود با عنوان «سرود امید» را به روح مطهر شهید «احمد آقابیگی» که یکی از شهدای این عملیات بوده است، تقدیم کرد.
در مورد شهید
شهید «احمد آقابیگی» روز سوم بهمن ۱۳۴۲، در تهران به دنیا آمد. پدرش «ارسلان» و مادرش «کلثوم» نام داشت. شهید تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود که ازدواج کرد. وی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و روز پنجم مرداد ۱۳۶۷ در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.
خون شهید ضایع نخواهد شد
خط حزبالله در ستون «شهید هفته» خود از قول رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد شهدا که روز ۱۳۸۹/۰۴/۰۷ آن را ایراد فرمودند، نوشت: «اینکه خداوند در قرآن، شهید را زنده معرفی میکند، (شهید یعنی شاهد، ناظر و حاضر) به این معنا است که خون شهید ضایع نخواهد شد. شخصیت شهید که تبلور همان آرمانها و آرزوهای اوست، از میان مردم رخت برنخواهد بست.»
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس، ارتش جمهوری اسلامی ایران، بهمناسبت پنجم مردادماه سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد و شکست مفتضحانه منافقین در تجاوز به ایران اسلامی، بیانیهای صادر کرد.
متن این بیانیه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ (فجر- ١٤)
بی تردید پروردگارت در کمینگاه است.
نقشه شوم دشمنان قسمخورده کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در شکست انقلاب اسلامی، پس از ناکامیهای فراوان که در لوای توطئهها، ترورها، هجمهها و از همه مهمتر و وسیعتر تهاجم هشت ساله به کشور به سرانجام نرسید، چند روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران، از آستین پلیدترین و روسیاهترین انسانها به در آمد و منافقین خائن و وطنفروش طی عملیاتی موسوم به «فروغ جاویدان»، به قصد نابودی انقلاب و فروپاشی نظام اسلامی، از مناطق غربی کشور به ایران اسلامی حمله کردند.
عملیات مذبوحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران فرصتی مناسب برای نابودی این قشر کوتهفکر و مزدور فراهم آورد و موجب در هم پیچیده شدن طومار منافقین در کمینگاهی شد که رزمندگان اسلام با تأسی به آیه «انک لبالمرصاد» برای آنها فراهم آورده بودند.
عملیات غرورآفرین مرصاد که بهصورت هوایی و زمینی در قالب اقدام کوبنده رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مردمی و نقش چشمگیر شهید صیادشیرازی و خلبانان غیور هوانیروز و نیروی هوایی در پشتیبانی از نیروهای رزمنده انجام شد، درسهای بسیاری به همراه داشت و بیش از پیش نقش مذبوحانه و ماهیت گروهک تروریستی منافقین به عنوان پیاده نظام و ستون پنجم دشمنان قسمخورده ایران سربلند اسلامی آشکار گشت و از سویی هوشیاری، حفظ وحدت و یکپارچگی ملی، باعث شکست دشمنان و وطنفروشان شد.
دشمنان کشور نیز تحلیل غلط خود از وضعیت آمادگی دفاعی رزمندگان اسلام و نیروهای مسلح را با تمام وجود لمس کردند و مزدورانی را که سالها با میلیونها دلار هزینه پرورش داده بودند، از دست رفته دیدند.
همچنین در این روز، ۱۹ تن از رزمندگان غیور نیروی پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سایت رادار سوباشی در مقابله با حمله ناجوانمردانه دشمن جانانه ایستادگی کرده، با تقدیم خونشان، نام خود و سایت سوباشی را تا ابد جاودانه ساختند.
ارتش جمهوری اسلامی ایران با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای عملیات غرورآفرین مرصاد و شهدای سایت سوباشی، بار دیگر با اشاره به اینکه بازخوانی حوادث میتواند ضمن ایجاد هوشمندی و بصیرت در جامعه، کشور را از گزند توطئهها و فتنههای دشمنان مصون بدارد، به ضرورت مرور جنایتهای منافقین و درسها و عبرتهای تاریخی عملکرد این فرقه منفور و پلید برای آگاهی و شناخت مستمر اقشار و آحاد مردم به ویژه نسل جوان جامعه اسلامی تأکید و تصریح کرده است: ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، تحت هدایت و رهبری فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خامنهای (مدظله العالی)، با هوشیاری تمام، در صیانت از ملت، نظام و کشور لحظهای تردید به خود راه نداده و در صورت خیال باطل متجاوزین برای دستاندازی به ایران اسلامی، آن چنان درس عبرتی به آنان خواهند داد که تا همیشه تاریخ به یادگار بماند.
انتهای پیام/ 200
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
ارتش و سپاه به متجاوزان درس عبرتی بهیادماندنی خواهند داد بیشتر بخوانید »