عملیات نصر

عید/ روایتی از یک شهید نخبه گمنام که در گمنامی شهید شد

روایتی از یک شهید نخبه گمنام که در گمنامی شهید شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «ایرج موحد بیات» از دانشجویان ممتاز دانشگاه شریف در رشته الکترونیک بود که بعد از پایان دوره لیسانس برای ادامه تحصیل به هلند رفت تا مدرک کارشناسی ارشدش را ر این کشور اخذ کند. او در آنجا هم دانشجوی ممتاز شد و برای اولین بار ترمینال کامپیوتری دوزبانه فارسی و لاتین را ساخت و طراح و سازنده دستگاه مولتی پلکسرتلکس بود. 

سال ۱۳۵۴ از هلند به ایران آمد و در مرکز «خواص» وابسته به دانشگاه شریف کارش را به عنوان مدیر بخش الکترونیک شروع کرد. خدمت سربای‌اش را در حین کار گذراند و سال ۱۳۵۶ کارت پایان خدمت گرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تحقیقات مخابرات مشغول به کار شد.

صدام به مرز‌های کشور حمله کرد و جنگ شروع شد. خبر رسید شورای عالی دفاع مصوب کرده است که برای پشتیبانی و تامین نیروی انسانی مورد نیاز ارتش همه سربازان منقضی خدمت در سال ۱۳۵۶ خود را به نظام وظیفه معرفی کنند تا ترتیب حضور آنان در جبهه فراهم شود. ایرج نیز باید تصمیم می‌گرفت که بماند یا برود. او، اما با وجودی که از اطرافیان می‌شنید که تو آدم معمولی نیستی و سرباز برای ارتش زیاد است، رفتن را انتخاب کرد و بعد از گذراندن دوره یک ماهه آموزشی در منجیل، راهی اندیمشک شد و به لشکر ۱۶ زرهی قزوین رفت.

مدتی در دزفول ماندند. خبر رسیه بود که خرمشهر به دست بعثی‌ها افتاده، اما کاری از دست ایرج و همرزمانش برنمی‌آمد. یکی از روز‌ها او را به مقر لشکر خواندند و نامه رئیس مرکز تحقیقا مخابرات را به او ابلاغ کردند. دکتر قندی وزیر پست و تلگراف با شناختی که از ایرج داشت نامه‌ای به ارتش زده و او و چند نفر دیگر را فراخوانده بود که باید به سرکار خود برگردند.

او بار دیگر بر سر ماندن و رفتن حق انتخاب داشت. انتخابی سخت که همه او را از رفتن به جبهه منع می‌کردند، اما ایرج می‌دانست رفتن او که حالا سردسته گروهی از نیرو‌های رزمی شده بود چه عواقب و اثراتی بر روحیه نیرو‌ها دارد.

بالاخره بعد از روز‌ها درگیری با دشمن، عملیات نصر طرح‌ریزی شد. صبح ۱۶ دی سال ۱۳۵۹ حمله آغاز شد و ایرج از جمله نیرو‌های لشکر ۱۶ زرهی قزوین در این ماموریت بزرگ شرکت داشت. در آن عملیات او با ترکش‌هایی که به بدنش اصابت کرد شهبد شد و دیگر خبری از او به دست خانواده نرسید. هرچند که بعد از شهادت و تا زمان آزادی اسرا خانواده احتمال اسارت او را می‌دادند اما هیچ خبری از ایرج نشد تا نام او در دفتر شهدای جاویدالاثر زنده بماند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از یک شهید نخبه گمنام که در گمنامی شهید شد بیشتر بخوانید »

قول مردانه یک قاری شهید

قول مردانه یک قاری شهید


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، شهید رضا کارآمد متولد سال ۱۳۴۵ بود که به عنوان نیروی بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسول الله، پس از گذراندن دوره سربازی در جبهه، بار دیگر به جبهه اعزام شد و در ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶ در عملیات «نصر» در منطقه «دوپازای» سردشت به شهادت رسید.

مادر شهید کارآمد می‌گوید: ما خیلی کم رضا را در خانه می‌دیدیم چرا که مدام در مسجد بود و کلاس قرآن برای بچه‌ها در مسجد حضرت علی (ع)، مسجد امام رضا (ع) و مسجد فاطمیه (س) برگزار می‌کرد. بعد‌ها نوارش را برای من آوردند.

رضا ۱۳ ساله بود که به منطقه رفت. هر چه به او می‌گفتم درس بخوان و جبهه نرو، گوش نمی‌کرد. ایامی که به مرخصی برمی‌گشت، درس می‌خواند و دوباره عازم جبهه می‌شد.

رضا همیشه به من توصیه می‌کرد که هنگام رفتنش، آب پشت سرش نریزم تا کسی متوجه نشود که او در حال رفتن به جبهه است. وقتی به او می‌گفتم طاقت شهادت شما را ندارم، می‌گفت شما چهار پسر داری، یکی را دست‌کم باید در راه اسلام بدهی.

یک روز همگی فرزندانم نشستند و از من نظرخواهی کردند که کدام یک از آن‌ها شهید شود؛ من فکر کردم سه تا از پسرانم تشکیل خانواده داده‌اند، پس اگر قرار است از میان آن‌ها کسی شهید شود، رضا مناسب‌تر است.

حمیدزاده یکی از همرزمان شهید کارآمد روایت می‌کند: شهید بیشتر از تلاوت مداحی می‌کرد و با زیارت عاشورا و امام حسین (ع) انس ویژه داشت. من و رضا صیغه برادری خواندیم و نزدیکی زیادی به یکدیگر داشتیم، اما او از من خیلی جلوتر بود. در سپاه بود که اجازه نمی‌دادند به جبهه برود، خیلی تلاش کرد، اما جوابی نگرفت، تا اینکه یکبار با یکی از دوستان صمیمی‌اش به نان آقای بنی عامر برنامه ریختند و همدیگر را قسم دادند که هر طور شده به جبهه بروند و شهید شوند.

رضا دنیا را رها کرد و بالاخره رفت، بعد از مدتی برگشت به تهران تا آخرین کارهایش مثل تسویه حساب‌ها و حلالیت گرفتن‌ها را انجام دهد. پیش من هم آمد و احساس کردم چقدر تغییر کرده. هم چهره هم لحن کلامش با همیشه فرق می‌کرد. با اطمینان خاطری گفت اینبار می‌روم جبهه و دیگر برنمیگردم. خلاصه با دوستش به جبهه رفت و با او هم شهید شد. بعد از مدتی عکس‌های پیکر هر دو را کنار هم دیدم و این یعنی قول مردانه.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قول مردانه یک قاری شهید بیشتر بخوانید »

یادواره «قدسیان بر بال ملائک» در فرهنگسرای خاوران برگزار شد

یادواره «قدسیان بر بال ملائک» در فرهنگسرای خاوران برگزار شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یادواره «قدسیان بر بال ملائک» به منظور گرامیداشت یاد و خاطره سردار شهید غلامرضا آزادی، معاون عملیات قرارگاه قدس با حضور فرماندهان، بسیجیان و همراهی پرشور مردم در فرهنگسرای خاوران برگزار ‌شد.

سردار شهید غلامرضا آزادی معاون عملیاتی قرارگاه قدس و از فرماندهان عالی رتبه دوران دفاع مقدس بود که تیرماه سال ۶۶ در عملیات نصر ۴ به شهادت رسید.

وی از همرزمان سرداران شهیدی چون محمد بروجردی، احمد کاظمی، سید محمد حجازی، حسین همدانی، شوشتری و احمد سوداگر بود که در عملیات‌های مختلف مسوولیت طرح و برنامه را عهده دار بود.

ضمن اینکه معاونت طرح و برنامه قرارگاه‌های حمزه سیدالشهداء (ع)، کربلا و قدس و مسئولیت طرح و عملیات قرارگاه حنین از جمله دیگر مسوولیت‌های این شهید در دوران دفاع مقدس بوده است.

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یادواره «قدسیان بر بال ملائک» در فرهنگسرای خاوران برگزار شد بیشتر بخوانید »

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

انتظار پیروزی با اولین گل!

سردار کریم کریمی پور، از فرمانده گردان‌های سپاه در عملیات نصر در گزارشی که ۲۶ دی ۱۳۵۹ نوشته و مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ منتشر کرده، آورده است: «با به دست آوردن این پیروزی، نیرو‌های خودی از هرگونه اقدام تأمینی غافل شده و برخی اقدامات مهندسی را که برای تحکیم مواضع به دست آمده و حفظ پیروزی لازم بود، انجام ندادند. ضعف مذکور به حدی بود که نیرو‌ها و تجهیزاتی، چون تانک‌ها و نفربر‌ها بدون هیچگونه جانپناه و سنگری در دشت باز باقی مانده و جای مناسبی برای استقرار نداشتند.»

زمین را کربلا و زمان را عاشورا کردند

در روز دوم (۱۶ دی ۱۳۵۹) با تغییر صحنه جنگ و آتش شدید و غافلگیرانه دشمن، داستان عملیات نصر، غم انگیز شد. به ناگاه ما مدافع شدیم و بعثی‌ها مهاجم. ما عقب رفتیم و آن‌ها پیش آمدند. در نهایت هم علم الهدی و نیروهایش از عقب نشینی بی خبر ماندند و در محاصره مردانه جنگیدند؛ آن‌ها زمین ندادند که زمان بگیرند؛ زمین را کربلا و زمان را عاشورا کردند و غیر از چند نفر که عقب آمدند بقیه شهید شدند و دشمن بر پیکرهایشان، تانک راند!

سردار سرلشکر محمد علی جعفری دلایل شکست روز دوم عملیات را این گونه روایت می‌کند: «در شروع حمله، رزمندگان ارتش خیلی خوب توانستند تک کنند. آن‌ها به واحد‌های نظامی دشمن، مستقر در جفیر، ضربه سختی وارد نمودند و آن‌ها را وادار به عقب نشینی کردند؛ اما در مقابل پاتک عراقی‌ها کم آوردند. چون ارتش عراق در آن نزدیکی یک یگان تازه نفس زرهی، برای احتیاط، در اختیار داشت و با همین واحد زرهی پاتک کرد و ارتش ایران مجبور به عقب نشینی شد؛ حرکتی که در طرح عملیاتی بنی صدر و مشاورانش اصلاً به آن توجه نشده بود.

ضربه دیگری که پاتک ارتش عراق بر نیرو‌های خودی وارد کرد محاصره نیرو‌های تحت امر سید حسین علم الهدی بود. این نیروها، به محض اینکه در محاصره قرار گرفتند، مردانه تا آخرین فشنگ، جنگیدند و از دشمن تلفات گرفتند. اما، چون پیاده بودند و از آتش پشتیبانی توپخانه برخوردار نبودند و یگان زرهی پشتیبانی‌شان نمی‌کرد، نتوانستند خودشان را از محاصره خارج کنند و در نتیجه بیشترشان به شهادت رسیدند.»

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد

درخواست کمکی که اهمیت داده نشد!

مرحوم امیر سرتیپ سیروس لطفی (فرمانده لشکر ۱۶ زرهی قزوین) در عملیات نصر در پاسخ به سؤالی درباره اهمال کاری بنی صدر در جریان عملیات نصر می‌گوید: «لشکر، واحدی است که عمل می‌کند و باید از هر لحاظ پشتیبانی و حمایت بشود. من پشت بی سیم داد می‌زدم هواپیما بفرستید، کمک بفرستید؛ ولی هیچ اهمیتی داده نمی‌شد. ما حتی پشت سرمان نیز جاده نداشتیم.»

فرماندهی و پشتیبانی ضعیف بنی صدر

امیر سرتیپ قناتی (فرمانده گروهان ارکان و گروهان یکم لشکر ۱۶ زرهی قزوین) درباره عملیات نصر اظهار می‌دارد: «ما با ۲ تیپ و بدون نیروی احتیاط می‌خواستیم به ۸ تیپ دشمن حمله کنیم؛ یعنی یک در مقابل چهار! از آن طرف پشتیبانی ما بسیار ضعیف بود.» و این در حالی است که طبق اصول، نیروی مهاجم برای دسترسی به اهداف، باید یک و نیم تا دو برابر نیروی مدافع باشد.
امیر سرتیپ جمشیدی (فرمانده تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی قزوین) در عملیات نصر نیز از بازدید بنی صدر یک روز قبل از عملیات نصر روایت جالبی را بیان می‌کند: «روز ۱۴ دی ۱۳۵۹، شهیدان فلاحی و فکوری و بنی صدر با عده‌ای آمدند منطقه برای بازدید. هنگام برگشت به بنی صدر گفتم ما اینجا عملیاتی انجام می‌دهیم که یا خیلی موفقیت آمیز است یا کل تیپ از بین می‌رود. یک وقت نکند اتفاق دوم بیفتد؟ بنی صدر گفت: شما اصلا نگرانی نداشته باشید.»

همچنین امیر سرتیپ اسکویی (فرمانده وقت گردان ۲۲۷ لشکر ۱۶) می‌گوید: «وقتی استاندار وقت، فرمان حضرت امام که فرمودند: «شما تعرض کنید، امت مسلمان ایران پشتیبان شماست و من هم پشتیبان ارتش هستم.» را اجرا نمی‌کند و به دلیل برخی مسائل، نیروی مردمی در اختیار ما قرار نمی‌دهد و برای ما جاده نمی‌کشد، چه باید کرد؟ او باید پشت سر نیرو‌های من، لودر می‌آورد و جاده می‌کشید تا مهمات به ما برسد.»

ضرورتی که آمریکایی‌ها هم فهمیده بودند، اما بنی صدر…

در این بین تحلیل «ویلیام اف هیکمن» از فرماندهان وقت نیروی دریایی آمریکا درباره عملیات نصر نیز قابل توجه است: «همان طور که در تهاجم ماه ژانویه (دی ۱۳۵۹) به اثبات رسیده بود، عملیات هماهنگ نیرو‌های ارتش به تنهایی برای شکست عراقی‌ها کافی نبود و هماهنگی با نیرو‌های مردمی ضرورت داشت.»

امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی نتیجه فرماندهی بنی صدر بر عملیات نصر را اینگونه روایت می‌کند: «.. یک مقدار در اول کار گرفت، اما زود خنثی شد. شاید ۷۰۰- ۸۰۰ اسیر هم گرفتند، ولی صدایش را درنیاوردند که چه بر سرمان آمد و در پاتکی که دشمن زد، چگونه عقب زده شدیم.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد بیشتر بخوانید »

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

هوشیاری امام خمینی (ره) برای وحدت ارتش و سپاه در پاسخ به نامه بنی‌صدر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

شروع امیدوارکننده

عملیات نصر به عنوان یکی از چهار عملیات بزرگ در دوره ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، ۱۵ دی ۱۳۵۹ با فرماندهی ارتش آغاز شد. عملیاتی که به دلیل اهمیت و حساسیتش، حضرت آیت الله خامنه‌ای (نماینده وقت حضرت امام در شورای عالی دفاع) و شخص بنی صدر در میدان نبرد و اتاق جنگ آن حضور داشتند.

بنی صدر خوب می‌دانست اگر در جبهه جنگ پیروز شود در صحنه سیاست، پرقدرت‌تر سخن خواهد گفت. در تأیید این گفتار، دریابان علی شمخانی خاطره‌ای از اولین روز عملیات نصر روایت می‌کند: «بنی صدر تمام تدبیر خود را به کار گرفت که عملیات هویزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگی که بنی صدر در آنجا بود، حضور داشتم. عملیات هویزه در روز اول موفق بود. بنی صدر سازمان می‌داد و همانطور که تانک‌ها به سه راه جفیر می‌رفتند، او هم عناصر تانک‌های فکری خودش را به سمت شهر‌ها می‌فرستاد و زنگ می‌زد که آقای فلانی دارد به آنجا می‌آید تا جنابعالی را توجیه کند. من خودم کنار تلفن بودم. یعنی او می‌خواست از هر موقعیتی بهره برداری کند. از همان موفقیت کم در روز‌های اول می‌خواست آبرو و حیثیتی برای خود کسب نماید.»

نخستین گام از اولین مرحله آغازین روز عملیات با پیروزی‌های چشمگیر و تصرف توپخانه عراق، اسارت حدود ۸۰۰ بعثی متجاوز و هلاکت هزار نفر از دشمن به پایان رسید.

روزنامه‌های کشور این پیروزی را گسترده پوشش دادند و تا چند روز صفحات شان پُر بود از پیام تبریک و تمجید برای بنی صدر. از قائم مقام رهبری تا دیگر مسوولان و اقشار، دست به قلم شده بودند برای تبریک به رئیس جمهور و جانشین فرمانده کل قوا.

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

شیطنت در پیام تبریک

بنی صدر نیز همان روز بلافاصله به امام نامه نوشت: «حضرت آیت الله العظمی امام خمینی-دامت برکاته- به ساعت ۱۰ صبح امروز با حضور اینجانب در جبهه در حالی که امام جمعه محترم اهواز حاضر بودند، نیرو‌های پیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران حمله خود را آغاز کردند و مرحله اول را با موفقیتی بی نظیر به پایان بردند. یقین است با توجه امام نسبت به بالابردن روحیه ارتشیان و دعای خیر عموم مردم و پشتیبانی بی دریغ شان، مراحل بعدی نیز با پیروزی کامل به انجام خواهد رسید…»

امام هم در جواب، پیام تقدیر و تشکر صادر و رزمندگان را دعا فرمودند.

در همین نامه نیز بنی صدر تنها از ارتشیان نام برد، اما حضرت امام با هوشیاری تمام، فرماندهان، افسران، درجه داران، بسیج، شبه نظامیان و تمامی نیرو‌های مسلح و مردمی را یک به یک نام برده و نوشتند: «خبر پیروزی چشم گیر قوای مسلح اسلام، با هماهنگی بین جمیع رزمندگان عزیز، موجب تقدیر و تشکر گردید.»

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

بنی صدر، تَرک موتور!

حالا دیگر رئیس جمهور بنی صدر، خودش را برای سان دیدن از لشکر پیروز قزوین آماده می‌کرد. از نظر او همه چیز خوب پیش می‌رفت. عملیات آنقدر برایش مهم بود که روز قبل به محل تجمع ارتش رفته و شخصا ترک موتور یکی از فرماندهان نشسته و مسیر حمله و مواضع دشمن را از نزدیک دیده بود.

امیر سرتیپ دوم زرهی ستاد، محمود فردوسی که با درجه سرگردی، گردان ۲۲۰ تانک از تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی را در عملیات نصر فرماندهی می‌کرد، در خاطراتش آورده است: «درست عصر چهاردهم دی که فردایش روز عملیات بود، بنی صدر سرزده به محل تجمع لشکر آمد. گویا هنوز طرح جدید عملیات را قبول نکرده بود. پس از بازدید از گردان رو به من کرد و گفت: «سرگرد! فاصله ما با دشمن چقدر است؟» گفتم: حدود سه کیلومتر. گفت: «می توانی مرا تا جایی ببری که بتوانم آن‌ها را ببینم؟» گفتم: راهی جز اینکه دو نفره برویم وجود ندارد. دستور دادم سریع یک موتورسیکلت آوردند. گفتم: بفرمایید سوار شوید. گفت: «با این برویم؟!»
گفتم: بله آقای رئیس جمهور. امن‌تر است. ترک موتور سوار شد و به راه افتادیم. از جاده هویزه آمدیم کرخه نور و در امتداد کرخه رفتیم جلو. دیگر به راهی رسیده بودیم که می‌رفت به سمت طلائیه و جفیر. خلاصه تا ۷۰۰ متری استقرار نیرو‌های دشمن راندم. داخل یک گودال، موتور را خاموش کردم. بالای گودال دوربین را از گردنم درآوردم و به دستش دادم و گفتم روبرو را ببینید. انگار نور خورشید در چشم هایش بود و درست نمی‌دید. چند دقیقه‌ای آن‌ها را برانداز کرد و کوتاه گفت: «خیلی خوب؛ برویم.» همانجا دور زدیم و برگشتیم.»

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات

سرتیپ مهدی رادفر که در زمان عملیات نصر با درجه سرهنگی، معاون تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی قزوین بوده نیز در بازدید ۱۴ دی بنی صدر را اینگونه به یاد دارد: «فرمانده گردان ۲۲۰ تانک لشکر، آقای سرگرد فردوسی از پا ننشسته بود و برای تکمیل کار شناسایی، مناطق پیرامونی دشمن از جمله منطقه شرق هویزه را گاه و بیگاه از نزدیک زیر نظر می‌گرفت. با این تلاش‌ها بالأخره ایشان مسیر حمله جدیدی را پیدا کردند که از نیرو‌های دشمن خبری نبود. عراقی‌ها یک منطقه خالی را در جناح چپ خودشان داشتند که از آن غافل مانده بوند. جایی درست در روبروی ما. هویزه هم که دست ما بود و از آن حفاظت می‌شد.

خلاصه این که فرمانده و عناصر گردان ۲۲۰ تانک این راه جدید را پیدا کردند و به فرمانده تیپ گزارش دادند. فرمانده تیپ هم به لشکر گزارش داد. حتی در روز چهاردهم دی ۵۹، ابوالحسن بنی صدر؛ رئیس جمهور وقت هم از آن راه جدید بازدید کرد. ترک موتورسیکلت سرگرد فردوسی سوار شد و بعد از طی مسیر کشف شده توسط ایشان، قبول کرد که بهتر است یک تیپ لشکر از سمت هویزه حمله کند. آن مسیر بالأخره مورد تایید قرار گرفت و لشکر، طرح مصوب قبلی اش را عوض کرد.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هوشیاری امام خمینی (ره) برای وحدت ارتش و سپاه در پاسخ به نامه بنی‌صدر بیشتر بخوانید »